responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 60  صفحه : 11

از دنياي برون به دنياي درون
حقی پور رحمت

«از» طرفِ فرانك ناصري، دانش‌آموز سال دوم دبستان، كه خانواده‌اش را در بمباران هوايي از دست داده است، نامه‌هاي خطاب «به» عقاب تيزپرواز جنگ، خلبان مرتضي مشكات، نوشته مي‌شود. با اين نامه، رمان 170 صفحه‌اي (ازبه) كليد مي‌خورد كه در مجموع 41 نامه را در بر مي‌گيرد. و در نهايت با آوردن متن كوتاهي از يك بريده‌ي روزنامه، به پايان مي‌رسد. شيوه‌ي مكاتبه‌اي يا (نامه‌نگاري) اگرچه فرم تازه‌اي در حوزه‌ي رمان‌نويسي به‌شمار نمي‌آيد، اما تاكنون آثار معدودي به اين شكل روايي به چاپ رسيده و هنوز قابليت‌هايي بسيار براي جذب مخاطب دارد كه اگر به نحوي مطلوب به‌كار گرفته شود، اقبال و توفيق اثر را در پي خواهد داشت. اين توفيق در رمان (ازبه) به چند دليل به‌دست آمده است:
1. زبان و نثر اين رمان، آنقدر زيبا و روان است كه بدون اغراق هيچ چيز اضافه‌اي در آن به چشم نمي‌خورد. نه زياد ساده است و نه زياد پيچيده. نه جزئي‌نگار است و نه كُلّي‌باف و پُرگو. به همين دليل رمان برخلاف بسياري از رمان‌هاي امروز، كه از حجم زيادي برخوردارند، يك آب شسته‌تر نوشته شده است.
2. لحن نامه‌ها يكسان و يكنواخت نيست؛ طوري كه مخاطب داستان احساس نمي‌كند اين نامه‌ها را درواقع شخص نويسنده‌ي كتاب نوشته است، نه شخصيت‌هاي رمان. البته در يكي ـ دو مورد، (مثلاً در صفحات 67، 52) نويسنده در نحوه‌ي نوشتار ديالوگ‌ها دست مي‌برد و با حذف كردن واژه‌ي (گفت:) و (گفتم:) شكلي داستاني به آنها مي‌دهد كه همين باعث مي‌آيد تا خواننده، به حضور هرچند اندك نويسنده‌ي رمان، در متن نامه‌ها پي ببرد.
3. هر 41 نامه‌ي رمان، هركدام حادثه‌اي را دربر دارند. اين حادثه يا در بيرون و در زندگي روزمره اتفاق مي‌افتد؛ يا در درون اشخاص كه در تقابل با دنياي بيروني به‌وقوع مي‌پيوندد. از اين حيث، رمان (ازبه) اثري دوبعدي به‌شمار مي‌رود كه دنياي بيروني و دروني آدم‌ها را مانند دو آينه روبه‌روي هم قرار مي‌دهد و تلفيق و توازني يگانه از آنها را به نمايش مي‌گذارد؛ طوري كه هردو وجه رمان، يعني هم وجه بيروني و هم وجه دروني، درخشش و برجستگي يك اثر مطلوب را پيدا مي‌كند؛ مؤلفه‌اي كه پيش از اين نيز در كتاب قبلي نويسنده، رمان زيبا و ماندگار (من او) به‌چشم مي‌آمد.
4. اجتناب از آوردن ماجراهاي عشقي، به عنوان تمهيدي كه خواننده ترغيب گردد تا رمان را تا آخر دنبال كند؛ شيوه‌اي مرسوم كه اين روزها در اكثر رمان‌ها عموميت پيدا كرده؛ نوعي بزك و دوزك كه بيش و پيش از هر چيز، تصنعي بودن آن، قصد فريب و گول زدن مخاطب را از جانب نويسنده برملا مي‌كند. در رمان (ازبه) با آنكه زمينه‌ي پرداختن به مسايل عشقي و روابط عاشقانه، در هيأت برخي از حوادث فرعي فراهم بود، اما نويسنده به خاطرِ نظر داشتن به مقوله‌هاي عميق هستي‌شناختي و بالا بردن سطح معنوي داستان، از آن چشم پوشيد. براي مثال: رابطه‌ي فرانك ناصري با پسرعمويش، و حتي رابطه‌ي او با مرتضي مشكات (در اواخر رمان) هرچند كه تفاوت سني زيادي با هم داشتند، مي‌توانست به نوعي رنگ و لعاب عاشقانه پيدا كند. در اين صورت هم حجم كتاب بيشتر مي‌شد، هم نامه‌ها پُرسوزوگدازتر مي‌شدند!! و اين مي‌توانست فروش كتاب را در تيراژهاي وسيع تضمين كند و آن را به چاپ‌هاي متعدد برساند. به هر جهت بي‌اعتنا بودن به چنين مسأله‌اي، و تنها تعهد داشتن به وجوه انساني و معنوي در امر نوشتن، از روح بزرگي سرچشمه مي‌گيرد كه در رمان سترگ و به‌يادماندني (منِ او) نيز فضايي معطر و شخصيت‌هايي خاطره‌انگيز و دوست‌داشتني را خلق كرده بود. گذشته از چند نكته‌اي كه در حواشي موفقيت رمان (ازبه) برشمرده شد، بايد به پشتوانه‌ي تجربه‌هاي عيني، و اندوخته‌هاي ذهني نويسنده درباره‌ي موضوع، حوادث، و شخصيت‌هاي داستان نيز اشاره كرد. اميرخاني، با احاطه‌ي كامل بر عناصر و ابزار داستان‌نويسي و با زبان و نثر يگانه‌اي كه ويژه‌ي سبك او به‌شمار مي‌آيد، به خلق فضا و ماجراهايي مي‌نشيند كه لااقل در ادبيات داستاني ما، بي‌نظير و يا كم‌سابقه به نظر مي‌رسد. عشق ورزيدن به پرواز، و حسرت بردن به آن، كه يكي از مهم‌ترين و مؤثرترين بُن‌مايه‌هاي اين رمان به‌حساب مي‌آيد، اگر چه در اشعارِ بسياري از شاعران ما مورد استفاده قرار گرفته است، اما در حوزه‌ي رمان نويسي شايد نخستين بار باشد كه اثري محكم و قابل اعتنا درباره‌ي آن نوشته مي‌شود؛ اثري كه با دستمايه قرار دادنِ زندگي يك خلبان، و با در آميختنِ احساس و تكنولوژي، اسطوره‌اي امروزين از (پرواز) را به نمايش مي‌گذارد. مرتضي مشكات، خلبان زمان جنگ، در يكي از عمليات‌ها، كارخانه‌اي را در خاك عراق كه سلاح شيميايي توليد مي‌كرد، با شجاعت و از خودگذشتگي مورد هدف قرار مي‌دهد و آن را منهدم مي‌كند. اما موقع برگشت با اصابتِ موشكِ عراقي‌ها، هواپيمايش در خاكِ ايران سقوط مي‌كند و او در اين حادثه‌ي حماسي و ايثارگرانه، هر دو پاي خود را از دست مي‌دهد و خانه‌نشين مي‌شود. عمقِ عشق و درد وتنهايي او، در نامه‌اي بدون عنوان كه براي آقا امام زمان (ع) نوشته مي‌شود، اينگونه انعكاس مي‌يابد:
«... منزل ما درست زيرِ آپ ـ ويند مهرآباد است. هر بار كه يك سي صد وسي از روي مجتمع رد مي‌شود، در عالمِ خيال حتي مي‌توانم آرپي ام تك‌تك ِ موتورش را بگويم، جگرم مي‌سوزد، تنِ آدميزاد هم زور كه بزند شايد پرده‌ي ديافراگم داشته باشد، فايروال كه ندارد... حرارت جگر مي‌زند و دل آدم را كباب مي‌كند. كسي نمي‌فهمد.. آتش گرفته‌ام. خواسته‌ي زيادي ندارم. فقط مي‌خواهم بگذارند كه بپرم. همين...»(ص 94)
بعد از اين نامه، از طرفِ سرگرد خلبان رحيم ميريان كه از دوستان بسيار نزديك مرتضي مشكات است، نامه‌اي به دستِ او مي‌رسد. در اين نامه ميريان پيغام مي‌دهدكه پس فردا به طرف مشهد پرواز مي‌كند و چون جاي خالي دارد، سه تا كارت پرواز براي مرتضي مشكات، همسرش، و فرانك (كه حالا دختر خوانده اوست) كنار گذاشته است. در اينجا شخصيت رحيم ميريان كه با نقشه‌اي از پيش تعيين شده، قصد دارد تا هنگام پرواز هدايت هواپيما را به دست رفيق‌اش مرتضي مشكات بسپارد، خواننده را به ياد شخصيت‌هاي بامرام و لوطي مسلكِ رمان (منِ او) مي‌اندازد. همچنين به نوعي مي‌تواند تداعي‌گرِ فيلم‌هاي مسعود كيميايي باشد با اين تفاوت كه مقوله‌ي رفاقت و شخصيت‌هاي لوطي مسلك در كتاب‌هاي‌امير خاني، از حيث نوع تفكر با شخصيت‌هايي كه در آثار كيميايي مي‌بينيم، عميق‌تر و پيچيده‌تر به نظر مي‌رسد. امّا آخرين نامه‌ي رمان (كه قابليتِ تأويل‌پذيريِ آن را بخوبي نشان مي‌دهد) در آسمان نوشته مي‌شود؛ نامه‌اي از طرفِ فرانك ناصري، براي خانم طيبه‌ي مشكات:
«... مامان.... مامان... تا حالا شما را به اين اسم نخوانده بودم. الان قضيه فرق مي‌كند. حيف شد كه نيامدي.... حيف شد كه نيامدي... ببخشيد دستم خط مي‌خورد. بدجوري مي‌لرزد. توي هواپيما نشسته‌ام، رديف اول دو صندلي كنارم هست. يكي صندلي شما كه خالي است. يكي هم صندلي شوهرتان، مرتضي مشكات... كه آن هم خالي است. ببخشيد دستم مي‌لرزد. حين‌پرواز تا به حال چيزي ننوشته بودم.... شايد هم تقصير خلبانش باشد. شايد ناشي باشد... نه... اشتباه خيال مي‌كنيد.. جناب رحيم ميريان را نمي‌گويم. الان او خلبان نيست... هواپيما تحت كنترلِ كاپيتان مرتضي مشكات است... شوهر شما...»(ص 156)
رضا امير خاني، از قلم زيبا و شادابي برخوردار است كه حتي زماني كه به شدت اندوهگين است، ياس و افسردگي در او راه ندارد.
از اينرو آن فضاي سياه و خراب‌كننده‌اي كه در برخي از قصه‌هاي نويسندگان نسل قديم و جديد به چشم مي‌خورد در داستان‌هاي او مشاهده نمي‌شود. جداي از اين او براي مخاطباني خاص، داستان مي‌نويسد؛ رمان‌هاي او هم براي خوانندگان روشنفكر و حرفه‌اي جذابيت دارد و هم براي خوانندگان غير حرفه‌اي پُر كشش و خواندني مي‌نمايد. و اما اين قلم ناگزير است از بيانِ اينكه، رضا امير خاني حتي اگر هيچ رمان ديگري ننويسد، با همين دو رمان، يعني (منِ او) و (ازبه) از نويسندگانِ موفق و ماندگارِ نسل امروز خواهد بود.

پي‌نوشت:
رمان ازبه
نويسنده: رضا اميرخاني
ناشر: كتاب نيستان (1380)

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 60  صفحه : 11
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست