فيلمي آشفته
آيا قارچ سمّي، فيلمي مسموم است؟ آيا قابل تأمل نيست تا بپرسيم، چرا و چگونه يك فيلمساز مهمّ آثار دفاع مقدس «رسول ملاقلي پور» پس از جنگ و آن سالهاي حماسه و خون و آتش، به چنين ورطهاي گرفتار آمده و در آن ميغلطد؟
براي جلوگيري از سوء تفاهم اجازه دهيد روشن كنيم كه منظور ما از مسمومّيت قارچ سمّي آخرين اثر او، تندروي در انتقاد اجتماعي، و يا افشاگري راديكال و مسايلي از اين دست نيست. حتي منظور ما عصبيّت فيلم نيست، اي كاش مشكل قارچ سمّي همينها بود. در آن صورت ميتوانستيم با امعان نظر بدان بنگريم.
آسيب دروني قارچ سمّي حتي لكنت فيلم و لغزش ساختاري آن و تشويش فرمياش نيست. اين هم سبب نميشود كه مخاطب چنين دچار ترديد و سرخوردگي شود. فيلم قارچ سمّي، فيلم به ساماني نيست بلكه عدم سلامت آن به سبب روش نهانكارانه و نگاه غلوّآميز و جعل دروني آن است.
لذا ما حق داريم تعجب كنيم و دچار پرسش شويم و به عقب بازگرديم و فكر كنيم چگونه ميشود سالها در جبهه فيلم ساخت و آنگاه به اين نگاه در غلطيد كه جهان مغشوش فيلم را از روي دست آثار هاليوودي و مافيايي رونويسي كرده و در عين حال تزلزل اخلاقي را در آن توجه نموده است؟ سفر به چزّابه كجا و اين قارچ سمّي كجا؟ آيا ميتوان گفت كه رسول ملاقليپور در تمام طول فيلم سازياش، فاقد يك روح زيباييشناسانه و همنوا با زيباييهاي واقعي جبهه بوده است؟ آيا ميتوان گفت او با تقليد از آثار جنگي امريكايي، فيلمهايي حادثهاي آفريده و برخلاف «شهيد آويني» و امثال او سلوكي اعتقادي نداشته و حال كه آن حادثهها به پايان رسيده در رنّهي جهان رشد نيافته و جاهلانه خود را باز مينماياند و به صورت اثري عصبي بروز يافته است؟ اين درد و دريغ را به كجا ميتوان برد؟
***
داستان قارچ سمّي، ظاهرا همهي ويژگيهاي يك سينماي امروزي را دارد در آن انتقاد اجتماعي از فساد و زدوبند هست، نقد مديران دولتي وجود دارد، اشاره به وضعيت تلخ بازماندگان ميدانهاي دفاع مقدس تا سرحد به جنون كشيده شدنشان هست. سوء استفاده از پيشينهي انقلابي و غرق شدن در زدوبند و فساد اقتصادي و حتي عناصر رايج سينماي اين سالها؛ نظير عشق زميني نيز در نظر گرفته شده تا فيلم پرسروصدايي از آب دربيايد. اما گويي تماشاگران، شعور نهفتهاي دارند كه ذائقهشان چيزي سمّي در فيلم را تشخيص داده است. و اين ملغمه را نفي كرده است. حكايت قارچ سمّي، داستان آدمهاي عرصهي دفاع مقدس است. آنان امروز در موقعيت جديد قرار داده شدهاند.
مهندس قائمي كه مديرعامل يك شركت معتبر ساختماني و از رزمندگان است، از سويي درگير بندوبستهاي حرام است و از سويي ديگر با سليمان همرزم سالهاي جنگ خود كه اكنون در آسايشگاه جانبازان است برخورد ميكند و در اين ضمن گرفتار يك عشق امروزي ميشود و... و فيلم داستان احساس اختناق و بنبست اوست.
رسول ملاقليپور با استفاده از امكان يك فيلمساز دفاع مقدس در اين سالها توانسته بسيار فيلم بسازد. بسياري از فيلمهاي او فاقد هر نوع ارزشاند، مثل «خسوف و كمكم كن» پارهاي به سبب آشنايي با فضاي جنگ، موفقتر هستند، نظير «سفر به چزابه، پناهنده، نجات يافتگان، پرواز در شب و نينوا» و تعدادي مثل قارچ سمّي بسيار آشفتهاند! البته در اين ميان نسل سوخته، داراي ارزشهاي سينمايي از يك سو و مقدمهي آشفتگي از سوي ديگر است. دلايل فراواني براي عدم سلامت قارچ سمّي وجود دارد. مهمترين علت از نظر نگارنده، عدم صداقت فيلم است). ما نميتوانيم خود را عصباني از فساد نشان دهيم، در حالي كه عصبانيّت و خشممان گزينشي است. يعني پارهاي از فسادها كه به مذاقمان خوش ميآيد، بوسيلهي ما تطهير شود (مثل رابطه با خانم حجار كه در فيلم تطهير شده است. و دربارهي آن چيزهايي كه پاي ديگران در ميان است، خود را خشمگين نشان دهيم. مثلاً يك فيلم كه مدعي سلامت و طهارت و دفاع از آرمانهاي ديني است، نميتواند توجيهگر ارتباط مشكوك به زنا باشد، اما نسبت به مشروب خواري، خود را به صورت حادّ خشمگين نشان دهد. اين مهمترين نقص دروني قارج سمّي است كه آن را اثري توجيهگر نموده است. چگونه مهندس دودمان در حوزهي مناسبات خود با زنان تا هر جا كه بخواهي نسبت به خود چشمپوشي ميكند، ولي مثلاً دربارهي فساد اقتصادي ديگران اينسان حادّ برخورد مينمايد؟ مشكل آن است كه ملاقليپور ميخواهد از اين شخصيت يك قهرمان آرمانخواه بسازد كه زمانه با او ميستيزد و او را ويران ميكند. تماشاگر هوشمند اين حرف را از اين دهان نميپذيرد.
ما خود فاقد جان مطهر و آينهگون و تزكيه شده هستيم. ما عامل نيستيم و حرفي كه از دل برنميآيد، بر دل نمينشيند، سخني است مغشوش، عصبي، خفه و ويرانگر. اين است كه آن جانهاي مؤثر نخست خود را پاك ميكنند و غيرصادقانه در حال فرورفتن در ورطهي تاريكي، خويشتن را مشعل به دستان اصلاح و نقد معرفي مينمايند... جهان درون فيلم قارچ سمّي داراي اين كاستي اساسي و تناقص و آلودگي است. رابطهي مهندس دودمان با آن دختر بيقيد و بند و آن ارتباط مهوع، هرگز نميتواند با صد من سريشم و چسب به چيزي عرفاني و اثيري تبديل گردد. اين حتي يك عشق زميني نيست و كسي كه نميتواند در برابر چنين هوس ناچيزي خويشتنداري كند، چگونه واكنش جنونآميز او در برابر فساد ديگران قابل دفاع است؟ نگاه فيلمساز به سبب اين سرشت توجيهگرانه، سرشار از احساس خفگي و ناراستي و اغتشاش است و فيلم را مغشوش و پر از دلزگي و تحمل ناپذيري آزاردهنده كرده است و در نتيجه تماشاگر را ميتاراند. به جز اينها قارج سمّي نكات متعدد منفي را حمل ميكند كه ما نميتوانيم در حالي كه خود سقوط ميكنيم فرياد وا آرمانا بلند كنيم، چرا درست نمينگريم كه يكي از دلايل سقوط آرمان و اين دوران خودباختگي و سرخوردگي، كنش دوگانهي ما و امثال ماست، نفاق تنها يك مصداق ندارد. در هر شكل خود، چه سوء استفاده از دين به سود قدرت، چه از اخلاق و هنر به سود غرايز خود، مذموم و مايهي تباهي است و وقتي در جامعهاي فراگير شود، بحرانزا ست. فيلم قارچ سمّي ميكوشد بخشي از نا استواري و عدم پايبندي به آرمانهاي انقلاب را ناديده انگارد و توجيه كند. اين نقد از يك منظر فسادآلود عليه فساد ديگر است و بيارزش در بهبود زندگي كنوني و معضلات آن است. ميكوشم وجوه ديگر سمّي بودن «قارج سمّي» را نشان دهم و علت اغتشاش آن را كه در پشت چهرهي يك انتخاب آگاهانه ساختاري و ظاهرا نوگرا نهان است، فاش سازم.
***
يكي از پرسشهاي مبرم جامعهي كنوني ما نسبت واقعيات موجود، با آرمانها و شعارهايي است كه نظم حاضر بر اساس آنها شكل گرفت و تبديل به پيمان ناگفتهي مردم و حكومت شد.
نسبت به اين بحران ميتوان دو زاويهي ديد برگزيد:
1. زاويهي ديد يكسويه و توجيهگرانهي كساني كه خود از يك سمت و جهت خطاآلود و نادرست، سمت و سوي مقابل و نادرستي رقيب را نقد ميكنند. مثلاً بدون وفاداري به سرشت و وعدههاي دادگري غربزدگي و ليبراليسم را نفي ميكنند. آنان فراموش ميكنند، پارهي مهم پيمان با (امام خميني(ره)) و رهبري آن و پذيرش مسئوليت در متن نظام حكومتي، بركنار بودن از همهي انواع بيعدالتي بوده است. يعني هم خود بايد مبرّي از سوء استفاده از قدرت براي منافع شخصي ميبودند و به آرمانهاي انقلاب وفادار باقي ميماندند و براي دور نگاه داشتن حكومت از انواع بيعدالتي در همهي حوزههاي سياسي، قضايي، اقتصادي و غيره تلاش ميكردند و به آرمان همراهي با مردم و دفاع از حقوقشان حساسيّت به خرج ميدادند. اگر كسي به نام خدمت به جمهوري اسلامي پيمان بست و بنا به ادّعا و عمل گذشته مقامي يافت و سپس عملاً در مسير حقكشي، گردآوري ثروت، بيتوجهي به خدمت به مردم گام نهاد و هم خود به سودهاي شخصي و سوء استفاده از قدرت متهم گرديد و هم از قدرتگيري قشر ممتاز و كسب امتيازات طبقاتي دفاع كرد و مردم را در فقر و بيداد باقي نهاد، خودبخود نميتواند با ادعاي اين كه مخالف ليبراليسم است، شعار مبارزه با اسراييل سر دهد و از شريعت و غيره در كلام دفاع كند، خود را وفادار به آرمان اسلامي و انقلابي و راه امام بخواند.
همين طور اگر كسي از نفي استبداد و سوء استفاده از قدرت سياسي و ضرورت مبارزه با فساد در قوهي قضاييه و دفاع از آزاديهاي فردي و دفاع از حقوق زنان و غيره، سخن گفت، ليكن به گوهر ديني و اسلامي نظام بيتوجه بود و سراپا شيفتهي ليبراليسم غربي و انديشههاي غربي و زندگي امريكايي و غيره بود، او هم نميتواند مدعي دفاع از آرمانهاي اوليهي انقلاب اسلامي و راه امام باشد. تقواي موزون، دادگري موزون اقتصادي و سياسي و علاقهي يكپارچه به حقوق مردم شرط وفاداري به آرمانهاي انقلاب است.
متأسفانه در اوضاع كنوني همچون يال كفتاران، باطل از هزار سو هجوم آورده و قلمرو اقتصادي، سياسي، فرهنگي جامعه، و نظام جمهوري اسلامي را در خطر قرار داده است. و يك آرمانگراي واقعي مسلمان حق دارد نگران باشد، يك فيلمساز متعهد حق دارد افشاگري كند و هشدار دهد و تكليف خود را ادا نمايد. شعار عليه امريكا و اسرائيل بدون پاكسازي فساد در قواي سهگانه و نظم دروني خود ما مقدور نيست. سبك گرفتن مناسبات فاسد و تيره در ميان حكومتگران و صاحبان قدرت و نديدن امتيازات نامشروع در حالي كه مردم در انواع مشكلات غرقاند و حقوق آنان در معرض سوءاستفاده است، ميتواند فاجعهبار باشد. در آن صورت نه خدا و نه مردم آينده، حرف هيچيك از جريانهايي كه خود در اين يا آن حوزه به سوءاستفاده پرداختند و چه با امتيازطلبي سياسي و اقتصادي و چه با غربزدگي و خودباختگي، شالودهي آرمان اسلامي و نظم ديني و ميراث امام خميني(ره) را ويران كردند، باور نخواهد كرد و جدّي نخواهد گرفت و همه را مسئول گناه بزرگ عدم پاسداري از جمهوري اسلامي خواهد دانست؛ زيرا هريك فراتر از هر حرف و شعار، عملاً با اين يا آن وجه الهي نظام با دادگري يا آزادي، مقابله نمودند و حقوق سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... مردم را زيرپا نهادند.
***
حال ميخواهم همين نسبت آرمان و عمل را در حوزهي فيلمسازي دنبال كنم. طي انقلاب اسلامي و از همان سالهاي نخست، بهويژه در عرصهي تجربهي جهاد و دفاع مقدس فيلمسازان آرمانگرايي چهره نشان دادند، اما سرنوشتشان چه بود؟ كساني با استاد شهيد مطهري و آيتالله شهيد دستغيب شروع كردند، اما امروز الفباي افغان ميسازند و همنوا با اهداف امريكايي فرمان خشن كشف حجاب ميدهند و مقابله با فرهنگ ديني را راه نجات افغانستان مينامند. كساني هم از مكتب شهيد آويني بهدر آمدند، اما امروز آثاري پست ميسازند كه در آن ضمن استفاده از لودگي فيلمفارسي، زن و مرد را يكسر عاشق پناهندگي به امريكا معرفي ميكنند و قهرمان فيلم كه داراي متانت و وقار است يك خلبان فراري است كه سالها در امريكا زيسته. حال به ما افتخار داده و برگشته تا در جهنّمي از فقدان خرد و مردمي سراپا غوطهور در حماقت، پندهاي عقلانيّت و آرامش بپراكند. آقايان جهان را به كيش خود پنداشته و نديدهاند در همهي اين سالها بسياري از مردم ايران كه داراي بهترين امكانات براي پناهندگي بودند و ناسا و دانشگاههاي امريكا آنها را بر روي چشم ميگذاشتند. عليرغم همهي مشكلات در ايران ماندند و به مردم خدمت كردند و ادعايي نداشتند و تندرويهايي را كه نه از عمل و معرفت امام متديّن و محتاط و ديندار، بلكه از جواناني، چون خود ايشان خودسرانه دامن مردم را گرفت، تحمّل كردند. هرگز اكثريت مردم ايران خواهان سرنهادن به دامان امريكا براي رفاه نبودند، در اين ميان سرنوشت ملاقليپور چيست؟ فاصله گرفتن او روزبهروز از آرمانها چه علّت دارد؟ آيا اينان اثبات نميكند كه جهاد براي آرمانهاي اجتماعي جهاد كوچك است و بدون جهاد نفس و تزكيه و خلوص، هيچ پيروزي در پيش نيست؟ و تفكر ضعيف و عمل ناچيز اندكاندك ما را به سقوط ميكشاند؟
آيا فيلمسازان آرمانخواه ما كه خود را پيرو امام ميدانستند، چون بخش بزرگي از افراد فعال در عرصهي رقابتهاي اقتصادي و سياسي و... به اين دليل ساده دچار اغتشاش نشدهاند كه جهاد با نفس را جدّي نگرفتند و خسته شدند. اگر در قوهي قضائيه اين خستگي و يا بيتوجهي، سبب فساد قاضي ميشود، اگر در حوزهي سياست و اقتصاد و بازار، اين عدم پيروي عملي از مشي امام و بندگي خالص، سبب سوءاستفاده از قدرت و ناخشنودي مردم از حكومتگران شده و آنها را نسبت به شعارها بيايمان و بيباور ميكند و لااقل به اعتقادشان نسبت به صحّت آن شعارها ـ مثل نبرد با اسرائيل و امريكا ـ بر زبان حكومت خلل وارد ميسازد، در حوزهي هنر و فيلمسازي هم اين بيباوري ميتواند اتفاق بيفتد. توجه يكسويه و غلوآميز به بيرون و نديده گرفتن لغزش خود خفيگاه شيطان است. آنچه د رحوزهي سينما ديدني است، عدم پايبندي بسياري از فيلمسازان مسلمان به عقايد و آرمانهاي ديروز است. مسأله آن نيست كه زمانه تغيير كرده و امروزه بايد فضاي جديد با شخصيتهاي تازه و اوضاع نويي را تصوير كرد. موضوع آن است كه در حوزههاي زندگي امروزي، رد پايي از آرمانها ديده نميشود و تفسير كژمژي از واقعيت ارايه ميگردد.
ميتوان مدعي شد كه عصر آرمانگرايي بهسر آمده است. و نشان دادن فضاهاي خفهكننده و تاريك به سبب جنس دوران و بهسر رسيدن عصر ايدئولوژيهاست. اما چنين داوري نابجايي صرفا به معناي سرپوش نهادن به واقعيت فيلمهايي، نظير قارچ سمّي است؛ زيرا وقتي قرار است ما گوشهاي از فساد و بيآرماني لغزيدگان را ستايش كنيم، طبيعي است كه نميتوانيم آرمانخواه باقي بمانيم. تازه دين، هرگز يك ايدئولوژي محدود و متعصبانهي بشري نيست و بسي گستردهتر و پايدارتر از هر ايدئولوژي تعصبآلودي است. دين همواره به ما امكان نفي فساد و تباهي را ميدهد. پس اگر امروز فساد وجود دارد، بيش از هر زمان آرمانخواهي ضروري است. فقط اگر مدعيان، خود همهسويه به اين عمل نكنند، متأسفانه شكستي تلخ نصيب تجربهي انقلاب اسلامي ميشود و سرخوردگي مردم، سبب پناهجويي زير چتر افكار ديگران ميگردد. خواستهي دشمنان انقلاب اسلامي و در رأسشان امريكا همين است. آيا حال ميتوان قبول كرد كه فيلمساز مسلمان خود چنين فرجامي را صاف كند و مسير گرويدن به آرمان امريكايي را هموار سازد. نقد اجتماعي ضروري، ولي نقد سطحي و ناكافي مضرّ است.
ملاقليپور انسان آرماني ديروز را، در فيلم قارچ سمّي، امروز با شخصيتهاي دودمان و سليمان، معرفي ميكند. آيا آنان تصوير حقيقي از مسلمان آرماني ديروزاند؟
1. دودمان در اين دنياي بيهويت كه قدرت به دست كاسبكاران مبتذلي، چون انقلابي دروغين افتاده، با تقلب آنان سازش نميكند. او از مقام خود چشم ميپوشد تا با فساد مقابله كند. اما در فيلم هرچه كه جلوتر ميرويم فضايي براي حيات دودمان كه آرمانخواهي اصولگراست، تنگتر و خفهتر ميشود. وضعيت منحط و نابههنجار و سوءاستفاده از قدرت به وسيلهي كساني كه پشتوانهي محكم دارند و غارت دارايي مردم، دودمان را كلافه كرده است. و پيش از او سليمان را به جنون كشانده است. و آنقدر حاد ميشود كه دودمان را به شورش واميدارد و او سنگي به سوي ماه پرتاب ميكند تا آن را بشكند. و سنگ در آب حوض ميافتد و ماه ريزهريزه ميشود. ما همه ميدانيم «ماه» در فرهنگ شيعي و ديني ما چه جايگاهي دارد. دودمان بهتر است خود را بشكند چون تا حالا ندانسته پيروي انسان از حق، يك تكليف است و با ناملايمات نبايد ترك شود. آيا ملاقليپور تصويري واقعي ارايه ميدهد؟
من نميگويم مديراني با ظاهر اسلامي وجود ندارند كه چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند، اما نشان دادن آنها به شيوهي فيلمفارسي و در حال خوردن عرق و شراب يك شوخي بيمزه است. تازه تماشاگر نميداند چرا عرق خوردن آن جرثومههاي نقاق بد، ليكن لاس زدن اين آرمان خواه عصباني با زنان آنچناني در قارچ سمّي خوب است!! و بايد به حساب پاره زميني و وجه خاكستري شخصيتپردازي گذاشته شود. يا به آن جنبهي اثيري داده شود!!!
از نظر تكنيكي، شگرد روايت و ساختار قارچ سمّي آشفته است. ملاقليپور مدعي است كه اين اغتشاش و عدم رعايت قواعد آگاهانه است. اما اگر يك كار نو نتواند به نتيجهي بديع ختم شود و از نظر دكوپاژ و القاي حس و شخصيتپردازي و روايت بر ما تأثير مثبت بگذارد در آن صورت آن اغتشاش ثمر بخش نبوده است.
به هر حال در جامعهي پرتناقض ما، ملاقليپور هم از آن دسته فيلمسازاني است كه خسته و دلزده، به مرور از آرمان قبلي فاصله ميگيرد، اما نه تنها به آگاهي بهتري دست نيافته، بلكه سرگردان شده است. چه كاري براي خود، جامعهمان و فيلمسازان آرمانيمان جز دعا از دستمان ساخته است؟
دعا كنيم كه اين همه لغزش و خطاهاي جبرانناپذير در همهي ما خاتمه يابد ـ و ذرهاي به آنچه كه قرار بود، عمل كنيم ـ فردا از ما نميپرسند چقدر شعارهاي زيبا داديم، بلكه مينگرند كه در عمل چقدر برابر فساد از همه سو و نه گزينشي ايستادگي به خرج داديم.