responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 59  صفحه : 3

عراق و استراتژي جهاد و اجتهاد


با سپاس از وقتي كه در اختيار ما گذاشتيد، به عنوان نخستين سؤال، دوست داريم از نهضت علماي عراق پس از سقوط نظام سلطنتي و جزئيات اين حركت و چگونگي آغاز فعاليت سياسي، اجتماعي و فرهنگي علماي شيعه در نجف و ديگر شهرهاي بزرگ عراق مطالبي را براي ما بيان بفرمائيد.
اين موضوع ابعاد و زواياي فراواني دارد كه من فقط به عناوين اين ابعاد اشاره مي‌كنم. البته مي‌توان اين موضوع را با كمك اسناد موجود و يافتن شرح و تفصيل آن‌ها در برخي نوشته‌ها، پي‌گيري كرد. عنوان نخست در اين موضوع، وضع سياسي تازه‌اي است كه در آن شرايط و اوضاع به وجود آمد، و تغيير نظام سلطنتي به نظام جمهوري، يكي از نتايج آن بود. پس از جنگ جهاني اول، جهان عرب و اسلام، به سوي كسب آزادي و استقلال گام برمي‌داشت. در اين اوضاع كه از جمله‌ي آنها مي‌توان به حوادث مهمي به وقوع پيوست حركت مصدق و جنبش ملّي شدن صنعت نفت در ايران و هم‌چنين سقوط نظام پادشاهي و روي كار آمدن نظام جمهوري و ملي شدن كانال سوئز در مصر اشاره كرد. در مناطق ديگر جهان نيز شاهد چنين حركت‌هايي بوديم. حركتي از اين نوع را در استقلال پاكستان از هند و برپايي نظام جمهوري اسلامي در پاكستان هم مشاهده كرديم. همه‌ي اين حوادث برمنطقه و نيز بر عراق تأثيرگذار بود.
عامل مهم ديگر در اين دوره، ظهور مرجعيت «امام حكيم(ره)» بود. پس از جنگ جهاني اول و انقلاب دهه‌ي بيست عراق، حوادثي پيش آمد كه در نتيجه‌ي آن علما و مراجع عراق به انزوا و دست كشيدن از فعاليت روي آوردند. وضعيت سركوب حاكم بر عراق شبيه وضعي بود كه رضاخان در ايران براي علما و مراجع به وجود آورده بود. در اين مرحله، ظهور مرجعيت امام حكيم با خصوصيات و شخصيت برجسته‌ي ايشان، تأثير جدي‌اي در بيداري علما داشت. وي انساني آگاه، با سابقه‌ي مشاركت در جهاد عليه انگليس (در جنگ عراق و سقوط دولت عثماني) بود. وي پس از اين نيز در درگيري‌هاي ميان جنبش مشروطه خواهان و استبدادطلبان مشاركت داشت و ايشان علاوه بر اشتغال به كار فقهي، حوزوي و مسأله‌ي مرجعيت، به امور سياسي و اجتماعي نيز اهتمامي تام داشتند.
موضوع مهم ديگر، هجوم فرهنگي ـ فكري مخالفان بود كه برجسته‌ترين نشانه‌ي آن سوسياليسم علمي ـ ماركسيستي بود. احزاب كمونيست در جهان عرب، به ويژه در عراق، به شكل گسترده‌اي فعاليت داشتند؛ احساس خطري كه علما از اين ناحيه مي‌كردند و ترس از تأثير اين تفكر بر ابعاد فكري و فرهنگي جوامع اسلامي نقش عمده‌اي در ورود علما به عرصه‌ي سياسي و فرهنگي داشت. عوامل ديگري نيز وجود داشت، اما عواملي كه محرك‌هاي اصلي اين جنبش محسوب مي‌شود، اين چند عامل است:
عامل اول، مرجعيت ديني؛ به همين دليل مرجعيت ديني به عنوان چارچوب فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي مطرح شد و حتي احزاب و سازمان‌هاي اسلامي نيز دنباله رو مرجعيت ديني بودند، در حالي كه مي‌بايست خود آنها داراي چارچوب فعاليت سياسي ـ اجتماعي مي‌بودند.
عامل دوم، بسيج امت براي ورود به عرصه‌ي سياسي ـ اجتماعي بود. حتي مردم نيز به دليل حوادث سركوب‌گرانه‌ي گذشته، منزوي شده بودند و از فعاليت سياسي ـ اجتماعي دست شسته بودند و فعاليت اجتماعي تنها منحصر در نخبگان بود. نظر امام حكيم اين بود كه بايد مردم را براي فعاليت سياسي ـ اجتماعي بسيج نمود و خود وي نيز گردهمايي‌هاي بزرگي را در برخي از مناطق عراق مانند نجف، كربلا، سامرا، بصره، ديوانيه و ديگر مناطق ترتيب مي‌داد كه به طور سالانه برگزار مي‌شد و صدها هزار نفر از عموم مردم عراق در آن شركت مي‌كردند. وي هيأت‌هاي حسيني را نيز به فرصتي براي فعاليت ديني، اسلامي، سياسي و اجتماعي تبديل كرد. امام حكيم روابط صميمانه و گسترده‌اي را با گروه‌هاي مؤثر مانند عشاير عراقي كه نقش مهمي در حركت‌ها داشتند، برقرار كرد. هم چنين وي با تحصيل‌كردگان، كارمندان ادارات و نيروهاي ارتش كه بخش وسيعي از آنان را شيعيان تشكيل مي‌دادند، رابطه برقرار كرده بود.

به طور حتم آيت الله العظمي حكيم براي پيش برد طرح‌هاي خود به يك سري نيروهاي آموزش ديده و هماهنگ نياز داشت تا در مقابل تهاجمات فرهنگي و فكري ايستادگي كنند، زيرا اين كار به ايجاد آمادگي و آگاهي‌هاي لازم نيازمند بود.
اين موضوع سومي است كه من قصد داشتم بيان كنم. موضوع نخست، تشخيص چارچوب بود كه همان مرجعيت ديني بود. موضوع دوم بسيج مردم به عنوان نيروي قابل اتكا در جنبش سياسي است و موضوع سوم ايجاد آگاهي فرهنگي ـ سياسي در متن امت بود. در اين زمينه امام حكيم(ره) چند كار بسيار مهم انجام داد؛ نخستين كار، جذب عناصر تازه، به ويژه جوانان، به حوزه‌هاي علميه بود. زماني كه ايشان مرجعيت ديني را عهده‌دار شدند، شمار طلاب عراقي از صد نفر فراتر نمي‌رفت كه در دوره‌ي مرجعيت ايشان به يك هزار و پانصد نفر رسيد. بيشتر اين طلبه‌ها از جواناني بودند كه از نقاط مختلف عراق به حوزه‌هاي علميه هجرت كردند.
برنامه‌ي دوم ايشان، تأسيس كتابخانه‌هاي فرهنگي در نقاط مختلف عراق بود، به گونه‌اي كه شمار شعبه‌هاي كتابخانه‌ي مركزي آيت الله حكيم به بيش از هفتاد كتابخانه در سراسر عراق مي‌رسيد. اين كتابخانه‌ها مركز تجمع جوانان عراق بود كه جلسات و ميزگردهاي خود را در آن‌ها برگزار مي‌كردند.
اقدام سوم ايشان تأسيس مؤسسات فرهنگي مانند مدارس نظام‌مند و دانشكده‌ها؛ مانند دانشكده‌ي اصول دين و دانشكده‌ي فقه و... بود. دانشگاه كوفه را نيز ايشان تأسيس كرد كه بعدها بعثي‌ها آن را مصادره كردند.
اقدام چهارم ايشان انتشار كتاب و مطبوعات بود؛ مجموعه‌اي از مطبوعات فرهنگي مانند جمله‌ي النجف، مجله‌ي الاضراء، مجله‌ي الايمان و... از دوره‌ي مرجعيت ايشان برجاي مانده است. بسياري از كتاب‌هاي اسلامي نيز براي گسترش فرهنگ اسلامي منتشر شد. بسياري از اين كتاب‌ها به شكل سلسله جزوات چاپ و توزيع مي‌شد.
اين خط فرهنگي كه ايشان ايجاد كرده بودند، آثار مهمي برجاي گذاشت. امام حكيم سعي كرد تا اسلام را به عنوان نظامي اعتقادي و نظامي اجتماعي در جامعه مطرح كند، به گونه‌اي كه بتواند مشكلات اجتماعي‌اي را كه انسان‌ها با آن روبه‌رو مي‌شوند، حل كند.
موضوع پنجمي كه مي‌توان بدان اشاره كرد، ايستادگي ايشان در برابر استبداد، ظلم و فساد موجود در جامعه بود. استبداد، فساد و ظلم از مسايل عمده‌اي بود كه ايشان به طور مستقيم به مبارزه با آن برخاستند؛ براي مثال ايشان از كردهاي شمال عراق با آن كه شيعه نبودند و از نظر مذهبي با ايشان ارتباط نداشتند، دفاع مي‌كرد، زيرا آنان در معرض كشتار، آوارگي و مظلوميت قرار گرفته بودند. ايشان با طائفه‌گرايي و تعصب‌هاي مذهبي مقابله مي‌كردند و مسأله‌ي فساد موجود در ادارات و دستگاه‌هاي دولتي و جامعه را با قدرت پي‌گيري مي‌نمودند و در مناسبت‌هاي مختلف از آن سخن به ميان مي‌آوردند. از اين رو سيماي مرجعيت، سيمايي اصلاح‌گرا و استبدادستيز گرديد. اصل مهم ديگري كه فراموش كردم كه آن را زودتر بيان كنم، مسايل عام امت اسلام و در رأس آن مسأله‌ي فلسطين است. براي نخستين بار در زمان امام حكيم(ره) مرجعيت ديني فتوايي درباره‌ي جهاد براي آزادسازي فلسطين و در تأييد عمليات شهادت‌طلبانه صادر كرد. ايشان مصرف اموال شرعي و زكات براي كمك به فلسطيني‌ها را جايز شمرد و زماني كه حادثه‌ي آتش‌سوزي در مسجدالاقصي اتفاق افتاد، بيانيه‌اي در اين باره صادر كرد. زماني كه شاه ايران قصد داشت اسراييل را ـ هر چند به شكل جزئي ـ به رسميت بشناسد، ايشان موضع گرفتند كه در اين‌باره نامه‌هايي بين ايشان و شيخ الازهر مبادله شده. در مورد رهايي ملت‌هاي اسلامي از يوغ استعمار نيز اهتمام جدي‌اي داشتند. ايشان خواهان استقلال ملت‌هاي مسلمان و رهايي آنان از سلطه‌ي استعمار غرب و شرق بودند و با هر دو اردوگاه حاكم بر جهان، يعني شرق و غرب مبارزه مي‌كردند.

علماي ايراني ساكن در عراق در اين جريان چه نقشي داشتند؟
چنان كه اشاره كردم، اهتمام امام حكيم تنها منحصر به عراق و ارتقاي سطح حوزه‌هاي علميه‌ي آن نبود. حوزه‌هاي علميه در زمان ايشان رشدي جدي داشت و سطوح محروم و مستضعف حوزه‌ي علميه نيز ارتقا يافت. براي مثال تعداد افغاني‌هاي حوزه كه شمارشان از صد و بيست نفر فراتر نمي‌رفت، در زمان ايشان به بيش از دو هزار رسيد. پاكستاني‌ها كه شمارشان در حوزه به بيش از پانزده نفر نمي‌رسيد، به سيصد نفر رسيد. تعداد لبناني‌ها كه تنها چند نفر را در حوزه داشتند، از چهارصد تن فراتر رفت. در منطقه‌ي خليج و بحرين نيز كه شمار طلبه‌هاي آن از عدد انگشتان دست فراتر نمي‌رفت، حوزه‌ي بزرگي تشكيل شد. امام حكيم توجه جدي‌اي به اين طبقات و مناطق محروم داشتند. اما ايراني‌ها كه بحمداللّه از قديم در عراق حضوري قوي و فعال داشتند.
اما اين كه چرا مشاركت عراقي‌ها بيشتر بود، نخست اين كه برخي عواملي كه اشاره كردم آنان را به اين كار وامي‌داشت و دوم اين كه قوانين حاكم بر كشور عراق به عراقي‌ها بيش از ديگران اجازه‌ي فعاليت مي‌داد. پس از جنگ جهاني اول، حكومت‌هاي ملي جديد اتباع خارجي را از فعاليت سياسي منع مي‌كرد. در اين جريان برخي از علماي ايران هم اخراج شدند. موضوع مهم ديگر اين كه عراقي‌هايي كه در درون جامعه‌ي عراق زندگي مي‌كردند، بيش از كساني كه در حوزه تنها به درس و بحث مشغول بودند، اوضاع را لمس مي‌كردند. براي مثال كسي كه از بصره يا ناصريه به حوزه مي‌آمد، همه‌ي آن چيزهايي كه مردم عراق از دست ظلم و استبداد و فساد مي‌كشيدند را لمس مي‌كرد. اما علماي ايراني حوزه‌هاي عراق اين احساس مستقيم را نداشتند. اين نيز انگيزه‌ي ديگري براي تحريك بيش‌تر علماي عراقي بود.

هر نهضتي نيازمند تشكيلات و تشكّلاتي است. اين تشكّل‌ها در چه قالبي شكل گرفتند و معماران اين تشكلات چه كساني بودند؟
چنان كه گفتم، امام حكيم در دستگاه مرجعيت خود تصوري كامل از اين بعد تشكيلاتي و سازماني داشت. ايشان در درون حوزه تشكيلاتي را براي فعاليت سياسي و اجتماعي، و تشكيلاتي را براي فعاليت فرهنگي و علمي به راه انداخت. ايده‌ي تأسيس «جماعة العلما»ي نجف، بغداد و كاظمين از ايشان بود. چنين تشكل‌هايي را ايشان به‌راه انداختند. حتي ايده‌ي تشكيل جامعه‌ي روحانيت مبارز تهران نيز از همان الگوي «جماعة‌العلما» گرفته شده است.
محور ديگر فعاليت ايشان، تشكيل احزاب اسلامي بود. امام حكيم معتقد بودند كه تشكيل احزاب و سازمان‌هاي اسلامي امري مفيد و ضروري است، اما اين احزاب بايد تابع مرجعيت باشند نه رقيب آن.
محور ديگر فعاليت امام حكيم ايجاد تشكيلات در بين نيروهاي مؤثر در عراق (مانند عشاير) بود. به‌طور عمومي عراق كشوري عشايري و روستايي است، به‌عكس ايران كه بيشتر شهري است. قيام دهه‌ي بيست نيز بيش از هر چيز ديگر با تحرك و جهاد عشاير عليه انگليسي‌ها به‌راه افتاد.

حال كه سخن از نقش اصلاحي امام حكيم به ميان آمد، مناسب است از نقش ايشان در پشتيباني از انقلاب اسلامي عراق سخن بگوييد.
چنان كه گفتم، امام حكيم بنيان‌گذار بيداري اسلامي در عراق بودند و شهيد صدر نيز در همين مسير گام برداشتند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نقش عمده‌اي در شكوفايي اين بيداري داشتند. شهيد صدر گام بر جاي پاي امام حكيم گذاشتند تا اين كه انقلاب اسلامي ايران پيروز شد و نظام اسلامي برقرار گرديد و حركت بيداري، تطوّري تازه يافت. ايشان علاوه بر اهتمام به تشكل‌سازي، سعي كردند تا اسلام را در مقابل انديشه‌ي ماركسيستي و سرمايه‌داري مطرح كنند و آن هم نه‌تنها در عرصه‌ي فكر و فرهنگ، بلكه در عرصه‌ي اجتماعي و سياسي. ايشان به برپايي حكومت اسلامي و حاكميت اسلام در عرصه‌ي حيات دعوت مي‌كردند. دعوت ايشان علني بود و در گردهمايي‌ها، بيانيه‌ها و مذاكرات ابراز مي‌شد. ايشان سعي مي‌كردند حتي هيأت‌هاي حسيني را نيز به سمت اهداف سياسي سوق دهند.

آيا خود ايشان ايده و طرح اين همه تشكلات را ابداع مي‌كردند يا كسان ديگري هم بودند ؟
اجازه بدهيد منظورم را روشن‌تر بيان كنم. زماني كه از امام حكيم صحبت مي‌كنم منظورم شخص نيست، بلكه منظورم نهاد مرجعيت، حوزه و نهضت اسلامي عراق است. زماني كه از امام خميني(ره) سخن مي‌گوييم نيز منظورمان شخص ايشان نيست. اگرچه ايشان نقش بسيار بزرگي داشتند. اما در همان زمان هم چه‌بسا برخي از علماي بزرگ در فعاليت سياسي بر امام پيشي داشتند و آنان هم نقش داشتند. در ايران نمي‌توان نقش «آقاي كاشاني» و «آقاي طالقاني» را كه پيش از امام فعاليت داشتند، ناديده گرفت. يا اين كه نقش «شهيد صدوقي» و «شهيد مدني» را هيچ انگاشت. امام حكيم نيز نماد حركت اسلامي عراق بود و منظور من اين نيست كه ايشان به طور مستقيم و شخصي همه‌ي اين اقدامات را انجام مي‌دادند، بلكه ايشان كارهاي اوليه و زمينه‌سازي‌ها را براي اقدامات بعدي ديگران انجام دادند. ايشان خط كلي را ترسيم كردند و علما و فرزندان حوزه‌ي علميه نيز بايد نقش ابتكاري و ابداعي خود را ايفا مي‌كردند. حتي برخي تحصيل‌كردگان دانشگاهي نيز نقش خوبي ايفا كردند. ايشان در برخي تشكل‌ها مانند جماعة‌العلما يا كتابخانه‌ها و دانشگاه فقه، صاحب رأي نهايي بودند و در برخي تشكل‌ها نقش تأييدي و حمايتي داشتند.

به نظر مي‌رسد كه نوعي تشابه ميان جنبش اسلامي در عراق و بيداري اسلامي در مصر وجود دارد؛ گويي كه جنبش اخوان‌المسلمين در عراق هم بازتاب‌هايي داشته است.
جنبش اسلامي عراق چند عنصر عمده داشت: يكي عنصر مرجعيت بود كه روش‌ها، رويكردها و شخصيت‌هاي آن كاملاً مستقل بودند. اين عنصر مشابه همان چيزي بود كه در قم و در حركت امام خميني به‌راه افتاد. عنصر ديگر احزاب اسلامي‌اي بودند كه سر برآوردند؛ مانند حزب‌الدعوة كه از مهم‌ترين احزاب اين دوره بودند. البته پيش از حزب‌الدعوة احزاب كوچك و محدودي مانند «جماعة‌العلماء القائديين» يا «الشباب المسلم» و... وجود داشتند، ولي احزابي كه پس از حزب الدعوة به‌وجود آمدند، متأثر از جريان‌هاي موجود در جهان اسلام و نيز متأثر از حوزه‌هاي علميه بودند، زيرا اين احزاب از سوي حوزه تأييد و حمايت مي‌شدند.
اين احزاب مي‌كوشيدند تا از تجارب ديگر احزاب اسلامي موجود در جهان اسلام استفاده كنند.

چرا جنبش‌هاي اسلامي عراق با همه‌ي اقدامات و زحمات مرحوم آية‌الله حكيم(ره) به نتيجه‌ي مورد نظر نرسيد؟
به اعتقاد من مهم‌ترين علل ضعف و سستي نهضت اسلامي عراق از اين قرار است:
نخست، طغيان و استبدادي كه نظام سياسي در برابر اين نهضت از خود نشان داد. خشونت و قساوتي كه حكومت بعث به‌كار گرفت، با هيچ مورد ديگري قابل قياس نيست. حتي آن‌چه اكنون در فلسطين جريان دارد، يك دهم آن‌چه در عراق گذشت و مي‌گذرد، نيست.
عامل ديگر، كمال نيافتن و دوام نيافتن آگاهي سياسي بود كه البته شهيد صدر نقش عمده‌اي در تكميل بعد فرهنگي و فكري آن داشت. ولي آمادگي و آگاهي سياسي به اندازه‌اي نبود كه مردم آمادگي نبرد مسلحانه را داشته باشند. مردم حتي آمادگي تظاهرات، تجمعات و اعتراضات گسترده‌ي دسته‌جمعي را نداشتند. اين وضع تا آن اندازه بود كه وقتي شهيد صدر به شهادت رسيد، حتي يك نفر در تشييع جنازه‌اش شركت نكرد. اما مقاومت تداوم يافت و رو به رشد نهاد و نقاط ضعفي كه در بعد آگاهي سياسي و فرهنگي وجود داشت، به تدريج برطرف شد. عامل سوم اين بود كه ايده‌ي سامان‌دهي تشكيلات و سازمان‌دهي امور كه امام حكيم در نظر داشت و اقداماتي هم در اين زمينه انجام داد، به خوبي پي‌گيري نشد. اما در ايران، مساجد و تشكيلات بزرگي بودند و مركز تجمع و سازماندهي نيروها به شمار مي‌آمدند. در هر مسجدي عالم يا يك مجتهد يافت مي‌شد، ولي در عراق وضعيت به اين صورت نبود. در تمام عراق، به جز نجف، كربلا و كاظمين، شايد فقط يك مجتهد پيدا مي‌شد و همين مساله موجب عدم تكامل شكل‌گيري سازمان‌ها وتشكل‌ها شد. عامل ديگر، خلا رهبري بود كه شايد مهم‌ترين عامل ضعف جنبش اسلامي عراق است. زماني كه امام حكيم رحلت كرد، خلا رهبري آشكار شد تا اين كه به تدريج شهيد صدر مطرح شد و به عنوان مرجع مورد توجه مردم قرار گرفت. ده سال بر همين منوال گذشت تا اين كه رساله‌ي علميه‌اش چاپ شد و رجوع مردم به ايشان بيشتر شد.

در مرحله‌ي كنوني استراتژي مجلس اعلا براي سنگين بودن وزنه‌ي سياسي شيعيان در عراق چيست؟
استراتژي مجلس اعلا ادامه‌ي همان خطوط استراتژيك پيشين، با ايجاد تغييراتي در روش‌ها است. مجلس اعلا به ضرورت ادامه‌ي ارتباط و تحكيم روابط با نيروهاي حقيقي موجود در حوزه‌هاي علميه، عشاير و ارتش عراق و نيز نيروهاي جديد مقاومت كه براي خلاصي از وضع كنوني تلاش مي‌كنند، اعتقاد دارد. امروزه مجلس اعلا تنها نهادي است كه روابط مستحكمي با نيروهاي ياد شده دارد. يكي از خطوط استراتژيك بسيار مهم، ايجاد جوّ اعتماد در ارتباط با نيروهاي غير اسلامي موجود در صحنه است كه در اهداف اساسي خود در ايجاد وصفي واحد براي مبارزه با استبداد با ما مشترك هستند. گام ديگر، تلاش براي معرفي حقوق و اهدافي است كه دنبال مي‌كنيم و تلاش براي به رسميت شناخته شدن آن در منطقه و جامعه‌ي جهاني كه در اين زمينه به موفقيت‌هايي دست يافته‌ايم.
محور استراتژيك ديگر، جهت دادن فعاليت‌ها است به گونه‌اي كه همه‌ي مردم عراق ـ نه فقط شيعيان ـ را در بر بگيرد. در عراق شيعيان داراي اكثريت هستند، اما فعاليت سياسي و فرهنگي بايد ـ چنان كه در پيام شهيد صدر آمده است ـ همه‌ي عراقي‌ها را مخاطب قرار دهد. از اين رو، در مجلس اعلا عناصري از اهل سنت، كردها و تركمن‌ها هم حضور دارند. از ديگر خطوط استراتژيك ما تاسيس نهادهاي سياسي و نظامي است.

در حال حاضر الگوي اصلي نهضت شيعي ـ سياسي عراق كدام است.
مي‌توان هر كدام از حركت‌هاي امام حكيم، شهيد صدر و امام خميني را الگو و سرمشق اين نهضت دانست. البته حركت اين سه مكمل يكديگر است.

چه شباهت‌هايي ميان انقلاب اسلامي ايران و انقلاب اسلامي عراق، به ويژه از نظر نقش روحانيون، وجود دارد؟
از چند جهت مي‌توان نقاط شباهت را ملاحظه كرد:
1 ـ رهبري و مقاومت روحانيون و علما؛
2 ـ همگامي توده‌ي متدين، به ويژه شيعه؛
3 ـ موضع واحد در رد اردوگاه شرق و غرب؛
4 ـ طرح ايده‌ي حكومت اسلامي و انديشه‌ي اسلامي به عنوان راه رهايي؛
5 ـ تكيه بر توده‌هاي مردمي پيش از سازمان‌ها و حركت‌هاي سياسي.
البته تفاوت‌هايي هم داشت كه شدت سركوب در عراق و تسلط سياسي طائفه‌اي و قبيله‌اي و ضعف آگاهي سياسي در عراق از جمله‌ي آن‌ها است.

پس از روي كار آمدن حكومت بعث جهت‌گيري‌هاي اين نهضت چگونه بوده است؟
پس از روي كار آمدن حكومت بعث، رويارويي‌اي ميان مرجعيت امام حكيم و حزب مذكور روي داد كه به برخورد انجاميد و امام حكيم محاصره و فرزندان و يارانش تحت پيگرد قرار گرفتند. پس از وفات ايشان، حزب بعث كوشيد تا در روابط خود با مرجعيت پس از ايشان، كمي انعطاف از خود نشان بدهد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران شهيد صدر تاييد و پشتباني خويش را از آن اعلام كرد و جوانان حوزه و برخي رجال حوزوي و توده‌ي مردم متدين، به ويژه جوانان، با ايشان همگام و همراه شدند. در نهايت برخوردي خونين روي دادكه در نتيجه‌ي آن شهيد صدر و شمار زيادي از علما، روشنفكران و مجاهدان عراق به شهادت رسيدند كه اين خود يكي از عوامل تجاوز عراق به خاك ايران بود و شكل‌گيري مقاومت مسلحانه در عراق كه هنوز نيز ادامه دارد و يكي از آثار آن انتفاضه‌ي بزرگ 15 شعبان 1411ق بوده است.
مصاحبه‌گر: علي اقليدي‌نژاد

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 59  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست