responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 37  صفحه : 9

ريشه‌يابي يك جدل و لغزش
سینا محمد

«گلشيري» در مقاله‌ي «در باب متن مرجع ترجمه‌ي قرآن مجيد» آغازي اين چنين دارد:
«من اينجا نه كاري با صحّت ترجمه‌ي آيات دارم و نه به درستي تأويل‌ها و تفسيرها كه البته عرصه‌اي است كه اهلش بايد به آن بپردازند، پس بيشتر به نثر فارسي كار دارم و سياق عبارت و امكانات زبان فارسي، كه سال‌هاست با هرچه بدين زبان نوشته‌اند كار كرده‌ام و با بعضي از متون كهن از ترجمه‌ي تفسير طبري گرفته تا كشف‌الاسرار و ترجمه‌ي معاصراني چون پاينده و رهنما و آيتي الفت داشته‌ام. امّا پيش از آغاز نظري به ترجمه‌ي خرمشاهي نمي‌توان از ايضاح چند نكته گذشت:
اول اين كه توالي آيات قرآن، برخلاف اغلب آيات تورات، نه خطي و يا تركيب سطوح كه تركيب دوايرست و اين مختصه را حتّي در سوره‌ي يوسف مي‌توان ديد. يعني بر خلاف نظر استاد خرمشاهي كه فرموده‌اند:
در سوره‌ي يوسف يك عنصر مثبت يعني تداوم و توالي منطقي و ترتيب زماني و مكاني از آغاز تا پايان سوره و داستان حفظ شده است.1
با مقايسه‌ي سوره‌ي يوسف و داستان يوسف در تورات، مي‌توان دريافت (هر چند در جاهاي ديگر نيز گفته‌ام) كه فرض قبلي سوره‌ي يوسف اين است كه مخاطب روايتي را در ذهن دارد. اين نحوه‌ي روايت همانند تذكر افلاطوني است كه انگار اين قصه در لوح روح مخاطب هست؛ حال اگر به جاي جاي آن اشاره شود (شيوه‌ي اشارتي به جاي عبارتي) تمامي قصه بيدار مي‌شود. به همين جهت قصه نه از آغاز كه از ميانه شروع مي‌شود؛ مثل نقل خواب يوسف به پدرش. يعقوب هم با ذكر كاري كه برادران خواهند كرد، آينده را باز مي‌آورد كه شكستن شيوه‌ي خطي و توالي منطقي است. ميان خواب ديدن يوسف و توطئه‌ي برادران خلائي است كه با كنار هم ديدن آن دايره‌ي خواب و گفت‌وگو با يعقوب و اين توطئه مي‌توان حجم قصّه را باز آورد. پس درست‌تر آن است كه ـ به تعبير خود آقاي خرمشاهي كه در اسلوب حافظ گفته‌اند ـ بگوييم: «سيرش و ساختمانش حلقوي و بلكه كروي است»2 كه البته هم حلقوي و هم كروي گفتن غير دقيق است و دقيق‌تر همان دوري با مدوّر گرفتن است؛ يعني از آغاز به انجام رفتن و از وسط به اوّل و باز از آخر به اوّل ارجاع دادن، كه از مجموع اين دواير كه نظير دواير فلكي افلاطوني ـ فلوطيني است، كره‌ي داستان احضار مي‌شود كه هر جايش اوّل است و آخر...
گسسته بودن آيات و يا پيوستگي آن‌ها در خود آيات قرآن با دو تعبير «فصل» (سوره‌ي فصلت، آيه 3) و «وصل» (سوره‌ي قصص، آيه 51) آمده است، مقصود از فصل را گرچه در ترجمه‌ي آيه به معناي وضوح گفته‌اند، امّا معلوم است كه اين وضوح از طريق تقطيع واقعيت است. در زبان اين نوع آيات كه مي‌توان گسسته‌ي دوري‌اش خواند، مقصود از وصل، اتيانِ بيان بعد بيان است و يا پيوسته و پشت سر هم آوردن و به تعبير ميبدي: «پيوستن سخن در سخن».
با اين همه، حتّي در سوره‌ي قصص كه بيشترين پيوستگي داستاني در آن مشهود است، باز وجود گسستگي را به دليل عدم انطباق يك به يك با وقايع مفروض و هم پايان بندي آيات، نمي‌توان ناديده گرفت.
با اين توجه، هر گونه تلاشي براي اتّساق دادن ـ چه در متن ترجمه و چه در ميان [ ] ـ ناديده گرفتن مختصه‌ي اصلي چنين متني است. هر چند سعي بيشتر تفاسير اين بوده است كه با اسرائيليات و داستان‌هاي خود ساخته‌ي بعضي از راويان، خلأ تصوري ميان آيات را پر كنند؛ براي نمونه ترجمه‌ي آيتي از سوره‌ي «مسد» اين است:
دست‌هاي ابولهب بريده باد و هلاك بر او باد دارايي و آنچه به دست آورده بود به حالش سود نكرد زودا كه به آتشي شعله‌ور در افتد و زنش هيزم كش است و بر گردن ريسماني از ليفي خرما دارد.
اما ترجمه‌ي نسفي از اين آيات همراه است با تفسير و بيشتر به قصد اتّساق بخشيدن به آيات:
زيان كار باد دو دست ابولهب و شده است زيان كار سود ندارد مال وي و آنچه ورزيد از فرزندان بسيار هر آينه درآيد به آتش باافرازه و زنش باوي، يار زمره‌گري نا به كار و گويند آن برنده‌ي پشته‌ي خار و افكننده بر راه رسول مختار در گردن وي رسني از ليف تافته‌ي استوار، از بهر اين كار و بردن اين بار، و گويند در گردن وي بود آن سلسله كه به وي بندند در دوزخ اعناق كفار.3
ترجمه‌ي خرمشاهي اين است:
زيانكار باد دستان ابولهب و خود او هم زيانكار شد مالش و دستاوردهاش به كارش نيامد زودا كه به آتشي شعله‌ور در آيد و زنش هيزم كش (و آتش افروز معركه) است و ريسماني از ليف خرماي تافته برگردن دارد.
در ترجمه‌ي آيتي صرفنظر از تفاوت با دو متن ديگر ـ مثل بريده باد به جاي زيانكار باد ـ همان نظم دايره‌اي هر آيه در كنار آيه‌ي ديگر هست، ولي در ترجمه و احتمالاً همراه با تفسير نسفي متن اتّساق يافته، و در ترجمه‌ي خرمشاهي با افزودن «و آتش افروز معركه استقلال هر آيه را شكسته‌اند و متن را به متني غير قرآني تبديل كرده‌اند.»
گلشيري در مقالات «در باب متن مرجع ترجمه‌ي قرآن مجيد» و «باز هم در باب متن مرجع ترجمه‌ي قرآن مجيد» در واقع دو سويه دارد:
1. نقد ترجمه‌ي آقاي خرمشاهي از منظر سياق عبارت و امكانات زبان فارسي و مشكلات نثر مترجم ارجمند كه از اين امكانات به درستي استفاده نكرده است.
2. نگره‌ي مدرن و مرتبط با ادبيات هرمنوتيك امروزين كه براي داوري درباره‌ي متن قدسي، پشت‌سرنهادن مراحل ضروري كسب نگاه و آموزش سنتي و سلطه به عربيت و قرآن پژوهي و شأن نزول و ديگر علوم لازم حوزوي را لازم نمي‌داند. متن را به امروز و ادراك فرمي و فرايند نرمال و ادبيّب كنوني احضار مي‌كند و مكاشفه‌اش را در خود متن و مبتني بر نسبيت ادراك بشري ـ زيباشناختي‌اش انجام مي‌دهد و رها از هرمنوتيك سنتي و هستي‌شناسي آن است .
گلشيري در بخش نخست، گاه محك‌ها و سنجش‌هاي خوبي به كار مي‌بندد كه مي‌تواند به مترجم عزيز در تنقيح ترجمه‌ي كنوني ياري دهد. اما ستايش بي‌مهاري كه گويي خرمشاهي مقام بي‌خطايي در اين عرصه دارد و لذا او را سلطان نثر روان دانستن، به درد رعايا و اربابان، و مراوده‌ي شاهان و بندگان، و خدايگانان و رعيت‌ها مي‌خورد و به كار نقد ادبي و علمي نمي‌آيد؛ بر عكس فروتني درآموختن، حتما ترجمه‌ي آقاي خرمشاهي را ـ كه ان شاء الله زحمات فراوان، كمياب و استادانه‌ي ايشان، اجر بزرگ و خشنودي بي‌حصر الهي را بهره‌شان سازد! ـ بالا بلندتر خواهد ساخت.
مثلاً اشاره‌ي گلشيري به زياده‌گويي در توضيح واضحات، هر چند كه در ميان دو[] باشد، اشاره‌ي نادرستي نيست؛ ترجمه‌ي خرمشاهي:
و آن گاه كه از دختر زنده به گور شده پرسيده شود به كدامين گناه] به ناحق[ كشته شده است؟
توضيح و نقد گلشيري: «[به ناحق] توضيح واضحات است، چرا كه نشنيده‌ايم دختران را مي‌توان «به حق» زنده به گور كرد. كه مي‌شد در ترجمه‌ي اين دو آيت نوشت:
و آن گاه دختر زنده به گور را بپرسند به كدامين گناه كشته‌اند؟
اينجا مي‌رسيم به ايراد من بر ترجمه‌ي قرآن كريم (خرمشاهي). تعابيري چون «از دختر زنده به گور شده پرسيده شود» و چيزهايي از اين دست، نمونه‌اي از بسيار مي‌باشد كه به نظر من نازيبا است؛ چرا كه در اين زبان، اگر فاعل صيغه‌ي سوم شخص جمع يك فعل معلوم محذوف باشد، آن فعل به منزله‌ي مجهول است. پس در همه‌ي اين سوره‌ها، مجهول ساختن فعل‌ها و مثلاً نوشتن «كوه‌ها روان كرده شوند» نازيبا است و البته عرب‌زده. براي ايضاح بيشتر نيز مي‌توان به «غلط ننويسيم» استاد ابوالحسن نجفي رجوع كرد.
سنجش مفيد ديگر گلشيري چيزي است كه خود با اين عبارت به آن اشاره كرده است: «اما آنچه ظاهراً اغلب مترجمان بدان نيانديشيده‌اند، جنس زباني است كه قرآن را بايد به آن برگرداند». گلشيري ـ البته ـ در اين قلمرو خطاهايي نيز دارد، يكي همان اتهام قداست‌زدا بودن ترجمه‌ي خرمشاهي است كه اتهامي نارواست؛ نه از اين بابت كه خرمشاهي با نثر معيار و متعارف ومتينِ مورد علاقه‌اش، قداست متن اصلي و كلام الله را حفظ كرده است، بلكه سخن گلشيري در اين باب، از آن رو (كاملاً) نارواست كه دانسته يا ندانسته، نهان داشته كه هر ترجمه‌اي و لو ترجمه‌ي دلخواه گلشيري كه متني زيبايي شناسانه و سبكي با فارسي روايي شعري از قرآن مجيد ارايه دهد ـ ذاتا قداست زد است. زيرا قداست به زبان و كلام وحي ـ كه امين وحي آن را بسان كلام خدا بر قلب و زبان رسول خدا ـ درود بر او و خاندانش باد ـ جاري كرده ـ تعلق مي‌گيرد نه هر كلام برگردانده شده به هر زبان ديگري، و حتي به هر روايت ديگر بشري به زبان عربي از عربي مبين كلام الله.
اين سخن، بجاست كه برگردان پاره‌اي از آيه‌ها و حتي سوره‌هاي قرآن با يك تركيب زبان روايي ـ شعري و يا آن جنس از زبان فارسي كه با زبان روزمرّه فاصله گرفته و طنين و آهنگي قداست‌نما و لحني ازلي و اندكي كهن‌گرا و سره دارد، بسي دلنشين خواهد بود، اما بايد توجه داشت كه زبان قرآن در بسياري از آيات الاحكام از اين زبان شعر وَش فاصله مي‌گيرد و اتفاقا براي آن زبان معيار، متعارف زنده و برگزيده‌ي استاد خرمشاهي مناسب است. از اين رو، شايد تركيب اين دو با هم مناسبت‌تر باشد.
اما نكته‌اي كه گلشيري ناديده گرفته اين است كه بالأخره سليقه‌ي مترجم در گزينش لايه‌اي زباني، بسته به همه‌ي امكانات، ذوق و توانايي‌هايش دارد. و نويسنده‌اي نمي‌تواند دستور العمل صادر كند كه ترجمه‌ي قرآن فقط به يك زبان واحد صورت پذيرد.
در اين مورد، به نظر سخن خرمشاهي درست مي‌باشد كه گفته است: گذشتگان كار و ترجمه‌ي خود را بر سر قرآن تا جايي كه توانستند به فرجام رساندند، و امروزيان بايد بنا به زبان زمان خود كار نوي را به ثمر رسانند.

پي‌نوشت‌ها:
1. ذهن و زبان حافظ ـ چاپ اول ـ ص 27.
2. همان، ص 24.
3. جلد دوم به تصحيح جويني.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 37  صفحه : 9
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست