responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 37  صفحه : 10

شرحِ خواب‌هاي گمشده


چند غزل از سيد ضياءالدين شفيعي

اشاره:
از «سيد ضياءالدين شفيعي» افزون بر سه مجموعه شعر ـ «شرح خواب‌هاي گمشده»، «برگونه‌ي ماه» (براي نوجوانان) و «برگزيده‌ي شعرها» (نيستان) ـ چند كتاب ديگر با نام‌هاي «سرود مرد غريب» ـ «ديدار صبح» ـ «پشت به سايه‌ها و صداها» به چاپ رسيده است كه گره خوردن به شاعرانگي ذهن و زبان در كنار نگاه دردمندانه و حساس به انسان و جامعه فصل مشترك همه‌ي اين آثار را رقم مي‌زند.
در پهنه‌ي شعر ـ اما ـ توفيق «سيد ضياءالدين شفيعي» را بايد در شعر نو و غزل‌هاي امروزي‌اش سراغ گرفت كه نشان از توانمندي و بالندگي او دارد.

غزل خورشيد و باران
زمين گهواره‌اي كابوس‌هاي تلخ انسان بود
زمان چون كودكي در كوچه‌هاي خواب حيران بود
خدا، در ازدحام ناخدايان جهالت گم
جهان در اضطراب و ترس، در آغوش هذيان بود
صدا، در كوه‌هاي گيج مي‌پيچيد بي حاصل
سكوتي هرز سرگردان به صحرا و بيابان بود
نمي‌روييد در چشمي به جز ترديد و وهم و شك
يقين ـ تنها ـ سرابي در شكارستان شيطان بود

***
شبي رؤياي دور آسمان در هيئت مردي
به رغم فتنه‌هاي پيش‌رو در خاك مهمان بود
جهان با نامش از رنگ و صدا سيراب شد آخر
محمد واپسين پيغمبر خورشيد و باران بود

غزل سلام
پاشيده‌اند عطر دعا باز در زمين
آنك دوباره، قافله‌ي ناز در زمين
صبح و سلام مي‌رسد از آسمان ببين
آورده‌اند يك سحر آواز در زمين
هر شب هزارماه به ما سجده مي‌برند
در حسرت شكفتن يك راز در زمين
رازي كه يك سپيده‌دم از سينه‌ي علي
بر لب رسيد و رفت به اعجاز در زمين

گفتند «او نشاني شب‌هاي قدر بود»
گفتيم «مانده روزنه‌اي باز در زمين»

***
شايد شبي بشارتي از آسمان رسيد
چون يازده نشاني پرواز در زمين

غزل اندوه
نوشيد خاك تشنه اندوه صدايت را
پيمود چشم آسمان سمت دعايت را
گم كرد دستاس زمين در گردشي غافل
دستان با تقدير چرخش آشنايت را
مي‌چرخد اين دستاس خالي بعد از آن بي‌خود
مي‌جويد از انسان گندم‌گون خدايت را
مي‌پرسد از خود در سكوت نيمه شب‌هايش
راز بقيع و راز ظهر كربلايت را
يك صبح بعد از آن شب سنگين زمان گم شد
برشانه مي‌بردند مرد خطبه‌هايت را

***
دنيا به تنها مرد باقي‌مانده محتاج است
مردي كه در خود دارد اندوه صدايت را

غزل بي‌پناهي
اگر باران نمي‌روياند نامت در نگاه من
كجا حرمت نگه مي‌داشت آتش بر گناه من
مرا ـ كز كودكي چشم تهيدستي ست ـ مهمان كن
به خوابي نورباران نگاهت، پادشاه من!
دخيل غرفه‌هاي استجابت مي‌شود عمري
به اميد شفاعت، دست‌هاي بي‌پناه من
به پا بوس ضريح مهرباني‌هات مي‌آيم
غريبي مي‌كند اما دل غرق گناه من
اميري كن، مگر بالا كند روزي سر خود را
دل حسرت نصيب و چشم‌هاي روسياه من
تمام شعرهايم نذر نام مادرت، شايد
شود بر آستان بوسي درگاهت گواه من

غزل رنگين كمان
نسيمي مي‌رسد از راه ويك نيزار غربت شعله‌ور مي‌شد
شبي خاكستري در صبح نخلستان بيداري سحر مي‌شد
چه ميدان‌هاي ميني آسمان را با زمين پيوند زد، آن شب
چه عطري در فضا پيچيد وقتي حجم آتش بيشتر مي‌شد
خدا رنگين‌كماني بود بين ما كه در باراني از آتش
به چشمِ آسمانمردانِ خاكي‌پوش كم‌كم جلوه‌گر مي‌شد
خدا آنقدر پيدا بود در آيينه‌ي دل‌ها كه بعضي را
تجلي آن قدر مي‌داد، مي‌ديديم مفقودالاثر مي‌شد
همان شب جبرئيل از آسمان هفتم آمد، ناز بفروشد
شبِ معراج ديگر بود، او اين بار هم بي‌بال و پر مي‌شد
پس آن گه ماه كم‌كم در شفق خوابيد و صحرا از اذان پرشد
و ما ديديم چشمان سحر از شوق اين ديدارتر مي‌شد

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 37  صفحه : 10
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست