احكام و قوانين اديان آسماني كه براي بهبود زندگي بشر ـ بويژه بعد معنوي او ـ وضع شدهاند، با فطرت بشري هماهنگ بوده و با خواستهها و نيازهاي خردمندانه و معقول و فطري او تضاد و تعارضي ندارد. هنر نيز جوششي است از درون انسان براي ابراز و اظهار خواستهها، تمايلات و رفع نيازهاي خردمندانه و معقول او. بديهي است كه اين دو، تا در مسير طبيعي و درست خود حركت ميكنند نبايد رودرروي هم قرار گيرند؛ مگر اين كه در هردو، يا يكي از آنها انحرافي روي دهد و از مسير طبيعي خود خارج شوند. در اين صورت، اين دو در عرصهي عمل ناسازگاريهايي پيدا ميكنند. ما در اين نوشتار برآنيم كه برخورد دين با هنر مجسمهسازي و نقاشي را بررسي و سازگاريها و ناسازگاريهاي آنها را ريشهيابي كنيم. منظور از دين در اين نوشتار دين اسلام است.
عوامل ناسازگاري
در يك تقسيم كلي ميتوان عوامل ناسازگاري دين و هنر را به سه بخش تقسيم كرد:
1. عوامل درونديني كه ريشه در احكام دين دارد؛
2. عواملي كه از دين و هنر بيرونند و از چيزهاي ديگري؛ چون برداشت سليقهاي و صنفي از احكام دين، اديان ديگر، آداب و رسوم و فرهنگ قومي و منطقهاي حكومت، سياست و... متأثرند؛
3. عوامل هنري كه از ذات هنر، مايه ميگيرد؛
عوامل درونديني
احكام ديني و حتّي عقلاني در يك تقسيم كلي بر دو گونه است:
1. احكام ثابت و لايتغيّر؛
2. احكام متغيّر و تابع شرايط زمان و مكان و شرايط و اوضاع سياسي و اجتماعي.
در نگاهي ديگر، برخي احكام، ضروري دين هستند و برخي چنين نيستند.
در اينجا درصدد توضيح احكام ثابت و متغيّر و يا ضروري و غيرآن نيستيم، تنها به بيان اين نكته بسنده ميكنيم كه احكام ضروري آنهايي است كه امت بر آن اجماع داشته باشند؛ همچون وجوب نماز، روزه، زكات و... .
نكتهي ديگر اينكه حرمت مجسمهسازي و نقاشي از ضروريات دين و مذهب نيست، با اين حال بسياري از فقها با استناد به منابع و مدارك، فتوا به حرمت برخي از اقسام آندو دادهاند.
در فقه اسلامي، ادله و منابع احكام منحصر است در (كتاب، سنت، اجماع و عقل). فقها در حكم مجسمهسازي و نقاشي بيشتر به روايات (سنت) استناد كردهاند؛ زيرا در قرآن كريم نه تنها دستوري آشكار و صريح مبني بر نهي و پرهيز از اين دو نيامده، بلكه در آيهاي به طور ضمني از ايندو ستايش شده، و از خواستههاي سليمان پيغمبر دانسته شده است.1 اجماع و عقل نيز در اين خصوص كارايي زيادي ندارند.
در ميان روايات شيعه و سني كه به طرق مختلف از پيامبر اسلام(ص) روايت شده، احاديثي وجود دارد كه مضمون آنها افراد را از كشيدن نقاشي و ساختن مجسّمه برحذر ميدارد. در بسياري از اين روايات، از حكم ساخت، نگهداري و... مجسمه و نقاشي سؤال نشده، بلكه سؤال از نماز خواندن در جايي مثل اتاق و مسجد است كه در آنجا مجسمه و نقاشي وجود دارد. حتي در برخي از آنها مورد سؤال جايي است كه ايندو در سمت قبله باشند. اين دسته، بيشترين روايات اين باب را تشكيل ميدهند. در مورد دستهي ديگري از روايات نيز با مقداري مسامحه ميتوان گفت: به اصل موضوع؛ يعني «ساخت مجسمه» و «كشيدن نقاشي» نظر دارد. در اين روايات به كسي كه چنين كاري انجام دهد، وعدهي عذاب الهي داده شده است. خلاصهي كلام آنكه حتي روايات، با همهي فراوانياش حكمِ اين دو را بيابهام و روشن بيان نكردهاند و همين امر سبب ارايهي نظرات گوناگون شده است.
فقهاي دو گروه، در آثار خود و در باب روايات به تفصيل بحث و بررسي كردهاند و نظري گاه متضاد با يكديگر دادهاند. ما در اين نوشتار به بررسي متن و سند روايات نميپردازيم، بلكه از آنجا كه قانونگذار (شارع) هنگام وضع قانون ـ بهويژه در احكام متغيّر ـ به شرايط و اوضاع موجود نظر داشته و به نظر ميرسد كه فقها به شأن و شرايط صدور روايات توجه كافي نكردهاند، شايسته است به اختصار، اوضاع، شرايط، قوانين و برخي سنتهاي حاكم بر جزيرةالعرب را در هنگام ظهور اسلام و صدور اين روايات بررسي كنيم.
محيط پيدايش اسلام
هنگام ظهور اسلام، بيشتر مردم جزيرةالعرب، مشرك و بتپرست و گروهي نيز مسيحي، يهودي و يا زردشتي بودند و تعداد كمي نيز به دين ابراهيم(ع) پايبند بودند.
بت پرستي، بين مردم رايج بود و بتپرستان انواع بتها را كه پيكرهي انسان و غيرآن بود ميپرستيدند. بسياري از بتها مجسمههاي بزرگي بودند كه به شكل انسان (مرد يا زن) و از مواد گوناگوني؛ چون سنگ، چوب و انواع فلزات ساخته شده بود. مجسمهسازي در آن ديار رونقي تمام داشت و هنرمندان مجسمهساز، مجسمهها را با هدفهاي گوناگون؛ از جمله پرستش (بت)، تزيين و يا براي يادبود مردگان ميساختند. در اين ميان، ساخت مجسمههاي پرستشي از همه رايجتر بود؛ چرا كه خواهان بيشتري داشت.
اگر شخص بزرگي؛ همچون رييس قبيله، سخاوتمند، شاعر، شجاع و ... از دنيا ميرفت، بستگان او مجسمهاي بزرگ، ظريف و زيبا (بيشتر از سنگ و كمتر از ديگر مواد) از او ساخته و بر قبرش نصب ميكردند و در طي ساليان دراز و در مواقعي خاص، براي يادبود و بزرگداشت او دور قبرش جمع ميشدند و با مراسم و آييني خاص يادش را گرامي ميداشتند. به تدريج، روي اينگونه قبّه و بارگاه ساخته شد و سرانجام پس از گذشت چند نسل، كار از بزرگداشت و احترام، به پرستش ميكشيد و آن مجسمه به «بت» و آن بارگاه به بتخانه و معبد قبيله، تبديل ميشد.
عربها در ديار خود بتها و بتخانههاي بزرگ و بسياري داشتند كه در طول سال و در زماني معين، بر گرد آن جمع ميشدند و طواف، قرباني و زيارت ميكردند؛ حتي مُحْرِمْ شده، لبّيك ميگفتند و مراسمي شبيه مراسم حج براي بتان بهجاي ميآوردند. بتپرستان به آيين بتپرستي و سنتهاي نياكان سخت پايبند بودند.
بت، نماد و نشان آيين شرك و محور وحدت و يكپارچگي آنان بود، تا اين كه اسلام ظهور كرد و پيامبر(ص) مردم را به يكتاپرستي و دوري از شرك فراخواند و شعار اصلي، بنيادي و «نماد» آيين اسلام را «توحيد» و يكتاپرستي اعلام كرد.
نماد اسلام و نماد شرك
از آنجا كه آيين پيامبر اسلام توحيد و يكتاپرستي و سنبل و نماد آيين شرك «بت» و بتپرستي بود، لذا اين دو آيين رودرروي هم قرار گرفته، با هم به مبارزه برخاستند. پيامبر(ص) هرچه بر دعوت به توحيد بيشتر اصرار ميكرد، مشركان نيز بر آيين نياكان خود (بتپرستي) پاي ميفشردند.
وقتي پيامبر(ص) با آيات الهي بتها را نكوهش كرد و بتپرستان و نياكان آنان را گمراه خواند، مبارزه جديتر شد و پيكار «توحيد» و «بت» بالا گرفت. هركس مسلمان ميشد، موظف بود، بت خود را بشكند و از تقديس و احترام بتها دست بردارد و از سنتها و آداب و رسوم بتپرستان دوري كند. نومسلمانان، بستگان خود را به اسلام دعوت ميكردند و بتهاي فاميل خود را در حدّ توان خود ميشكستند. بدينگونه پيكار بين توحيد و شرك به درون قبيلهها و حتي خانوادهها راه يافت و درگيري ميان آنها بيشتر شد.
با توجه به اين اوضاع و شرايط بود كه دستورهاي پيامبر(ص) مبني بر پرهيز از احترام وتقديس هرگونه مجسمهاي «بتي» پياپي و به الفاظ مختلف صادر ميگرديد و به مجسّمهسازان (بتتراشان) وعدهي عذاب الهي ميداد؛ زيرا تازهمسلمانشدهها از شرك و بتپرستي فاصلهي زيادي نداشتند و خطر بازگشت آنان به بتپرستي به شدت احساس ميشد.
به تدريج كه اسلام نيرومند گرديد «بتشكني» (شمايلشكني) بالا گرفت و مسلمانان بيشتر از سال 8 تا 10 هجري، تمام بتها را شكستند و بتخانهها را ويران كردند. در جريان اين بتشكني دو نكتهي درخور تأمل وجود دارد: يكي اينكه هر چيزي كه پرستش ميشد، چه مجسّمه چه صخره، چه درخت و... بريده و درهم شكسته ميشد. عربها درختاني چند را تقديس و احترام كرده و آنها را ميپرستيدند، پيامبر(ص) فرمان داد آنها را بريدند2. آن حضرت(ص) و مسلمانان ميكوشيدند تا هيچ اثر و نشانهاي از بت، بتخانه و معبودهاي مشركان باقي نگذارند.
نكتهي دوم اينكه با تحقيق گستردهاي كه در باب بتشكني مسلمانان انجام دادم، مطلبي دالّ بر شكستن مجسمههاي تزييني و بهطور كلّي غيرپرستشي و از بين بردن نقاشيهاي زينتي نيافتم. حتي اگر چنين چيزي هم ميبود عجيب نبود؛ زيرا هرجا كه انقلابي فكري، يا سياسي روي دهد، انقلابكنندگان با تمام توان ميكوشند تا آثار حكومت، دين و آيين پيشين را از بين ببرند. و در اين كار دقت زيادي بهخرج ميدهند. ما اين كار را در انقلاب اسلامي خودمان و در فروپاشي شوروي سابق شاهد بودهايم.
سيرهي پيامبر(ص) و ياران در شمايلشكني
آنچه در صدر اسلام و زمان حيات پيامبر اكرم(ص) روي داد، شكستن شماري مجسمه (بت) و ويراني بتكدهها، بتخانهها و حتي مقبرههايي بود كه در گذشت روزگار به بت و بتخانه تبديل شده بودند، حال سؤال اين است كه آيا ميتوانيم از سيرهي پيامبر(ص) اين درس را فرا بگيريم و هرجا مجسمهاي ـ هرچند تزييني و غيرپرستشي ـ ديديم بشكنيم؟ در پاسخ اين سؤال شايسته است نگاهي كوتاه به سيرهي ياران و صحابهي پيامبر(ص) داشته باشيم تا ببينيم كساني كه در كنار آن حضرت(ص) بودند و در جنگها و شمايلشكنيها حضور داشتند، از كردار، گفتار (روايات نهي)، تقرير و امضاي پيامبر(ص) چه چيزي فهميدهاند؟ شكستن مطلق مجسمه را يا فقط شكستن بت را.
پيامبر(ص) تمام معبودهاي عرب را كه نشاني از شرك داشت، شكست و از بين برد. لذا مهم اين بود كه نشان و نماد شرك باشد و شكل و شمايل آن تفاوتي نداشت. پيامبر(ص) بتها را ميشكست؛ بتهاي سنگي، فلزي، چوبي و... به شكل انسان، يا حيوان، و حتي اگر شكل خاصي نداشت و سنگ صاف و صيقلي بود، يا درختي بود كه مردم به آن احترام ميگذاشتند.3
ياران پيامبر(ص) كه همراه آن حضرت بودند و گفتار او را شنيده و كردار او را ديده بودند، بهتر از كساني كه او را نديده و همراهش نبودند، سيرهي او را ميفهميدند و گفتار او را درك ميكردند. پس از رحلت آن حضرت، بسياري از ياران نزديك او در مقام فرماندهي سپاه اسلام، كشورهاي زيادي مانند ايران، روم، شام، مصر، آفريقا و... را فتح كردند. آنان در اين كشورها مجسمهها و پيكرههاي انساني و حيواني فراواني ديدند؛ ولي هيچيك را ـ تا آنجا كه پرستشي نبود ـ نشكستند. در ايران مجسمههاي فراواني؛ چون پيكرههاي بزرگ انساني و حيواني تختجمشيد، تاق بستان، نقش رستم، همدان و... ديدند، ولي هيچكدام را نشكستند و هنوز هم بسياري از آنها پابرجا و قابل ديدن است. در سوريه (حلب و تدمر)، اردن (بصري و پترا)، فلسطين و لبنان (بيتالمقدس و بعلبك) و مصر (اهرام، ابوالهول و...) مجسمههاي زيادي بود كه همهي آنها تا قرنها بعد بر جاي ماند و مسلمانان و صحابهي بتشكن به آنان آسيبي نرساندند. بسياري از صحابه؛ چون سعدبن ابيوقاص،4 سلمان فارسي5، خذيفةبن اليمان6 و بر اساس روايتي امام علي(ع)7 كاخهاي شاهان ساساني را (بهويژه ايوان مداين و كاخ سفيد را) كه پر از تصاوير انساني و مجسمههاي گچي و سنگي انسان و حيوانات گوناگون بود، ديدند و حتي در آنها نماز جمعه و جماعت خواندند، بيآنكه تزيينات، آرايهها و تصاوير آن را از بين ببرند، يا مجسمههاي آن را بشكنند. به گفتهي طبري8 ايوان مداين، يا كاخ سفيد حدود 14 ماه مصلاّ و نمازگاه عيد و جمعه و جماعت مسلمانان بود با آنكه پر از انواع آرايهها، تصاوير و مجسمههاي انساني و حيواني بود، اما حدود 14 ماه به عنوان مصلاّ و نمازگاه عيد و جمعه و جماعت مسلمانان بود.
اگر از كردار و گفتار پيامبر(ص) شكستن هرگونه مجسمهاي فهميده ميشد، ياران پيامبر(ص) بايد تمام اين مجسمهها را (در ايران و شام و مصر) ميشكستند و تمام اين آثار را از بين ميبردند. ولي در عمل چنين نشد و بسياري از مجسّمهها باقي ماند. حتي صحابه خانههاي خود را از انواع پردهها، پارچهها و پشتيهاي مصور و منقوش به انواع تصاوير انساني و حيواني ميآراستند.9 و در خانهي بعضي از آنان، چون يساربن نمير10، عبداللهبن عباس، فقيه بزرگ و بحر علم و حبر امّت، مجسّمههاي تزييني حيواني هم وجود داشت.11
نقش نگين انگشتري بسياري از صحابه تصوير انسان، يا حيوان بود. از برخي الفاظ و عبارتهاي روايات برميآيد كه روي برخي از نگينها، مجسمه يا مجسمههاي كوچكي نصب بوده است. نقش انگشتري عمران بي حصين، صحابي رسول خدا(ص)، معلم قرآن، و قاضي بصره، تصوير برجستهي (تمثال رجل) مردي بود كه شمشيري به گردن آويخته داشت.12
نقش انگشتري انس بن مالك (م 93ه··) خادم و صحابي پيامبر(ص) تصوير برجستهي گرگ يا روباهي بود. بر اساس روايتي ديگر نقش انگشترش تصوير شيري در حالت خوابيده بود.13 به نوشتهي طبري14 هنگامي كه مسلمانان شوش را گشودند، جسد دانيال پيامبر(ص) آشكار شد. ابوموسي اشعري به خليفهي دوم نامه نوشت كه در انگشت دانيال، انگشتري است كه روي نگينش تصوير برجستهي مردمي منقوش و در دوطرف آن، تصوير برجستهي دو شير است و اين انگشتري پيش ماست. خليفهي دوم در پاسخ نوشت كه انگشتر را به انگشت كن. به نوشتهي كتاني تصوير شيرها چنان مينمود كه مرد را با زبان خود ميليسند. اين انگشتر پس از ابوموسي در انگشت پسرش ابوبرده بود.15
به روايتي ديگر نقش يكي از انگشترهاي ابوموسي، دو مگس، يا دو زنبور عسل بود.16
نيز درباب نقش انگشتري ابوهريره نوشتهاند كه دو زنبور عسل، يا دو مگس بوده است.17
در ميان فرزندان صحابه و كساني كه صحابه را درك كرده بودند (تابعين)، بودند كساني كه نقش انگشتريشان تصاوير برجستهي حيوانات بود. نقش انگشتري پسر عبدالله بن مسعود (ابوعبيدة) صحابي بزرگ رسول خدا تصوير منظرهاي؛ شامل كوه، درخت، عقاب و دو درنا (پرندهاي درازپا) بود، عقاب در ارتفاع بالا و درناها ميان كوهها بودند.18 هم چنين نقش انگشتري شريح قاضي ـ كه در زمان عمر، عثمان و امام علي(ع) قاضي بود ـ تصوير برجستهي دو شير روبهروي هم بود كه ميان آن دو درختي قرار داشت.19 اين تصوير بر گرفته از تصاوير تزييني كاخهاي مداين بود. نقش انگشتري ضحاك بن مزاحم، فقيه و قاري مشهور و صحابي امام سجاد(ع) نيز تصوير پرندهاي بود.20 به روايتي نقش انگشتري زياد بن ابيه، تصوير برجستهي طاووس بود.21 برپايهي روايتي ديگر عبدالله بن محمد بن عقيل بن ابيطالب انگشتري داشت كه نقش نگين آن تصوير برجستهي شيري بود و عقيده داشت كه اين انگشتر از آن پيامبر(ص) بوده و با آن نامهها را مهر ميكرده است.22 به روايت حذيفه پيامبر(ص) انگشتري داشت كه نقش آن تصوير دو درنا بود كه روبهروي هم بودند، و بين آن دو، جملهي «الحمدالله» نقش بسته بود.23 روايات منابع شيعه نيز حاكي از آن است كه نقش نگين انگشتري امام كاظم، امام رضا، امام جواد (عليهمالسلام) تصوير هلال ماه و يك گل سرخ بوده است كه در وسطنگين جملهي «حسبي الله» بالاي آن هلال ماه و پايين آن يك گل سرخ نقش شده بود.24
بيشتر رواياتي كه از نقاشي و مجسمهسازي نهي ميكنند، در شرايطي صادر شدهاند كه بازار بتپرستي و بتتراشي گرم بوده و يكي از اصول كار پيامبر(ص) و ياران آن حضرت مبارزه با اين خدايان دروغين و نابود كردن آنان بوده است. از اين رو ضروري است به شأن صدور، شرايط و اوضاع حاكم بر زمان و مكان صدور آنها توجه كافي شود. به همين جهت است كه برخي از فقهاي معاصر الفاظي؛ مانند تمثال، تماثيل، صورة، تصاوير، تصوير و... را بر «بت»، و نهي از ساخت مجسمه را بر نهي از «بتسازي» حمل كردهاند.25 در اين خصوص دو سؤال مطرح است: يكي اين كه اگر در واقع امر ساختن مجسمه به طور مطلق حرام بوده ـ چنان كه برخي از فقها گفتهاند ـ آيا ضرورت نداشت كه خداوند متعال حكم آن را در كتاب خود آشكارا و بيابهام بيان كند؟ چنان كه از باب مثال، حكم باده، ربا، زنا، قمار و... را به طور صريح و روشن بيان كرده است. دوم آن كه اگر نماد شرك چيزي غير از بت و مجسمه ميبود، آيا در آن صورت هم، چنين حكم و رواياتي در خصوص نهي از ساختن مجسمه صادر ميشد، يا اين كه روايات تنها در مورد نهي از ساخت همان نماد صادر ميگرديد؟ سيرهي پيامبر(ص)، صحابه، تابعين و مسلمانان حاكي از آن است كه آن چه مهم بوده، مبارزه با نماد شرك و حتي نماد اديان ديگر بوده است، نه مبارزه با اشيا و ابزار. آنان با آن كه تمام مجسمههاي غير پرستشي را به حال خود باقي گذاشتند، اما نماد شرك و اديان ديگر را از ميان بردند.
امام علي(ع) در عصر خلافت خود دستور داد، محراب مسجدي را به دليل شباهت به «مذابح» يهود خراب كنند.26 خليفهي دوم نيز فرمان داد، درخت حديبيّه را كه بيعت رضوان زير آن انجام شده بود ببرند و نابود كنند؛ زيرا مسلمانان پس از رحلت پيامبر(ص) به طور فراوان پاي آن درخت ميرفتند و آن را زيارت، احترام و تقديس ميكردند و چون از بتپرستي فاصلهي كمي داشتند و خطر بازگشت به بتپرستي بود، دستور داده شد آن را بريدند27. در عهد تابعان نيز همين روش برقرار بود، مسلمانان در كشورگشاييهاي خود هرجا به بتها، بتخانهها و يا بتپرستان برمي خوردند، بتها را ميشكستند و بتخانهها را ويران ميكردند. اگر جايي مجسمهاي بود، ولي مردم آنجا بتپرست نبودند، مجسمههاي صحيح و سالم باقي ميماند. قتيبة بن مسلم هنگامي كه ـ در سال 89 هجري ـ بخارا را فتح كرد، بتخانهاش را ويران نمود و بتهايش را شكست28. و در سال 93 هجري سمرقند را فتح كرد و بتخانهاش را ويران و بتهايش را سوزاند29.
عوامل برون ديني
در عرصهي برخورد دين و هنر ـ بويژه برخورد دين با مجسمه سازي و نقاشي ـ عوامل ديگري نيز تأثير دارند كه از دين و هنر ـ هر دو ـ بيرونند. مهم ترين اين عوامل به نظر نگارنده از اين قرار است:
1. برداشتهاي صنفي و سليقهاي از احكام دين؛
2. تأثير اديان ديگر بر شدت و ضعف فهم و دريافت حكم ديني از آيات و روايات؛
3. تأثير سياست، حكومت و وضع و شرايط حاكم بر دريافت حكم ديني از آيات و روايت؛
4. تأثير سنتها، آداب و رسوم قومي و منطقهاي بر دريافت حكم دين از آيات و روايات.
برداشت زاهدانه از روايات
رواياتي را كه پيشتر از آنها ياد كرديم، رواياتي بودند كه صحابهي پيامبر(ص) از آن حضرت شنيده و روايت كرده بودند، پس از آنان، تابعان و ديگر محدثان اين روايات را نقل كرده به نسلهاي بعد رساندند.
كساني كه اين روايات را فراگرفتند و ميخواستند به مضمون آنها عمل كنند، يا بر اساس آنها فتوا بدهند، مختلف بودند. آنان بر اساس سطح معلومات خود، وضعيت معيشتي و اقتصادي، منش و اخلاق فردي و تحت تأثير مسلك، عقايد، آداب و سنن، فرهنگ بومي و منطقهاي و تربيتي خود، برداشتهاي متفاوتي از اين روايات داشتند. برداشت و فهم صحابه، با تابعان و محدثان و فقهاي بعدي تفاوتهاي آشكار زيادي دارد. حتي صحابه نيز در فهم اين روايات اتفاق نظر نداشتند، برخي از آنان كه حتي سطح آگاهي و معلوماتشان در حد بالايي نبود، يا زهد پيشه و صوفي منش بودند، برداشت به شدت زاهدانهاي از اين روايات داشتند. در حالي كه فهم و برداشت صحابهي ديگر؛ چون ابن عباس و عبدالله بن عمر و.... متفاوت بود. اين دو و بسياري از صحابهي ديگر، با شنيدن و نقل اين روايات، لباسهاي گرانبها، رنگارنگ و مزيّن به انواع تصاوير ميپوشيدند و خانههاي خود را به انواع تزيينات؛ از جمله پارچه، پردهها و پشتيهاي مصّور به منقوش و تصاوير انساني و حيواني ميآراستند. و حتي در خانه برخي از صحابه؛ همچون ابن عباس و يسار بن نمير30 مجسمههاي تزييني جانداران هم وجود داشت. در همين حال، صحابه و تابعان زاهد پيشه، اين گروه را از پوشيدن اين گونه لباسها و داشتن اين گونه تزيينات برحذر ميداشتند. مثلاً مسور بن مخرمة، ابن عباس را كه از فراواني معلومات و آگاهي به سخن و سيرهي پيامبر(ص) «حبر» امت لقب گرفته و ابوايّوب انصاري، ابن عمر را كه فقيه امت است، از پوشيدن اين گونه لباسها و داشتن چنين تزيينات و آرايههايي در خانه برحذر ميدارند.
نكتهي جالب توجه اين كه هر دو گروه به آيات قرآن و سخنان پيامبر(ص) استناد ميكنند. به هر روي، كساني كه از اين روايات برداشت به شدت زاهدانهاي داشتند، بيشتر، محدّثان و فقيهاني بودند كه سطح آگاهي و معلوماتشان به پاي كساني؛ چون ابن عباس، ابن عمر، ابن مسعود، ابّي بن كعب و مانند آنان نميرسيد و خود زاهدپيشه بودند. افزون بر اين چون بيشتر، ثروتمندان و دولتمردان به اين گونه لباسها، آرايهها و تزيينات روي ميآوردند و در عمل، رأي كساني؛ چون ابن عباس گاهي با عمل ثروتمندان همسو ميشد، لذا به تدريج برداشت زاهدانه غلبه كرد.
در عصر تابعان نيز اين برداشت زاهدانه وجود داشت و ادامه يافت. در اين دوران كساني؛ چون سفيان ثوري و عباد بن كثير بصري31به امام صادق(ع) و حكم بن عتيبه به امام باقر(ع)32 و خراسانيان به امام رضا(ع)33 به خاطر داشتن پرده را و پشتيهاي مزين و آراسته به تصاوير جانداران در خانهشان و پوشيدن لباسهاي گرانبها، اعتراض ميكردند و بر اين امامان خرده ميگرفتند و سيرهي پيامبر(ص) و اميرمؤمنان(ع) را به آنان يادآوري ميكردند. در حالي كه امامان به سيرهي پيامبر(ص) و امام علي(ع) و احكام اسلام و حلال و حرام دين آگاهي كامل دارند و اعتراض اين زاهد پيشگان ناشي از كمي اطلاع آنان به احكام دين است.
خلاصه، آنچه در عمل به وقوع پيوست، غلبهي برداشت زاهدانه از اين روايات بود و اين فهم به تدريج و در گذر زمان در ميان مسلمانان جا افتاد و در قرن دو و سوم هجري، هنگامي كه محدثان، روايات را تدوين كرده و مينوشتند، به عنوان حكم قطعي اسلام پذيرفتهشد. در حالي كه حرمت مجسمهسازي و برخي از اقسام نقاشي از ضروريات دين نبوده و نيست؛ چرا كه اگر چنين بود اين همه در آن اختلاف نميكردند.
اديان ديگر
عامل ديگري كه ميتواند در برداشت ما از روايات تأثير بگذارد، احكام و قوانين اديان ديگر و آداب و رسوم پيروان آنهاست. برخي از مستشرقان، مسلمانان را متهم ميكنند كه حرمت تصويرسازي را از آيين يهود اقتباس كردهاند34؛ زيرا از يك سو در آيين يهود شمايلسازي آشكارا تحريم شده،35 و از سوي ديگر مسلمانان از همان آغاز با يهود ارتباط و تعامل فرهنگي زيادي داشتهاند. هر چند اين اتهام درست نيست، ولي همزيستي مسلمانان با يهود و مسلمان شدن برخي از روحانيون يهودي و آگاهي مسلمانان از احكام شريعت يهود ميتواند در تفسير روايات و برداشتي خاص از آنها تأثير بگذارد.
از طرف ديگر، هنگامي كه اسلام از جزيرة العرب فراتر رفت و منطقهي شام و مصر و عراق را در برگرفت و با كليساهاي مسيحي رو بهرو گرديد، مسلمانان ديدند كه مسيحيان در تبليغ آيين خود از نقاشي و مجسمه فراوان بهره بردهاند و كليساها را چنان به انواع تصاوير و مجسمهها آراستهاند كه گويا تبليغ موضوعات ديني با استفاده از نقاشي و مجسمه، از ويژيهاي آيين مسيح و يكي از نمادهاي آن شده است. مسلمانان از يك سو با حكومت مسيحي (روم) در جنگ بودند و با مسيحيت درگيري نظامي و فرهنگي داشتند و از سوي ديگر از همساني معابد، مساجد و آيينهاي مذهبي خود با پيروان ديگر اديان پرهيز ميكردند. مجموع اين عوامل در شدّت پرهيز مسلمانان از مجسمه و نقاشي به احتمال بسيار قوي، تأثير بسزايي گذاشت؛ بويژه در غلبهي برداشت زاهدانه از روايات پيش گفته؛ زيرا اين برداشت در جهت پرهيز از همساني و تشابه با كليسا و پيروان آن بود.
حكومت و سياست
عامل مهم ديگري كه در برداشت حكم حرمت از اين روايات و غلبهي برداشت زاهدانه تأثير جدي داشت، سياستهاي حكومت اموي و درگيري آنان به عنوان نمايندهي اسلام با حكومت روم بود. در سالهاي نخست پس از رحلت پيامبر(ص) مسلمانان، تمام ايران و بخش وسيعي از قلمرو روم، از جمله منطقهي مصر و شام را تصرف كردند. تا حدود سال 75 هجري دفترهاي تشكيلات اداري مسلمانان در مناطق ايران، شام و مصر هم چنان به زبان فارسي، رومي و قبطي نوشته ميشد.
سكههاي ايراني با نماد حكومت ساساني و آيين زردشت ـ يك روي سكه تصوير سر شاه ايران و روي ديگر تصوير آتش، آتشدان و نگهبانان آتش ـ و سكههاي رومي با نماد و نشان حكومت روم و آيين مسيح (تصوير قيصر روم و صليب) در تمام قلمرو اسلامي رواج داشت. نشان ويژهي حكومت روم (اب و ابن و روح القدس) روي پردهها و پارچهها ـ و بويژه لباس مخصوص (يونيفرم) سربازان مسلمان ـ وجود داشت؛ زيرا اين پارچهها در مصر توليد ميشد كه پيشتر قلمرو روميان بود. حتي روي پردههاي تزييني كاخهاي شاهان و شاهزادگان اموي نيز اين نشان بافته شده بود.
عبدالملك مروان پس از آگاهي از وجود اين نشان ـ بر روي لباس سربازان و پردههاي كاخ خويش كه هم سياسي بود و هم ديني ـ آن را تغيير داد. حكومت روم با آگاهي از اين تغيير، حساسيت شديدي به اين مسأله داد و عبدالملك را تهديد كرد كه يا نشان را به جاي خود برگرداند، يا روي سكههاي رومي كه در قلمرو مسلمانان رواج داشت، سب پيامبر اسلام(ص) را ضرب خواهد كرد. عبدالملك به فكر چاره افتاد و پس از مشورت با بزرگان مسلمان و از جمله خاندان پيامبر(ص) سرانجام سكههايي با نام و نشان اسلامي ضرب كرد و روميان نتوانستند به تهديد خود جامهي عمل بپوشند.36
به هر روي در اين خصوص پيكار تبليغاتي شديدي ميان امويان و روميان در گرفت. امويان به مبارزهاي همه جانبه با نشانهها و نمادهاي حكومت روم و آيين مسيحيت به مانند نمادهاي ايراني ـ زردشتي برخاستند و در تغيير اين نمادها شدت عمل بيشتري به كار بردند و در ميان مسلمانان تبليغات گستردهاي عليه آنها به راه انداختند، تبليغات حكومت، مبارزه و مقابلهي مسلمانان با نمادها و نشانههاي آيين مسيح را شدت بخشيد و سبب ترويج و انتشار رواياتي گرديد كه از تصوير و مجسمه منع ميكرد و خواسته و يا ناخواسته به غلبهي برداشت زاهدانه از روايات كمك كرد.
فرهنگ بومي
عامل ديگري كه ميتوانست بر فهم روايات تأثير بگذارد و سبب برداشتهاي گوناگون از آنها بشود، آداب و رسوم، سنن و فرهنگ قومي و منطقهاي سرزمينهاي مختلف قلمرو وسيع اسلامي بود. در قرن اول و دوم هجري قلمرو اسلام بسيار پهناور شد و مردم بسيار، از اسپانيا و غرب آفريقا گرفته، تا هند و چين با فرهنگها و آداب و رسوم گوناگون مسلمان شدند و به فراگيري علوم اسلامي ـ بويژه حديث ـ و ترويج آن پرداختند. هر چند اين مردمان مسلمان شدند، ولي هم چنان بسياري از سنتها و آداب و رسوم آنان محفوظ ماند و تنها رنگ اسلامي به خود گرفت.
در كشورهاي متمدني؛ چون ايران و شام و مصر كه وضع معيشتي مردم بهتر از جاهاي ديگر بود، پيش از ورود اسلام، مردم با انواع نقاشيها و مجسمههاي تزييني آشنا بودند و اين دو هنر در زندگي آنان حضوري همه جانبه داشت. مردم اين مناطق بتپرست هم نبودند؛ از اين رو طبيعي بود كه فهم علماي آنان از روايات منع، با فهم كساني كه سابقهي بتپرستي و فقر داشتند، تفاوت داشته باشد. افزون بر اين، هنگامي كه صحابهي بزرگ و باسابقهي پيامبر(ص) به اين مناطق آمدند، با نقاشيها و مجسمههاي موجود برخورد منفي نداشتند و آنها را به جاي خود باقي گذاشتند و مردم اين مناطق از اين برخورد آگاه بودند. شايد بر اساس همين عوامل و زمينههاست كه ايرانيان و مصريان ـ بويژه در ايران ـ كه هنر مجسمهسازي و نقاشي نزد آنان ريشهاي عميق داشت، به روايات منع توجه چنداني نكردند و در سراسر تاريخ خود از اين دو هنر بهرهي فراوان بردند. با آن كه ايرانيان، متدين و پايبند به اسلام بودند، اين دو هنر در كشور آنان بيشتر از ديگر قلمرو اسلامي رشد كرد و شكوفا گرديد.37
عوامل درون هنري
پيشتر گفتيم كه هنر در ذات خود بي عيب و برخاسته از خواستههاي خردمندانهي بشري است و تا زماني كه چنين باشد، با دين تعارضي نخواهد داشت. اما هنر دست كم در شاخههاي نقاشي، مجسمهسازي و موسيقي يك ويژگي به خود ميگيرد كه گاه آن را با دين متعارض ميكند. بديهي است كه هيچ يك از اقسام هنر از نيازهاي اوليه و ضروري بشري نيست. انسان تا شكمش سير نشده، به فكر هنر و ابداع و گذران وقت نميافتد. هنر وقتي ميبالد و شكوفا ميشود كه در جامعه امنيت، رفاه و آسايش فراهم، و نعمت و ثروت فراوان شود. از آنجا كه به طور معمول ثروتمندان و دولتمردان توانايي رسيدن به خواستههاي خود را دارند و ميتوانند آثار گران بهاي هنري را سفارش بدهند، يا بخرند و در اختيار داشته باشند، هنرمندان خلاقيتها و نوآوريهاي خود را باذوق، سليقه و خواستههاي آنان منطبق ميكنند و هنر بيشتر طبق تمايلات آنان رشد ميكند. اين گروه بر اساس گفتهي خداوند كه چون انسان بينياز شود، طغيان پيشه كند «إنّ الإنسان ليطغي أن رآه استغني»38 به طور معمول جنبهي مبتذل هنر را (شيوهي اهل فسق و گناه) بيشتر ميپسندند. مثلاً خانهها، كاخها، حمامها و... خود را با تصاوير گوناگون مبتذلي؛ چون زنان و مردان برهنه و... ميآرايند و آواز خواني و نوازندگي و رقص زنان را در جمع مردان و مجالس شبانهي شراب و عيش و نوش خواهانند.
مفتيان و محدثان به طور معمول با جنبهي مبتذل هنر (در سه قسم ياد شده) برخورد داشتهاند و آن را در خانهها و دربار ثروتمندان و شاهان ديدهاند. در اين موارد همواره عرضهي هنر همراه با ارتكاب گناه بوده است و مفتيان پاسخ پرسشگران را در خصوص اين موارد دادهاند. مثلاً راوي از امام، يا فقيه ميپرسد كه در فلان مكان در كاخ شاه، يا خانهي ثروتمندي، بودم و كنيزكان در جمع مردان آواز ميخواندند و آلات موسيقي مينواختند و ميرقصيدند، حكم آن چيست؟ امام، يا فقيه هم پاسخي در خور اين مقام ميدهد. يا سؤال اين است كه فلان شاهزاده، يا آقازاده و اميرزاده و... اتاق خواب خود را با تصوير زنان برهنه آراسته، و بنابراين پاسخي در خور مقام داده ميشود. در اين گونه موارد، معمولاً عرضهي هنر همراه گناه و فسق و فجور بوده و فقيه به تناسب اوضاع و شرايط، حكم به حرمت داده است. سؤال و در نتيجه صدور روايات و فتاوا در مورد اين بخش، يعني «هنر مبتذل» همواره غلبه داشته است.
در خصوص روايات مربوط به مجسمه و نقاشي، بيشتر، يا تمام پرسشها پيرامون نماز خواندن در مكاني است كه نقاشي، يا مجسمهي جاندار ـ بويژه در سمت قبله - وجود دارد و پاسخها نيز پيرامون همين مسأله است. در خصوص ايجاد هنري سالم و بدون گناه و آلودگي كمتر سوال شده و به همين جهت هم، پاسخ چنداني در اين باب ارايه نشده است.
پرسشها در باب نماز خواندن در مكاني كه مجسمه و نقاشي وجود دارد، به گونهاي است كه گويا راوي در خصوص جواز وجود آنها در خانه، يا حتي در مسجد و مصلي (نمازگاه) هيچ شك و شبههاي ندارد. به نظر ميرسد همهي اقسام هنر تا وقتي كه سالم و بي گناه باشد مباح و جايز است و هنگامي حكم حرمت برآن بار ميشود كه در كنار آن گناه، يا انحرافي روي دهد.
عوامل سازگاري
هنر ـ بويژه نقاشي و مجسمهسازي ـ نه تنها با دين ناسازگار نيست، بلكه در موارد بسياري اين دو با هم سازگار و قرن و نديم يكديگرند. اين دو در مقدسترين جاي معابد و مساجد؛ يعني محراب، بيشترين تلاقي و همسازي را دارند. در هر معبد و مسجدي اين محراب است كه به گالري و جلوهگاه هنر اسلامي تبديل شده و انواع هنر را؛ چون خوش نويسي، نقاشي، طراحي، معماري، كاشي كاري و كاشي سازي و... و حتي صداي زيباي قاري و مؤذن را يكجا جمع كرده و در خود جاي داده است. اگر كسي به دقت در محرابي بنگرد، خواهد ديد كه اوج شكوفايي و رشد هنر اسلامي در محراب مسجد جلوه و ظهور كرده است. در واقع «محراب» جلوهگاه و نمايشگاه تمام خلاّقيتها، ابداعات، نوآوريها و خلاصهي انديشه و هنر هنرمندان است. كدام مسجد را ميتوان يافت كه هنر اسلامي در آن جلوهگاه نباشد؟ آيا در تمام دنياي اسلام ميتوان مسجدي را خالي و بيبهره از هنر يافت؟!
يكي ديگر از جاهايي كه ميتوان از آن به گالري هنر اسلامي تعبير كرد، اماكن مقدس اسلامي است. بارگاه و آرامگاه امامان و امامزادگان هر يك به سهم خود نمايشگاه هنر اسلامي است. تمام قسمتهاي اين آرامگاه، از در و ديوار و درون و بيرون گرفته، تا سقف، كف، ستون، سر ستون و كف ستون و درون و بيرون گنبد و گلدسته و كف صحن و پشت بامها و ايوانها و غرفهها و حجرهها و ضريح... آراسته به انواع هنر است. حرم و بارگاه كدام امام و امامزاده، يا آرامگاه مردان بزرگ ـ حتي اگر در دل كوه يا صحرا باشد ـ را ميتوان يافت كه جلوهگاه هنر اسلامي نباشد؟
سومين جايي كه هنر و دين هم آغوشند انواع كتابها، بويژه كتابهاي ديني و مقدس است. كدام نسخهي قرآن را ميتوان به دست گرفت و به دقّت در آن نگريست كه پشت جلد، صفحهي اول و دوم و آخر و قبل از آخر و اول هر سوره، ابتدا و انتهاي آيات و حاشيههاي صفحههاي آن از هنر بيبهره باشد؟ آيا نوشتن قرآن با خط زيبا، يا قرائت آن با صداي دلربا و نيكو هنر نيست؟ از همين قرار است كتابهاي حديثي، ادبي، تاريخي و... كدام رحل قرآن، يا صندوقچهي مخصوص نگهداري قرآن و كتابهاي ديني از آراستگي به انواع هنر بيبهره است؟ يا كدام سجاده و جانماز و حتي مهر و تسبيح را ميتوان خالي از هنر يافت.
چهارمين جاي تلاقي دين و هنر، آيينها، نيايشها و مراسم مذهبي است. آيا در خواندن قرآن، دعاها، مداحيها، تعزيهها و نوحهگري بر بزرگان، هنر موسيقي با دين و مراسم ديني در هم نميآميزد؟ اگر به دقّت در يك دستهي عزاداري بنگريم، آيا انواع هنر را؛ چون نقاشي، تذهيب، مجسمهسازي ـ برجسته و كنده شده ـ خط، نگارگري موسيقي، آواز و... يكجا با هم نميبينيم؟ از پارچهها و پرچمها و تصويرهاي جاندار و بيجان و نوشتههاي نقش بسته بر آنها گرفته، تا طبل و موزيك و آواز مداحان و نوحهخوانان، تا تزيينات و آرايههايي كه روي علمها، كتلها، شمشيرها، سپرها، زرهها و خُودها، زنجيرها و لباسها و... آيا همه و همه جلوهگاه هنر و محل هم آغوشي هنر و دين نيست؟ كدام بخش اين مراسم خالي از هنر است؟ آيا اوج مراسم عزاداري و اوج گريهي عزاداران با اوج هنر مداح و نوحهخوان همراه نيست؟
كدام تعزيه خواني، نقاره زني و مراسم بزرگداشت مواليد و وفيات بزرگان را ميتوان يافت كه از چند نوع هنر خالي باشد. اگر بخواهيم هنرهايي را برشماريم كه مراسم، كتابها و آيينهاي ديني سبب پيدايش آنها شده، بايستي كتابي جداگانه بنويسيم.
شما خوانندهي گرامي، لحظهاي به اطرافت بنگر، ببين كجاي زندگيات از هنر خالي است. از فرش زير پا گرفته، تا ظرف غذاخوري، يا ليوان آبخوري، از در خانه تا سقف منزل، از پشتي اي كه بر آن تكيه دادي، تا پيراهني كه به تن ميكني، از ملافه و روانداز تا مهر و سجاده و جانمازت، از كتابي كه به دست داري تا در و پنجره و تير و تخته و كف و سقف اتاقت و... همه و همه، با دست كيمياگر هنرمندان، زيبا و دلانگيز شده است. حتي آن كتاب و آن خط كه با آن حكم كراهت، يا حرمت مجسمهسازي و نقاشي، يا... را با آن مينويسي، از هنر بهرهمند است!
پس فرياد برآور كه هنر را با دين دعوايي نيست. هنرمند باش، اما هنر خود را با گناه ميالاي. از هنر بهره ببر، ولي گناه مكن!
پي نوشتها:
1. سورهي سبأ، آيهي 13.
2. كلبي، الاصنام ص 25 و 26؛ تاريخ طبري ج 2، ص 340 ؛ ازرقي، «اخبار مكه»، ترجمهي فارسي ج 1، ص 78 و 79. بت عزي چون بتان ديگر حرم، بتخانهاي بزرگ داشت. در كنار بتخانه درختاني (سه درخت) بود كه پرستش ميشد و به فرمان پيامبر(ص) آنها را بريدند.
3. همان، (بت عزي در بطن نخلة).
4. تاريخ طبري ج 3، ص 124 و 125؛ الكامل فيالتاريخ ج 2، ص 140 ؛ تاريخ ابنخلدون ج 2، ص 101.
5. همان.
6. همان.
7. «جبريلبن شاذان»، كتاب الفضايل ص 71؛ بحارالأنوار ج 41، ص 213 و 214.
8. تاريخ طبري ج 3، ص 139ـ147.
9. مسند احمدبن حنبل ج 2، ص 145؛ كنزالعمّال ج 6، ص 230.
10. صحيح بخاري ج 3، ص 40 و 41؛ صحيح مسلم ج 2، ص 160؛ مسند احمد ج 1، ص 360؛ سنن بيهقي ج 7، ص 270.
11. صحيح بخاري ج 4، ص 64؛ صحيح مسلم ج 3، ص 160؛ مسند احمد ج 1، ص 375؛ بحارالانوار ج 83، ص 245.
12. طبقات ابن سعد ج 7، ص 10؛ سير اعلام النبلاء ج 2، ص 510؛ التراتيب الاداريّه ج 2، ص 68و69.
13. طبقات ابن سعد ج 7، ص 18؛ اسد القابة ج 1، ص 178؛ سير اعلام النبلاء ج 3، ص 403.
14. تاريخ طبري 8 جلدي، ج 3، ص 188، التراتيب الإداريّة ج 2، ص 67.
15. التراتيب الإداريّه ج 2، ص 67.
16. همان ج2، ص 67.
17. همان ج 2، ص 67.
18. همان ج 2، ص 69؛ طبقات ابن سعد ج 6، ص 210.
19. طبقات ابن سعد ج 6، ص 139؛ التراتيب الاداريّة ج 2، ص 69.
20. طبقات ابن سعد ج 6، ص 301؛ التراتيب الادارية ج 2 ص 69.
21. طبقات ابن سعد ج 7، ص 99.
22. التراتيب الاداريّة، ج 2، ص 68.
23. همان ج 2، ص 68.
24. كافي ج 1، ص 46؛ ج 2، ص 62 و 211؛ مكارم الاخلاق ص 90؛ وسايل الشيعة ج 3 ص 323.
25. امام خميني «مكاسب محرمه» ج 1، ص 169؛ تبريزي «التعليقه علي منهاج الصالحين» ص 34، كتاب التجارة مسألهي 16. نيز نگاه كنيد رسالهي عمليه ايشان را. تبريزي به جواز ساخت (عدم حرمت) مجسمه فتوا داده است.
26. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 153؛ علل الشرايع ج 2، ص 320؛ تهذيبالأحكام، ج 3، ص 253؛ بحار الانوار ج 76، ص 353.
27. ابن ابيالحديد «شرح نهجالبلاغه» ج 12، ص 101؛ معجم البلدان ج 3، ص 325.
28. تاريخ بخارا ص 67.
29. الكامل في التاريخ ج 3، ص 217؛ ابن فقيه «كتاب البلدان» ص 624؛ معجم البلدان ج 3، ص 248.
30. صحيح بخاري ج 3، ص 40و41 و ج 4 ص 64و65؛ صحيح مسلم ج 3، ص 160؛ مسند احمد ج 1، ص 320،353،360 و 375؛ سنن نسايي ج 4، ص 216.
31. كافي ج 6، ص 443؛ مكارم الأخلاق ص 97، 104، 105 و 106؛ بحار الأنوار ج 47، ص 360.
32. كافي ج 6، ص 446، محاسن ص 507، مكارم الاخلاق ص 105، بحار الأنوار ج 46، ص 289و292؛ وسايل الشيعه ج 3 ص 586 و ج 5 ص 170.
33. مكارم الاخلاق ص 98؛ بحار الأنوار، ج 10، ص 351؛ كنزالعرفان في فقه القرآن ج 1، ص 95 و 96.
34. زكي، محمد حسن «الفون الايرانية في العصر الاسلامي» ص 76.
35. توارت سفر خروج آيات 4ـ20؛ فصلنامهي هنر شمارهي 28 بهار 74، ص 217، مقالهي اسلام و هنرهاي تجسّمي .
36. بيهقي «المحاسن و المساوي» ص 467-470؛ حياة الحيوان ج 1، ص 90-92؛ تاريخ تمدن اسلام ص 102و103.
37. نگاه كنيد: زكي، محمد حسن «الفون الايرانية في العصر الاسلامي» فصل اول، بحث تصوير.
38. سورهي علق آيات 6و7.