responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 37  صفحه : 4

مخالفت با جهاني شدن
عبدالحمید محسن

جهاني شدن به هيچ وجه نمي تواند درقالب اقتصاد، يا سيطره ي فرهنگي حرکت خود را بر زميني هموارپيش ببرد و آن را بر جهان تحميل نمايد زيرا با انديشه ي ايجاد جامعه ي انسانيِ چند ديني و فرهنگي و زباني در تعارض است.از اين رو اسلام نيز بر اين تفاوت صحّه گذاشته است. «ولوشاءربّک لجعل الناس أمّةٌ واحدة ولا يزالُون مختلفين اِلاّ مَنْ رحم ربّک ولذلک خلقهم».(1)
و درجاي ديگر مي فرمايد: « و مِنْ آياتِهِ خلف السماواتِ والارضِ واختلافُ ألسنتکم والوانِکم.»(2)
تاريخ بلند انساني گواه اين مطلب است که تلاش براي جمع کردن بشريت زير چتر تمدن و روشي واحد، محال است؛ زيرا چنين تلاشي باعث فروپاشي جوامع از درون مي شود. در نتيجه، نزاع و درنهايت جنگ را بدنبال خواهد داشت،«وتلک الأيّام نُداولها بين الناس».(3)
علي رغم اين که پديده ي جهاني شدن به تازگي ظهور کرده، اما امواج مخالفت با آن درگوشه وکنار جهان به چشم مي خورد، هرچند که آن مخالفتها هنوز در ابتداي کار است و چندان قوي و سرنوشت ساز نيست.
گسترش انفجار آميز تبليغات و فرهنگ امريکايي ازگذر کانالهاي ماهواره اي تا حدي است که وزير دادگستري فرانسه«ژاک کوبن» مي گويد: اينترنت درشکل فعلي اش نوعي استعمارنوين است و اگر چاره اي نيانديشيم، سبک زندگي خود را به مخاطره انداخته ايم. در فرانسه همگان اتفاق نظر دارند که بايد با همه ي امکانات، من جمله از زبان و فرهنگ فرانسه در برابر تأثيرات فرهنگي امريکا حمايت و پشتيباني کرد.(4)
از سوي ديگر «ژاک شيراک» رييس جمهور فرانسه با تأسيس رستوران مک دونالد امريکايي مخالفت کرد تا برج ايفل همچنان يکّه تاز ميدان باشد و به تنهايي درمشي زندگي فرانسويها نقش خود را ايفا کند.(5)
بعلاوه، وزير فرهنگ فرانسه درنشست يونسکو در مکزيک، بشدت به امريکا حمله کرده و ميگويد: بسيار غريب بنظر مي آيد از کشورهايي که تا حد زيادي پرچمدار آزادي بودند و به ديگر ملتها درس آزادي آموختند و همگان را به انقلاب و خروش دعوت کند، خود نيز تلاش کنند که فرهنگ واحدي را برهمه ي ملل جهان تحميل کنند. وي ادامه مي دهد: اين روش، شکل جديدي از امپرياليسم مالي و فکري است که سرزمينها، بلکه ذهن و ضمير وروشهاي مختلف زيستن را هدف تجاوز قرار مي دهد.(6)
درست در راستاي همين سياست است که مسئولين فرانسه اعلام مي کنند که 60درصد فيلمهاي عرضه شده در فرانسه بايد به زبان فرانسوي باشد.(8)
کشور نروژ با معاهده ي «ماستريخت» مخالفت کرد؛ زيرا اين کشور از ذوب شدن در هويت اروپايي واحد سرباز مي زند. سنگاپور نيز بخاطر نگراني اش از دستکاري ارزشهاي کنفوسيوسي، نسبت به شبکه ي اينترنت، تحفظات و احتياطاتي دارد.(9)
جان گراي در کتاب «پايگاه دروغين؛ توهمات سرمايه داري جهاني» مي نويسد: شرايط فعليِ جهان آبستن حوادث مصيبت بار است؛ زيرا تحميل تجارت آزاد آنگلوساکسوني برجهان ممکن است به شکستي، نظير سقوط کمونيسم جهاني بيانجامد و چنين تحميلي منجر به جنگهاي فراوان شده و آتش نزاعهاي نژادي را بر افروزد و ميليونها نفر را به فلاکت بکشاند. هم اکنون ميلويونها کشاورز چيني کار خود را از دست داده و مجبور به پناهندگي شده اند. در پي تجارت آزاد، پيش بيني مي شود که ده ها ميليون نفر حتي در کشورهاي پيشرفته کار خود را از دست بدهند. هم چنين اوضاع در کشورهاي بلوک شرق سابق، مضطرب و انفجارآميز توصيف مي شود و در آستانه ي آشوب عمومي قرار دارد، و آمار ارتکاب جنايات برنامه ريزي شده رو به فزوني است، چه اين که دايره ي تخريب محيط زيست گسترش يافته است.(10)
در آلمان نيز کتاب «دام جهاني سازي» را مي توان واکنشي آلماني به اين پديده تعبير کرد. در «سياتل» نيز سوميت نشست سازمان تجارت جهاني در سطح وزرا، مخالفت خود را با رهبري مطلق امريکا بر جهان اعلام کردند و کشورهاي پيشرفته و هم چنين اتحاديه ي اروپا، ژاپن وکره ي جنوبي لزوم تحصيل رضايت امريکا براي صدور تصميمات در محدوده ي سازمان تجارب جهاني را رد کردند.(11)
در زماني که کنفرانس سياتل در جريان بود، تظاهراتي چشمگير و تکان دهنده برگزار شد که بخشي از شعارهاي تظاهر کنندگان از اين قرار بود:
1ـ جهان هرگز به کالايي در دست قدرتمندان بدل نمي شود.
2ـپيش از سود به فکر مردم و ملتها باشيد.
3ـ ما تجارت عادلانه مي خواهيم، نه تجارت آزاد.(12)
بيشتر متخصصان عرصه هاي اقتصادي و اجتماعي با شدّت تمام مخالف سيطره ي جهاني شدن هستند. خانم ثناء عبدالله يکي از پژوهشگران معاصر، عمده مخالفتها را اينگونه گزارش مي کند:
1ـ به اعتقاد مخالفان، سلطه ي فوق العاده ي سازمان تجارت جهاني که در حقيقت بيش از سلطه ي حکومتهاي ملي است، با اقتضائات حاکميت ملّي در تناقض است. چنين قدرتي مانع سياست گذاريها کشورها بروفق مراد و متناسب با برنامه ها و اهدافشان مي شود؛
2ـ مخالفان، شرکتهاي چند مليّتي را متهم به بهره کشي و سوء استفاده از نيروي کار انساني در کشورهاي در حال توسعه مي کنند و معتقدند که آنان را با نرج بسيار پاييني به کار مي گيرند؛
3ـ به اعتقاد آنان گشودن درها به روي بازارهاي امريکايي باعث ورود کالاهاي غير ا ستاندارد و غير بهداشتي مي شود؛
4ـ آنان مخالف بکارگيري کودکان هستند؛
5ـ سازمانهاي محافظت از محيط زيست، سازمان تجارت جهاني را به تخريب محيط زيست متّهم مي کنند.(13)
نکته اي که نبايد فراموش کرد، اين که سرمايه داري اي پديده ي جهاني شدن، بر آن استوار است، چهره و روش واحدي ندارد و از کشوري تا کشور ديگر متفاوت است. به عنوان مثال سرمايه داري امريکايي و انگليسي هيچ نقشي براي دولت قايل نيست، درحالي که در سرمايه داري ژاپني و آسيايي سياست و رهنمودهاي دولتي نقش عمده اي ايفا مي کنند. درعوض در کشور فرانسه برنامه ريزيهاي حکومت به بخش خصوصي خط مي دهد، البته خود دولت نيز وارد عمل مي شود. اما در مورد سرمايه داري کشورهاي سوسياليست، سابق بايد گفت که دايماً در حال تحول است. سوسيال دموکراسيها نيز به دنبال مفرّي براي کاهش بدهي هاي سرمايه داري و شرور آن است.(14) علّت چنين تفاوتهايي آن است که ديکتاتوري دولتي(جهاني شدن) با مصالح بخش بزرگي از کشورهاي جهان در تناقض است و براي خروج از تنگنا خود را اينگونه نشان مي دهد.(15)
بطور خلاصه، قانون محرّک و پاسخ باعث مي شود تا پروژه ي جهاني شدن امريکايي ـ صهيونيستي بتدريج به شکست بيانجامد. مثلاً، کشور«روسيه» بازبان، دين، روحِ تزاري، تجهيزات مخرّب و خاطرات دوران اتحاد جماهيرش«چين» و روح کنفوسيوسيم، «هند» و پس زمينه هاي بوديسم، «ژاپن» و منافع اقتصادي عظيم آن، بهمراه خاطرات هيروشيما و ناکازاکي، «آلمان» وفلسفه ي نژاد پرستي اش که کماکان در ضمير ناخودآگاهش حضور دارد، همه و همه، مانع رسيدن پروژه ي جهاني شدن به هدف نهايي آن هستند. بنابراين ملل عالم که هريک به تاريخ وتمدنهاي اصيل وابسته اند، هيچ گاه رضايت نخواهند داد که ـ هم چون مردگاني ـ زير دست جهاني سازان امريکايي و صهيونيستي قرار گيرند. اکنون سؤال اين است که باچنين وضعي، موضع کشورهاي اسلامي در قبال جهاني سازي چگونه بايد باشد؟ آيا بايد جهاني شدن را رد کنيم؟ جاني سازي فلسفه اي معيّن، يا خرده فرهنگي بسته و يا مکتب اقتصادي محدود، يا کانال تلويزيوني معيني نيست، بلکه چنان که گفتيم، پديده اي جهاني و فراگير است که تمام کره ي زمين را فرو بلعيده و در سايه ي انفجار اطلاعاتي که پديد آورده، بزرگترين مسأله ي تاريخ معاصر شده است وهمه ابعاد را در بر مي گيرد.(16) جهاني شدن تهاجمي به سراسر عالم و در همه ي ابعاد است، از سياست واقصاد گرفته تا اجتماعات، آموزش وپرورش، فرهنگ،تبليغات وتجهيزات نظامي.
درحال حاضر بيش از پانصد ماهواره با ارسال امواج، پروژه ي جهاني سازي را ياري مي دهند. از طريق تصاوير متحرک بر صفحه ي تلويزيون، افکار، رؤياها، آرزوها ورفتارهمگان را به دلخواه خود سامان مي دهند. چنانکه گفته اند: اين نوع تبليغات، تبليغاتي بي وطن در فضايي بيکران است.(17)
با اين همه، هيچ عاقلي نمي تواند ادّعا کند که ميتوان اُمت اسلامي را در جايي زنداني کرد و درها را به روي آن بست(18) وحتي در فرض امکان، به هيچ وجه چنين کاري به صلاح ما، نسلهاي آينده، بازسازي مجدد تمدن اسلامي، صلاح بشريت سرگردان و در انتظار ارزشهاي والا، اخلاق متعالي و برادري حقيقي نيست.
يکي از پژوهشگران مسلمان مي نويسد: خطر اصلي بيش از آن که درخود جهاني شدن باشد، در ضعف و فقدان دريافت کنندگان ودرنوع کاربرد ايدئولوژي جهاني شدن است. موفقيت سيطره وتأثير جهاني شدن، بيش از آنکه متّکي به امکانات وتوانمنديهاي کشورهاي پيشرفته درامر جهاني شدن باشد، متکي به ميزان قوّت و ضعف کشورهاي دريافت کننده است.(19)
آري، کشورهاي ضعيف، در رويارويي با جهاني شدن، همه چيز خود را خواهند باخت، اما کشورهاي قوي آن را هضم کرده و در رقابت تمدّني با جهاني سازي برنده خواهند شد.
داد و ستد با دنياي جهاني سازي شده، الزاماً به معناي تسليم شدن ذليلانه و پذيرش سرنوشتي محتوم نيست، بلکه به معني همزيستي با آن و بهره گيري از بعد تکنولوژِکي وتمدني آن و استفاده از آن براي مقابله با آن است.
بايد بدانيم لبه ي تيز تهاجم جهاني شدن بيش از آنکه متوجه هر کشوري باشد، جهان اسلام را نشانه رفته است و بيش از آن که هر کشور ديگري از اين پديده متأثر شود، جهان اسلام وملل مسلمان آسيب مي بينند، بنابراين اگر کسي جهاني شدن را در تمامي ابعاد آن مطالعه کند و مدّعي شود که مقصود اصلي از جهاني سازي تخريب مسلمانان است، چندان مبالغه نکرده است.(20)
«روژه گارودي» در باب جهاني شدن مي نويسد: وحدتي که حاکمان امريکايي و اربابان آيپاک (AIPAC) و سياستمداران اسراييلي پديد آوردند، بيش از هر زمان ديگر برپايه ي هدفي واحد؛ يعني ستيز با اسلام و آسياست؛ زيرا در حقيقت آن دو گردونه هايي هستند که مانع روند سلطه جويي هاي امريکا وصهيونيسم مي باشند. (21)
پژوهشگر ديگري مي گويد: بدون ترديد هدف اصلي اين تهاجمِ فرهنگي، مسلمانان هستند؛ زيرا:
1ـ کشورهاي اسلامي داراي مواد اوليه ي عظيمي ؛ چون نفت، گاز و ديگر منابع طبيعي مي باشند.
2ـ براي قدرتمندان وشرق شناسان، به انحاي مختلف، چه از طريق مراکز تحقيقي ويا دانشگاهي به اثبات رسيده است که اين امت با حفظ هويت اسلامي اش، غير قابل شکست است. بنابراني تنها راه شکست آنها بي هويت کردن آنان و حذف ديني است که روح انقلاب واعتراض علي اشغال و سلطه جويي را در آنان مي دمد. (22)
البته به مطالب فوق بايد دو مسأله ي ديگر را نيز افزود:
3ـ حفظ کيان صهيونيستي در قلب جهان اسلام. اين مطلب را مي توان از جمله ي مهمترين اهداف جهاني شدن در جهان عرب وحوزه ي مسلمانان دانست.
4ـ تمدن اسلامي با همه ي ابعاد عقيدتي، شريعت، نظام اخلاقي ودستاوردهاي تاريخي اش تنها واقعيتي است که درست در نقطه ي مقابل فلسفه، دين، نظام وارزشهاي جهاني شدن قرار مي گيرد.
جهاني شدن چه پيامدهايي براي مسلمانان ببار مي آورد؟
اوّل: جهاني شدن به طور مستقيم متکي به تمدن معاصر غربي است که از مبناي پوزيتيويسم منکر دين و خدا نشأت مي گيرد و به همين دليل زندگي ماده گرايانه را در نهايت جذابيت، از طريق شبکه هاي جهاني، تبليغ و ترويج مي کند وبطور مستقيم، يا غير مستقيم در نفوس ميليونها مسلمان اثر گذاشته ومنجر به انکار، يا تشکيک ويا بي تفاوتي دراعتقادات آنان مي شود؛ به عبارت ديگر هويت عقلي، قلبي و رواني مسلمانان را باز مي ستاند.
دوم: ماشين تبليغاتي آنان بدون خواست و اراده ي مردمان، لحظه به لحظه تارهاي عنکبوتي خود را بر خانه هاي آنان مي تند وشهوات جنسي، ماده پرستي، انواع انحرافات و نفي ارزشهاي والاي انساني را تبليغ مي کند و درست در نقطه ي مقابل نظام اجتماعي و اخلاقي اسلام قرار مي گيرد که قصد پايه گذاري خانواده ي مؤمن، عفيف و ملتزم به اصول اخلاق را دارد.
سوم: اين تهاجم فرهنگي الحادي و اباحه گرا ارزشهاي والاي انساني را به زير مي کشد وانسانها را به سوي حيوانيت و بي مسئوليتي مي کشاند و در نتيجه يأس و سرگرداني را در روان آنان مي نشاند و نوعي پوچي معنوي بهمراه مي آورد تا بتواند مسلمانان را از امتي مجاهد، آزاد واميدوار به رحمت الهي، به امتي پوچ وشهوت پرست و بي هدف تبديل کند.
چهارم: نتيجه ي برنامه هاي توطئه آميز آنان يک چيز است وآن محو هويت مسلمانان و حل کردن آنان در فرهنگ وتمدني ديگر است. قصد انان گرفتن اصالت مسلمانان و جلوگيري از طلب اخلاق برتر انساني و کوشش براي بازسازي تمدن متوازن اسلامي است.
پنجم: پروژه ي جهاني سازي به تشتّت فعلي اعراب و مسلمانان اکتفاد نکرده، بلکه تلاش مي کند تا جوامع عربي، يا اسلامي را از درون دچار تفرقه کند تا درچنين مشکلاتي فروغلتند و فراموش کنند که اُمتي و احد و جامعه اي يگانه اند.
ششم: مسلمان درحالت تشتّت و تفرقه، از غفلت خود بيرون نمي شوند و متوجه منافع ماديشان نبوده، در نتيجه ثروتهاي کشور خود را به راحتي در اختيار شرکتهاي سرمايه داري حريص قرار مي دهند. پيامد چنين بي توجهي اي شيوع فقر، بيکاري، بيماريهاي اجتماعي و جنايتهاي گوناگون است که جامعه را به ضعف و فاکت سوق مي دهد. درحالي که اسلام، خواهان قدرت، وحدت، عزت و کوتاهي نکردن در منافع و ثروت مسلمانان است.
هفتم: پروژه ي جهاني شدن امريکايي ـ صهيونيستي براي مداخله ي نظامي و اعلان جنگ در هر نقطه از جهان، برنامه ريزي مي کند و تنها در انديشه ي سلطه جويي است و مي خواهد جهان را زير سلطه ي توان نظامي و تحت فرامين و قانونهاي خود داشته باشد.
دو گزارش مهم و بسيار محرمانه ي «گريميا» و لغز «وتيز» اين مسأله را تأييد مي کند.(23) بدون ترديد سهم جهان اسلام از اين سياستِ کور، بسيار قابل توجه است.
هشتم: در پرتو جهاني شدن، تفرقه ميان کشورهاي اسلامي گسترش يافته و تکيه بر کالاهاي راهبردي اي؛ نظير نفت و غير آن(24) موجب افزايش و ريشه دار کردن فقر جهان است و از طرفي کشورهاي اسلامي بنابه اوضاع فعلي شان توان مقابله، يا تقليل ضررهاي ناشي از اين مصيبت را ندارند.

عمده دلايل اوضاع نابسامان ما بدين قرار است:
ـ قرار گرفتن در مرحله ي ضعف ايماني و فقدان معرفت صحيح از اسلام و فرقه گراييها و نژادپرستيها و سيطره ي انديشه ي بي تفاوتي وگذاشتن بار خود بدوش ديگران.
ـ از تسخير و بکارگيري سنتهاي خداوند در جهان و زندگي غفلت کرديم، بلکه در اثر فقدان درک صحيح از کتاب و سنت، نسبت به آن سنن جاهل بوديم. در نتيجه دچار عقب ماندگي تمدني شده و از محدوده ي گفت وگو چالش تمدنها دور افتاديم. بنابراين آنها به استعمار ما پرداختند و نسلهاي مارا با روش دانلوبي (25) معروف، منحرف ساختند و مباني بي ديني را در ميان مارواج داده تا بحران بزرگي در حوزه ي بزرگي در حوزه ي فرهيختگان ما پديد آورند.(26)
ـ فراموش کرديم که خداوند «رب العالمين» است نه فقط«رب المسلمين». ما دچار اين توهم شديم که به صرف اسلام جغرافيايي مان، وعده ي الهي به نصرت را از آنِ خود خواهيم کرد و مشمول آن خواهيم کرد ومشمول آن خواهيم بود، درحالي که خداوند مي فرمايد:«اًن تنصروا الله يَنْصُرکم ويُثّبت اَقدامَکُم»(27) اما آيا در اوامر ونواهي الهي، دين اورا نصرت داده ايم؟
ـ ما به بزرگترين شريعت الهي پشت پازديم؛ شريعتي که حيات ما را نظرم و انتظام مي بخشيد و نسلهاي ما را پرورش مي داد و حقايق زندگي را به مانشان مي داد و سلامتي وامنيت را در روان واعماق خانه ها وجامعه ي ما وارد مي ساخت وامتي واحد، مؤمن و مجاهد مي پروراند که در همه ي ابعاد زندگي براي سازندگي وتغيير دايمي در حرکت بود.
ـ زماني که ايمان ما رو به ضعف گذاشت وميزان التزام به دينمان فرکش کرد در نتيجه، اخلاق فاضله و ارزشهاي والاي ما فرو ريخت، رفتار ما بي محتوا وتهي گرديد و روح منفي گرايي و شکست، نفاق وخودخواهي گسترش يافت.
ـ الگوهاي نيکو را از دست داديم و فراموش کرديم که بايد نسلهايي متأسي به رسول اکرم(ص)، اهل بيت طاهرين، صحابه ي بزرگوار و علماي عاملين و مبلّغان صادق تربيت کنيم. از اين رو به پيروي وتقليد از الگوهاي بدبختان شرق و غرب ومردان و زنان نفريد شده ي آن سامان روي آورديم و نسلي شهوت پرست، دنباله رو زندگي بي درد و زيستني فاقد مردانگي، شهامت، فضيلت و راستي شديم.
ـ ما از امکانات مادي و معنوي جهان اسلام وثروتهاي هنگفت آن براي رشد تمدني فراگير بهره نبرديم، تا حداقل توطئه هاي جهاني را خنثي کنيم وهويت معنوي وکيان مادي خود را در برابر آن توطئه حفظ کنيم.
ـ براي دستيابي به نيازهاي ضروري زندگي مان در زمينه هاي مختلف مانند سلاح، تکنولوژي وغذا به دشمنان خود پناه آورديم، درحالي که هيچ يک از آن امور با ويژگيهاي بافت توليدي ما هماهنگي ندارد و ما را مقلد غرب باقي خواهي گذارد و در نتيجه با داشتن صنايع ناقص و بي فايده هم چنان در حاشيه خواهيم ماند.
ـ درحال حاضر بيش از 800 ميليون دلار پس انداز در بانکهاي غربي داريم، اما با اين همه از آنان وامهايي دريافت مي کنيم که آهنگ رشد و توسعه را کُند، يا متوقف مي کند؛ زيرا بهره هايي که در گذر زمان پرداخت مي کنيم به مراتب بيش از اصل بدهي است.
ـ غالب حکومتهاي اسلامي به دليل سکولاربودنشان با اقتصاد غرب عجين شده اند، با اين همه هيچ درک درستي از گرايشات وماهيت آن اقتصاد ندارند واز اين نکته غافلند که اقتصاد غرب هيچ همخواني اي با مقتضيات رشد حقيقي مورد نياز جوامع ما ندارد وچون خاستگاه هاي اقتصاد ما درست نيست طبعاً نتايج آن نيز خوشايند نخواهد بود.
ـ ما براي حذف استبداد از زندگي مان که در واقع پس از جنگ صفين پديد آمد، نتوانستيم نهادهاي شورايي را تأسيس کنيم. خواست اسلام حکومتي برمبناي مشورت بود تا امت زندگي خود را بر پايه ي آن بنا کنند و مسايل مربوط به آينده ي خود را سامام بخشند، اما استبداد مانع همه ي اينها شد. حاکمان ما ـ درطول تاريخ ـ در اثر استبداد، جوامع را بر وفق هوا وهوس خود بنا کردند و اين مسأله در مورد حاکمان امروزما مصداق بيشتري يافته است؛ زيرا با اختلافات واستبداد رأيشان، فرصتهاي تاريخي بزرگي را از کف امت بدر کردند ودشمنان را بر امت واحده ي اسلامي، سرزمينها و کرامتش، چيره ساختند. صهيونيستهاي غاصب دراين خصوص گوي سبقت را از ديگر متجاوزان ربودند.
بنابراين مي توان گفت که سياست، درحيات اجتماعي عرب درآن واحد، هم مرکز عصبي و تحريک وهم مرکز موانع حرکت اجتماعي است.(28)
ـ جهل، گرسنگي و بيماري ـ در نتيجه ي اجراي برنامه هاي ظالمانه ـ امت ما را تباه کرده است، درحالي که مهمترين دغدغه ي اسلام اين بود که زندگي همراه با کرامتي نصيب طبقه ي ضعيف جامه کند.
ـ ما نتوانستيم بر بروکراسي و بي ارزش بودن زمان در زندگي مان فايق شويم. در نتيجه ميانگين بيکاري افزايش يافت. همچنين نتوانستيم ثروتهاي خود را در راه صحيح رشد و بالندگي قرار دهيم و در نتيجه نيز مجبور شديم زير بار بدهي هاي سنگين به موسسات مالي جهاني قرار گيريم.

پيامدهاي جهاني سازي برحيات اقتصادي ما
1ـ پايان دادن به حيات بخش عمومي ودور نگه داشتن دولت از اداره ي اقتصاد ملي.
2ـ الحاق بخشهاي اقتصادي به فرايند جهاني شدن و پيوستن به بازار جهاني و اداره ي امور آن از خارج.
3ـ هموار کردن راه براي فتح بازارهاي جهان عرب براي کالاهاي بيگانه.
4ـ اداره ي اقتصاد ملي بر وفق قوانين بازارهاي جهاني و بدور از مقتضيات رشد و توسعه ملي.
5ـ بازسازي مجدد حوزه ي جهان عرب در چارچوب نظام جديد جهاني.
جهاني سازي پديده اي زودگذر نيست وبه يک بُعد از ابعاد محدود نمي شود، بلکه توطئه اي بزرگ عليه بشريت است که از طرف کشورهاي قدرتمند، ثروتي کلان، تکنولوژي برتر و برنامه ريزي هاي دقيق، پشتيباني مي شود. با اوضاع و شرايطي که ما داريم هرگز نمي توانيم با آنان مقابله کنيم، مگر آنکه بر مبناي آيه ي :«ان الله لايغيّر ما بقوم، حتّي يغيّروا ما بانفسهم.»(29) بايد تغييري اساسي دربافت زندگي خود ايجاد کنيم. هر تغييري در حيات اجتماعي ما بايد لحاظ دو حقيقت زير شکل گيرد:
اول: اسلام به عنوان دين خاتم برقلب رسول خدا نازل گرديد. با جاهليت جهاني مبارزه کرد و بندگان را از پرستش بتها به پرستش خداي يگانه متحول کرد. اسلام انسانها را از تنگناي زندگي دنيوي به فراخناي آن و از ستم اديان به عدالت اسلامي در آورد وجامعه اي انساني، پرستنده، عادل و عاقل پديد آورد. بر شرک و خرافه ونفي عقلانيت چيره شد ونظام اجتماعي را بر وفق شريعت اسلامي واصول امر به معروف ونهي از منکر، توجه به ايتام ونهي از فحشا و هرگونه ستم، پي ريزي کرد.
اسلام بر مبناي علم و تجربه باعث پديد آمدن رشد تمدنيِ عظيمي در جامعه شد که در نتيجه ي آن مدارس علمي، دانشگاهها و بيمارستانها تأسيس گرديد. سيستم قضايي اسلام براساس قسط وعدل، ميان مردم داوري کرد و انسان مسلمان فهميد که هر شخصي بهره اي از اسماي الهي دارد، بنابراين نفس اماره ي خود را کنترل نمود وزندگي اش در مرکز ثقل ارزشهاي والاي اسلامي قرار گرفت.
دوم: اسلام زندگي انسان را در همه ي ابعادش دگرگون ساخت وآن را زنجيره اي از تحرک وجهاد در همه ي عرصه ها قرار داد. دين اسلام از چين تا آندلس واز آسياي ميانه تاجنوب آفريقا گسترش يافت وچشمان نابينا، گوشهاي ناشنوا و دلهاي بسته اي را هدايت کرد وبراين سرزمينها جوامع وحکومتهايي پديد آورد که پيروزيهاي چشمگيري عليه متجاوزان وطاغوتيان به دست آوردند ونسلهايي تربيت کرد که مرگ در راه خدا را دوست مي داشتند، هم چنانکه مشرکان زندگي را در راه اعمال شيطاني دوست مي دارند. اسلام توانست امت متحد وبا عطوفتي تشکيل دهد که خون هريک از آحاد آن با ديگري برابر است و در برابر دشمن، دست دردست يکديگر دارند. هويت نخستين آنان اسلام است وتفاوتهاي قومي، زباني و ميهني در آن ذوب شده است، اما افسوس وصدافسوس که در قرون اخير به دلايلي که پيش از اين آمد، دچار ضعف ايماني شدند.

منشوري اسلامي در روياروئي با جهاني شدن
اتفاق نظر همگان بر منشوري واحد دربرابر فرايند جهاني شدن امکان پذير است وشايد کليّات آن را بتوان بدينگونه فهرست کرد:
ـ حفظ کامل استقلال سياسي امت وجلوگيري از دخالت مستقيم قواي بيگانه.
ـ حفظ ثروتهاي امت از هدر رفتن و برنامه ريزي دقيق براي جلوگيري از آن.
ـ ايستادگي يکپارچه در برابر حاکمان وکوشش براي منع آنها از تکروي، ظلم و تجاوز و هم چنين نصيحت و خيرخواهي آنان از طريق رسانه ها، بدون توسل به خشونت وخون؛ زيرا چنين اعمالي ـ به ويژه در اين برهه ي زماني ـ فرجام نيکويي ندارد. فشار اجتماعي همگاني ومستمر مي تواند حاکمان را به راه صحيح رهنمون سازد و مواضع آنان را در سطح روابط خارجي تقويت کند.
ـ پشتيباني از حاکمان در صورت بروز جنگ بيگانگان وفراموشي اختلافات؛ زيرا منافع عالي امت، حفظ استقلال وتماميت ارضي وشرافت آن مقدم بر هر اختلافت داخلي است.
ـ اتفاق نظر برهر عاملي که بتواند روح وحدت يا همبستگي عربي و اسلامي را در کالبد جهان عرب بدمد. چنين عاملي را بايد از اصول ثابت غيرقابل مناقشه دانست.
ـ عدم نقض اصول ثابت ديني که انسانِ مسلمان را جز با اعقاد به آنها موحد نمي توان شمرد، بعلاوه نبايد درعرصه ي فرهنگ، تربيت و تبليغات اجازه ي هرگونه مخالفت با آن اصول داده شود.
ـ طرد هرگونه برنامه و پيشنهاد صهيونيستي و به رسميت نشناختن هرنوع راه حلي که سرزمين فلسطين را وجه المصالحه قرار دهد. به علاوه بايد امت را آماده ي جهاد عليه آنان کرد و اطمينان داد که سرزميني که بازور گرفته شده، جز با اِعمال قدرت و زور بازپس گرفته نمي شود، حتي اگر ده ها سال ديگر سپري شود. هم چنين، مسأله ي فلسطين بايد در صدر مسايل اعراب ومسلمين قرار گيرد.
ـ طرد هرگروه، جمعيت، يا حزبي که انديشه هايش از مقدسات دين،ميهن، سرزمين تاريخ و فرهنگ ان سرچشمه نگيرد. در صورت وجود چنين گروه هايي بايد آنها را به عنوان مزدوران سرّي وعلني بيگانگان معرفي کرد.
ـ قانونمندي دست به دست شدن مراکز قدرت بنحو مسالمت آميز ميان جريانها سياسي به منظور حفظ ارکان جامعه در برابر خطرات انهدام در پي نزاع هاي سياسي؛امري که در قرن اخير ـ به ويژه در نيمه دوم قرن بيستم ـ ضررهاي فراواني به منافع امت وارد آورده است.
ـ اتفاق نظر بر اصول عامّي در نحوه ي آباد کردن کشور برمبناي برنامه ريزيهاي متعدد که مورد اتفاق متخصّصان همه ي گروه ها باشد. اصول مورد اتفاق بايد صرفاً علمي وبي طرف باشند.
ـ تحميل نکردن رأي واحد، يا گرايش واحدي در مسايل سرنوشت ساز و متعلّق به منافع کشور و ملت واعتقاد به اين که کوتاه آمدن هرگروه از رأي، يا برنامه اي خاص مي تواند به ديدگاه مشترکي ـ مورد رضايت همگان ـ بيانجامد.
ـ اتفاق نظر همگان مبني براين که ارتش، حامي قدرتمند ميهن است ونبايد در بازيهاي سياسي خرج شود وصرفاً در محدوده ي امور مربوط بهنظام، آموزش و ايجاد آمادگي لازم براي مقابله با متجاوزان صهيونيست و حاميان استعمارگرش، فعاليت نمايد.
ـ وحدت نظر برارزشهايي والا، برگرفته از دين امت، اصالت وتمدن با شکوه آن، تا در نتيجه ي آن، نسلهايي بر وفق ارزشهاي مشترک همگان تربيت شوند؛ به ويژه در برهه اي که نياز مبرّمي به کاشتن بذر محبت، رأفت ودوستي ميان فرزندان امت داريم.
ـ اتفاق نظر برارزشهاي اخلاقي، تنها زماني ميسّر است که همگان آن نوع نظام اجتماعي اي که انحرافات جنسي، آزادي جنسي، الحاد وارتداد را مجاز مي شمارد، نفي کنند.
ـ اتفاق نظر براي برنامه ريزيهايي جهت ريشه کنيِ جهل، گرسنگي وبيماري به عنوان برنامه هايي اين جهاني ودنيوي.
ـ پيروي نکردن از رفتارهاي خلاف اخلاق که دموکراتهاي غربي در جريان درگيريهاي انتخاباتي واحزاب مرتکب مي شوند وافشاگريهاي درست و نادرست خطاهاي ديگران به صرف کسب رأي ورقابت در انتخابات، يا براندازي دولت.
ـ گفت وگوي مستمر طرفهاي سياسي براي ايجاد همگرايي ووحدت و تحقق مفهوم است وذوب شدن در آن وتحقق برادري ديني، قومي وملّي. وهم چنين تأسيس کميته هاي تخصصي دايم براي بحث گذاردن مسايل مهم و برنامه ريزيها وروشن گريها درعرصه هاي مختلف زيستي.
ـ تثبيت معاني والاي فوق از طرف گروهها در اذهان امت وفراهم کردن زمينه براي اطمينان عميق وغير قابل نفوذ نسبت به آن معاني در هروضعيت وشرايط ممکن. با فراهم آمدن چنين عرصه اي، مردم خواهند توانست در برابر فرايند«جهاني سازي» ايستادگي کنند. فراموش نکنيم که دور نگه داشتن امت از سرنوشت وساختن آينده اش در قرون گذشته به جنبش و وحدت ان ضربات سهمگيني وارد کرده است.
يکي از مصائب بزرگ در ميان امت اين بوده است که حاکمان آن پيش از بيگانگان به دنبال تحميل روشي واحد بر همه ي اصناف اجتماع از دانشمندان وفرهيختگان گرفته، تا سياستمداران، اديبان، ارباب رسانه ها و هنرمندان از طريقِ اعمال خشونت، شکنجه، زندان، ترور واعدام، بوده اند. دليل اين کار چيست؟ آيا جز اين است که وقتي مردم با صنوف متعددي که دارند دست به اقدامي مي زنند، هيچ گاه اختلاف پيدا نمي کنند، اما حاکماني که حکومت شان بر پايه هاي مردمي استوار نباشد، کارشان به اختلاف مي کشد و اختلاف شان دائماً به نفع دشمنان ـ به ويژه صهيونيستها ـ تمام ميشود و امت را در همه ي عرصه ها به فلاکت مي کشاند. تنها راه مقابله با پروژه ي جهاني اعراب ومسلمانان وايستادگي يکپارچه در برابر سياستهاي جهاني شدن است. اما پراکندگي وتفرقه ي مسلمانان به سود هيچ مسلماني نيست ومنجر به فروغلتيدن بيشتر در دام سقوط وسلطه ي امريکاييها و صهيونيستهاست.
جهاني سازي امريکايي در صورت وحدت بيش از 45 کشور اسلامي واتحاد واتخاذ سياست يکپارچه در روياروييهاي مسالمت آميز وحتي نظامي، عقب نشيني خواهد کرد. امريکا منافع بسيار عظيمي در جهان اسلام دارد، بنابراين در صورت مشاهده ي اراده اي واحد از آنان مجبور به تفاهم با آن مي شود. اعراب و مسلمانان بايد براي وحدت در جهان عرب واسلام تلاش کنند. البته مقصود از وحدت يکي شدن حکومتها نيست؛ زيرا چنين امري در دنياي معاصر امکان پذير نيست، بلکه مقصود، وحدت عقلها، قلبها، منافع وهمبستگي کامل آنان در چارچوب مجمع اسلامي واحد، يا در چارچوب کنفرانس اسلامي موجود است تا بتوانند سياست واحدي برمبناي وحدت امت اسلامي اتخاذ کنند.
وحدت روحي و عاطفي به تنهايي کافي نيست، مگر آن که مسلمانان بدانند چگونه بايد وارد عصر جديد شوند وچگونه از فرصت هاي پيش آمده استفاده کنند وبا انتخاب صحيح مسير، چگونه بايد به نتايج برتري دست يابند.
غرب صليبي با پس زمينه هاي تاريخي ريشه دار علي اسلام هيچ گاه اجازه ي اقدام مسلمانان، ايجاد وحدت و ورود به عصر تکنولوژي برتر را نمي دهد. وصهيونيسم جهاني تمام تلاش خود را براي جلوگيري از چنين روندي بکار خواهد گرفت. اما اگر امت به اخلاص دست يابند و براي بناي زندگي، بنحو خودشان حرکت کنند در آنصورت بدون نياز به کمک قدرتمداران به اهداف خود خواهند رسيد. بهترين گواه مطلب، ژاپن وآلمان هستند که پس از رد کمکهاي با قيد وشرط خارجي، روي پاي خود ايستادند وبه قدرت و قوت امروزي خود نايل شدند.
«رفعت عوضي» اقتصاددان مصري مي گويد: مسأله ي روند تکامل در جهان اسلام واين که چگونه مي توان دراوضاع وشرايط فعلي به تکامل رسيد[مسأله ي سهل وآسان نيست] هيچ کشور اسلامي اي نمي توانداز اجماع«جهاني شدن» که هفت کشور بزرگ صنعتي از طريق نهادها وسازمانها بين المللي اعمال مي کنند، بيرون رود. تنها روزنه ي اميد شروع روند تکامل در درون جهان اسلام واتخاذ سياست منضبط و واحد است.
جهان اسلام مالک بخش عظيمي از سرمايه ها، ثروتهاي حياتي ومعدني است. بعلاوه، کشورهاي اسلامي عمدتاً به لحاظ جغرافيايي متصل بهم بوده ومنابع مالي کاملي دارند، بنابراين اگر تجارتي در ميان خود آنان پا بگيرد، حداقل مي توانند در سطح نيازمندي هاي راهبردي خود، بي نياز از خارج شوند.
نقشهاي نهادهاي موجب تکامل چه در سطح اسلامي؛مثل سازمان کنفرانس اسلامي ويا حتي در سطح منطقه اي؛ مثل اتّحاديه ي مغربي وشوراي همکاري خليج، يا اتحاديه ي جمهوريهاي تازه استقلال يافته ويا در سطح فعاليتها و عملکردها؛مثل مجمع کشورهاي هشتگانه ي اسلامي، کاملاً روشن مي شود. اما شگفت آن که نقش اين نهادها از حدتأثير مشورتي فراتر نرفته وهيچ الزامي در وراي آن نيست.
ما نيازمند تربيت انسان مسلماني هستيم که مؤمن وقوي باشد وبه داشته هاي خود افتخار کند، تغيير دهنده ي شرايط زندگي اش باشد وازاوضاع وشرايط سايرملل آگاه بوده وتوان رويارويي با خطرات جهاني شدن را در خود احيا کند.
شرط اليه ومهمّ نيل به چنين هدفي اين است که بارديگر اعتبار انسان مسلمان را به او بازگردانيم و«ازخود بيگانگي سياسي» را از او دور کنيم تا خود بتواند براي پروژه ي تمدني خويش برنامه ريزي کند و در خدمت خود وديگر همنوعانش قرار گيرد.
غرب معاصر هيچ نيازي به ما، درعرصه ي تکنولوژي پيشرفته ندارد، بلکه ما نيازمند آن هستيم، اما غرب به ارزشهاي ما نيازمند است. بنابراين اگر بتوانيم تجهيزات موجود در خدمت جهاني شدن را در جهت صحيح وبرمبناي ارزشها و اصول اخلاقي خود بکار بگيريم ودر خدمت بازسازي قرار دهيم، در آن صورت امت ونسلهاي آينده ي خود را واکسينه مي کنيم که دراين صورت هيچ گاه طعمه ي فريب جهاني شدن امريکاييها و صهيونيستها نخواهند شد.
عبدالحميد غزالي مي گويد: پس از سقوط سوسياليسم و بدست گرفتن اصلاحات موسوم به پروستريکا توسط گورباچف، قصد براين بود که راهي غير از سرمايه داري درپيش گيرد؛ زيرا خود گورباچف به مشکلات وتنگناهاي آن نظام واقف بود، بنابراين هياتي را مأمور بررسي نظام اسلامي کرد و براي اين منظور کميته هايي در مرکز اقتصاد اسلامي تابع دانشگاه الازهر تشکيل شد ومتخصصان امر کار خودرا براي نگارش طرحي کامل در قالب بندها و فقرات منظم، آغاز کردند. در اين طرح، نظام اقتصادي اي پيشنهاد کرديم که از فلسفه ي نظام اقتصادي، کار و دستمزد شروع مي شد وتا نظام مالکيتهاي متعدد، مصرف، سرمايه گذاري، پس انداز، شرکتها، انواع سرمايه گذاريها، سياستهاي پولي ومالي وديگر ارکان يک نظام اقتصادي مؤثر را شامل مي شد.
«پاولف» رييس هيدت اعزامي با مشاهده ي طرح، سؤال کرد که شما چنين نظامي را داريد و با اين حال عقب مانده ايد؟ دبيرخانه ي کنفرانس پاسخ او را به من موکول کرد و من در جواب گفتم: دليلش آن است که ما از چنين نظامي بسيار دور هستيم.
به هرحال فروپاشي اتحاد جماهير شوروي فرصت استفاده از آن طرح را نداد. هيات اعزامي روسي درآن زمان خواستار به بحث گذاشتن طرح در ديداري ديگر در مسکو بود، اما درپي حوادث آن روز، اين طرح ناکام ماند.
مترجم: شاکرلوايي

پي نوشت ها:
1ـ سوره ي هود،118ـ119.
2ـ سوره ي روم آيه ي22.
3ـ سوره ي آل عمران، آيه ي 140.
4ـ «مستقبل العولمة بين منظورين» مجلّه ي المستقبل العربي، ص21.
5ـ « العولمة امام عالمية الشريعة الاسلامية» ، عمرالحاجي، ص51، چاپ اول، دارالمکتبي، دمشق، 1420هپ/1999م .
6ـ همان، ص50.
7ـ « العولمة والهوية»، نجيب غزاوي، ص46، همان.
8ـ «مستقبل العولة»... ص21.
9ـ «العولمة والهوية» ص46.
10ـ «قضايا العولمة بين القبول والرفض» ثناء عبدالله، مجلّه ي المستقبل العربي، 256،در6/2000ميلادي.
11ـ همان، ص90.
12ـ «منتدي دافوس والعولة وعالم ما بعد سياتل» نشريه ي الحياة، شماره ي 13473ـ24/10/1420هپ.
13ـ «قضايا العولمة بين القبول والرفض» ص101.
14ـ «العولمه، المفهوم، المظاهر، اسمسببات» ص72،همان.
15ـ «النظام العالمي الجديد» منير شفيق،ص16،چاپ اول، سال1420 هپ.
16ـ «اعلام العولمة» ص89، همان.
17ـ همان، ص75.
18ـ «العولمة في المستقبل» مجله ي الاسلام اليوم، شماره ي 16و17، ص11، سال1421هپ.
19ـ «العولمة بين منظورين»، ص21،همان.
20ـ«العولمة،استراتيحيّةتفکير»، ص22،همان.
21ـ همان،ص214.
22ـ «العولمة بين منظورين»، ص126و127،همچنين:«العولمة في الاعلام» مالک بن ابراهيم بن احمد، مجله ي البيان، ص114،شماره ي114،ماه ذي الحجه ي1420.
23ـ «النظام العالمي الجديد» ص18و22،همان.
24ـ مجله ي البيان، شماره ي 152،ص70.
25ـ دانوب، کشيش انگليسي مأمور از سوي استعمارگران انگليسي پس از اشتغال براي اداره ي امور تعليم و تربيت مصر ازسال 1899تا1919.
26ـ ر.ک:«أزمة المثقفين تجاه الاسلام في العصر الحديث» مؤلف.
27ـ سوره ي محمد، آيه ي 7.
28ـ «العرب و العولمة» مجله ي المستقبل العربي، ص68،همان.
29ـ سوره ي رعد، آيه ي 11.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 37  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست