responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 302  صفحه : 5

فعل اخلاقى: معيارهاى واقع گرايانه و غير واقع گرايانه
نیکداد امید

مقدمه
مكاتب اخلاقى را با توجه به دو گرايش كاملاً متفاوت، به دو بخش نظريات واقع‌گرا و نظريات غير واقع‌گرا تقسيم مى‌كنند. نظريات واقع‌گرا، گرايشى است كه خلق و اخلاقيات و گزارش‌هايى را در ارتباط با واقع و واقعيات خارج، از احساس شخص يا اشخاص دانسته، و مصالح و مفاسد يا نتايج مترتب بر افعال و نتايج آنها و امثال آن را ملاك و معيار اخلاق مى‌دانند، و گرايش دوم، نظريات غيرواقع‌گرا هستند كه اخلاق و گزاره‌هاى اخلاقى را برخواسته از احساسات درونى شخص يا اشخاص يا انشاء شده از طرف خداى متعال مى‌دانند؛ بى‌اين كه هيچ مصلحت و مفسده يا حسن و قبحى را در متعلق آن اوامر و نواهى الهى بپذيرند؛ از اين رو امكان اختلاف و تفاوت ميان افراد و اشخاص گوناگون وجود دارد و امكان انشاى آنها به‌گونه‌اى ديگر نيز منتفى نيست. (معلمى، 1384، 118) در اين مختصر به تبيين مكاتب مرتبط به هر گرايش مى‌پردازيم.

گفتار يكم: نظريات واقع‌گرا (moral realism)
نظريات واقع‌گرا بر اين باورند كه جملات اخلاقى از قبيل جملات خبرى بوده و از عالم خارج و واقع حكايت مى‌كند؛ در نتيجه گزاره‌هاى اخلاقى صدق و كذب پذيرند. نظريات واقع‌گرا خود به دو بخش تقسيم مى‌شود. مكاتبى‌كه واقعيت احكام و قضاياى اخلاقى را واقعيت طبيعى مى‌دانند و مكاتبى كه واقعيت آنها را در امور فيزيكى و مابعد الطبيعه جست‌وجو مى‌كنند (مصباح، 1388، ص 108)

دسته يكم: واقع‌گرايى طبيعى
واقع‌گرايى طبيعى به شاخه‌هاى لذت‌گرايى، سودگرايى، عاطفه‌گرايى، قدرت‌گرايى، تطورگرايى و وجدان‌گرايى تقسيم مى‌شود.
1. لذت‌گرايى (Hedonism)؛ مكتب لذت‌گرايى مكتبى است كه لذت را معيار اخلاق مى‌داند. اين نظريه در يونان باستان، توسط اپيكور آرسيتوس مطرح شد و در فلسفه جديد نيز لاك و بنتام بيان تازه‌اى از آن را ارايه كرده‌اند (معلمى، پيشين، 123). نظريات و ديدگاه‌هاى لذت‌گرايانه از جمله كهن ترين و در عين حال جذاب ترين و عامه پسندترين ديدگاه‌ها درباره منشأ اخلاقى است. عموم لذت‌گرايان بر اين باورند كه لذت تنها معيارى است كه با آن مى‌توان ارزش افعال آدمى را محاسبه كرد؛ به عبارت ديگر، لذت‌گرايى اخلاقى مدعى است كه فقط حالات خوشايند يا ناخوشايند نفس را مى‌توان داراى مطلوبيت يا نامطلوبيت ذاتى دانست. (پل ادواردز، 1972، ص 432) بنابراين، اصل بنيادين لذت‌گرايى را مى‌توان چنين صورت‌بندى كرد: "عمل و رفتار درست، عملى است كه دست كم به اندازه هر بديل ديگرى، غلبه لذت بر الم را در پى داشته باشد". (فرانكنا، پيشين، ص 179)

2. سودگرايى (utilitarianism)؛ سودگرايى نظريه اى است كه معتقد است، يگانه معيار نهايى صواب، خطا و الزام اخلاقى اصل سود است. منظور از اصل سود را نيز مى‌توان به اين صورت بيان كرد كه همواره بايد در همه رفتارهاى‌اخلاقى خود سود جمعى و گروهى را در نظر بگيريم؛ به بيان ديگر، اصل سود به اين معنى است كه ما بايد در همه اعمال خود، به دنبال آن باشيم كه بيشترين غلبه ممكن خير بر شر (يا كمترين غلبه ممكن شر بر خير) را در كل جهان (يا دست كم، در جامعه خود) محقق سازيم. (مصباح، 1388: 166) در واقع منفعت‌گرايى، خمير مايه خود را از لذت‌گرايى مى‌گيرد و آن را به سوى جمع هدايت مى‌كند و قصد دارد، اشكال لذت‌گرايى اپيكورى كه لذت فرد را مطرح مى‌ساخت، بر طرف سازد. لاك، هيوم و اصحاب دايره المعارف فرانسه را مى‌توان پيروان اين مكتب به شمار آرود. (پل ادواردز، 1972: 117) بيشتر فيلسوفان، جان لاك را بنيانگذار منفعت‌گرايى جديد مى‌شناسند؛ وى لذت، فايده و حقوق طبيعى را ملاك اخلاق مى‌داند. (معلمى، پيشين، 134)

3. عاطفه‌گرايى (Emotivism)؛ مدافعان اين مكتب بر اين باورند كه ما يك دسته غرايز، با خواسته‌هاى معين داريم كه ارضا و تأمين آنها از نظر اخلاقى ارزشى ندارد؛ يعنى به خوب و بد متّصف نمى‌شود، بلكه به ضرورت زندگى انسان بستگى دارد؛ براى مثال، كسى كه غذا مى‌خورد و سير مى‌شود، مورد مدح يا ذم ديگران قرار نمى‌گيرد و به او گفته نمى‌شود كه »بارك الله عجب كار خوبى كردى!«؛ اما عواطفى داريم كه داراى خواسته‌هايى هستند و نفع اين خواسته‌ها به ديگران مى‌رسد؛ نه به خود انسان، يعنى جنبه اجتماعى دارند. عاطفه مادر به نفع فرزند است. وقتى مادر در راه فرزند خود فداكارى مى‌كند، ديگران كار او را ستايش مى‌كنند. بنابراين، ريشه اخلاق و ارزش‌گذارى‌هاى اخلاقى، عواطف اجتماعى است. هر چيزى كه مطابق عواطف انسانى باشد، خوب و هر چه مخالف عواطف اجتماعى و معلول خودخواهى و خودگرايى باشد، بد است. (مصباح، پيشين، 204)

4. قدرت‌گرايى؛ اين مكتب كه به مكتب قدرت‌گرايى نيچه معروف است، بر اين باور اعتقاد دارد كه هر كارى كه در خدمت افزايش قدرت باشد، "خوب" و آنچه موجب كاهش قدرت و توانايى انسان شود، "بد" است؛ يعنى محور و معيار خوب و بد، "قدرت" است؛ نه "ظلم" و "عدل" يا امثال آن. بنابراين اگر يك امر ظالمانه موجب افزايش قدرت شود، از نظر نيچه "خوب" است يا اگر كارى عادلانه موجب كاهش و ضعف قدرت شود، آن كار "بد" است. (همان)

5. تطورگرايى (Evolutionism)؛ يكى ديگر از مكاتب واقع‌گرايى طبيعى، مكتب تطورگرايى است. بنيانگذار اين مكتب، هربرت اسپنسر، فيلسوف انگليسى است. اين ديدگاه بر اين باور است كه رفتار خوب يا رفتار بد را بايد بر اساس تطابق يا عدم تطابق آن با مقاصد حيات تعريف و تبيين كرد. رفتار اخلاقى به رفتارى گفته مى‌شود كه "فرد يا گروه را به تجمع و اتصال بهتر وادارد، تا به هدف نايل آيند". (همان، 219) اخلاق، مانند هنر، حصول وحدت در كثرت است. بالاترين فرد انسان آن است كه در حقيقت، در نفس خويش به وسيع ترين تنوع و كمال زندگى وحدت بخشد. (ويل دورانت، 1389؛ 339)

6. وجدان‌گرايى (conscienism)؛ اين ديدگاه، ريشه اخلاق را در واقعيت‌هاى مطابق با وجدان آدمى مى‌يابد. مدعاى‌اين مكتب آن است كه معيار و منشأ ارزش‌هاى اخلاقى، مطابقت يا مخالفت آنها با "وجدان" انسان است. آنچه وجدان اخلاقى مى‌پذيرد، خوب است و آنچه بإ؛ وجدان انسان‌ها ناسازگار باشد و آزردگى و رنجش وجدان انسان را موجب شود، بد است. (مصباح، پيشين)

دسته دوم؛ واقع‌گرايى مابعد الطبيعى
اين گروه مكاتب كلبى، رواقى، مكتب اخلاقى كانت، سعادت‌گرايى (سقراط، افلاطون، ارسطو) و مكتب اخلاقى‌اسلام را شامل مى‌شود.

1. مكتب كلبى: مكتب كلبى يكى از مكاتب و ديدگاه‌هايى است كه مى‌توان آن را از مكاتب واقع‌گراى مابعد الطبيعى دانست. مكتب كلبيان يا سگ منشان در قرن چهارم و پنجم پيش از ميلاد، از سوى برخى شاگردان با واسطه يا بى واسطه سقراط مطرح شده است. خلاصه تعاليم كلبيان را مى‌توان چنين بيان كرد: "دنيا بد است، بايد خود را از آن بى‌نياز كنيم؛ لذت‌هاى مادى ناپايدارند، زيرا به تأثير بخت و اقبال حاصل مى‌شوند؛ نه به واسطه سعى و كاردانى؛ تنها لذت‌هاى معنوى (فضيلت يا بى نيازى حاصل از تسليم و رضا) محل اعتنا و اعتبارند و تنها اين لذت‌ها در نظر انسان ارزش دارند". (همان)

2. مكتب رواقى: مى‌توان اصل اساسى نظريه اخلاقى رواقيان را در اين جمله بيان كرد كه "ياد بگير كه نسبت به تأثيرات خارجى سهل گير و بى اعتنا باشى". (همان 273) رواقيان بر اين باورند كه معيار خوب و بد "آرامش روحى" و "آسودگى خاطر" است. رواقيان معتقدند كه هر چند طبيعت و حوادث طبيعى، فى نفسه خيرند؛ دل بستن به آنها موجب ناراحتى و اضطراب خاطر آدمى خواهد شد، زيرا زمانى كه انسان به چيزى دل بست و آن را به درون خود راه داد، ديگر از آن حالت بيرونى خارج شده، و به درون آدمى راه يافته است و طبيعتاً هرگونه تغيير و تحولى در آن، موجب تشويش خاطر او خواهد شد. (همان)
به صورت خلاصه مى‌توان گفت كه رواقيان، چند توصيه اخلاقى مهم و اساسى دارند: نخست اين كه آدميان اگر خير و سعادت خود را مى‌خواهند، بايد بكوشند كه زندگى خود را با مشى طبيعت هماهنگ كنند، زيرا نظام طبيعت سراسر خير است و هر چه در آن واقع مى‌شود، خير است و ديگرى آن كه نبايد به دنيا و حوادث طبيعت دلبستگى‌داشته باشيم. اگر به اين دو توصيه عمل شود، آرامش درونى و آسايش روحى حاصل مى‌شود. (همان)

3.مكتب اخلاقى كانت؛ يكى از مهم‌ترين نظريات اخلاقى در جهان غرب، نظريه اخلاقى امانوئل كانت (1804-1724)، فيلسوف برجسته آلمانى است. كانت مدعى است كه عقل قوه‌اى ذاتى است كه تقريباً به صورت يكسان در همه آدميان وجود دارد و مى‌توان با استناد به آن و نيز استمداد از آن، مشكلات فكرى و اخلاقى افراد را به شيوه اى كمابيش يكسان حل كرد؛ براى مثال، اگر كسى براى صواب بودن يك عمل، استدلال عقلى صحيحى را بيان كند، همه موجودات عاقل ديگرى كه در وضعيتى شبيه به اين وضعيت قرار دارند، نتيجه استدلال او را خواهند پذيرفت.
به هر حال، اگر عقل موهبتى همگانى است، پس دستورها و قوانين آن نيز همگانى هستند. نكته مهم اين است كه بدانيم، قواعد و قوانين عقل چيست و چگونه به دست مى‌آيند. (همان، 275)
كانت معتقد است كه تنها خرد ناب مى‌تواند اصول كلى و مطلق ارائه كند و عقل عملى، مُدرِك بايد و نبايدهاى‌مطلق است و تنها نيت خوب بى قيد و شرط، خوب است و تنها خواست خوب، پيروى از تكليف است و تكليف، يعنى عمل كردن به قانون از سر احترام است. نخستين قاعده اخلاقى اين است كه همواره چنان عمل كن كه بتوانى بخواهى كه دستور عمل براى همه كس و همه وقت و همه جا قاعده كلى باشد. اختيار و نفس جاويدان و خداى متعال از لوازم اخلاق هستند. نظريه كانت در مبنا اشتباه، در رو بنا متناقض و سخنى بى‌دليل است؛ البته تكيه كانت بر وظيفه، و اهميت به نيت در اخلاق، از مطالب ارزشمند فلسفه اخلاقى اوست. (معلمى، پيشين، 142)

4.مكتب سعادت‌گرايى: از ديگر مكاتب و ديدگاه‌هاى واقع‌گرايانه در اخلاق كه سابقه اى به درازاى پيدايش نظريات اخلاقى دارد، ديدگاه سعادت‌گرايانه حكماى يونان باستان است. مدافعان اين مكتب نيز اختلافات بسيارى با يكديگر دارند؛ اما وجه اشتراك همه آنان اين است كه همگى وصول به "سعادت و كمال" را اخلاق و احكام اخلاقى‌معرفى كرده‌اند. از نظر سعادت‌گرايان، منشأ ارزش‌هاى اخلاقى، و ريشه همه فضايل و رذائل در سعادت و كمال نهفته است. (مصباح، پيشين، 276) سقراط، حكمت و فضليت را مقدمه سعادت، و سعادت حقيقى را سلامت و هماهنگى نفس و نيز فضائل را ثابت و مساوى با معرفت مى‌داند.
افلاطون، سعادت حقيقى را پيشرفت شخصيت انسان و شبيه شدن او به خدا مى‌داند و وحدت فضيلت و معرفت سقراط را با تعديل، مى‌پذيرد؛ يعنى خطاى عقل را در صورت غلبه شهوت و نيز تأثير عاطفه، شهوت و غضب بر اراده را مى‌پذيرد. وى مشاهده مُثل و مثال خير را دليل فهم درست خوبى مى‌داند. ارسطو فضليت را مقدمه سعادت، و آن را فعاليت نفس با همراهى عقل، و بالاترين لذت را لذت عقل مى‌داند كه تفكر در ذات خداى متعال است. وى‌معرفت و فضليت را به دليل وجود عاطفه، شهوت و غضب يكى نمى‌داند و حد وسط هر فعل و صفت را ملاك خوبى آن قلمداد مى‌كند. (معلمى، پيشين، 127)

5. مكتب اخلاقى اسلام؛ طبق ديدگاه اين مكتب، ارزش اخلاقى فعل اختيارى انسان، تابع تأثيرى است كه اين فعل در رسيدن انسان به كمال حقيقى وى دارد. هر كارى، به اندازه‌اى كه در آن كمال موثر باشد، ارزنده خواهد بود؛ اگر تأثير منفى دارد، ارزش منفى خواهد داشت و اگر تأثير مثبت داشته باشد، ارزش مثبت خواهد داشت و اگر نفياً و اثباتاً در آن تأثيرى نداشته باشد، ارزش صفر يا ارزش خنثى خواهد داشت. (مصباح، پيشين، 299) اخلاق اسلامى، واقع‌گرا، غايت‌گرا، و قائل به كليت اخلاق است، و شهودگرايى، لذت‌گرايى (لذت مادى و معنوى)، مكتب سعادت و كمال واقعى، منفعت‌گرايى (منافع مادى و معنوى) و ... را نيز به گونه اى تأييد مى‌كند، و عقل و شرع، به كمك يكديگر مى‌توانند، نظامى محكم و بى نقص در اخلاق ارائه دهند كه شهود واقعى و نداى درونى انسانيت انسان نيز مويد كليّت آن است.

نظريات غيرواقع‌گرا: (anti-realism) احكام و گزاره‌هاى اخلاقى از سنخ جملات انسانى اند و از هيچ واقعيت خارجى حكايت نمى‌كنند. در نتيجه صدق و كذب نمى‌پذيرند. اين نظريات به مكاتب، احساس‌گرايى، توصيه‌گرايى، جامعه‌گرايى، قراردادگرايى، نظريه امر الهى يا حسن و قبح شرعى تقسيم مى‌شوند.

الف. احساس‌گرايى: (Emotivism)؛ احساس‌گرايان بر اين باورند كه جملات اخلاقى، از سنخ جملات انشايى بوده، به هيچ رو نمى‌توانيد، آنها را به جملات خبرى تحويل كرد. جملات اخلاقى، به منظور تبادل اطلاعات وضع نشده اند و توانايى واقع‌نمايى را ندارند. همه هنر آنها اين است كه احساسات خاص گوينده را نشان دهند. گزاره‌هاى اخلاقى، از نظر احساس‌گرايان، گزاره‌هاى غيرشناختى و غير واقع‌گرايانه هستند. "زيد دروغ‌گو است"، بيان هر چيزى است كه يا صادق است يا كاذب؛ ولى گزاره "دروغ گويى خطاست"، اصلاً بيان گر هيچ چيزى نيست. (همان؛ 38)

ب.توصيه‌گرايى يا هدايت‌گرايى (prescriptivism )؛ اين نظريه كه به تجويزگرايى نيز معروف است، به وسيله ريچارد هير، فيلسوف انگليسى معاصر، مطرح شد. اين نظريه، حاوى چند مولفه است؛ اساس گفتارهاى اخلاقى خبر دادن نيست؛ اساس گفتارهاى اخلاقى ابراز احساسات نيست، بلكه اساس گفتارهاى اخلاقى توصيه و هدايت است. (دباغ، پيشين، 56) پس زمانى كه من به شما مى‌گويم: "در امانت خيانت نكن"، اين گفتار تنها به منظور هدايت و راهنمايى‌شما كه بيان شده و مى‌خواهم به شما توصيه كنم كه چه كار بكنيد.

پ.جامعه‌گرايى: (socialism)؛اين مكتب به نظريه دوركيم بازمى‌گردد و بر اين باور است كه كار خوب و بايستنى، كارى است كه جامعه يا گروهى خاص آن را بپسندد و بپذيرد، و كار بد و نبايستنى كارى است كه نفرت جامعه يا گروهى خاص را برانگيزد؛ حتى اگر جامعه‌اى آدم كشى و دزدى را مجاز بداند، انجام چنين كارهايى از سوى افراد جامعه پسنديده و خوب خواهد بود و افراد و جوامع ديگر حق ندارند، آنان را نكوهش كرده، بر اساس معيارهاى اخلاقى خود، رفتار آنان را ارزش گذارى كنند؛ به عبارت ديگر، هر جامعه‌اى ارزش‌هاى مخصوص خود را دارد و همه آنها نيز، نسبت به آن جامعه درستند. (مصباح، فلسفه اخلاق، 150)

ت. قراردادگرايى (contractualism)؛ اين مكتب، منشأ احكام اخلاقى و معيار صدق و كذب و موجه سازى گزاره‌ها و احكام اخلاقى (يا دست كم بخشى از اصول احكام اخلاقى، مانند عدالت) را در توافق افراد جست‌وجو مى‌كند. ( مصباح، مكاتب اخلاقى، 73) آنها مدعى هستند كه يك باور و حكم اخلاقى تنها در صورتى موجه و معقول است كه مردمان خاصى در شرايط، اوضاع و احوال خاصى بر آن، با قاعده يا نظامى كه بر آن اشتمال دارد، توافق داشته باشند. (David ، 1986269)
ث .نظريه امر الهى (Divine Command)؛ مدافعان اين نظريه بر اين باورند كه افعال آدمى، صرف نظر از امر و نهى الهى، به خودى خود، هيچ اقتضايى نسبت به خوبى و بدى ندارد. بر اساس اين نظريه، هم فهم معناى خوب و بد، و بايد و نبايد و امثال آن به امر الهى وابسته است و هم خوبى يا بدى، بايستگى و نبايستگى افعال اختيارى آنها به ورود حكم الهى‌نيازمند است؛ به تعبير ديگر، اين نظريه مدعى است كه معيار صواب و خطا، و حسن و قبح كارهاى انسان، اراده و قانون الهى است. (مصباح، پيشين، 87)

منابع:
1. معلمى، حسن (1384)، فلسفه اخلاق، قم، مركز جهانى علوم اسلامى.
2. مصباح، محمد تقى(1388)، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمد حسين شريفى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، شركت چاپ و نشر بين المللى.
3. فرانكا، ويليام كى (1383)، فلسفه اخلاق، ترجمه هادى صادقى، قم، كتاب طه.
4. مصباح، محمد تقى (1387)، نقد و بررسى مكاتب اخلاقى، تحقيق و نگارش احمد حسين شريفى، قم، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره).
5. ادواردز، پل (1972م)، فلسفه اخلاق، ترجمه ان‌شاءالله رحمتى، انتشارات تهران، 1378.
6. ويل دورانت (1371)، تاريخ فلسفه، ترجمه عباس زرياب خويى، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى.
7. دباغ، سروش، (1388)، درس گفتارهايى در فلسفه اخلاق، تهران، موسسه فرهنگى صراط.

8- Morals by agreement ، David Gauthier . (New work ؛ Oxford University Press ، 1986. p26 9 )

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 302  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست