responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 302  صفحه : 3

الگوى اسلامى-ايرانى پيشرفت و ضرورت نگاه تمدنى
نوروزی رسول

بومى سازى علوم و به خصوص علوم انسانى، از جمله مسائلى است كه در كشور ما، روزهاى پرتب و تاب خود را مى‌گذارند و انديشمندان و صاحب نظران موافق و مخالف، از جنبه‌هاى مختلفى، به اين بحث مى‌پردازند. برخى‌متفكران، تحت تاثير آموزه‌هاى مدرنيته، به خصوص اثبات‌گرايى دهه 70م، هنوز به علم رها از ارزش و تمايز ميان رشته‌هاى علمى ايمان دارند و بر اين باورند كه علم، حصار گريز است؛ به اين معنا كه جغرافيا و پس زمينه‌هاى ذهنى و باورها و اعتقادات، در برونداد علمى نقشى نخواهند داشت و در نتيجه براين اعتقادند كه مثلا در توليد ماشين بخار يا هواپيما و ... اهميت ندارد كه متفكر اهل كدام نقطه از كره زمينه باشد يا از كدام دين و اعتقاد پيروى كند. بروندادها حاصل تلاش ذهن انسانى است؛ از آنجايى كه وظيفه ذهن، كشف و توصيف جهان اجتماعى، واقعى و مادى است؛ صرف مطالعه و تحقيق بدون پيشداورى است كه ما را به نتيجه مطلوب مى‌رساند. بنابراين، فيزيك بومى، پزشكى بومى و ...، اصطلاحاتى نامفهوم تلقى مى‌گردند. اين گروه اين باور را به تمامى عرصه‌هاى علوم (انسانى و غير انسانى) بسط مى‌دهند و كاربرد پسنودهايى چون بومى يا اسلامى را براى علم، تناقض نما فرض مى كنند.
از سويى ديگر، آنچه در سطح نخبگان جامعه ما جريان دارد، اعتقاد و باورى مخالف جريان ياد شده است؛ به ديگر سخن، مسئولان و نخبگان عصر حاضر جامعه ايرانى براين باورند كه مى‌توان با استفاده از زمينه‌هاى موجود، علم و دانشى فراهم ساخت كه برخواسته از بنيان‌هاى نظرى، فرانظرى و اعتقادى باشد. بنابراين در تلاش‌اند، تا با توليد علم بومى، فرضيه‌هاى خود را اثبات كنند. مهم‌ترين دليل اين گروه، براى طرح فرضيه‌هايى متفاوت از فرضيه‌هاى مدرنيزاسيونِ غربى، تفاوت مسائل و پرسش‌ها و اهداف درون تمدنى است؛ به عبارت ديگر، از آنجايى كه هر حوزه تمدنى و گفتمانى، موضوعات، مسائل و اهداف خاص خود را دارد، توليد الگو و مدل بومى براى حل اين معضلات ضرورى است.
طرح الگوى اسلامى - ايرانى پيشرفت، نمادى از باور به توانستن و خواستن است. خواستن براى تحقق پيشرفت، نه به گونه‌اى كه علم و تمدن جانشين خدا گردد، بلكه به گونه‌اى كه تجلى علم و قدرت خداوند باشد و انسان خليفة الله باقى بماند و عبوديت خود را در راستاى فعال سازى ذهن به نمايش بگذارد.

ضرورت طرح الگوى اسلامى-ايرانى پيشرفت
با مطرح شدن مسئله الگوى ايرانى-اسلامى پيشرفت از سوى مقام معظم رهبرى، پرسش‌هاى متعددى درباره چرايى اصل طرح اين موضوع، و نيز تفاوت آن با ساير الگوهاى توسعه و پيشرفت، به خصوص الگوى غربى مطرح شده است. اين طرح در نگاهى نخستين، نمودى از عدم پذيرش طرح مدرنيته غربى و الگوى توسعه غربى است. بنابراين در گام نخست، تبعيت و اقتباسِ محض از غرب را نفى و طرد مى‌كند؛ اما اين بدان معنا نيست كه فرايند طى شده در غرب را ناديده گرفته، براى دست يابى به تحول و پيشرفت در جامعه، از بخش‌هايى كه با مبانى تمدنى ما اختلاف ندارد، به تدوين الگوى مناسب اقدام كنيم؛ يعنى نگاهى تطبيقى ميان اين طرح و الگوى توسعه غربى، ما را به مقايسه و بيان اصول و مفروضه‌هاى دو طرح مى‌كشاند.
مهم‌ترين گامى كه در اين طرح برداشته شده، نفى انگاره‌ها و مفروضه‌هاى فرانظرى و بنيادين الگوى توسعه غربى است؛ به ديگر سخن، از آنجا كه غرب‌زدگى در جامعه ايران همواره موجب شده، به بنيان‌هاى فرانظرى و اصولى كه در الگوى مدرنيزاسيونِ تمدن‌هاى غربى حضور دارد، توجه نشود در نتيجه هنگام الگو بردارى، از آسيب‌هاى احتمالى آن در جامعه ايرانى غفلت مى‌گردد؛ به عبارت ديگر، حضور مدرنيزاسيون غربى در تمدن اسلامى- ايرانى، به تغيير اين تمدن و ورود آن به عرصه تمدن غرب منجر مى‌گردد؛ يعنى تحقق همان معنايى كه غربى‌ها از كلماتى نظير جهانى‌سازى و جهانى‌شدن انتظار دارند كه با غربى‌شدن، امريكايى‌شدن و... مترادف است، زيرا ورود محصولات مدرن غربى، به ناچار ورود فرهنگ هنجارهاى غربى را نيز به همراه دارد و همين مسئله است كه خطر بى‌هويتى تمدنى را ايجاد مى‌كند؛ زيرا ايجاد هويت ملى و تمدنى نخستين مرحله از حركت و پيشرفت است. با نگاه به كشورهايى كه به مدرنيزاسيون دست يافته‌اند، مى‌توان دريافت كه همه آنها يك صفت مشترك دارند كه همان حضور در مركز يا حاشيه تمدن غرب است كه شاخصه اصلى تعيين هويت آنها است.
در فرايند توسعه و پيشرفت، لازم است كشورها در گام نخست، به هويت ملى دست يابند تا در پرتو آن، منافع ملى و اهداف خود را تعيين كنند. ترسيم صورت بندى‌هاى تمدنى و هويتى مى‌تواند، به سازماندهى الگو و مدل پيشرفت و توسعه بسيار كمك شايانى كند؛ براى مثال هنگامى كه هويت جامعه به گونه‌اى دينى ترسيم مى‌گردد، اين هويت بر تمامى عرصه‌هاى حيات اجتماعى تاثير مى‌گذارد؛ به عبارت ديگر، ايستارها و اداراكات ذهنى افراد جامعه بر اساس اين هويت صورت‌بندى مى‌شود. نمونه‌هايى از اين تلاش‌ها را مى‌توان در برخى كشورهاى شرق آسيا مشاهده كرد كه در تلاش‌اند، با حفظ فرهنگ و ارزش‌هاى تمدنى خود، به توسعه دست يابند و از ورود ارزش‌ها و هنجارهاى ساير حوزه‌هاى تمدنى جلوگيرى مى‌كنند.
بومى‌سازى و اسلامى‌سازىِ پيشرفت، به اين معنى است كه در تدوين برنامه‌هاى مربوط، پيشرفت شاخص‌هاى ملى، بومى، عقيدتى و اسلامى درون‌گفتمانى و تمدنى در نظر گرفته شود؛ به عبارت ديگر، از آنجا كه شرط كاربردى شدن نظريه‌پردازى‌ها، امكان سازوارى آن با محيطى است كه در آن اجرا خواهد شد، شايسته است كه هنگام نظريه‌پردازى به محيط پيرامونى توجه شود. و نيز از آنجا كه تئورى وظيفه پاسخ به مسئله را بر عهده دارد، تئورى‌پرداز نمى‌تواند، در خلاء انجام شود، بلكه بايد براى حل مسئله و پرسشى كه با آن مواجه شده، تئورى‌پردازى كند.
براى روشن تر شدن بحث مى‌توان به نمونه‌هاى مناسبى از رابطه ميان تئورى و حل مسائل سياسى-اجتماعى در حوزه تمدنى غرب اشاره كرد كه در گذر زمان و تغيير مسائل و ورود به دوره‌هاى جديد، با تئورى پردازى‌هاى جديد و متفاوت مواجه مى‌گرديد: تلاش‌هاى افرادى چون "نيكولو ماكياولى"، در كتاب شهريار، يا "توماس هابز" در كتاب لوياتان، و سپس نظريه پردازى‌هايى كه توسط ساير اصحاب قرار داد اجتماعى و نيز نظريه پردازى‌هايى كه در عرصه اقتصادى صورت گرفت، هر يك در پاسخ به مسئله و معضلى بود كه در درون جوامع خاص وجود داشت و بافت اجتماعى از آن رنج مى برد. از اين‌رو تئورى مدرنيزاسيون غربى، مخصوص حوزه تمدنى غرب است و به گواه تاريخ، نتوانسته است در ساير حوزه‌هاى تمدنى كامياب و سربلند باشد.
اگر چه ممكن است كه تمدن‌هاى مختلف، با مشكلات و مسائل مشابهى درگير باشند؛ اما به علت وجود زيرساخت‌هاى فرهنگى، سياسى، اجتماعى و... متفاوت، اجراى الگوه‌هاى مشابه نتواند به حل مسائل و نوسازى بينجامد. الگوها تنها در حوزه‌هايى از كارايى برخوردارند كه به لحاظ تمدنى، با حوزه تمدنى مادر شباهت بيشترى داشته باشند. انكار ايجاد برخى تحولات در نمونه‌هاى خاص غير منطقى است؛ اما ذكر اين نكته نيز ضرورى‌است كه اگر الگوى مدرنيزاسيون غربى در كشور يا حوزه تمدنى خاص، از كاميابى برخوردار گرديد نخستين تغييرى كه در اين فرايند ايجاد گرديد، گذار و ورود اين حوزه‌ها به حوزه تمدنى غرب بوده است؛ براى مثال كشورهاى اروپاى شرقى، ضمن خروج از حوزه تمدنى كمونيسم و ورود به حوزه تمدنى ليبراليسم، توانستند به كارويژه‌هاى مدرنيزاسيون غربى دست يابند.

نگاه تمدنى مقام معظم رهبرى و طرح الگوى اسلامى-ايرانى پيشرفت
از ميان بيانات و كلمات مطرح شده توسط مقام معظم رهبرى، در تبيين اجزاى چهارگانه اين الگو، مى‌توان نگاه گفتمانى و تمدنى ايشان را يافت. از تاكيد ايشان بر تشريح منطقى و صحيح وضع موجود، و نيز تعيين وضع مطلوب، و نيز توجه به تمدن اسلامى در برابر تمدن غرب مى‌توان به نگاه تمدنى ايشان رسيد. به دست آوردن فهمى صحيح از وضع موجود و توجه به امكانات بالفعل و بالقوه مى تواند مايه اميد و دلگرمى براى شروع حركت باشد. تعيين قله و وضع مطلوب، در حكم چراغى است كه فراروى الگوى پيشرفت در حوزه تمدنى ما قراردارد؛ به عبارت ديگر، مادامى‌كه وضع مطلوب و آرمانى، دست يافتن به وضعيت كنونى كشورهاى غربى باشد، نتيجه آن جداشدن از حوزه تمدنى اسلامى-ايرانى و ورود به حوزه تمدنى غرب خواهد بود. تاكيد ايشان بر وجود الگويى مخصوص حوزه تمدنى‌اى كه در آن قرار گرفته‌ايم، اهميت اين بحث را نشان مى‌دهد. ايشان كلمه الگو در طرح ِ "الگوى اسلامى-ايرانى پيشرفت" را "نقشه جامع" معنا كردند و بر اين باورند كه بدون نقشه جامع، همچون برخى مسائل فرهنگى يا اقتصادى 30 سال گذشته، دچار حركت‌هاى گاه متناقض خواهيم شد.
تاكيد بر كلمات اسلامى و ايرانى، نشان توجه به مبانى و اصول تمدنى است كه جامعه ما در درون آن قرار دارد. ايشان در تشريح علت انتخاب كلمه اسلامى نيز بر ضرورت تكيه براهداف، ارزش‌ها و شيوه‌هاى اين الگو بر معارف و مبانى اسلام اشاره كردند و افزودند: جامعه و حكومت ما اسلامى است و ما مفتخريم كه مى‌توانيم، با استفاده از منابع اسلام، الگوى پيشرفت خود را تدوين كنيم. كلمه ايرانى نيز در اين طرح، به بخش ديگرى اشاره دارد كه در تدوين اين طرح و الگو بايد بدان توجه گردد، زيرا ايرانى بودن در نگاه ايشان، به معناى ضرورت در نظر گرفتن شرايط تاريخى، جغرافيايى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى ايران، در تدوين اين الگو است و نيز صفت ايرانى در اين تعبير، بيانگر اين است كه طراحان اين الگو نيز متفكران ايرانى هستند و اين الگو در واقع، تجلى تلاش انديشمندان اين سرزمين، براى ترسيم آينده كشور است.
از آنجا كه اقتباس محض از ساير تمدن‌ها، بى توجه به نتايج آن، مى‌تواند در بلند مدت نتايج تاسف بارى را به همراه داشته باشد، در تدوين و طراحى اين الگو براى رسيدن به وضعيت مطلوب بايد به توليد و باز توليد هويتى اقدام ورزيد. اين تلاش‌ها را مى توان از مسائل خرد آغاز كرد و به مسائل كلان رسيد.
از جمله مسائلى كه مقام معظم رهبرى بدان پرداختند، توجه ايشان به اصطلاحى غير از اصطلاح مشهور »توسعه development«، براى دست يابى به وضعيت مطلوب است. رهبر انقلاب اسلامى، در سخنان خود، با اشاره به انتخاب كلمه "پيشرفت" به جاى "توسعه"، تأكيد كردند: كلمه توسعه، يك اصطلاح متعارف جهانى، با بار معنايى، ارزشى و الزامات خاص خود است كه ما با آن موافق نيستيم، بنابراين از كلمه "پيشرفت" استفاده شد؛ ضمن اينكه وام نگرفتن از مفاهيم ديگران، در طول انقلاب اسلامى سابقه داشته است. بنابراين نگاه تمدن محور، اين ضرورت را ايجاب مى‌كند كه براى تئورى پردازى به منظور حل مسائل درون تمدنى، بايد از جزيى‌ترين مسائلى كه تمدن‌ها را به هويت و معرفت درونى خود مى‌رساند، آغاز كرد. در همين راستا حضرت آيت‌الله خامنه‌اى، در تشريح عرصه‌هاى الگوى پيشرفت، به چهار عرصه فكر، علم، زندگى و معنويت اشاره كردند؛ يعنى برخلاف تئورى مدرنيزاسيون غربى، معنويت در اين تئورى، از جايگاه خاصى برخوردار است، زيرا در نگاه تمدنى ايشان، معنويت روح پيشرفت واقعى در همه زمينه‌ها و مسائل است.
خاطر نشان مى‌كنيم كه طراحى اين الگو، به معناى نفى كامل عدم استفاده از تجربيات و فرايندهاى طى شده ديگران نيست. در نگاه ايشان، استفاده از دو مفهوم "اسلامى و ايرانى"، به هيچ وجه به معناى استفاده نكردن از دستاوردهاى ديگران و تجارب صحيح آنان نيست، و ما در اين راه، با چشمان باز و انتخاب گر، از هر علم و معرفتِ درست استفاده مى كنيم.

نگاه تمدنى شيخ شهيد فضل الله نورى در مشروطه مشروعه
نمونه‌هايى از فعاليت‌هاى شبيه به طرح الگوى اسلامى ايرانى، يا همان تعريف و تدبير فرايند سياسى اجتماعى جامعه، بر اساس مولفه‌هاى درونى را مى‌توان در تاريخ ايران يافت. شايد يكى از اين نمونه‌ها، اصطلاح و تعبير "مشروطه مشروعه" شيخ شهيد فضل الله نورى(ره) باشد كه كوشيد، دمكراسى خواهى غربى را با معيارهاى‌دينى همساز سازد. براى مثال شيخ فضل الله نورى در مخالفت با مشروطه، اين‌گونه مى‌گويد كه اصول و مفروضه‌هاى مشروطه مخالف اسلام است؛ براى مثال آزادى‌خواهى يا برابرى با بسيارى احكام اسلامى در تعارض است. مباحثى چون مسائل مربوط به برابرى زن و مرد كه در دمكراسى خواهى مطرح است يا مباحث مربوط به آزادى‌هاى بى‌حد و مرزى كه براى انسان در برابر خداوند مطرح مى سازد؛ به عبارت ديگر انسان را خداگونه اى تام الاختيار تصور مى‌كند كه انجام هر كارى را مباح مى داند. شيخ شهيد، بسيارى موضوعات را در تضاد با اسلاميت مى‌ديد، از اين‌رو به گونه‌اى صريح با مشروطه خواهى مخالفت مى‌كرد، بنابراين مى‌توان مشروطه مشروعه را نمادى از نگاه تمدنى شيخ شهيد دانست كه تلاش مى‌نمود تا قرائتى جامع از مشروطه و مطابق با شرايط و مسائل داخلى جامعه ايرانى ارائه دهد.
مخالفت شيخ فضل الله نورى نيز با اصل مشروطه نبوده، بلكه با مبانى آن بود كه با مبانى اسلامى مخالفت داشته است، زيرا به وضوح مشاهده مى‌كرد كه پذيرش تمام و كمال مشروطه، يعنى گذار از تمدن اسلامى-ايرانى و ورود به حوزه تمدن سكولار غرب، بنابراين الگوى اسلامى ايرانى پيشرفت، همچون مشروطه مشروعه شيخ فضل الله، ترجمه‌اى است از عدم مخالفت با اصل توسعه و پيشرفت در جوامع اسلامى، بلكه آنچه اين طرح به صورت صريح بيان مى‌دارد، مخالفت با مدرنيزاسيون غربى است كه ترجيع بند آن سكولاريسم و انزواگرايى دين در حيات اجتماعى و محدود ساختن آن به عرصه خصوصى و فردى است كه همين مؤلفه نقطه تضاد ميان دو حوزه تمدنى ما و غرب در پيشرفت و مدرنيزاسيون است.

مقايسه اجمالى ميان مدرنيزاسيون و الگوى اسلامى ايرانى پيشرفت
براى كشف تفاوت‌هاى اساسى ميان دو تئورى، مناسب ترين روش، تطبيق مبانى و بنيان‌هاى فرانظرى تئورى‌هاست، زيرا هر تئورى، داراى پشتوانه‌اى فرانظريه‌اى است كه مسائل محتوايى تئورى بر اساس آن ساخته شده است. مفروضه‌هاى بنيادين يا فرانظريه‌ها (methatheory )، به مثابه بنيان و اساس مكاتب فكرى‌اند كه اصول محتوايى بر روى آنها چيده مى شوند، و سه بخش عمده را شامل مى‌گردند:
1) معرفت شناسى (Epistemology).
2) هستى شناسى (Ontology).
3) روش شناسى (Methodology).
در معرفت شناسى به اين پرسش پاسخ داده مى شود كه آيا اساسا دست يابى به علم و معرفت امكان پذير است؟ و در صورت امكان، آيا اين امكان نسبى است يا مطلق؟ به عبارت ديگر، در اين بخش، نخستين مرحله شناخت و علم، به صورت مطلق و حد و مرزهاى آن تعيين مى‌گردد؛ اما هستى شناسى كه دومين مرحله شناخت است، به اين امر مى‌پردازد كه آيا اساسا جهان خارجى وجود دارد يا خير؟ و در صورت وجود، آيا متشكل از ماده است، يا انگاره‌ها، يا هر دو؟ نيز رابطه ميان آنها چگونه است؟ و هنگام مطالعه، بايد براى كدام بخش اولويت قائل شد؟ بخشى از هستى‌شناسى انسان شناسى (Anthropology) است كه در آن تعريفى از انسان ارائه مى گردد. در مباحث مربوط به روش‌شناسى نيز، اصولا به شيوه‌هاى مطالعه جهان خارج پرداخته مى شود كه اين بحث، به مباحث هستى شناسى‌باز مى‌گردد؛ يعنى هر پاسخى كه در هستى شناسى براى جهان خارج تهيه گردد، شيوه مطالعه و ابزارهاى لازم براى مطالعه را در روش شناسى تعيين مى‌كند؛ يعنى اگر هستى شناسى ماده‌گرا باشد، روش مطالعه نيز طبعا پوزيتيويستى و تجربى است تا اينكه ابزارها، با موضوع مورد مطالعه هماهنگ باشد و اگر در جهان هستى به وجود انگاره‌ها و معانى قائل گشتيم، بايد از شيوه‌هاى تفسيرى و هرمنوتيكى براى فهم آن استمداد جوييم.
بنابراين عمده ترين رويكردها را مى‌توان به دو رويكرد ماده گرا و توحيدى تقسيم كرد؛ به عبارت ديگر، جهان هستى يا به صورت خط سيرى كه از مبدا هستى آغاز شده و به سمت معادى (مبدا هستى) در حركت است، ديده مى‌شود يا اينكه تنها به همين جهان مادى اكتفا مى‌گردد و براى آن خط سيرى در نظر گرفته نمى‌شود و تنها براى نظم و ترتيب بخشيدن به زندگى، در همين ظرف زمانى تاكيد مى‌گردد.
چنانچه در هستى شناسى جهانى كه انسان در مركز آن قرار دارد ، نقطه آغاز راه باشد، و مفاهيم متافيزيكى كه از طريق حس و تجربه قابل درك نيست يا اصلا وجود ندارند، يا اينكه نمى‌توان درباره وجود يا عدم آنها بحث كرد، طبيعى است كه خدا از دايره هستى حذف مى‌گردد.
مهم‌ترين و بنيادى ترين عناصر ماهوى و محتوايى اين نوع هستى شناسى را مى‌توان در موارد زير خلاصه كرد:
1. با حذف خدا از سطح هستى، فرامين او( وحى) نيز بلااستفاده خواهد بود و تنها مى‌توان در حوزه فردى از آن استفاده كرد. و حوزه حيات اجتماعى را عقل مديريت خواهد كرد.
2. بنابراين ايمان و مذهب نيز در دايره امور غير عقلانى قرار خواهند گرفت.
3. سياست امرى عقلانى است، از اين‌رو دين، اخلاق دينى، معنويت دينى و ... را در آن راهى نيست.
4. خرد انسانى، انسان را به خدايى مجسم تبديل مى‌كند و اومانيسم جايگزين اولوهيت مى‌گردد.
5. طببيعت و ماده، موضوع شناخت و مطالعه، و معاد اصطلاحى نامفهوم مى‌گردد و در پناه اين تصور اصالت سود (يوتيليتاريانيسم) و اصالت لذت(هدونيسم) وارد عرصه حيات اجتماعى مى‌گردد.
به عبارت ديگر، به صورت خلاصه، مهم‌ترين ويژگى‌ها و پايه‌هاى اساسى مدرنيسم، اومانيسم، سكولاريسم، پوزيتيويسم و راسيوناليسم هستند كه در تكوين و تكامل ايدئولوژى مدرنيسم بيشترين نقش را داشته‌اند. به فرايند مدرن‌سازى جامعه، مدرنيزاسيون Modernization گفته مى‌شود. در مدرنيزاسيون غربى، دين به عنوان امرى غير عقلانى، مهم‌ترين مانع در برابر پيشرفت و توسعه قلمداد مى‌گردد و در اين ميان، به طور كلى ميان اديان تفاوتى قائل نيستند. اگر چه اين برداشت، در پى‌فعاليت‌هاى كليسا و مدعيان دين مسيحيت روى داد كه نتيجه آن ظهور قرون وسطى بوده است؛ اما اين برداشت تعميم داده شده و تمامى اديان را شامل شده است. در فرايند سكولاريزاسيون، كسب علم از راه تجربه( اثبات‌گرايى)، جايگزين آيه‌هاى انجيل و تورات گرديد و تحول و كاميابى غرب در رسيدن به مدرنيزاسيون، تاييدى بر بيراهه بودن مسيرى گرديد كه دين در حيات سياسى و اجتماعى فراروى انسان قرار مى‌دهد.
اين نوع نگاه، مخصوص حوزه تمدن غربى (ليبراليسم) است كه مدرنيزاسيون و مباحث مربوط به توسعه، بر اساس اين پيش‌فرض‌هاى طراحى شده است. با ذكر همين بحث كوتاه، مى‌توان به اين نتيجه رسيد كه چرا مدرنيزاسيون غربى، در حوزه تمدن اسلامى-ايرانى از كارايى برخوردار نخواهد بود و به منظور دست‌يابى به توسعه، نيازمند الگويى‌سازوار با ادراك‌هاى ذهنى موجود در اين حوزه تمدنى هستيم.
بنابراين الگوى اسلامى ايرانى پيشرفت در گام نخست، نقدى بر مدرنيزاسيون غربى است. نقطه كانونى اين نقد را مفروضه‌هاى بنيادين اين تئورى تشكيل مى‌دهد؛ يعنى عدم پذيرش بنيان‌هاى فرانظرى سه‌گانه فوق، به علت تضاد ماهوى با اصول اسلامى؛ بنابراين اقتباس مدرنيزاسيون به نفى دين، خدا، و تمامى ارزش‌هاى الهى و انسانى جوامع دينى منتهى مى‌گردد، پس در الگوى اسلامى، تلاش بر اين است كه با تاكيد بر مبانى تمدنى، جامعه را به سمت توسعه و پيشرفت حركت سوق دهد؛ بى‌آنكه همانند جوامع غربى، به خلاء معنوى دچار شود. همان‌گونه كه در غرب، نمادهاى مدرنيزاسيون، در همه بخش‌هاى جامعه نمود يافت، در الگوى اسلامى ايرانى، شاهد نمادهاى متفاوتى در تمامى بخش‌هاى جامعه خواهيم بود.

منابع
1. مشير زاده، حميرا؛ تحول در نظرى‌هاى روابط بين الملل، سمت، تهران،1386.
2. چالمرز، آلن؛ چيستى علم، ترجمه سعيد زيبا كلام،
3. فى، برايان؛ فلسفه امروزين علوم اجتماعى، ترجمه خشايار ديهمى، طرح نو، 1386.
4. بيانات مقام معظم رهبرى در نخستين نشست با نخبگان و مطرح كردن الگوى اسلامى-ايرانى پيشرفت.
5. خسروپناه، عبدالحسين، انسان شناسى اسلامى به مثابه انسان شناسى اجتماعى، مجله پژوهش‌هاى تربيت اسلامى، ش 1، زمستان 1384.
6. مرادى، جعفر، درآمدى بر مطالعات انسان شناختى تطبيقى؛ انسان شناسى فلسفى ، معرفت ش1، 1382

پى‌نوشت:
1. پژوهشگر گروه مطالعات اسلام و غرب، پژوهشگاه فرهنگ و علوم انسانى.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 302  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست