responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 30  صفحه : 2

راهبرد بمب و دلار
نوروز مهدی

وقتي امريكايي‌ها ژاپن را به ويرانه‌اي تبديل كرده و به خاك سياه نشاندند، خودشان به سرعت دست به كار شدند تا مناطق ويران شده‌ي آن را باز سازي كنند و در اين راه هيچ كمكي (از دلار گرفته تا كارشناس) دريغ ننمودند. درباره‌ي علت و هدف اين رفتار دوگانه، تحليل‌هاي متفاوتي صورت گرفت: جلوگيري از نفوذ كمونيسم، جلوگيري از رشد دوباره‌ي «ميليتاريسم» ژاپني يا محو گرايش‌هاي نژادي و...، اما شايد هيچ كس اين رفتار را به عنوان يك استراتژي دائمي، جدي و برنامه‌ريزي شده تحليل نكرد. بي‌گمان بهترين نام براي اين برنامه‌ي راهبردي در سياست خارجي امريكا، استراتژي «بمب و دلار» خواهد بود. اما به راستي امريكا از اين استراتژي چه اهدافي را دنبال مي‌كند؟ دستاوردهاي او چه بوده؟ و بالاخره روند تكاملي اين استراتژي به چه شكلي خواهد بود؟
امريكا بازيگر اول صحنه‌ي جهاني است و از چند دهه پيش تاكنون، اين نقش را بر عهده دارد. حتي هنگامي كه اين كشور درگير جنگ سرد و رقابت با اتحاد جماهير شوروي بود نيز، افكار عمومي و انديشمندان جهان آن را يك قدرت مسلط مي‌شناختند كه قطب روبه‌رويش مي‌كوشيد از آن عقب نماند. اما طي يك دهه‌ي گذشته، حتي شوروي نيز از دور رقابت كنار گذاشته شد و امريكا خود را به عنوان تنها قدرت جهاني معرفي كرد. علاوه بر اين، از نيم قرن پيش تا كنون، امريكا خود را پاسدار جهان آزاد و ليبرال مي‌نامد؛ قدرت نظامي، اقتصادي، صنعتي و تكنولوژيك آن كشور، توانايي‌هاي رسانه‌اي ـ تبليغاتي، انسجام فرهنگي، فرهنگ سياسي، جامعه‌ي مدني مستحكم، سرزمين پهناور، جمعيت فراوان و عواملي از اين دست، امكان جولان جهاني را براي اين كشور فراهم مي‌سازد.1
در تاريخ نيز همواره اين گونه بوده است كه قدرت اول جهان، هركجاي كره‌ي زمين براي خود منافعي در نظر گرفته و هر تحولي را در ارتباط با منافع خود مي‌سنجد. به همين دليل امريكا هم هر تحول در سطح جهاني را به دقت زير نظر دارد و در برابر آن واكنش نشان مي‌دهد.
امريكا از اين كنش‌ها هدف‌هاي ذيل را دنبال مي‌كند: حفظ تماميت ارضي، حفظ گسترش منافع ملي، شكل دهي نظام جهاني به سود خود، استوار نمودن برتري جهاني، سركوب و حذف جريان‌هاي مخالف و... .
در چنين جهان پركنش و واكنشي است كه مي‌توان حركت‌هاي ديپلماتيك را درك و تحليل نمود. مداخلات و جنگ‌هاي امريكا نيز به همين دليل است؛ امريكا در حال مداخله در چهار گوشه‌ي جهان مي‌باشد و در سراسر جهان نيز نيرو و جنگ‌افزار دارد. در طي نيم قرن، در ده‌ها جنگ شركت كرده و به صدها جنگ، درگيري يا جنش مورد نظر خود ياري رسانده و مي‌رساند. همه‌ي مردم جهان نيز به شكلي تحت تأثير سياست‌هاي اين كشور هستند و حتي از آن زيان ديده‌اند. حداقل اين كه امريكا با جمعيتي كمتر از 5درصد جمعيت جهان بيش از 30 درصد منابع و ثروت‌هاي جهان ـ و به عبارتي شش برابر ميانگين ثروت‌هاي جهان ـ را در اختيار دارد.
بنابراين، چنين كشوري به ظاهر بايد منفورترين كشور جهان باشد، ولي صرف نظر از اين سياست‌ها، بسياري از مؤلفه‌هاي اين جامعه مورد تأييد و تحسين جهانيان است. با اين همه، امريكا نيز بيكار ننشسته و براي بهبود وجهه و جايگاه بين المللي خود همواره در
تلاش است. امروزه، سياستمداران امريكا درس‌هاي فراواني از اشتباهات گذشته‌ي خود گرفته‌اند. درس‌هايي كه تكامل جدي استراتژي بمب و دلار را در پي‌داشته است. هيچ كشوري نيز به اندازه‌ي ويتنام و ايران به امريكا درس عبرت نداده‌اند.

سياست بمب و دلار چيست؟
در جنگ جهاني دوم، هنگامي كه آلمان و ايتاليا از پا افتاده بودند، ژاپن هنوز هم به تجاوز خود ادامه مي‌داد، اما زماني كه امريكا در برابر آن ايستاد، از اين كشور جز ويرانه‌اي باقي نماند. شدت خرابي‌ها به اندازه‌اي بود كه همه تجاوزكاري‌هاي ژاپن به ملت‌هاي همسايه را فراموش كردند و ملت درنده‌خوي ديروز به ملتي مظلوم و ستم ديده تبديل شد. اما امريكا به سرعت دست به كار شد، قدرت امپراتور را محدود كرد، شالوده‌هاي نظامي ژاپن را ناكارا نمود و بنيان‌هاي جامعه‌ي مدني را در آن كشور پي‌افكند؛ ليكن از همه مهم‌تر به شكوفايي اقتصاد آن كمك زيادي كرد. امريكا در ويتنام نيز چنين هدفي را دنبال مي‌كرد، يعني تصميم داشت وقتي ويتنام را به تصرف خود درآورد، به بازسازي آن كشور بپردازند، اگر چه ويتنامي‌ها اجازه‌ي چنين كاري را به او ندادند.
در جنگ كره نيز امريكا تقريبا به همين منوال حركت كرد و در بازسازي كره‌ي جنوبي شريك شد؛ همين طور هنگامي كه اقدام به سرنگوني دولت مردمي «آلنده» در شيلي نمود. آلماني‌ها نيز مي‌دانستند كه ورود امريكا به جنگ جهاني، يكي از علت‌هاي اصلي شكست آن‌ها در جنگ جهاني دوم است و بيهوده نيست كه امريكا كمك‌هاي بي‌دريغي به اين كشور مي‌نمايد. امريكايي‌ها در پاناما نيز از اين روش استفاده كردند؛ يعني نخست با جنگ، دشمن مورد نظر خود را نابود كردند، سپس به بازسازي و پيشرفت اقتصادي آن ياري رساندند. اين كشور در ايران هم به دنبال آن بود تا اين استراتژي را به اجرا درآورد، ليكن واكنش ايرانيان به اين استراتژي سخت و همراه خشم بود؛ واكنشي كه در كنار جنگ ويتنام به سردمداران امريكا آموخت تا عامل سومي را نيز وارد اين معادله نمايند.

مشروعيت بخشي، فاكتور مورد نياز
وقتي امريكايي‌ها براي سرنگوني دولت «دكتر مصدق» به محمد رضا شاه ياري رساندند، تصميم داشتند براي بازسازي اقتصادي ـ اجتماعي كشور به او كمك كنند.
آن‌ها معتقد بودند كمك‌هاي امريكا براي بازسازي، خاطره‌ي جنايت‌هاي جنگي را از اذهان مردم مورد تهاجم پاك مي‌نمايد. بنابراين بدون هيچ ترسي وارد جنگ مي‌شوند و سپس كمك‌هاي فراواني را در اختيار دولت جانشين قرار مي‌دهند. به اين ترتيب، دولت يا حتي مهره‌اي مستقل را جانشين دشمن نموده‌اند و با اين كمك‌ها كشور ديگري را به اردوي كشورهاي دنباله‌رو اقتصاد و جامعه‌ي غرب وارد نموده‌اند. كشوري كه براي رسيدن به توسعه به ناچار مدرنيزاسيون (نوسازي) و غرب‌گرايي را برخواهد گزيد و جامعه‌اي را به جرگه‌ي خود خواهد كشيد. ورود يك كشور به اين جرگه، در درازمدت آن قدر منافع خواهد داشت كه مي‌تواند جبران همه‌ي اين هزينه‌ها را بنمايد.
اما در ويتنام و ايران چنين نشد. امريكا بر ويتنام حاكم نگرديد و ويتنامي‌ها بزرگ‌ترين مقاومت‌هاي تاريخ را شكل دادند. هيچ كس گمان نمي‌كرد، ولي آن‌ها پيروز شدند، زيرا اذهان ويتنامي‌ها تصرف خاكشان توسط امريكا را بدترين حالت ممكن مي‌پنداشتند و آن را فاجعه‌اي غيرقابل جبران تصور مي‌نمودند. افكار عمومي جهان نيز تجاوز امريكا را غير قابل بخشش، وحشيانه، بي دليل و تجاوزكارانه تلقي مي‌كرد، و از همه بدتر افكار عمومي امريكا بر اين باور بود كه سردمداران اين كشور، آنان را درگير جنگي بي سرانجام، بيهوده، نامربوط و خونين كرده‌اند و در اين راه، ميلياردها دلار هزينه نموده و صدها هزار امريكايي را به كام مرگ و جراحت كشانده‌اند؛ لذا امريكا بدون آن كه توان نظامي‌اش نابود شود، زير بار فشار افكار عمومي كمر خم كرد و شكست خورد.
اما امريكايي‌ها براي حفظ يك دوست و متحد در ايران، در برابر ملتي كه آرزوهاي بلندي داشت، دست به اقداماتي زدند كه افكار آزادي‌خواهان، اين گونه اقدامات را محكوم مي‌كرد، ليكن چون عمليات مخفيانه و با كمترين تلفات ممكن صورت گرفت و سرعت عمل نيز بسيار بالا بود، صداي مخالفت‌ها بلند نشد و جدي نگرديد. اما تصوير آن در خاطره‌ي ايرانيان باقي ماند، چهره‌ي امريكايي كه تا ديروز يك دوست بي‌طرف و وزنه‌ي قابل اعتماد در برابر شوروي و بريتانيا بود، ناگهان به دشمن اول ايرانيان مبدل گرديد. امريكا ناچار در سال‌هاي بعد تا زمان سقوط شاه، در برابر ملت ايران صف‌آرايي كرد و پس از انقلاب اسلامي در سال 1357، نه تنها آمريكا يك دوست و خاكريز اول آسيايي خود در برابر شوروي2 را از دست داد، بلكه در منطقه با مخالفي كوشا و سرسخت نيز روبه‌رو گرديد. ايرانيان هرگز امريكا را به خاطر اين مداخله نبخشيدند؛ حتي وقتي «رييس جمهور خاتمي» با C.N.Nمصاحبه نمود نيز اين نكته را يادآور شد.
جوامع مذكور به دلايل متعدد، مداخله‌ي امريكا را امري زيان‌بار تلقي نمودند و از وضع خود يا از سير تحولات، پيش از حضور امريكايي‌ها خرسند بودند، در نتيجه براي مداخله‌ي اين كشور هيچ مشروعيتي قايل نشدند. امريكا در هر دو عرصه شكست‌هاي سخت و غم‌انگيزي را تجربه كرد.

شگرد تازه و سياست اسلام‌زدايي
امريكايي‌ها از اين مسايل درس‌هاي زيادي آموختند: ابتدا بايد افكار عمومي را آماده نمود و مباني مشروعيت بخشي به اعمال مداخله‌جويانه را فراهم آورد. آن‌ها در پاناما و ليبي اين گونه عمل نمودند.
تبليغات امريكا در دو محور انجام مي‌گيرد: نخست زمينه سازي براي حق مداخله به دولت امريكا، دوم ارايه‌ي يك چهره‌ي خشن، وحشي، خطرناك، غيرمنطقي و قديمي از هدف مورد نظر. براي مثال پيش از حمله به پاناما، بارها مصاحبه‌ي حاكم آن كشور را در حالي كه با شمشير امريكايي‌ها را تهديد مي‌كرد، نشان دادند، يا در حالي كه ماجراي «لاكربي» را بيش از اندازه بزرگ و مهم جلوه مي‌دادند، حاكم ليبي را نشان مي‌دادند كه در كنار شتران خود نشسته بود و...
در جنگ عراق با كويت هم امريكا اين مشروعيت را به دست آورد كه ملتي مسلمان را از محل دارايي‌هاي كشورهاي عرب و مسلمان همسايه، خاكسترنشين كند. امريكا با چنين فاكتوري توانست احساسات «پان عربيستي» و اسلامي بسياري از كشورها را كنترل نمايد. هم چنين امريكا با همين مشروعيت‌بخشي توانست دولت و ارتش «ميلوشويچ» نژادپرست را زيرگوش روس‌ها منهدم نمايد.
افغانستان يكي از نقاط بالقوه‌ي بنيادگرايي اسلامي بود. وقتي افغاني‌ها با توسل به عقايد اسلامي غول شرقي را از پاي درآورند، همگان انتظار برپايي حكومتي اسلامي در همسايگي جمهوري اسلامي را داشتند. همسايه‌اي كه مي‌توانست دوست و متحد خوبي براي جمهوري اسلامي باشد، اما ناگهان طالبان ظهور كرد. امريكا، پاكستان و عربستان دست به‌كار شدند، آن‌هم درست زماني كه ديپلماسي ايران كاملاً منفعل بود. طالبان خيلي زود، بيش از هفتاد درصد خاك افغانستان را به تصرف خود درآورد. اگر «احمدشاه مسعود» ـ شير دره‌ي پنجشير ـ نبود، دولت اسلامي افغانستان بايد در خارج از كشور تشكيل مي‌شد. «ائتلاف شمال» برپا گرديد و مناطق شمالي كشور حفظ شد. هيچ‌كس شك ندارد كه طالبان دست‌پرورده‌ي امريكا است.
چهره‌اي كه طالبان از اسلام به نمايش درآورد، چهره‌اي خشن، خونريز، دشمن تمدن، دشمن انسانيت، تروريست و... بود. وقتي ادعا مي‌شد كه مي‌توان امريكايي‌ها را در هر نقطه يافت و كشت، وقتي حتي به ديپلمات‌ها نيز رحم نمي‌شد ـ آن‌هم ديپلمات‌هاي كشورهاي مسلمانِ همسايه ـ چهره‌ي جهاني اسلام چگونه ترسيم مي‌شد؟
از اين بدتر سياست داخلي طالبان بود. طالبان با سياست‌هاي افراطي خود، به محروم كردن انسان‌ها از حقوق اوليه، انهدام آثار تمدني و حتي باستاني، مخالفت با تكنولوژي (به‌جز تكنولوژي جنگي)، ناامني‌هاي اجتماعي و سياسي، تازيانه، زندان، كشتار و هزاران مصيبت ديگر پرداخت و بر همه‌ي آن‌ها نام اجراي احكام اسلامي نهاد، تا آن‌جا كه مردم مسلمان افغانستان را به طرف دلزدگي و خستگي از اسلام رهنمون گرديد. امريكا كوشيد تا با به قدرت رساندن گروه‌هاي افراطي، مردم را از اسلام بيزار كند؛ اما هنوز كافي نبود، «بن‌لادن» نيز بايد راه مشروعيت جهاني امريكا را هموار سازد. بن‌لادن نيز موقعيت لازم را در اختيار امريكا قرار داد؛ هواپيماربايي و ترور در يازده سپتامبر. امريكا مترصد چنين موقعيتي بود، حتي اگر «القاعده» نيز چنين نكرده بود، آن‌ها مقصر شناخته مي‌شدند. اسامه بن‌لادن مي‌توانست خيلي پيش از اين نابود شود، ولي او رها ماند تا زمينه‌هاي لازم براي اهداف امريكا را فراهم آورد. او عقايد خود را دنبال كرد و امريكا را قدم به قدم به هدف خود نزديك‌تر نمود.
اكنون جهانيان معتقد هستند كه ريشه‌هاي تروريسم بايد به هر شكل ممكن خشكانده شود، اگرچه به قيمت زيان‌هاي فراوان برپيكر فقيرترين ملت جهان تمام شود. افكار عمومي امريكا خشمگين مي‌باشد و معتقد است كه متهمين بايد تنبيه شوند. از آن مهم‌تر ملت افغانستان نيز به اندازه‌اي از سياست‌هاي طالبان خسته هستند كه براي نجات، حتي به بيگانگان نيز خيرمقدم مي‌گويند.
در روز بيست‌وسوم آبان‌ماه سال 1380، طالبان عملاً سقوط كرد. آن‌ها كه فرار نكردند، اعلام مي‌كنند كه آماده‌ي بازسازي افغانستان هستند. اكنون مرحله‌ي دوم استراتژي بمب و دلار شروع خواهد شد. در طي اين بازسازي، آن‌ها مي‌توانند نظر ملت افغانستان را به خود جلب كنند. ملتي كه در طي دو دهه‌ي گذشته، بيگانه‌ستيزترين ملت جهان بود، اكنون نظر خود را تغيير مي‌دهد و به غرب به عنوان سفيران نعمت و رفاه مي‌نگرد. آرزويي كه روس‌ها هنگام كمك به نوسازي افغانستان در زمان حكومت كمونيست‌ها داشتند.
مرزهاي عقيدتي افغانستان درنورديده مي‌شود. وقتي نوسازي و بازسازي افغانستان با دلارهاي امريكايي صورت گيرد، نوعي غربي كردن كشور را نيز به همراه خواهد داشت (چنان‌كه در ژاپن، كره، پاناما، شيلي و... انجام گرفت).
علاوه بر اين، امريكا فرصتي خواهد يافت تا سرنوشت سياسي افغانستان را به دست گيرد. آن‌ها در آغاز حملات، نقشي براي دولت اسلامي در نظر نمي‌گرفتند، ليكن پس از چند روز فهميدند كه توانايي تصرف زميني افغانستان را ندارند، در نتيجه دست كمك به سوي ائتلاف ضد طالبان دراز كردند. آن‌ها نيز خيلي زود مراكز ضعيف و حتي نابودشده‌ي طالبان را يكي پس از ديگري به تصرف خود درآوردند. اما خيلي زود امريكايي‌ها واكنش نشان داده و «جرج دبليو بوش» اعلام كرد: «پيشروي‌هاي ائتلاف شمال امتيازي براي آن‌ها نيست»، تا در آينده سهم بيشتري از قدرت بخواهند. بي‌گمان امريكايي‌ها انتظار دارند، نظامي دموكرات، غرب‌گرا و مبتني بر بازار آزاد، در افغانستان برقرار شود و آن‌ها اجازه دهند، امريكا شريك اول آن‌ها باشد و حتي در آن‌جا پايگاه نظامي ايجاد نمايد، زيرا افغانستان سرزميني سرشار از منابع، بازاري پرنياز و منطقه‌اي استراتژيك است. ديپلماسي پاكستان نيز شكست خورده است، آن‌ها نتوانستند بر حفظ بخش‌هايي از كشور توسط طالبان تأكيد كنند. اما هنوز هم ديپلماسي ايران مي‌تواند به موفقيت‌هايي دست يابد.
به‌هرحال دولت اسلامي افغانستان، به ايران به عنوان يك دوست مي‌نگرد، بنابراين حفظ محوريت اين دولت در دولت انتقالي، مي‌تواند عرصه‌ي جولاني را براي ايران در برابر نفوذ امريكا باقي بگذارد. كمك‌هاي آشكار و ملموس براي بازسازي افغانستان و بازگرداندن رضايتمندانه‌ي مهاجران افغاني به كشورشان در اين راه بسيار موءثر است. چنان‌كه دير بجنبيم، افغانستان به تركيه‌اي ديگر در همسايگي ما تبديل خواهد شد. بي‌گمان امريكايي‌ها تركيه را بهترين مدل و عيني‌ترين الگو براي افغانستان مي‌شناسند.
پايان سخن آن‌كه استراتژي بمب و دلار با مؤلفه‌ي مشروعيت‌بخشي امريكايي‌ها به اقدامات خود، به‌سرعت و مهارت اجرا مي‌شود. آن‌ها نتيجه‌ي اين برنامه را در مناطق ديگر نيز گرفته‌اند. در حال حاضر، اولويت با افغانستان است، اما به‌زودي نوبت عراق نيز خواهد رسيد.
پيش‌بيني اين نكته بسيار آسان است كه وقتي ملت عراق، از فشار مشكلات اقتصادي و رفاهي به‌ستوه آمدند و ديكتاتوري صدام آن‌ها را از نظام خود متنفر ساخت، مي‌توان دولت بعثي را سرنگون نمود، زيرا هم افكار عمومي جهان، هم افكار عمومي امريكا و حتي افكار عمومي خود عراقي‌ها از اين سرنگوني ـ و سپس بازسازي به كمك دلارهاي امريكا ـ بي‌دريغ حمايت مي‌كنند.
ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه در موقعيت كنوني، ما براي اولين بار مي‌توانيم با هزينه‌ي امريكا، اهداف استراتژيك سياست خارجي خود را در افغانستان به‌پيش ببريم. ميلياردها دلار بودجه و جنگ‌افزار امريكايي هزينه شد و دشمن جدي ما در منطقه سرنگون گرديد. حفظ نسبي اين موقعيت، منافع ما و حتي ملت افغان را بيشتر تأمين مي‌نمايد و از دست رفتن اين موقعيت، خطاي بزرگي براي دست‌اندركاران سياست خارجي محسوب مي‌شود.

پي‌نوشت‌ها:
1. براي كسب اطلاعات بيشتر درباره‌ي عوامل و متغيرهاي بالقوه و بالفعل ابرقدرتي ايالات متحده، نگاه كنيد به: پال كندي، ظهور و سقوط قدرت‌هاي بزرگ (كتاب سوم: استراتژي و اقتصاد امروز و فردا)، ترجمه‌ي ناصر موفقيان (تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 70). هم‌چنين: يال داربي شر، تحولات سياسي در ايالات متحده، مترجم: رحيم قاسميان (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي ـ 1369).
2. نگاه كنيد به: صادق زيباكلام، مقدمه‌اي بر انقلاب اسلامي (تهران: روزنه 1372).

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 30  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست