responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 291  صفحه : 1

حكمت و علوم انسانى
فیاض ابراهیم

 1. علوم انسانى يك دانش انعكاسى از جامعه و زندگى انسانى است. جامعه و زندگى، عينيت است و علوم انسانى انعكاس ذهنى آن؛ پس تحولات عينى و تحولات ذهنى هر دو بر علوم انسانى تأثير مى‌گذارند و علوم انسانى تابعى از عالم ذهنى و عينى است و تركيبى از ذهنيت و عينيت چگونگى علوم انسانى را رقم مى‌زند، كه تاريخ انسانى و تاريخ دانشى هر حوزه فرهنگى مى‌تواند آن را ترسيم كند.
 2. علوم انسانى غربى، ناشى از فلسفه غربى است؛ چرا كه فلسفه به معناى اقتصار زبانى، مبناى بوجود آمدن علوم انسانى شد.
 اتوپيا كه برخاسته فلسفى از بهشت ترسيمى اديان بود، بازتوليد زبانى و نشانه‌اى از بهشت بود، كه با مفاهيم مأخوذه در فرهنگ زمانى، و تاريخى و جغرافيايى خاص، تبيين شد و از اينجاست كه فلسفه وارد علوم انسانى شد، كه از طريق ترسيم آرمان‌هاى انسانى در قالب ترسيم ساختارهاى اجتماعى صورت مى‌گيرد.
 3. اتوپياى غربى، برخاسته از چارچوب مفهومى ترسيم شده در فلسفه زبان محور و در قالب تفاهم‌هاى زبانى با فن جدل است، كه گاهى با تخيّل همراه بوده و به ناكجا آباد تعبير مى‌شود؛ يعنى جامعه ترسيمى، نمى‌تواند هيچ‌گونه تحقق بيرونى داشته باشد و فقط يك افق آرمانى ترسيم مى‌كند (مثل آنچه در فلسفه‌هاى افلاطونى يا رمان‌هاى غربى مثل رابينسون كوروزئه در جزيره‌هاى دور افتاده ترسيم مى‌شود.) و مثل آنچه در امريكا ترسيم شد و بهشت زمينى اين‌گونه ترسيم شد.
 4. مدينه‌هاى فاضله، ترسيمى از طريق حكماى اسلامى ناكجا آباد نيست، بلكه مدينه‌هايى هستند كه با ترسيم ملاك‌هاى اسلامى و دينىِ قابل تحقق در خارج ترسيم مى‌شوند، يعنى حكمت‌هاى اسلامى - دينى، ترسيم كننده تحقق عينى مى‌باشد؛ چرا كه حكمت، زندگى محور است و زندگى، دانشى را ترسيم مى‌كند، كه بينش‌محور باشد و دانشِ برخاسته از آن نيز چارچوب مفهومى مدينه فاضله را ترسيم مى‌كند؛ پس مدينه فاضله اسلامى خشونت‌زا و جنگ‌پرداز نيست، برعكس اتوپياى غربى (برخلاف نظر پوپر)
 5. فلسفه غربى زبان محور، متن محور مى‌باشد؛ يعنى براساس متن به عنوان يك امر مستقل، بنا مى‌شود. متن‌ها سخن مى‌گويند و بايستى متن‌ها سخن بگويند. متن‌ها مستقل از انسان هستند و فلسفه‌ها براساس متن‌ها بنا مى‌شوند. فلسفه براساس متن‌هاى پراكنده و متنوع بنا مى‌شود كه تكثرگرايى فكرى را رقم مى‌زند. متن‌هاى صامتى وجود دارد كه توسط انسان به سخن مى‌آيند، اما آن متن‌ها اصل هستند و انسان مفسّر آن مى‌باشد؛ پس تحليل زبانى آن متن‌ها كار انسان است. كه به آن فلسفه گفته مى‌شود.
 6. انسان‌شناسى فلسفى و يا به گونه دقيق‌تر، مردم‌شناسى فلسفى در تقابل با فلسفه مى‌باشد؛ چرا كه فلسفه بر متن تكيه دارد و انسان‌شناسى فلسفى بر انسان به عنوان موضوع مطالعه، تكيه دارد؛ پس در فلسفه غرب، انسان‌شناسى فلسفى به عنوان يك بحث حاشيه‌اى مطرح شده، مقايسه آثار توليدى در باب فلسفه و انسان‌شناسى فلسفى به خوبى اين نكته را واضح و مبرهن مى‌كند.
 انسان‌شناسى فلسفى در كشورهايى؛ مثل آلمان تا حدى جريان دارد، ولى در كشورهايى انگلوساكسونى در حاشيه مطلق قرار دارد.
 7. هرگاه فلسفه در بحران قرار گيرد، رجوع به انسان شناسىِ فلسفى به عنوان مرجع فلسفه مى‌شود و هرگاه فلسفه اوج گيرد، انسان‌شناسى فلسفى عقب مى‌نشيند، كه تاريخ فلسفه و تاريخ انسان‌شناسى فلسفى شاهد بر آن است و زمانى كه فلسفه فرآيند رشد طبيعى خود را طى مى‌كند انسان‌شناسى مفروض گرفته مى‌شود و براساس يك نوع نظريه انسان‌شناسى فلسفى، تفسيرها رقم زده مى‌شود، كه همان علوم انسانى را تشكيل مى‌دهد و زمانى كه آن مفروض‌هاى انسانى دچار بحران مى‌شود؛ تفسيرهاى فلسفى نقصان مى‌پذيرند و انسان‌شناسى فلسفى برمى‌گردد.
 8. حكمت، بر انسان‌شناسى فلسفى تكيه دارد؛ چون حكمت بينش محور است، نه دانش محور؛ چرا كه دانش مى‌تواند متن محور باشد، ولى بينش، انسان محور مى‌باشد؛ پس علوم انسانى حكمت محور، انسان محور است، نه متن محور و همّ آن خوشبختى و سعادت انسان است؛ نه پيشرفت كه براساس دانش صرف و محض بنا مى‌شود و پيشرفت در جامعه، محور واقع مى‌شود، نه سعادت و خوشبختى انسان؛ پس فلسفه و علوم انسانى فلسفه محور، پيشرفت محور است و علوم انسانى حكمت، سعادت محور است (مثل فلسفه فارابى).
 9. علوم انسانى فلسفه محور، ريشه در يهوديت دارد؛ چرا كه يهود دين قوم محور است (چرا كه نام قوم خود را بر دين خود گذاشته‌اند و بر كتاب خود به عنوان اصل دانشى خود تكيه مى‌كنند؛ پس به تفسير تورات مى‌پردازند و تحليل كتاب يكى از هنرهاى بنيادى يهود است كه توسط روحانيون آنها رخ داده است. تاريخ تفسير كتاب مقدس تاريخ‌شناختى و دانش يهود است (كافى است به تفسير سفر اول آن توجه شود) پس يهود متن‌محور است.
 10. مسيحيت بر عكس يهود، انسان‌محور است؛ چرا كه دين مسيحيت به نام پيامبر او ناميده شده و هويت مذهبى خود را از نظر دانشى و معرفتى و ساختارى از پيامبر خود مى‌گيرد؛ پس با ولايت مسيح به تفسير دين و جهان مى‌نشيند، حتى كتاب مقدس آنها نيز انسان‌محور است؛ يعنى همه روايت مسيح است؛ چه سخنان او و چه سيره او. برعكس يهود، كه كتاب محور است و كتاب‌هاى مقدس در آنها نگهدارى مى‌شود كه از آثار مسيح مشحون مى‌شود و كليسا براساس وجود مسيح شكل و تشكل مى‌يابد (كافى است بر محراب كليسا توجه شود).
 11. علوم انسانى يهود محور براساس متن محورى شكل گرفته است پس علوم انسانى متن محور و فلسفه زبانى محور، ريشه در يهود دارد و به همين دليل علوم انسانى پيشرفت محور نيز به يهود برمى‌گردد، برعكس علوم انسانى زندگى محور كه به مسيحيت تكيه مى‌كند و ريشه خود را در آن مى‌جويد (مكاتبى؛مثل پديدارشناسى كه به تجليات خدا در جهان توجه مى‌كند و پديدار همان تجلى است و اگريستانسياليزيم به وجود انسانى مى‌پردازد) جنگ يهود و مسيحيت، جنگ علوم انسانى متن محور و انسان محور است و مذاهبى كه سعى در مياندارى كرده‌اند، مثل پروتستانيزيم، سعى در علوم انسانى تفسير متن محور با انسان محورى كرده‌اند، بس اقدام به خلق رومانتيسم و هرمنوتيك كرده‌اند. (مثل شلاير ماخو)
 12. اسلام به عنوان دين وسط، و امت ميانه، هم متن است، هم انسان محور و متن محورى تنها را غلط مى‌داند، چون هميشه دچار تحريف و تفسير به رأى مى‌شود كه آن تابع خطاء مى‌داند؛ مثل اهل سنت كه »حسبنا كتاب الله« گفته‌اند و در ميان آنها عترت به عنوان انسان محورى ترك شده و قياس، استحان و سدّ ذرائع و تفسير به رأس وارد قرآن شد، و تفريط در انسان محورى را نيز، مثل عترت محورى خطاء مى‌داند؛ چرا كه باب قرآن بسته مى‌شود و عقل مسدود مى‌شود، مثل اخبارى‌ها، پس حكمت خود را براساس بينش به سوى دانش مى‌گذارد، كه هم انسان محور است و هم متن محور، پس علوم انسانى حكمت محور اسلامى براساس اعتدال است.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 291  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست