قسمت اول
شيعيان در منطقه شرق عربستان ساكنند، اين منطقه از نظر استراتژيك مهم ترين ناحيه عربستان به شمار مىرود، زيرا اكثر چاههاى نفت در اين منطقه واقع شدهاند و مناطق »غوار« و »قطيف« بزرگترين حوزههاى نفتى جهان مىباشند. از سوى ديگر شيعيان استان شرقى عربستان در ثبات اقتصادى و سياسى كشور در سطح داخلى و بينالمللى نقش عمدهاى ايفا مىكنند، بديهى است اين امر تجارت جهانى و امنيت بين المللى را تحت الشعاع قرار مىدهد. علاوه بر اين 95- 90 درصد از در آمد كشور و 15 درصد از نفت جهان از اين ناحيه تامين مىشود و كارگران شيعه، بين 40تا60 درصد نيروى كار صنعت نفت را تامين مىكنند.همچنين اكثريت جمعيت شيعيان جهان در سه كشور همجوار خليج فارس و در همسايگى اين منطقه متمركزند، زيرا 65 درصد از جمعيت بحرين،60 درصد از جمعيت عراق و بيش از 90 درصد از جمعيت ايران را شيعيان تشكيل مىدهند. شيعيان با دارا بودن مبانى عقيدتى، دينى،اخلاقى و سياسى متفاوت با حكومت عربستان سعودى و بهره مندى از پتانسيل سياسى،بزرگترين و مهمترين گروه مخالف با پادشاهى عربستان به شمار مىروند. در واقع همواره مقامات رسمى عربستان به دلايل سياسى، امنيتى و اجتماعى - اقتصادى، تعداد شيعيان استان شرقى عربستان را كمتر از ميزان واقعى اعلام كردهاند، از اينرو آخرين آمار منتشر شده در مورد جمعيت شيعيان اين منطقه قابل اعتماد نيست. يكى از گروههاى ضد شيعه عربستان،آمار شيعيان اين كشور اعم از اسماعيليان و زيديها را 970542 نفر اعلام كرده كه اين آمار معرف 5 درصد از جمعيت 19/409/058 نفرى عربستان است. در سال 2000 وزارت امور خارجه آمريكا جمعيت شيعيان را كه اكثريت آنها در استان شرقى عربستان ساكنند، 900/000 نفر اعلام كرد. با وجود اين شواهد زيادى وجود دارد كه نشان مىدهد تعداد واقعى شيعيان عربستان بيش از آمارهاى اعلام شده است و شيعيان »احساء« و »قطيف« پس از عراق بزرگترين جمعيت شيعه منطقه خليج فارس را تشكيل مىدهند و در جهان عرب نيز پس از لبنان و عراق بزرگترين جمعيت شيعه محسوب مىشوند. با توجه به جمعيت و موقعيت استراتژيك شيعيان عربستان، اين طيف در عرصه سياسى عربستان و بطور كلى در منطقه نقش تعيين كننده و تاثير گذارى ايفا مىكند . با مطالعه تاريخ روابط شيعيان عربستان با حكومت سعودى در دو قرن گذشته مىتوان دريافت همچنان امكان بروز ناآرامى در مناطق شيعه نشين استان شرقى وجود دارد.
وهابيت: ايدئولوژى مبتنى بر سلطه
با ظهور وهابيت در سال 1745 در منطقه »نجد« عربستان و گسترش آن در اين ناحيه دوره جديدى براى شيعيان و گروههاى دينى ديگر شبه جزيره عربستان آغاز شد كه تاريخ و امور سياسى آنان را تحت الشعاع قرارداد. در حقيقت وهابيون از دين به عنوان ابزارى براى سلطه بر گروههاى دينى ديگر استفاده كردند و مذهب را بهانهاى براى حصول اهداف سلطه طلبانه خود قرار دادند. از اينرو نبايد وهابيت را شعبه يا شق ديگرى از اسلام تلقى نمود زيرا اين فرقه براى همه فرقههاى اسلامى شبه جزيره عربستان و جهان اسلام مشكل ساز شده است.
»آنجلوكوديويلا« از اساتيد روابط بين الملل دانشگاه »بستون«، معتقد است جنگ و نا سازگارى در بطن جهان اسلام براى مسلمين بيش از ديگران مهم است، زيرا موضع سازش ناپذير و خصمانه وهابيون در درجه اول مسلمين و در درجه دوم غير مسلمين را تحت الشعاع قرار مىدهد. وهابيون در ابتدا كوشيدند به شيوهاى خشونت آميز، جامعهاى اسلامى مشابه امت اسلامى قرن هفتم ايجاد نمايند. اين آرمان جاه طلبانه برخاسته از جهانبينى خشك و جمود يافته اين طيف است كه بر اساس آن بايد هنجارها و معيارهاى اسلام واقعى كه توسط نياكان و اجداد وهابيون نظير »احمد بن حنبل«، »شيخ الاسلام ابن تيميه«، »شيخ ابن قائم الجوزيه« و ديگران ارائه شده، جايگزين اعمال شيطانى و آلوده جوامع معاصر اسلامى گردد. اين ايدئولوژى و جهان بينى دو وجه مرتبط با يكديگر را در بر مىگيرد، بدين ترتيب كه اولا در جهان بينى مذكور همه مسلمين غير وهابى به جز غير مسلمانانى كه جهان بينى وهابيون را به رسميت مىشناسند تكفير شدهاند، ثانيا بر اساس اين ايدئولوژى بايد با حمله و هجوم به جوامع ديگر،يك تحول بنيادين در سطح جهان ايجاد شود و امت اسلامى تشكيل شود.
از اينرو حكومت آل سعود كشورهاى همجوار خود را تكفير نمود تا بدين طريق مشروعيت لازم براى حمله به سرزمينهاى آنان و اشغال ممالك آنها و تصاحب اموالشان را احراز نمايد. كشور گشايى و توسعه قلمرو حكومت كه در ايدئولوژى وهابيت ريشه دارد از ويژگيها و شاخصههاى اصلى رژيم سعودى است. از نظر وهابيون در سنت اسلامى جنگ عليه مشركين وظيفهاى دينى است و مومنين موظفند به اين تكليف عمل كنند تا شريعت يا قوانين الهىتحقق يافته و جنبه عينى پيدا كند و امت اسلامى تشكيل گردد.بر اساس اين ايدئولوژى جنگ عليه همه مسلمانانى كه دين آنان صحيح نيست، مجاز شمرده مىشود. »على الوردى« جامعه شناس برجسته عراقى معتقد است اين امر دستاويز و بهانه وهابيون شد تا رقباى خود را مورد حمله قرار دهند و غنائم بسيارى را كه حتى تصور آنرا نمىكردند بدست آورند، در حالى كه »ابن سند البصرى« معتقد است تكفير ديگر مسلمين توسط وهابيون به همراه عوامل ديگر موجبات شكست و ناكامى آنان را در دوره دوم حكومت آل سعود فراهم آورد. از نظر »الوردى« بدون چنين دستاويزى قبايل بدوى به »دعوت« روى نمىآوردند و در واقع قبايل مذكور دعوت را بهانهاى براى حمله به مناطق همجوار خود قرار دادند، در حالى كه همكيشانشان و بوميان منطقه از حملات آنها مصون بودند. بر اساس تعاليم دينى، آنان به واسطه اين حملات از يك سو به كسب غنائم مادى و دنيوى نائل مىشدند و از سوى ديگر مشمول اجر و پاداش معنوى و آخرتى قرار مىگرفتند. شيخ محمد ابن عبدالوهاب مروج ايدئولوژى غلبه ( يا سلطه) در يكى از روستاهاى دور افتاده منطقه نجد عربستان به نام »الدرعيه« متولد شد. ايدهها و افكار وى از اسلام سلاطين عثمانى، شريفهاى حجاز، رهبران »شَمَّر« منطقه »حيل« و شيعيان »احساء« و »قطيف« اثر پذيرفته بود. از ديدگاه وى اسلام قبل از هر چيز، نفى هر خدايى به غير از خداى يگانه و نفى پرستش چيزهاى ديگر است. همه انواع شرك شيطانىاند و اشياء پادشاه،پيامبر،درخت،مقبره و زيارتگاه قديسين و اولياءمى توانند عامل شرك باشند و در اين رابطه همه آنها به يك اندازه اهريمنىاند. بنابراين نظاميان وهابى، مقابر اصحاب و نزديكان پيامبر(ص) را نابود كردند، زيرا در نظر آنان اين مقابر توسط مردم تقديسشدند و بالطبع عامل شرك آنها بشمار مىرفتند. از نظر شيخ ابن عبد الوهاب، شيطان اكثر انسانها را گمراه نموده و شرك و بت پرستى زمين را پر كرده است. وى به شاگردان و پيروان خود توصيه كرد از نظر روحى و فيزيكى از جامعه جاهل خود فاصله بگيرند و به مناطق ديگر مهاجرت كنند، بدين ترتيب هسته اصلى جامعه اسلامى مطلوب عبدالوهاب در »الدرعيه« تشكيل شد و به سرزمين مهاجرين و اسلام شهرت يافت، اين بدان معناست كه مهاجرت به جامعه جديد پيش شرط اساسى عينيت يافتن اسلام تلقى مىشد. عبدالوهاب مهاجرت را يك تكليف و وظيفه دينى و جزو بهترين اعمال بر شمرده و حفظ و بقاى دين و ايمان مومنين را منوط به آن دانسته است. بنابراين منطقه »نجد« به سرزمين مهاجرين مشهور شد، زيرا گروهى از مسلمين كه مهاجرون ناميده مىشدند بموجب حكم امام خود به اين ناحيه مهاجرت كردند و در آن سكنى گزيدند. با بررسى واژه هجرت و زمينههاى كاربرد آن مىتوان در يافت كه هجرت مقدمه و اولين و مهمترين گام به سوى جهاد است و اين دو واژه با يكديگر در ارتباط تنگاتنگاند. در حقيقت سير حوادث نشان مىدهد همواره جهاد با هجرت توأم بوده و اين دو جداى از يكديگر نبودهاند. شيخ عبدالرحمن الشيخ، از فرزندان بنيان گذار وهابيت در رابطه با هجرت كه به معناى مهاجرت از سرزمين شرك به سرزمين اسلام است، چنين مىگويد: »هنگامى كه بى عدالتى ، عصيان و نافرمانى فراگير شد، خداوند به هجرت امر كرد تا دين مصون بماند و مومنين با مردم عاصى و نافرمان عجين و همنشين نگردند و روحشان از شر شياطين حفظ شود و مومنين تسليم امر خدا از فرقه فاسد اهريمنى متمايز و جدا گردند و بيرق اسلام به اهتزاز درآيد. بدون هجرت، دين پا بر جا نمىماند و پرستش خدا محقق نمىگردد و مبارزه با شرك، ظلم و شيطان امكان پذير نيست«. بدين ترتيب بسيارى از پيروان شيخ محمد ابن عبدالوهاب به آشيانه و مأواى جديد و (به زعم خودشان) به مومنين واقعى پيوستند تا با ملحق شدن به سپاهيان، به مناطق همجوار يورش ببرند. وقايع مذكور از ديدگاههاى بنيان گذار وهابيت ناشى مىشد، زيرا وى دنيا را به دو قسمت تقسيم نمود: سرزمين اسلام يا دار الاسلام و سرزمين جنگ يا دار الحرب كه سرزمين مشركين نيز ناميده مىشد و همه مسلمين غير وهابى را در بر مىگرفت. »داوود باش«، نائب السلطنه عثمانيان در بغداد (1831-1817) ، احكام تكفير وهابيون را رد نمود ولى امام محمد ابن سعود مجدداً اين احكام را تأييد كرد و پيروان عثمانيان را مشرك و كافر ناميد. همچنين شيخ حمد بن عتيق (1883-1812)، از علماىبرجسته وهابى در عهد حكومت فيصل بن تركى در دوره دوم حكومت آل سعود، دو شهر مقدس اسلام را پايگاه شرك ناميد. عبدالعزيز ابن سعود نيز در مورد ساكنين مكه همين عقيده را داشت و آنان را مشرك خواند. اظهارات وى در اين رابطه بدين قرار است: »اگر شما انگليسىها به من پيشنهاد كنيد با يكى از دخترانتان ازدواج كنم آنرا مىپذيرم، مشروط بر اينكه فرزندان حاصل از اين ازدواج مسلمان شوند، ولى حاضر نيستم با دختر شريف، دخترى از اهل مكه يا ديگر مسلمين كه از نظر ما مشركند ازدواج كنم.گوشت اهشامى كه بدست مسيحيان ذبح شدهاند را مىخورم و در اين رابطه مشكلى وجود ندارد، زيرا يهوديان و مسيحيان اهل كتابند ولى مشرك يعنى كسى كه در پرستش خدا شريك قرار داده (از قبيل اشياء يا مخلوقات خدا) از نظر ما پليد و نجس است و خوردن اهشامى كه بدست وى ذبح شدهاند كراهت دارد. حاجت خواستن از كعبه، پيامبران و اولياء و قديسين، فحشاء، ربا خوارى و انواع ظلم و جهل، بدعت عليه قرآن است و اين امور در سرزمين شرك معمول است. حتى كم خرد ترين افراد مىدانند كه اين كشور سرزمين كفر و شرك است، به ويژه اگر مردم اين سرزمين نسبت به موحدين خصومت نشان دهند و تلاش كنند آنان را از سرزمينهاى اسلام طرد نمايند. اين شرك از مردم شهر سر چشمه نمىگيرد بلكه همانگونه كه نقل كردهاند، از غرور و جهل ناشى مىشود و »عمربن لوحيّ« مروج و عامل بقاى آن بوده است«.
بدين ترتيب در نظر وهابيون مفهوم تكفير با مفهوم جهاد و هجوم در هم آميخته است، زيرا جهاد فقط در صورت تكفير جوامع هدف، توجيه پذير است. حكومت آل سعود به مأمن و پناهگاه اسلام وهابى تبديل شد و آل سعود مشروعيت خود را بر اساس اين سنخ از اسلام استوار نمود، بنابراين وهابيت به دين حكومت تبديل شد و به عنوان ابزارى عليه فرقههاى ديگر و در جهت تحقق اهداف سياسى ديگر بكار گرفته شد. مسلما مشروعيت كنونى حاكميت خاندان آل سعود بر پايه وهابيت استوار شده است . ايدئولوژى وهابيت غلبه و سلطه بر همه مسلمين است و فقط به مسلمين عربستان سعودى محدود نمىشود و مسلمانان ديگر نقاط جهان را نيز در بر مىگيرد.در تاريخ سياسى عربستان اين ايدئولوژى همواره به عنوان ابزارى سياسى بكار گرفته شده است.
تأثير وهابيت بر شيعيان
شيعيان استان شرقى عربستان اثنى عشرىاند. وهابيون عليرغم اينكه از نظر جمعيتى اقليت محسوب مىشوند، حكومت را در دست گرفتهاند.اختلاف اصلى شيعيان و وهابيون در حوزه كلام، حول مسئله توحيد است. وهابيون معتقدند شيعيان پرستش خدا را با تقديس و تكريم اولياء در هم آميختهاند و مبحث جانشينى پيامبر از موضوعات مهم مورد اختلاف اين دو طيف است. وهابيون مانند اهل تسنن عقايد شيعيان را مردود مىدانند. اين اختلاف ديدگاهها موجب بروز شكاف عميقى بين شيعيان و حكومت سعودى ايجاد كرده است. با تشكيل حكومت فرقه گرا در نجد ناآرامىها در مناطق شيعه نشين آغاز شد. در سال 1744 در پى اتحاد »محمد ابن سعود«، حاكم نجد با »شيخ محمد ابن عبدالوهاب« ( تولد 1307)، ايدئولوژى حكومت شكل گرفت. از آن پس شيعيان استان نفت خيز شرقىعربستان در معرض بى عدالتىها و رفتار تبعيض آميز حكومت قرار گرفتند. آنان به عنوان شهروندان درجه دو يا طبقه پايين جامعه محسوب مىشوند و از حقوق اوليه و مسلم خود محروم شدهاند. در نتيجه اين رفتارهاى تبعيض آميز و ناعادلانه و در پى محروميت شيعيان از حقوق اوليه خود، آنان با يكديگر متحد شده و براى احقاق حقوقشان به مخالفت با رژيم سعودى بر خاستند. وهابيون زير بيرق آل سعود از ايده توحيد جانبدارى مىكردند و شيخ محمد ابن عبدالوهاب بر پرستش مطلق خدا تأكيد مىنمود. در واقع وى بر عدم ارتباط خالق و مخلوق تأكيد داشت و توسل، تقديس اولياء و شفاعت را باطل مىدانست. از نظر وهابيون، اعمال اكثر مسلمين به شرك آلوده است، تا جايى كه سنگها و درختان را مىپرستند. شيخ عبدالوهاب معتقد است روافض يا شيعيان، نخستين كسانى بودند كه شرك را در ميان امت اسلام رواج دادند، زيرا آنان براى برآورده شدن حاجات و برطرف شدن مشكلات خود به ائمه(ع) متوسل مىشوند. وهابيون اين امر را توجيحى مناسب براى اعلام جهاد عليه شيعيان و ضبط اموالشان مىدانستند و آنان را مجبور مىكردند به مذهب حنبلى بگروند. سپاهيان نجد با الهام از تعاليم شيخ ابن عبدالوهاب همواره به سواحل شرقى عربستان يورش مىبردند. به نقل از »ابن غنم« از مورخين وهابى، حمله به »احساء« در سال 1791، با هدف پاكسازى اين منطقه از بتها و صورتهاى شرك آميز صورت گرفت. در پى اين حملات، سپاهيان وهابى مساجد و حسينيهها و مقابر اولياء و اماكن مقدس شيعيان را تخريب و ويران نمودند. در اين دوره سركرده وهابيون بنام »سعود الكبير« دستور داد مبانى عقيدتى وهابيت به مردم تحميل شود و عقايد شيعيان مورد حمله قرار گرفته و باطل گردند. در حقيقت آل سعود تلاش كرد به هر شيوه ممكن اسلام وهابى را به مردم ديكته كند. در سال 2-1801 ، قواى سعودى- وهابى حملات خود را به خارج از مرزهاى عربستان كشانده و به عراق لشگر كشى كردند. آنان راه كربلا را در پيش گرفتند تا حرم امام حسين(ع) را تخريب كنند. »ابن بشر« مورخ مشهور سعودى در اين رابطه چنين مىنويسد: »سپاهيان وهابى - سعودى راهى كربلا شدند و پس از رسيدن به شهر در آن گرد هم آمده و از حصارهاى آن بالا رفتند.سپاهيان به شهر يورش بردند و اكثر مردم كوچه و بازار را قتل عام كردند، آنان حتى خانههاى مردم و گنبد و مزار امام حسين (ع) را ويران نمودند. پس از آن همه اموال مردم اعم از پول ، سلاح، لباس، اثاث، لوازم، طلا، نقره و ديگر اشياء را تصاحب كرده و بين خود تقسيم نمودند«. به علت ضعف حكومت در دوره دوم حكومت سعودى (91-1824) مردم از آرامش نسبى برخوردار بودند، ولى »تركى«، حاكم سعودى ( 34-1824) مواضع فرقه گرايانه خود را در قبال شيعيان منطقه »احساء« تغيير نداد. وى تلاش كرد آرامش اين منطقه شيعه نشين را حفظ كند تا از اين طريق حمايت شيعيان را جلب كند و حكومت خود را در اين منطقه استحكام و تداوم بخشد. با وجود اين، شواهد موجود نشان مىدهد در اين دوره حكومت مالياتهاى سنگين را به شيعيان تحميل مىكرده و مردم از مشكلات اقتصادى به شدت رنج مىبردند. در دوره حكومت »فيصل بن تركى« ، شيخ عبدالرحمان ابن حصّان آل شيخ، از علماى وهابى، حاكم را ترغيب كرد در مورد عقايد دينى مردم »احساء« و »قطيف« تحقيق كند. وى به حاكم توصيه كرد شيعيان را مجبور كند تعاليم اسلام وهابى را بپذيرند. عبدالعزيز آل سعود (مشهور به ابن سعود) در سال 1902 به قدرت رسيد و دوره سوم حكومت سعودى آغاز شد. حاكم جديد نيز تمايل خود را براى تصرف مجدد »الحصا« و »قطيف« آشكار نمود. قبل از اينكه ابن سعود سپاه خود را روانه قطيف كند، نامهاى به نجباى اين منطقه فرستاد و آنان را تهديد كرد چنانچه مانع از پيشروى سپاهش شوند جان، مال و ناموسشان در امان نخواهد ماند، در نتيجه شيعيان قطيف بدون مقاومت تسليم ابن سعود شدند. نجبا و علماى شيعه قطيف و احساء براى قائم مقام تركى نامه اىفرستادند و از وى خواستند اين نامه را به ابن سعود تسليم نمايد. به نقل از يكى از مجتهدين مشهور شيعه به نام »شيخ على ابوالحسن الخُنَيزى« (1944-1874) مردم از سپاهيان ابن سعود به گرمى استقبال كردند و »عبدالرحمن ابن سويلم«، فرمانده سپاه از آن پس نائب السطنه ابن سعود در قطيف شد. »الخنيزى« آورده است عبدالرحمن بدون جنگ و خونريزى وارد شهر شد چنان كه گويى گم گشتهاى به موطنش بازگشته است. ولى با وجود اين همه نرمش و ملايمت شيعيان و تسليم صلح آميز آنها در مقابل حكومت ابن سعود، همچنان حكومت آنان را سركوب نمود. در بدو امر، ابن سعود علماى شيعه احساء را فرا خواند و به آنان گوشزد كرد بايد او را به عنوان امير خود به رسميت بشناسند و خود را با احكام وهابيت تطبيق دهند. سپس حاكم جديدى براى قطيف منصوب كرد و احكام چهار گانه خود را به مردم اين ناحيه تحميل نمود. احكام مذكور بدين قرار بودند: 1- شيعيان قطيف بايد به صورت مكتوب اذعان كنند قطيف به نياكان ابن سعود تعلق داشته است. 2- چهارده تن از نجباى قطيف موظفند به ديدن ابن سعود بروند و با وىبيعت نموده و به او پول بدهند. 3- در صورت نياز، هر يك از روستاهاى منطقه قطيف بايد ده مرد جنگى به سپاهيان ابن سعود پيشكش كند. 4- صدور سبزيجات و ميوه به بحرين ممنوع است.
علماى شيعه مجبور بودند براى حفظ و بقاى جامعه و مذهب شيعه در مقابل اقدامات و رفتار خشونت آميز حكومت صبر كنند و با شرايط موجود سازش يابند. با اين حال آنان از تلاش براى احقاق حقوق دينى شيعيان فرو گذار نكردند. به نقل از منابع شيعه، در پى سقوط »احساء« در سال 1913و استيلاى وهابيون برآن، بين »شيخ موسى ابو خمسين«، از رهبران دينى شيعه »احساء« و ابن سعود توافقاتى صورت گرفت. بر اساس اين توافقات ابن سعود پذيرفت آزادى دينى شيعيان را به رسميت بشناسد، مشروط بر اينكه شيعيان نسبت به حكومت وفادار و فرمانبردار باقى بمانند. اگر چه توافقات مذكور به صورت مكتوب ثبت نشد و فرزندان ابن سعود آنرا به رسميت نشناختند، اما علماء و شخصيتهاى برجسته شيعه متفق القولند كه اين توافقات بين طرفين صورت گرفته است. با اين همه، شيعيان همچنان بيش از پيش مورد آزار و شكنجه حكومت قرار گرفتند و سپاه ايدئولوژيك ابن سعود موسوم به »اخوان« با برنامهاى منسجم تلاش كرد شيعيان را وادار كند به وهابيت بگروند. به دستور ابن سعود، شيعيان از مرثيه سرايى در حسينيهها منع شدند و براى كسانى كه از دستور وى سرپيچى مىكردند،مجازاتهاى سخت و خشونت بار تعيين شد و گروه اخوان، بسيارى از شيعيان بحرينى ساكن قطيف را قتل عام كرد.ابن سعود ادعا كرد از سال1922 فشار عليه شيعيان كاسته شد و وضعيت اقتصادى و مذهبى آنان بهبود يافت،اين در حاليست كه بر خلاف ادعاى وى، شكايت شيعيان در سال 1923 از اوضاع حاكم نشان مىدهد شيعيان احساء و قطيف از آزادى دينى كه قبل از تصرف الحصا از آن برخوردار بودند، محروم شدند.
شاهد ديگر اين وضعيت، متوسل شدن شيعيان به نيروهاى انگليسى است. آنان از انگليسيها خواستند ابن سعود را متقاعد كنند به آزار و اذيت شيعيان خاتمه دهد. يكى از مقامات رسمى انگليسى در گزارش مربوط به سال 1924 به اين نكته اشاره كرده و مىگويد در سال 1923 مردم و بويژه تجار و پيله وران احساء از ماليات ظالمانه و سنگين حكومت ابن سعود اظهار نارضايتى مىكردند.
فتواى سال 1927
مدت كوتاهى پس از الحاق حجاز به شبه جزيره عربستان، رابطه ابن سعود با گروه اخوان تيره شد. رهبران گروه اخوان احساس كردند محبوبيت خود را از دست دادهاند و مانند گذشته در نظر ابن سعود به عنوان شمشير اسلام و جنگاوران ممتاز محسوب نمىشوند و ناگزير بودند غنائم خود را پس دهند، از اينرو مصمم شدند عليه ابن سعود شورش كنند. بنابراين رهبران گروه اخوان از قبايل »مُطَير« ، »عُتَيبه« و »عجمان« كه هسته اصلى سپاه ابن سعود محسوب مىشدند، در سال 1962 در »العرتاويّه« گرد هم آمدند. آنان تصميم گرفتند (به زعم خود) از دين خدا دفاع كنند و عليه كفار كشورهاى همجوار حكم جهاد صادر كردند. در طى اين گردهمايى گروه اخوان بطور صريح و علنى از ابن سعود انتقاد نمود و وى را متهم كرد در ملزم كردن شيعيان احساء و قطيف به پذيرش مذهب وهابيت قصور ورزيده است.
در پى اين وقايع، ابن سعود در سال 1972 از حجاز به نجد بازگشت تا با رهبران و روساى گروه اخوان در رياض ديدار كند. وى در طى اين ديدار بر پايبندى خود به شريعت و اهتمام به تحقق آن تاكيد نمود. نشست مذكور با صدور فتوايى از سوى علما به پايان رسيد كه اهداف گروه اخوان را تامين مىنمود.مضمون فتواى مذكور در رابطه با شيعيان احساء بدين قرار است :
»روافض احساء بايد به اسلام حقيقى بگروند و آئينهاى دينى منحط خود را ترك كنند. از امام ابن سعود تقاضا مىكنيم به »ابن جيلوو« قائم مقام خود در احساء فرمان دهد شيعيان را نزد »شيخ ابن بِشر« احضار نمايد و آنان در محضر وى متعهد شوند كه از دين خدا و رسولش پيروى خواهند كرد، توسل به اهلبيت (ع) را ترك خواهند نمود، از ترويج بدعت در محافل عمومى دست بر خواهند داشت و پنج بار در مسجد نمازهاى يوميه را بجاى خواهند آورد. ما براى آنان موذن مىفرستيم. شيعيان بايد سه اصل وهابيت را مطالعه نموده و از آن پيروى كنند. عبادتگاهها و حسينيههاى شيعيان بايد نابود و ويران گردند و كسانى كه از اين رويه تبعيت نكنند تبعيد مىشوند.
در رابطه با شيعيان قطيف، به امام توصيه مىكنيم مبلغين و وعاظ را به بخشها و روستاهايى كه تحت كنترل مسلمين درآمدهاند بفرستد و بايد قوانين شريعت در اين مناطق به اجرا در آيد«.
بر خلاف نظر آن دسته كه معتقدند اين فتوا هرگز عملى نشد، گزارشات و روايات بسيارى نشان مىدهد كه اقدامات جدى در جهت تحقق اين فتوا بعمل آمد و سختگيرىهاى بسيارى در مورد شيعيان روا داشته شد و دستگاه حاكم شيعيان را مجبور كرد از احكام علماى وهابى پيروى كنند و آنها را مطابق با فتواى مطروحه بكار بندند. براساس اسناد سفارت هند، شيعيان قطيف در سال 1927 براى نماينده حاكم بحرين نامهاى فرستادند و طى آن از رفتار حكومت ابن سعود شكايت كردند، زيرا حكومت آنانرا مجبور كرده بود نماز را به امامت يك پسر بچه اقامه كنند. علاوه بر اين 500 نفر از شيعيان در همان سال شكايت نامهاى را امضاء نمودند و براى »حمد ابن عيسى الخليفه« شيخ و حاكم بحرين فرستادند. در اين شكايت نامه، شيعيان اظهار كردند: »عبد العزيز بن سعود« بيش ازاندازه بر ما سختگيرى مىكند و ما تاب اين همه آزار و اذيت را نداريم، زيرا وى به نحو بى سابقهاى ما را شكنجه مىكند«. شيعيان به حاكم بحرين متوسل شدند و از وى خواستند از آنها در برابر ايذاء، اذيت و تجاوز حكومت سعودى حمايت نمايد و خاطر نشان كردند از حق آزادى دينى محروم شدهاند و ممكن است اموال خود را از دست بدهند.
ابن سعود با هدف جلب نظر سران گروه اخوان، گروهى از وعاظ وهابى را به منطقه شيعه نشين احساء فرستاد تا شيعيان را مجبور كنند به وهابيت بگروند.
در اينجا لازم است اهداف اصلى اين فتوا شرح داده شود. يكى از اهداف فتوا الگو سازى اتحاد محمد ابن سعود و شيخ عبدالوهاب و جلوه دادن آن به عنوان معيار مشروعيت بود. بعبارت ديگر، اين فتوا از سياست و ايدئولوژىحكومت سعودى برخاسته بود،زيرا رژيم تلاش مىكرد حاكميت خود را مشروع جلوه دهد و در واقع فتواى مذكور اهداف و دكترين وهابيون را تامين و تائيد مىنمود. براساس فتواى مذكور، حكومت ابن سعود بايد بر پايه مجموعهاى از مبانى روشن و واضح استوار مىشد كه مهمترين آنها تاكيد بر توحيد و نفى اعمال شرك آميز بود. اين بدان معنا است كه مشروعيت حكومت ابن سعود در وهله نخست به نحوه برخورد آن با مشركين، بويژه شيعيان وابسته بود.
براساس ديدگاه وهابيون عملگرا، در دو دهه گذشته مشروعيت حكومت سعودى عملاً به موضع گيرى آن در قبال شيعيان بستگى داشته است.
در اين رابطه به سرگذشت دو تن از مخالفين مشروعيت حكومت سعودى اشاره مىكنيم كه اهميت فوق العاده فتوا را بر مىتاباند. »جُهيمن العُتَيبى« رهبر شورش مسجد النبى در سال 1979 رسالهاى را با عنوان »حكومت، بيعت و اطاعت« منتشر نمود و در آن حكام سعودى را به علت پناه دادن به مشركين، شيعيان و روافض سرزنش كرد. وى حكام سعودى را كه حكومت خود را حكومت توحيد مىناميدند محكوم نمود و در اين رابطه نوشت: »نحوه برخورد حكومت سعودى با مسلمين، مسيحيان و مشركين يكسان است و مذهب روافض و شيعيان را مانند مذاهب ديگر به رسميت مىشناسد. كسانى كه با حكومت سازش نكنند مورد حمله قرار مىگيرند و هر كس مشركينى را كه به (امام) على (ع) و (امام) حسين (ع) متوسل مىشوند هلاك كند، كشته مىشود«.
در واقع »جُهيمَن« شكايت پيشين گروه اخوان يعنى ممنوعيت تبليغ توحيد (وهابى) در ممالك همجوار به ويژه كشور شيعه نشين عراق را تكرار نمود. در سال 1993، »شيخ نصير العُمَر«، از عملگرايان برجسته نئوسلفى نامهاى را به شوراى عالى علما (هيئت كِبَر العلما) ارسال نمود. موضوع نامه به نفوذ شيعيان در همه عرصههاى حكومت حرمين الشريفين مربوط مىشد. در نامه مذكور »العُمَر« توجه حكومت را به اين مهم جلب كرد كه شيعيان در عرصههاى آموزشى، تجارى و كشاورزى به موقعيتهاى ممتاز اجتماعى دست يافته و مذهب خود را تبليغ مىكنند و اين روند رو به گسترش است. »العُمَر« با نوشتن اين نامه در صدد بود به علماء و حكومت ياد آورى كند با اتخاذ موضع تساهل آميز نسبت به شيعيان مشروعيت آنان زير سئوال خواهد رفت. وى در نامه خود شيعيان را اينگونه توصيف نموده است: »آنان مىخواهند تشيع به عنوان يك مذهب فقهى به رسميت شناخته شود و آزادى دينى و مقدس شمرده شدن اماكن دينى خود را مطالبه مىكنند، آنان مىخواهند از حق ساختن حسينيه برخوردار شوند، مذهب تشيع را در مدارس خود تعليم دهند، كتب شيعى را نشر دهند و حكومت به مبارزه خود عليه تشيع خاتمه دهد«.
به عبارت ديگر نحوه عملكرد حكومت در تحميل مبانى عقيدتى وهابيت به گروههاى ديگر به عنوان ملاك و معيار قضاوت در مورد آن دانسته شده است. با وجود اين، بعلت مقاومت شديد غير وهابيون و بويژه شيعيان اهداف حكام سعودى تحقق پيدا نكرد.
با گسترش موج نارضايتى شيعيان، ابن سعود تصميم گرفت احكام دينى جديد تحميل شده به شيعيان را لغو نمايد و سرانجام »متوّعين وهابى« (مَتَوعه در زبان عاميانه سعودى) از منطقه قطيف بر چيده شدند. مجتهدين شيعه در پاسخ به اين موضع حكومت فتوايى صادر كردند كه شيعيان قطيف را ملزم مىنمود از شاه عبدالعزيز اطاعت نموده و از اعمال زور و خشونت عليه حكومت امتناع ورزند. در پى شورش سال 1928 شيعيان در روستاى »العواميّه« به رهبرى مجتهدى بنام »شيخ محمد النِمر« اين فتوا صادر شد. از آنجا كه وهابيون در حكومت از نفوذ زيادى برخوردار بودند از فتواى مذكور در جهت مقاصد خود سو استفاده كردند و بواسطه آن مشروعيت لازم را براى آزار و اذيت شيعيان بدست آوردند. بدين ترتيب فتواى مذكور، مشروعيت لازم را براى »متوّعين« فراهم نمود تا با حملات فيزيكىاز انجام مراسم و آئينهاى مذهبى شيعيان ممانعت بعمل آورند.
ادامه دارد...