روش شناسى فهم مسئله آزادى در انديشه سياسى اسلام
لک زايى شريف
قسمت دوم و پايانى
رويكرد روان شناسانه
طرح مشكل در بعد جامعه شناختى مفهوم آزادى، اين مدعا را نيز به دنبال دارد كه مشكل اين بخش به نوعىتوسط بعد روان شناختى حل مىشود. به اين معنا كه نهادينه شدن آزادى، مىتواند محصول اتخاذ الگوى خاص روانى و تربيتى، به خصوص تربيت دينى، در جامعه باشد. با اذعان به تأثير اساسى و مهم آزادى و با عنايت به مباحث پيشگفته، بحث در سطح رويكرد روان شناسانه پى گرفته مىشود.
به طور كلى از پنج الگو يا تيپ شخصيتى و رفتارى نام برده شده است كه الگوى آزادى در هر كدام از آنها متمايز از ديگرى است. طبيعى است كه الگو و مفهوم آزادى در هر يك از اين موارد پنج گانه متفاوت و متمايز از ديگرى است كه مىبايست در انواع تيپهاى شخصيتى و روانى لحاظ شود. اين پنج نوع به اين قرار است: الگوى بدنى، الگوىاجتماعى ، الگوى فردى، الگوى عقلى و الگوى قلبى. آزادى از سوى هر كدام از اين الگوها تفسير خاصى مىيابد و هر يك از اين الگوها تلقى خاصى از آزادى در ذهن خود دارند. اين الگوها به ترتيب از سطوح پايين شروع شده و تا بالاترين لايه، كه والاترين و عالى ترين مرتبه است، امتداد مىيابد. از اين رو در پايين ترين سطح، الگوىبدنى و پس از آن الگوى اجتماعى قرار دارد و در اوج آن از الگوى قلبى و با نسبتى كم تر از الگوى عقلى مىتوان ياد كرد. الگوى فردى، در ميانه اين الگوها، ديدگاهى نسبتاً متوسط از آزادى را ارائه مىدهند البته با تفاوتهايى در درجه اهميت نسبت به ساير الگوها.(1)
يكى از دلايلى كه آزادى در جامعه ما همواره مبهم و نهادينه نشده باقى مانده اين است كه تلقى و تفسير از آزادى در جامعه در پايين ترين سطح روانى و رفتارى خود، يعنى تيپ بدنى، تداوم داشته است و متأسفانه به لايههاى بالاتر و والاتر روانى، شخصيتى و رفتارى آدمىراه نيافته است. از اين رو ترسيم چهره آزادى، در حوزه عمل و نظر، همواره متفاوت و مبهم بوده است. در ايران غالباً به دليل حضور نهادها و نظامهاى استبدادى و نيز تكيه و تأكيد بر تربيت تنبيهى و مستبدانه، صرفاً الگوى بدنى و رفتارى مورد توجه قرار گرفته است و از ديگر انواع الگوهاى شخصيتى كم تر اثرى يافت مىشود. حتى در برخى مواقع، نخبگان، كه مىبايست با توجه به جايگاه و منزلت خود در تيپها و الگوهاى رفتارى بالاترى نسبت به الگوى بدنى قرار داشته باشند، نيز آزادى را بيشتر در جنبههاى سلبى آن در سطح الگوى رفتارى بدنى تعريف مىكنند.
مىتوان گفت از آن جا كه نهاد و نظام استبدادى در پايين ترين الگوى روانى، رفتارى و شخصيتى است از اين رو صرفاً به اين بحث و اين سطح از آزادى توجه شده است و لايههاى ديگر، به هر دليل، مورد توجه قرار نگرفته است. اين وضعيت به مرور و بعضاً ذهن جامعه علمى را نيز به خود مشغول داشته و كم تر بر الگوىهاى رفتارى ديگر تأكيد و توجه شده است.
انديشمندان مسلمان نبايست صرفاً از ديد الگو و تيپ شخصيتى و رفتارى بدنى به آزادى نگاه كنند، بلكه ضمن توجه به اين سطح از آزادى، مىبايست ابعاد متعالى و والاتر آزادى را لحاظ و مشاهده كنند. ديدگاه غالبانديشمندان مسلمان در باب آزادى، كه داراى بعدى فقهى بودهاند، نشان مىدهد آنان نگاهى همه جانبه و متعالى به آزادى ندارند و برداشت آنان از آزادى صرفاً در ديدگاه تيپهاى رفتارى بدنى قابل تحليل و تفسير است و نه همه سطوح و لايه هاىآزادى در همه انواع تيپهاى رفتارى مورد نظر. از اين رو توصيه مىشود براى گريز از يك سويه نگرى و خطاىدر فهم مسئلهآزادى به اين مفهوم نگاهى همه جانبه و متعالى داشته باشند و همه سطوح روانى و رفتارى و شخصيتى را در تعريف خود از آزادى لحاظ و آن گاه حكم صادر كنند.
مايلم اشاره نمايم كه در الگوى رفتارى و تربيتى صرفاً استبدادى و خودكامانه بيش از هر چيز به الگو و تيپ بدنىبها داده مىشود. در همين الگو تنبيه بدنى و نيز هرج و مرج جلوه مىكند. آنچه كه به گفته برخى از انديشمندان مسلمان ساده ترين و البته ضعيف ترين راه حل براى پاك كردن صورت مسئلهاست.(2) الگوى تربيتى خانواده و جامعهاى كه داراى بنيههاى قوى علمى و دينى است، از مرحله برداشت آزادى در الگوى رفتارى بدنى، كه در شمار ابتدايى ترين الگو است، عبور كرده و كودك و فرد را به مراحل تربيتى اجتماعى و فردى و در ادامه عقلى و قلبى هدايت مىكند.
مشكل خانوادهها، نهادها و نظامهايى كه از الگوى صرفاً تنبيهى و به ديگر سخن استبدادى بهره مىگيرند اين است كه در همان مراحل پايين الگوى تربيتى باقى مىمانند و افراد را به رشد درخورى نمىرسانند. از اين رو درك و فهم آزادى در چنين جامعه اى مبهم باقى مىماند و همواره مبتنى بر الگوى رفتارى بدنى است. در چنين وضعيتى اگر كسانى از منظر الگوى رفتارى سطح بالاترى با جامعه سخن بگويند، در جامعه به سطح بدنى، محدود و تفسير مىشود. حتى اگر جامعه از درك و فهم ديگر لايهها نيز آگاه باشد، اما باز هم نتيجه مطلوب حاصل نخواهد شد؛ زيرا افراد با ساير الگوها پرورش نيافتهاند. به عبارت ديگر، از آنجا كه شيوه تربيتى مبتنى بر الگوى رفتارى بدنى بوده است و افراد با ديگر الگوهاى تربيتى رشد نكردهاند، از اين رو در عمل آمادگى براى تحقق نقشهاى مربوط به ديگر حوزه هاى رفتارى و شخصيتى وجود ندارد؛ زيرا افراد چنين وضعيتى را تمرين نكرده و براى آنان نهادينه و ملكه نشده است
خلاف وضعيت فوق هم قابل تصور است؛ زيرا در پاره اى از موارد با انديشمندان و نخبگان با زبانى سخن گفته مىشود كه گويا آنان در همان سطح الگوى بدنى قرار دارند و از مراحل بالاتر رفتارى و شخصيتى فارغ هستند. اين نوع نگاه همانند نگاه فوق الذكر يك سويه و يك جانبه است. بديهى است هنگامى كه يك متفكر و انديشمند و صاحب نظر در حوزههاى انديشگى و فكرى و فرهنگى سخن مىگويد مراد و منظور وى را نبايست به سطح الگوى روانىبدنى تقليل داد، بلكه بيش از هر چيز مراد و منظور آنان حوزههايى فراتر از الگوى فيزيكى و تيپ بدنى قرار مىگيرد و عرصههاى ديگرى را درمىنوردد. به نظر مىرسد نگاه به آزادى در اين بخش نيز در جامعه ما با اعتدال و توازن همراه نيست و تفسير از آزادى در جاى خود مورد توجه قرار نمىگيرد و حمل بر شيوهها و الگوهاى ناهمگون مىشود.
خانواده و نظام سياسى و اجتماعى مستبد و تربيت تنبيهى، آدمى را براى زيستن در الگوى رفتارى بدنى آموزش مىدهد و از اين رو اگر روزنهاى باز شود و نسيم آزادى در چنين خانواده و جامعه و نظام سياسىاى وزيدن گيرد، به هرج و مرج و تحقق خواستهها و اميال درونى تعبير و تفسير مىشود. كه البته آن هم پس از اندكى به دليل اين كه زندگى را با دشوارى مواجه مىنمايد به طور طبيعى به سمت نظم خشن و استبدادى كشيده مىشود و آزادى، به دليل عدم درك درست از آن، از جامعه رخت برمىبندد. درك آزادى مطلوب و متعالى كه در الگوهاى شخصيتى غير بدنىيعنى اجتماعى، فردى، عقلى و قلبى مطرح است، كم تر مورد توجه واقع مىشود و آزادى دائماً در معنا و رفتار مبهم مىماند و كم تر به سمت نهادينگى و دريافتهاى متعالى و والا حركت مىكند.
بنابراين جامعه در سطوح روانى و رفتارى همواره گرفتار استبداد و يا هرج و مرج است. تعادل و توازن در چنين جامعهاى دشوار حاصل مىشود. با توجه به مباحث گذشته به نظر مىرسد با دريافت اين مشكله، بتوان براى حل آن و حركت به سمت جامعه مطلوب و متعادل، الگوى روانى و تربيتى آزادانه را مطرح كرد. بنابراين لازم است خانوادهها، نهادهاى مدنى و نهادهاى آموزشى همه در راستاى نهادينه كردن آزادى گام بردارند و به اين مشكله و دشواره پايان دهند. البته در اين ميان نمىتوان از نهاد خانواده غفلت كرد. چه بسا كه بسيارى از امور در خانوادهها نهادينه مىشوند، از جمله آزادى و تربيت در سطوح چندگانه روانى رفتارى و شخصيتى.
رويكرد فقيهانه
افزون بر مباحثى كه در مقدمه نوشته حاضر ذكر شد، بايد اشاره نمايم كه نگاه فقهى به آزادى، همواره در بحث آزادى در قالب تكاليف انسان، انتخاب دين و مسئلهارتداد، كتب ضاله، احكام فقهى امر به معروف و نهى از منكر و ... قابل اشاره است. مايلم بحث را با نظرات دو فقيه صاحب نام و برجسته و تأثيرگذار نهضت مشروطيت پى گيرم كه چگونه رويكرد آنان، به ويژه در بحث انسان شناسى، در فهم و تلقى از آزادى تأثير گذاشته است. با نگاهى كوتاه به نوشتههاى اين دو فقيه برجسته عصر مشروطيت مىتوان دريافت كه فهم اين دو در ارتباط با بحث آزادى با يكديگر متفاوت است. در واقع شايد بتوان گفت با توجه به مباحث انسان شناسى و نيز استنباط شرايط و اوضاع و احوال جامعه ايرانى، رفتار و احكامى متفاوت از اين دو فقيه را شاهد هستيم كه ديدگاههاى آنان در فهم آزادى را ناهمگون ساخته است.
به نظر مىرسد موضوع اساسى در اختلاف و تمايز انديشه اين دو فقيه بزرگ عصر مشروطيت افزون بر نوع نگاه انسان شناسى و مبانى مورد توجه خاص هر كدام در اين بخش، به دغدغه و مسئلهفكرى اين دو عالم شيعى نيز مرتبط است. اگر به اين پرسش پاسخ داده شود كه دغدغه فكرى نائينى و نورى چه بوده است و هريك از چه منظر انسان شناختى و فقهى درباره مشروطيت و پيرو آن مفهوم آزادى تأمل كرده است، مىتوان به پاسخ دست يافت.
نائينى، نظريهپردازى است كه با اتخاذ مبانى خاصى، به آزادى و خلع استبداد مىانديشد. در واقع وى به گونهاى به دنبال تبيين دين و دموكراسى است و مسئله(Problem ) وى پاسخ به اين دغدغه در جهان اسلام و ايران است. اما نورى، با توجه به مبانى متخذه، ديدگاهش را در راستاى برقرارى امنيت، ثبات و نظم در گفتمان موجود ارايه مىكند و به گونهاى سعى دارد مسئلهرا با نفى مفاهيم وارد شده به جامعه، و به ويژه در انتهاى نهضت مشروطيت با انكار آزادى، حل و فصل كند. در نتيجه نائينى به موافق و نورى به مخالف مشروطيت، و به تبع، آزادى، شهره مىشود.
با نگاهى به مباحث آيتاللَّه نائينى در كتاب »تنبيه الامة و تنزيه الملة«(3) مىتوان دريافت كه با توجه به نوع نگاه انسان شناسانه وى، آزادى عنصر اساسى حيات بشرى است. وى آزادى را خدادادى و مرتبهاى از شؤون توحيد و از لوازم ايمان به وحدانيت خداوند مىداند. از اينرو انبياى الاهى در جهت بسط آزادى آدميان تلاش كردهاند و رهايى ملل از استبداد از مقاصد اصلى آنان بوده است. آزادى علاوه بر اين كه انسان را از جنبه نباتى و حيوانى خارج مىسازد بر شرافت و مجد و عظمت انسان نيز مىافزايد.(4) هنگامى كه شخص به آزادى دست مىيابد، در واقع از رقّيّت و بندگى ديگران رهايى يافته و بنده پاك و خالص خدا شده است. در اين صورت اطاعت از مستبدين، شرك به خداوند به شمار مىرود.(5)
دعوت به حريت در انديشه نائينى در ابتدا گرايش به توحيد ناب و خالص و آنگاه گسستن و رستن از بند ظالمان است.(6)
بنابراين با دريافت دقيق مفهوم آزادى در انديشه نائينى در مىيابيم كه وى انديشمندى است كه به آزادى در پرتو شريعت مىنگرد و از اينرو از وضعيت موجود نيز ناراضى است و نسبت به برخى امور انتقاد مىكند و معتقد است برخى جرايد، اهل منبر، دوستان نادان و دشمنان دانا بهانه و دستاويزى براى استبداد فراهم مىكنند و به جاى اين كه به مردم درباره آزادى و حقوقشان آگاهى بدهند آنان را از مقصد اصلى به كلى دور مىكنند.
آزادى در نگاه وى بى بندوبارى و ترويج ابتذال نيست، بلكه عنصرى است كه براى پيشرفت و توسعه جامعه لازم و ضرورى است. از اينرو نائينى براى اثبات سخن خود به بحثهاى تاريخى استناد مىجويد و بر اين باور است مادامىكه دو اصل حريت و مساوات و فروع اين دو - همانگونه كه شارع آنها را جعل كرده بود - به استبداد تحول نيافته بود: »سرعت سير ترقى و نفوذ اسلام محير العقول عالم شد. پس از استيلاى معاويه و بنى العاص و انقلاب و تبدّل اصول و فروع مذكوره و كيفيت سلطنت اسلاميه به اضداد آنها وضع دگرگون گرديد«.(7)
يادآورى اين نكته، اساسى است كه نائينى در بحثهاى خود به تاريخ اسلام رجوع مىكند و بر اين اساس مدعى است، آزادى - كه خدادادى است - در صدر اسلام و حكومت اصيل اسلامى امكان و وجود داشته است اما بعداً حكومتها به انحراف كشيده شدهاند و حريت به عنوان يك عنصر اساسى و پيش برنده مسلمانان از جوامع اسلامى رخت بربسته است. بدين ترتيب در انديشه وى آزادى چيزى نيست كه از غرب وارد جهان اسلام شده باشد، بلكه انديشه آزادى در اسلام مسبوق به سابقه است، و در هيچ يك از اديان و مذاهب اصيل نيز استبداد وجود نداشته است.(8)
در مقابل ديدگاه منتسب به نائينى، به نظر مىرسد با توجه به مبانى مورد توجه آيت الله شيخ فضل الله نورى، بحث امنيت و نظم و ثبات و انسجام فكرى، اعتقادى و ملى جامعه ايران، عنصر مهم و اولويت انديشه وى به شمار مىرود. از اينرو شايد بتوان گفت همراهى نخستين او با نهضت مشروطيت نيز به اين سبب بود كه انتظار داشت به وسيله آن نظم و امنيت در جامعه بسط و گسترش يافت. اما پس از مدتى دريافت آن چه كه منظور نظر او است تأمين و برقرار نخواهد شد.
نورى به صراحت از امتناع آزادى در متون دينى سخن مىگويد و معتقد است: »بناى قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است«. وى از سويى منكر وجود آزادى در مهمترين متن دينى مىگردد(9) و از سوى ديگر بر اين باور است كه اعتقاد به آزادى مطلق حرف اشتباهى است و حتى »اين سخن در اسلام كليتاً كفر است«.(10) وى نه تنها با آزادى مطلق، كه با آزادىهاى مضاف نيز مخالف است و پيشنهاد مىكند واژه آزادى از بحثهاى موجود حذف شود: »اگر از من مىشنويد، لفظ آزادى را برداريد كه عاقبت اين حرف ما را مفتضح خواهد كرد«.(11)
براى تأييد مطلب مىتوان از قطعهاى كه در فوق ذكر شد نيز بهره جست؛ زيرا در آنجا به فقدان برخى آزادىهاى مضاف به قرآن استناد مىجويد. البته از اين سخن نمىتوان نتيجه گرفت كه نورى قائل به استبداد است، بلكه وى نيز در بحثهايش همانند مشروطه طلبان به تحديد سلطنت مىانديشد و آن را تأييد مىكند: »اين كه بيان گرديد حدودى براى پادشاه و وزرا معين خواهد شد خيلى خوب و به جا است. كسى نمىتواند تكذيب كند«.(12) اما در هر صورت وى به دليل مبانى متخذه خود بر آزادى تكيه نمىكند و حتى آن را موجب رخنه و آشفتگى در دين اسلام و ايجاد ناامنى در جامعه مىداند.
شايد بتوان تأثير نگاه انسان شناسانه آيت الله نورى را كه در مباحث فقيهانه وى نيز مؤثر واقع شده است در كلماتىكه درباره مردم بيان نموده است به خوبى تحليل و ارزيابى كرد. نورى در مواردى مردم را به بىباكى و ناپاكى متصّف مىكند. به باور وى مشروطهطلبان در ابتداى كار اهداف خود را به اجمال برگزار كرده اما پس از مدتى پرده از اغراض خود برداشتند و آنان را متهم مىكند به »برداشتن كند و زنجير شريعت از مردم بىباك ناپاك كه هرچه بتوانند [در] اعلانات و روزنامهجات، نسبت به هر محترمى از [بزرگان] دين و پيشوايان دين و علماى عاملين متدينين بگويند و بنويسند و به طبع برسانند«.(13) در اين قطعه، تلقى نورى از مردم اين است كه بىباك و ناپاكاند و شريعت، چونان زنجيرى آنها را در بند كشيده تا از انحراف مصون مانند.
موضوع امنيت و نظم و به ويژه امنيت مذهبى و اعتقادى، عنصر محورى در انديشه نورى است. از اينرو وى معتقد است آزادى به تضعيف عقايد مسلمانان و به تبع آن شريعت منتهى مىشود و به صورت جدى به وضعيت موجود ايراد وارد مىكند: »چرا اين همه در جرايدشان تكريمات از فرقه زردشتى و سلاطين كيان مىكردند و آنها را كه اخبث طوايفاند، طايفه نجيبه مىخواندند؟ و چرا اين همه جرايد پر از كفر را كه سبب تضعيف عقايد مسلمين بود منع نمىكردند؟«(14)
هرج و مرج و ناامنى اجتماعى از نتايج آزادى در انديشه نورى است.(15) در رساله »تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل« سه ويژگى عمده ايران عبارت است از وجود مذاهب گوناگون، قلّت نظاميان و كثرت ايلات. اين سه ويژگى آسيبپذيرهاى ايران است كه با استقرار و استيلاى مشروطيت در هر سه بخش مشكل ايجاد مىشود. و در اين صورت ديگر از اسلام جز نامىباقى نخواهد ماند و قلّت نيروهاى نظامى نخواهد توانست امنيت اجتماعى را تأمين كند و كثرت ايلات نيز منجر به طغيان و قتل و غارت و هرج و مرج و ناامنى خواهد شد.(16) از اين رو محدودسازى و نفى آزادى چاره كار پنداشته مىشود.
به هر حال در جمع بندى اين دو ديدگاه فقهى، كه به نظر مىرسد متأثر از مبانى انسان شناسى است بايد گفت همان قدر كه نائينى سعى مىكند امكان و وجود آزادى در اسلام و تاريخ صدر اسلام را اثبات كند، نورى برخلاف او در تلاش است تا با استناد به متون دينى و بهويژه قرآن به امتناع آزادى در شريعت اسلام و قرآن حكم كند. نيز نائينى به رهايى از استبداد و كسب آزادىهاى سياسى و اجتماعى و نه رهايى از خدا و دين مىانديشد و نورى از سوى ديگر در پى اثبات اين است كه در پرتو آزادى، شريعت و مسلمانان تضعيف و هرج و مرج و ناامنى ترويج و قتل و غارت بر كشور مستولى خواهد گشت.
نائينى در مباحث خود به نقش و جايگاه مردم در حكومت اشاره مىكند و رأى اكثريت را پذيرفته و معتبر مىداند نورى در مقابل بر اين اعتقاد است كه مردم، نفهم و جامعه ايران عقب مانده است و به آن مرحله از رشد نرسيده است كه بتواند به حكومت مشروطه تن دهد. وى رأى اكثريت را نيز معتبر نمىداند و حتى آن را با مذهب شيعه در تضاد مىبيند.
نائينى يكى از مقاصد انبيا را تلاش براى رهايى ملل از استبداد مىداند و ضمن تأييد مشروطيت و شعارهاى آزادى گرايانه آن به فوايد آزادى بيان و قلم اشاره مىكند. نورى معتقد است مشروطهطلبان با طرح شعار مشروطيت و به ويژه آزادى به دنبال تغيير شريعت و جايگزينى قانون هستند.
با توجه به بحثهاى ارايه شده و نيز نكات فوق مىتوان به طور كلى نتيجه گرفت كه دغدغه و مشكله نائينى، تبيين فقيهانه ديدگاههاى اسلامى درباره مهمترين بحثهاى روز يعنى آزادى و تبيين نسبت آن با مباحث دينى بوده است. از اينرو صرفنظر از همه مسائل مىتوان نائينى را انديشمند طرفدار آزادى و نورى را انديشمند طرفدار امنيت دانست. تأكيد نورى بر محافظت از شريعت و نظم اجتماعى و جلوگيرى از هرج و مرج از چنين ديدگاهى حكايت مىكند. ضمن اينكه در بحثهاى نورى هيچ گونه تأييدى نسبت به آزادى مشاهده نمىشود.
به نظر مىرسد شكست نهضت مشروطيت در فقدان سازگارى امنيت و آزادى، كه متأثر از نوع نگاه به انسان و برخاسته از نگاه فقهى است، رخ نمود. گرچه مىتوان دلايل ديگرى نيز براى اين شكست اشاره نمود اما فقدان تعريف روشن و شفاف و كاربست آن در مشروطيت توانست در شكست آن كارساز و تأثيرگذار باشد. مردم از بند رهيده و آزادىطلب در تعارض آزادى و امنيت، آزادى را ترجيح دادند اما بعدها به دليل نهادينه نشدن آزادى در جامعه تن به سلطه استبداد سپردند كه امنيت را براى آنان به ارمغان آورد. اين بود كه با توجه به دلسردى و خستگى بيش از حد مردم كه در دام تنشها و كشمكشها افتاده بودند، استبداد توانست با تأمين امنيت آنان خود را بر آنان تحميل كند و بدون كمترين مقاومت از سوى مردم قدرت سياسى را از آن خود نمايد.(17)
خاتمه
افزون بر رويكردهاى مورد اشاره نبايست از ديگر رويكردها غفلت كرد. به ويژه در اين زمينه مىتوان به رويكرد اقتصادى، كه به مباحثى درباره عرضه و تقاضا، مباحثات سرمايه دارى و سوسياليسم و... اشاره دارد توجه نمود. نيز بايد رويكرد ادبى را با توجه به اين كه در تاريخ معاصر نقش قابل توجهى داشته است مورد اشاره و توجه قرار داد و در فهم آزادى از آن بهره جست. رويكرد حقوقى - قانونى و ساختارى نيز در شمار مباحث ديگرى است كه مىتوان به آن اشاره كرد. مباحثى درباره مباحثات حقوقى و قانون اساسى، مباحث تفكيك قوا و نهادهاى حكومتى و نسبت آنها با قبض و بسط آزادى و... در اين بخش مىتواند در فهم مسئلهآزادى مورد توجه قرار گيرد.
نوشته حاضر را بايد به مثابه درآمدى بر روش فهم آزادى تلقى كرد. زيرا آنچه ذكر شد بخشى از مباحثى است كه مىتوان حول روش شناسى فهم مسئلهآزادى مورد اشاره قرار داد. از آنجا كه بحث حاضر بسيار گسترده بود بيشتر به مباحث انديشه سياسى اسلام و ديدگاه انديشمندان مسلمان پرداخته شد. افزون بر اين كه مىتوان از نسبت نگرههاى اسلامى با يكديگر در هر يك از رويكردها سخن گفت، مىتوان از مباحثى ياد كرد كه در مجموعه انديشه غرب قرار مىگيرد و جاى طرح و بحث بسيار دارد. گو اين كه برخى از مباحث طرح شده در ذيل انديشه سياسى اسلامى را مىبايست با نگاهى به نگره غربى و تأثيرات آن بر انديشههاى اسلامىآن مورد توجه قرار داد. در غير اين صورت فهم آزادى و نظريههاى مطرح با توجه به خاستگاه آن مقام و موقعيتى نخواهد يافت.
به نظر مىرسد بتوان از مجموع مباحث گذشته به اين نتيجه دست يافت كه مسئلهروششناسى فهم آزادى در حوزههاى دانشى بسيار گسترده و متنوعى قابل طرح است. از اين رو نيازمند بحثهاى مبسوطى در اين زمينه است تا بتوان بحثى منسجم و استوارتر ارائه داد. در مجموع با توجه به مباحث پيشگفته شايد بتوان گفت دو حوزه دانشى در روششناسى مفهوم آزادى، يعنى رويكرد فقهى و رويكرد فلسفى، در حوزه نظرى و طرح مباحث آسيب شناسى فهم آزادى ظرفيت بيشترى دارد. يكى از عللى كه جامعه ما نتوانسته به ثبات و توازن در فهم آزادى دست يابد تأكيد بر يكىاز حوزههاى دانشى و تعميم و تحميل آن بر ديگر حوزههاى دانشى بوده است. از اين رو در دورههايى خاص مباحث فلسفى رونق گرفته و تأكيد بسيارى بر حق بودن آزادى و اهميت و ضرورت و حضور و ظهور آن شده و محدوديتها و موانع آن ناديده انگاشته شده است. از سوى ديگر در پارهاى از مواقع نيز محدوديتها برجسته شده و ساير مباحث و از جمله اهميت و ضرورت و حق بودن آزادى به فراموشى سپرده شده است. قبض و بسط مباحث نظرى مسئلهآزادى در اين دو حوزه تمهيد مىشود.
راه برون رفت از چنين پيچيدگىها و چالشها و فقدان توازن و ثبات مداوم، همانا تأكيد بر جامعيت فهم آزادىاست. در واقع هم مىبايست بر بعد فلسفى و بسط آزادى تأكيد و توجه شود و هم بر بعد فقهى و قبض آزادى. در چنين صورتى مىتوان در تدارك ساز و كارهايى بود كه بتواند اين هر دو را به صورت توأمان در جامعه محقق سازد و جامعه را به تعادلى درخور رهنمون شود.
در اين زمينه به نظر مىرسد از دو رويكرد ديگر مىبايست بيشتر در حوزه ساز و كارهاى تحقق آزادى بهره گرفته و سعى در تحقق و تضمين آزادى از طريق رويكردهاى عينى مورد اشاره داشته باشيم. تأسيس، تصحيح و تكميل نهادهايى كه وفادار به انديشه آزادى باشند و تضعيف نهادها و سازمانهايى كه داراى مشى اقتدارگرا هستند در رويكرد جامعهشناختى مىتواند مؤثر و مفيد تلقى شود. از سوى ديگر تأكيد بر تمهيد ساز و كارهاى تربيتى مناسب و مطلوب و پرورش نسلى با معيارهاى درست و مبتنى بر آزادانديشى و پرسشگرى در رويكرد روانشناختى مىتواند ملاحظه و به كار گرفته شود.
پى نوشتها:
1. براى مطالعه بحث تيپها و الگوهاى شخصيتى و رفتارى و نگاهى كه هر يك به مسئلهآزادى دارد نگاه كنيد به: على اصغر احمدى، »شخصيت، رفتارها و گفتارها«، ماهنامه پيوند، شماره 266، آذر 1380، ص 28 - 35.
2. بنگريد به مباحث آيت الله دكتر سيد محمد حسينى بهشتى در: نقش آزادى در تربيت كودكان، تهيه و تنظيم بنياد نشر و آثار و انديشههاى شهيد آيت الله بهشتى، تهران: بقعه، چاپ دوم، 1380.
3. مشخصات كتاب شناختى اين اثر عبارت است از: محمدحسين نائينى، تنبيه الامة و تنزيه الملة، با مقدمه و توضيحات آيتاللَّه سيد محمود طالقانى، چاپ هشتم، تهران: شركت سهامى انتشار، 1361.
4. همان، ص 28.
5. همان، ص 27.
6. همان، ص 121.
7. همان، ص 17. به نظر نائينى وضعيت مسلمانان از صدر اسلام تاكنون به سه دروه تقسيم مىشود: يكم دوره تفوق و سيادت مسلمانان كه معلول آزادى و مساوات و نتيجه اجراى اصول اجتماعى و سياسى اسلام است. از اين منظر آزادى و مساوات از اصول اساس اجتماعى و سياسى بشريت به شمار مىرود. دوره دوم، دوره توقف مسلمانان، كه معلول تبديل خلافت به سلطنت و سيطره استبداد بر جوامع مسلمان بوده است. در اين دوره به باور نائينى از آنجا كه آزادى و مساوات از جوامع اسلامى رخت برمىبندد، زمينههاى توقف و ركود مسلمانان فراهم مىشود. و سرانجام سومين دوره، تنزل و انحطاط مسلمانان است كه نتيجه بيدارى و هوشيارى غرب و نهضتهاى آزادى طلبانه آنان است.
8. همان.
9. غلامحسين زرگرى نژاد، رسائل مشروطيت (18 رساله و لايحه درباره مشروطيت)، چاپ نخست، تهران: كوير، 1374، ص 182. گفتنى است دو رساله از شيخ فضلاللَّه نورى در اين مجموعه احيا و منتشر شده است. رساله »حريت مشروطيت« به طور قطع از نورى است اما رساله »تذكرة الغافل و ارشاد الجاهل« منصوب به نورى است و پژوهشگران معتقدند كه اين رساله به رغم ترديدى كه وجود دارد از نورى است.
10. همان، ص 18.
11. همان.
12. همان.
13. همان، ص 158.
14. همان، ص 181.
15. حسين آباديان، مبانى نظرى حكومت مشروطه و مشروعه، چاپ نخست، تهران: نشر نى، 1374، ص 41.
16. غلامحسين زرگرى نژاد، رسائل مشروطيت (18 رساله و لايحه درباره مشروطيت)، پيشين، ص 188 و 189.
17. در زمينه نگاه فقهى به مباحث آزادى و براى مطالعه مبسوط بنگريد به: محمد حسن قدردان قراملكى، آزادى در فقه و حدود آن، چاپ نخست، قم: بوستان كتاب، 1382.