لبنان در دام اختلافهاى فرقهاى
دلاور پوراقدم مصطفی
ايالات متحده، در راستاى گسترش جنگ فرقهاى در خاورميانه، قصد دارد با الگوبردارى از عراق، لبنان را نيز وارد تنشهاى فرقهاى سازد و با تحريك و حمايتهاى تسليحاتى از دولت مركزى برنامهريزى كند. درگيرىهاى نظامى اخير ميان ارتش و گروه شبه نظامى »فتح الاسلام« به جاى حل و فصل مسالمتآميز وارد فاز بحران گردد؛ به طورى كه امريكا در آخرين اقدام مداخله گرايانه خود در حاكميت ملى لبنان، به وسيله نه فروند هواپيماى بزرگ بارى و نظامى، تسليحات نظامى لازم را در فرودگاه بيروت، تحويل مقامهاى دولت مركزى لبنان داد؛ در حالى كه براساس موافقت نامه 1967، ارتش لبنان حق ورود به ارودگاههاى فلسطين را ندارد. در اين ميان، گروهى از كشورهاى عربى سنى منطقه نيز پس از پيروزى جنبش شيعه حزب الله در جنگ 33 روزه با رژيم صهيونيستى و افزايش محبوبيت سيد حسن نصرالله، به منظور تضعيف اين جنبش، قصد دارند كه از طريق حمايتهاى مالى وزنه متقابلى را در برابر حزب الله تشكيل و سازماندهى كنند، زيرا آنان بر اين باورند كه نفوذ ايران در لايههاى امنيتى خاورميانه افزايش يافته است و حمايت مالى و معنوى از گروه سلفى »فتح الاسلام« را موجب موازنه قوا و افزايش نقش و جايگاه خود در معادلات سياسى - امنيتى خاورميانه مىدانند؛ در اين راستا، هيچ گروهى جز شبه نظاميان سلفى »فتح الاسلام«، نمىتوانند به فتنه گسترش اختلافهاى فرقهاى دامن بزنند و از طرفى تحليل گران امريكايى معتقدند كه تداوم درگيرىهاى نظامى بين ارتش لبنان و گروه فتح الاسلام مىتواند، افكار عمومى منطقه را از گسترش تجاوز رژيم صهيونيستى به نوار غزه، گروگانگيرى رهبران حماس و نقض آشكار حقوق بشر منحرف كند.
از طرفى شواهد نشان مىدهد كه امريكا، انگلستان و اسرائيل قصد دارند، از نيروهاى انسانى خود مسلمانان براى نابودى خودشان بهره بردارى كنند، چنان كه مىكوشند سنىهاى عراق را در تقابل شيعيان و اكراد اين كشور قرار دهند. يادآورى اين مصاديق ضرورت توجه مسئولان به سخنان مقام معظم رهبرى را نشان مىدهد كه سال 86 را سال »وحدت ملى و انسجام اسلامى« ناميدند. ايشان بخوبى دريافتند كه پروژه عملياتى امريكا در سال جديد، بستر سازى براى گسترش جنگهاى فرقهاى در منطقه است. اين امر مىطلبد كه كشورهاى اسلامى با هوشيارى، پاداستراتژى مناسب را براى مهار و خنثى سازى تهاجم نرمافزارى امريكا اجرا سازند. لازم يادآورى است كه رهبر گروه سلفى »فتح الاسلام، شخصى به نام »شاكر العبسى« است كه تمايلات فكرى وى، به گروه بنياد گراى افراطى و تروريستى »القاعده« بسيار نزديك است. وى متهم است كه در سال 2002 »لارنس فولى« ديپلمات امريكايى را در اردن به قتل رسانده است و از آن سال، به همراه همرزم خود »ابو مصعب زرقاوى«، رهبر القاعده در عراق تحت تعقيب قرار گرفت.
نكته قابل تأمل اين است كه شبه نظاميان فتح الاسلام، محور تبليغات مبارزاتى خود را مبارزه با موجوديت رژيم صهيونيستى اعلام مىكنند؛ ولى در شمال لبنان در اردوگاه »نهر البارد«، در كنار شهر »طرابلس« كه اكثر جمعيت آن را مسيحيان مارونى تشكيل مىدهند، مستقر شدهاند و به دليل اينكه ساختار تشكيلاتى آنان به القاعده وابسته است. از اتباع كشورهاى مختلف، مانند اردن، مراكش، عربستان، يمن و فلسطين تشكيل شدهاند.
عضويت در گروه سلفى فتح الاسلام، به ويژه پس از كشته شدن »ابو مصعب زرقاوى« در عراق افزايش يافت، زيرا پيروان وى معتقد بودند كه تفكرات زرقاوى و شاكر العبسى به يكديگر بسيار نزديك است و تعداد زيادى از نيروهاى تروريستى القاعده كه در عراق مستقر بودند، تصميم گرفتند، حوزه عملياتى خود را به شمال لبنان منتقل سازند و از طريق مرز عراق، سوريه، به صورت غير قانونى وارد اين كشور شدند.
»شاكر العبسى« با مطرح كردن شعارهايى چون جهاد عليه صهيونيستها و مقابله با اشغالگران، تلاش مىكند در ميان افكار عمومى منطقه گزينهاى جايگزين در برابر »سيد حسن نصر الله« قرار گيرد و توجهات داخلى را به سمت خود معطوف سازد.
لازم يادآورى است كه جرقه جنگ در نهر البارد، پس از دستبرد سلفىها به بانك »بحر المتوسط« و تلاش ارتش براى ورود به اردوگاه و دستگيرى متهمان زده شد. دولت فؤاد سنيوره معتقد است كه شبه نظاميان فتح الاسلام، براى تامين منابع مالى شاخه القاعده در لبنان، به سرقت از اماكن دولتى مبادرت مىورزند، به همين دليل بايد خلع سلاح شوند و اقدام خود را در چار چوب قطعنامه 1557 شوراى امنيت سازمان ملل توجيه مىكند؛ به عبارتى رهبران ائتلاف چهارده مارس، به دنبال بهانهاى بودند تا به اين گروه حمله كنند و سرقت آنان از بانك »بحر المتوسط«، اين بهانه را در اختيار آنان قرار داد؛ و گرنه چه ضرورتى بود، كارى كه در حيطه وظايف پليس يك كشور است، ارتش انجام دهد. اين اقدام اشتباه استراتژيك ارتش بود كه پيامد آن در نهايت به ضرر امت اسلامى و منفعت رژيم اشغالگر قدس خواهد بود.
پيش از اينكه وارد بحث اهداف و پيامدهاى فتنه اخير در لبنان شويم، لازم است يادآورى كنيم كه گروه سلفى »فتح الاسلام«، انشعابى از »فتح انتفاضه« هستند كه هم اكنون به رهبرى سرهنگ ابوموسى، عضو سابق سازمان فتح، در سوريه مستقر است. »شاكر العبسى« عضو سابق جنبش فتح، به رهبرى ياسر عرفات بوده است كه در دهه هفتاد به منظور آموزشىهاى نظامى عازم ليبى مىشود و در دهه هشتاد، پس از انشعاب فتح الانتفاضه از الفتح، به اين گروه مىپيوند، ولى سرهنگ ابو موسى در همان روزهاى اول درگيرى اعلام كرد كه ميان فتح الاسلام و فتح انتفاضه هيچ گونه ارتباطى وجود ندارد.
مهمترين دلايل فعال شدن گروه سلفى فتح الاسلام در شمال لبنان عبارت است از:
1. افزايش ثبات در عراق از طريق كاهش نيروهاى القاعده در اين كشور
ايالات متحده به دليل اينكه حجم حملات انتحارى و مسلحانه گروه القاعده را در عراق كاهش دهد، قصد دارد به غير از افغانستان و عراق، جبهه سومى را در شمال لبنان به وجود آورد و به جاى اينكه از نيروى انسانى ايالات متحده براى نابودى آنان بهره بگيرد، برنامهريزى مىكند كه به صورت هدفمند از طريق ارسال تسليحات و ابزارهاى قدرت نرم، بسترهاى نابودى القاعده را توسط خود مسلمانان فراهم سازد و اين كار تنها با ايجاد فضاى تفرقه ميان جهان اسلام، به ويژه سنى و شيعه افزايش يابد؛ به گونهاى كه امريكا قصد دارد، با پيروى از سياست »تفرقه انداز، حكومت كن«، به صورت خزنده بستر هژمونى منطقهاى اسرائيل را فراهم آورد و با توجه به بافت جمعيتى مسلمانان در خاورميانه، بهترين ابزار، عملياتى كردن گسترش تنشهاى قومى - فرقهاى است كه در اين محيط بازى، نقش هر بازيگر متفاوت است؛ به طورى كه امريكا حمايت تسليحاتى، دولتهاى وهابى منطقه حمايت مالى و دولت »فؤادسنيوره« نيز ابزار انسانى آن را از طريق دستور به ارتش لبنان فراهم مىكند.
لازم يادآورى است كه دولت نو محافظه كار جرج بوش، پس از پيروزى دموكراتها در انتخابات ميانه دورهاى كنگره در نوامبر 2006 و از طرفى افزايش تلفات انسانى نيروهاى امريكايى در عراق، به شدت تحت فشار قرار دارد تا برنامهاى براى كاهش ناامنى و بى ثباتى در عراق اجرا كند كه يكى از ابزارهاى ميسر نيز، پراكنده كردن نيروهاى القاعده از عراق است.
2. بستر سازى، براى تسريع تصويب قطعنامههاى زنجيرهاى شوراى امنيت كه به دنبال ترور رفيق حريرى صادر شده است
جريان 14 مارس، به رهبرى سعد حريرى، با تحريف واقعيات و ايجاد جنگ روانى اقدامهاى گروه »فتح الاسلام« را به جريان شيعه حزب الله منتسب كرده و سيد حسن نصر الله را به تلاش براى تضعيف ارتش و دولت مركزى متهم مىكنند و هدف آنان اين است كه علاوه بر تضعيف نقش و جايگاه شيعيان در ساختار سياسى و افكار عمومى لبنان، موجب كاهش محبوبيت شخصيت كاريزماتيك سيد حسن نصر الله در جامعه لبنان گردند، تا بتوانند بستر دستيابى به دو هدف زير را مهيا سازند:
- تداوم تصويب قطعنامههاى زنجيرهاى شوراى امنيت عليه گروههاى شيعى.
- زمينه سازى براى مداخله مستقيم امريكا و كشورهاى غربى در صحنه سياسى لبنان، همانند الگوى عراق .
جريان 14 مارس در توجيه اقدام خود و در واكنش به مخالفان ارسال تسليحات امريكا از سوى گروه هشتم مارس، اعلام مىكند كه اين اقدام در چار چوب تعهدات و قراردادهاى قبلى دولت »فؤاد سنيوره« با ايالات متحده قرار دارد و ارتباطى با گروه »فتح الاسلام« يا تضعيف جنبش حزب الله ندارد.
در مقابل شيعيان حزب الله معتقدند كه فتنه جديد توسط اسرائيل، امريكا و بعضى دولتهاى ارتجاعى عرب منطقه ساماندهى و سازماندهى مىشود و قصد دارند براى تشويق عناصر القاعده براى سفر به لبنان، و گسترش حركات افراط گرايانه گروه سلفى »فتح الاسلام«، از رشد خود جوش مذهب تشيع در جامعه لبنان جلوگيرى كنند و اين گروه به منظور حزب عناصر القاعده از شعار مقابله با رژيم صهيونيستى بهره بردارى ابزارى مىكند؛ به گونهاى كه هدف غايى آنان با هدف اعلانى متفاوت است.
به عبارتى، ايالات متحده و رژيم صهيونيستى با گسترش اختلافهاى داخلى و به منظور بستر سازى براى دخالت مستقيم غرب در امور داخلى لبنان، تلاش مىكنند با استفاده ابزارى از دو گفتمان غالب امروزى نظام بين الملل، يعنى »مبارزه با تروريسم« و »حمايت از حقوق بشر«، زمينههاى لازم را براى تصويب قطعنامههاى زنجيرهاى شوراى امنيت مهيا سازند و در اين چار چوب، مشاهده مىشود كه نزديك به يك ماه پس از فعاليت گروه »فتح الاسلام« در شوراى امنيت سازمان ملل، قطعنامه 1757، با هدف نهايى تضعيف نقش و جايگاه مثلت ايران، سوريه و حزب الله، در ترتيبات منطقهاى و افزايش تدريجى فشارها به آنان به تصويب مىرسد.
اين قطعنامه با حمايت ائتلاف چهارده مارس متشكل از سعد حريرى، سمير جعجع و جنبلاط و به دنبال درخواست »فؤاد سنيوره« از شوراى امنيت سازمان ملل، با ده رأى موافق و پنج رأى ممتنع روسيه، چين، قطر، اندونزى و افريقاى جنوبى، در چار چوب فصل هفتم منشور ملل متحد، به تصويب رسيد و در آن بر لزوم تسريع روند تشكيل دادگاه ويژه محاكمه عوامل ترور رفيق حريرى، از روز دهم ژوئن (بيستم خرداد 1386) تاكيد شده است.
لازم يادآورى است كه رفيق حريرى و 22 نفر از همراهانش، در چهارم فوريه 2005 (بهمن 1386) در جريان يك بمب گذارى در بيروت كشته شدند.
3. مشروعيت بخشى به حضور نظامى - اطلاعاتى امريكا در خاورميانه
ايالات متحده در چار چوب طرح خاور ميانه جديد تا اندازه زيادى مشروعيت حضور نظامى - اطلاعاتى خود را در خاورميانه و حمايت مالى - معنوى از رژيم صهيونيستى، با استفاده از گفتمان غالب مقابله با گسترش تروريسم و نفوذ القاعده در لايههاى امنيتى منطقه توجيه مىكند و در اين ميان، به صورت هدفمند، از ابزارهاى قدرت نرم، مانند رسانههاى صوتى، تصويرى، ديدارى و نوشتارى نيز كمك مىگيرد.
4. ايجاد واگرايى و تفرقه در جهان اسلام، با ايجاد تصوير مجازى از شكلگيرى »هلال شيعه«
ايالات متحده و رژيم صهيونيستى، با هدايت هدفمند و خزنده انگلستان، با تبليغ اينكه ايران با حمايت از جنبش حزب الله، قصد دارد هژمونى منطقهاى خود را از طريق تحكيم هلال شيعه در مقابل سنىها تقويت كند، مىكوشد كه كشورهاى عرب سنى منطقه را عليه ايران تحريك كند و از تحقق هرگونه پيمان دفاعى - امنيتى مشترك منطقهاى توسط نيروهاى بومى جلوگيرى كند كه تا اندازهاى نيز موفق بودهاند، زيرا شواهدى وجود دارد كه بعضى كشورهاى عربى منطقه، مانند وهابيون عربستان و اردن، از گروههاى سلفى سنى مستقر در لبنان، به صورت خزنده، حمايت مالى و معنوى مىكنند تا بتوانند، به گمان خود جايگاه »هلال شيعه« را در ترتيبات سياسى - امنيتى خاورميانه تضعيف كنند كه در صورت تحقق آن و فريب دولتهاى عربى - اسلامى منطقه، پيامدى جز افزايش واگرايى و تفرقه در ميان امت اسلامى نخواهد بود. اين هشدار به رجال سياسى منطقه وارد است كه در كوتاه مدت، بسترهاى يك جنگ داخلى در لبنان وجود دارد كه برونداد آن، تقويت جايگاه رژيم صهيونيستى در معادلات امنيتى خاورميانه و تثبيت حضور نظامى - اطلاعاتى امريكا در منطقه خواهد بود.
به عبارتى، امريكا و متحدانش، به ويژه انگلستان و فرانسه، با گسترش موج جنگ روانى در داخل جامعه لبنان و دامن زدن به تعلقات طايفهگرى و ترساندن مسيحيان مارونى از خطر قدرت گرفتن مسلمانان و همزمان تحريك و ترساندن سنىهاى لبنان از قدرت گرفتن شيعيان، به ويژه جنبش حزب الله، قصد دارند كه با تأسى از سياست كهنه شده، ولى تاثير گذارى انگلستان، »تفرقه انداز، حكومت كن«، كشورهاى اسلامى را از درون با هزينههاى مادى - معنوى خود تضعيف سازند يا به گونهاى كه »نيروهاى سلفى، بنيادگرا و شبه نظامى فتح الاسلام، كه فلسفه وجودى خود را براساس نابودى رژيم اشغالگر قدس قرار داده بودند؛ اكنون به »حمالة الحطب« تبديل شدهاند.
گروه سلفى »فتح الاسلام«، همانند سلفىهاى بغداد، طالبان يا القاعده در افغانستان، خود را مجاهدانى معرفى مىكنند كه مهمترين هدف غايى خود را بيرون راندن رژيم اشغالگر قدس و امريكا از سرزمينهاى اسلام معرفى مىكنند؛ ولى عملكرد آنان به صورتى است كه در نهايت مهمترين آسيب را به وجهه امت اسلامى وارد مىكنند. اقدامهايى چون سر بريدن سربازارن لبنانى (همانند عملكرد نيروهاى القاعده در عراق) يا حملات انتحارى ميان مردم بى دفاع لبنان، منجر به معرفى دين اسلام به عنوان يك دين خشونت طلب و افراط گرا مىگردد و كشورهاى غربى، با ايجاد تصوير مجازى از اين گونه اقدامهاى زشت، برنامهريزى مىكنند كه وجهه دين اسلام را بيشتر تخريب كنند.
نكته قابل تأمل اين است كه سران گروه شبه نظامى و سلفى »فتح الاسلام« نيز اقدامهاى خود را در چار چوب تحركات طولى ديگر گروههاى جهادى در خاورميانه ارزيابى مىكنند. به همين دليل، خواهان جذب ديگر نيروهاى جهادى القاعده و بنياد گراى افراطى به جبهه جديد در شمال لبنان هستند.
تشابه تحركات »فتح الاسلام« با القاعده، از آنجا ناشى مىشود كه »شاكر العبسى«، با »ابو مصعب زرقاوى« (مسئول القاعده در عراق) در اردن همرزم بوده است.
در اين راستا، »سيمورهوش« در مصاحبه با C.N.N اعلام كرد: »ديك چنى معاون رئيس جمهور امريكا، اليوت آبرامز، مشاور امنيت ملى و امير بندر بن سلطان مشاور امنيت ملى عربستان توافق كردهاند كه عربستان به طور مخفيانه، از گروه وهابى و سلفى فتح الاسلام، به عنوان يك وزنه تقابل در برابر جنبش شيعى حزب الله حمايت كند«.
ايالات متحده قصد دارد، قدرت مانور و چانه زنى ايران را در معادلات امنيتى خاورميانه از طريق تضعيف حزب الله لبنان كاهش دهد.
اگر بخواهيم، براساس مكتب واقع گرايى تحليل كنيم، نگاه عربستان به ايران براساس رقابت است و معتقدند كه ايران براى دستيابى به هژمونى منطقهاى تلاش مىكند و قصد دارد ساختارهاى حاكم بر نظام منطقهاى را تغيير دهد، به همين منظور، از هر ابزارى براى مهار اقتدار منطقهاى ايران استفاده مىكند و در اين راستا، با ايالات متحده منافع مشترك دارد.
5. تضمين بقاى رژيم نامشروع اسرائيل
يكى از محورهاى مهم و راهبردى دكترين امنيت ملى اسرائيل، وجود كشورهاى همسايه با ارتش ضعيف است، تا بتواند موازنه قوا را همواره به نفع خود تضمين كند؛ به ويژه اينكه اين رژيم تاكنون چهار جنگ با عربها داشته است.
در اين راستا، مزارع شبعا هنوز تحت اشغال ارتش اسرائيل است و اين احتمال و سناريو وجود دارد كه در صورت استقرار يك ارتش مقتدر و برگرفته از تمام طوايف لبنان، با برخوردارى از روحيه مقاومت و شهادتطلبى موجب گردد، حس وطن پرستى و دفاع از تماميت ارضى را در وجود آنان تقويت كند و در اين ميان مدت تهديدهاى ساختارى را عليه موجوديت اين رژيم نامشروع به وجود آورد؛ به همين دليل هر اقدامى كه بتواند، موجب واگرايى در ارتش و سرگرم كردن آنان به مهار بحرانهاى داخلى گردد، مىتواند در جهت منافع حياتى رژيم اشغالگر قدس ارزيابى شود.
در اين ميان، ايجاد كانونهاى بحران مستقل، به ويژه با عقايد سلفى، مىتواند يكى از اين ساز و كارها باشد؛ به گونهاى كه مشاهده مىشود، گروه سلفى فتح الاسلام تا اندازه زيادى توانسته، ارتش لبنان را به جاى تمركز بر آسيبشناسى تهديدهاى خارجى، به سمت بحرانهاى داخلى تصنعى كاناليزه كند.
6. گسترش جنگ روانى براى افزايش فشار بر سوريه
ايالات متحده به همراه بعضى چهرههاى شاخص ائتلاف چهارده مارس، معتقدند كه سوريه با حمايت از گروه سلفى فتح الاسلام و دامن زدن به تنشها در لبنان، قصد مقابله با تشكيل دادگاه بين المللى براى بررسى ترور رفيق حريرى را دارد. از طرفى تحليل گران غرب ادعا مىكنند كه اواخر تابستان، انتخابات رياست جمهورى لبنان است و هم اكنون »اميل لحود«، رئيس جمهور فعلى، به مواضع سياسى ائتلاف هشتم مارس نزديك و از حاميان تقويت نقش و جايگاه سوريه در لبنان است.
هدف غرب از مطرح كردن اين ادعا اين است كه با متهم كردن سوريه به دخالت مستقيم يا غير مستقيم در تجهيز گروه »فتح الاسلام«، بستر شكست »اميل لحود« را در انتخابات رياست جمهورى پيش روى لبنان فراهم آورد.
در اين ميان، فشارهاى سياسى بر سوريه ، بيشتر از ايران است، زيرا كشورهاى غربى و ائتلاف چهار دهم مارس، به صراحت اعلام كردهاند كه ايران هيچ گونه نقشى در تحريك گروه سلفى »فتح الاسلام« ندارد وقتى جنبش شيعه حزب الله نيز هيچگونه مخالفتى با تشكيل دادگاه بين المللى ندارند، ولى معتقدند كه تشكيل اين دادگاه مىتواند، بستر مداخله كشورهاى خارجى را در مالكيت ملى لبنان فراهم آورد.
امريكا با حمايت وهابيون و بعضى كشورهاى عرب سنى منطقه، »فتح الاسلام« را مطرح كرد تا بتواند، با عنوان مقابله با تروريسم منطقهاى، بستر افزايش فشار بر سوريه را مهيا سازد.
7. انحراف افكار عمومى فلسطينىهاى منطقه از تجاوزهاى رژيم صهيونيستى
در چند ماه اخير، كانونهاى مستقل گروههاى فلسطينى شهادت طلب در نوار غزه تقويت يافته است و اين گروه با الگو بردارى از شيعيان حزب الله، حملات موشكى تلافى جويانهاى را به شهركهاى يهودى نشين جنوب فلسطين اشغالى ساماندهى مىكند.
با توجه به اينكه بيشتر پناهندگان اردوگاه »نهر البارد« را فلسطينىها تشكيل مىدهند، هرگونه گسترش دامنه جنگ و كشتار آنان مىتواند، تا اندازهاى افكار عمومى ساكنان نوار غزه را به سمت لبنان كاناليزه كند و از طرفى پتانسيل شكلگيرى يك جبهه واحد عليه موجوديت رژيم اشغالگر قدس را تضعيف كند.
در اين راستا، محمود عباس، رئيس دولت خودگردان فلسطين و محمد دحلان، مشاور وى در امور امنيتى اظهار داشتند: »پديده موسوم به فتح الاسلام، گروه تروريستى است كه به دستور جريانهاى مشخصى، با هدف بر هم زدن امنيت و آرامش در لبنان فعاليت مىكنند و قصد دارند، تا فلسطينىها را وارد درگيرىهايى كنند كه هيچ ارتباطى به آنها ندارد.
8. افزايش نقش سياسى و بى ثباتى امنيتى در لبنان، به منظور افزايش وابستگى امنيتى اين كشور به غرب
براى مثال افرادى از گروه سلفى »فتح الاسلام« كه به اسارت ارتش لبنان درآمدهاند، افشاء كردهاند كه القاعده برنامهريزى كرده است، همزمان با گسترش حملات مقطعى و هدفمند به ارتش، دو تونل اصلى جاده بيروت - طرابلس را منفجر و در بعضى نقاط لبنان بمبگذارى كند و آن را در »طرح 755« نامگذارى كردهاند.
بازداشت شدگان افشاء كردهاند كه »فتح الاسلام« برنامهريزى مىكند، دامنه فعاليت خود را از شمال به ديگر نواحى، با حمايت خزنده بعضى جريانهاى وهابى خارجى گسترش دهد. از طرفى تداوم فعاليت اين گروه مىتواند، تأثير منفى بر شكلگيرى انسجام سياسى و تفاهم دو گروه هم ائتلاف چهارده مارس و هشتم مارس داشته باشد.
لازم يادآورى است كه در لبنان، دوازده اردوگاه فلسطينى وجود دارد و اين احتمال وجود دارد كه ساير اردوگاهها نيز به حمايت از فلسطينىهاى ساكن اردوگاه »نهر البارد« تحريك شوند و اقدامهاى تنش زايى را انجام دهند كه از مصاديق آن مىتوان، به شروع بعضى درگيرىها در اردوگاه »عين الحلوه« كه در آن، بيش از هفتاد هزار آواره فلسطينى ساكن هستند و بزرگترين سكونتگاه آوارگان فلسطينى است، اشاره كرد كه البته در اين ميان، نقش خزنده گروههاى بنيادگرايى افراطى ملموس است؛ به گونهاى كه »سازمان القاعده در سرزمين شام«، از گروه سلفى و شبه نظامى فتحالاسلام حمايت كرده و تهديد كرده است، چنانچه گلوله باران اردوگاه »نهر البارد« متوقف نگردد، مسيحيان لبنان را هدف قرار مىدهند.
شبه نظاميان جندالشام كه در نزديكى شهر صيدا (سومين شهر پر جمعيت لبنان) مستقرند، ورود خود به بحران جديد را به صورت سازماندهى شده، با منفجر كردن يك بمب در يك مركز ايست بازرسى ارتش لبنان آغاز كردند.
در پايان مىتوان گفت، هر چند بحران جديد لبنان توسط كشورهاى خارجى شروع و تشديد شده است؛ ولى اين احتمال وجود دارد كه در صورت تداوم درگيرىها، مديريت آن از اختيار دول خارجى خارج شود و اختيار عمل را گروههاى وهابى تندرو و سلفى به عهده گيرند كه از مليتهاى مختلف اردنى، عربستان، سودانى و... تشكيل شدهاند، در نتيجه خاورميانه علاوه بر تنشهاى موجود، آبستن بى ثباتى ديگرى است كه تعارضهاى فرقهاى نقطه عطف و تقويت كننده آن است. آنچه مسلم است، در صورت عدم توقف درگيرىها در لبنان، بازنده نهايى كشورهاى اسلامى منطقه و برنده آن رژيم اشغالگر قدس و امريكا خواهند بود.
در پايان اگر بخواهيم نتيجه گزارش را در يك پاراگراف خلاصه كنيم كه »راهبرد كنونى غرب تضعيف اقتدار جهان اسلام، از طريق گسترش واگرايىهاى قومى - فرقهاى است و از چند سال گذشته، مراكز پژوهشى و اطلاعاتى آنان به اين نتيجه رسيدهاند كه با توجه به تعصب افراط گرايان اسلامى و تكثر قومى - فرقهاى در خاورميانه، بهترين راهبرد ممكن براى تضمين بقاى غرب و رژيم صهيونيستى، سياست فتنه تفرقه اندازى در لايههاى اجتماعى خاورميانه است«.