responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 190  صفحه : 1

عقل شيعى
فیاض ابراهیم

1. اگر عقل را به چارچوب ساز يا مفهوم ساز شهودات انسانى تعريف كنيم، مى‌توان بگوييم كه هر مذهب، دين يا مكتبى، نوعى عقل را ترسيم مى‌كند، چون جان پديدارى حاكم بر آنها معانى را توليد مى‌كند و عقل مناسب با آن، بايد اين معانى را مفهومى كند تا انسان‌هاى عادى آن را در زندگى روزمره خود دريابند.
2. مى‌توان گفت كه يك سير جهان پديدارى - عقل - زندگى روزمره حاكم است. اين بعد واقعى عقل است كه گاهى به غفلت از آن ياد نمى‌شود. اين غفلت، در نتيجه تقليلى روش شناختى رخ مى‌دهد؛ مانند آنچه در غرب جديد رخ داد و موجب انقلابات معرفتى ويرانگر شد؛ ويرانگر ايمان، معنويت، طبيعت و انسانيت. مانند تقليل جهان پديدارى و زندگى روزمره به خود عقل (آن هم عقل استعلايى) كه منشأ اشرافيت معرفتى غرب امروز است.
3. قرون وسطى، جهان پديدارى را گرفته، عقل و زندگى روزمره را به فراموشى سپرده، پس نوعى »معنويت استعلايى« و غير مرتبط با زندگى روز مره شكل گرفت كه جهت خود را ضد عقل مى‌دانست، چون عقل با معنويت ضديت دارد. آنچه در قرون وسطى انجام پذيرفت، در اين چارچوب به وجود آمد. كليسا با اين تفكر، ضد زندگى روزمره و ضد عقل زندگى شد و با همين ترتيب، ضديت با مردم را در پيش گرفت. لائيسم و سكولاريسم نيز در مقابله با اين نكته شكل گرفت.
4. عقل دوران وسطى، عقل مسيحى خالص و برخاسته از شكل ترسيم شده انسان كامل مسيحى (حضرت مريم(ع) و حضرت مسيح (ع) و حضرت يحيى(ع)) بود و عقل غرب جديد، عقل يهودى ناشى از تفسير يهودى مسيحيت توسط لوتر (پروتستانيزم) ؛ عقل اسلامى شيعى نيز عقل وسط و بر اساس امت وسط است.
5. عقل شيعى، عقل انسان كامل محور يا عقل ولايت محور است. شاخص عقل شيعى انسان كاملى است كه از طرفى مانند ديگر مردمان، بشرى جسمانى است: (انا بشر مثلكم) و از خود مردم (من انفسكم)، پس زندگى روزمره و عقل مربوط به آن نيز در انسان كامل اسلامى تجلى مى‌يابد. از طرف ديگر، عقل شيعى داراى معنويت استعلايى است (يوحى الىّ)، پس عقل معنويت نيز در او متجلى مى‌شود (جمع اضداد).
6. عقل شيعى در زندگى روزمره عقل عرفى ناميده مى‌شود كه در فقه شيعه تجلى مى‌يابد. زندگى روزمره كه بر اساس اعتبارات شكل مى‌گيرد و فقه و اصول فقه در پى يافتن اعتباريات زندگى، براى رسيدن به نظريات و جهت‌هاى ترسيمى انسان كامل در زندگى روزمره است، پس عقل زندگى روزمره، در عقل شيعى دچار بى معنايى نمى‌شود؛ به عكس عقل زندگى روزمره امريكايى، چون نظامى معنايى فراتر از زندگى روزمره، وجود دارد. نظام معنايى آن نيز استعلايى نمى‌شود، چون با زندگى روزمره مرتبط است.
7. آنچه ميان معنويت استعلايى و زندگى روزمره متجلى در انسان كامل، در درون مردمان ارتباط مى‌دهد، »فطرت« است. فطرت خلقت هدايت يافته يا وجود رابطى يا محل اتصال كثرت به وحدت است، پس از طرفى فطرت به مردمان مرتبط است كه مهم‌ترين شاخص آن، زندگى روزمره است و از طرف ديگر با توحيد پيوند دارد كه استعلاى معنوى انسان‌ها را تشكيل مى‌دهد.
8. انسان كامل مظهر فطرت كامل يا ذكر كامل يا توحيد كامل است كه از طرفى اوج معناست و از سوى ديگر اوج ماده و جسم: »بصطة فى العلم و الجسم«. هم الگوى زندگى و حيات معنوى است و هم الگوى مادى در زندگى روزمره و حتى غرايز انسانى. پس زندگى مادى اسلامى دچار بى جهتى و نهيليسم اروپايى نمى‌شود؛ هم اوج لذت‌هاى مادى و هم اوج لذت‌هاى معنوى. شايد هم بتوان گفت كه اوج لذت مادى محقق نمى‌شود، مگر همراه با اوج لذت معنوى.
9. زندگى الگو مادى و معنوى استوار بر عقل شيعى، سراسر پويايى است، چون بعد معنوى زندگى آن از بعد مادى و غريزى آن جدا نيست تا دچار جمود و ماندگى فضا و زمان مكانى شود (به عكس عقل مسيحى قرون وسطى) و نه معنويت استعلايى از زندگى مادى جداست تا دچار پوچ گرايى و نهيليست شود ؛ مثل زندگى اروپايى امروز (عقل نهيليست پسامدرنيسم اروپايى). اين عقل نيز از حركت باز مى‌ماند، چون بى‌جهتى، انسان را مات و مبهوت و بى حركت نگه مى‌دارد.
10. پويايى زندگى شيعى، به زندگى روزمره براى زندگى روزمره تبديل نخواهد شد كه يك حركت دورى افسردگى و بيگانگى زاست. تمامى فلسفه‌هاى پويايى گراى غرب، دچار فرآيند جبرهاى اجتماعى و فرهنگى شده‌اند و انسان را در آن ميانه از خود، جامعه، طبيعت و محيط خود، بيگانه و رها ساخته است. پس عقل غربى، عقل بيگانه ساز انسانى در فرآيند پوپايى و تحول است. به عكس عقل شيعى كه هر چه پويايى انسان بيشتر شود، خود آگاهى بيشتر مى‌شود، چون نهايت تكامل، ذكر و يادآورى خداى زنده و آگاه است.
11. اين پويايى تنها بر اساس عقل عرفانى و وجود گرا نيست، بلكه عقل شيعى عقلى تاريخ گرا نيز هست؛ ولى نه »تاريخ سرگردان«، بلكه تاريخى با هدف والاى علم و زندگى كه بر اساس حقيقت شكل مى‌گيرد و خواهد گرفت: (سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق).
اين تجلى عقل تاريخى شيعه، هم در فرهنگ، فضا، زمان و مكان (الافاق) است و هم در درون انسان، پس در عقل تاريخى شيعه، انسان و فرهنگ با هم خواهند بود و جدايى وجود ندارد تا بيگانگى افزايد.
12. بر اين اساس، عقل شيعى از حقيقت آغاز مى‌شود و به اعتبار براى زندگى انسان‌ها مى‌رسد و از وجود آغاز و به تاريخ مى‌رسد و تاريخ را تجليات آن مى‌داند و از انسان كامل آغاز مى‌شود و به انسان‌هاى عادى مى‌رسد (ولايت) و از معنويت مى‌آغازد و به ماديت مى‌رسد و از فرهنگ يا جهان پديدارى شروع مى‌شود و به تمدن مى‌رسد و از وحدت آغاز مى‌شود و به تكثر مى‌رسد و از جهان پديدارى و توليد معنا مى‌آغازد و به ارتباطات ميان فرهنگى مى‌رسد. و از علم آغاز شده به جهان مى‌رسد (از عالِم شروع و به عالَم مى‌رسد) و اين گونه آينده را ترسيم مى‌كند.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 190  صفحه : 1
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست