responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 186  صفحه : 7

نواخبارى‌گرى؛ توهم يا واقعيت
الويرى محسن

اخبارى‌گرى جريانى قوى و مطرح در گستره فرهنگ و تمدن اسلامى است كه در مقطعى زمانى سربر آورد و سپس رو به افول نهاد؛ اما اكنون پرسش اين است كه آيا اخبارى‌گرى بار ديگر رخ مى‌نمايد يا رونق دوباره آن پندارى بيش نيست.
كلمه اخبارى‌گرى به صورت مطلق (اخباريون) به معنى يك گرايش فقهى و طرفداران آن است گرايشى كه در برابر گرايش يا مكتب فقهى اجتهادى معنا مى‌يابد. اخبارى‌گرى در مقابل مجال فراخى كه اصوليون در فرايند استنباط فقهى براى عقل در نظر مى‌گيرند، فرصت اندكى قائل است و به صراحت، توانمندى عقل را براى كارآمدى در حوزه فقه و استنباط فقهى زير سؤال مى‌برد. چنين نگاهى به جايگاه عقل در فرايند فهم دين، در عهد معصومان (ع) ريشه دارد؛ چه در عهد پيامبر(ص) و چه عهد امامان معصوم(ع)، ما با شكل‌هاى مختلف مواجهه با سخن معصوم (ع) روبرو هستيم. صحابى در مواجهه با الفاظ و سخنان معصومان(ع)، گاه سخت پايبند و گاه نوعى روش اجتهادى و استنباطى را پيش مى‌گرفتند؛ براى مثال وقتى پيامبراكرم(ص) از غزوه خندن بازگشت، دليل نقض عهد بنى قريظه، تصميم گرفت، هر چه زودتر آنها را محاصره كند؛ از اين رو هنگام نماز ظهر اعلام كرد كه نماز عصر را در محله بنى قريظه مى‌خوانيم. اين سخن به اين معنا بود كه صحابه و مجاهدان اطراف پيامبر، خود را به سرعت به محله بنى قريظه برسانند و غزوه بعدى را به تأخير نيندازند. ياران پيامبر به راه افتادند، ولى پيش از رسيدن به محله بنى قريظه، نماز عصر در محله بنى قريظه دو برداشت شد. عده‌اى گفتند: خواندن نماز عصر در محله بنى قريظه، نص سخن پيامبر است و نبايد از آن تخطى كرد، بنابراين اگر نمازمان قضا هم بشود، پيش از رسيدن به بنى قريظه نماز نمى‌خوانيم تا به نص سخن پيامبر(ص) عمل كنيم.
عده‌اى هم ديگر گفتند: منظور پيامبر از اين سخن اين بود كه براى رسيدن به محله بنى قريظه شتاب كنيد. حال كه ما نتوانستيم به اين سخن پيامبر عمل كنيم و به موقع خود را به آنجا برسانيم كه نماز عصرمان هم قضا بشود. نماز عصر را در اين دقايق ادا مى‌خوانيم و سپس خود، را به بنى قريظه مى‌رسانيم.
ملاحظه مى‌كنيد كه از اين سخن پيامبر، دو برداشت كاملا مختلف به عمل آمد: برداشت نخست، متن محور و ناظر به ظاهر و نص سخن پيامبر است؛ بى آنكه مجالى براى استنباط و اجتهاد باقى بگذارد و برداشت ديگر استنباطى و اجتهادى است. در زمان امامان معصوم نيز افرادى چون فضل بن شاذان نيشابورى(متوفى 260 قمرى) از سوى ديگر صحابه مورد مذمت قرار مى‌گرفتند كه چرا به قياس عمل مى‌كنند. قطعا اين قياس به مفهوم قياس اهل سنت نيست و معناى آن، مجال و پهنه‌اى براى جولان عقل بوده كه تابع محض ظاهر سخن معصوم نبود. در مقابل، افرادى چون ابوالحسن ناشى‌ء نيز ظاهرگرا بودند؛ يعنى اين دو خط فكرى متفاوت و اين دو نوع مواجهه، از همان زمان وجود داشت. پس از امامان معصوم (ع) نيز همين روش ادامه يافت.
در عصر غيبت صغرا و قرن چهارم هم ما دو مكتب متفاوت داريم؛ يكى حوزه فكرى قم و رى، و ديگرى حوزه بغداد؛ افرادى چون كلينى و صدوق كه حديث گرا هستند، در مكتب فكرى قم قرار مى‌گيرند و در مقابل شيخ مفيد در مكتب فكرى بغداد. شيخ صدوق "اعتقادنا" را مى‌نويسد و شيخ مفيد "تصحيح الاعتقاد".
البته كلمه اخبارى‌گرى در آن دوره به كار نمى‌رفت و به جاى آن، بزرگان مكتبى كه ما امروزه آن را اخبارى‌گرى مى‌خوانيم، با عناوينى چون اصحاب الحديث، اصحاب الاخبار، اهل النقل و... ياد مى‌شد. به ظاهر نخستين بار در كتاب »الملل و النحل« شهرستانى، كلمه اخبارى به كار رفت. سپس كتب مهم، پرآوازه، مشهور و برجسته عبدالجليل قزوينى، يعنى كتاب النقص، وقتى از علماى شيعه سخن مى‌گويد، واژه اخبارى و اصولى را به كار مى‌برد؛ وى يا از الملل و النحل الهام گرفته يا خود اين كلمه را به كار برده است. به هر حال اين دو كلمه اخبارى و اصولى، نماد و نام دو جريان نقل‌گرا و عقل گرا بوده است. در دوران ميانى فقه شيعه، شايد به دليل قوت مكتب حله، فضا براى نگاه اخبارى‌گرى كمى محدودتر شد.
رونق اخبارى‌گرى
در زمان صفوى، بار ديگر شاهد رواج و رونق اين گرايش هستيم. اخبارى‌گرى اين بار نخست در آثار ابن ابى جمهور احسايى كه اوايل قرن دهم مى‌زيسته، تجلى كرد و سرانجام دست شخصت برجسته، يعنى محمد امين استر آبادى - متوفى 1036 قمرى، يعنى تقريبا نيمه اول قرن يازدهم هجرى - به اوج رسيد. اين جريان در اين زمان، به درجه‌اى از قوت رسيد كه همه حوزه‌هاى فكرى و مدارس علمى شيعه را در جاى جاى ايران، و عراق تحت تأثير قرار داد. شايد مهم‌ترين مركز اين انديشه‌ها شهر قزوين بود، اما در اصفهان، قم، نجف و كربلا نيز انديشه حاكم، اخبارى‌گرى متأثر از محمد امين استر آبادى بود. استرآباد خود پيشينه روش اصولى داشت، او به ظاهر از صاحب معالم اجازه اجتهاد داشت؛ اما به دليل مسائلى، در نهايت در مكه مجاور شد و آن گونه كه خود در كتاب الفوائد المدنيه مى‌نويسد، تحت تأثير استاد خود ميرزا محمد استرآبادى كه نبايد با محمد امين استر آبادى خلط شود، اين حركت را آغاز كرد.
وى با تدوين كتاب الفوايد المدنيه، روش استنباط فقهى اصوليون را به شدت مورد حمله قرار داد و براى مثال از افرادى چون محقق كركى كه در دوره‌اى نزديك به او مى‌زيست و همفكران او كه روش اجتهادى داشتند، نام مى‌برد و روش يكايك آنها را نقد مى‌كند و زير سوال مى‌برد. روش او رفته رفته همه محيطهاى علمى ايران و عراق را در مى‌نوردد و حتى به حاشيه جنوبى خليج فارس و كشورهايى چون بحرين و سپس به هند دامن مى‌گستراند.
اكنون وقتى سخن از اخبارى‌گرى به ميان مى‌آيد، به طور عمده همين جريان كه محمد امين استر آبادى مطرح يا احيا كرد، به ذهن خطور مى‌كند. چنان كه مى‌دانيد، اين جريان به اندازه‌اى قدرت گرفت كه حتى در حوزه علميه نجف، كتاب‌هاى اصول فقه را با دستمال بر مى‌داشتند تا از آلودگى آن مصون بمانند.
در قرن دوازدهم، به همت آيت الله وحيد بهبهانى، بار ديگر توجه به عقل در نظام فكرى و فقهى شيعى رونق گرفت و اكنون اغلب صاحب نظران تاريخ فقه تشيع بر اين باورند كه نظام فقهى فعلى شيعى، وامدار حركتى است كه آقا وحيد بهبهانى آغاز كرد.
به هر حال به رغم آنكه به همت آقا وحيد بهبهانى اخباريون هيبت خود را از دست دادند، اين جريان به طور كامل از بين نرفت. البته منطقه نفوذ آن محدود شد و علماى اخبارى از آن پس به كنجى خزيدند و ديگر ميدان دار نبودند؛ نمونه قابل توجه در اين زمينه، در زمان حكومت فتحعلى شاه قاجار اتفاق افتاد؛ شخصى به نام ميرزا محمد استرآبادى، متوفى 1232 قمرى، يعنى در كتاب‌هاى خود، به شدت از اصوليون برجسته‌اى چون كاشف‌الغطاء و ميرزاى قمى، صاحب قوانين انتقاد و به آنها حمله كرده است. وى به دليل عنايت خاص كه فتحعلى شاه قاجار به او اصرار داشت كه با اشاره، هدايت و حمايت فكرى اش، فتحعلى شاه با اصوليون برخورد كند؛ ولى شايد به دليل نفوذ شديد اصوليون درباره شاه و نيز اقدمات عده‌اى درباريان و سياستمداران، موضوع به عكس شد و فتحعلى شاه از حمايت ميرزا محمد استر آبادى اخبارى دست برداشت و او از ايران رفت.
نكته قابل توجه اينكه او به اندازه‌اى در حوزه خود پاى مى‌فشرد كه وقتى يكى از وابستگان دولت روس در ايران، براى فتحعلى شاه دردسر ايجاد كرد، خطاب به شاه قاجار گفت: من چهل روز چله مى‌نشينم و اگر رأس روز چهلم، سر او را براى تو نياوردند، دست از حمايت من بدار؛ اما اگر سر او را براى تو آوردند، به دليل اين كرامتى كه از من مى‌بينيد، به مخالفت با اصوليون برخيز. جالب اينكه او چهل روز، احتمالا به حرم حضرت عبدالعظيم حسنى رفت و در اتاقى دربسته چله نشست. هنوز چهل روز تمام نشده بود كه سرِ قزاق روس را براى فتحعلى شاه قاجار آوردند. ميرزا محمد انتظار داشت كه فتحعلى شاه، به مخالفت با اصوليون برود؛ ولى چنان كه گذشت، چنين نشد و به عكس، شاه از حمايت او دست برداشت؛ يعنى مخالفت اخباريون با اصوليون، حتى در زمان قاجار هم ادامه داشت؛ گر چه رونق پيشين را از دست داده بود.
با توجه به اين گزارش مجمل تاريخى، مشاهده مى‌كنيد كه در حيطه فقه، مسئله اخبارى‌گرى، با همه فراز و نشيب‌هايش، از زمان معصومان عليهم السلام تا كنون، وجود داشته است و نمى‌توان آن را جريان مرده و صد در صد از بين رفته دانست.
عوامل گسترش اخبارى‌گرى
درباره عوامل نفوذ و گسترش جريان فكرى محمد امين استرآبادى، در بين عوامل مختلف، دو عامل بسيار برجسته است: نخست افزايش دوباره توجه به حديث، پس از دوره رونق مكتب حله است كه در آثار فقهايى چون شهيد ثانى، صاحب معالم (فرزند شهيد ثانى)، محقق كركى و عبدالصمد عاملى (پدر شيخ بهايى معروف) رگه هايى از آن مشهود است، به همين دليل محمد امين استر آبادى در يك فضاى ذهنى نسبتاً آماده وارد شده بود؛ گرچه بعضى آنها مانند محقق كركى، مورد نقد جدى محمد امين استرآبادى هم بودند، پس عامل نخست، بهره‌گيرى از بستر فكرى آماده بود كه پيشينيان فراهم كرده بودند.
عامل ديگر نوعى حركت عقل گرايى بود كه بوى افراط از آن به مشام مى‌رسيد؛ چنان كه عرض كردم، استرآبادى در سال 1036 درگذشت. اگر سال وفات برخى چهره‌هاى شاخص فلسفى اين دوره را از نظر بگذرانيد، متوجه مى‌شويد كه پيدايش اخبارى‌گرى و جنبش فلسفى آن روزگاران چقدر به هم مرتبط بوده است: جلال الدين دوانى معروف (متوفاى 984ق)، ميرداماد (1041ق)، ملاصدرا (1050ق)، و مير فندرسكى (1051ق)، در اين ميان بعضى چون ملاصدرا، حملات تندى به حديث گرايان وارد مى‌كنند و با تعابير گزنده و تحقير كننده‌اى مانند كسانى كه عقول ناقصه و آراى سخيفه دارند، از آنها ياد مى‌كنند. (ر.ك. الاسفار الاربعه، ج 9، صص 201- 202ك...انهم مع هذه العقول الناقصه و الاراء السخيفه يخاصمون الحكماء).
در فضايى كه نوعى توجه به ظاهر افراطى به مقام عقل، و توهين به كسانى كه پايبندى به متن دارند، صورت مى‌گيرد به صورت طبيعى، زمينه مناسبى براى گسترش افكار مختلف فراهم مى‌آيد. توجه داشته باشيد كه فيلسوفانى چون ملاصدرا كه ما اكنون ايشان را صاحب جريان فكرى جديد با نام حكمت متعاليه مى‌خوانيم، در زمان خود، بيشتر فيلسوفى مشائى، با دستمايه‌هايى از تفكر صوفيانه يا عارفانه شناخته مى‌شدند و با توجه به منشأ يونانى فلسفه مشائى، عده‌اى نگران اين بودند كه انديشه خالص دينى، دستخوش تحريف شود و مفهومى غير دينى، لباس دين را بر تن كند. به نظر من، اين عامل نيز، از زمينه‌هاى موثر در توفيق انديشه اخبارى‌گرى بود.
چنان كه گذشت، بايد در يك بحث تفصيلى و دقيق، به بررسى عوامل ديگر، در عموميت يافتن اخبارى‌گرى پرداخت؛ عواملى چون روان‌شناسى اجتماعى توده‌هاى شيعه و پيامدهاى جنبش‌هايى مانند جنبش حروفيه.

قلمروهاى اخبارى‌گرى
آنچه درباره اخبارى‌گرى گفته شد، مفهوم مصطلح آن در حوزه فقه بود؛ ولى اخبارى‌گرى به مفهوم واقعى آن، به فقه محدود نيست؛ يعنى اگر مولفه‌ها و شاخصه‌هايى براى اخبارى‌گرى تعيين شود، مشاهده مى‌كنيم كه اين مولفه‌ها و شاخصه‌ها، در حوزه‌هاى ديگر نيز حضور دارد؛ براى مثال دغدغه حفظ خلوص دين از شاخصه‌هاى اخبارى‌گرى است؛ به اين معنا كه اخبارى‌ها كسانى هستند كه از ورود مباحث غير دينى به حيطه دين نگران اند و تلاش مى‌كنند، دين خالص، يعنى همان دينى را كه در زمان معصوم (ع) بوده، بيابند و حفظ كنند. واضح است كه اين ويژگى، تنها نزد فقها نيست و غير فقيهان و غيره فقه نيز مى‌توانند به همين صفت متصف شوند.به همين دليل، دكتر جابرى كتاب خود را »الفكر السلفى عند الشيعه الاماميه« نام مى‌نهد؛ يعنى وقتى از اخبارى‌گرى سخن مى‌گويد، از عنوان »فكر سلفى« استفاده مى‌كند؛ به عبارت ديگر، اخبارى‌گرى را باز گرداندن همه چيز به زمان صدور تفسير مى‌كند.
اهل سنت نيز سلفى گرى را جنبشى عمومى براى بازگشت به سنت سلف صالح و احياى آن مى‌دانند. اين تفكر از اخوان المسلمين مصر تا وهابيت تندروى عربستان و طالبان افغانستان را شامل مى‌شود. همچنين اگر سطحى نگرى و قشرى‌گرى در مواجهه با متن دين را - چه قرآن و چه سنت - يك شاخصه اخباى گرى بدانيم (البته اخبارى‌گرى يك حركت بسيط نيست و از پذيرش بى چون و چراى روايت و حتى مقدم داشتن آن بر قرآن، تا مواجهه انتقادى يا روايت را در بر مى‌گيرد)، باز هم نمى‌توان اين ويژگى را به فقه محدود دانست و روشن است كه ديگر حيطه‌ها مانند كلام را هم شامل مى‌شود. گرچه وقتى از اخبارى‌گرى در تاريخ سخن به ميان آيد، همان گرايش فقهى به ذهن تبادر مى‌كند.
نتيجه اينكه چه بسا كسانى كه در مشرب فقهى خويش، از اخبارى‌گرى تبرى جويند؛ اما در مباحث غير فقه، يك اخبارى كامل باشند و در مباحث انديشه‌اى، شديدتر از اخباريون فقهى عمل كنند.
در دنياى معاصر، اخبارى‌گرى نوينى در حال شكل‌گيرى است؛ ولى بيش از ورود به بحث، لازم است،ويژگى‌ها و پيش فرض‌هايى در باره جهان معاصر مطرح شود و سپس از نشانه‌هاى اخبارى‌گرى نو سخن به ميان آيد.
جهان معاصر، براى مسلمانان و به خصوص شيعيان پنچ ويژگى دارد:
1.يكسان نبودن مواجهه دين داران؛ با تضاد سنت و مدرنيسم؛هنوز مواجهه سنت و مدرنيسم، به يك نقطه تعادل تعريف شده نرسيده است. در چنين فضايى، طبيعى است كه عده‌اى دينداران، دغدغه حفظ دين داشته باشند و به خلوص دين بينديشند و جماعتى ديگر، در پى اثبات توانمندى دين باشند تا اثبات كنند كه دين اسلام مى‌تواند در هر شرايطى همچنان كارآمد باقى بماند. طيفى وسيع، متعدد و متنوعى از نحله‌هاى فكرى، ذيل اين عنوان كلى مى‌گنجد.
در اين طيف عده‌اى به سنت نزديك‌ترند و عده‌اى به مدرنيسم، عده‌اى نيز كوشيده‌اند، راه ميانه را به خود اختصاص دهند. راه ميانه نيز مصاديقى گوناگون دارد. طبيعى است كه خلوص دين و توانمندى آن، با هم مترادف اند و اين همان مطلبى است كه امام راحل، به صراحت به شوراى نگهبان تذكر داده بود كارى نكنيد كه در اين دنياى پيشرفته و پيچيده دين به ناتوانى در اداره جامعه متهم شود. دين خالص دين توانمند هم هست.
2.زنده و بى رمق بودن اخبارى‌گرى در سده‌هاى معاصر؛ پيش فرض دوم اين است كه اخبارى‌گرى و قشرى‌گرى همراه آن، حركت صددرصد مرده نيست. اين حركت گرچه محدود شده و مجالى براى كر و فر ندارد اما همچنان زنده است. فريادهاى شهيد مطهرى در نفى قشرى گرى و سخنان امام (ره) در اين زمينه به ويژه در منشور روحانيت مبين اين مسئله است.
3.تندروى هايى براى اثبات توانمندى و امروزى بودن دين؛ اين تندروى‌ها، هم در زمينه انديشه و هم در رفتار وجود داشته است؛ براى مثال در حوزه انديشه چنان كه مى‌دانيد، در سال‌هاى اخير، در دفاع از يافته‌هاى دانش بشرى، افكارى مطرح شده و دين را »دين آخرت« و تنها ناظر به اعمال عبادى انسان‌ها معرفى كرد. اين ديدگاه طرفداران بسيارى هم يافته است؛ طرفدارانى كه هنوز هم در اين شبهه به سر مى‌برند. اين سكولاريسم دينى (يعنى انديشه‌اى برآمده از دين براى مديريت غير دينى جامعه)، از سوى كسانى كه به عنوان يك انديشمند مسلمان، داعيه احياگرى دينى داشتند، مطرح شد يا در حوزه رفتارى، آنچه درباره موسيقى يا بانكدارى اتفاق افتاد، براى عده‌اى اين گونه تفسير مى‌شد كه به ادله مختلف و نيز براى اثبات توانمندى دين براى رفع نيازهاى جامعه، به پاره‌اى امور غير دينى و غير شرعى، صورت موجه، شرعى و دينى داده مى‌شود؛ يعنى براى وسعت بخشيدن به دامنه دين، دين دارى رقيق شده و از ژرفا و عمق آن كاسته شده است.
4.هويت دينى مردم؛پيش فرض ديگرى كه در اين بحث به كار مى‌آيد، توجه داشتن به هويت عميق دينى مردم ماست. مردم به دليل مشكلات يا افراطهايى براى توانمند نشان دادن دين، به هيچ وجه از اسلام دست نكشيده و نمى‌كشند. مردم حتى آنجا كه نسبت به متوليان امور دينى، دچار نوعى بى اعتمادى مى‌شوند، خود به خود به سمت جايگزين‌هاى عامه پسند مى‌روند؛ ولى دست از دين برنمى‌دارند. آنها وقتى در سطح نخبگان دين شناس، حرفى قابل اعتنا نيابند، باز هم دست از اين نمى‌كشند و به سراغ جايگزين‌هايى براى آن مى‌روند. تجربه آشكار سالهاى پس از پيروزى انقلاب، آكنده از اين نمونه‌هاست.
5.فاصله ميان نخبگان دينى ما با عامه مردم؛ ويژگى و پيش فرض پنجم اين است كه ميان نخبگان صاحب انديشه ما و توده مردم، خواسته يا ناخواسته فاصله افتاده است.
به هر حال، در فضايى كه اين پنج ويژگى در آن به چشم مى‌خورد، حركتى بيرون از حيطه فقه، آغاز شده كه مى‌توان آن را اخبارى‌گرى نوين نام نهاد. اين نو اخبارى‌گرى، اگر به همين ترتيب، روندى رو به رشد داشته باشد، طى چند دهه آينده مى‌تواند، سراسر حوزه‌هاى فكرى و انديشه‌اى ما را بگيرد. اين نو اخبارى‌گرى نشانه‌هايى دارد كه در ادامه به اختصار، مرورى بر اين نشانه‌ها و مظاهر خواهيم داشت:
يكم. ظاهرگرايى؛ از مظاهر نواخبارى‌گرى، ظاهرگرايى در اندازه گسترده است. ظاهرگرايى دينى، يعنى وقتى پاى دين و دين دارى به ميان مى‌آيد، به جاى توجه به جوهره و مفهوم دين، به ظواهر آن توجه شود؛ براى مثال در مجالس دينى جامعه امروزى ما، جريان مداحى‌ها غلبه دارد و مردم را به خود جذب مى‌كند؛ نه سخنرانى‌هاى دينى. حتى اگر برجسته‌ترين عالمان دينى در مجلس حاضر باشند و تنها به نام آن عالم دينى مجلسى برپا شود، مردم اقبالى نشان نمى‌دهند؛ اما براى يك مداح جوان كه هيچ بهره‌اى از مفاهيم دينى هم ندارد، انبوهى از جمعيت گرد مى‌آيند.
اين مسئله به معنى ترجيح يافتن پرداختن به ظواهر دينى بر تبيين مفاهيم دينى است. اين ظاهر گرايى حتى در خود مداحى‌ها هم به چشم مى‌خورد. مداحى اهل بيت (عليهم السلام) امرى پسنديده و بسيار ارزشمند است. چنين مداحى اى داراى مضامين بلند اعتقادى و اخلاقى است. حال مداحى‌هاى آستانه پيروزى انقلاب اسلامى يا سال‌هاى نخست پيروزى انقلاب را در نظر بگيريد و با مداحى‌هاى امروزى كه به قطر بازو خم ابرو و بلندى و سياهى گيسوى ابوالفضل(ع) نظر دارد مقايسه كنيد.
وقتى در مداحى‌ها، ظاهر و جسم اوليا و بزرگان، به جاى اخلاق و انديشه آنها مورد توجه قرار مى‌گيرد، نشان حركت جامعه دينى از ژرفا به سطح و از مغز به پوسته است. هم چنين بروز همين شكل و شمايل كشى‌ها، از ديگر نشانه‌هاى اين ظاهر گرايى است. ديگر سخت مى‌توان محفلى دينى را يافت كه از اين تصاوير استفاده نكنند. اگر در گذشته تنها تصاويرى از اميرمؤمنان (ع) و يا امام حسين (ع) و در مواردى ابوالفضل العباس رسم مى‌شد اكنون همه امامان (ع) چهره‌پردازى مى‌شوند و حتى عكس دسته جمعى آنها هم، در بعضى تصاوير به چشم مى‌خورد.
دوم. احياى پاره‌اى مباحث كلامى برخاسته از نگاهى محدود و تنش زا؛ اگر مباحث كلامى دهه‌هاى اخير را بر نمودارى ترسيم كنيد، مشاهده مى‌كنيد كه طى چند دهه اخير، مباحث كلامى ما به موضوعاتى چون جوهره دين، توانمندى دين، احياگرى دينى و... توجه داشته است.
اين مسائل، صرف نظر از داورى درباره محتواى آن، مباحثى نو، كاربردى و متناسب با نيازهاى كلان فكرى جامعه معاصر بود ؛ ولى اكنون مى‌بينيد كه تعداد مباحث كلامى مربوط به بحث‌هايى خاص از امامت و خلافت، آن هم تنها در مواجهه با اهل سنت، بسيار افزايش يافته است؛ يعنى توجه به مباحثى كه در طول تاريخ به فراوانى در مورد آن بحث شده و در مواردى رديه‌هايى نيز نوشته و دوباره نقد و رد شده است. چنين بحث‌هايى كه با لحنى گزنده عليه اهل سنت نوشته مى‌شود؛ نه گامى در مسير دفاع از مكتب اهل بيت(ع) برداشته؛ نه حتى يك نفر از اهل سنت را به مكتب اهل بيت(ع) علاقمند كرده است و نه گره‌اى از مشكلات فكرى جامعه باز كرده است.
در سال‌هاى اخير نگارش كتابهايى كه هيچ بحث قابل توجهى در آن وجود ندارد و تنها براى زنده كردن اختلافات شيعه و سنى نوشته مى‌شود، افزايش يافته است. دو سال پيش، در يكى از مساجد بين جاده‌اى كه براى نماز در آن توقف كرد بوديم، خادم مسجد، اين كتاب‌ها را توزيع مى‌كرد و مى‌گفت: يكى از آقايان اين كتاب‌ها را براى هديه دادن به مسافران به من داده است.
طبيعى است كه اين شيوه در پرداختن به مسائل كلامى شك برانگيزاست. در اين گونه مسائل، بايد به احتمال وجود دست‌هاى بيگانه هم توجه كرد. به هر حال دامن زدن به اين مباحث، نشان غفلت از مهم‌ترين نيازهاى كلامى جامعه معاصر و بازگشت به مباحث كلامى قديم است كه هيچ نوآورى‌اى در آنها وجود ندارند. به باور ما، هيچ انديشه‌اى به اندازه انديشه امامت، به بازخوانى و بازگويى براى جامعه امروز و جهان اسلام و معاصر نياز ندارد؛ ولى نه بحثى كه از دريچه‌اى تنگ، تكرارى و ناكارآمد به آن نگريسته شود. از نگاه ما، اين گونه بحث كردن از مباحث كلامى، به ويژه امامت، نوعى غفلت از مغز و باقى ماندن در سطح و در خوش بينانه‌ترين حالت، تلاش براى حفظ خلوص يك انديشه والا به نام امامت است؛ ولى با غفلتى كامل از بايستگى‌هاى كنونى مباحث امامت كه اين نيز از ويژگى‌هاى اخبارى‌گرى است.
سوم. مرجعيت يافتن فكرى كسانى كه صلاحيت مرجعيت فكرى را براى تبيين دين ندارند؛ از ديگر نشانه‌هاى اخبارى‌گرى جديد، كنار ماندن صاحبان فكر و انديشه دينى و به عرصه آمدن كسانى است كه اهليت مرجعيت فكرى را ندارد؛ براى مثال مجالس زنانه‌اى را كه برخى »خانم جلسه‌اى«ها اداره مى‌كنند، در نظر بگيريد؛ جمع قابل توجه از بانوان مذهبى ما كه پيش از اين افكار و انديشه‌هاى دينى خود را از علماى تراز اول مى‌گرفتند، اكنون از خانم هايى مى‌گيرند كه هيچ مرجع رسمى، صلاحيت علمى و حتى اخلاقى آنها را تأييد نكرده است. براى مثال در اين ميان كسانى وجود دارند كه حتى ديپلم هم نگرفته‌اند. برخى آنها هم زندگى مذهبى‌ايى نداشته‌اند و اكنون در اين جلسات، عده‌اى را در كانون تأثيرپذيرى خود قرار داده‌اند.
چهارم. نفى يك پارچه تمدن غرب؛ از جلوه‌هاى نواخبارى‌گرى، نفى كامل تمدن غرب، به بهانه خالص نگاه داشتن دين است و نفى كامل تمدن غرب، با اين استدلال كه همه چيز بايد خاستگاه دينى و اسلامى داشته باشد و دين اسلام مى‌تواند همه چيز بسازد و چون تمدن غرب، بر خلاف فطرت بشر است، بايد به طور كامل دور ريخته شود. اين تفكر، نشانه جديدى در رواج اخبارى‌گرى است كه البته بسيار تأمل برانگيز است. اين در حالى است كه طرفداران اين نظريه از كنار گذاشتن مظاهر صنعت و تكنولوژى غربى عاجزاند.
ما در مقام دفاع از تمدن انسان محور يا دنيا محور غرب كه بحمد الله دوران افول آن آغاز شده نيستيم؛ اما نفى كامل همه دستاوردهاى بشرى را هم منطبق با آموزه‌هاى دينى، به ويژه گذشته تمدن اسلامى نمى‌دانيم.
اين سخن، به معناى از دست دادن هويت تمدنى همه مسلمانان است؛ مگر همه علوم رايج در گستره تمدن اسلامى كه اين همه به آن مباهات مى‌كنيم، با اسلام زاده شدند؟ تمدن بزرگى كه به فرموده امام خمينى قدس سره، با آنكه به اسلام به صورت ناقص عمل كردند، آن همه عظمت آفريد، با آغوش باز به سراغ يافته‌هاى تمدن بشرى رفت و آنها را در محيط خود بومى كرد. اگر اسلام در حجاز باقى مانده بود و وارد سرزمين‌هايى چون ايران و روم نمى‌شد، يقيناً تمدن اسلامى زاده نمى‌شد.
پنجم. بازار گرم خواب و رويا؛ شاخصه ديگر قشرى‌گرى و سطحى‌نگرى، رواج و رونق خواب و روياست كه بازار آن روز به روز گرم‌تر مى‌شود. روشن است كه هدف ما نفى اين نكات نيست. ما قصد نداريم روياهاى صادقه اولياى خدا را بى ارزش بشماريم؛ ولى همه مى‌دانيم كه اين روياها بر فرض صحت و صداقت گوينده آن حداكثر ارزش فردى دارد؛ يعنى تنها براى خود آن فرد حجيت و اعتبار دارد. ما نمى‌توانيم به استناد اين گونه خواب‌ها، سخن يا موضعى را به امام معصوم (عليه السلام) منسوب كنيم. كتاب‌هايى هم كه در مورد فضيلت و شرح احوال بعضى علما چاپ مى‌شود و البته نكات آموزنده بسيارى در آنها يافت مى‌شود، گاه مشتمل بر مسائلى از اين دست است كه اگر درست فهم نشود، جوان‌هاى مسلمان، متدين و خداجو را به جاى تلاش علمى، به رياضت‌هاى غير شرعى و عرفان غير دينى سوق مى‌دهد.
ششم. رواج كتاب‌هايى چون طب قرآن؛ چاپ و تجديد چاپ كتاب‌هايى كه جنبه‌هاى غير هدايتى قرآن را برجسته مى‌كند و در اين مسير به روايات ضعيف تكيه مى‌كند، از ديگر نشانه‌هاى اخبارى‌گرى نوين به حساب مى‌آيد. باز هم ناچارم براى پرهيز از گرفتن ژست روشنفكرى، تأكيد كنم كه سخن من به اين معنا نيست كه از قرآن و دعاها، هيچ گاه نبايد شفا طلبيد؛ ولى سخن بر سر اين است كه اگر قرار باشد، واقعاً به جاى بهره‌گيرى از دانش پزشكى، به اين چيزها روى بياوريم، مطابق آموزه‌هاى قرآنى، سنت پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام حركت كرده‌ايم و واقعاً هم اين طور نيست كه همه روايات مورد استناد آقايان جعلى باشد، ولى همه اين روايات نيازمند سنجش و ارزيابى درونى و بيرونى، مطابق شيوه‌هاى دقيق نقد روايت است.
حيطه‌هايى كه اين اخبارى‌گرى نوين را در آن مى‌توان يافت، به مجالس عزادارى محدود نيست و به راحتى مى‌توان، رد پاى آن را در مباحث مربوط به مهدويت و شكل‌هاى عرض ارادت به محضر قدسى ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) و يهودگرايى نوين كه در قالب و پوستين يهودستيزى جلوه كرده يافت.
آنچه آن را نو اخبارى‌گرى مى‌توان خواند، در چند سال اخير قوت بيشترى يافته است و بر اساس روش‌هاى تحليل روند، مى‌توان پيش بينى كرد كه رشدى فزاينده خواهد داشت و اگر به همين ترتيب ادامه يابد، به بزرگ‌ترين خطرو چالش محيطهاى شيعى، طى چند دهه آينده تبديل خواهد شد.
نكته مهمى كه در پايان بايد به آن پرداخت اين است كه نفوذ اين شكل از اخبارى‌گرى، بيشتر در سطح توده‌هاى مردم است، تا نخبگان و صاحبان انديشه؛ ولى با توجه به چگونگى تعامل برخى نخبگان جامعه ما با توده‌هاى مردم كه شهيد مطهرى هم نسبت به آن توجه داده‌اند، ما شاهد تأثيرپذيرى برخى متوليان فكر و فرهنگ مردم، از مردم هستيم. شايد ده سال پيش، كمتر شخصيت صاحب فكرى را مى‌يافتيد كه نسبت به اين مسائل، همگرايى نشان دهد؛ اما در سال‌هاى اخير، شاهد افزايش اين موضوع هسيتم. گرچه تعداد كمى از بزرگان به صورت آشكار، در اين باره اظهار نظر كرده‌اند، و هشدار و حتى فتوا داده‌اند؛ ولى جمع زيادى سكوت كرده‌اند و در مواردى هم همراهى كرده‌اند. گاه مردم نخبگان را به دنبال خود مى‌كشند. نشانه‌هايى از رخنه نواخبارى‌گرى بين نخبگان و حتى برخى موسسات آموزش عالى و دانشگاه‌هاى اسلامى به چشم مى‌خورد كه مى‌تواند نگران كننده باشد. همه در هر رده علمى و اجتماعى، وظيفه سنگينى بر دوش دارند، برخورد با اين آسيب‌ها بايد بسيار ظريف، سنجيده و در چارچوب تنظيم شده از سوى مراجع بزرگوار باشد. مواجهه با اين گونه مطالب كه با احساسات عامه مردم پيوند خورده اگر درست و سنجيده نباشد، مى‌تواند پيامدهاى جبران ناپذيرى را به دنبال داشته باشد.
در برخورد با اين آسيب‌ها، بايد دقت كرد كه جوانان متدين و پرشوردلسرد نشوند. بايد دقت كرد كه با اين آسيب‌ها مبادا به دام تسامح بى حد و مرز دينى افتاد؛ تسامح توصيه شده در دين، در كنارتعصب نسبت به دين دارى است.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 186  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست