responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 180  صفحه : 3

ترجمان وحيانى عدالت
ابو زيد نصر حامد

مترجم: محمد صابر صديقى

مقدمه
عدل از مفاهيم بنيادى است كه قرآن در بخش‌هاى مختلف، با استفاده از روش‌هاى گوناگون، توضيح و تبيين آن پرداخته و رعايت و پاى‌بندى به آن را مورد تأكيد قرار داده است. از نگاه قرآن، آفرينش بر پايه عدل استوار بوده و ظلم و بى‌عدالتى در آن جايى ندارد؛ از اين رو رفتار مخالف عدل و عدالت، درست به معناى پايمال كردن و ناديده گرفتن قوانين هستى است كه آفريدگار تعيين فرموده است. مفسران و دانشمندان مسلمان، بخش‌هاى گوناگون علوم قرآن را كه براى توضيح و تبيين عدل الهى بنا شده، بر عروة الوثقاى فطرت - اين پيمان جاودانه ميان آفريدگار و بندگان - اختصاص داده‌اند. تقاضاى فطرت انسانى اعتراف به يگانگى خدا و پاى‌بندى به اين تقاضا و رعايت آن، همان عادل بودن فرد است. از اين رو قرآن و پيامبران، همه فقط به ياد آورندگان (مذكّر) هستند و انسان را به يادآورى پيمان مقدس فطرت و رعايت مقتضاى آن فرا مى‌خوانند.
براى بررسى موضوع عدل و برابرى و روشن ساختن ديدگاه اسلام درباره آن، تحليل و بررسى علمى مسائلى چون تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جايگاه زن، جايگاه غير مسلمانان در جامعه اسلامى و آزادى عقيده، و توجه به موافقت اسلام در اين مسائل، اساسى است. هم‌چنين بازنگرى در تفسير تاريخى متن قرآنى يا (Re-Contextualijation) از نيازهاى اساسى، بنيادى و مهم آن است. نيز تعمق و تحليل درباره داستان‌هاى قرآنى به مثابه نمونه‌هايى از سركشى و انحراف انسان از عدل الهى، و بالاخره بررسى مفهوم »ميزان« (ترازو) به منزله نماد و معيار سنجش خوبى‌ها و بدى‌هاى انسان، به منظور دستيابى تصوير درست از مفهوم عدل در قرآن، لازم و ضرورى است.
در چارچوب حقوقى و قضايى، همواره مسئله عدل (در بحث برابرى) در برابر قانون مطرح مى‌شود؛ يعنى قانون را بايد با همه مقررات و مضامينش رعايت كنند و بدون در نظر داشتن موقعيت اجتماعى، سياسى و اقتصادى با آنان به طور مساوى برخورد كنند؛ اما مفهوم »عدل« دايره وسيع‌ترى را شامل مى‌شود و نبايد به معناى قضايى محدود شود، زيرا برابرى و مساوات، مفهومى نسبى بوده و در ارتباط با هنجارهاى فرهنگى، اجتماعى و احياناً سياسى، اقتصادى و دينى تعريف و تعيين مى‌شود.
در گذشته عدل و برابرى را يكى مى‌دانستند؛ از اين رو، عدل را نيز مانند برابرى، در ارتباط با هنجارهاى ذكر شده در بالا تعريف مى‌كردند؛ اما با پديد آمدن آگاهى‌هاى جديد از حقوق انسان، نسبيت گرايى فرهنگى با چالش مواجه شده و عدالت مطلقه مبنى بر مساوات ميان افراد و ملت‌ها، بدون در نظر داشت اختلافات و ويژگى‌هاى ايشان، دوباره مورد توجه متفكران واقع شده است.
در اين نوشته مفهوم قرآنى - نه اسلامى و فقهى - عدل بررسى شده است؛ هر چند اين بررسى كار آسانى نبوده و وسعت آن از حوصله اين مقاله خارج است؛ اما بررسى مفهوم اسلامى و فقهى آن، از اين نيز مشكل‌تر و مستلزم در نظر گرفتن همه علوم اساسى اسلامى، مانند اصول فقه، الهيات، فلسفه، عرفان و آگاه بودن به آنهاست.

اسلام و عدل الهى
از ديدگاه قرآن، اسلام دين جديدى نيست كه بر محمد(صلى‌الله‌عليه وآله) نازل شده باشد تا آن را در ميان اعراب تبليغ كند، بلكه پيام جاودانه‌اى است كه همه پيامبران، از آغاز تاريخ بشر و در طول آن، براى رساندن آن به مردم، گماشته شده‌اند.(1) بنابراين، همه پيامبران مطابق تعريف قرآن از اسلام، مسلمان بوده‌اند.(2)
در قرآن از اسلام به عروة الوثقى تعبير شده، به پيمان جاودانه فطرى ميان خدا و انسان كه پرسش از تولد انسان بسته شده، اشاره دارد.(4) همين پيمان و تعهد فطرى انسان با خداست كه منشأ نوعى خودآگاهى در انسان درباره وجود خداوند و يگانگى و حاكميت مطلق اوست و اين خودآگاهى، همان فطرت يا قانون الهى سرشت در روان فرد است كه مقتضاى آن پايدارى و استقامت بر توحيد و عدل است و بالأخره همين فطرت معيار محاسبه و سنجش اعمال فرد در آخرت خواهد بود.(5)
بنابراين، شناسايى و رعايت مقتضيات فطرت در زندگى، همان استوار بودن بر دين مورد پذيرش خدا و موجب نجات اين جهانى و آن جهانى بوده و ناديده گرفتن و دست كم گرفتن آن، موجب عذاب و عقابى است كه مسئول آن خود فرد است. داستان آدم و حوا در قرآن نشان مى‌دهد كه علت بيرون شدن آنان از بهشت، به رغم بلندى منزلت‌شان، همان مسئوليت‌ناشناسى آنها (فراموشى پيمان با خداوند براى نخوردن ميوه ممنوع) بوده(6) كه خود آنان به آن اعتراف و از آن به نام "ستم بر خويشتن" ياد كردند و بخشايش خود را از خداوند خواستار شدند.(7) بنابراين، اين هبوط، نه از روى خودكامگى و خودسرى، بلكه بر اساس نتيجه عملكرد آنها و پاس نداشتن پيمان عادلانه ميان دو طرف بوده است. تجربه فراموشكارى آدم، نياز انسان به يادآورنده (مذكّر) را نشان مى‌دهد و كلماتى را كه آدم از خدا گرفت و همچنين قرآن (ذكر) و همه پيامبران (مذكر) به ياد آورندگان‌اند(8) كه خداوند براى بازداشتن بندگان از ظلم بر خود گماشته و فرو فرستاده است.
قرآن هميشه ظلم بر نفس (خويشتن) را با عدل الهى يك جا مى‌آورد و نسبت هر گونه ظلمى به پروردگار را به شدت نفى مى‌كند.(9)
پيروى از پيامبران و پذيرش دعوت ايشان، در حقيقت رعايت و پاس داشتن همان فطرت و پايدارى بر دين خداست كه با رعايت آن، فرد مؤمن به شمار مى‌آيد؛ چه پيرو يهود باشد يا مسيحى يا اسلام، زيرا اختلاف اديان تنها در مقررات و قوانين آنهاست كه موقتى و قابل تغيير است؛ اما در بُعد عقيدتى كه همان توحيد، معاد و پارسايى... است، اختلافى در ميان آنها نيست.(10)
قرآن افراد بشر را بر اساس آنچه گفته شد، به چهار دسته تقسيم مى‌كند:
1. كسانى كه وجود پروردگار را منكر و معتقدند، پس از مرگ، زندگى ديگرى وجود ندارد (كافران).
2. افرادى كه به وجود خدا و يگانگى او باور دارند و مقررات و قوانين شرع را نيز رعايت مى‌كنند (مؤمنان).
3. دسته‌اى كه وجود خدا را مى‌پذيرند؛ ولى چيزهاى ديگرى را شريك او مى‌دانند (مشركان).
4. كسانى كه به وجود خدا و يگانگى وى باور دارند، ولى قوانين و مقررات شرع را رعايت نمى‌كنند (فاسقان).
حال اين پرسش مطرح مى‌شود كه آيا امكان برخوردارى از عدل و عدالت در جامعه اسلامى براى كافران و مشركان وجود دارد؟
پاسخ قرآن به اين پرسش مثبت است، چون عدل الهىِ نهاده شده در پيمان جاودانه الهى ميان خدا و بنده يا همان فطرت، هيچ گونه ظلمى را در هيچ بخشى از هستى نمى‌پذيرد.

برابرى و عدل
به نظر مى‌آيد كه برخى مسائل، در بررسى‌هاى امروزى، با مفهوم عدل در تضاد است؛ مانند تعدد زوجات (چند زنى)، نقش و جايگاه زن، جايگاه غير مسلمانان و آزادى عقيده. اين مسائل هميشه، در هر بحثى در مورد قرآن و اسلام، پيش كشيده مى‌شود. اگر چه فقيهان و دانشمندان مسلمان، پاسخ‌هايى توجيهى به اين مسائل داده‌اند؛ ولى بررسى تاريخى و بازنگرى در تفسير تاريخى متن قرآنى، راه را به سوى تحليل و تفهيم درست و رساتر اين مسائل باز مى‌كند.
از نظر تاريخى، تعدد زوجات، عملى معمول در جوامع بشرى پيش از اسلام بوده و آن را بخشى از وحى الهى و يك آورده قرآنى دانستن، اشتباه و خطاى علمى بزرگى است؛ البته درست است كه قرآن اين موضوع را مورد بررسى قرار داده و مقرراتى براى آن وضع كرده است؛ اما وقتى گفتمان اسلامى را در مقايسه با او بر اساس قواعد گفتمان پيش از اسلام (جاهلى) بسنجيم يا به عبارت ديگر، در تفسير متن قرآنى بازنگرى كنيم، در مى‌يابيم كه قرآن تنها پديده موجودى را قانونمند كرده است؛ نه اينكه هنجار جديد اجتماعى را تجويز كرده باشد.
آيه قرآنى كه ادعا مى‌شود، تعدد زوجات را پيش‌بينى و تجويز كرده، اساساً موضوع يتيمانى را كه پس از شهادت پدرانشان در جنگ احد (سال سوم هجرى)، به سرپرستى و نگهدارى نياز داشتند، مورد بررسى قرار داده است. از قرينه‌هاى تاريخى و گفتارى آيه بر مى‌آيد كه اين جواز، تنها درباره نكاح مادران آن يتيمان يا دختران يتيم، در صورت خوف از عدم رسيدگى درست به آنها - در صورت عدم ازدواج - بوده است. با توجه به اين پيشينه‌هاى تاريخى و گفتارى، در مى‌يابيم كه عدل، نه تنها در اينجا در كانون توجه قرآن قرار دارد، بلكه آيات بعدى آن نيز بر اين نكته تأكيد مى‌كنند(11) كه ترغيبى شديد، به خوددارى از ازدواج با بيش از يك زن را مى‌رساند. مشكل بنيادى اين مسائل آن است كه سنت‌هاى اجتماعى جاهلى، همچنان حاكميت خويش را بر جوامع اسلامى و اصول فقه اسلامى حفظ كرده است. نام اين سوره "نساء" اشتباه‌آور است، چون در آن به جاى محتوا، عنوان در نظر گرفته شده است؛ در حالى كه اگر محتوا در نظر گرفته مى‌شد، نام مناسب براى آن "عدل" بود، و اگر به آنچه گفتم، تصوير قرآنى از ازدواج را بيفزاييم، سوء تفاهم به كلى رفع مى‌شود. قرآن پيوند ازدواج را از نشانه‌هاى خداوندى مى‌شناساند.(12)
به طور عمومى از ديدگاه قرآن، جايگاه زن، از نگاه تاريخى و نسبى، رو به رشد بوده است. با بازنگرى در تفسير گفته‌هاى قرآنى درباره جايگاه زن و توجه به پيشينه‌هاى تاريخى و گفتارى، در مى‌يابيم كه هدف اساسى قرآن پياده كردن عدل و عدالت در خصوص جايگاه زن و نقش او در جامعه است. هنگامى كه از گفت و گو درباره نقش و جايگاه زن گذشته و به مسائل بحث برانگيزتر و داغ‌تر حقوق انسانى مى‌رسيم، مشاهده مى‌كنيم كه برابرى در پرتو مفهوم قرآنى عدالت، از تعاليم بنيادى اسلام است. اين مطلب به روشنى تمام، در سوره نساء آمده است كه خداوند همه انسان‌ها را از يك نفس آفريده و سپس جفت آن را نيز از خود او خلق كرد.(13) پس از آن، براى شناخت و معرفت از يك‌ديگر، آنها را قبيله قبيله و قوم قوم ساخت.(14) البته اين برابرى پديده‌اى اختيارى نيست، بلكه هديه الهى نهادينه شده‌اى در چارچوب كرامت و شرافت براى انسان است [ ... ].(15)
برداشت‌هاى نادرست از بسيارى مفاهيم قرآنى، در نتيجه عدم رعايت سياق و قرينه در تفسير اين آيات و نيز ترتيب‌هاى بعدى آيات و سوره‌هاى قرآنى به وجود آمده است. در قرآن آمده كه مشركان در هر جايى كه پيدا شوند، بايد كشته شوند؛(16) اما با عنايت به قراين گفتارى، تاريخى و دستورى اين فرمان، در مى‌يابيم كه مقصود از اين گزاره، تنها تخويف و تهديد است، بلكه سياق، قرينه و نيز عملكرد پيامبر شاهد آن است كه جنگ تنها وسيله رفع موانع و قيودات از سر راه دعوت و اعاده و حفظ عدالت بوده است. رفتار پيامبر در فتح مكه كه ده سال پس از بيرون راندن اجبارى مسلمانان از آن صورت گرفت، دليل خوب و مستندى بر ضد فهم لفظى و عارى از قرينه‌هاى تاريخى و بلاغى اين متن قرآنى است. پيامبر به سادگى مردم مكه را بخشيد و براى ايشان از خداوند مغفرت طلبيد.
در صدر اسلام، حتى يك مورد هم قتل دسته جمعى توسط سپاه اسلام صورت نگرفته است و اين نشان مى‌دهد كه مسلمانان نخستين، اين آيات را حاوى فرمانى لازم‌الاجرا و فريضه‌اى دينى نمى‌دانستند. روى همرفته مسلمانان، نه تنها به عدالت در برابر غير نظاميان امر شده بودند، بلكه طبق فرمان الهى به حفظ رابطه و رفتار نيكو با نظاميان موظف بودند.(17)
به همين ترتيب، بازنگرى در تفسير متون، مسائل مربوط به جايگاه غير مسلمانان را حل و مشكلات موجود و سوء تفاهم‌ها در مورد ديدگاه اسلام به اين مسئله را برطرف مى‌كند؛ براى نمونه، وضع جزيه در اسلام براى غير مسلمانان يك آورده قرآنى نيست، بلكه اين روش معمول سياسى و اقتصادى، در همه امپراتورى‌هاى پيش از اسلام، مانند امپراتورى فارس و روم وجود داشته و پرداخت آنها از جزيه با تفسير فقهاى مسلمان متفاوت بوده است؛ يعنى جزيه را علامتى براى تحقير و تسليم كامل جزيه‌دهندگان مى‌دانستند؛ در حالى كه خوشبختانه هيچ يك از فقهاى مسلمان، چنين برداشتى از آن ندارند، بلكه آن را يك ماليات اضافى در عوض خدمات اجتماعى و معافيت از خدمت سربازى مى‌دانند، از اين رو، زنان، كودكان، مريضان، معيوبان و كشيشان را از پرداخت آن معاف دانسته‌اند و حتى پا را از اين فراتر گذاشته، فقرا و نيازمندان غير مسلمان را در زكات كه تنها مسلمانان پرداخت مى‌كنند، سهيم مى‌دانند.
با بررسى و تعمق در اين نكات، مى‌توان به عنايت و اهتمام بسيار قرآن براى تعميم و ريشه‌دار ساختن عدالت اجتماعى پى برد.
آيات نازل شده در مكه، بر عدل و عدالت با يتيمان، تهى‌دستان و نيازمندان تأكيد دارد؛ از اين رو، اين آيات بايد در پرتو سياق وضع اجتماعى - اقتصادى مكه، در قرن هفتم ميلادى كه عهد بحران عدالت اقتصادى بوده و اهتمام به عدالت اجتماعى يكى از نيازهاى اوليه آن بود، تفسير و تحليل شود. اگر چه قرآن در اين آيات، واژه »عدل« را به كار نمى‌برد؛ ولى با ذكر حوادث و سرگذشت‌ها، به صورت ضمنى به ضرورت اهتمام به عدالت اجتماعى اشاره مى‌كند.
برخى از اين آيات، پيامبر را مخاطب قرار داده، صورت روزهاى كودكى‌اش را يادآور مى‌شود كه پدرش را پيش از تولد و مادرش را در شش سالگى از دست داده بود.
تجارب دردآور دوران كودكى وى با وجود سرپرستى جدش، نمونه‌اى از جامعه عارى از عدالت اجتماعى - اقتصادى آن روز مكه است. به همين دليل، قرآن روزگار كودكى و يتيمى پيامبر را به آن حضرت يادآورى مى‌كند.(18)
قرآن مردم آن روز مكه را به قومى از پيشينيان كه به عمد، از ورود مستمندان به بستان‌هاى خود و استفاده از ميوه‌هاشان جلوگيرى مى‌كردند، تشبيه كرده است.(19) كه اين خود تصويرى از نابرابرى اجتماعى را نشان مى‌دهد و اين را بارها با گويش‌ها و شكل‌هاى مختلف تكرار كرده(20) و حتى در جايى از بد رفتارى با نيازمندان و يتيمان به منزله كفر و بى‌دينى ياد كرده است.(21)
قرآن، شخص خودپرست و مغرور را ثروتمند يا فقير، نكوهش كرده و طبيعت چنين شخصى را چنين تصوير مى‌كند: اگر او ثروتمند باشد، پس با تكبر و فخر مى‌گويد: »خداى مرا مورد كرم و فضل خويش قرار داده است«؛ ولى چون فقر به سراغش آيد مى‌گويد: "خداوند مرا توهين و تحقير كرده است"(22)؛ يعنى در هر دو صورت، طورى عمل مى‌كند كه گويى وى، تنها انسان موجود روى زمين است و هيچ اعتنايى به ديگران و نيازهاشان، حتى در حالت ثروتمندى نيز ندارد. قرآن به صراحت بيان مى‌كند كه ثروتمندى امتيازى نيست كه از طرف خداوند به نخبگانى از جامعه هديه شده باشد و فقر نيز علامت تحقير مستمندان از طرف خدا نيست، بلكه ثروتمندى و فقر، هر دو وسايل آزمايش انسان هستند كه سخاوت و استفاده درست و عادلانه از آنها، پيروزى در اين امتحان، و خودخواهى و سودپرستى و خدانشناسى در آن، ناكامى در اين آزمون است. گناه واقعى سودپرستان و بخيلان اين است كه نه خود به يتيمان و تهى‌دستان كمك مى‌كنند و نه ديگران را به اين كار تشويق مى‌كنند. آنان در حقيقت مى‌خواهند، همه ثروت‌ها و دارايى‌هاى جهان را ببلعند و به زر اندوزى، شيفتگىِ بى‌اندازه‌اى دارند.(23)
قرآن در داستان‌هاى بسيار، نمونه‌هايى از افراد ثروتمند، مستكبر و بى‌انصاف را به تصوير مى‌كشد. در يكى از اين سوره‌ها، انسانِ ثروتمند، مستكبر و از خود راضى تصوير شده است. او درين خيال است كه وى سزاوار همه آنچه خداوند به وى ارزانى داشته، بوده است و حتى تمناى نعمت‌ها و امتيازات ديگرى را در آخرت نيز دارد. وى به جاى اينكه خدا را شكر كند و حق ديگران را در دارايى‌اش بدهد، به همراهان خويش با ناز و تفاخر مى‌گويد: "من بيشتر از تو مال و عزت دارم".(24) قرآن از چنين شخصى با نام »ظالم به نفس خويشتن« ياد كرده است؛ يعنى روش وى درست مقابل مقتضاى فطرت عادل و عدل گراى او بوده و به دور از تقاضاى پيمان فطرى وى با خداست.(25) در مقابل، تصويرى از آدمى عادل و رعايت كننده تمايلات و خواسته‌هاى فطرت ارائه مى‌دهد كه همه نعمت‌ها را از خدا دانسته و خود را به رعايت عدل و شكر خداوند ملزم مى‌داند و در برابر رفيق گستاخش پاسخ مى‌دهد: "آيا بر خداوندى كه تو را از خاك و سپس از نطفه آفريد و به مردى رسانيد، كافر شدى؟ امّا من كسى را شريك پروردگارم نمى‌سازم".(26)
خداوند جزاى استكبار و ظلم بر نفس خويشتن را كه با كفر مساوى است، اين طور تعيين فرمود كه "ميوه‌هايش گرفته و از دستش خارج شد و او از آنچه در پرورش آنها خرج كرده بود، اظهار تأسف مى‌كرد و مى‌گفت: اى كاش كسى را شريك پروردگارم نمى‌ساختم".(27)
اين ماجرا در چندين داستان قرآنى تكرار شده و بر اين نكته تأكيد دارد كه عذاب الهى بر هر قوم، به مقتضاى عدل بوده و در حقيقت نتيجه عملكرد خود آنهاست.
بدرفتارى و بى‌خبرى از مستمندان، ناداران، نيازمندان، بيچارگان و معيوبان، تنها در قرآن نكوهش نشده است، بلكه جهت‌گيرى همه اديان و كتاب‌هاى آسمانى در اين باره يكسان است؛ البته قرآن اين موضوع را با دقت و شمول بيشترى بيان مى‌كند. قرآن پرداخت حق مستمندان و ناداران از دارايى ثروتمندان را فريضه‌اى دينى قرار داده، بدين ترتيب - شايد - نخستين سيستم رفاه اجتماعى را در تاريخ جوامع بشرى بنيان مى‌گذارد. در اين سيستم، هيچ گونه تبعيض مذهبى و اعتقادى وجود ندارد و حتى به طور كنايه هم، براى گروهى امتياز ويژه‌اى نيست. قرآن زراندوزى و نشناختن حق ديگران در دارايى را به شدت نكوهش مى‌كند.(28) و هدف از وضع زكات و صدقات را توزيع عادلانه ثروت و جلوگيرى از جمع شدن ثروت در دست و جيب شمارى ثروتمندان مى‌داند.(29)
امّا آيا وضع زكات به تنهايى، مى‌تواند عدالت اقتصادى را به وجود بياورد؟ بلى، به ويژه اگر قراين و شرايط اجتماعى روزگارى كه در آن زكات فرض گرديد و نيز راهكارهاى ديگر قرآنى (صدقات) را در نظر بگيريم در مى‌يابيم، كه زكات و نظام زكات يك سيستم اقتصادى و رفاه اجتماعى مؤثر است. علاوه بر نظام زكات، نكوهش ربا و رباخوارى و مخالفت شديد با آن در قرآن، از ديگر پايه‌هاى اساسى سيستم عدالت اجتماعى - اقتصادى اسلام است. قرآن اين دو مسئله (زكات و رباخوارى) را به شكل ويژه‌اى با هم ارتباط داده و تصوير صدقه دهندگان را كه با دقت و به خوبى از ثروت خويش در كمك به نيازمندان - بدون در معرض خجالت زدگى قرار دادن آنها - استفاده مى‌كنند، با تصوير رباخواران مقايسه مى‌كند و دسته اخير را به جانوران خونخوار تشبيه مى‌نمايد.(30)
در سه دهه اخير، بانك‌هاى اسلامى بسيارى، با هدف ايجاد سيستم اقتصادى بدون ربا در سراسر جهان تأسيس شده است؛ اما معامله در اين بانك‌ها نيز طبق بررسى‌هاى انجام شده، همانند بانك‌هاى ديگر، بر اساس رباست، زيرا به عقيده بررسى كننده،(31) فقها اوضاع و شرايطى را كه در آن ربا منع شده و نيز هدف از وضع آن را در نظر نداشته و فقط بر حرام دانستن بُعد اخلاقى و قانونى آن، بدون در نظر داشتن علت عقلانى اين ممنوعيت كه همانا تعميم عدالت اجتماعى - اقتصادى است، تأكيد داشته‌اند.
حالا پرسش اساسى اين است كه آيا بهره (فايده) بانكى بر قرضه‌ها و حساب‌هاى بانكى، ربا به شمار مى‌آيد يا خير؟ نوانديشان مسلمان آن را از مفهوم ربا كه در قرآن ذكر شده، خارج مى‌دانند؛ اما كهنه‌گرايان و گذشته‌پرستان آن را عين ربا مى‌دانند. به همين دليل اين مسئله پس از آنكه از چارچوب بررسى بر اساس عدل خارج شده و صرفاً بر مبناى قانون و اخلاق تحليل و تجزيه گرديد، نه تنها هدف اصلى از منع آن به دست نيامد، بلكه نمونه‌اى از اقدام‌هاى اشتباه‌آميز، تحت نام اسلامى سازى تلقى گرديد.

عدل و قسط
قرآن واژه »عدل« را بارها با تمام ريشه‌ها (اسم، فعل، جمع، مفرد، صفت و ...) و مترادفات آن به كار برده است. در كاربرد »مفرد« آن »اسم« و »صفت« به يك معنا نمى‌آيند؛ يعنى »اسم« آن »عدل« هميشه برابرى و پايدارى بر حق و عدالت را مى‌رساند؛ ولى اگر اين واژه »صفت« باشد، به معناى راست و مستقيم و متوازن بودن است، پس اين واژه هم به شى‌ء و هم به وضعيت آن اطلاق شده است. سنگ بنياد مفهوم قرآنى عدل را مى‌توانيم در آياتى بيابيم كه در آن به عدل و عدالت، به عنوان امرى مقدس و الهى امر شده است.
مثال قابل تحليل و تجزيه در اين مورد، آيه 90 سوره نحل است كه در آن عدل با احسان كه نهايت نيكويى به خود و ديگران است، پيوند زده شده است. آنچه در اين آيه و در راستاى بحث، قابل تأمل و ذكر است، مخاطب صريح نداشتن اين آيه است؛ يعنى در آن، بر خلاف آيات ديگر قرآنى، فردى از مؤمنان يا انسان‌ها مورد خطاب قرار نگرفته و اين از نظر نحوى و دستورى، نشان دهنده جامعيت، فراگيرى و وسعت افق خطاب اين آيه است. همچنين در اين آيه، امر به عدل و احسان با امر به ترك فحشا (كارهاى شرم آور و بد)، منكر (همه كارهاى نكوهيده) و بغى (تجاوز از حدود معقول در تعامل با ديگران) پيگيرى شده است. مثال‌هاى مفصل ديگرى براى تبيين فحشا، منكر و بغى در سوره اسراء (آيات 26 - 30) آمده است كه در آن، مفهوم قرآنى عدل، بى‌عدالتى، ظلم با خويشتن (شرك) و عدل با خويشتن (صرفه‌جويى در مصارف شخصى و عدم اسراف در آن)، خلاصه شده است. ارتباط عميق ميان عدل و احسان در آيه 90 سوره نحل، اهميت و معناى خويش را از تعريفى اخذ مى‌كند كه پيامبر به احسان مى‌دهد. تعريف پيامبر است كه "خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى‌بينى، چون اگر تو او را نمى‌بينى، او تو را مى‌بيند". اين تعريف، احسان را در مقام والايى از عبادات قرار مى‌دهد و چون در قرآن عدل و احسان ارتباط و پيوستگى عميقى دارند، از اين رو عدل را نيز مى‌توانيم، تا مقام احسان - چنان كه در تعريف پيامبر از احسان آمده است - بالا ببريم.
قرآن در آيات ديگر، عدل و عدالت را با ترك و اجتناب از همه بدكارى‌ها پيوند داده است.(32) در اين آيات واژه قسط كه مترادف و هم معناى عدل است، به كار برده شده است. قرآن پرهيز از توجيه بدكارى‌ها را نيز با عدل مساوى مى‌داند.
همه اينها بر اين نكته دلالت دارند كه عدل مفهومى الهى و مقدس بوده و در رأس قوانين هستى قرار دارد، زيرا پروردگار آن قائم بالقسط (استوار دارنده عدل) است(33) و مسير انسان نيز بر اساس عدل و مطابق عملكرد وى، در رعايت مقتضاى فطرت عدل‌گرايش تعيين مى‌شود.
قرآن تنها ذكر نمونه‌ها و مترادفات و امر به عدل بسنده نكرده، بلكه نمادهاى رساننده اهميت و ضرورت عدل را نيز بيان داشته است. ترازو (ميزان) در قرآن از نمادهاى عدل به شمار مى‌رود(34) كه معيار مقدس عدالت الهى را به نمايش مى‌گذارد. قرآن همچنين بيان مى‌دارد كه عدل، تنها در زندگى بشر مطلوب نبوده، بلكه خلقت زمين، آسمان و مخلوقات ديگر نيز بر اساس عدل، برابرى و توازن بوده است و ارسال رزق و روزى از خزانه‌هاى بى‌پايان خداوندى نيز به صورت معين و عادلانه است؛(35) حتى قرآن كتاب‌هاى آسمانى را ميزان معرفى مى‌كند.(36)، پس عدل معيار، ملاك و ترازو است كه هر چيزى از مخلوقات را برابر و متوازن نگه مى‌دارد و انسان يگانه مخلوقى است كه اختيار دارد و مى‌تواند راه ظلم و بى‌عدالتى را در پيش گيرد و از عدل سرپيچى كند كه عقوبت آن نيز همان عقوبت ظلم بر خويشتن تعيين شده است.
در داستان آدم و حوا، نابرابرى و خدشه در نظام عدل را كه آن دو ايجاد كرده بودند، با كلمات خداوندى جبران شد و قرآن با آوردن اين داستان، به ما مى‌فهماند كه بايد از بى‌عدالتى دست كشيد و به خداوند رو آورد و عدل را پيشه كرد. در مجموع، اين ما هستيم كه مسيرمان را در آينده دنيوى و اخروى تعيين مى‌كنيم و اين مفهوم عدل الهى است.

پى‌نوشت‌ها
* نصر حامد ابوزيد در سال 1943 م. در شهر طنطره مصر به دنيا آمد. تحصيلاتش را در مقطع كارشناسى (رشته زبان و ادبيات عربى) در سال 1972، كارشناسى ارشد (در مطالعات اسلامى) در سال 1977 و دكترا (در مطالعات اسلامى) در سال 1981 در دانشگاه قاهره به پايان رساند. از 1982 تا 1995 در دانشگاه قاهره، بخش زبان و ادبيات عربى را مدتى با رتبه استاديار/دانشيار و سپس استادى مشغول تدريس شد. پس از اعتراض‌هاى علماى مصرى بر بعضى ديدگاه‌هاى وى درباره اسلام، قضيه به دادگاه كشيده شد و دادگاه او را به ارتداد محكوم كرد. در اين زمان او به ندرلند رفت و اكنون در دانشگاه ليدن به تدريس مشغول است. وى آثار متعددى دارد كه عبارت است از:
قرآن (ارتباطى ميان خدا و انسان)، الكتاب و التأويل، دوائر الخوف: قراءة فى خطاب المرأة، النص، السلطة، الحقيقة: الفكر الدينى بين إرادة المعرفة و إرادة الهيمنة، نقد الخطاب الدينى، مفهوم النص: دراسة فى علوم القرآن، فلسفة التأويل، الاتجاه العقلى فى التفسير.
1. نساء (4) آيه 4 - 163.
2. انعام (6) آيه 163؛ اعراف (7) آيه 143؛ يونس (10) آيه 72.
3. نساء (4) آيه 125؛ آل عمران (3) آيه 22.
4. اعراف (7) آيه 172.
5. همان.
6. بقره (2) آيه 115.
7. همان، آيه 37؛ اعراف (7) آيه 23.
8. غاشيه (88) آيه 21؛ بقره (2) آيه 9 - 38.
9. بقره (2) آيه 57؛ آل عمران (3) آيه 17؛ توبه (9) آيه 36 - 70؛ يونس (10) آيه 44.
10. المائده (5) آيه 69.
11. نساء (4) آيه 129.
12. همان، آيه 21، 22 و 30؛ نحل (16) آيه 72.
13. نساء (4) آيه 1.
14. حجرات (49) آيه 13.
15. اسراء (17) آيه 70.
16. بقره (2) آيه 191.
17. توبه (9) آيه 6.
18. ضحى (93) آيه 6 - 10.
19. قلم (68) آيه 24.
20. محمد (47) آيه 42 - 64.
21. ماعون (107) آيه 1 - 3.
22. فجر (89) آيه 15 - 16.
23. همان، آيه 17 - 20.
24. كهف (18) آيه 34.
25. همان، آيه 35 - 36.
26. همان، آيه 37 - 40.
27. همان، آيه 42 - 43.
28. توبه (9) آيه 34 - 35.
29. حشر (59) آيه 7.
30. بقره (2) آيه 273 - 280.
31. & 6991(Abdullah Saeed Islamicbanking( Ixlerest : Probibition Riba and its contemporary interpretation study of the . Leiden . 04. ofa
32. اعراف (7) آيه 28 - 29.
33. آل عمران (3) آيه 18؛ بقره (2) آيه 255؛ حجر (15) آيه 16 - 25.
34. انبياء (21) آيه 47؛ قارعه (101) 6 - 8؛ اعراف (7) آيه 89؛ مؤمنون (23) آيه 102 - 103.
35. حجر (15) آيه 19 - 22.
36. حديد (57) آيه 25.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 180  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست