گسترهي همگاني، مبتني بر رفتار گروهي و ارادي در پيگيري خواستههاي همگاني جامعه است؛ بنابراين «ارتباط» يكي از شرايط لازمِ شكلگيري آن به حساب ميآيد. اكنون شبكهي انتقال اطلاعات از راه رايانه، گسترده ترين وسيلهي ارتباط در جهان به حساب ميآيد. از اين رو، تعامل قابل تأمّلي ميان اينترنت به مثابهي يك ابزار و گسترهي همگاني وجود دارد. اما سؤال اين است كه آيا اين تعامل اصولاً قابل كنترل است و آيا ميتوان آن را به اندازههاي دلخواه درآورده و تابع ارادهاي محدود و مشخص قرار داد؟ و داخل كردن انگيزههاي عقيدتي در عرصهي حضور اين ابزار فراگير تا چه حد ميتواند در كار و زارهاي تبليغي آن مؤثر افتد؟
در شرايط فعلي جهان امروز ـ بدون چيدن ادله ـ اثبات شده است كه شبكههاي ارتباط كامپيوري، محدوديتهاي ايدئولوژيك و عقيدتي را برنمي تابند. هيچ كس به دليل عقايد و آرائي كه دارد، از حق سامان يافتن در اين شبكهها، يا تأسيس «وب سايت» (Web Site)محروم نميشود. بلكه ميتوان چنين(NGO)هايي را براي پيگيري خواستههاي بشر ايجاد كرد، يا آن را در اختيار داشت. مقالهاي كه در پي ميآيد، گزيدهي ترجمهاي است از نشريهي «اينترنت العالم العربي» كه محمد فاخر قرباوه (عمادالدين) تجربهاي از اين مدّعا را به تصوير كشيده است.
«پگاه»
هم حزن آور است و هم خندهآور؛ زيرا آن تراژدياي كه ما ديديم بيشتر به فيلمهاي «تام و جري» شبيهتر و نزديكتر بود، تا به يك واقعيت منطقي و معقول. انسان چگونه ميتواند تصور كند كه از كاشتن پياز، سيب يا زيتون برداشت كند؟ چگونه ميتوانيد تصوّر كنيد كه مزرعهي وسيعي را كه از پياز كاشتهايد ـ و بوي آن از شرق تا غرب، بيني ها را به زكام واداشته است ـ محصول و فرآوردهي آن، ميوهاي با شاخههاي سر به زير باشد؟!
عزيزان! اين تحقيق ماحصل قهرمانيهاي دون كيشوت ميباشد كه چند ماه به طول انجاميده است. هنگامي كه با مردمك چشمان خودمان ديديم كه چگونه آسيابهاي بادي درگيرند و سعي ميكنند كه خودشان را در جهادي مقدس قانع كنند، و عجيب آنكه بسياري هم داشتند براي آنها كف ميزدند و هورا ميكشيدند و براي آنها آرزوي توفيق مي كردند!
اينك شرح قصه را ميخوانيد :
اناالعربي
در بهار سال گذشته بين سايتهاي عربي، سايتي با نام «انا العربي» پا به عرصهي وجود گذاشت كه به حق گفته ميشود، اين سايت اسمي بامسمّا داشت. در اين سايت ديديم، شنيديم و خوانديم كه قدرت و نفوذ كاوشها، گفتوگوها، بررسيها و... اسم مستعار صاحب سايت؛ يعني «رابين هود» بود، آنگونه كه برخي از منابع موثق ميگويند: او جواني در بهار عمرش بود.
سايت «انا العربي» بالون بزرگي بود كه «رابين هود» خود، آن را باد كرد، تا اينكه از كنترل دستش خارج شده و به پرواز درآمد و با وزش بادها به هر سمت كه پيش ميآمد، حركت ميكرد... .در آن هنگام كه تعداد سايت هايگفتمان محدود بود و به جز چند سايت به نامهاي : «الساحات، سوالف، منتدي العرب، سحاب و عنابر مستشفي العرب» وجود نداشت، اما با اين حال سايتهاي سحاب و منتدي العرب به شكل عجيبي گمنام و بي آوازه بودند. در همين حال سايت «عنابر» بدليل دوري جستن كاربران از آن بزودي بسته شد تا سايت «ساحات» در مرتبهي اول و سايت «سوالف» پس از آن بتوانند عرصه را پركنند. اين سايتهاي چهارگانه روشي نزديك به هم در سيطرهي بر مطالب و سانسور موضوعات در پيش گرفتند، تا اينكه به ممنوعيت درج آثار تعداد بسياري از افراد در آنها انجاميد.
جاذبهاي وحشتناك، ... و ستون پنجم
سايت «انا العربي» با لباس تازه و برنامهاي بسيار پيشرفته به ميان آمد؛ گشايش اين سايت، مانند صاعقه همه را غافلگير كرد و صفحات آن به شكلي كه هيچكس در هيچكدام از سايتهاي ديگر عربي سراغ نداشت، پرشد! سايت انا العربي درهايخود را به روي تمام افرادي كه ممنوع الأثر شده بودند باز كرد و آنها آنچه را كه ميخواستند و درسايت هاي ديگر ممنوع بود، در اين سايت ميريختند و آثار آنها به شكل عجيبي در صفحات آن انعكاس يافت... .
از اين رو «رابين هود» خود به تنهايي بين چند مانع گير افتاده بود:
1. ترس از اينكه كاربران صفحه اش آزرده خاطر شوند؛ 2.ترس از هم پاشيدن و تشتّت بين اعضاي دستگاه سانسور؛ 3.ترس از جوّ دمكراتيك كه دلباخته و شيفتهي آن بود؛ 4. ترس از حدود خدا و رسولش (كه متأسفانه دستهايهاي زيادي بدون هيچ مانعي براي دست درازي به سوي آن دراز شده بود.)و... .
زنگ خطر در تمام سايتهاي عربي به صدا درآمد. تقريبا همه روزه، اكثر بحث ها در سايتهاي ديگر پيرامون اين سايت بود و همين امر باعث شد، تا كاربران از هرنقطه به اين سايت روي آورند. سايت «انا العربي» بدون زحمت، تمام نورها را از سايتهاي ديگر ربوده و «رابين هود» آنچه را كه به چشم خود ميديد نميتوانست باور كند. اين سايت هنگامي كه در قالب يك برنامه و طرح سياه قرار گرفت، به مانند بمبي در آمد كه هيچ كس به پنهان كردن انعكاس آن، يا چشم پوشي از آن قادر نبود؛ بويژه پس از آنكه يك گزارش دانشگاهيِ كامل پيرامون آن منتشر شد. از اين زمان بود كه تب شديدي بر پيشاني «انا العربي» نشست، حال براي اينكه بدانيم فضا تا چه اندازه براي سايت مسموم شده بود، كافي است كه بدانيم يكي از كاربران كلمهي سگ (كلب ) را به جاي كلمهي عضو در صفحهي «انا المجلوس» گذاشته و اين شخص گمنام و ناشناس، بيش از 200 نفر را از صفحهي «انا العربي» دور كرد.
در واقع يكي از سانسور چيان «انا العربي» بي آنكه «رابين هود» اطلاعي داشته باشد، دست به اين اقدام زد و پس از آن به صورت بسيار زيركانه تلاش براي ربودن نورها از صفحهي انا العربي آغاز شد....
فروپاشي و تخريب
اين سانسورچي، با روش تركيب برنامه و نوع ترجمه اش شروع به تلقين اين مورد به «رابين هود» كرد كه او ميخواهد در به دوش كشيدن مسئوليت، يك صفحه از صفحات سايت او را همراهي كرده و آن را به سايت خود منتقل كند.
سرانجام، اين تغيير اعلام و باعث چشم پوشي «رابين هود» از صفحهي مطالعات اسلامي و واگذاري آن به شبكهي «هجر» به سرپرستي شخصي شد كه مدعي بود ( م. ع ) نام دارد. از اين رو امور هر روز آشفتهتر و بحرانيتر ميشد، تا اينكه جواني به نام «الصارم المسلول» پيدا شد و در سايتي با عنوان «منبر سحاب اسلامي» از تخريب و فروپاشي سايت «انا العربي» خبر داد.
اين خبر زماني همه را جلب توجه كرد كه صفحات «انا العربي» خالي شده بود. البته طي چندين روز مجدّدا «انا العربي» شروع به كار كرد، اما ديگر حجم زيادي از مقالات موجود در آرشيو سايت، وجود نداشت..... به همين جهت شهرت «انا العربي» افزايش يافته و تعداد كاربران و نيز مقالات، رو به فزوني گذاشت و زمينه براي همهي افراد فراهم شد، تا آنچه ميخواهند وباهر وسيلهي ممكن در اين سايت حضور يابند، تا اينكه سرانجام «رابين هود» اعلاميهي تعديل در ضوابط مشتركين را در مقالهاي تحت عنوان «آزادي بيشتر» اعلام كرد و گفت : «شرط عدم انتقاد از دستگاه حاكم و حاكمان لغو شده است؛ پس آنچه ميخواهيد بگوييد و ما درد دموكراسي را با دموكراسي بيشتر مداوا خواهيم كرد». اما پس از چند ساعت از زمان صدور اين اعلاميه در بيستوهشتم ژوئن 1999، همگان با تعطيلي اين سايت روبرو شدند، تا اينكه «رابين هود» بيانيهاي صادر كرد و در آن اعلام داشت: در يك تماس تلفني كه به منزل وي، از سوي يكي از دستگاهها و سازمانهاي صاحب نفوذ صورت گرفته، از او خواسته شده كه سريعا سايت را تعطيل كند وگرنه او را در پشت خورشيد پنهان خواهند كرد!
«رابين هود» مقالهاي حُزن آلود نوشت و طي آن از مجبور بودن خود، براي تعطيل نمودن سايت، عذرخواهي كرد. مادرش نيز از اين تماس تلفني دچار سكته شده و شبانه او را به بيمارستان منتقل كردند؛ اما پدرِ رابينهود اصرار داشت كه او سايت را تعطيل نمايد؛ چرا كه توانايي مقابله با تهديد كنندگان را نخواهد داشت. اما در نتيجهي آن طوفاني شديد از سوي كاربران سايت بلند شد و باعث گرديد تا «رابين هود» از بيانيهي خود صرف نظر كند، تا بتواند مسير خود را به هر قيمتي كه باشد، ادامه دهد. او سوار بر مركب خود شد، امّا با ناله و فريادي كه تمامي نداشت.
عجايب قضيّه
نفوذها به سايت از يك بار، دوبار، سه بار، پنج بار و ده بار، فراتر رفت، تا جايي كه «رابين هود» از بازگشت امور به وضع سابق خود مأيوس شد. جريان قوي تر از آن بود كه كسي بتواند آن را تحمل كند؛ بويژه آنكه دستگاههاي صاحب نفوذ نيز وارد اين خط شده بودند.
الصارم... المسلول ؟!
در اين اثنا بود كه شخصي به نام «الصارم المسلول» از «رابين هود» خواست تا سايت خود را به او بفروشد. البته او فقط از رابين خواست كه قيمت آن را مشخص كند. واقعيت اين است كه بسياري از افراد، درخواستِ «صارم» را صرفا شوخي، يا مزاحي بيش نميپنداشتند؛ زيرا او از خريد اين سايت چه سودي ميتوانست ببرد؟آيا اين سايت بجز برنامهاي براي گفتوگوهايي بود كه همانند آن در دسترس همگان قرار داشت و هر شخصي؛ چه انگليسي زبان چه عربي زبان ميتوانست آن را بخرد، سپس كوله پشتي خود را بسته و سفر خود را در آن آغاز كند؟!
شايد «الصارم المسلول» واقعيت زندگي عاديمان را با سراب اينترنتي مخلوط كرده بود. اما با اين حال «صارم» سايت «اناالعربي» رااز «رابين هود» خريد، زماني گه گفت: (خريد سايت «اناالعربي» همان و تخريب سايت «هجر» همان.) البته اينجا ميبينيم كه چگونه اعلان خريد يك سايت، توسط شخصي و اعلان تخريب سايتي ديگر توسط همان شخص، همزمان صورت ميگيرد... .
«الصارم المسلول» با سادگي تمام ميپنداشت كه اندلس جديدي را افتتاح كرده، تا شايد مجددا بتواند پرچم اسلام را بر آن برافرازد. او نام سايت خود را «انا المسلم»، با اين آدرس org.arabi.WWW، گذارد.
او به غلط، خود را در دنياي واقعي ميپندارد و برنامهاي را با حجم 5/0 مگابايت ميخرد و تصور ميكند كه قصر غرناطه را خريده است؛ در صورتي كه او ميداند، آنچه خريده است بيش از يك نسخهي كربني نيست كه ميتوان هزاران بار آن را فروخت، بي آنكه چيزي از او كم شود....
...آخرين صحنه
برخي دربارهي تخريب سايتهاي مشركين در اينترنت، از علماي مسلمين استفتاء ميكنند و آنها هم به آن فتوا ميدهند! اين چه فتوايي است؟ و اين چه استفتاي كژي است؟ آيا سادگي ما به حدي رسيده است كه به سطح و پوستهي قضيه نگاه كنيم و از ديدن واقعيت ها چشم بپوشيم؟برادران ! چه چيزي را تخريب ميكنيد؟امروز 5 مگابايت از مواضع دشمن را تخريب ميكنيم، فردا 10 مگابايت و پس فردا 100 و...؟!
اينكه در متصرفات و محدودهي داشتههاي آنها بنشينيد و با استفاده از كوله پشتيهاي آنان، برنامههاي خريداري شده از آنها را با رغبت، يا اكراه به كار بگيريد؛ سپس دربارهي تخريب آنها از علما استفاده كنيد، اين عمل به جهل و ناداني نزديك تر است تا به تفكر منطقي و سالم.
به صارم و امثال او بايد گفت كه: شما هرگونه كه ميخواهيد باشيد. چه به عنوان يك قفل شكن و تخريب كننده و چه به عنوان يك صاحب سايت، اما آن چه درسر ميپرورانيد، رؤيايي محض است كه جز فنا و نابودي، نتيجهاي در پي نخواهد داشت... .
نتيجه:
آنچه خوانديد ماجراي تلخي بود كه «عماد الدين» در ابتداي مقالهي خود از آن به عنوان خيال خام كاشتن پياز و برداشت زيتون، يا سيب تعبير كرده بود ! جهاد اينترنتي و تلاشهاي حذفي در شبكههاي ارتباط كامپيوتري، زماني امكان پذير است كه دو قدرت (با فاصلهي زياد در امكان اعمال شدن ) در برابر هم قرار گيرند، اما به همان ميزان كه قدرت آمرهي سياسي و ارادهي سياسي و ارادهي حذف كننده قوي است، كاربران «وب» نيز قدرتمند هستند. البته اين قدرت برخاسته از گستردگي بي انتهاي آنان است. به يقين نميتوان ميليونها كاربر را آنچنان كنترل كرد كه هيچ روزنهاي براي پيگيري خواستههاي عمومي از سوي آنها باقي نماند. بنابراين اگر محدوديتهاي تكنولوژيك و برنامههاي رمزگذاري وجود نداشت، نيروي انساني لازم نيز براي اين كار در اختيار طرفداران «حذف» وجود نداشت.
در اينترنت به عنوان رسانهاي فراگير كه مرز جمعي ـ فردي را از ميان رسانه ها بر ميدارد، ديگر مرگ، يا اختفا در انتظار دريافتهاي عقلاني نمينشيند. در اين رسانه پوشيدهگرايي از گفتوگوها رخت بر ميبندد؛ زيرا ميتوان به جاي پديده، نام پديد آورنده را پوشيده نگه داشت.