responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 175  صفحه : 2

مبارزه زبانى
مظاهری سیف حمید رضا

كاركردهاى شعارهاى ملى
شعار، ترنم شعور اجتماعى مردمى است كه با بينش، هدفدارى و آرمانگرايى، در راه سعادت قوم خويش مى‌كوشند. از اين‌رو، هر ملت هوشمند و فرزانه‌اى، راه و هدفى دارد كه هويت آن جامعه است. پس هويت جامعه، هم سود و زيان جامعه را از ديدگاه مردم، برجسته و درخشان مى‌كند و هم شعور و حيات جامعه، بر پايه آن دوام مى‌يابد.
خاستگاه شعارها شعور جمعى است. شعار، اصرار و تأكيد مردم و افراد جامعه بر ارزش‌ها و اهدافى است كه متضمن منافع ملى آنهاست. مردم مى‌كوشند تا در شعارهايشان قدرت و عزم خود را در حفظ منافع و دفع زيانها، از جامعه خويش متجلى نمايند. بر اين اساس، محتوا و مفاد شعارها دو گونه است: يا اعلام و تأكيد بر منافع يا اصرار و عزم بر دفع زيان‌ها.

مقدمه
اين مقاله، كنكاشى براى يافتن پاسخ اين پرسش است كه آيا شعار »مرگ بر آمريكا« به نفع يا به زيان ماست؟ آيا با توجه به اوضاع جهانى و بين‌المللى، بهتر نيست كه به جاى شعارهاى تند، از دوستى و رابطه سخن بگوييم يا دست كم اگر رابطه به نفع ما نيست، سر ميز مذاكره نرويم، اما چنين شعارهايى هم ندهيم تا تنش‌ها افزايش نيافته، استكبار جهانى تهديدات خود را عليه ما عملى نكند؟
روش اين پژوهش، توصيفى و پديدارشناسانه است، زيرا اگر استكبار آمريكايى به خوبى توصيف شود، ضرورت مبارزه با آن به همه اشكال، چه علمى، چه سياسى و حتى زبانى آشكار مى‌گردد.

آمريكا
براى يافتن پاسخ اين پرسش لازم است مقصود از آمريكا تبيين شود. آيا منظور از آمريكا مردم اين كشور است؛ مردمى كه زير زنجيرهاى امپراطورى خبرى و رسانه‌اى استكبارى، تاب برآوردن فريادى را ندارند؟ يا منظور از آمريكا، سياستهايى است كه از سوى حكومت و دولت آمريكا در دنيا اعمال مى‌شود؛ دولتى كه روح استكبارى و خوى فرعونى آن بر كشورهاى بسيارى سايه انداخته است؟
درباره روح آمريكايى نمى‌توان محدوده و قلمرويى براى پژوهش تعيين كرد. روح استكبارى آمريكا تنها در كالبد دولت و حكومت آمريكإ؛ دميده نشده است، بلكه بسيارى از مؤسسات اقتصادى، شبكه‌هاى مخفى و آشكار سياسى، مراكز فرهنگى و پژوهشى خصوصى و بين‌المللى، حتى با عنوان خيريه، و بخش عمده‌اى از مطبوعات و رسانه‌هاى جهانى، به منظور پيشبرد انديشه و اراده آمريكا در كار و حركت هستند.
براى روشن شدن اين كه آيا شعار دادن عليه آمريكا لازم است يا خير، انديشه و اراده استكبارى آمريكا را در شاخصه‌هاى سياسى، اقتصاد و فرهنگى مطالعه مى‌كنيم.

شعارى برآمده از تجربه‌هاى بسيار
مردم ايران سالهاست كه خوى استكبارى آمريكا را تجربه كرده‌اند و »مرگ بر آمريكا« همواره از جانشان مى‌جوشد. خاطرات تلخى از آمريكا در حافظه تاريخى مردم ما به يادگار مانده است؛ كودتاى 28 مرداد، فعاليت‌هاى جاسوسى سفارت آمريكا، هواپيماى مسافربرى و... تنها چشمه‌هايى بودند كه شعور ظلم‌ستيزى مردم از آنها جوشيد و به رود خروشنده و با عظمت "مرگ بر آمريكا" فزونى بخشيد. (باشد كه روزى اين سيل خروشان، همه ظلم‌ها را فرو شويد و از ريشه بركند!
دو عامل، موجب تداوم اين شعار شده است: نخست، روح ظلم‌ستيزى مردم ايران كه نيروى ايجاد انقلابى عظيم را داشت و ديگر، رسوايى آمريكا در اينكه نشان داد مظهر بيداد و فرعونيت است و از هيچ تجاوز، جنايت و خيانتى براى شكستن عمود خيمه استقلال و به قفس درآوردن آزادى اين ملت فروگذار نمى‌كند. اين دو عامل، همچون دو بال پر توان، شعار »مرگ بر آمريكا« را در سپهر شعور تاريخى مردم ايران به اوج رسانيد.

استكبار آمريكا ضد استقلال و منافع ملتها
دليل مخالفت آمريكا با استقلال و آزادى ايران اين است كه اين استقلال، منافع سلطه‌طلبانه را رد جهان به خطر مى‌اندازد. پروفسور آمريكايى پ. رامازانى توضيح مى‌دهد كه »ايران از نظر ايالات متحده آمريكا، به مثابه حلقه دوم استراتژى در سيستم دولتهاى خاور نزديك و ميانه است. ايران بيشتر از همه، دولتى قوى در تمام خليج فارس است«.
دخالت‌هاى آمريكا در ايران، از كودتاى 28 مرداد آغاز شد و بهترين طعمه مورد طمع آمريكا، نفت ايران بود. البته منافع آمريكا در ايران تنها نفت نبود، بلكه ايران با توليد بالاى نفت و پولى كه از فروش آن به دست مى‌آورد، بازار خوبى براى كالاهاى مصرفى آمريكايى بود: »از سال 1960 تا 1974، يعنى در مدت 14 سال، حجم صادرات ايالات متحده به ايران بيش از 10 برابر افزايش يافت.«
سلطه‌جويى آمريكا تنها در برابر ايران نيست، بلكه نمونه‌هاى مشابه بسيارى در جهان دارد و اين اراده سلطه‌جو و تسخيرگر، همه جا پنجه خود را نمايان ساخته است: تهاجم اقتصادى به تايوان، ايجاد بحران در مكزيك و آرژانتين، اجراى سياست دامپينگ در كره جنوبى، تحميل
نمونه‌هاى ديگر كه »بيو« در كتاب »پيروزى سياه« به خوبى به آن اشاره كرده است و نمونه‌هاى جديدتر، چون جنگ در افغانستان و افزايش توليد خشخاش و مواد مخدر يا جنگ در عراق و غارت نفت اين كشور.
اين همه تجاوز و برترى‌طلبى و افساد، نه از منطقه‌اى جغرافيايى در غرب عالم به نام آمريكاست و نه از مردم آن ديار كه گاه، خود قربانيان آن هستند، بلكه اين ظلم‌ها و فسادها از انديشه و اراده فاسدى است كه تمام امكانات آن كشور را در خدمت خويش گرفته است. با تعبيرى پديدار شناسانه، آمريكا شيطانى است در دولت‌ها و ساختارهاى بين‌المللى موجود ماهيت خود را در آن كشور نمايانده است.

ماهيت استكبارى آمريكا
آمريكا، اراده‌اى معطوف به قدرت است. اراده‌اى در طلب قدرت نامشروع و سلطه‌گرانه، انديشه‌اى كه تنها منافع خود را مى‌بيند و خواستى كه فقط سود و مصلحت خويش را مى‌جويد و در بهاى مصلحت و منفعت خود از هيچ اقدامى رو گردان نيست. حق در نظر او آن است كه بر اعمال قدرت خويش بيفزايد و اساساً ملاك عدالت در انديشه آمريكايى، »منفعت من« است.
تجاوز، خيانت و قلدرى آمريكا، تنها در برابر ايران نيست، بلكه او در همه دنيا همين روش و خواهش را دارد. او مى‌خواهد همه چيز را صاحب شود و بر همه حكم براند و هر چيز را آنطور كه مى‌خواهد تعريف كند و شكل دهد. هم قدرت را مى‌خواهد، هم ثروت را و هم قصد تسخير دانش و فرهنگ و باورهاى مردم جهان را دارد.
بعضى پژوهشها نشان مى‌دهد، كميته‌اى سيصد نفره، حكومت آمريكا و ساير مراكز و نهادها و دولتهايى را كه در راستاى انديشه آمريكايى فعال هستند، زير تدبير خود دارند؛ گروهى كه نزد آنها اقتصاد، سياست، فرهنگ، دانش و جنگ، جملگى به يك چيز تبديل مى‌شود و ماهيتى استكبارى مى‌يابد. دانشى كه جنگ تمدنها و قتل عام مردم بى دفاع را مشروع مى‌سازد، نظرياتى كه در قلمرو رشد اقتصادى، كشورهاى همانند فيليپين، مكزيك و آرژانتين را طعمه آمريكا مى‌سازد، سياست‌هايى كه امثال كره جنوبى را به ورطه سقوط مى‌راند، تنها به جرم موفقيتهاى اقتصادى و اين همان استكبارى است كه هشت سال جنگ را براى مردم ايران به ارمغان آورد.

استكبار اقتصادى
شركت‌هاى چند مليتى، عضوى از پيكره آمريكا محسوب مى‌شوند و بر اساس انديشه و اراده استكبارى پيش مى‌روند. شركت‌هاى چند مليتى، كارخانه‌ها و مراكز صنعتى و توليدى هستند كه شعبه‌هاى آن در همه دنيا پراكنده است و به ظاهر، نه آمريكايى هستند، نه آلمانى و نه ژاپنى.
شارل لون سون مى‌نويسد:
»گسترش چند مليتى‌ها.... همه چيز را در محل تهديد قرار مى‌دهد. كالاهاى ساخته شده در ژاپن در واقع به دست شاخه‌هاى ژاپنى »تراست«هاى آمريكايى ساخته مى‌شود. هجوم به بازار آمريكا به وسيله نيويورك از طريق توكيو رهبرى مى‌شود. دشمن [و رقيب] كارگران آمريكايى نه كارگران ژاپنى و نه دولت ژاپن، بلكه سرمايه آمريكاست كه هيچ چيزش جز ريشه و نام آمريكايى نيست.«
»بسيارى از تراست‌هاى آمريكايى، فعاليتهاى خود را يكسره به خارج منتقل كرده‌اند. تمامى دستگاه‌هاى عكس‌بردارى كه در ايالات متحده به فروش مى‌رسد، در خارج ساخته شده است... اگر به صنايع پيشرفته نظر افكنيد، تصديق خواهيد كرد كه يك مشت شركت كه بيشتر به صورت كنسرسيوم يا مجتمع به هم پيوسته‌اند، بر جهان مستولى شده‌اند«.
اگر مى‌پنداريد اين غولها، چاقو به دست، براى افزايش سهم خويش در بازار جهانى با هم مى‌جنگند، از اشتباه به در آييد. بى ترديد در موارد و در مناسبت‌هايى، بازار رقابت هنوز گرم است، اما در ميان شركتهاى جا افتاده، گرايش به سوى جنگ نيست، بلكه به سوى توافق(كارتل) است. تبانى به سبك جنتلمن‌هاست و هميارى با هدف تحكيم شالوده‌هاى استيلا و راه‌بندى بر نو رسيدگان.
مورد لاستيك‌سازى را در نظر بگيريد، شايد برايتان گفته باشند كه »ميشلين« در آمريكاى شمالى با دردسرهايى روبروست، زيرا مى‌خواهد در اين نيم قاره كارخانه‌هاى بزرگ بر پا كند. بى‌ترديد از اين گفته نتيجه مى‌گيريد كه جنگ ميان غولهاى لاستيك‌سازى »انلپ - پيرلى«، »گودرپيچ«، »فايرستون« و »گودير« آتشين است. اما ناگهان كشف مى‌كنيد، كه دانلپ در بسيارى از كشورها به حساب »گودير« لاستيك توليد مى‌كند، »ميشلين« و »دانلپ« در قلب مجتمع‌هاى معاملاتى، دست به يكى هستند و منتهاى شرارت اينكه يك كارخانه ايرلندى كه به حساب يك شركت آمريكايى لاستيك مى‌سازد، متعلق به شركت اتريشى »سمپريت« است كه زير نظر شركت فرانسوى - بلژيكى »كلبر - كولومب« قرار دارد و شركت اخير، زير نظر شركت فرانسوى ميشلين كار مى‌كند كه كرسى آن در »بال« سوئيس است.
بارى، وقتى با شما از نبرد غولها سخن مى‌گويند، لبخند بزنيد. »غولهاى واقعى با يكديگر نمى‌جنگند«. در اين كار خطرهاست. مناقشه‌هاى آن به شيوه مسالمت‌آميز، دور يك قالى سبز حل و فصل مى‌شود. بدينسان كه »شل« در 25 و استاندار اويل آو نيو جرسى »اسو« در 35 مجتمع معاملاتى با ديگر شركتهاى نفتى شريكند«.
»تصوير غريبى كه از اين داده‌ها به دست مى‌آيد، تصوير يك »اليگارشى« (حكومت مُتنفذان) جهانى است كه از چند صد شركت بزرگ تشكيل مى‌شود. مديران اين شركتها كه به زودى، مديران روسى هم بر آن‌ها افزوده خواهند شد، از مدارس واحد و از محيط اجتماعى واحدى برآمده‌اند و عقايد يكسانى را ابراز مى‌دارند و هدف واحدى را با وسائل واحدى تعقيب مى‌كنند«.
يكى از عوامل مهم توسعه چند مليتى‌ها، اجراى نظريه مراحل رشد بود كه »والت ويتمن روستو« طرح كرد و از سوى بانك جهانى به سياستمداران ملل در حال توسعه تحميل شد. اينجا يكى از همان مواردى است كه به وضوح، يكى شدن سياست، فرهنگ، دانش و اقتصاد در ماهيتى استكبارى پديدار مى‌گردد.
اين توضيحات بدان معنا نيست كه جهانى شدن، مطلقاً شرّ است، بلكه اگر قرار باشد در اين فرايند، تمامى صنايع، تكنولوژى و منافع، به گروه اقليتى تعلق بگيرد و آنها با شيوه‌هاى هنرى و ابزار رسانه‌اى، اقتصادى مصرفى ايجاد كنند. از سوى ديگر، با هر نيرنگى بكوشند تا پيدا شدن هر رقيبى را در نطفه خفه كنند و به بهاى گرسنگى، بيمارى، فقر و جنگ، روز به روز فربه‌تر شوند، اين صورت از جهانى شدن در واقع جهان‌خوارى و ظهور روح خود خواه و استكبارى در عرصه اقتصاد است.
در اين شكل از جهانى شدن، توليد به جهان سوم منتقل مى‌شود، اما نه براى اينكه آنها به نان و نوايى برسند، بلكه به منظور تسلط بر نيروى انسانى و منابع طبيعى آنها. از اين رو حاصل اين جهانى شدن، سود بيشتر سرمايه‌داران جهانى و بحران محيط زيست در كشورهاى در حال توسعه است از اين رو كه نمونه‌هاى آن در كاستاريكا، غنا و فيليپين، تجربه شده است.
جهانى شدن زيباست، آنگاه كه صحنه گردانان آن، اهل تقوا و انسانيت باشند و همه انسان‌ها از رشد و رفاه و آسايش سهمى ببرند.

نقش جنگ‌افروزى در استيلاى اقتصادى
گزارش شارل لون سون، زواياى شرافتمندانه‌تر فعاليت‌هاى اقتصادى حكومت پنهان منتفذان را نمايان مى‌سازد. هولناك‌ترين فرازهاى اين تراژدى نشان مى‌دهد كه كاخ‌هاى ثروت و صنعت بر خون شناور است. مقدمه‌اى كوتاه، همه چيز را روشن مى‌كند: اگر جنگ باشد، خريد اسلحه به هر قيمتى از نان شب ضرورى‌تر است.
براى رسيدن به ثروت و سرورى در جهان، بايد تحريك، تهديد، ناامنى و حتى جنگ به راه انداخت و بعد، با كلّى ناز و منّت و با قيمت گزاف، به فروش اسلحه پرداخت. براى نمونه، در اواسط دهه 1960 كه درآمد حاصل از فروش نفت در عربستان روزبه‌روز افزايش مى‌يافت و اين ثروت بايد به آمريكا مى‌رسيد، بهترين راه، فروش اسلحه بود. البته رونق بازار اسلحه به بهانه‌اى كوچك نياز داشت و آن هم خيلى مشكل نبود. مصر از طريق يمن، عربستان را تهديد كرد و در پى آن، نخستين قرارداد بزرگ اسلحه ميان عربستان و آمريكايى‌ها و انگليسى‌ها امضا شد.
شايد يكى از علل طمع محمدرضا شاه در خريد سلاح، تسليح عربستان بود. تا جايى كه در سال 1973، خريد دو ميليارد دلار اسلحه را از آمريكا تقاضا كرد. طبق گزارش آژانس كنترل تسليحات و خلع سلاح نيز كشورهاى خاورميانه در سالهاى 1977 تا 1987، 165/3 ميليارد دلار خريد اسلحه داشتند.
از اوايل دهه 1960 تاكنون، قاره افريقا شاهد بروز صد فقره كودتاهاى نظامى بسيارى بود كه حاصل آن، گرمى بازار سلاح است. حتى پول آذوقه‌اى كه براى مردم گرسنه اتيوپى از سراسر جهان جمع‌آورى شد، به مردم گرسنه و بيمار تعلق نگرفت، بلكه صرف خريد اسلحه براى جنگ با اريتره شد.
اقتصاد آمريكا به حدود صد ميليارد دلارى كه همه ساله از فروش سلاح، به‌دست مى‌آورد، كاملاً متكى است.

استكبار سياسى
استكبار سياسى به معناى نفوذ لجام گسيخته گروه خاصى در عرصه بين‌المللى است؛ نفوذى كه مى‌كوشد، انسان‌ها و امكانات جهان را در راستاى اهداف و منافع خود و با برنامه‌هايى مناسب، سازماندهى و رهبرى نمايد.
مديريت استكبار سياسى آمريكا كه به ساير ابعاد سلطه‌گرى آن پوشش مى‌دهد، بر عهده شوراى روابط خارجى است. اين شورا اولين بيانيه رسمى خود را در سال 1922 صادر و بر اين موضوع تأكيد كرد: »شوراى روابط خارجى در نظر دارد، يك مباحثه مستمر را در مورد جنبه‌هاى بين‌المللى مسائل سياسى و اقتصادى و مالى آمريكا ترتيب دهد... شورا عبارت از گروهى از افراد است كه دست‌اندر كار ترويج دانش در زمينه روابط بين‌المللى به ويژه توسعه يك سياست خارجى به دقت تنظيم شده براى آمريكا هستند«.
يكى از اعضاى هيأت مديره شورا ايسايابومن (Isaiah Bowman) بود كه رياست كميته تحقيق را در بيشتر سالهاى دهه 1920 تا 1930 به عهده داشت. وى محدوده جغرافيايى منافع امريكا را منطقه‌اى از آن سوى مدار قطب شمال به طرف جنوب تا ساموا و از شرق تا غرب از چين تا فيليپين و ليبريا تعريف كرد.
اين شورا پس از جنگ جهانى دوم، نهادها و سازمانهاى جهانى براى نظم را طراحى و راه‌اندازى نمود و سازمان ملل، بانك جهانى و صندوق بين‌المللى پول، حاصل فعاليت‌هاى آن بود.
شوراى روابط خارجى تا اوايل دهه 1970 رو به رشد رفت و سياستهاى خارجى آمريكا را طراحى نمود. از مهم‌ترين فعاليتهاى آن در اين سالها، ارائه خدمات مشاوره‌اى و اجرايى به شركت‌هاى سرمايه‌اى ايالات متحده بود. بيش از 50 درصد اعضاى شورا، همواره مديران سياسى، اجتماعى، اقتصادى و.... رسانه‌ها و مطبوعات آمريكا بوده‌اند. شوراى روابط خارجى كه با هزينه سرمايه‌دارانى هم‌چون خانواده راكفلر اداره مى‌شود، در گزارش سالانه 1974، گام‌هاى آغازين برنامه‌اى را برداشت كه امروزه با عنوان جهانى‌سازى، همه را سرگرم كرده و گويا ضرورتى خود پيش آمده است.
شورا براى اين منظور، تشكيلات سازمانى تمام وقت و مفصلى با عنوان »طرح دهه هشتاد« را سامان داد. در پى اين طرح، به ابتكار كلاوز شوآب (Klaus schwab)، هر ساله در اواخر ژانويه و اوايل فوريه، در دهكده داووس (Davos) سوئيس، اجلاسى در راستاى تحقق اهداف جهانى‌سازى برگزار گرديد. اين اجلاس، به قول نويسنده روزنامه گاردين »پر هزينه‌ترين و انحصارى‌ترين تعطيلات دنيا است كه طى آن و در يك ملاقات سالانه، سياست اقتصادى جهان تعيين مى‌شود«.
معمولاً مشخص نمى‌شود كه پشت پرده اين اجلاس چه مى‌گذرد، اما »آنچه از داووس به بيرون درز كرد، رفرم اقتصادى ژاپن و كره جنوبى، حركات جديد براى صلح خاورميانه، نحوه تضمين وام‌هاى ايران و آينده پس‌اندازهاى يهودى‌هاى دوره هيتلر در بانكهاى سوئيس بود«.. اما آنچه مسلم است هدف اصلى، تسلط بر تصميمات سياست‌گذاران جهان است. طرح رهبران آينده جهان كه در سال 1992 با اهتمام و توجه بسيار راه‌اندازى شد، دليلى بر اين راهبرد اساسى است.
»مأموريت رهبران آينده جهان اين است كه شبكه‌اى جهانى از افرادى تشكيل دهند تا در مقابل چالش‌هاى رهبرى پيشرفت‌هاى اقتصادى و اجتماعى، حمايت متقابل و پويايى از يكديگر بنمايند.
رهبران آينده جهان افراد كمتر از 45 سال هستند كه با توجه به مشاغل خود، قدرتمند، متنفذ و مسئول‌اند و توان و كارايى بالفعل آنها جنبه جهانى دارد«.
حاصل اين سياستهاى سلطه‌طلبانه و سودجويانه، به يغما رفتن كره زمين و افزايش شكاف فقير و غنى (در كشورها) و فاصله شمال و جنوب (در عرصه بين‌المللى) است. »با وضع قوانين اجتماعى در قرارداد تجارت جهانى، از سهيم شدن كشورهاى فقير در رفاه جلوگيرى مى‌شود«.

نقش جنگ در استكبار سياسى
جنگ افروزى، تنها سلطه اقتصادى را در پى ندارد. آن كه ابزار حفظ زندگى در دست اوست، نحوه زندگى را تعيين مى‌كند. از بارزترين پيامدهاى به دست داشتن بازار سلاح، سلطه سياسى و توان دخالت در تصميم‌گيرى‌هاى داخلى كشورهاى وابسته نظامى است.
وقتى كشورهايى چون كويت، عربستان و ژاپن در امور نظامى به آمريكا وابسته‌اند، چندان غريب نيست كه در راستاى سياست‌هاى اين كشور حركت مى‌كنند.
تسلط و سيطره حكومت پنهان منتفذان - كه آمريكا را آلت دست خود قرار داده‌اند - در سياست، جدا از سلطه اقتصادى آنها نيست. همين گروه پنهان و پرنفوذ هستند كه تصميم مى‌گيرند، چه كسى در آمريكا رئيس جمهور شود، سازمان ملل به چه امورى توجه كند و چه مسائلى را مهمل گذارد يا بانك جهانى به چه كشورهايى و با چه شروطى وام پرداخت كند. خون سرخ مظلومان گوشه و كنار جهان به دامن ناپاك آنها مى‌ريزد كه در مجالس شيطانى‌شان وقايع جهان را مقدّر مى‌سازند و رقم مى‌زنند. چندان عجيب نيست كه مسئولين نظامى ايالات متحده، به اجماع، از وقوع اغتشاشات در ايران، پيش از رخ دادن آن خبر مى‌دهند. آنها مى‌كوشند در هر فرصتى منافع نامشروع خويش را به دايه ظلم بسپارند و برايشان مهم نيست كه چه بلايى سر فلسطينى‌ها مى‌آيد، يا جوان‌هاى ايرانى پرپر شوند يا مردم افغانستان و عراق در فجيع‌ترين شرايط به سر برند. هر فاجعه‌اى كه در راستاى منافعشان باشد، زيباست؛ حتى اجازه مى‌دهند برج‌هاى ساختمان تجارت جهانى بر سر مردم آمريكا خراب شود تا آخورشان آباد گردد. سياست كلى آنها اين است:
هدف: زر
وسيله: زور و تزوير

روح استكبارى در علم و فرهنگ
آمريكا دقيقاً راه و روشى را كه در عرصه اقتصاد و سياست پيش گرفته، در ميدان علم و تحقيق دنبال مى‌كند. جيره خواران دانشمندى! كه اجير سرمايه‌داران و اسير سرمايه‌دارى هستند، براى مشروعيت بخشيدن به روند توسعه نظام سلطه در جهان مى‌كوشند. نظريات و تئورى‌هايى كه در كارگاه‌هاى توليد دانش دنيوى پرداخته مى‌شود و با ترفندهاى تبليغاتى به سبك اقتصاد مصرفى در مراكز علمى جهان شايع شده، بر سر زبانها مى‌افتد، همگى بيانگر جايگاه تزوير، دورويى و ريا در سياست‌هاى سلطه‌طلبانه آمريكاست.
بنيادهاى فرهنگى كارنگى، راكفلر و فورد و مؤسسات وابسته‌اى چون صندوق پيشبرد آموزش، مركز مطالعات عالى علوم رفتارى، شوراى بين‌المللى توسعه آموزش، شوراى پژوهش‌هاى علوم اجتماعى، آموزش و امور جهانى، كميته خارجى شوراى آموزشى آمريكا و...، همگى در راستاى توسعه سلطه خارجى آمريكا تلاش مى‌كنند و با شوراى سياست خارجى ايالات متحده، رابطه‌اى تنگاتنگ دارند. روند كار آنها به طور خلاصه اين است كه از سويى دانش تسلط و راهكارهاى عملى را مى‌يابند و در اختيار سياستمداران قرار مى‌دهند و از سوى ديگر، مبانى نظرى و زيربناى مشروعيت علمى براى سلطه‌گرى آنها را تدوين و ترويج مى‌نمايند.
فعاليت‌هاى هر بنياد، مكمل فعاليت ساير بنيادهاست و در رقابت با يك‌ديگر عمل نمى‌كنند. آنتونيوگرامشى در نظريه سلطه فرهنگى نشان داده بود كه چگونه طبقات حاكم جامعه، حاكميت خود را از طريق كنترل باورها و فرهنگ، تداوم مى‌بخشند. »بنيادهاى عمده، همگام با نهادهاى رسمى حكومتى و سازمانهاى اداره كننده كمك‌هاى چند جانبه، از سال 1945 به بعد، فعاليت‌هايى اساسى در اشاعه باورهايى معيّن، در ميان كشورهاى در حال توسعه آفريقا، آسيا و آمريكاى لاتين مبادرت ورزيده‌اند تا از اين راه، حمايت آنان را از اهداف سياست خارجى ايالات متحده تضمين كند«. اينها در حالى است كه سخنگويان بنيادها همواره بر ماهيت نوع‌دوستانه مؤسسات خود تأكيد كرده، در همان حال، هر اتهامى را رد كرده‌اند؛ چنان كه گويا هدف اصلى‌شان، پيشبرد اهداف سلطه‌گرانه آمريكا در صحنه جهانى نيست.
اين همان شيطان بزرگ و ام‌الفساد روزگار ماست؛ دجّالى كه يك پا در اين سو و پاى ديگر را در آن سو نهاده و همه را به دنبال خود مى‌كشد و سلطه‌گرى‌اش تا درونى‌ترين لايه‌هاى انديشه و روان انسانها نفوذ و رسوخ يافته است. دكتر جان كولمن با پژوهشهايى درباره مؤسسه فرهنگى »تاويستاك« و باشگاه روم، با دهها نهاد فرهنگى كه زيرمجموعه آنهاست، نشان داده است كه چگونه برنامه‌هاى جنگ روانى، موسيقى‌هاى راك و پاپ و...، ساير مظاهر هنرِ مبتذل و مواد مخدر و غيره در ميان مردم جهان ترويج و اجرا مى‌شود.
به طور كلى، دانشهايى كه در مراكز علمى وابسته به سرمايه‌دارى توليد مى‌شود و ماهيت استكبارى است، به دو دسته تقسيم مى‌شود: يكى دانشهاى سلطه‌پذيرى، يعنى علومى كه فراگيرى آنها مردم را به تن دادن و انقياد در برابر نظام سلطه وا مى‌دارد و ديگر، دانش سلطه‌گرى كه راهكارهاى تحقق اهداف استكبارى و نحوه تسلط بر مردم را به سلطه‌گران مى‌دهد.

دانشهاى سلطه‌پذيرى
اساس دانشهاى سلطه‌پذيرى بر دو محور شكل مى‌گيرد؛ نخست، تقسيم‌بندى‌هايى كه ارزشهاى سرمايه‌دار و كشورهاى سرمايه‌دار و قدرتمند را كه در اختيار اليگارشى پنهان جهانى است، از ساير كشورها با فرهنگ و نظامهاى سياسى متفاوت جدا مى‌كند. دوم، شيوه‌ها و راه‌هايى كه براى رسيدن به ارزشهاى سرمايه‌دارى و شكل دادن نظام اجتماعى، اقتصادى و سياسى بر اساس آن رقم مى‌زند.
از گونه اول، تقسيمهاى بسيارى كه با عناوين توسعه يافته و توسعه نيافته، محور و پيرامون، شمال و جنوب، جهان اول و جهان سوم، صنعتى و غيرصنعتى و... انجام مى‌شود و علوم اجتماعى، سياسى، اقتصاد و مفاهيمى را پيرامون خود مى‌سازد. براى نمونه، استفاده يك قدرت بزرگ سرمايه‌دارى و توسعه يافته از زور و نيروى نظامى و تهديد براى منافع غيرقانونى و جهانى »ديپلماسى زور و فشار ناميده مى‌شود«، اما همين عمل در راستاى اهداف و منافع قانونى و ملى، تروريسم نام مى‌گيرد.
از گونه دوم، راهكارهايى كه براى رشد و توسعه به ما معرفى مى‌كنند، از قبيل سياست درهاى باز، اقتصاد سرمايه‌گذارى براى حركت توسعه، آزادى مطبوعات (هرج و مرج رسانه‌اى)، تساهل و تسامح سياسى و فرهنگ پذيرش ارزشهاى سرمايه‌دارى، برقرارى نظام سياسى بر اساس دموكراسى غربى و رعايت حقوق بشر، به معناى فاصله گرفتن نظام فقهى و حقوقى اسلامى و...؛ در حالى كه اسلام، گذر از حيات طبيعى به حيات طيبه را اساس توسعه و پيشرفت انسان معرفى مى‌كند و توسعه معرفتى و معنوى را مهمترين زمينه‌ساز و علت توسعه و شكوفايى در ساير حوزه‌هاى حيات بشرى مى‌داند.
معمولاً اين دانشها براى سلطه‌پذيران ساخته مى‌شود؛ به اين معنا كه به آنها عرضه گردد و به سوى تمدن رو به زوال ليبرال دموكراسى بكشد. در نشر و گسترش اين علوم، دقيقاً از سبك اقتصاد مصرفى استفاده مى‌شود.
اقتصاد مصرفى جهان بر سه پايه است: توليد كالاهاى كم عمر، محصولات جديد و نوبه‌نو و ايجاد مدهاى تازه و تبليغات براى ايجاد نياز كاذب در قلمرو دانش.
نظرياتى كه براى توجيه و ترويج سرمايه‌دارى توليد مى‌كنند، اساساً نمى‌تواند عمرى طولانى داشته باشد، زيرا با واقعيت انسان و حقايق حيات انسانى هماهنگ نيست. اما ايجاد نظريات تازه به تازه، اين فايده را براى آنها دارد كه فرصت تفكر را مى‌گيرد و فراگيرندگان را در دورى بى پايان از تصورات، به چرخشى سرسام‌آور وادار مى‌كند.
تبليغ نظريات از طريق نشريات علمى، دايرةالمعارفهاى جهانى، سمينارها و همايشها و بزرگ كردن شخصيت صاحبان نظريات، زمينه‌هاى مقبوليت را فراهم مى‌كند. هم از اين رو، پير بوردان، استاد كالج فرانسه، در سخنرانى براى اعتصاب كنندگان پاريس در 12 دسامبر 1995 مى‌گويد:
»بايد در مقابل علم فلج شده‌اى كه آنها از آن استفاده مى‌كنند، دانشى به ميدان آورد كه احترام بيشترى براى انسان و واقعيت قائل است«.
البته ظاهراً او درباره علم اقتصاد اين نظر را مى‌دهد، اما دست كم در ساير حوزه‌هاى علوم انسانى هم اين مشكل وجود دارد.

دانشهاى سلطه‌گرى
از مهمترين ويژگى‌هاى دانش سلطه‌گرى اين است كه اين نظريات، محرمانه بوده و در دسترس همه قرار نمى‌گيرد. شما در هيچ كتاب روانشناسى اجتماعى يا روابط بين‌الملل و يا اقتصاد نخوانده‌ايد كه »براى تسلط بر منابع جهانى بايد همه رسانه‌ها را تصاحب كنيد و براى نفوذ در رسانه‌ها و مطبوعات ملى، طرح كردن شعار آزادى رسانه‌ها و مطبوعات به عنوان شاخص دموكراسى، راهكار مناسبى است.«
البته اين نظريات، بعد از اجرا براى همه قابل درك است و ممكن است محققان با شواهد تجربى و به روش توصيفى، آنها را در پژوهشهاى خود بازگو نمايند، اما هنگامى كه به صورت نظريه‌اى دستورى در حوزه اخلاق سلطه‌گرى طرح مى‌شد، هيچ كس از آنها خبر نداشت مگر سران سرويسهاى جاسوسى و امنيتى، سرمايه‌داران بزرگ (زرسالاران صهيونيست) و محققان و دانشمندانى كه در مؤسساتى نظير باشگاه رم يا مؤسسه تاويستاك و ساير مراكز پژوهشى وابسته به نظام سلطه‌گرى خدمت مى‌كنند. امروزه پس از اين كه سيطره رسانه‌اى استكبار، شالوده‌هاى سياسى و اقتصادى سرمايه‌دارى را در جهان تحكيم نموده، به گونه‌اى كه نمى‌توان از مقتضيات آن سرباز زد، محققانى همچون هرمان و مك چنى در اواسط دهه 1990 نشان دادند كه قدرت شركتهاى فراملى رسانه‌اى »نه فقط اقتصادى و سياسى است، بلكه فرضيات پايه‌اى و شيوه‌هاى انديشه را نيز شامل مى‌شود« در گستره‌اى كه كوچك هم نيست، ثبات نظام بر پذيرش گسترده يك ايدئولوژى شركتى جهانى مبتنى است.«
مى‌توان دانش سلطه‌گرى را تحت يك عنوان خلاصه كرد و آن دانش جنگ روانى (Psychological warfar) است. محور اصلى اين علم، »تأثيرگذارى بر عواطف و عقايد و اعمال فشارهاى روانى براى هدايت جامعه مورد نظر به سوى اهداف طراحان جنگ روانى است.«
نمونه‌اى ديگر از نظريات جنگ روانى و دانش سلطه‌گرى كه چند سال اخير از سوى آمريكا عليه ايران مورد استفاده قرار گرفته، متعلق به »برنارد لوين« در كتاب »دور نماى زمان و اخلاق« از انتشارات »باشگاه« است.
جان كولمن در تبيين اين نظريه مى‌نويسد:
»شخص را در مقام ترديد [و ترس] به ترتيبى نگاه داريد كه از مواضع فكرى خود ناآگاه بوده و نداند بايد در انتظار چه چيزى باشد. افزون بر آن، اگر دودليهاى ميان انضباط سخت [و هراس] و برخورد مطلوب با زندگى، با انتشار اخبار متضاد همراه باشد، به گونه‌اى كه فرد در موقعيتى نامعلوم قرار گيرد، در شناخت راهى كه او را به مقصود نزديك يا دور مى‌سازد، دچار سرگردانى كامل خواهد بود. در چنين شرايطى حتى كسانى كه داراى آرمان مشخصى بوده و براى هرگونه خطر كردن آمادگى داشته باشند، بر اثر تضاد درونى خود، نسبت به آنچه بايد انجام دهند، دچار تزلزل خواهند گشت«.
تهديدات جرج بوش عليه ايران پس از جنگ با افغانستان و حمله به عراق، دقيقاً اجراى همين نظريه از يك طرف تهديد و از طرف ديگر تطميع بود؛ زيرا همزمان با او، بعضى از اعضاى كنگره و سران سياسى آمريكا از جمله البرايت، وزير خارجه دولت كلينتون، ايران را به گفتگو دعوت مى‌كند. پس از آن، جرج بوش نيز اعلام مى‌كند ايران يا بايد گفتگو كند و يا از نظر ما در ليست محور شرارت و اهداف بعدى آمريكا قرار دارد. اينها نشانه نابسامانى و ناهماهنگى ميان سياست‌مداران آمريكايى نيست؛ زيرا آنها هيچكدام از خود حرفى ندارند، بلكه برنامه‌ريزى مشخصى در پس اين سخنان است. سياست اين است كه همراه با افزايش وحشت، اميدوارى به گزينش راههاى مورد پسند استكبار افزايش يابد.
خلاصه اين كه، دانش سلطه‌گرى كه در اختيار نيروهاى فعال استكبار قرار مى‌گيرد، به منظور انقياد مردم در جهان توليد شده، مورد استفاده قرار مى‌گيرد.

حكم قرآن
مرگ چه به معناى نابودى زوال و چه به معناى گذر و انتقال در مورد هر چيز كه نامطلوب و ناحق است خواسته مى‌شود. چنان كه زوال بيمارى يا انتقال از آن به سلامتى خواسته مى‌شود. روح فرعونى آمريكا موجب لعن و خواستن مرگ براى اوست. خداوند متعال به جهت همين روح برترى جويى و استكبارى، هم فرعون را لعن كرده و هم شيطان را. در مورد فرعون فرمود: »إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الأَْرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ؛ همانا فرعون در زمين گردنكش و برترى‌جويى كرد و ميان مردم تفرقه و اختلاف انداخت و گروهى را به استضعاف مى‌كشيد و پسرانشان را مى‌كشت و زنان را زنده نگه مى‌داشت، همانا او از فسادگران بود.«
و بعد مى‌فرمايد: »وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً؛ و در پى اعمالش در اين دنيا لعنت است.«
خودخواهى، طغيانگرى، فسادانگيزى و خونريزى فرعون سبب شده تا خداوند او را لعن كند. پس لعن بر كسانى كه حقوق انسانها را پايمال مى‌كنند و منافع وهمى خود را بر منافع و بلكه بر هستى انسانها ترجيح مى‌دهند، جايز و بلكه لازم است. آمريكا در دوران ما مظهر روح شيطانى و فرعونى است كه ملعون و نفرين شده حضرت سبحان گرديده. آمريكا، تماميت كفر و حق‌پوشى و حق‌كشى است. و اين كلام خداوند است كه بر انسان به جهت كفرش »مرگ باد« مى‌گويد:
»قُتِلَ الإِْنْسانُ ما أَكْفَرَهُ؛ مرگ بر انسان باد. چه كفر مى‌ورزد.«
در جاى ديگر، درباره كسانى كه به حق گوش فرانمى‌دهند و گردن فرو نمى‌نهند، مى‌فرمايد: »قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ خداوند مرگ‌شان را برساند از حق كجا مى‌گريزند.«
بر مبناى عقل و وجدان و نيز وحى و قرآن، اصل و قاعده اين است كه با آمريكا، اين جرثومه فساد و تنديس استكبار، در عمل مبارزه كنيم و با زبان نفرين فرستيم و در قلب، بيزارى جوييم.
تنش‌زدايى در رابطه با آمريكا يعنى راضى كردن او و او راضى نمى‌شود، مگر اين كه خود را به تيغ سلطه او بسپاريم؛ زيرا روح استكبارى به غير اين راضى نمى‌شود؛ گرچه اجراى سياستهاى تنش‌زدايى با ساير كشورهايى كه اختلافات عميقى با آنها داريم ممكن است، اما استكبار آمريكايى مانع عقلى اجراى اين سياستها با آمريكا مى‌شود.
قرآن كريم، علاوه بر لعن مستكبران ملعون مى‌فرمايد با ملعونين بستيزيد: »مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ ملعونين را هر كجا يافتيد، با جديت در نابودى آنها همت گماريد.«
و در ادامه مى‌فرمايد: »اين سنت و قانون الهى است كه در امم پيشين بوده و در آينده نيز دگرگون نخواهد شد.«
آيه قبل از اين آيات در مورد كسانى است كه وقتى سخن مى‌گويند، چنان زيبا سخن مى‌رانند و شعار مى‌دهند كه انسان را به شگفتى مى‌آورند، ولى در عمل، به جاى رعايت حقوق بشر و مبارزه با تروريسم و غيره، پيشتاز ظلم و فساد هستند.
در سوره توبه نيز آنگاه كه از دشمنان مسلمين سخن مى‌گويد، كسانى كه رسول اكرم‌صلى الله عليه وآله و مسلمانان را از سرزمين خود اخراج مى‌كنند و از خونريزى و خيانت ابايى ندارند، مى‌فرمايد: »أَ لا تُقاتِلُونَ.... أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛ آيا آنها را نمى‌كشيد... از آنها مى‌ترسيد؟ خداوند براى ترسيدن سزاوارتر است؛ اگر ايمان داشته باشيد.«
حاصل اين كه مستكبران كه به فساد در زمين مشغول هستند، ملعون ذات اقدس الهى بوده و بايد قلباً و قولاً و عملاً به نفرت و نفرين و جهاد با آنها همت گماشت.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 175  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست