responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 17  صفحه : 3

موج ديني ـ سياسي دهه‌ي اخير در امريكاي لاتين


اشاره:
امريكاي لاتين در حدود پنج قرن پيش، زير سلطه‌ي كشورهاي اسپانيا و پرتغال قرار گرفت. از ابتداي اشغال اين سرزمين‌ها، همواره كليساي مسيحي ـ بويژه كاتوليك ـ نيز در كنار استعمارگران و وابستگان بومي ايشان، جزيي از نهادهاي حاكم بر اين منطقه محسوب مي‌شد، سلسله مراتب عالي كليسا در كنار نظاميان، زمين‌داران و بعدها سرمايه‌داران وابسته، نقش تحذير توده‌ها را بر عهده داشتند. امّا از اوايل همين قرن، با گسترش فقر، بيماري و جهل، مراتب پايين‌تر در كليساي كاتوليك، حركتي را آغاز كردند كه در حقيقت نوعي تأمل در اصول اعتقادي مسيحيّت محسوب مي‌شود، اينان كوشيدند تا فلسفه‌ي دين و جايگاه كليسا را در سطح فقير جامعه(طبق منابع اصيل مقدّس) مشخص نموده و در حقيقت به بازخواني و اصلاح آن بپردازند،1 تلاشي كه ـ هرمنوتيك دانان اين منطقه در تفسير و قرائت جديد از مسيحيّت كاتوليك ارايه كرده‌اند ـ موجب افزايش تعداد معتقدان به مسيحيت شده است02
چون اين نگاه جديد به مسيحيت كاتوليك، (با اين كه در قلمرو فلسفه‌ي دين مطرح شده است) پيش اين كه به عالم ذهن و عقل نظر داشته باشد به سطح زندگي فقراي جامعه، آزادي و امور سياسي مي‌انديشد، با اصطلاحاتي همچون «الاهيات آزادي بخش (Liberation thelogy) كليساي انقلابي، مسيحيّتِ سياسي و...» معرّفي مي‌گردد.3
الاهيات آزادي بخش، نوعي انديشه‌ي انتقادي است كه از يك سو به سنّتهاي گذشته و از سويي ديگر به اصلاحات آينده نگاهي نقّادانه دارد و طبيعي است كه هم مسيحيان سنّت‌گرا و در رأس ايشان پاپ ـ از نظر اعتقادي و سنّتي ـ و هم سرمايه‌داران وابسته‌ي داخلي و رؤساي امريكاييِ آنان ـ از لحاظ اصلاحات و تحوّلات اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... ـ اين نظريّه را خطر آفرين دانسته و در برابر آن، عكس‌العمل نشان دهند.

1ـ مفهوم
مفهوم الاهيّات، در اصطلاح حكماي اسلامي، غير از مفهومي است كه امروزه در باب فلسفه‌ي دين به كار مي‌رود. از نظر فيلسوفان مسلمان، «الاهيّات بخشي از مباحث فلسفي است كه به آن فلسفه‌ي اُولي نيز گفته مي‌شود و در آن، هم از «الاهيّات بالمعني الاعم» و هم «الاهيّات بالمعني الاخص» بحث مي‌گردد.4 امّا معناي ديگر آن كه در ترجمه‌ي «theology» به كار مي‌رود، همان تعريفي است كه عالمان اسلامي درباره‌ي علم كلام ارايه كرده‌اند.
الاهيات، علمي است كه به تنظيم، تبيين و دفاع از آموزه‌هاي يك دين و مذهب خاص مي‌پردازد.5 اين تعريف، دقيقاً همان تعريفي است كه استاد شهيد مطهري از علم كلام ارايه مي‌كند.6
لازم به يادآوري است كه، متكلّمان اسلامي، به جنبه‌ي سوم تعريف، يعني وظيفه‌ي دفاع از دين7، بيشتر مي‌پردازند. در اين مقاله، هر گاه از الاهيّات استفاده مي‌شود، همان معناي كلامي آن مورد نظر بوده و در حقيقت به يك معنا به كار مي‌رود.

2ـ نقش سنّتي
در تاريخ انديشه‌ي مسيحيت، گونه‌هاي متفاوتي از مطالعات كلامي وجود داشته است. اينكه امروزه، عالمان مسيحي با رويكردهاي جديد به متون مقدّس خود نظر مي‌افكنند، بدين معنا نيست كه آنان به رويكردهاي گذشته بي توجه باشند، زيرا صاحب‌نظران مسيحي معتقدند كه هنوز هم براي فهم دين بايد تلاش جدّي‌تري انجام گيرد و روش سنّتي الاهيّات كليسايي در نظر گرفته شود. حال به دو روش متداول و قديمي آن اشاره مي‌شود: الاهيّات فلسفي، الاهيّات علمي.

1ـ2. الاهيّات فلسفي
در ابتداي ظهور مسيحيّت، سران كليسا، علم كلام را در زندگي روحاني و معنوي خلاصه كرده بودند؛ كليسا براي غلبه بر انديشه‌هاي روزگار خويش، از فلسفه‌ي افلاطوني و نئوافلاطوني استفاده مي‌كرد. در اين فلسفه‌ها، بر وجود ماوراي طبيعت كه جهاني مطلق و والاتر از جهان مادي است، تأكيد شده و همه چيز اين جهان به سوي آن بازمي‌گشت. با اينكه در فلسفه‌ي افلاطوني، الاهيات مفهومي وسيع‌تر از زندگيِ شخصي و معنوي در نظر گرفته شده، امّا كليسا از اين تفكّر، تنها براي تبيين زندگي معنوي فرد استفاده مي‌كرد.8 در قرن چهاردهم، بين متكلّمان و نظريه‌پردازان زندگي معنوي اختلافاتي بوجود آمد.
در كتابهايي كه درباره‌ي انديشه‌ي اين دوره نگاشته شده است، مي‌توان تفاوت ديدگاه‌ها را در اين دوره مشاهده كرد.

2ـ2. الاهيّات علمي
در قرن دوازدهم، الاهيات مسيحيّت در لباس علم ظاهر گرديد. «آلبرت كيسير» و «توماس اكونياس» آغازگر اين انديشه بودند و انديشه‌ي آنان براساس منطق ارسطويي شكل مي‌گرفت. به نظر اكونياس، الاهيات هم علم و هم معنويت است كه موجب پيوند ميان انسان و خداوند مي‌شود. او براي اينكه بين عقل و وحي آشتي برقرار كند، از افكار ارسطو طبق تفسير فارابي، ابن سينا، ابن جبرول و ابن رشد استفاده كرد. البته بايد توجه داشت كه، وي زماني بر اين فلسفه‌ها تكيه مي‌نمود كه فلسفه‌ي نوعي بي‌ديني محسوب مي‌شد.9
امروزه نظريه‌ي علمي بودن «الاهياتِ» توماس با ابهام همراه است، زيرا با تعريفي كه عالمانِ معاصر از علم ارايه مي‌كنند، تفاوت دارد، امّا ويژگي كاراكونياس در اين بود كه وي كلام مسيحيّت را نظمي عقلاني بخشيد و باتفسير عقايد گذشته، به خصوص سخنان اكوستين، عقل و دين را در هم آميخت.10 از اين رو، نقش كلام نه از جهت علم بودن آن، بلكه از جهت شناخت عقلي و منطقي مهم جلوه مي‌كند.
در زمان ما، عقل فقط به معناي فلسفه يا نظريّه‌ي فلسفي به كار نمي‌رود. بلكه وقتي مي‌گوييم عقل و ايمان، به اين معنا است كه از علوم روز براي فهم ايمان استفاده مي‌شود. مثلاً متكلّمان مسيحي ـ بويژه مسيحيّت كاتوليك در امريكاي لاتين ـ از علوم اجتماعي، روان‌شناسي و زيست‌شناسي براي شناخت دين استفاده مي‌كنند.11
لازم به ذكر است كه، فقهاي اسلامي نيز در گذشته و حال، احكام شرعي را فقط به كمك علم صرف، نحو، منطق يا اصول فقه استنباط نمي‌كردند و در بسياري از موارد، به خصوص در مسائل حقوقي، سياسي، اقتصادي، نظامي و... با داشتن بينش كلامي و ايدئولوژي خاص خود، احكام شرعي را بدست مي‌آوردند. به بيان ديگر، با يك بررسي روش شناسانه در پيش‌فرض‌هاي كلامي و فلسفي فقها و ذهنيّت آنان نسبت به علوم و معارف بشري متوجه مي‌شويم كه عرف، مبناي تفسير نصوص و اجتهاد آنان بوده است.12
به هر حال؛ هر چند نقش علمي الاهيات در تاريخ مسيحيّت، صورت‌هاي گوناگوني دارد، مضمون و محتواي همه‌ي آنها در اين مسأله مشترك است: كليسا درپي انتشار و حفظ دين بوده و از ابزارهاي موجود و كشفيّات جديد علمي سود مي‌برد. (اگر چه در بعضي موارد دستاوردهاي علمي در برابر اصول مسيحيّت قرار مي‌گرفتند).

3 ـ الاهيات عمل گرا
اگر چه از ظهور اين رويكرد كلامي، ساليان زيادي نمي‌گذرد، ولي چنين نيست كه ريشه‌اي در گذشته نداشته باشد. آنچه گذشته و حال اين رويكرد را از هم جدا مي‌كند، اختلاف در روش‌هاي آنهاست. در نظريه‌ي الاهيات آزادي‌بخش، رويكرد عمل‌گرايي اهميت ويژه‌اي دارد و براي اينكه تصوير روشني از آن ارايه شود، ملاحظه‌ي پيشينه‌ي حيات مسيحيّت كاتوليك در امريكاي لاتين لازم به نظر مي‌رسد.

1 ـ 3. پيشينه
نخستين شوراي عمومي امريكاي لاتين در سال 1899، در شهر روم، برگزار شد كه 13 اسقف اعظم و 41 كشيش از امريكاي لاتين در آن شركت كردند. در اين همايش 998 مقاله ارايه شد كه در آن مشكلات جوامع كاتوليك اين قارّه اينگونه بيان گرديد: آزادي‌خواهي، خرافه‌پرستي، فراماسونري، اِلحاد، پروتستان گرايي و سوسياليزم. امّا هيچ رويكرد جديد نسبت به اين مسائل مطرح نشد. زيرا كليسا همچنان بر سنّت قديمي خود يعني محافظه‌كاري اصرار داشت.پس از اين همايش، كليسا به تعميق مباني فكري و فرهنگي خويش در جمهوري‌هاي امريكاي لاتين پرداخت و با انعقاد قراردادهاي جديد با رؤساي دولت‌هاي اين كشورها، حقّ آموزش و پرورش به كليساي كاتوليك واگذار شد. مدارس كليسايي زيادي در مقاطع ابتدايي و دبيرستان احداث شد و با تأسيس دانشگاه‌ها به نقطه‌ي اوج خود رسيد.13
از جمله مراكز آموزشي عبارت بودند از: بوگوتا(1937)، ليما(1942)، مدلين(1945)، ريودوژانيرو و سائوپائولو(1947)، كوتيو(1956)، بوينس آيرس و كردوبا(1960) و والپارايسو و گواتمالا(1961).14 يكي از آثار اين احياي فكري در مسيحيت، مطالعه‌ي مكتب «نئوتومالي» بود كه جكيوس مارتين (1973 ـ 1882) آنرا مطرح كرد و اساس انديشه‌ي اجتماعي جديد را بنياد نهاد. حركت وسيع موسوم به نهضت كاتوليك15 كه پيوس يازدهم (1939 ـ 1922) موجب پيدايش و رواج آن در اروپا بود، پس از سال 1929 با مشاركت قوي جوانان، در جمهوري‌هاي امريكاي لاتين نيز ريشه دوانيد.
نهضت كاتوليك اساسا حركتي مردمي (با نظارت روحانيون) بود كه هدف آن توجه دادن وجدان مسيحيان، به خصوص طبقات بالاي جامعه نسبت به نيازهاي مردم بود. احزاب سياسي دموكرات مسيحي كه پس از سال 1930 در اين منطقه بوجود آمدند، با الهام از بازگشت به مسيحيّتِ كاتوليك به قدرت رسيدند.
مهمترين تأثير اين نهضت، مشاركت كليسا در جنبش‌هاي مردمي ـ بين سالهاي 1930 تا 1950 ـ است (مثل جنبش ادوارد فري در شيلي و خُوان دميتگو در آرژانتين). از سال 1960، نسيم‌هاي جديد به سوي اين قاره به وزيدن گرفت، ديگر خصومتي بين كليسا و دولت ـ كه مشخصّه‌ي اصلي قرن نوزدهم بود ـ وجود نداشت و به جاي آن كليسا با دولت‌هاي اين قاره همگام شده بود. متكلّمان مذهب كاتوليك تلاش كردند تا اصول مسيحيّت را طبق وضعيّت جديد ترويج نمايند. پس از اين، در اجلاس شوراي كشيشانِ امريكاي لاتين در برلين(1968)، رفع فقر و نياز مردم در اولويت قرار گرفت16. در واقع، همه‌ي اينها زمينه‌ي ظهور الاهيات آزادي‌بخش بود.

2 ـ 3 نظريه‌ي الاهيّات آزادي‌بخش
1 ـ 2 ـ 3. ويژگيها
چنانكه پيش از اين گفته شد، در اين نظريّه، بيشتر از لحاظ وجودي و عملي بر الاهيات مسيحيّت تأكيد مي‌شود و «احسان و عمل نيك»17 پايه‌ي اساسي حيات كليسا معرفي مي‌گردد و معتقدان به انجيل، خود را برابر خدا و كليسا مكلّف مي‌بينند. در اين نظريه، دين با عمل نيك حركت مي‌كند، عشق موجب تغذيه و تكميل دين و هديه‌ي انسان به هم نوع خود مي‌باشد. براساس اين الاهيات، ايمان به خدا به معني تعهد انسان به جهان است كه خود نشانگر اهميت زياد جنبه‌هاي انسان‌شناختي دين در نزد اين ديدگاه است، در اينجا اين تفسير متكلّم مشهور مسيحيّت، كارل پارت درباره‌ي انسان‌شناختي مسيحي نمود مي‌يابد: «بشر معيار همه‌چيز است، زيرا خداوند به بشر تبديل مي‌شود.18» در الاهيات آزادي‌بخش، تلاش بر اين است كه حيات كليسايي معيار همه‌ي تجزيه و تحليل‌هاي كلامي شود، به اين معنا كه نام خداوند در ميان مؤمنان تأثير عملي داشته و در خدمت بشريت در آيد.19
از سوي ديگر، الاهيات آزادي بخش از فلسفه‌ي زمانه‌ي خويش نيز بهره مي‌گيرد، به اين معنا كه معتقدان اين نظريه در روابط خويش با طبيعت، از علوم و فن آوري موجود [روز] استفاده كرده و آن را در جهت خودآگاهي و به خصوص ايجاد روابط با ديگران به كار مي‌گيرند.
بالاخره، اين نظريه علاقه‌ي زيادي به تكيه بر راهكارهاي ماركسيستي (به خصوص جنبه‌هاي اومانيستي آن) دارد. به گمان اين دسته از متكلّمان مسيحي، قبل از درمان هر بيماري، بايد مرض اصلي را تشخيص داد و اين مسأله جز با استفاده از اصول ماركسيستي قابل تشخيص نيست.20

2 ـ 2 ـ 3. بنيانگذاران
خاستگاه اين نظريه، بيشتر در سطح توده‌ها بوده و در سطح دانشگاه‌ها كمتر مطرح شده است. اين نظريه در آثار استاداني همچون گوستاوگوتيرز21 از پِرو، خُوانْ سگندو22 از اروگوئه، خوزه ميگز بونينو23 از آرژانتين، خون سبزينو24 از السالوادور، لئوناردو،25 كلودوويسن بوف26 و روبم آلوس27 از برزيل و... ديده مي‌شود. الاهيات آزادي بخش، در اسناد منتشره در همايش اسقفها و نگاشته‌هاي «ارنستو كاردنال»28 كشيش و شاعر انقلابي اهل نيكاراگوئه نيز مشاهده مي‌شود. اين متكلّمان به دليل وجود ظُلم و ستمهاي سياسي و اجتماعي و واقعيت فقر توده‌ها به قرائتي جديد از انجيل دست يافته و بر آن دسته از متون مقدس كه سياسي بوده و به موضوع رهايي انسان از گناه اصلي مي‌پردازد، تكيه مي‌كنند. از نگاه آنان، در نظريه‌هاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي سرمايه‌داري، نهادها به گونه‌ي كشورهاي امريكاي لاتين تشريح نمي‌گردد. از اين رو، نظريّه پردازان الاهيات جديد معتقدند كه بر اساس تصوّرات سرمايه داري از اصلاحات، نمي‌توان فرضيه‌هايي مانند «وابستگي» و «امنيّت ملي» را در كشورهاي امريكاي لاتين تفسير كرد، زيرا (به قول لنين)، طبقات اجتماعي در اين دو جامعه متفاوتند.29

3ـ2ـ3. انديشه‌ي انتقادي
تا به اينجا مشخص شده است كه در مسيحيّت جديد، ارتباط با خدا، به معناي داشتن زندگي‌يي است كه خدمت به ديگران در آن نوعي تكليف همگاني محسوب مي‌شود و گفت‌وگوي جدّي درباره‌ي شناخت انسان و عناصر شناخت وي، از اصول ضروري اين رويكرد كلامي است كه موجب ايجاد نگرشي روشن و نقادانه به امور اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي مي‌شود؛ زيرا بر اساس آنچه پيشتر ذكر گرديد، هدف از بيان يك نظريه، كاربرد آن در عمل و واقع است، از اين رو، در اين انديشه‌ي كلامي، از جامعه و كليسا انتقاد مي‌شود، مثلاً در جامعه‌ي مسيحي، تديّن با احسان همراه است، پس كمترين انتظار اين است كه احسان و تكليف به در خدمت ديگران بودن، بايد در اين جامعه وجود داشته باشد. الاهيّات اين ضرورت را به افراد جامعه منعكس ساخته و با رويكردي منتقدانه به واقعيّات عملي آن نظر مي‌افكند. به همين دليل پنداشته مي‌شود كه اين الاهيات، نظريه‌اي انتقادي است؛ در واقع اين سخن هگِل كه مي‌گفت: فلسفه زماني طلوع مي‌كند كه آفتاب غروب نمايد، دقيقا در مورد الاهيات آزادي‌بخش نيز صادق است. زيرا الاهيات، كار و عمل نمي‌زايد، بلكه بر آن تأملّ و فكر مي‌كند؛ وقتي عملي به پايان رسيد، چه نتيجه‌اي از آن حاصل بشود يا خير، الاهيّات به تعمقّ مي‌نشيند، كه عمل چگونه بايد صورت مي‌گرفت؟، از چه ابزاري بايد استفاده مي‌شد؟ و عاملان آن چه كساني بايد مي‌بودند؟30
علاوه بر اين، تأمل درباره‌ي وجود و عمل مسيحيان در اين جهان، به اين معناست كه از مرزهاي مشخّص كليسا پا فراتر نهاده شود. وقتي اين محدوديّت وجود نداشته باشد، همه‌ي مسائل مطروحه در يك مسير قرار گرفته و تحولات تاريخي با دقت بيشتري مورد فهم قرار مي‌گيرند. به گفته‌ي كنگاره: «اگر كليسا بخواهد، به مسايل جهان جديد بپردازد و پاسخ شايسته‌اي براي آن ارايه كند، بايد به صورتي شروع كند كه‌گويي فصل جديدي از انسان شناختي در كلام مسيحيّت آغاز شده است و به جاي اينكه نقطه‌ي آغاز را پيام كلامي و سنّت قرار دهد ـ كه هميشه در كلام قديم اينگونه عمل مي‌شده است ـ از واقعيّات و مسايل ناشي از جهان و تاريخ شروع كند. به اين ترتيب، الاهيّات نه تنها كلّ مسير تاريخ بشري، بلكه نقش انتقادي و اقدامات لازم خود را در افقي وسيع در نظر مي‌گيرد.31
امّا جا دارد كه سخنان «كلمان» را نيز درباره‌ي الاهيات جديد بشنويم، به گفته‌ي او؛ «الاهيات بايد نقشي پيامبر گونه داشته باشد؛ پيامبر مانند پيشگو نيست و خود را به پيام‌هاي مجزّاي از مردم محدود نمي‌كند، بلكه نبوّت او وعظ و خطابه است، او معناي حقيقي همه‌ي امور را به مردم نشان مي‌دهد و در لحظه‌ي خاص، اراده و قصد الاهي را براي ايشان تبيين مي‌كند.32
لازم به ذكر است كه تغيير حقيقي از مفاهيمي است كه در الاهيات جديد آشكار مي‌شود، به تعبير «شيلبيكس»، تلاشي هرمنوتيك از قلمرو خداست كه عبارت از ساختن جهاني بهتر است.33

5. تحليل نظريّه
در تاريخ تفكر مسيحي، تمام تلاش انديشمندان و متكلّمان اين مكتب، دفاع عقلاني از اصول مسيحيت بود كه براي اين امر، از همه‌ي انديشه‌ها و ابزارهاي موجود روزگار خويش بهره مي‌گرفتند؛ امّا در نگاه انديشمندان الاهيات آزادي بخش امريكاي لاتين، آنچه كه بيشتر به دفاع نياز دارد مردم فقير و ستم ديده‌اند كه بايد از دين و مكتب براي دفاع از آنان استفاده نمود. در واقع در اين نظريه، انسان و نيازهاي او جاي خدا و ايمان مي‌نشيند و انسان كه مخلوق خداست، بيشتر نيازمند حمايت است تا خدا. اين قرائت جديد، پاسخي به انتظارات بشر از دين مسيحيت محسوب مي‌شود كه آن چيزي جز رهايي توده‌ها از فقر، ظلم و جهل نيست. امّا نظريه پردازانِ اين ديدگاه، با پذيرش اصول ماركسيسم، در محدوديت دوگانه‌اي قرار مي‌گيرند. زيرا از يك سو، تجربه‌ي اصيل مسيحي و نيز ايمان به عيسي مسيح عليه‌السلام آزادي‌بخش، سرچشمه و انگيزه‌ي شيوه‌اي از انتقاد و اقدامات اجتماعي مي‌شود كه در تصور ماركس و لنين به هيچ وجه وجود نداشت و از سوي ديگر، بيداري فكر، بر اساس تجزيه، تحليل و راهبرد ماركسيستي، در بعضي موارد الاهيات آزادي بخش را در خطر تحليل ديالكتيكي سَكيولار از وقايع اجتماعي قرار مي‌دهد. علاوه بر اين، دموكراسي ليبرال (مردم گرايي آزاديخواهانه) و رويارويي و مخالفت با مسيحيت سنت‌گرا، به طور ناخواسته نظريه پردازان مذكور را به طرف جانبداري بيشتر و آشكارتر از ماركسيسم سكيولار بكشاند.34 به همين دليل، از نگاه پاپ جان پلِ دوم، الاهيات آزادي بخش نوعي ترويج ماركسيسم در لباس مذهب تلقّي مي‌شود. وي طيّ سفرهاي متعدّد به كشورهاي امريكاي لاتين (پنج بار) به صورت‌هاي مختلف، كليسا را از دخالت در امور سياسي باز مي‌داشت.35 و تا جاييكه در ما ژوئن 1982، پاپ خوان پابلو در نامه‌اي مفصّل به اسقفهاي نيكاراگوئه، دخالت ايشان در امور سياسي اين كشور را به شدت مورد حمله قرار داد. و از آنان به خاطر بكار بردن اصطلاح «كليساي مردمي» و همكاري با ماركسيستها شديدا انتقاد كرد.36
با توجه به اين نكات، به نظر مي‌رسد كه وظيفه‌ي فرهنگي ما در اين منطقه (امريكاي لاتين)، جدي‌تر شده باشد؛ زيرا آنچه كه موجب گرايش و تمايل اين نهضت به سوي بيراهه (به ويژه به سوي ماركسيزم و استفاده از اصول مبارزاتي آن) شده است، نبود يك انديشه و تفكر اصيل همچون انديشه‌ي ناب شيعي است.37 طبق گزارشهاي رسيده، كشور عربستان به شدت در اين كشورها به كار فرهنگي پرداخته است، امّا متأسفانه جمهوري اسلامي ايران تنها به روابط سياسي با اين كشورها بسنده كرده است.

پي‌نوشت‌ها:
1. ر.ك: كيهان فرهنگي، الاهيات آزاديبخش، سال پنجم، شماره‌ي 6، ص 17 ـ 14.
2. در مورد نظريه‌ي تعليمات تفسير متون ديني يا هرمنوتيك، ر.ك: محمد مجتهد شبستري، متون ديني و هرمنوتيك، مجله‌ي نقد و نظر (قم: سال اوّل، شماره‌ي دوم، بهار 1374)، ص 129 به بعد.
3. مثلاً ر.ك: آلن گيربرانت، كليساي انقلابي، ترجمه‌ي پرويز هوشمندراد (تهران؛ شباويز، 1367).
4. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، شرح منظومه، (قم: انتشارات صدرا، 1374)، ج 5، ص 467 به بعد.
5. جان هيك، فلسفه‌ي دين، ترجمه‌ي بهزاد سالك (تهران: انتشارات المهدي، 1367)، ص 13 به بعد.
6. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، كلام، (قم: انتشارات صدرا، 1372)، ج 3، ص 57 به بعد.
7. Apologetics
8. Gustavo Gutirrez A theolog of 1891 ,.D.T.L sserP MCS :nodnoL( noitarebil fo goloeht A ,zerreitsuG ovatsuG _ Liberation (London: scm Press L.T.D 1981) P.H
9. اتين ژيلسون، مباني فلسفه‌ي مسيحيت، ترجمه‌ي محمد محمدرضايي، سيد محمود موسوي (قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1375)، ص 22 به بعد.
10. ر.ك: ايان باربور، علم و دين، ترجمه‌ي بهاءالدين خرمشاهي (تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362)، ص 22.
11. Gutierrez و oP.cit وP.5.
12. محمد مجتهد شبستري، مقاله‌ي «رابطه دين و عقل»، كيهان فرهنگي، آبان 1364، ص 23 ـ 22.
13. Mircea Eliadeو The encyclopedia of Religion (New york: Macmilan Publishing company, 1993) وVol. 3.p.393.
14. Ibid, P.394.
15. Catolic Action
16. همان.
17. Charity
18. Gutierrez, op. citوP.7.
19. همان، ص 8.
20. Elidde, op.cit, Yol.11,P.405
21. Gustavo Gutierrez
22. Juan segundo.
23_ Jose migues Bonino.
24_ Jon Sobarino.
25_ Lonardo.
26_ Clidivis Boff.
27_ Rudem Alves.
28_ Ernesto Cardenal.
29_ Eliade, OP. cit., p. 405.
30_ Gurierrez, OP.cit., P. 14f.
31. همان.
32_ Occar Cullman, the Christology of the new testament, (Philadelphia: the westminesyar Press, 1963), P.14.
33_ Gutierrez, Ibid.
34_ Eliadw, OP. cit, Vil. 11, P. 405.
35. ر.ك: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مركز اطلاع‌رساني سند شماره‌ي 4835، گزارش سفر پاپ به امريكاي لاتين.
36. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، مركز اطلاع‌رساني سند شماره‌ي 5752، تئولژي مسيحيّت آزادي بخش در امريكاي لاتين.
37. در اين مورد ر.ك: گفتگوي كيهان فرهنگي با دو تن از نظريه پردازان الاهيات آزادي بخش در كيهان فرهنگي، سال پنجم، شماره‌ي 6، ص 16 ـ 15.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 17  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست