. امنيت جهانى، موضوعى است كه همراه با قدرت، ترسيم كننده سلسله مراتب جهانى است توسط دولت ملتها تعيين مىشود. امنيت جهانى مجموعهاى از امكانات نظامى، اقتصادى و سياسى است و در نتيجه جرح و تعديل محورهاى قدرت توسط سازمانهاى جهانى به وجود مىآيد. 2. امنيت جهانى حتماً با عدالت جهانى همراه نمىشود؛ بلكه مىتواند با ظلم جهانى همگام شود. بنابراين امنيت جهانى براساس عرضه و تقاضاى آزاد قدرتهاى جهانى ترسيم مىشود؛ پس امنيت جهانى زاييده ليبراليسم جهانى است و ليبراليسم خود زاييده ظلم بردهدارانى چون »جان داك« براى جهان امروز بوده است. 3. جهانى شدن نيز به معناى جهانى شدن ليبراليسم است كه به وسيله امنيت جهانى محقق خواهد شد، پس غريزه و شهوتگرايى بر جهانى شدن و امنيت جهانى حاكم است، در نتيجه بىاخلاقى بر جهان حاكم خواهد شد. به همين دليل، خشونت و جنگهاى بسيارى جهان آينده را فرا خواهد گرفت، كه طليعه آن نيز جنگهاى فرمايشى به رهبرى ليبراليسم جهانى، براى صدور دموكراسى است. 4. نظريه دولت - ملت، مردمان زمين را به خشونت ناخواسته و كشتارهاى بيهوده كشانده است. مردم به اين دليل كه مردم هستند، در پى خشونت نيستند؛ بلكه زندگى و آرامش را پى مىگيرند. اما نظريه دولت - ملت، مردم را به انسانهاى مكانيكىاى تبديل مىكند كه براى ايجاد امنيت دولت - ملت يا بايد بكشند يا كشته شوند. 5. براى پيشگيرى از خشونت، بايد در نظريه دولت - ملت تجديد نظر كرد و جامعه مبتنى بر آن، يعنى جامعه مدنى خدشه وارد ساخت »نظريه دولت - مردم« را جايگزين آن نمود و جامعه مبتنى بر آن، يعنى »اجتماع مدنى« را محور قرار داد. به اين ترتيب در اين جامعه، دولت پرخاشگر وجود نخواهد داشت؛ چرا كه مردم محور اين دولتاند نه ملت محصور در يك جغرافياى خاص. 6. در اين نظريه دولت واحدى حقوقى است كه فلسفه آن برقرارى عدالت در سطح روابط خارجى و داخلى است. عدالت در روابط خارجى، يعنى عدد پذيرش ظلم جهانى، نه ورود در فرآيند ظلم جهانى و عدالت در مسائل داخلى، يعنى عدم ظلم به مردم و تنظيم امورى كه زندگى و معيشت مردم را به صلاح برساند. به اين ترتيب، پيشرفت معرفتى و ساختارى جامعه تضمين مىشود. 7. صلح جهانى نيز بر اين نظريه شكل مىگيرد، چون ملت كه به مرزهاى جغرافيايى متكى است، در اين نظريه حذف شده و مردم جايگزين آن مىشود. مردم كه در حوزههاى فرهنگى خاص مثلاً جهان اسلام زندگى مىكنند، داراى علايق اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و عاطفى نزديك به هم هستند و ما از آن به امت اسلامى ياد مىكنيم و معتقديم كه مرزهاى جغرافيايى نبايد موجب جدايى امت اسلامى از هم شود. 8. در بعد امتهاى ديگر (غير اسلامى) نيز اين رويه طى مىشود، چون عدل، ارزش مطلق حاكم در اسلام و تشيع است كه اگر با بلاغ مبين تركيب شود، مىتواند روابط ميان ديگر دولت - مردمها را شكل دهد. در اين نظريه ديگر رايزنهاى فرهنگى، سازمانهايى فانتزى و تشريفاتى نيستند؛ بلكه در محور روابط خارجى واقع مىشوند و در يك رابطه منسجم با وزارت خارجه عمل خواهند كرد. 9. كسانى كه امنيت جهانى را مىپذيرند، خواسته يا ناخواسته سلطه جهانى را نيز پذيرفته و امنيت خود را در پناه آن خواهند جست و امنيت درونى و بيرونى را در پناه يك ظلم جهانى خواهند پذيرفت. موضعگيرى داخلى برخى پس از انقلاب و در زمان حكومت دولت موقت، درباره عدم نياز به انرژى اتمى و پس دادن F_14هاى خريدارى شده نيروى هوايى تا مخالفت با چرخه سوخت اتمى پس از دوم خرداد ظاهراً شاهدى براى اين رويه و تفكر باشد. 10. چون محور سياسى در اين نظريه مردم است و مردم مىخواهند زندگى كنند، پس به دنبال صلح و آرامش هستند و اين را از فطرت خود يا عقل سليم و شعور عمومى به دست مىآورند. جهت آرمانى دولت اسلامى نيز بر اساس همين بنا مىشود. صلح جهانى در پناه عدالت و معنويت جهانى حركتى است كه همه مردم جهان در انتظار آن هستند و جبهه مردمى جهانى براى مقابله با ظلم جهانىِ برخاسته از سرمايهدارى مبتنى بر ليبراليسم، هدف غايى دولت اسلامى است.