گفتگوى اديان و جريانشناسى ديدگاهها
غریب رضا حمید رضا
فضاى سياسى و فرهنگى پديدآمده در بستر تمدنى هر دوره تاريخى، اقتضائاتى خاص خود را دارد. گرايش اديان در نزديكسازى ارتباط خود با پيروان ساير اديان، با ارتباطات تحميل شده از سوى اين فضاى فرهنگى تمدنى، متناسب است. با اوجگيرى يك شعار و تحميل آن بر فضاهاى فرهنگى، روشنفكران ديندار در گفتمان فرهنگى خود در حجم بالايى از اين شعار استفاده مىكنند. اين واژهها و مفاهيم آن قدر به كار گرفته مىشود كه در برخى موارد، به علت حجم بالاى سوداگرىفرهنگى، محتواى خود را از دست مىدهد. حتى گاهى اين شعارها از سوى كسانى استفاده مىشود كه اندكى پيش، اين مفاهيم را در چارچوب توطئه عليه اديان ارزيابى مىكردند. هر چند در گذشته موضوعى مانند گفتوگوى اديان، در چارچوبى محدود و در سطح موسسههاى پژوهشى و مجامع آكادميك مطرح مىشد، پس از اوجگيرى پروژه برخورد و سقوط تمدنها و پيدايش جنبشهاى فكرى - سياسى، گفتوگوى اديان هم در سطح رويين مباحث خودنمايى كرد و پژوهشهاى آكادميك متعددى به شكل عام، به مقارنه ميان ساختار عقيدتى، اخلاقى و ساختار شريعت در اسلام، تورات و انجيل و اديان ديگر گوناگون پرداخت. به شكل خاص نيز اين تحقيقات بر مسايلى چون توحيد و اخلاق تمركز داشت. از نمونههاى بارز در تحقيقات مقارن، فرمانهاى دهگانه است. هر چند اين پژوهشهاى مقارن، به بيان مشتركات اجمالى ميان اديان و كتابهاى مقدس پرداخته است، ولى نمىتواند تباين جوهرى اديان با يكديگر و فصول مميز آنها را، به ويژه در مسئله توحيد و نبوت پنهان كند. به همين دليل، پژوهشهاى مقارن در چارچوب عناصر مشترك ميان اديان محصور شده است. از جمله اين عناصر مشترك، مفاهيمى چون تصور وجود خداوند به عنوان فاعل و منبع وحى، ايمان به فرشتگان، وظيفه دينى پيامبران است. برخى پژوهشها بر بعضى مراسم دينى مشترك ميان اديان، مانند روزه و قربانى كردن متمركز شده است (پژوهش علىعبدالواحد وافى) و برخى ديگر (پژوهش اسماعيل فاروقى) درباره ريشههايى تحقيق كردهاند كه آن را ديندارىسامى ناميدهاند. از ديدگاه اينان مبانى اين ديندارى، در چهار محور خلاصه مىشود: 1. وجود خداوند و دوگانگى خالق و مخلوق (مطلق و نسبى). 2. پيوستگى ميان خالق و مخلوق از راه وحى. 3. قدرتى كه خالق به مخلوق عطا كرده تا مقصد مورد نظر خالق رإ؛ برآورده كند. 4. توانايى آفريدگان هستى بر تحقق مقصد آفريدگار. محورهاى چهارگانه مزبور هسته ديندارى سامى است و بنيادهاى وحدتآفرين اديان يهود، اسلام و مسيحيت را تشكيل مىدهد. برخى ديگر، بر محورهاى اخلاقى مشترك ميان متون اديان تكيه كردهاند؛ نيكو بودن صلح و مذموم بودن جنگ، برترىاعمال خير و نيكو كارى، نهى از دزدى، دروغ و آز ورزى و ... . »جوزف كاير« با بيان اين ديدگاه، معتقد است اختلاف ميان اديان در اين مسايل، تعابير متفاوتى از اين حقايق اخلاقى است. در همين چارچوب، يعنى تأكيد بر مسايل اخلاقى، جريانى رشد كرد كه تقريب ميان اديان را با تكيه بر اين بعد مطرح مىساخت. شخصيتى چون "هانس كونگ" بر اين باور تاكيد داشت و معتقد بود كه اديان بايد با توجه به اين منظر، اختلافهاى خود را كنار بگذارند. پژوهشگران ديگرى چون »فرشوان« بر بعدهاى عرفانى و روحى مشترك ميان اديان تكيه كردند. جريان ديگرى نيز بر چالشهاى پديدآمده در دنياى معاصر و هماهنگ شدن با فرهنگ تكنولوژيك تاكيد مىكند. اين جريان معتقد است كه چنين چالشهايى، موجب نزديك شدن اديان خواهد شد و به رشد گفتوگوى درونى ميان اديان كمك مىكند و تكميل اديان در چارچوب تفاوت فرهنگى، را در پى دارد. اين جريان معتقد است كه در آينده با يك دين جهانى روبرو خواهيم بود، به ويژه اينكه كسانى در جهان براى رسيدن به اين تفكر جهانى واحد تلاش مىكنند. جنبش يكسان سازى اديان به آرامى بايد به پيش رود و در كنار اين سير، لازم است تقارب فرهنگى محقق شود. اين جنبش اكنون به شكل عملى آغاز به كار كرده و با فشارهاى جريان سكولار حمايت مىشود. برخى مبلغان اين تفكر، همچون »منتگمرى وات« و »فليسيان شالى« معتقدند كه اسلام با ساختار بنيادى خود، براى گسترش دين يكسان در آينده فعاليت مىكند. اين دعوتها تنها در حد نظريهپردازى و اظهار نظرهاى فردى باقى نمانده است، بلكه در جهان غرب، موسسههايى براىحمايت و ترويج اين انديشه و با هدف تقريب و زندهسازى نقاط مشترك ميان اديان تشكيل شدهاند. از جمله اين موسسهها، بنياد" كودكان ابراهيم" در ايالت ويرجينياى در آمريكاست. اين موسسه همايشهاى فراوانىبرگزار كرده و فعاليتهاى زيادى را در دانشگاههاى كمبريج در لندن، كيپ تاون آفريقاى جنوبى و كشور مالزىانجام داده است. هدف اين گفتوگوها، بررسى امكان اختلاف زدايى ميان اديان سهگانه، با محور قرار دادن شخصيت حضرت ابراهيم(عليهالسلام) بوده است؛ چنان كه در قرآن كريم به اين مسئله اشاره شده است. اين تلاشها با كتابى كه در آمريكا منتشر شد، زينت داده شده است؛ »بروس فيلر« كارشناس و نويسنده، اين كتاب را با نام »ابراهيم، سفرى به گوهر باورهاى اديان سهگانه« در موضوع مقارنه ميان اديان سه گانه منتشر نموده است. وى در اين كتاب، انديشه توحيدى حضرت ابراهيم(عليهالسلام) را مبنا قرارداده و معتقد است كه آن حضرت نخستين فردى است كه ترك بتپرستى را تبليغ كرده است. او بر اين نكته تاكيد دارد كه مفهوم پدربودن حضرت ابراهيم براى ساير پيامبران، تجلّى توحيد است. فيلر به بازنگرى و تاويل متون مربوط به حضرت ابراهيم دعوت مىكند و معتقد است كه توجه به اين گرايش، اختلاف ميان اديان را برطرف مىكند. وى به معرفى جايگاه بلند حضرت ابراهيم(عليهالسلام) در اسلام مىپردازد و پيروان اديان را به ايجاد عادت گفتوگو فرامىخواند تا تصورهاى نادرست از يكديگر را تصحيح نمايند؛ به اميد اينكه با اين روش، انسان از رنجى كه پس از يازده سپتامبر به آن گرفتار شده، رهايى پيدا كند. لازم به ذكر است كه به دليل جايگاه والاى شخصيتى حضرت ابراهيم (عليهالسلام) در اديان مختلف، توجه به شخصيت ايشان به شكل جدى، در همايشهاى گفتوگوى اديان مطرح است. هدف از مطرح ساختن شخصيت حضرت ابراهيم (عليهالسلام) نزديككردن ديدگاههاى ميان اديان است. درباره اين محور تا كنون همايشها و كنفرانسهاى بينالمللى فراوانى برگزار شده است كه از جمله مىتوان به »همايش ابراهيمى« در شهر قرطبه (سال 1987) و همايش "ميراث ابراهيمى و گفتوگوى اسلام و مسيحيت" در بيروت (سال 1998) اشاره كرد. ولى اين پرسش از سوى برخى نويسندگان »محمد ابوالقاسم حاج حمد« مطرح شده است كه آيا ابراهيمگرايى، به عنوان ميراثى تاريخى و مشترك ميان اديان و محورى كه در تاسيس اديان آسمانى نقش داشته، مىتواند ميراث مشترك توحيدى ميان اديان باشد؟ بىشك حضرت موسى و عيسى(عليهما السلام) درباره اين ميراث ابراهيمى با هم اختلاف نظرى ندارند، ولى بسيارى از پيروان اين دو پيامبر، در همين مسئله از هم فرسنگها فاصله گرفتهاند. در نتيجه ابراهيمگرايى بدون توجه و بازگشت به شيوه قرآنى آن، نمىتواند مبنايى براى گفتوگو قرار گيرد. "هرو روسو" معتقد است كه تمامى اين ديدگاهها، نگاههايى است كه با تكلف، به دنبال تركيب يا هماهنگسازى ميان اديان است. وى اين تلاشهاى تقريبى را در عنصر واحد و مشتركى ميان تمامى اديان خلاصه مىكند و اين عنصر را ارتباط انسان با موجودى متعالى مىداند كه نيروهاى عقلى و جسمى او را به سمت اين موجود مىكشاند. از ديدگاه او، جستوجو براى وحدت اديان، نه در گذشته سودمند بوده و نه در آينده فايدهاى خواهد داشت. روسو به دليل بىفايدگى، تفكر وحدت اديان را رد مىكند، ولى برخى ديگر چون »احمد وليد سراجالدين«، از اين مفهوم، تفسيرى آمرانه ارايه كردهاند. او اين مفهوم را به بعد سياسى و مديريت جهانى مرتبط مىكنند. اين نگاه به شكلى آمرانه به اديان مىنگرد و با نگاه آمريكايى- صهيونيستى مرتبط است و براى تحقق آرمان حكومت جهانى تلاش مىكند. برخى گروههاى سلفىگرا، نه تنها انديشه وحدت اديان را رد مىكنند كه روش مقارنه ميان اديان را نيز نمىپذيرند، چون معتقدند كه اين روش موجب مىشود كه فاصلههاى موجود ميان اسلام و ديگر اديان كم شده و در نتيجه موجب تساوى ميان عقايد صحيح و باورهاى فاسد گردد. *** با قطع نظر از مواضع و انگيزهها نسبت به مقارنه اديان و كشف خطوط مشترك و اختلافى در اين مسئله، ترديدىنيست كه شناخت اديان و گفتوگو به شكلهاى گوناگون آن، به شفافسازى ديدگاهها و تصحيح تصورات نادرست ميان تمامى اديان خواهد انجاميد. در بستر گفتوگو، فرصتى براى نزديكشدن به حقيقت پديد خواهد آمد. اسلام نيز همگان را به كمكردن فاصله خود با حقيقت فراخوانده است، هر چند گفتوگو در عمل به توافق نظر منجر نشود. حتى تجربه گفتوگوهايى كه در قرآن مطرح شده، بر اين نكته تاكيد دارد كه رسيدن به توافق هميشه هدف و موضوع گفتوگو نبوده، بلكه تبيين ديدگاههاى متفاوت و دعوت به نقد و بررسى اين ديدگاهها، يكى از مهمترين اهداف مطرح در اين گفتوگوها است. هدف از گفتوگو اين است كه هريك از دو طرف، عقل، بينش و پيوند خود را با خداى متعال قاضى كرده، با درنظر گرفتن او كه آگاه از اسرار درون است و سرانجامِ هر اختلافى در روز قيامت به سوى اوست، به كشف حقيقت بپردازند. به باور نگارنده، نكته مهمتر، تمركز بر جنبهى عملى، در ارتباط ميان اديان است. اگر در سطح ارتباطات عملى، همزيستىمسالمت آميز و مدارا حاكم نباشد، مسلما بهسازى ارتباطهاى نظرى بىفايده است. در اين حالت گفتوگوهاى نظرى، هر چند به اتفاق نظر هم بينجامد، فايدهاى نخواهد داشت. به عكس اگر اختلاف نظرى عميق باشد، ولى صلح و تسامح در ميان پيروان اديان حكمفرما باشد، اختلاف نظر هيچ تاثير منفىاى به دنبال نخواهد داشت.