responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 165  صفحه : 3

دولت جديد و اولويت‌هاى توليد دانش
مظاهری سیف حمید رضا

چكيده
انقلاب اسلامى ايران با طرح و توصيف حيات طيبه اسلامى وپذيرش ارزش هاى غايى اسلام و انقلاب از سوى مردم شكل گرفت.اما پس از پيروزى در تحقق آن طرح ها و آرمان ها با مشكل مواجه شديم. زيرا نياز به دانش ويژه اى بود، كه در اختيار دولتمردان قرار نداشت. و ناگزير به دانش هاى غربى كه براى تحقق آرمان ها و ارزش هاى غايى تمدن غرب تدوين شده است. عمل كرديم.
بدين ترتيب تحولات نهادين در انقلاب اسلامى به تحول در ساير نهادها نينجاميد، بلكه دچار فرسايش شد. مردم با انتخاب رييس جمهور احمدى نژاد نشان دادند كه به تحقق آرمان ها وارزش هاى غايى انقلاب اسلامى علاقه مند هستند و راه آنها برنامه ريزى براى دانشى است كه شيوه ها و روش هاى اين كار را به دست دهد.

مقدمه
انقلاب اسلامى ايران دستاوردهاى عظيمى در داخل و عرصه بين المللى داشته است. اما پر واضح است كه در بعضى از جهات دچار فرسايش شده و گذر زمان بخشى از آرمان هاى انقلاب اسلامى را كمرنگ نموده است.
براستى چرا بعضى از ظواهر دين كمتر مورد توجه قرار گرفته است ؟ و مراعات نمى شود؟ چرا صفاى معنوى در فضاى كلى جامعه كاهش يافته و تا حدودى ارزش هاى‌غربى نظير تجمل گرايى. مصرف زدگى و غيره رواج يافته است؟
آيا اين پديده ها به علت كاستى ها و ناتوانى دين در پاسخ به خواسته هاى بشرى يا ناهماهنگى دگرگونى هاى امروزى است؟ در صورتى كه ثابت شود اين دين به راستى‌از سوى خالق انسان و عالم تشريع شده و در حكيم و قدرت او خللى نيست. اين فرضيه مردود خواهد شد.
آيا مردم مشكل دارند و به دين و معنويت كم علاقه شده اند ؟ اين فرضيه نيز موارد نقض فراوانى دارد كه هر كس در جامعه اسلامى ايران زندگى مى كند مى تواند تعدادى‌از آنها را بشمارد.
در اين پژوهش اين فرضيه طرح واثبات مى گردد كه علت كاهش توجه به برخى از احكام دين و فرسايش تحولات معنوى ودينى اوايل انقلاب معلول استفاده از علوم غربى در مديريت توسعه اقتصادى و سياسى است.

نهادهاى اساسى جامعه
جامعه شناسان شكل گيرى و تداوم جامعه را در گروه نهادهاى اساسى جامعه مى دانند. »نهاد نظام سازمان يافته و پايدارى از الگوهاى اجتماعى است كه برخى‌رفتارهاى تاييد شده و يكنواختى را در جهت برآورده ساختن نيازهاى بنيادى جامعه ايجاب مى كند«(1).
پنج نهاد اساسى كه پيدايش و پايدارى هر جامعه در گروه آنهاست عبارت اند از دين، اقتصاد. حكومت. آموزش و خانواده. جامعه شناسان با معرفى اين پنج نهاد تحقق هر جامعه را منوط به آنها دانسته اند به طورى كه سستى هر يك از آنها به سستى ساير نهادها و فروپاشى جامعه مى انجامد.
نهادهاى اساى بر اساس ارزشهاى غايى افراد جامعه شكل گرفته و ارزش هاى غايى در صورتبندى نهادهاى اساسى تاثير نافذى دارد. هم از اين رو نهادهاى هر جامعه اى‌حامل و حاوى ارزش هاى غايى آن جامعه است(2). مثلا نهاد دين در جامعه اى كه ارزش غايى زندگى را در حيات اخروى مى بيند و در جامعه اى كه ارزش حيات را در عزت دنيا و سعادت آخرت مى داند هنجارها والگوهاى عملى متفاوتى را در بر مى گيرد.
نهادها به نسبت پايدارترند و الگوهاى رفتارى ثابت در جامعه ايجاد مى كنند كه به صورت سنت و مرسوم و فرهنگ عمومى در مى آيد.
نهادهاى اساسى در راستاى ارزش هاى غايى جامعه و روابط كاركردى چنان با هم هماهنگ و يكپارچه مى شوند كه »هر تغيير چشمگيرى در يك نهاد، احتمالا دگرگونى‌هايى در نهادهاى ديگر به بار مى آورد.«(3) هر چند هر نهاد بر مبناى شبكه اى از هنجارها. ارزش ها و الگوهاى رفتارى مورد انتظار. تا حد زيادى ساخت يافته،(4) ام هميافتگى آنها در نظام اجتماعى به اندازه اى است كه تغييرات عمده ى هر نهاد به ساير نهادها سرايت كرده و دگرگونى هايى همراست و هماهنگ در آنها پديد آورد، دچار فرسايش شود.
كاركرد عمده ى نهادها اين است كه الگوهاى رفتارى در موقعيت هاى مختلف را ارائه كرده و از طريق فرايند اجتماعى شدن شيوه ى درست و نادرست رفتار را به افراد منتقل كرده و ملاك تشخيص و گزينش به آنها مى دهد.(5) به عبارت ديگر نوعى تفاهم جمعى بر الگوهاى رفتارى پديد مى آورد كه اگر كسى برخلاف آن عمل كند نفهم و ناهنجار شناخته مى شود و در صورت تحول در نهادها اين معيارها نيز تغيير خواهد كرد.

نظام اجتماعى ايران تا پيش از انقلاب
از چندى پيش از مشروطه تا پيش از انقلاب اسلامى ايران نهادهاى اجتماعى ايران به سمت شكل گيرى بر اساس ارزش هاى غايى تمدن غرب پيش مى رفت. در گام اول نهاد آموزش تغيير كرد و با بازگشت فرزندان خانواده هاى اشرافى كه براى تحصيل به خارج رفته بودند و دعوت از اساتيد خارجى در مدارس جديد به ويژه دارالفنون نهاد آموزش بر اساس الگوهاى غربى شناخته شد و مخالفت علما با اين روند به جايى نرسيد.(6)
زيرا آنها نمى كوشيدند تحولاتى متناسب با ارزش هاى اسلامى و هماهنگ با شرايط روزگار در نهاد آموزش پديد آورند. و در اثر اين ضعف شرايط جديد بر ارزش هاى‌اسلامى چيره شد و مدارس جديد و بعد دانشگاهها به سبك غرب گسترش يافت.
بر اساس نظريه نهادها اين دگرگونى در سايز نهادها سرايت كرد و در گام بعدى نوبت به حكومت رسيد. تحولات نهاد حكومت كه به صورت مشروطه خواهى و استبداد ستيزى در ابتدا مورد قبول علما بود، پس از كمى پيشرفت و مشخص شدن جهت گيرى اصلى آن به سمت غربى شدن و اسلام ستيزى. مورد مخالفت علما قرار گرفت و در اين جا نيز به علت ارائه نشدن طرحى تازه براى حكومت از سوى علما كه با ارزش هاى غايى اسلام و نيازها و مقتضيات زمان هماهنگ باشد. مخالفت عالمان بزرگ به جايى نرسيده(7). بلگه بسيار تلخ و گران تمام شد. سپس در گام هاى بعدى نهاد دين با كشف حجاب و ترويج مفاسد و نهاد اقتصاد با اصلاحات ارضى و غيره به نوعى‌مطلوب غرب و در هماهنگى با ارزش هاى مستكبرانه و سلطه جويانه ى آنها ساخت يافت و مردم ايران شاهد صورت مدرن حيات طبيعى بودند. حياتى كه ارزش هاى غايى آن متناسب با آموزه هاى دينى والگوى حيات طيبه نيست.

ماهيت انقلاب اسلامى
انقلاب اسلامى ايران قيامى بود براى گذر از حيات طبيعى به حيات طيبه و اين حركت تنها با بازخوانى كتاب وجود آدمى و بازيابى منزلت او در عالم امكان پذير است(8).
حيات طيبه كه بر بنياد فطرت توحيدى و گرايش ذاتى انسان به كمال مطلق استوار مى شود دور كن عمده دارد كه عبارت است از ايمان وعمل صالح(9). اين زندگى پاك و نورانى ساحت مادى زندگى را با عدالت آراسته و موانع رسيدن انسان به معرفت را كه غايت آفرينش او بوده است. برطرف مى سازد در مقابل هنگامى كه گرايش فطرى‌آدمى به حق تعالى در حجاب اوهام واهواء مكسوف شود. تمايلات نامحدودى در بشر پديد مى آيد كه معطوف به عالم محدود مادى است و به همين علت حيات طبيعى به دو صورت مكملى سلطه گرانه و سلطه پذيرانه روى مى دهد و دو طبقه مستكبر و مستضعف پديد مى آيد. (10)
متاسفانه تاريخ حيات بشر به جز برهه هاى كوتاهى در واقع تاريخ حيات طبيعى است. جامعه ايران نيز در طول قرن ها دو صورت از حيات طبيعى را مشاهده كرده بود چهره سنتى حيات طبيعى و چهره مدرن آن. شاخص هاى اساسى تمايز اين دو نمود از حيات طبيعى در منشا اقتدار و منبع مشروعيت نيروى استكباى آنهاست.
حيات طبيعى سنتى با منشا اقتدار ايلى و مشروعيت دينى به سلطه گرى و استضعاف مردم دست مى يازد. هنگامى كه ايل اقتدار سياسى خود را بسط مى دهد انسجام درونى خود را در پرتو پيوند حسى و عاطفى و پيمان هاى ايلى و عشيره اى كه بين شريكان قدرت برقرار مى شود حفظ مى كند و نظام اجتماعى را آنچنان كه مقتضاى‌مدينه تغليب است. بر اساس غلبه و زور تحكيم مى بخشد.
»از آنجا كه سلطه زور در اصطكاك قدرت هاى ديگر اجتماعى شكننده و ناپايدار است. مستبد در جامعه اى كه در آن ايمان به غيب و باور دينى وجود دارد ياز ابزار ديگرى جز زور نيز استفاده مى كند اين ابزار كه در دوام و بقاى استبداد نقش تعيين كننده دارد. تحريف است«(11)
چهره سنتى ساختار استكبار در حيات طبيعى كه قرن ها در اينران سايه گسترده بود هرچند كه از مشروعيت دينى به واسطه تحريف بهره مى برد اما كشمكش هاى جدى‌و پايان ناپذيرى ميان نيروى استكبار و روحانيت در ايران را پديد مى آورد زيرا دوگانگى منشا اقتدار و منبع مشروعيت تضادى عميق در ساختار قدرت به وجود آورده و بارو شدن هر چه بيشتر اين تضاد و پديدار شدن عمق اين شكاف هم اقتدار هم مشروعيت سلسله هاى سلطانى رو به افول مى رفت و دوران هاى گوناگون تاريخ ايران يكى پس از ديگرى بر مى آمد.
در نهايت اين ساخت سست استكبار سنتى ماده صورت مدرن استكبار با ساختار اقتدار متفاوتى شد در اين وضعيت منشا اقتدار وابستگى به ابرقدرت هاى خارجى و منبع مشروعيت دانش مدرن بود. نيروى استكبار در حكيات طبيعى مدرن به صورت استبداد مدرن با شاخص هاى دين زدانيى. نوسازى و توسعه. شبه صنعتى شدن و اصلاحات ارضى به منظور تك محصولى كردن اقتصاد و تحكيم وابستگى به ابرقدرت ها و در نتيجه افزايش اقتدار پديد آمد.
نيروى روشنفكرى به صورتى مقلدانه به توجيه حيات طبيعى مدرن و كمك به گسترش آن پرداخت ولى حتى در فراگيرى عميق آن انديشه ها و دانش ها نيز كمتر توفيق يافت به گفته خودشان حكتى هموز به مرحله ترجمه و تفكر در آثار بنيادين دانش غربى هم نرسيده اند. يكى از روشنفكران با آسيب شناسى اين مساله مى گوين بياييم ى‌آثار فيلسوفان مدرن را به فارسى ترجمه كنيم و درباره آنها بنويسيم. اين كمبودى است كه در كار روشنفكر مان در پنجاه سال اخير مى بينيم كار روشنفكر ما راجع به غرب. بيشتر كار ترجمه بوده تا تاليف شايد شهامت اين را نداشتيم يا شايد پتانسيل فكرى اين را نداشتيم كه مستقلا درباره فلسفه غرب بينديشيم " (12)
امروزه نيز در برابر انقلاب اسلامى صورت پست مدرن ح يات طبيعى باز توليد مى شود اين بار منشا اقتدار نظامى گرى و نفوذ بين المللى است و منبع مشروعيت آن رسانه هاى صوتى و تصويرى و تكنولوژى اطلاعات ( ( IT است صورت پست مدرن حيات طبيعى با شخص هاى. جهانى سازى توليدات فرهنگى براى ايجاد ابرفرهنگ سلطه پذيرانه جهانى. تهديد و نظامى گرى ( ميليستاريم ) استفاده گسترده از رسانه ها و تكنولوژى اطلاعات و مجاز پردازى ساخت يافته است. در وضعيت پست مدرن حيات طبيعى تحول ساختارى بنيادينى پديد نيامده و نيروى استكبار همان نيروى سلطه گر دوران مدرن است كه براى تداوم استيلاى خود صورت بندى تازه اى را فعالانه پذيرفته است (13).
اما انقلاب اسلامى نه يك انقلاب سنت گرا در برابر مدرنيسم پهلوى بود. نه انقلابى مدرن در برابر ناتوانى حكومت مطلق مدرن پهلوى در گذر از ميراث مشئوم سنت گذشته ايران و نه حركت انقلاب اسلامى با ايجاد تحول در نهاد دين عزم آن داشت تا نهاد حكومت و اقتصاد و تعليم وتربيت را بر شالوده دينى و معنوى دگرگون ساخته و بر اساس معيارهاى حيات طيبه برنهد. حضرت امام فضاى سنتى حاكم بر متدينين و فهم سنتى از دين به ويژه در قلمرو اجتماعيات را دگرگون نمود به اين وسيله هنجارهاى عالى انقلاب را رقم زد. ايشان مى فرمودند: " حوزه هاى علميه هم بك بعدى بود. هى زحمت مى كشيدند. تحصيل مى كردند و چه. اما وضعش همين بود كه تحصيل علوم اسلامى آن هم در فقه بيشتر ابوابش تقريبا منسى بود. چند بابش بود كه همه فكرها متمركز شده بود در همان چند بابى كه آن وقت متعارف بود" 31 مكتب امام خمينى و پرورش يافتگان آن كاركردهاى نهاد دين را تغيير دادند و آن را از وضعيت استضعافى در حيات طبيعى به وضعيت جهادى براى گذر به حيات طيبه درآوردند .البته اين دگرگونى كه انقلاب اسلامى را به بار نشاند لوازمى داشت كه عمل نشد.
زعم بعضى انقلابى پست مدرن. بلكه قيامى بود كه دامن مردم را از حيات طبيعى بركشيد تا فراتر از همه اين اوهام به حيات طيبه برساند. و از زمزم ولايت كامياب و سيراب سازد.
نظريه ولايت فقاهت و عدالت (14) طومار استكبار را در هم پيچيده و منشا قدرت و مشروعيت را از ناحيه قدس الهى براى كسانى ثابت مى داند كه عدالت و هدايت را براى مردم مى خواهند.
" استقلال و آزادى " نفى استكبار ازس همه ساحت هاى حيات است و " جمهورى اسلامى " طرحكى برا يساختن حيات طيبه پيش مى نهد. اينكه بعضى مى پندارند جمهوريت و اسلاميت با هم جمع نمى شود(15) براى اين است كه هنوز در نظام هاى فكرى حيات طبيعى از نوع مدرن مى انديشند و با اين تفكر نوين و طرح تازه آشنا نشده اند.
امام خمينى با ايجاد تحول در نهاد دين از موضع يك مجتهد جامع الشرايط و عالم دينى ذوالفنون كاركردهاى تازه اى را براى دين ايجاد كرد و در حقيقت ظرفيت هاى‌پنهان دين را آشكار نمود و غبار اوهام و خرافات را از آن ربود. و عزم آن داشت يا ساير نهادهاى جامعه را بر اساس تحول نهاد دين. دگرگون سازد و شرايط تحقق حيات طيبه را فراهم سازد.
در حيات طبيعى سنتى ايران دين از طريق تحريف و به خاطر ضعف نهاد تعليم و تربيت به صورت توجيه گر و منبع مشروعيت سلسله هاى سلاطين درآمده بود و در حقيقت نهاد دين زير تاثير نهاد حكومت قرار داشت و نهاد تعليم و تربيت كه بايد زير تاثير دين رشد مى كرد بسيار محدود و عاجز بود.
در دوران حيات طبيعى مدرن نهاد دين عقيم شد به طورى كه چند مرجع تقليد آشكارا به شهادت رسيده و يا ترور شدند(16) و در عوض نهاد تعليم تربيت متناسب با تحولات نهاد حكومت كه از وابستگى ايلى به وابستگى غربى ميلى كرده بود دگرگونى يافت و دانش و پرورش در راستاى تحكيم وابستگى سياسى بر شالوده وابستگى‌فكرى و فرهنگى بنياد نهاد.

فرسايش تحولات نهاد دين
حضرت امام و شاگرانشان به عنوان رهبران انقلاب اسلامى با طرح چيستى حيات طيبه و نقد حيات طبيعى در دوران حكومت پهلوى ارزش هاى غايى حيات را به مردم معرفى كردند و مردم با پذيرش آنها براى گذر از حيات طبيعى به حيات طيبه قيام كردند.
نخبگان پيشرو در انقلاب اسلامى از جمله شهيد مطهرى. شهيد بهشتى. شهيد باهنر. ساير بزرگانى كه در قيد حيات اند يا از دنيا رفته اند با معرفى الگوى حسينى در برابر افساد طاغوت و توصيف حيات معنوى و پاك انسانى به مدد توفيقاتت و عنايات الهى مردم را جذب كرده و اراده هاى شان را برانگيختند تا اين كه انقلاب اسلامى‌تحقق يافت. و تحولاتى در نهاد دين پديد آمد و بايد دگرگونى هاى مناسب را در ساير نهادها پديد مى آورد و چگونگى حيات طيبه را رقم مى زد.
اما پس از انقلاب اسلامى مساله ديگرى طرح شدكه تاكنون پاسخى به آن داده نشده بود و آن پرسش از چگونگى تحقق حيات طيبه بود. اين پرسش به مراتب دشوارتر و انديشه عالمان دينى در اين زمينه كم كارتر و فقيرتر بود. زيرا تاكنون بسيارى از امامان وعلما فرصت اجرا وعمل به دين در جامعه را نداشتند. تا آن زمان چيستى آرمان اسلام در جامعه سازى به خوبى تصوير شده بود اما هيچ كدام از بزرگان به چگونگى آن نمى انديشيدند و اگر هم كارى در اين موضوع انجام شده بود در بوته آزمون واصلاح در نيامده و ويرايش نيافته بود.
در اين شرايط ارزش هاى غايى انقلاب معلوم بود مردم و علما و كسانى كه حكومت را به دست گرفته بودن چه از روحانيان و چه از غير آنها همه مى دانستند كه دنبال چه هستند. اما راه را بلد نبودند.
هنجارهاى نهادهاى اقتصاد. حكومت و غيره با همه شاخه ها و شعبه هايش بر شالوده حيات طبيعى به صورت سنتى و مدرن ساخت يافته بود.
بقايايى از سنت و آثارى از تجدد روى هم نظام هاى هنجارى نهادمند . ولى ناهماهنگ با ارزش هاى غايى انقلاب را تشكيل مى داد ساخت نهادهاى موجود در جامعه در حوزه هاى گوناگون آموزشى و سياسى و اقتصادى متناسب با اهداف و ارزش هاى حيات طبيعى نهادينه شده بود. و كسى نمى دانست كه چه چيز را و چگونه بايد به جاى‌آن قرار داد؟
اگر مى خواستيم نهادهاى سياسى را تغيير دهيم نيازمند دانش سياسى بود كه اين دانش ميراث عصر تجدد مغرب زمين است و در سايه انديشه كسانى چون ماكيا و لى‌هابز. لاك و ديگران صورتبندى شده است.
اگر مى خواستيم نظام هاى اقتصادى را در جامعه متحول كنيم نيازمند دانش اقتصاد بود كه از انديشه ماركس و اسميت و كينز و... بر آمده بود. كسانى كه با ارزش ها و اهداف نظام سرمايه دارى انديشيده و در آن فضا نظرات اثباتى يا انتقادى داده بودند.
از سوى ديگر نمى شد كه جامعه را به حال خود رها كرد. پس بايد از همين دانش ها استفاده مى شد تا به تدريج جايگزين مناسبى براى آن پيدا مى كرديم. اين دانش ها نيز. روش ها و نهادها. سياست ها و برنامه ها و در يك كلام هنجارهاى مناسب با مدرنيته و ارزش ها و فرهنگ و زندگى غربى را در جامعه نهادينه مى كرد.
اين امر يعنى كندى دگرگونى نهادها. تضاد هنجارى را در جامعه پديد آورد كه سبب فرسايش تحولات نهاد دين گرديد.
_ از تعديل هاشمى تا توسعه خاتمى
دوران رئيس جمهور هاشمى با عنوان دوران سازندگى با جراى سياست تعديل براى همه شناخته شده است. سياسيت تعديل كه در دهه هشتاد از سوى صندوق بين المللى پول به كشورهاى متقاضى وام تحميل مى شد در پى بحران باز پرداخت بدهى ها از سوى كشورهاى بدهكار ( عمدتا كشورهاى توسعه نيافته ) و با هدف تضمين بازپرداخت بدهى ها همراه با سود آنها تدوين و تحميل مى شد(17) اين خاستگاه تاريخى برنامه تعديل كه در حقيقت تامين منافع سرمايه داران بين المللى غربى است با خاستگاه نظرى غربى يعنى اقتصاد نئوكلاسيك مبتنى بر فلسفه اصالت فرد و حداكثر سازى سود فردى(18) جمع شد و بر جوامع توسعه نيافته تحميل گرديد و بر اين اساس فرد بر اساس سود شخصى خود چنان رفتار مى كند كه جامعه نفع مى برد و نقش دولت تنها در تسهيل روابط اقتصادى و تضمين مالكيت هاست و نظارت و دخالت دولت بايد به حداقل برسد در اين شرايط فرد ( سرمايه دار ) با انباشت سرمايه چرخهاى توسعه را به گردش درآورده و براى رسيدن به سود هر چه بيشتر كشور را به پيش مى برد البته از لوازم اين روند افزايش نابرابرى و فقر امت به عبارت ديگر هر چه ثروتمند تر شدن سرمايه داران و فقر تر شدن طبقات ضعيف(19).
دو سياست اجرايى تعديل كه بسيار تاثير گذار در نهاد دين در جامعه ما بود. يكى آزاد سازى تجارت بود كه به منظور تشويق سرمايه داران به توليد كالاهاى صادراتى‌انجام شد و دوم كاهش ارزش پول ملى كه به منظور افزايش رود صادرات و كاهش تقاضاى واردات صورت گرفت. اما نتيجه حقيقى اين دو سياست افزايش واردات و نيز انفجار تبليغات اقتصادى براى فروش كالاهاى وارداتى و توليدات داخلى بود از يك سو و از طرف ديگر افزايش كمر شكن تورم كه در كنار حذف سوبسيد ها و ساير اصلاحات و سياست هاى اقتصادى كه به تشديد فقر و نابرابر ى در دوران سازندگى انجاميد.
اين سياست تحولات نهاد دين در انقلاب اسلامى را دچار فرسايش كرد و اقتصاد استكبارى از نوع سرمايه دارى آن را كه در رژيم گذشته در ايران نهادينه شده بود تداوم بخشيد و گسترش داد. تعديل اقتصادى يك آفت بزرگ داشت كه در نهايت يكى از مهمترين عوامل ناكامى آن شناخته شد و آن افزايش مصرف در بخش عمومى و خصوصى بود(20). در اين شرايط عموم مردم به ويژه نسل جوان كه زير بار مسائل اقتصادى چشم انداز روشنى از آينده به آنها نمى نمود. در تضاد ميان هنجارهاى‌نهاددين با ساير نهادهاانقلاب متحير شده بودند. در جستجوى اميدى تازه برآمدند.
قشر علمى و دانشگاهى نيز انتقاداتى به شرايط موجود داشتند كه آنها را آماده پذيرش طرحى تازه در سياست ها و مديريت كلان جامعه مى نمود.
نخبگان سياسى كه در دوران اجراى سياست تعديل با آن مخالفت مى كردند و به اتهامات مختلفى از صحنه سياست رانده شده بودن شرايط را براى حضور مجدد آماده مى ديدند.
دست آخر كسانى كه در اين دوران به سرمايه داران درشتى تبديل شده بودند خواستار نفوذ بيشتر در سياست بودند.
آنچه مى توانست همه اين چهار گروه را گرد آورد شعار يا برنامه توسعه سياسى و آزدى بود كه از سوى رئيس جمهور خاتمى طرح گرديد و مفيد واقع شد. زيرا هم اميدى به جوانان متحير مى داد هم با نظريات علمى سازگار بود كه توسعه سياسى را ضرورتى براى توسعه اقتصادى مى دانست. هم مجالى براى بازگشت نخبگان سياسى‌گذشته فراهم مى كرد و هم شرايط نفوذ سياسى سرمايه داران جديد را محيا مى ساخت. اما آنچه در نهايت رخ داد اين بود كه در هم گرايى اين چهار گروه ائتلافى‌ميان نخبگان سياسى و سرمايه داران صورت گرفت و جوانان و دانشگاهيان ابزارى براى رسيدن آنها به قدرت و نفوذ شدند.
نظريه توسعه سياسى كه مفهوم كليدى آن جامعه مدنى است برآمده از انديشه هاى سياسى ليبرالى بوده و متمم يا ملازمى بر اى اقتصاد سرمايه دارى است.
جامعه مدنى با اينكه از ويژگى هاى مثبتى برخوردار است و مى توان روايت اسلامى از آن ارائه كرد(21)، اما وقتى ربط آن با نهاد دين به خوبى تبيين نشده و در رابطه با هنجارهاى نهادمند دگرگونى نيافته در انقلاب توصيف گردد به ويژه اينكه به عنوان ضرورتى براى توسعه اقتصادى مد نظر قرار گيرد. چنين جامعه مدنى بيش از هر چيز يك طرح ليبراليستى براى تكميل نظام سرمايه دارى است. چنانكه بعضى خرداد 76 را حركت طبقه متوسط براى رسيدن به جامعه دموكراتيك دانسته اند.(22)
مفهوم جامعه مدنى از زمان ارسطو وارد ادبيات سياسى شد و در طول تاريخ برداشت هاى گوناگونى را برتافت(23). ولى قرائت نوين آن براى مقابله با جوامع سوسياليستى در اروپاى شرقى شكل گرفت و سپس به اروپاى غربى و آمريكا راه يافت. اما امروزه " به تصديق خود روشنفكران اروپاى شرقى. مفهوم جامعه مدنى‌دليل و وسيله توجيه پذيرى براى انحصارات اقتصادى و سياسى جديد به دست عده ديگر و راى تبرئه براى نظام سرمايه دارى در اين كشورها شده است(24)".
مديسون نظم خود جوش بازار را در كنار نظم خودجوش سياست و نظم خودجوش فرهنگ به عنوان وجوه اساسى جامعه مدنى طرح مى كند(25). او براى توضيح اين مفاهيم از استعاره سرمايه دارى دموكراتيك و دموكراسى فكرى استفاده كرده كه در واقع با رويكردى پست مدرنيستى حقيقت را به صورت فرايندى كه هيچ گاه به فرجام نمى رسد. معرفى مى كند(26).
در پس زمينه فرهنگى تعديل اقتصادى و توسعه سياسى نظريه پلوراليسم فرهنگى و دينى شكل گرفت. سياست تعديل. اقتصاد و معيشت مردم را از دين جدا كرد و با تشديد نابرابرى و فقر و انفجار تبليغات و مصرف زدگى و تجمل گرايى روح دين و معنويت را از معيشت بيرون كرد در ادامه اين پروژه كه بر اساس نظريات وارداتى‌انجام مى شد توسعه سياسى در عمل و عينيت دين را از سياست جدا نمود و چنانكه از مفهوم جامعه مدنى بر مى آ يد با پلوراليسم سياسى گامى بلند به سوى‌تكثرگرايى دينى برداشته شد نتيجه اين روند اين است كه امروز مردم ما با اينكه متدين هستند و طبق آمار و تحقيقات بسيار اهل نماز روزه. حج و زيارت. تولى و تبرا هستند اما در عرصه فرهنگ عمومى شاخص هاى ديگرى مشهود است. و مثلا بى حجابى، تيپ و لباس هايى كه ضابطه ها اسلامى در آن رعايت نشده. تجمل گرايى. رواج موسقى و... بسيار شايع شده است. و اين ها نشان مى دهد كه فرهنگ عمومى در مواردى از دين فاصله گرفته و با معيارهاى نهادهاى اقتصادى و سياسى بر اساس ارزش هاى غايى حيات طبيعى غربى منطبق شده است. هر چند كه مردم در درون طالب اين امور نيستند ولى تضاد هنجارى ميان هنجارهاى نهاد دين و ساير نهادها اين قدرت تشخيص و گزينش هنجارهاى درست را از جامعه گرفته و غبار حيرت را در فضاى فرهنگى افشانده است و حتى اين خطر جامعه ما را تهديد مى كند كه در صورت ادامه ى روند موجود و سازگارى هر چه بيشتر نهادهاى اساسى با ارزش هاى غايى تمدن غرب حتى نهاد خانواده نيز در همان راستا دگرگون شود كه البته افزايش آمار طلاق و بالا رفتن سن ازدواج و كم رغبت شدن جوانان نسبت به اين سنت دينى نشانه هاى شوم اين پديده است.
اگر اين روند ادامه يابد نهاد خانواده بر اساس كنوانسيون رفع هر گونه تبعيض عليه زنان
»iscrim ination a gainstwomen Convention on the elimination of all froms of«
شكل خواهد گرفت. و آن گاه شاهد پيدايش نقش اجتماعى مادرى و خانواده هاى تك والد، زوج آزاد و حتى ازدواج همجنسى خواهيم بود.

بحران عدم تحول نهادهاى اساسى
اين تضاد نه تنها جوانان و نوجوانان نسل سوم را متحير كرده است بلكه نخبگان سياسى نسل هاى معاصر انقلاب نيز از چنگ حير افكنى اين تضاد نه جسته و نرسته اند. يكى از نمايندگان مجلس ششم كه سوابق سياسى او به دوران انقلاب مى رسد. مى گويد : " پيش از انقلاب. همه چيز براى ما روشن بود و مشكل نداشتيم. بعضى مواقع كه به آن دوران فكر مى كنم مى بينم در دوره پيش از انقلاب. واقعا فكر مى كرديم براى عالم و آدم و همه چيز جواب داريم. اسلام را كامل مى شناسيم و هر چه از ما بپرسند ، مى گوييم. جوان 15. 17 يا 18 ساله بوديم اما به جزم و يقين رسيده بوديم. متفكرانى مانند مرحوم شريعتى و مرحوم مطهرى بودند كه در مورد اساس ترين مسائل فكرى سياسى و اجتماعى صحبت مى كردند و ما واقعا احساس مى كرديم همه چيز را مى دانيم. الان پس از 20 سال احساس مى كنيم واقعا چيزى نمى دانيم. درباره همه چيز دچار ترديديم...(27)"
اين شك و آن يقين به يك مساله بر نمى گردد بلكه مساله ترديد آور و تفرقه انداز امروز چگونگى تحقق آرمان هايى است كه همه درباره آن باور مند و هم اندشند. دشوارى حل اين مساله كه از آغاز پيروزى انقلاب پديدار شد به خصوص از سالهاى آخر دفاع مقدس به بعد خود را نماياند و به صورت انشعاب مجمع روجانيون از جامعه روحانيت در فروردين 1367 ظاهر شد. سپس در بهمن 1374 در آستانه انتخابات پنجم گروه كارگزاران سازندگى نيز كه مى كوشيد با جامعه روحانيت همراهى‌كند ولى نتوانست. از درون دولت هاشمى رفسنجانى برخاست واعلام موجوديت كرد.
همچنين حزب جبهه مشاركت ايران اسلامى در دى ماه 1377 به نوعى از مجمع روحانيون انشعاب پيدا كرد اين موارد تشكيل احزاب در چهار چوب قدرت و نيروهاى‌حكومت است در حالى كه معمولا احزاب شكل مى گيرند و پس از كادر سازى براى كسب قدرت وارد رقابت مى شوند. اين نمونه ها نشان مى دهد كه تضاد هنجارى و كندى دگرگونى هنجارهاى ساير نهادها در ايران پس از انقلاب باعث مى شود كه وقتى يك حزب به قدرت مى رسد ميان نيروهاى آن اختلاف پديد مى آيد و هر دسته نظر خاصى پيدا كرده و براى اجراى آن از حزب مادر منشعب گردد. در حقيقت قبل از رسيدن به قدرت دقيقا نمى دانند كه چه بايد بكنند هرچند كه خواسته ى‌نهايى مشتركى دارند. ولى پس از آن به نوعى طرح و برنامه مى رسند كه معمولا به خاطر اضطرار اقتباس شده از علوم رايج و غير بومى است و براى اجراى آن و يافتن قدرت كافى به انشعاب و استقلال از حزب مادر رو مى آورند.
و صد البته كه دامنه تفرقه افكنى اين تضاد در اين حد باقى نماند و شدت بيشتر مى يابد. زيرا حكومت ما دينى است و كسانى كه طرح يا برنامه اى ارائه مى كند و آن را ناجى جامعه ى اسلامى و مسلمانان مى پندارند حتى اگر كاملا هم تقليدى و وارداتى باشد. كسانى را كه راى مخالف دارند. دشمن صلاح دين و اصلاح جامعه دانسته و تا مرز تكفير يكديگر پيش مى روند و در اين وادى گاه چنان به افراط مى گرايند كه تقواى سياسى را از دست داده و چهره اخلاقى و اسلامى سياست را مخدوش مى كنند و نمايى از سياست ماكيا ولى و جنگ گرهاى هابز به نمايش در مى آيد.
در اين ميان آنچه به طور آزار دهنده اى عجيب به نظر مى رسد اين است كه مجريان اين نظريات وارداتى "آنها را از دين و عمل به آنها را وظيفه خطير خود مى دانند. رئيس جمهور هاشمى اقتصاد اسلامى را مختلط از كمونيستى و سرمايه دارى مى داند و در عمل اجراى سياست تعديل همان اقتصاد اسلامى مى پندارد.(28) و نقد و رد اين سياست و عملكردهاى بر اساس آن را بارها به عنوان تضعيف اسلام مطرح مى نمايد.
رئيس جمهور خاتمى نيز توسعه سياسى را نظر اسلام دانسته و مى گويد : " من بالاخره وظيفه شرعى خودم را انجام مى دهم زيرا توسعه سياسى را به عنوان اصلى كه بايد پياده شود. پذيرفته ام. "(29)
اگر اين بزرگان مى فرمودند ما نظر اسلام را به دست نياورده ايم و ناگزير به بهترين نظريات موجود عمل مى كنيم تكليف روشن بود زيرا مى دانستم كه اولا بايد بكوشيم و با تقويت پژوهشگاه ها و مراكز علمى نظريات اسلامى و مدلهاى مشروع توليد كنيم. ثانيا آنچه اجرا مى شود نظر اسلام نيست و آفات پيامدهاى نامطلوب آن مربوط به دين خاتم نمى باشد اما ساده انگارى در علم و سهل انگارى در فهم دين ناگوارترين اثرش ايجاد شواهد عينى براى پلوراسيم دينى بود.

ژرفاى دين باورى مردم و انتخاب احمدى نژاد
با اين كه در جامعه ما سياست هاى رنگارنگ و رويه هاى اقتصادى گوناگون به نام اسلامى اجرا شد اما مردم آگاه و دين باور با ديدن آثار نامطلوب اين برنامه ها متوجه مى شدند كه به نسبت همين آثار نامطلوب برنامه هاى اجرا شده از اسلام فاصله داشته و زير تاثير انديشه ها و ارزش ها و آرمان هاى تمدن غرب پديد آمده است. هم از اين رو در تير ماه سال 84 كانديدايى را برگزيدند كه آرمان دولت اسلامى را در صدر برنامه ها و شعارهاى خود نشانده بود.
رييس جمهور احمدى نژاد با حداقل هزينه هاى تبليغات و بدون وابستگى به جناح هاى سياسى فقط براى تشخيص نياز اساسى مردم به تحكيم و تداوم تحولات انقلابى‌نهاد دين. مقبوليت پيدا كرده و مامور شد تا عدالت و معنويت را گسترش دهد و هر چه بيشتر در جامعه تحقق بخشد. اما هنوز دانش كافى براى چگونگى تحقق حيات طيبه و آرمان هاى انقلاب اسلامى توليد نشده است. هر چند كه اكنون در وضعيت بهترى نسبت به هشت سال يا شانزده سال پيش هستيم و نظريات و انديشه هاى‌اسلامى براى مديريت تحول در نهاد هاى اقتصاد و حكومت داريم. ولى بدون ترديد اين ها كافى نيست و هنوز نمى توانيم خود را از بكارگيرى علوم غربى و نظريات رايج جدا كنيم
بنابراين جناب رييس جمهور احمدى نژاد بايد توجه كند كه در كجا نظريات مبتنى بر ارزش هاى غايى غرب استفاده مى شود و در چه مواردى هنجارهاى غير اسلامى‌رواج دارد و مبادا آنها را اسلامى به شمار آورده و قدم به كوره راه طى شده اى گذارد كه نتيجه آن بى اعتمادى مردم است. هر چند كه مردم همانند موارد گذشته تمام فرصت ممكن را به ايشان بدهند و براى بار دوم هم جناب احمدى نژاد رييس جمهور شود. اما پس ا زآن ديگر مجالى براى بازگشت به عرصه ى خدمت نخواهد بود.
پيشنهاد من به آقاى رييس جمهور اين است كه اصل اول تمام برنامه هاى خود حمايت جنبشى توليد دانش اساس ارزش هاى غايى اسلام قرار دهند تا بتوانند گام هاى‌محكمى در تحقق شعار هايشان بردارند.

شرط تداوم انقلاب
بى ترديد مشكل بزرگ كندى دگرگونى نهادهاى جامعه ما كه پيش روى انقلاب قرار گرفته. به معناى شكست. افول و يا توقف انقلاب اسلام نيست بلكه فقط يك مانع بزرگ است كه بايد از آن گذشت.
آنچه با وجود اين مانع به خطر افتاده كاهش معنويت دينى است. معنويت صورت هاى گوناگونى دارد و حتى پرداختن به رقص و موسيقى نيز در نظر بعضى معنويت است اما معنويت دينى برقرارى رابطه آگاهانه و فعالانه با خود و خداوند است. از نظر گاه دينى كسى كه در خودشناسى و خودسازى مى كوشد تا هر چه بيشتر به عبوديت پروردگار يكتا روى مى آورد سلطه هيچ مستكبرى رابر نتافته و بر آستانه هيچ قدرتى غير حق سر فرو مى آورد(30).
بنابراين معنويت شكوفايى فطرت و اوج خود آگاهى انسان تا معراج خدا آگاهى است كه در افكار و رفتار انسان جلوه مى كند و ما به اين هر دو نيازمنديم. رفتار معنوى‌كه هنجارهاى دينى را در جامعه نهادمند مى سازد و افكار معنوى كه دانش لازم براى نهادمند ى هنجارهاى عالى انقلاب را به دست مى دهد.

معنويت
تربيت معنوى عبارت است از شكوفا سازى فطرت توحيدى و سير دادن مردم به ويژه نوجوانان و جوانان از خودشناسى به خدا شناسى وقتى كه انسان خود را در ربط با منبع قدس و طهارت و نور و عزت بشناسد. مى تواند در حيات طيبه زندگى كند(31) و رنج و ستم حيات طبيعى را بر نمى تابد و در برابر آن قيام نموده و راه مجاهدت در پيش مى گيرد و هيچ گاه توقف نمى كند مگر اينكه اساس استكبار درهم پيچيده شود.
ما براى تداوم انقلاب نياز ناگزيرى به تربيت معنوى نسل سوم داديم و اين ضرورت تحولات اساسى در ساختار و محتواى نهاد تعليم و تربيت در جامعه را مى طلبد. امروز نظام آموزشى و پرورش ما فزندان مان را براى حيات طيبه آماده نمى كند بلكه برعكس تريتى را ارائه مى دهد و ارزشها و هنجارهايى را براى آنها درونى مى كند كه آماده ورود به حيات طبيعى شوند و براى رفاه و مقام و مدرك و ساير اعتبارات و اوهام دنيايى درس خوانده و تلاش كنند.
در نظام آموزش و پرورش بايد فطرت كودكان و نوجوانان چنان شكوفا شود و عزم و اشتياق به آرمان حيات طيبه درجانشان نفوذ كند كه با تمام قوا راه مجاهدت را پيش گيرند و براى تهذيب نفس و عبوديت پروردگار تلاش و تكاپو كنند و آماده شوند تا عرصه جامعه را نيز همانند عرصه جان از سياهى و تباهى پاك سازند.
ضرورت برنامه ريزى براى توليد دانش
در صورتى كه معنويت دينى در جامعه گسترش يابد دو اثر در پى خواهد داشت نخست نياز به دانشى كه اين معنويت را از حوزه شخصى به حوزه عمومى و برنامه هاى‌دولت و اجتماع منتقل كند و نهاد هاى جامعه را متحول سازد. دوم دانشى كه اين نياز را بر طرف نمايد.
امروز در دانشگاه نظريات برآمده از حيات طبيعى مدرن و پست مدرن غربى رواج دارد و اساسا غير از آن چيزى يافت نمى شود. كاركرد اين علوم هم توجيه نظام استكبارى غرب است.
حال چه كسانى اين علوم را فرا مى گيرند؟ جوانانى كه حقيقت انقلاب رادرك نكرده اند و در طول بيش از ده سال براى زندگى در حيات طبيعى آموزش ديده اند. بى‌ترديد چند واحد در تاريخ اسلام و معارف و قرآن نمى تواند استعدادهاى فطرى را شكوفا سازد.
در پايان نتيجه محصولات نهاد تعليم و تربيت كه در دو نظام آموزش و پرورش و آموزش عالى ساخت يافته. جوانان متحيرى است كه به گونه منفعلانه اى در تضاد هنجارى مانده اند. بدون تحول در نظام آموزش و پرورش هيچ تغييرى در نظام آموزش عالى به ثمر نخواهد نشست ما امروز به نيروى روشنفكرى متدينى(32) نيار داريم كه بتواند بر اساس انديشه هاى دينى و مبانى معنوى دانش جديد را فرا گرفته و دانشى پاك براى تحقق حيات طيبه توليد كند و اين امر زمانى عملى خواهد شد كه دولتمردان از آغاز به تربيت معنوى جوانان همت گمارند و آنها نسبت به ارزش هاى غايى انقلاب و آرمان حيات طيبه كاملا درونى شده باشند اگر نهاد تعليم و تربيت هوشمندانه بر اساس دگرگونى هاى انقلابى در نهاد دين تغيير داده شود خروجى نظام آموزش كشور نيروى روشنفكرى متدينى خواهد بود كه مى تواند نهاد سياست و اقتصاد را نيز به طور مناسب دگرگون ساخته و به تضاد هنجارى موجود خاتمه دهد و نويد بخش تحقق حيات طيبه باشد.
به منظور تحقق اين هدف لازم است كه دولت از اساتيد و محققان متعهد استمداد طلبد و امكانات لازم را در اختيار شان گذارد تا بتوانند با توليد نظريات مفيد نزم افزار لازم براى تحول نهادهاى اساسى جامعه را ايجاد كنند و در اين فضاى فكرى جنبش دانش جويى را به منظور نهادينه كردن ارزش هاى غايى انقلاب اسلامى در جامعه رهبرى كنند و به اين ترتيب خروجى مناسب از نظام آموزشى برآيد.
همين گروه نخبگان متعهد از محققان و اساتيد مى توانند ساختار آموزش و پرورش را نيز تغيير داده و هر چه اسلامى تر باز سازى كنند.
در اين ميان آن چه مهم تر از هر چيز به نظر مى رسد اهميت دولت در عمل به نظريات توليد شده است. معمولا در دولت هاى گذشته چنين بود كه مديران عالى رتبه خود را صاحب نظريه دانسته و انديشه هاى نخبگان منفصل از قدرت را " ناكارا". " بيرون از گود" و " ايدآليستى" مى انگاشتند. در حالى كه ضرورت توليد دانش اعتماد به نخبگان منفصل از قدرت را كه با فراغت به پژوهش همت گماشته اند. مى طلبد. افزون بر اين كه رابطه با مسئوليت و اطلاع از اوضاع جارى در بخش هاى مختلف به منظور هر چه واقع بينانه تر بودن مراحل پژوهش از مساله يابى تا فرضيه سازى و نوع استدلال ها و ارائه مدل هاى عملى بسيار مهم و لازم است. بى ترديد از اين طريق مى توان " الگويى هر چند كوچك از حكومت و جامعه اسلامى را ساخته و به جهانيان پيشنهاد نمود . و آرمان بزرگ صدور انقلاب را به منظور آماده سازى جهان براى‌حكومت عدل اسلامى تحقق بخشيد.

گسيختگى از نظام جهانى
ممكن است اين گمان پيش آيد كه اگر ما موفق شويم كه نظام اجتماعى را به طور كلى بر اساس دگرگونى هاى انقلابى در نهاد دين. متحول سازيم بسيارى از مناسبات ما با كشورهاى جهان برهم خورده و به انزواى سياسى و اقتصادى دچار مى شويم و بقاى جامعه و حكومت اسلامى در اين شرايط محال يا بسيار دشوار خواهد شد.
پاسخ اينكه اگر انقلاب مشروطه به چنين توفيقى دست مى يافت اين مساله براستى مشكل آفرين مى شد ولى امروز در آغاز هزاره سوم پايه هاى تمدن غرب در اقتصاد و سياست به شدت سست شده و عصر امام خمينى با دگرگونى بسيارى از شاخص هاى كاميابى تمدن غرب همراه است(33) امروز متفكران بزرگ جهان تشنه ى طرحى تازه و در جستجوى الگويى ديگر براى زندگى هستند اگر ايران با اتكال به خداوند براى تحقق آرمان هاى خود بكوشد تنها نخواهد ماند و با گسستن چندى از اعضاى پيكره فرسوده و فرتوت نظام جهانى حيات طبيعى معاصر ديگر اين وهم عالم گير نيز برجا نخواهد بود. و صد البته اين اين مجاهدت دشوار، سهل نيست؛ اما فرجام آن بسيار نيك و خوشايند است زيرا در نهايت به آنجا خواهد رسيد كه جهان پر از عدل و داد مى شود چنانكه از ظلم و جور پر شده است.

پى‌نوشت‌ها:
1 - بروسن كوئن، در آمدى بر جامعه شناسى. ترجمه محسن ثلاثى ؛ چاپ سيزدهم 1381 نشر توتيا ص 110.
2 - همان ص 110.
3 - همان ص 111.
4 - بروسن كوئن .مبانى جامعه شناسى . ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلى - رضا فاضل چاپ يازدهم 1379 انتشارات سمن ص 152.
5 - هما ن ص 155.
6 -
7 - البته اصر قابل توجه آيت ا... محمد حسن نايينى به نام " تنزيه الملّة و تنبه الامة " در اين دوره منحصر به فرد بود و در جايگاه درستى قرار نگرفت. و تاثير شايسته اى در تاريخ نگذشت.
8 - حميد رضا مظاهرى سيف. از عرفان تا سياست در آيين و انديشه امام خمينى. مجموعه مقالات كنگره انديشه هاى اخلاقى و عرفانى امام خمينى. مجلد دهم چاپ اول 1382 ص 379 - 408.
9 - سوره مباركه نحل آيه 79.
10 - حميد رضا مظارهرى سيف. تحقق اهداف انقلاب و رسالت نسل سوم. مجله رواق انديشه شماره 28 فروردين 1383 مركز پزوهشهاى اسلامى صدا و سيما ص 106.
11 - حميد پارسانيا. حديث پيمانه. معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامى چاپ دوم 1376 ص 40.
12 - رامين جهانبگلو. ما و مدرنيت ص 300.
13 - امام خمينى : " ولايت فقيه ولايت فقهاست و عدالت است ".
14 - محسن كديور. حكومت ولايى. چاپ دوم 1378 نشر نى ص 204 تا 209.
15 - نك. حميدرضا مظاهرى سيف. تحليل شاخص هاى استكبار آمريكايى. مجله رواق انديشه شماره 35 آبان 1383.
16 - ايت ا... شيخ فضل ا... نورى. آيت ا... مدرس و....
17 - نك. ديويد و ادوارد. تعديل اقتصادى بحران بدهى و فقر در كشورهاى در حال توسعه. غلامرضا آزاد و محمود محمديان چاپ اول انتشارات موسسه مطالعات و پژوهش هاى بازرگانى 1375 - همچنين :
The Theoretical aspect of ,of IMF .p.4 the Desigh of the Fund Supported adjustment Research dep .1987 .IMF PU6 ,program
18 - لسترتارو. رويارويى بزرگ. عزير كياوند. چاپ اول. تهران نشر ديدار 1373 ص 29.
19 - بعضى از محققان نشان داده اند كه اجراى سياست تعديل و افزايش فقر و نابرابر در ايران چه ناهنجارى هاى اجتماعى را در پى داشته است نك. فاطمه بابابى. تعديل ساختارى فقر و ناهنجارى هاى اجتماعى چاچ اول 1380 نشر كوير.
20 - محمد كرمانزاده. اقتصاد سياسى جمهورى اسلامى ايران چاپ اول 1380 مركز چاپ و انتشارات وزارت امرو خارجه ص 95.
21 - نك. حميد رضا مظاهرى سيف. تحقق جامعه مدنى. انتشارات جوانان موفق اولى 1378.
22 - حسين بشيريه. ديباچه اى بر جامعه شناسى سياسى ايران. نشر نگاه معاصر چاپ اول 1381 ص 130 و 177.
23 - حسين بشيريه. جامعهخ شناسى سياسى. نشر نى.
24 - حميد مولانا. جامعه مدنى. سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى چاپ اول 1382 ص 70 و 71.
25 - نك. جى. پى. مديون. اقتصاد سياسى جامعه مدنى. قدرت احمديان اولى 1378 نشر سفيد.
26 - همان ص 107.
27 - محسن آرمين. اسلام. اجتماع. سياسيت. چاپ اول 1380 موسسه نشر و تحقيقات ذكر ص 258 و 259.
28 - مسعود سفيرى. حقيقت ها و مصلحت ها گفتگو با هاشمى رفسنجانى چاپ اول 1378 نشر نى ص 137.
29 - سيد محمد خاتمى. توسعه سياسى اقتصادى و امنيت. چاپ اول 1379 طرح نو ص130.
30 - نك. ح ميد رضا مظاهرى سيف. پيوند معنويت با سياست در مرام امام خمينى مجله رواق انديشه شماره - خرداد 84.
31 - حميد رضا مظاهرى سيف. آيين عاشقى. موسسه تنظيم و نشر آثار علامه طباطبايى 1383 چاپ اول ص
32 - حميد رضا مظاهرى سيف. نيروى سوم روشنفكرى. مجله معرفت شماره 80 مرداد 1383 ص 111
33 - نك. مير احمد رضا حاجتى. عصر امام خمينى. بوستان كياب قم چاپ اول 1381.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 165  صفحه : 3
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست