(نگاهى گذرا بر علل تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر و مقايسه آن با شرايط پايان جنگ)
عليرضا محمدى
جنگ تحميلى زمانى شروع شد كه ايران اسلامى به دليل وقوع انقلاب، حوادث و مشكلات داخلى و بينالمللى، به هيچ وجه آماده درگير شدن در اين هجوم گسترده نبود. در اين صورت تنها راه منطقى، دفاع با قدرت عليه متجاوز و بيرون راندن و تنبيه آن و حصول اطمينان از عدم تجاوز ديگر بود. اين مبناى استراتژى ايران در طول جنگ تحميلى بود و به رغم هزينههاى زياد جنگ، تا آخرين روز آن تعقيب مىشود.
درباره به طول انجاميدن جنگ، دو سئوال مطرح مىشود:
1. آيا امكان نداشت جنگ تحميلى در مدت زمان كوتاهترى خاتمه يابد؟ به عبارت ديگر در بعضى از زمانها كه موازنه نظامى و سياسى به نفع ايران بود، چرا دولت ايران اقدام به پايان دادن جنگ نكرد؟
2. چه مؤلفههاى جديدى در پايان هشتمين سال جنگ وارد معادلات سياسى و نظامى شد كه منجر به آتشبس رسمى شد؟
گفتنى است كه از ديدگاه كارشناسان و صاحبنظران، تنها مقطعى كه مىتوانست جنگ به پايان برسد، بعد از فتح خرمشهر بود. اما به دلايل ذيل اين امر محقق نشد و جنگ تا سال 1367 (زمان پذيرش قطعنامه 598 شوراى امنيت) ادامه يافت.
الف. بررسى چرايى تداوم جنگ بعد از فتح خرمشهر
اگر صلح را مجموعهاى از آتشبس، عقبنشينى، تعيين متجاوز، تأمين خسارتهاى وارده و... بدانيم، بايد بگوييم كه در آن زمان، هيچگونه پيشنهاد صلحى با خصوصيات فوق ارائه نشد و شوراى امنيت و ديگران تنها آتشبس ـ و در واقع حالت نه جنگ نه صلح ـ را توصيه مىكردند. در آن زمان طرحى كه متضمن صلح واقعى باشد و شناسايى متجاوز و پرداخت غرامت را نيز شامل شود و تضمين براى عدم تعرض مجدد داشته باشد وجود نداشت و پيشنهادهاى ارائه شده، تنها در حد آتشبس و مذاكره طرفين بود. با توجه به پشتيبانى يك طرفه و مذاكره طرفين بود. لذا اين امر با توجه به پشتيبانى يك طرفه و آشكار دولتهاى بزرگ و نهادهاى بينالمللى از عراق، هيچگاه نمىتوانست شرايط ايران را براى يك صلح واقعى و شرافتمندانه محقق سازد. به اين ترتيب ايران، دلايل منطقى و عقلانى براى ادامه جنگ داشت. اين دلايل عبارت بود از:
1. شرايط ايران براى صلح (شناسايى و تنبيه متجاوز، پرداخت غرامت از سوى عراق)؛
2. مرزهاى ايران تأمين نداشت. نقاطى در شلمچه، طلائيه، فكه و قصرشيرين در اشغال عراق بود. شهرهاى سومار، نفتشهر و مهران عملاً در اشغال دشمن بود و امكان آزادسازى اين نقاط از راه مذكور غيرمعقول به نظر مىرسيد و راهى جز ادامه جنگ وجود نداشت؛
3. در حالى كه نيروهاى خودى، پيروزىهاى زيادى كسب مىكردند، توقف در جنگ و چانهزنى در پشت ميز مذاكره، براى آزادى نقاط مرزى آزاد شده صحيح نبود؛
4. شهرهاى آزاد شده (همچون خرمشهر) به علت حضور دشمن در شلمچه، همچنان مورد تهديد بود؛
5. توانايى كمى ارتش عراق ترميم شده و با كمكهاى همه جانبه دول بزرگ افزايش هم يافته بود؛
6. تنها چيزى كه ارتش عراق از دست داده بود، روحيه بود كه با توجه به روحيه فرماندهى آن (شخص صدام)، اين مسئله نيز پس از مدتى قابل ترميم بود؛
7. در حالى كه نيروهاى جمهورى اسلامى در نوار پيروزى قرار داشتند، توقف ناپايا در فراز قدرت و دادن فرصت مجدد به عراق، زيانهايى به بار مىآورد. اگر آن روز جنگ متوقف مىشد و تجربهاى چون مذاكرات سوريه و اسرائيل، بر سر ارتفاعات جولان، فراروى ما قرار مىگرفت و ما ناچار مىشديم بر سر ساير مناطق تحت اشغال، پشت ميز مذاكره با عراق چانهزنى بىحاصل كنيم؛ امروز جامعه، مسئولان وقت را شماتت مىكرد.
8. عراق در نظر داشت با برگزارى اجلاسى سران جنبش غيرمتعهد در بغداد و كسب رياست دورهاى اين جنبش، براى تحقق خواستههاى نامشروع خود، به ايران فشار آورد؛ ولى ايران با حمله به داخل خاك عراق در عمليات رمضان، اين امتياز مهم و حياتى را از عراق گرفت.
9. به همين منظور در مورخ 20 خرداد 1361 جلسهاى در حضور امام خمينى در جماران تشكيل گرديد و موضوع به شور گذاشته شد. از نظر نظاميان شركتكننده در آن جلسه، امكان پدافند با توقف روى خط مرزى وجود نداشت، زيرا در اغلب نقاط مرزى هيچگونه مانع طبيعى وجود نداشت و ايجاد استحكامات جديد نيز يكسال به طول مىانجاميد و طى اين مدت احتمال حمله مجدد عراق جدى بود. مهمتر اينكه با تكيه بر اصل متعارف نظامى «تعقيب دشمن» هرگونه توقف پس از فتح خرمشهر يك حركت غيراصولى بود. به همين دليل امام خمينى پس از ترديد اوليه در مورد تداوم جنگ در خاك عراق با استماع دلايل نظاميان و نااميدى از پذيرش شرايط ايران توسط دولت عراق، به ادامه جنگ و ورود نيروهاى ايران به خاك عراق موافقت نمودند.
علاوه بر مطالب فوق، در تحليل و تبيين اين موضوع نكات ذيل حائز اهميت است:
يكم: از همان آغاز كه جنگ تحميلى عليه ايران شروع شد تنها راه منطقى دفاع با قدرت عليه متجاوز و بيرون راندن و تنبيه متجاوز و حصول اطمينان از عدم تجاوز مجدد او بود. با فتح خرمشهر ما توانستيم قسمتهاى عمدهاى از خاك كشور عزيزمان را از دست عراق پس بگيريم، اما شرايط بينالمللى و منطقهاى و كشور عراق حاكى از اين بود كه تمام علل و عوامل كه در شروع جنگ توسط عراق نقش داشتند هنوز به قدرت باقى باشند و مطرح نمودن صلح توسط عراق و فشار عليه ايران براى پذيرش آن صرفا يك نوع تاكتيك براى خروج عراق از وضعيت پيش آمده مىباشد. عوامل شروع جنگ توسط عراق عبارت بود از:
الف. سيستم بينالملل: در سطح ابرقدرتها ايالات متحده امريكا كه بر اثر پيروزى انقلاب اسلامى و به دنبال آن جريان گروگانگيرى و شكست مفتضحانه عمليات طبس ضربات پياپى و سختى از ايران خورده بود نه تنها از هر حركتى كه متضمن ضربهزدن به ايران مىبود استقبال مىكرد، بلكه خود در صدد چارهجويى براى انتقام و جبران شكستهاى قبلى بود. شواهد و دلايل بسيارى وجود دارد كه امريكا مشوق و ترغيبكننده رژيم عراق در آغاز جنگ بوده است. در سطح قدرتهاى بزرگ مانند فرانسه و انگليس كه روابط عميق و منافع قابل توجهى در عراق داشتند و از وقوع انقلاب اسلامى نيز شديدا ضرر خورده بودند، بنيه نظامى عراق را تقويت نمودند. دولتهاى منطقه خاورميانه (دولتهاى عربى به استثناء سوريه، ليبى و الجزاير) نه تنها به نفع عراق موضعگيرى كرده بلكه از هر نوع كمك ممكن به عراق خوددارى نكردند. آنها وجود انقلاب اسلامى در ايران را خطر بزرگى براى ادامه حكومت نامشروع خود مىدانستند.
ب. شخصيت تصميمگيرنده صدام كه در آغاز تجاوز به ايران داراى سه انگيزه عمده شخصى بود:
1. تلاش براى كسب رهبرى جهان عرب؛
2. با استفاده از سقوط شاه كه براساس دكترين نيكسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود، بتواند با شكست ايران، خلأ سقوط شاه را پر نموده و نقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازى كند؛
3. جبران تحقيرى بود كه شخصا در امضاى قرارداد 1975 الجزاير شده بود.
ج. عامل اجتماعى: بافت اجتماعى و جمعيتى عراق به گونهاى است كه همواره حكومت را دچار بىثباتى و بحران نموده است. پيروزى انقلاب اسلامى ايران موج جديدى از ناآرامىهاى شيعيان را در عراق به وجود آورد كه شامل اكثريت مردم عراق مىباشند و خواستار حكومت اسلامى در عراق بودند. نگرانىهايى كه دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامى به عراق داشت عامل مهمى در آغاز جنگ بود.
در زمان فتح خرمشهر نه تنها اين عوامل از بين نرفته بود بلكه به خاطر پيروزىهاى چشمگير ايران در جبههها، شدت نيز بخشيده شده بود. قدرتهاى بزرگ و عراق در مقابل خود انقلاب اسلامى را شاهد بودند كه توانسته بود در بدترين شرايط بحران داخلى در جبههها نيز به پيروزى برسد.
دوم: بعد از فتح خرمشهر تلاشهاى زيادى بين مجامع بينالمللى و برخى كشورهاى همسايه براى متوقف نمودن پيشروى ايران به داخل خاك عراق و جلوگيرى از شكست كامل ارتش متلاشى شده رژيم بعث صورت گرفت ولى همچنان كه گفته شد اين تلاشها صرفا براى خروج از بنبست پيش آمده بود؛ زيرا هيچگونه مكانيزم حقوقى مطمئن براى دستيابى به صلحى همه جانبه را ارائه ندادند.
قطعنامه 514 شوراى امنيت جورى طراحى شده بود كه خواستههاى مشروع ايران را در بر نداشت. به عبارت ديگر شوراى امنيت نشان داد كه آنها در صدد مديريت بحران مىباشند نه حل آن ولى در پايان جنگ مجامع بينالمللى با مشاهده قدرت اعجازآميز رزمندگان اسلام در گرفتن دژ تسخيرناپذير «فاو» عزم راسخ بر اتمام جنگ نموده و به ناچار قطعنامه 598 را به نحوى تدوين كردند كه دربرگيرنده برخى از خواستههاى مشروع ايران بود. بنابراين مجاهدتهاى رزمندگان پس از فتح خرمشهر تا ورود به «فاو» تنها عامل به رسميت شناختن حقوق ايران و صدور قطعنامه 598 است.
سوم: از آنجا كه بعد از فتح خرمشهر هنوز بخشهايى از خاك ايران دست عراق بود لازم بود ما نيز بخشهايى از عراق را در دست داشته باشيم تا در موقع مذاكره با دست پر حاضر باشيم.
چهارم: از دلايل ديگر داخل شدن نيروهاى ايران به خاك عراق، خارج ساختن شهرهاى آبادان و خرمشهر از بُرد توپخانه عراق و فراهم كردن زمينه بازگشت مردم به اين شهرها بود.
پنجم: جلوگيرى از استمرار استراتژى هجومى عراق در دريا و هوا، زيرا گرچه نيروى زمينى عراق در زمين متوقف و به عقب رانده شده بود ولى حملات عراق در دريا و هوا ادامه داشت.
ششم: قوى بودن اين احتمال كه با فشار به صدام، زمينه سرنگونى او و نجات مردم عراق و ايران از اين حكومت تبهكار فراهم گردد.
هفتم:عدم اطمينان به حكومت بعث عراق و شخص صدام. همچنان كه اين موضوع در آخر جنگ هم ثابت شد زمانى كه ايران آتشبس و قطعنامه 598 را پذيرفت عراق به دليل قدرت گرفتن نيروهاى نظامىاش دوباره بخشهايى از سرزمين ايران را به اشغال خود درآورد.
در پايان مىتوان گفت كه پس از فتح خرمشهر شرايط براى اتمام جنگ مهيا نبود. بعد از بازپسگيرى خرمشهر، منطقه با حمله اسرائيل به جنوب لبنان روبهرو شد و وقفهاى در ادامه جنگ پيش آمد و نيروى ايران متوجه جنوب لبنان بود، اما زمانى كه احساس شد فتح خرمشهر به تنهايى براى ريشهكن كردن تجاوز و به دست آوردن حقوق ايران كافى نيست، شعار ادامه «عمليات و دفاع» تا تنبيه متجاوز و ريشه كردن تجاوز مطرح شد.
ب. بررسى علل و عوامل پايان جنگ
در پايان جنگ هر چند ويژگىهاى روانى و شخصيتى صدام هنوز موجود بود، چنان كه در حمله به كويت دوباره بروز كرد ولى شرايط بينالمللى و منطقهاى ديگر به هيچ وجه موافق ادامه جنگ نبودند، بنابراين در قطعنامه 598 شوراى امنيت، بسيارى از خواستههاى مشروع و بر حق جمهورى اسلامى ايران را لحاظ كرده و عزم خود را بر پايان يافتن جنگ نمايان ساختند. در اين جا به صورت اختصار به بعضى از مهمترين زمينههاى آن اشاره مىشود:
در سالهاى پايانى جنگ، جهان از پيروزىهاى نظامى ايران احساس خطر و نگرانى مىكرد. شرايط نظامى و سياسى، به نفع جمهورى اسلامى ايران تغيير كرده بود و اينك در كارنامه نظامى ايران، نقاط درخشانى (همچون بازپسگيرى) خرمشهر، تصرف جزاير مجنون، فتح فاو و نقاطى در كردستان عراق به چشم مىخورد. در عرصه سياسى نيز جمهورى اسلامى ايران، تقريبا يكّه و تنها موفق شده بود دوبار تلاش عراق براى رياست بر جنبش غيرمتعهدها را خنثى سازد و با برنامهها و اقدامات تبليغى ـ سياسى خود، حقيقت متجاوز بودن عراق و واقعيت تساهل و تسامح جهانى را نشان دهد. از اين رو ادامه جنگ و منازعه به خصوص به شكلى كه در ماههاى آخر (حمله به نفتكشها و مختل شدن امنيت خليج فارس و...) به ضرر برخى قدرتهاى بزرگ بود. از سوى ديگر پيروزىهاى نهايى ايران در جنگ و محقق شدن شعارها و آرمانهاى ايران در مورد عراق، نشانه شكست كامل سياستهاى غرب در حمايت از عراق به شمار مىآمد.
كشورهاى حامى عراق به وحشت افتاده بودند، و خود عراق نيز، بعد از سالها جنگ و متحمل شدن شكستهاى پىدرپى، دريافته بود كه در آن شرايط نه تنها امكان پيروزى بر ايران را ندارد، بلكه بايد به هر ترتيب ممكن و با تمسك به هر وسيلهاى از شكست خود جلوگيرى كند و به جنگ اشغالگرانه پايان دهد.
در چنين فضايى و پس از يأس قدرتهاى بزرگ از شكست ايران، باعث شد آنان قطعنامه 598 را ـ كه بر خلاف قطعنامههاى پيشين تا اندازه متضمن نظريات و حقوق مسلم ايران بود ـ به تصويب برسانند. اما اين قطعنامه به رغم نقاط مثبت خود، داراى نقاط ضعف و ابهامات زيادى بود، و ترديدهايى را در پذيرش اين قطعنامه از سوى ايران به وجود آورده بود؛ لذا قدرتهاى بزرگ ـ كه مصمم بر پايان جنگ بودند ـ فشارهاى نظامى و سياسى زيادى را براى قبول قطعنامه به ايران وارد آوردند. اين فشارها عبارت بود از: دخالت مستقيم امريكا در جنگ و حمله به هواپيماى مسافربرى ايران، تشديد حملات و حضور امريكا در خليج فارس، بمباران سكوهاى نفتى ايران، بمباران شيميايى مناطق مسكونى و جبههها از سوى عراق و... و سرانجام بر اثر اين عوامل، ايران تصميم به پذيرش قطعنامه 598 و قبول آتشبس گرفت. البته قبول آن در چنين شرايطى به فرموده امام(ره) به منزله نوشيدن جام زهر بود.
مقاومت دفاع بىنظير ايران در طول هشت سال جنگ تحميلى، در مقابل هجوم قدرتهاى بزرگ ـ به رغم همه مشكلات و ناملايمات ـ انقلاب نوپاى اسلامى را بيمه و بسيارى از حقوق مسلّم ايران را تأمين نمود. همچنين استقلال در بسيارى از جنبهها و تماميت ارضى كشور را تضمين كرد و به مظلومان و مستضعفان جهان، درس مقاومت در مقابل استكبار جهانى داد.