responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 129  صفحه : 8

نقدى بر لايه‌هاى پنهان مارمولك
میراحسان احمد

مارمولك ژرف‌ساختى جامعه شناسانه دارد و من مى‌خواهم نقد فيلم مارمولك را از نقطه‌اى ظاهرا بى‌ربط شروع كنم، و بعد خواهيم دانست كه ربط ماجرا در كجاست:
مارشال برمن يك عنوان براى كتاب مشهورش ( ) برگزيده كه شما نمى‌دانيد قسمت اصلى آن ( ) در ايران اين كتاب عنوان اصلى «و هر آنچه جامد است، در هوا ذوب مى‌شود» منتشر شده است. اما «هر آنچه سخت و استوار است، دود مى‌شود و به هوا مى‌رود» برگردان فارسى قشنگ‌ترى است. اما لزوما وفادارانه‌تر نيست، زيرا حخدرژ ضمن آنكه معنى سخت، استوار، محكم، خالص، يكپارچه، پر استقامت، قابل اعتماد، متقن، كامل و بى كم و كاست را مى‌دهد، اصلا همه اين معانى را به سبب معناى جامد و منجمدش دارد و فعل ژدحذ به معنى ذوب شدن و نرم شدن است، نه دود شدن و هيچ حذچ ى هم در اين بين مشاهده نمى‌شود.
كاربرد فعل «آب شدن‌» نشان مى‌دهد كه منظور «برمن‌» از همه معانى حخدرژ همان جامد بودن است و در آن يك اشاره و كنايه ضمنى وجود دارد مبنى بر اينكه مدرنيته با جزميت، جمود و منجمد بودن مى‌ستيزد و آن را به پديده‌اى قابل انعطاف و سيال تبديل مى‌كند و از آنجا كه بنا به نگاه مدرن شالوده‌هاى جهان ما قبل مدرن و سنت مبتنى بر جزميت و انجماد است، گزينش كلمه‌اى مثل حخدرژ بيانگر اغراض، مقاصد واقعى و به اصطلاح حرف دال طرفداران مدرنيت است‌حخدرژ. ضمنا به خاطر جامعيت‌خود مى‌تواند به عناصر ديگرى از اين جهان به اصطلاح سپرى شده، اشاره كند: انديشه صلب، و پديده‌هايى كه خود را كامل، خالص و محكم و ابدى مى‌پندارند و استوار و قابل اعتماد و يقينى به شمار مى‌آيند; گويى داراى يكپارچگى و بسى كم و كاستى‌اند. مارشال برمن، به اين ترتيب با گزينش دقيق كلمه‌اى، مى‌خواهد از منظر مدرنيته درباره همه آن چيزهايى حرف بزند كه گويا در كوره تجربه جهان خود بنياد، از جمود رهايى مى‌يابند و سيال و منعطف مى‌شوند! منظور برمن آن نيست كه پديده‌هاى صلب گذشته دود مى‌شوند، هيچ مى‌شوند، به هوا مى‌روند و محو مى‌شوند، بلكه منظور او اين است كه پديده‌ها از جزميت رها مى‌شوند و جريان مى‌يابند; براى مثال تبديل دين از پديده‌اى وحيانى و الهى به پديده‌اى عرفى، جارى و ذوب شده در جهان مدرن، حل شده در اين هوا بنا به مقتضيات عصر بشر انگارى!
اما اين ايده «دود مى‌شود و به هوا مى‌رود» ، بيش از هر ايده‌اى در ميان ما، در اين سال‌ها مورد استقبال مدرنيست‌ها، اصلاح طلبان، روشنفكران دينى، طرفداران عرفى كردن امور ناب و آسمانى و سنت‌هاى الهى و... واقع شده است. ايده‌اى غلط درك شده در زبانى نادرست، به خوبى به امكان بيان نگاه كنونى مدرن‌هاى ما بدل شد.
چشم ظاهربين هم واقعا مى‌تواند، در هر سو شاهد دود شدن و به هوا رفتن پديده‌هاى اصيل، باورهاى سنتى، آرمان‌ها، ايمان‌ها، نهادها و پديده‌هايى باشد كه در گذشته استوار، محكم، ابدى و سخت‌به نظر مى‌رسيدند. به هر حال، همه چيز به هم جور آمده است. روشنفكران طرفداران مدرنيته ما، چه مذهبى و غير مذهبى، با شادمانى درباره تراژدى توسعه و رشد، استحاله‌ها، دگرديسى ارزش‌ها، از دست رفتن هاله تقدس و قداست زدايى از همه پديده‌هاى مقدس حرف مى‌زنند. كافى است مطبوعات مدرن‌ها، سخنرانى سخنرانان طرفدار مدرنيته، هنرمندان، اساتيد، داستان نويسان، سينماگران، مترجمان فلسفى و علوم انسانى.. . را مورد دقت قرار دهيم، گويى همه به طور آشكار، مثل آيه‌اى مقدس، از تجربه مدرنيته در زبانى نادرست و مفهوم غلط درك شده «مارشال بر من‌» تاثير پذيرفته‌اند يا نگاه او را شكل كامل آن چيزهايى يافته‌اند كه به صورت نكته‌اى بسته در ذهن‌شان مى‌گذرد.
آنان با استهزاء مى‌گويند، نه تنها كسانى كه آگاهانه تسليم مدرنيته شده‌اند، بلكه سرسخت‌ترين و جامدانديش‌ترين و جزم‌ترين سنت گرايان هم، به نحوى از انحا بر ضرورت دود شدن و به هوا رفتن واقعى بسيارى از نظرها و عمل‌هايشان، سر اطاعت فرود آورده‌اند. به رنگ روز در آمده‌اند و مهر زمانه را بر پيكر اعتقادات و منش و كنش خود پذيرفته‌اند.
با اين مقدمه طولانى مى‌خواهم بگويم كه اگر تعارف را كنار بگذاريم و توجيه‌ها را رها كنيم و نانى را به سبب هم بستگى ايدئولوژيك به سازندگان مارمولك قرض دهيم و يا از مواضع ارتدوكس خود عقب بنشينيم و تخطى‌هاشان را ناديده بگيريم، در آن صورت، بايد طبق نگاه مدرن با شادمانى بگوييم، بالاخره بيمارى مدرنيت دامنگير روحانيت هم شد و كسى از ميان آنها و يا نفوذى روشنفكرى كه اعتمادشان را جلب كرده بود، توانست آنها را قداست زدايى كند و با طنز كه سلاح مدرنيسم در ذوب كردن هر چيزى است كه منجمد به نظر مى‌رسد، آنها را نقد كند.
نقد كردن به معنى عدم وجود مانع در شوخى با هر كس، اعم از رئيس‌جمهور، پاپ و اسقف، مرد مقدس، مرد جانى‌و... است كه ويژگى نگرش مدرن است; نگرشى كه پديده‌هاى جامد را ذوب مى‌كند و در زمان جديد مستحيل مى‌سازد.
عدم شوخى با روحانيت، در همين بيست و پنج‌سال هم، اصلى چشم‌پوشى ناپذير بود. يك كاريكار با لباس روحانيت جنجال برانگيخت. دادگاه ويژه روحانيت، تلاشى بود تا تخطى‌هاى روحانيت از چشم افراد پوشيده بماند و جايى باشد كه جرئت رسيدگى به خطاى آنها را پيدا كند. اما همان طور كه در اين راه حل عاقلانه آشكار است، اين جا نمى‌توانست‌يك جاى علنى و همگانى باشد. بالاجبار خود بايد سنگ‌هاشان را با خود وامى چيدند. اما حالا بر پرده عريض سينما، در سراسر كشور با روحانيت‌شوخى مى‌شود (نقد متينى هم در «زير نور ماه‌» اتفاق افتاده بود).
آنچه ذكر شد، زاويه نگاه روشنفكران مدرن ما درباره مارمولك است. آنان شادمانى خود را پنهان نمى‌كنند، اشتياق تماشاگران بيشتر آنها را شادمان مى‌كند و آن را نشان دو گانه پيروزى خود مى‌دانند; يك فيلم‌ساز كه تا ديروز به محافل سنتى وابسته بود، براى موفقيت فيلمش شوخى با روحانيت را مباح دانسته و بالاخره خود نظام، براى بقا محبوب القلوب واقع شدن، پذيرفته است كه به يك اصل مدرن تن دهد و از خود قداست زدايى كند. دزدى در لباس روحانيت!
تازه در اين حدود، هزار و يك تفسير و تاويل ديگر هم وجود دارد. خود مردم هم با اقبال از تقدس زدايى روحانيت و نقد آن، همدلى خود را با رويكرد مدرن و اسلوب آن به نمايش مى‌نهند.
آرى هر آنچه سخت و استوار است، دود مى‌شود و به هوا مى‌رود. فيلم مارمولك نمايشى از دود شدن و به هوا رفتن يكى از سخت‌ترين و استوارترين نهادهاى سنتى بود كه تا امروز در برابر شوخى و نقد مقاومت مى‌كرد و به احدى جز خود اجازه انتقاد نمى‌داد و به هر قيمت از تقدس و نقد ناپذيرى همگانى خود دفاع مى‌كرد. حال به دست‌خود با خود شوخى ناسوتى مى‌كند و رنگ و بوى لاهوتى‌اش را از دست مى‌دهد. اصل اين است و همه شگردهاى روايى، دراماتيك، پايان بندى و پندهاى اخلاقى همان چيزهايى است كه در پايان بى‌پرده‌ترين و مدرن‌ترين فيلم‌هاى آمريكايى هم مى‌توان يافت و نان مدرنيسم را آجر نمى‌كند. پس مارمولك از هر سو مى‌تواند با اقبال و تفسير دلخواه روبرو شود; اما آيا چنين است؟
جهان مردم مى‌خواهد، دين را در پرتو سينما بنگرد، نه سينما را در پرتو دين، و حال مارمولك روحانيت را در پرتو سينما و قواعد اين هنر تكنولوژيك و عصاره مدرنيته در آورده است; با آن شوخى مى‌كند; به يك دزد لباس روحانى مى‌پوشاند، آن‌هم نه بنا به آن ايده حكيمانه كه اگر روحانى فاقد روحانيتى ديديد كه از قداست تهى است، بدانيد كه او دزدى است كه لباس روحانيت پوشيده است! اين دزد كه لباس روحانيت پوشيده، به آن اعتبار خواهد داد. مى‌خواهد به روحانيون چيزى بياموزد; مى‌خواهد به آنان ياد بدهد كه ضرورى است‌با مردم باشند. به آنها چيزى فراموش شده را بياموزد و آنها را وا دارد از او درس بياموزند! آن هم در حالى كه فيلم سراپا داراى مشروعيت است، كسى نمى‌تواند درباره سازندگان انقلابى و وفادارش شك كند. در پيوند آنان با جناح قابل اعتماد ترديدى نيست. جالب توجه‌آنكه خود اين فرزندان انقلاب دينى، اكنون علمدار تحقق رويكردى مدرن در كاربرد خرد انتقادى مدرن نسبت‌به روحانيت‌شده‌اند; البته بدون حلقه اتصال تهيه كننده به نظام و استفاده از رانت موقعيت، كس ديگرى نمى‌توانست فيلم را بسازد و خرد انتقادى مدرن را كه اساس آن عرفى ديدن روحانيت و نفى قداست آن و ضرورت درس دادن و درس گرفتن او از عقل مدرن است، بى مهابا به فيلم تبديل كند; به هر رو مارمولك قصد دارد به يك نياز درونى مدرن پاسخ مى‌دهد و براى همين، با استقبال همگانى مواجه مى‌شود!

* * *

آيا اين منظر، منظردرستى در داورى در مورد مارمولك است؟ مسلما اين منظر، حاوى تفسيرى مدرنيستى و براساس عقل مدرن است؟ آيا پس از نقد دين، بايد منتظر نقد در حوزه سياسى در سطح عالى، به زبان شوخى باشيم؟
پاسخ را به رجوع دقيق به فيلم و طرح نكات آن طى مراجعه به متن موكول مى‌كنم. پس اول ببينيم كه اصلامارمولك از نظر محتوايى و فرمى چيست؟
رضا در مارمولك، دزد سابقه دارى است‌با نام رضا مثقالى كه باز دستگير شده و اتهام او سرقت مسلحانه است. آقاى مجاور، يك رئيس زندان خشن و آشتى‌ناپذير با روشى سنتى است و معتقد است كه بايد با مجرمين چنان سرسختانه و تند برخورد كرد كه ديگر دنبال كار غير قانونى نروند. او معتقد است كه كاربرد زور براى رستگارى مجرمان كاملا قابل قبول است. رضا در ذهن خود مترصد فرصتى براى فرار است. با افتادن گذار رضا مارمولك به بيمارستانى در خارج از زندان و بسترى بودن يك روحانى، فرصت مناسبى دست مى‌دهد. رضا لباس آن روحانى را مى‌ربايد و با جامه روحانيت مى‌گريزد.
حال رضا در لباسى است كه براى او حفاظ و امنيت ايجاد كرده است. او به شهركى مرزى مى‌رود تا به خارج فرار كند; در آن شهر كوچك او با يك روحانى ديگر اشتباه گرفته مى‌شود و وادارش مى‌كنند كه امام مسجد شود. او حال ناچار است كه با مردم صحبت كند، بديهى است كه به زبان خود مردم را موعظه خواهد كرد. اعمال خلافش به نام اعمال مصلحانه و نيكوكارانه محسوب مى‌شود و مريدهاى زيادى مى‌يابد. اما سرانجام اين موقعيت جديد است كه كم كم بر روى رضا مارمولك تاثير مى‌گذارد. حال او عوض شده است; آقاى مجاور كه او را مى‌يابد، ديگر مايل نيست‌به او دستبند بزند، رضا مارمولك به انسانى شريف بدل شده است.
مارمولك يك فيلم سرگرم كننده و كميك است و ما بعدا به علل موفقيت فيلم در ژانر كمدى خواهيم پرداخت، اما فيلم لايه پنهان‌ترى دارد كه انتقاد از روحانيت است. من مايلم از آخر به اول بيايم و نخست درباره اين وجوه عميق و ژرف ساخت فيلم سخن بگويم.
اصلا آيا مارمولك فيلمى چند لايه هست و با كنايه سخن مى‌گويد؟ و اين كنايه نقد روحانيت هست‌يا نه؟
به نظر من اين لايه در فيلم وجود دارد و مى‌توان آن را اثبات كرد و زاويه ديد فيلم را در اين انتقاد روشن ساخت.
اولين كنايه‌اى كه در فيلم وجود دارد، ترفند پوشاندن لباس روحانيت‌به يك دزد، براى مخفى ماندن است. اين لباسى است كه در جامعه ما يك حفاظ ايمنى است. به سبب موقعيت‌يك قشر ممتاز كه روحانيت‌يافته اين لباس، يك نشانه است. رضا مارمولك مى‌توانست گريم كند، ريش بگذارد و حتى لباس زنانه بپوشد چادر بر سر بگذارد، اما هيچ يك به اندازه لباس روحانيت‌براى او امنيت ايجاد نمى‌كند. اين لباس هيچ شكى بر نمى‌انگيزد، در حالى كه حال در فيلم مارمولك، در زير اين لباس، رضا مارمولك قرار دارد نه روحانى مقدس. رضا مارمولك يك دزد است; البته دزد ويژه‌اى است. او در همه سال سرقت مى‌كند، به جز ماه رمضان و ماه محرم و اين هم يك كنايه مؤثر و به موقع است.
آيا در اين كنايه، نگرش انتقادى پنهان است؟ نمى‌توانيم انكار كنيم كه گزينش جامه روحانيت‌براى يك دزد كه اكنون در قدرت است، در وضعيت اوضاع كنونى، صرفا براى ايجاد يك موقعيت كميك بوده و هيچ معنايى ندارد.
لايه نقادانه ديگر به حضور روحانى در بيمارستان باز مى‌گردد كه نامش حاج رضاست و كتاب شازده كوچولوى سنت دواكز و پرى مى‌خواند. اين داستان مشهور عام و خاص است. بسيارى از ميانسالان و جوانان در كودكى و نوجوانى خود داستان سفر آن شازده كوچولوى سياره دور دست را مطالعه كرده‌اند كه به سياره‌هاى مختلف سر مى‌زند و در هر جا انسانى آزمند، خود خواه، ثروت پرست و... را مى‌يابد كه نفس او مايه تنهايى وبريدگى‌اش از مردم است. و بالاخره همه اينها را در زمين مى‌يابد، ضمن آنكه دواى درد و درمانگر اين سرشت‌هاى پلشت، عشق و دوست داشتن ديگران است و نيز مى‌دانيم كه شازده كوچولو قصه كودكانى است كه مورد تحليل روانشناختى نيز قرار مى‌گيرد و آن سياره‌ها و فرمانروايان‌شان، هر يك نشان يك رذيله نفسى انسان و مسير سلوك براى فائق آمدن برخود خويشتن و رهايى و وارستگى است.
شيخ رضا در وهله اول، پيام ضرورت و وارستن از نفس و تنهايى‌هاى شوم و گسست از مردم را به روحانيت مى‌دهد، نه به رضا; او كه خود روحانى ربانى‌اى است، راه خلاصى و فرار را به رضا مى‌آموزد. صحنه چيدن لباس روحانى پيش چشم‌هاى رضا، رفتن به حمام و خواندن دعايى منسوب به امام زمان (عج) كه روايت‌شده به شخصى محبوس تعليم داده شده تا آن شخص خلاصى يابد.
اگرچه صحنه طورى طراحى شده كه ميزانسن علنا نمى‌گويد كه حاج رضا لباس‌اش را گذاشته تا رضا مارمولك آن را بپوشد و بگريزد، اما آشكار است كه وقتى او مى‌گويد تا نيامده‌اند دنبالت لباس‌هايم را بگذارم و بروم دوش بگيرم، بديهى است كه ذهن رضا مارمولك كه فرد باهوشى است تلنگر مى‌زند. اما در اينجا خواندن دعاى منسوب به صاحب الزمان (عج) لايه نهان‌ترى را فاش مى‌كند كه داراى لحنى كنايى و حاوى يك نقد اجتماعى است. دعايى كه حاج رضا در حمام مى‌خواند، همان دعا مشهورى است كه ماهمه آن را مى‌شناسيم; در اين دعا از اوضاع مشقت‌بار حرف زده مى‌شود. اميدها از همه جا قطع مى‌شود و تنها به حضرت حق تعالى معطوف مى‌گردد. خود «كمال تبريزى‌» مى‌گويد: اين دعا و مضامين آن به مسائل و ناهنجارى‌هاى اجتماعى و بى‌عدالتى‌هايى كه ممكن است در جامعه وجود داشته باشد، اشاره‌اى خاص دارد. اينها فضاهاى لايه‌اى و معانى ديگرى است كه در پس چهره كميك و سرگرم‌كننده فيلم مخفى است.
× × ×
فيلم مارمولك، استفاده‌كنندگان از جامه روحانيت را به صرف آنكه لباس پيامبر (ص) را پوشيده‌اند، مقدس نمى‌داند. حتى از آنها قداست‌زدايى مى‌كند، هر كانال تلويزيون را كه باز مى‌كنيد، آنها را مى‌بينيد كه درباره مسايلى صحبت مى‌كنند كه تخصصى درباره آن ندارند. به نسبتى كه از كانال قدرت در فيلم مارمولك، روحانيون همه جا حضور دارند، به همان ميزان نشان داده مى‌شود كه از مردم جدا شده‌اند و مردم اعتمادى به آنها ندارند. حتى وجود آنان به وسيله‌اى براى خلافكارى راننده اتومبيل تبديل شده است. طعنه جوانان در ايستگاه قطار، سيماى ديگرى از شكست قداست روحانيت است، مسجد شهرك خالى است و زمانى كه رضا براى خاكى بودن، تفاوت كنش و گفتار و كردارش با روحانيت رسمى، و زبان مردمى و برخورد سهل با تكاليف و سادگى سخن، حضور روشنى مى‌يابد، مردم با دل و جان به او رو مى‌كنند.
در نگاه مردم، او شايسته لباس پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) است، زيرا آنها (البته به نادرست) مى‌پندارند كه او شبانه و دور از چشم همه به فقرا كمك مى‌كند. حال مسجد خالى از مردم پرشده است. فيلم تلويحا مى‌گويد كه در خالى بودن مساجد، خود روحانيون مقصراند. آنان از زندگى ساده، وارسته، مردمى، و سيره انبيا و اوليا دور شده‌اند و مردم هم متقابلا با آنان به ديده شك و بى‌اعتنايى مى‌نگرند، ولى به محض پيداشدن يك نمونه پر از دوستى، سادگى و سهل‌گيرى كه مصداق روحانى مردمى و «با حال‌» است فوج، فوج به او روى مى‌كنند. تبريزى قصد دارد نمونه آرمانى روحانيت را به اين قشر گوشزد كند و مى‌كوشد محترمانه انتقاد كند و به آنها هشدار جدى بدهد. هشدار تبريزى آن است كه سپر عمومى هيچ قدرتى نيستند. از همه بدتر روحانيت در قدرت، به عنوان قشر ممتاز، اگر از مردم بگسلد و شان خود را نديده گيرد و به كبر، تكاثر ثروت و تفاخر بگرايد از سوى مردم با بى‌اعتمادى روبرو خواهد شد. مساجد خالى خواهد شد و اين امر ماهيتا، به معنى پايان كار چنين قشر ممتازى خواهد بود.
بديهى است كه نگاه تبريزى مشفقانه و نگاه انتقادى او با آرزوى بهبود و نفى تبعيض‌ها درآميخته است. او خواهان چهره آرمانى روحانيت مردمى است تا مردم به آنان حرمت نهند و مساجد پرشوند و باز معتمد مردم واقع شوند. روحانى بيمار كه به صورت غيرمستقيم، به رضا مارمولك رهايى مى‌بخشد و دعاى اللهم عظم البلاء و برح الخفاء وانكشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و... را مى‌خواهند، نماد آن روحانى ربانى كميابى است كه از ميان ما رخت‌برمى‌بندد و فيلم از زبان او مى‌گويد كه خدايا بلا و مصائب ما عظيم و سخت گرديد و بيچارگى ما بسى آشكار است و پرده از روى كار ما برافتاد و زمين وسيع با همه پنهاورى، برما تنگ شده و آسمان رحمتش را از ما منع كرد و تنها درگاه لطف تو مرجع شكايت ماست، و تويى ياور و معين ما و اعتماد ما در هر سختى و آسانى به كرم توست! خدايا! پس درود فرست‌بر محمد و آل محمد كه بر ما اطاعتشان را واجب فرمودى و به‌واسطه اين پيروى، به ما نسبت‌به منزلت‌شان معرفت‌بخشيدى تا آنها را به امامت‌شناختيم. پس به‌حق قدر و منزلت آنها كه به ما فرج و گشايش زود و نزديك، مانند چشم برهم زدن يا زودتر عطا فرما! اى محمد! اى على! شما امور مرا كفايت كنيد كه شما كافى هستيد و مرا يارى كنيد كه شما ياران من هستيد! اى مولاى من! اى صاحب الزمان! بفريادم برس! مرا درياب مرا درياب مرا درياب‌» !
كسانى كه اين دعا را مى‌شناسند، راز آن را در اين لحظه فيلم به‌خوبى درك مى‌كنند و از لايه نهانى و زبانى آن كه با كنايه با ما سخن مى‌گويد، با خبر مى‌شوند. هماهنگ بودن و همانندى نام حاج رضا، روحانى دردمند كه‌طلب مرگ مى‌كند تا نجات يابد و رضا مارمولك كه خواهان زندگى است (تا رستگارى يابد) اتفاقى نيست.
مارمولك با رضا مارمولك، به روحانيت پيام مى‌دهد كه اين دوران مشقت‌بار را درك كنند و به زبان مردم سخن بگويند، با همان شيرينى كتاب شازده كوچولو كه ميليون‌ها انسان را جذب مى‌كند و وارسته شوند و پاك مثل شازده كوچولو، و نمادهاى آز، قدرت‌طلبى، ثروت‌خواهى و خودخواهى‌هاى گوناگون را از خود برانند، وگرنه عقوبت الهى سخت‌خواهد بود و از بين بردن اعتماد مردم از يك انقلاب در پيشگاه امام زمان (عج) جرم كمى نيست.
يك دزد به خاطر جنبه‌هايى از تقوا و فطرت پاك (اهل سرقت مسلحانه كه اتفاقا بدان متهم شده، نيست. او پولى را كه براى درماندگان گردآورده، خود مصرف نمى‌كند و در محرم و رمضان دزدى نمى‌كند..). و ويژگى زيستن با مردم و برخورد صادقانه و ساده با آنان و همزبانى و همدلى و تساهل و تسامح، به سرعت مورد مهر مردم قرار مى‌گيرد. اينها پيام‌هاى مهمى از لايه‌هاى نهان فيلم مارمولك به روحانيت است.

* * * 

اكنون كه مطمئن شده‌ايم كه فيلم براى مردم هوشمند و اهل تامل براى خود روحانيون و براى روشنفكران جامعه‌گرا و منتقدان، امتيازجويى يك قشر حكومتى لايه‌اى ژرف‌تر از ظاهر سرگرم كننده دارد، به ساختار حامل اين باطن ژرف بپردازيم و ببينيم كه «كمال تبريزى‌» چگونه و با چه شگردهاى سينمايى مفرح و جذابى، نگرش انتقادى‌اش را ارائه كرده است.

* * *

مارمولك يك فيلم كمدى است; وقتى مى‌گوييم كمدى، در همان حال به ياد مى‌آوريم كه فيلم كميك در سينماى جهان، داراى درجات مختلف است. كمدى‌هاى صرفا خنده‌آور و سبك و اسلپ استيك كمدى‌هاى طنزآلود و داراى شالوده‌هاى فكرى جدى، و كمدى‌هاى سياه و... از جمله اين آثار است.
اين تفكر حاوى يك فرهنگ است; آيا ژرف ساخت‌هاى فرهنگ مارمولك، مدرنيته است‌يا اسلام؟ منظور من اعتقادات كارگردان نيست، حتى خود كارگردان مسلمانى كه كاملا به واجبات و مستحبات دينى پايبند است، مى‌تواند بازتاب دهنده روح عصر خود و درخواست‌هاى مدرنيته باشد. مگر پاره‌اى از متدينان دوران مشروطه و نيز كسانى چون مرحوم بازرگان، دكتر شريعتى و نسل پرورده اينان، يعنى افرادى چون حنيف نژاد و سعيد محسن و دكتر سروش سرشار از زاويه ديد مدرن، علمايى و يا تاريخى‌گرى و تحت تاثير ليبراليسم و يا سوسياليسم نبوده‌اند؟ حقيقت آن است كه خرد انتقادى مدرن است كه قيود اخلاقى و قداست‌زايى را درباره روحانيون قبول ندارد و نقد علنى برآنان را حق هركس مى‌داند.
با اين وصف، به نظر من، كمال تبريزى با استفاده از اين حق مدرن كه تحت تاثير جهان مدرن، آزادى انتقاد، هم‌انديشى و فرهنگ گفت‌وگو و گفتمان‌هاى جديد است، روحانيت را از منظر دين عرفى و جهان مدرن نمى‌نگرد، او نمى‌خواهد تيشه به ريشه حضور الهى و اخلاق آسمانى و موجوديت آرمانى‌اش بزند، بلكه به‌عكس با همه انتقاد واقع‌گرايانه و نگرش اجتماعى و كالبدشكافانه‌اش، خواهان بازگشت روحانيت‌به منزلت ربانى و صمدانى و عارفانه نمونه‌هاى اصيل است.
اگر هم مدرن‌ها به چيزى از فيلم انتقاد داشته باشند، همين نكته است; در چشم آنها فيلم در نقد نوين روحانيت ناپى‌گير است، احساس همدردى نسبت‌به آنان دارد و به لحنى مشفقانه از آنها دعوت مى‌كند كه بيدار شوند و خاطره روحانيون پاك را زنده كنند و راه حاج رضا را در پيش گيرند و به امام غايب (عج) و ظهورش و عدالت گسترى‌اش در عمل وفادار باشند و از مردم نبرند.
از اين بابت، اتفاقا مارمولك نمى‌گويد كه روحانيت‌سنتى دود مى‌شود و به هوا مى‌رود. او قدرت الهام‌بخش جامه روحانى را آن‌قدر مى‌داند كه هنوز فطرت‌هاى سالم ولو يك سارق را به سوى وارستگى دعوت مى‌نمايد. حال ببينيم كه اين درون‌مايه نسبتا چندلايه كه در ظاهر بسيار ساده مى‌نمايد، با چه شگردهايى در فيلم انسجام و تجسم يافته و مايه اقبال مردم شده است. فيلمى كه تز آن آميختگى تقدس لباس پيامبر با روح مردمى است كه چگونه امرش را پيش مى‌برد؟ آيا دعوت به مردمى بودن، مبين ديدگاه مدرن رهايى از سلوك آسمانى و پيوستن به واقعيت موجود است ‌يا خير؟ روش تبريزى در تحقق خواستش كدام است؟

* * *

مهم‌ترين اسلحه كمال تبريزى در مارمولك، كشف يك زبان طنز يكدست است; اين كشف به طور همزمان در فيلمنامه، بازى‌گرى و كارگردانى، به خوبى تظاهر يافته و با هم جفت‌وجور شده است.
اساس اين طنز بر تضاد موقعيت الهى و موقعيت‌شيطانى، و جابه‌جايى اين دو وضع با هم، و ماجراهايى كه از اين جابه‌جايى برمى‌خيزد، استوار است.
ساختار مفرح فيلم، زبان خنده‌آور و كمدى موقعيت، همه براثر اين جابه‌جايى شكل مى‌گيرند. فيلمنامه‌نويس فهرستى از موقعيت‌هايى كه يك روحانى خود را در آن قرار نمى‌دهد وليستى از سخنانى كه يك روحانى بر زبان نمى‌آورد، تهيه كرده و براساس اين تضاد، تضاد كلام و ذهنيت و كردار يك سارق با رفتار و سخن يك روحانى موقعيت‌هاى خنده‌ناك، جذاب و سخنان مفرح آفريده است. تقابل‌هاى هويتى، احساسى و تعقلى ميان يك دزد و يك روحانى، مايه مهم جذابيت فيلم است. اما اين كارگردانى ماهرانه تبريزى است كه به اين كشمكش و موقعيت پرتگاهى، جذابيت تام بخشيده و از سقوط فيلم در ديالوگ‌ها و موقعيت‌هاى كسالت‌بار، جلوگيرى كرده است.

* * *

اما جدا از استفاده آگاهانه از جابه‌جايى موقعيت‌هاى متضاد براى آفرينش لحظات طنز و شوخى كلامى و تصويرى، نقطه قوت ديگر مارمولك، استفاده از ساختار فيلم بينوايان است. رضا مارمولك همان ژان والژان است كه فطرت پاكى دارد و آقاى مجاور همان آقاى ژاور است كه پليس سخت‌گيرى است كه مى‌خواهد، به هر قيمت، دزد و زندانى گريخته را دستگير كند. تبديل اثر رمانتيك رئالى چون بينوايان به يك فيلم طنزآلود و كميك و پراز خنده، خود نشان مهارت و استادى تبريزى است.
× × ×
فيلم نقطه ضعف‌هايى هم دارد; اگرچه قرار داد در فيلم‌هاى كمدى مى‌تواند، موقعيت‌هاى كاريكاتور وار باشد، اما امر واقع آن است كه قرار دادهاى مارمولك رئاليستيك است. از همين رو، تماشاگر فهيم مى‌تواند بپرسد كه چرا مردم و برترى برخى از آنها (دو جوان شهرك مرزى) تا اين حد ابله‌اند. فيلمنامه‌نويس نتوانسته است كه شگردى براى باورپذير كردن عدم توجه مردم به غيرعادى بودن تابلوى رضا مارمولك بينديشد; البته مى‌توان اين ضعف را توجيه كرد و گفت، روحانيون طناز و شوخ سر فراوانى وجوددارند كه با الگوى تلويزيونى خشك و جدى كاملا متمايزاند. هيچ كس منكر تمايزات شخصيتى روحانيون و وجود افراد غيركليشه‌اى در ميان آنها نيست. اما آن آدم‌هاى غيركليشه‌اى و شوخ هم در هر صورت روحانى هستند. در ايفاى نقش خود، دست و پا چلفتى و جاهل نيستند. مشكل فيلم عدم توجه مردم به دستپاچگى رضا مارمولك است.
به هر حال، تبديل شدن رضاى مارمولك به آن روحانى پاكى كه با روح مردمى‌اش بر تخت‌بيمارستان محو شد، بيانگر اميدهاى كارگردان است، مسلما كارگردان لباس روحانيت را (نه همه روحانيون را) مقدس مى‌داند و مسلما رضا براى لباس روحانيت احترامى ويژه قائل است و آن را لباسى نه براى سوء استفاده، بلكه براى پاك شدن و تطهير و هدايت مى‌داند و خود را شايسته آن لباس نمى‌بيند و در آن پناه مى‌گيرد و مسلما فيلم مارمولك، ضمن آنكه پس از «زير نورماه‌» مهم‌ترين فيلم در نقد روحانيت است، در عين حال سرشار از آرزوى بازگشت‌به نمونه اعلا و آرمانى روحانى پاك مردمى است!

* * *

اما بازيگرى فيلم مارمولك يكدست نيست. بازى پرستويى در اين ميان، همچنان شاهكار است; قدرت بداهه‌پردازى پرستويى جلوى دوربين و توان درك درون شخصيت و پرسوناژ متن و ابداعات عالى او در همانندى با نمونه زنده سبب شده است كه فيلم مارمولك بدون بازى پرستويى قابل تصور نباشد.
هوشمندى پرستويى را بايد به اينها افزود; او خود مى‌گويد: رضا مارمولك در ابتداى قصه زندان مى‌گويد: «ببخشيد در ماه محرم و صفر سرقت تعطيل و نجسى حرومه‌». اين جمله براى من در تعريف از شيوه رفتارى رضا مارمولك، مثل يك كد عمل كرد.... من سعى كردم با اين نوع كدها، شخصيت رضا را باورپذير و طبيعى كنم.
پرستويى به تبع فيلمنامه و شيوه و اسلوب كارگردانى تبريزى و همدوش آنها، مى‌داند كه شخصيت رضا با پوشيدن لباس، فورا تغيير نمى‌كند و اين را به شيوه‌بازى و كنش تبديل مى‌نمايد.
به‌هر رو، مجموعه‌اى از مهارت‌ها، از مارمولك يك اتفاق در سينماى ايران ساخته است.
شيرينى، سرگرم‌كنندگى، قدرت خنده‌آورى فيلم، اگر در مورد هر تم ديگرى بود، پاسخى را كه اكنون داد، نمى‌داد. اين فيلم به هر صورت، ولو با امتياز ويژه تهيه كننده آن، اثرى است كه يكى از خطوط قرمز نقد در جامعه ما را شكسته است; نقد روحانيت.
اما نقد روحانيت، هم مى‌تواند بنا به نگاهى بى‌باور به آرمان مذهبى و يك عالم ربانى و هم بنا به نگاهى مدرن صورت گيرد و هم بنا به يك آرمان مذهبى و نگرشى مشفقانه. به نظر من نگاه كمال تبريزى نگاه آدمى است كه از سوز دل نقد مى‌كند و خواهان يك الگوى متعال است.

نام کتاب : پگاه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 129  صفحه : 8
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست