responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : پژوهش های قرآنی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 7

اسباب نزول در تفسير المناز
هاشمى سيد حسين

تفسير المنار، تفسيري بلند آوازه ومعروف است که در آغاز قرن چهاردهم هجري تأليف يافته‌است. نگارش تفسير المنار، همزمان با جنبشهاي اصلاحي و ديني است.
تفسير المنار با دريافت جديدي از دين وقرآن، پا به عرصه اجتماع و متن زندگي مسلمانان نهاد. سلسله جنبان اين نهضت اصلاحي، سيد جمال الدين و شاگرد همفکر او شيخ محمد عبده بود. آن دو، پايه حرکت تصلاحي خود را باز گردانيدن قرآن در ميان جامعه اسلامي و پيوند زدن دين با زندگي نوين بشري، قرار دادند و به سراغ قرآن به عنوان کتاب تربيت انسان رفتند؛ انساني که برايش سعادت دنيا و آخرت مطرح است، نه دنياي تنها و نه آخرت منهاي دنيا. پيامد اين نوع تفکر و برداشت از قرآن و انسان، روش تفسيري ويژه‌اي را براي عبده به بار آورد که با روش پيشينيانش متفاوت بود. محمد حسين ذهبي از اين روش تفسيري چنين ياد مي‌کند:
«استاد امام (محمد عبده) در تفسير قرآن شيوه‌اي را برگزيد که با شيوه مفسران پيشين متفاوت بود. روش او فهم کتاب الهي به عنوان دين و کتابي که مي‌بايست بشر را به سعادت دنيا و آخرت هدايت کند. استاد با تکيه بر اين روش، بر ديگر مفسران خرده گرفت که آنان از هدف اصلي و اولي قرآن، که همانا هدايت و ارشاد است، غفلت ورزيده‌اند و به ديگر مسائل، همچون اقسام معاني، نحو، اختلافات فقهي و ... پرداخته‌اند، در حالي که پرداختن بيش از حد به آنها انسان را از مقصود کتاب الهي باز مي‌دارد و مانع فهم و معناي حقيقي قرآن مي‌گردد.»[1]
بر اين اساس، محمد عبده روشهاي تفسيري را بر دو نوع تقسيم کرده و از روش مورد قبول خود چنين سخن به ميان آورده است:
«قسم اول، تفسير خشک و بي روحي است که انسان را از خدا و کتاب وي دور مي‌سازد. در اين نوع تفسير، مراد تحليل الفاظ و اعراب جمله‌ها و بيان منتهي اليه آن عبارات و اشارات و نکات فني است. چنين تفسيري را نمي‌توان تفسير ناميد که نوعي تمرين در فنون بلاغت، نحو و امثال آن به شمار مي‌آيد.
قسم دوم تفسير آن است که مفسّر به سراغ قول خدا و حکمت تشريع عقايد و احکام مي‌رود، به گونه‌اي که دلها را جذب مي‌کند و به عمل و هدايتي که در کلام الهي است، رهنمون مي‌شود و مصداق عيني کلام خدا (هدي و رحمه) و مانند اين صفات قرار مي‌گيرد و اين همان چيز است که من (محمد عبده) در پي آن هستم.»المنار 1/ 16-24
عبده و رشيد رضا کوشيده‌اند مفاهيم قرآن را در جهت تربيت و هدايت جامعه، در ابعاد ديني، اخلاقي و سياسي معنا کنند و از قرآن و اسلام تصويري ارائه دهند که در آن، هر دو بعد زندگي آدمي: دنيا و آخرت لحاظ شده است، چه در بعد شخصي و فردي و چه در بُعد اجتماعي. اين جهت گيري را با يک نگاه گذرا در عناوين بحثهاي مطرح شده در تفسير المنار، در مي‌يابيم، عناويني چون:
استبداد ميان مسلمانان، استبداد و ثروت، استعداد امّتها، استقلال امّت، واگذاري امور دنيوي مردم به خود مردم در اسلام، اسلام و خلافت و پادشاهي و مباحث ديگري از اين قبيل در جاي جاي تفسير المنار به چشم مي‌خورد که از ميان مجموعه مباحث، به ذکر يک نمونه اکتفا مي‌کنيم:
وي در تفسير آيه: «والله يؤتي ملکه من يشاء ...»[2] به گونه مشروح از مشيت الهي و نقش آن در اعطاي حکومت و فرمانروايي به کسي، سخن مي‌گويد و انگيزه خود را از طرح اين بحث، چنين بيان مي‌کند:
« ... اين که بحث مشيت الهي را در دادن ملک و فرمانروايي به کسي، به طور گسترده مطرح کردم، به اين علت است که مي‌بينم عامّه مسلمانان از امثال اين عبارتهاي کوتاه: « والله يؤتي ملکه من يشاء»؛ [خداوند، فرمانروايي را به هر که بخواهد اعطا مي‌کند] چنين مي‌فهمند که فرمانروايي فرمانروايان به قوّه الهي و خارج از نظام اسباب و قوانين حاکم بر زندگي بشر است! اين باور، پيشينه دراز دارد و در ميان امّتهاي دوگانه پرست، وجود داشته است. به همين روال عبارتهايي در کتاب نصارا نيز ديده مي‌شود. در نتيجة همين باور نادرست، حاکمان و فرمانروايان، مردم را به ردگي کشيدند؛ فرمانرواياني که مي‌پنداشتند سلطه آنان بر مردم بخشي از حکومت خدا بر مردم است و مقاومت و ايستادگي در برابر حکومت و سلطه آنان، مقاومت در برابر خداوند و خروج از مشيّت الهي است! »
آن گاه رشيد رضا از قول عبده مي‌نويسد:
«استاد امام در تفسير آيه، جمله کوتاهي فرموده است که من يادداشت کرده‌ام: براي خداوند سنّتي است که بر طبق آن، کسي را فرمانروايي مي‌بخشد. از اين عبارت مجمل و کوتاه، چيزي دستگير انسان نمي‌شود، مگر اين که آيات فراواني که درباره تکوّن و نيز هلاکت امتهاست و نيز آياتي که مي‌گويد تبدّل و تغيير جوامع بشري بر مبناي سنن الهي است، جمع آوري گردد که ما بخشي از اين آيات را آورده‌ايم، از جمله آنهاست آيه: «ان الله لا يغير ما بقوم ...»[3] اوضاع امّتها بسته به صفات دروني، اخلاقي، عقائد، معارف و عادتهاي آنهاست. اين امور، اصل و ريشه سيادت و بردگي، فقر و غنا، قوّه و ضعف امّتها است. اين امور است که راه را براي هلاکت امّتي به وسيله ظالمان فراهم مي‌کند.
غرض از اين بيان، اين است که ما نمي‌توانيم کوتاهي و تقسير خود را به مشيّت الهي نسبت دهيم و در اصلاح امور خويش نکوشيم و به فرمانروايان تکيه کنيم، زيرا مشيّت خدا بر ابطال سنّت او در نظام هستي تعلق نمي‌گيرد. هيچ دليلي از کتاب، سنّت، عقل و عالم خارج وجود ندارد که نشان دهد، سلطه حاکمان به نيروي خراق العاده الهي است! بلکه شريعت و آفرينش، شهادت بر ضد اين امر مي‌دهد.»
المنار / 514

نويسنده واقعي تفسير المنار

تفسير المنار، محصول شش سال درسهاي تفسيري شيخ محمد عبده است. وي از اول محرّم 1317 به تدريس تفسير قرآن از جزء اول مشغول شد و تا نيمه محرّم 1323 درس تفسير وي به آيه: «ولله ما في السموات و ما في الأرض ...»[4] رسيد و در اين زمان با فوت وي، درس تفسير تعطيل گرديد.
در طول اين درسها، محمد رشيد رضا که از بهترين شاگردان عبده به شمار مي‌آمد، نکات برجسته درس را يادداشت و سپس به استاد عرضه مي‌کرد و اگر استاد ملاحظاتي داشت انجام مي‌داد و آن گاه در مجله «المنار» به نشر سپرده مي‌شد.
با توجه به نظارت پيوسته محمد عبده بر نوشته‌هاي رشيد رضا و با توجه به جمله معروف او در حق رشيد رضا:
«صاحب المنار، ترجمان افکاري.»
صاحب المنار، تفسير کننده انديشه‌هاي من است.
بجاست که تفسير المنار را تا آيه 126 سوره نساء از آن محمد عبده بدانيم.
پس از فوت استاد، شاگرد وي، رشيد رضا به همان سبک و سياق و ديدگاه، کار تفسير را تا آيه 101، از سوره يوسف ادامه داد و با فوت خود وي، اين تفسير نا تمام ماند و اکنون در دوازده مجلد به همان صورت ما تمام چاپ شده است. از اين روي، قسمت دوم تفسير المنار، يعني از آيه 126 سوره نساء تا اواسط جزء 13 و آيه 101 سوره يوسف از آن رشيد رضاست.
به هر حال، دور از واقع نخواهد بود که تمامي تفسير المنار را از رشيد رضا و متأثر از افکار محمد عبده بدانيم، زيرا اولاً، قسمت بيشتر اين تفسير را رشيد رضا پس از مرگ عبده مستقلاً تدوين کرده است. ثانياً، در فصل تفاوت شيوه تفسيري عبده و رشيد رضا خواهيم گفت رشيد رضا تغييراتي در روش تفسيري عبده ايجاد کرد. اين تغييرات بيقين در تمامي تفسير، چه آن بخش که در زمان زندگي عبده تدوين شده و چه آن قسمت که پس از مرگ وي تأليف گرديده، صورت گرفته است، چنانکه رشيد رضا خود در مقدمه تفسير تصريح مي‌کند:
«من در تمامي بخشهاي تفسير، مطالبي نه چندان کم، افزودم تا بدين وسيله تمامي بخش ها از يک اسلوب برخوردار شود.» المنار 1/14

تفاوت شيوه تفسيري رشيد رضا با شيوه عبده

روش تفسيري عبده اين بود که قرآن را در پيش روي مي‌گذاشت و تلاوت مي‌کرد و با جمله‌هاي شيوا، اديبانه و در خور فهم شنوندگان توضيح مي‌داد. به نقل اقوال مفسّران مقيّد نبود، براي اثبات عقيده‌اي بر قرآن تحکّم نمي‌ورزيد، به احاديث و اسرائيليات توجه نشان نمي‌داد و از کتابهاي تفسير و منابع لغوي، گاه به تفسير جلالين جهت معناي لغتها و کلمه‌ها و اعراب و صرف و نحو مراجعه مي‌کرد.
عبده درباره روش تفسيري خود چنين مي‌گويد:
«من آن گاه که قرآن را مي‌خوانم [تفسير مي‌کنم] کتابي را که پيش از آن مطالعه نمي‌کنم. گاهي کتابي از تفسير را تورّق مي‌کنم و آن زماني است که اعرابي نا آشنا و دور از ذهن و لغتي نامأنوس برايم پيش آيد.»
علت انتخاب اين شيوه از سوي عبده، اين بود که وي براي عقل در فهم قرآن، ارزشي ويژه و مهم قائل بود. وي مي‌گفت:
«خداوند در قيامت، از ما نمي‌پرسد که ديگران از قرآن چه فهميدند و چه گفتند، بلکه از ما درباره کتاب خود که براي هدايت و ارشاد، فرستاده است و از سنت پيامبر(ص) که بيان کننده حکم آسماني است مي‌پرسد ... . المنار 1/24
از ما مي‌پرسد: در آنچه پيامبر به شما ابلاغ کرد، تدبر کرديد؟ درباره آنچه امر و نهي شده‌ايد، تعقل و انديشه کرده‌ايد؟»
دکتر حميد عنايت از قول عبده مي‌نويسد:
«قرآن نخستين کتاب مقدّسي است که از زبان پيامبر خدا برادري و همبستگي عقل و دين را به شيوه آشکار و تأويل ناپذير اعلام مي‌دارد. بدين جهت درآغاز اسلام، بجز آنان که نه عقل درست داشتند و نه ديني استوار، همگي پذيرفتند که پاره‌اي از قضاياي ديني را تنها از راه عقل مي‌توان پذيرفت.»[5]
اما رشيد رضا، مادامي که نگارنده و جمع کننده گفته‌هاي تفسيري استاد خود (عبده) بود، در واقع همان مطلب شيخ را مي‌آورد و پس از فوت استاد نيز در اصول کلي تفسير از روش استاد خود تخطّي نکرد، بدين سان که به اقوال مفسران مقيّد نبود و به روايات اسرائيلي و احاديث جعلي نمي‌پرداخت و متعرّض مبهمات قرآن نمي‌شد و ... ولي در مواردي هم از خط مشي استاد خود، پا را فراتر نهاد.
درباره اين موارد، رشيد رضا خود مي‌نويسد:
«من آن گاه که پس از فوت استاد در کار تفسير مستقل شدم، در مواردي خلاف شيوه استاد را پيش گرفتم و آن موارد، يکي درباره روايات بود که به احاديث و سنّت صحيحه در حد وسيعتري پرداختم و روايات تفسيري يا رواياتي را که در حکم روايات تفسيري است، آوردم و ديگر اين که تحقيق بيشتر درباره مفردات الفاظ به کار بستم و جمله‌هاي لغوي و مسائل اختلافي بين علما و استشهاد به آيات از سوره‌هاي مختلف و طرح مسائل مورد نياز مسلمانان و ... را آورده‌ام.» المنار1/16

بر اين اساس، معلوم مي‌شود که عبده، عقل گراتر از رشيد رضا بوده است و روايات موجود در تفسير المنار، اعم از روايات تفسيري و روايات اسباب نزول و ... بيشتر از ناحيه رشيد رضا در تفسير وارد شده است. با وجود اين، تفسير المنار در مجموع، متأثر از انديشه خرد گرايانه عبده است و نسبت به ديگر تفاسير، به ويژه تفسير اصحاب سلف از نقل روايات اسرائيلي و روايات ضعيف تفسيري، پرهيز داشته است.

نگرش المنار درباره روايات تفسيري

رشيد رضا، تمامي روايات تفسيري را با نظر مثبت نمي‌نگرد، بلکه در نخستين نگاه، هر روايتي را به ديده شک و ترديد مي‌نگرد. وي در تفسير المنار، شرايط فهم قرآن را بر مي‌شمرد و از مفسرا پيشين خرده مي‌گيرد که بيش از حد، به مباحث جنبي و فنّي پرداخته‌اند و درباره روايات تفسيري چنين اظهار نظر مي‌کند:
«و اما روايات مأثور از نبي(ص) و اصحاب آن حضرت و علماي تابعين که در تفسير وارد شده‌ است، استفاده از برخي آنها در تفسير قرآن ضروري است، چون هيچ چيزي به منزله روايت مرفوع[*] ارزش تفسيري ندارد. پس از آن، روايات صحيحه منقول از صحابه است که در خصوص معاني لغوي، فهم و عمل مردم زمان نزول قرآن حجّت است و لکن روايات صحيح مرفوع از پيامبر و صحابه اندک است و در اکثر تفاسير مأثور، راويان زنديق از يهود، فارس و مسلمان نمايان اهل کتاب وارد شده و دست برده‌اند.»
همان گونه که حافظ بن کثير اين مطلب را گفته است.
محمد حسين ذهبي موضع رشيد رضا را در برابر روايات چنين توصيف مي‌کند:
« ... رشيد رضا موضعي نقادانه در برابر روايات اسرائيلي اتخاذ کرده است و کتاب خويش را همچون اغلب کتابهاي تفسيري پيشينيان، به روايات خرافي و دروغين نياميخته است ... و نيز اين مدرسه تفسيري به دام روايات ضعيف و جعلي نيفتاده و فريب آنها را نخورده است، با اين که اکثر مفسّران پيش از وي، فريب اين روايات را که اثر بسيار بدي در تفسير قرآن داشته است، خورده‌اند ! »[6]
رشيد رضا پيشنهاد مي‌کند که مي‌بايد تمامي کتابهاي تفسيري در کتاب مستقل جمع آوري شود و هر يک به طور جداگانه، از نظر سند و سلسله راويان ارزيابي گردد و اندازه ارزش هر حديث معين گردد، تا اين کتابها به عنوان مرجع مفسّر در روايات تفسيري قرار بگيرند:
«ضروري است که روايات مفيد در کتابهاي مستقل جمع آوري گردد؛ مانند کتابهاي حديث، و سند آن روايات و مقدار ارزش آنها بيان گردد، سپس در تفسير آورده شود، با انتخاب روايات صحيح، بدون ذکر سند، چنانکه در کتب فقه، اين عمل صورت مي‌گيرد: روايات صحيحه بدون ذکر سند آورده مي‌شود و فقط به راوي اول آن اشاره مي‌شود ... .» المنار 1/7

محل ذکر اسباب نزول در المنار

در تفسير المنار، فصل مشخّصي تحت عنوان اسباب نزول در نظر گرفته نشده است، لذا اسباب نزول را در جاهاي مختلف نقل مي‌کند. اگر چه مواردي پس از ذکر آيه، سبب نزول را نقل مي‌کند، ولي گاه پس از تفسير آيه و گاه بعد از بيان لغات آيه و گاه در آخر همه مباحث مربوط به آيه، سبب نزول را مي‌آورد.

ديدگاه المنار درباره روايات اسباب نزول

روايات وارده در اسباب نزول که بخشي از روايات تفسيري است، اعتبار چنداني در نظر رشيد رضا ندارد. وي در موارد مکرّر، نگرش منفي خويش را در اين باره بروز داده و روايتگران اسباب نزول را ملامت و سرزنش کرده است. رشيد رضا براي مجموع آيات و سوره‌هاي قرآن، نوعي وحدت قائل است که از آن به عنوان وحدت موضوعي ياد مي‌کند.
منظور از وحدت موضوعي اين است که در سوره‌هاي قرآن، مطالب متنوّع مطرح مي‌شود که در نهايت بر محوري واحد دور مي‌زند.
همان طور که مجموعه آيات مربوط به اثبات توحيد در سوره‌هاي متعدد با الفاظ متفاوت آمده است و همگي در اثبات توحيد وجهه‌اي مشترک دارند، آيات هر سوره نيز با هم اتصال و ارتباط دارند. اين همبستگي، ميان آيات يک پاراگراف نيز وجود دارد. دريافت اين خط اتصال و حلقه ارتباط، اهميّت ويژه در تفسير صحيح قرآن و فهم روح و حقيقت کلام الهي دارد. هر گاه اين حلقه اتصال از ديد مفسّر به دور بماند، در تفسير قرآن به بيراهه کشيده مي‌شود.
نويسنده کتاب الامام محمد عبده و منهجه في التفسير، پس از تعريف وحدت موضوعي قرآن و وحدت موضوعي يک سوره، اهتمام عبده به درک و حفظ وحدت سياق سوره‌ها و آيات را چنين بيان مي‌کند:
« ... استاد امام آن گونه به تفسير آيات پرداخته است که در آن تناسق آيات و معنا و مقصود آشکار است. اول آيات با آخر آن و آخر آيات به اول آم مرتبط است، از اين روي، عبده در آغاز تفسيرش براي هر سوره اين حقيقت را به دست مي‌دهد و ما را بر اين سرّ واقف مي‌سازد. تا آن جا که از سوره تابلوي شگفت انگيزي را ارائه مي‌دهد که رنگهاي آن متناسب، نشانه‌هاي آن هماهنگ و طرح و ساختار آن در نهايت پيوستگي است. مي‌نگري که او بر مفسران فرياد مي‌کشد که چرا به آيات اين گونه نگاه نکرده‌اند ! »[7]
رشيد رضا در اين زمينه با استاد خود هماهنگي دارد. وي در برابر مفسّراني که اسباب نزول را بر سياق مقدم داشته‌اند، موضعي سخت اتّخاذ کرده است، از جمله در ذيل آيه: «سيقول السِّفهاء من النّاس ... »[8] مي‌نويسد:
«کار راويان اسباب نزول، مايه شگفتي است. آنان مجموعه به هم پيوسته‌اي از کلام الهي را گسسته و قرآن را قطعه قطعه و پراکنده قرار مي‌دهند و بين آيات تفکيک قائل مي‌شوند و براي هر جمله، سبب نزول جداگانه قرار مي‌دهند.
باز نگريستن به آياتي مانند:
«سيقول السفهاء من الناس ما وليّهم عن قلبتهم التي کانوا عليها قل للّله المشرق و المغرب يهدي من يشاء الي صراط مستقيم و کذلک جعلناکم امةً وسطا لتکونوا شهداء علي الناس و يکون الرسول عليکم شهيداً و ما جعلنا القبلة التي کنت عليها الا لنعلم من يتّبع الرسول ممّن ينقلب علي عقبيه و ان کانت لکبيرة الاعلي الذين هدي الله و ما کان الله ليضيع ايمانکم ان الله بالناس لرئوف رحيم.»[9]
[بزودي بي خرداني از مردم خواهند گفت: چه رويدادي مسلمانان را از قبله پيشين آنان منصرف کرد، قبله‌اي که تاکنون به آن جانب نماز مي‌خواندند، بگو، مشرق و مغرب از آن خداست، خداوند هر آن که را که بخواهد به راه راست و هموار هدايت مي‌کند. ما با اين قبله جديد، شما مسلمانان را امّتي معتدل قرار داده‌ايم. ما اين قبله را مقرّر کرديم، تا امّت شما بر ساير امّتها سند و گواه اعتدال باشد و رسول ما هم بر شما سند و گواه اعتدال باشد. ما قبلع پيشين شما را براي آن مقرّر کرده بوديم، تا امروز بدانيم کدامين شما پيروي رسول را گردن مي‌نهد و کدامين شما از دين باز مي‌گردد. بي شک، قبله پيشين را فرو گذراندن، کار دشواري است، جز براي آنان که خدا هدايتشان کرده است. خداوند شما، خداوندي نيست که ايمان شما را ضايع و بي اجر بگذارد، چرا که خداوند به مردمان رأفت و رحمت دارد.]
انسان بلاغت معجزه آساي قرآن را در اسلوب آن مشاهده مي‌کند ... .
آيا در سياقي اين چنين مستحکم که بخش بخش جمله‌ها با يکديگر گره خورده‌اند، صحيح است که اين ارتباط و پيوند فشرده، گسيخته و پاره پاره گردد و گفته شود هر جمله‌اي از آن به سبب حدوث حادثه‌اي نازل شده است ! هر چند اين اسباب تراشي وضع و سياق را بر هم زند و جمله اول را آخر و آخر را اول و آيات مقدمه را به جاي مقصد و آيات و جمله‌هاي مقصد را به جاي مقدمه بگذارد و آيات را وارونه نشان دهد !؟
آيا هيچ يک از لغت و دين براي ما تجويز مي‌کند که قرآن را قطعه قطعه و پاره پاره کنيم، آن هم به سبب رواياتي که وارد شده است.» المنار 2/11
نگرش منفي رشيد رضا به اسباب نزول ريشه در چند عامل دارد، از آن جمله:

الف. عدم حجيت قول صحابه و تابعان

با توجه به اين که بيشتر روايات اسباب نزول از صحابه و تابعان نقل شده است، مفسّراني همچون عبده و رشيد رضا، که تقدس و ارزش روايت مرفوع را در تفسير براي قول صحابه و تابعان قائل نيستند، طبيعي است که به صرف نقل و روايتي از صحابه در سبب نزول، اعتنا نمي‌کنند، مگر آن گاه که مؤيّد و قرينه‌اي بر صحت آن روايت وجود داشته باشد. رشيد رضا در جاي جاي تفسير المنار، از عدم حجيّت قول صحابه و تابعان، سخن به ميان آورده است:
1.«رأي و نظر صحابي در نزد جمهور حجيّتي ندارد، بويژه اگر مخالف با ظاهر قرآن باشد ... .»
2.در ذيل آيه:
«لله ما في السموات و ما في الأرض و ان تبدوا ما في انفسکم او تخفوه يحاسبکم به الله ...»[10]
رأي عبده را در مفهوم آيه چنين نقل مي‌کند:
«مراد از قول خداوند در جمله: «ما في انفسکم» امور نفساني است؛ مانند: حقد، حسد و الفت گرفتن با منکرات که منشأ صدور اعمال مي‌گردد.»
آن گاه نظريه جمعي از صحابه و تابعان، مانند: ابن عباس، عکرمه، مجاهد و شعبي را نقل مي‌کند که جمله «ما في انفسکم» را به کتمان شهادت معني کرده‌اند. سپس مي‌گويد اين معني با قول استاد سازگار نيست، و در مقام جواب و دفاع از نظر عبده مي‌نويسد:
«صحابه، رضوان الله عليهم، به اسلام گرويدند در حالي که اکثر آنان مرداني پرورش يافته در دامان جاهليت بودند، اخلاق و عادتهايي جاهلي در جان و دل آنان رسوخ کرده بود، پس از اسلام آوردن، مي‌کوشيدند خود را از اخلاق جاهلي پاک کنند و تدريجاً به وسيله فزوني ايمان در پرتو نزول آيات قرآن، گفتار و کردار پيامبر، عادتهاي جاهلي را از جان خود بزدايد.
وقتي اين آيه نازل گرديد، ترسيدند که در اثر بقاي رسوبهاي جاهليت در آنان، مورد مؤاخذه قرار گيرند، زيرا از خدا مي‌ترسيدند و اعتقاد به نقص خويش داشتند، حتي پس اگر اين که به کمال تزکيه و تماميت طهارت رسيده بودند. اين گونه بود که فردي چون عمر بن خطاب از حذيفة بن يمان مي‌پرسيد: آيا در وجود من اثري از نفاق مي‌بيني؟
از اين روي، خداوند به آنان خبر داد [در آيه بعد] که هيچ کسي را بيش از توان تکليف نمي‌کند و ايشان جز در برابر تکليف مؤاخذه نخواهند داشت. آنان بايد بکوشند که به قدر استطاعت و توان، جاهنايشان را تزکيه کنند و از آن مقدار که توان ندارند از خداوند طلب عفو کنند. در اين صورت بعيد نيست که برخي از صحابه ترسيده بودند که بعضي وسوسه‌ها و شبهه‌ها که هنوز قدرت بر دفع آنها را پيدا نکرده‌اند، در عموم آيه داخل گردد و مؤاخذه شوند. از اين جهت، خداوند پس از اين آيه، پندار مذکور را ردّ کرده و فرموده است:
«لايکلف الله نفساً الاوسعها» المنار 3/140
گفتار فوق، نشانگر بينش رشيد رضا در مورد اصحاب و تابعان است که چگونه رأي استاد خويش را با جرأت تمام بر نظر اصحاب رجحان مي‌دهد و اصحاب را در معرض خطا و لغزش مي‌بيند.
3. در مقدمه تفسير المنار براي اثبات اين مطلب که حريم روايت، ايمن از جعل و دروغ و اسرائيليات نيست، گفتار ابن تيميه را در مورد صحابه نقل مي‌کند که گفته است:
«آنچه از صحابه با سند صحيح در زمينه تفسير نقل شده است، نفس ايمان به درستي آن اطمينان بيشتري دارد در مقايسه با سخنان نقل شده از تابعان، زيرا احتمال اين که نقل صحابه، به سماع از پيامبر(ص) مستند باشد، قويتر است ... .»
نويسنده تفسير المنار، پس از نقل سخن ابن تيميّه به نتيجه گيري مورد نظر خود پرداخته، مي‌نويسد:
«مي‌بيني که اين امام محقق، به درستي روايات صحابه جزم ندارد و فقط گفته است انسان به قول صحابي اطمينان خاطر بيشتري دارد نسبت به قول تابعي، چون احتمال استناد قول صحابه به رسول اکرم(ص) بيشتر است تا استناد آن به اهل کتاب (اسرائيليات)، زيرا صحابه از اهل کتاب کمتر نقل دارند.
اين کلام ابن تيميه ناقض سخن کسي است که مي‌گويد در مواردي از قرآن که فهم آن با استدلال ممکن نيست و متوقف بر نقل است، روايت صحايب حکم روايت مرفوع را دارد.
شک نيست که برخي صحابه همچون ابو هريره و ابن عباس از اهل کتاب نقل سخن کرده‌اند و حتي از کعب الاحبار، در حالي که طبق نقل بخاري، معاويه درباره کعب الاحبار گفته است:
«ما دروغ را به وسيله او مي‌آزموديم.»
پس حق اين است که آنچه فهم آن بدون نقل از معصوم ممکن نيست، مانند اخبار غيبي گذشته و آينده و امثال آن، جز به وسيله روايات مرفوع به پيامبر(ص) قابل اثبات نيست. اين همان قاعده‌اي است که امام جرير طبري بارها به آن تصريح کرده است.»

ب. عقل گرايي رشيد رضا

چنانکه اشاره رفت، تفسير المنار، تفسيري عقل گراست و سهم مهمي از فهم قرآن را به عهده عقل مي‌گذارد. نتيجه اين عقل گرايي، بي توجهي و بي اعتنايي وي به روايات اسباب نزول است، بويژه در مقايسه با ديگر مفسراني که مشرب نقلي را در تفسير قرآن اتّخاذ کرده‌اند.
به مواردي از تفسير المنار که درباره نقش عقل در فهم و تفسير قرآن سخن به ميان آورده است اشاره مي‌کنيم:
1. در بيان حکمت وجود متشابه در قرآن، به نکاتي چند اشاره کرده است، از جمله اين که:
«خداوند در قرآن متشابه قرار داده است تا عقل را به انديشه و تفکّر سوق دهد و بدين وسيله از ضعف و مرگ عقل جلوگيري کند، زيرا که در بيان ساده و روشن، جايي براي کارکرد عقل وجود نداشت.
عقل ارزشمند ترين چيز در وجود انسان است و اگر جولانگاهي براي کند و کاو عقل وجود نداشته باشد، عقل در وجود انسان مي‌ميرد و هر گاه عقل بميرد، حيات انسان به وسيله امر ديگر تأمين نمي‌شود ... بنابر اين، از رحمت خداوند است که در دين مجالي براي کند و کاو عقل قرار داده است و اين زمينه را با متشابه آوردن بخشي از آيات قرآن فراهم آورده است. عقل انسان در آغاز، به دنبال تشخيص متشابه از غير متشابه مي‌رود. لازمه اين بحث، تحقيق در ادلّه هستي و برهانهاي عقلي و راههاي خطاب و انواع دلالت است، تا به شناخت متشابه دست يابد و تأويل آن را درک کند.» المنار 3/140
2. در مقدمه تفسير المنار مي‌نويسد:
«سخن گفتن در تفسير قرآن کاري آسان نيست، بلکه از دشوارترين امور است ... بر معارف قرآن، جز صاحبان نفسهاي تزکيه شده، و عقلهاي خالص، اشراف پيدا نمي‌کند ... لکن خداوند امر را بر ما آسان گرفته است و فرمان داده است که در کلام وي انديشه و تعقّل کنيم.»

ج. اعتبار عموم نص

مؤلف المنار از کساني است که سبب نزول را موجب تخصيص آيه به مورد نزول نمي‌داند و اين باعث مي‌گردد که ارزش سبب نزول در ديد وي پايين بيايد، زيرا بر اين اساس، آيه بدون سبب نزول نيز مفهوم و معني و پيام خود را خواهد داشت.
به چند نمونه از مواردي که رشيد رضا به اعتبار عموم نص در عين خصوصيت سبب تصريح کرده است، اشاره مي‌کنيم:
1. در ذيل آيات: «ومن الناس من يقول آمنا بالله و اليوم الآخر ... »[11]
«پيشتر گفتيم که در اين آيات، سخن از قرآن و اقسام مردم در برابر قرآن است. تاکنون سه فرقه از مردم را برشمرديم و آياتي که اينک در صدد تفسير آن هستيم بيانگر حال فرقه چهارم است. اين فرقه از مردم، کساني هستند که در هر عصر و زمان پيدا مي‌شوند. اين گونه آيات آن گونه که گفته شده است، اختصاص به چند نفر منافق صدر اسلام ندارد ... چنين نيست که قرآن درباره گروهي خاص که پس از زماني منقرض مي‌شود، اين قدر اهتمام بورزد و بيشترين کلام را درباره اين گروه به ميان آورد.
آري، اين آيات کساني را که در صدر اسلام زيسته‌اند و اين اوصاف بر بعضي آنان انطباق داشته است، به طريق اولي شامل مي‌شود و حال آنان را چنانکه هست شرح مي‌دهد و در عين حال، هشدار و عبرتي براي آيندگان اين صنف از مردم است و آنان را در بر مي‌گيرد و عموميّت دارد.» المنار 1/148
در پايان تفسير اين بخش از آيات که مربوط به منافقان است، مي‌نويسد:
«به دنبال تفسير آيات: «و من الناس من يقول ...» استاد (محمد عبده) نکته‌اي را متذّکر شده که براي همگان مفيد است و آن اين که: قرآن، هادي و مرشد و تا روز قيامت معاني آن، عام و شامل است: در وعده‌ها، انذارها، موعظه‌ها و ارشادهايش، افراد مخصوص را مورد نظر ندارد، بلکه وعده، وعيد، تبشير و انذار قرآن، منوط به عقايد، اخلاق، عادات و اعمالي است که در همه امّتها و قبيله‌ها و گروهها مي‌تواند وجود داشته باشد. بنابر اين، نبايد کسي فريب گفتار بعضي از مفسران را بخورد که اين آيات درباره منافقان صدر اسلام نازل شده و مخصوص آنان است.» المنار 1/148
2. به هنگام بحث از آيه: «يا ايها الناس کلوا مما في الأرض ... »[12] گفتار جلال الدين سيوطي را در سبب نزول اين آيه مي‌آورد و با استناد به قول عبده بر جلال الدين خرده مي‌گيرد:
«جلال الدين گفته است اين آيه درباره کساني که شتران نذري و امثال آن را تحريم کرده بودند، نازل شده است.
و استاد در اين باره گفته است: بر فرض قبول نزول آيه در اين باره، سبب نزول اقتضاي اين را ندارد که آيه را از آيات پيش از آن جدا کنيم و کلام جداگانه‌اي قرار دهيم، زيرا اعتبار به عموم لفظ است نه خصوص سبب.»
3. در سبب نزول آيه: «وقالوا کونوا هوداً أونصاري تهتدوا ... »[13] از قول جلال الدين سيوطي مي‌نويسد:
«اين آيه درباره يهود مدينه و نصاراي نجران نازل شده است و آنان بودند که مي‌گفتند يهودي و يا نصراني شويد تا هدايت گرديد.»
رشيد رضا در ادامه سخن بالا مي‌نويسد:
«تحقيق آن است که آيه در مقام بيان طبيعت اهل دو ملت است، چنانکه پيشتر گفتيم و روايتي که مي‌گويد آيه درباره گفتار يهود مدينه و نصاراي نجران نازل شده است، اگر هم صحيح باشد، باعث تخصيص نيست.»

د. تأثير اجتهاد راويان در اسباب نزول

درباره نقش اسباب نزول در تعيين زمان حوادث و زمان نزول آيات، رشيد رضا بحثي را مطرح کرده و روايات سبب نزول را دو نوع دانسته است: منقول به لفظ و منقول به معني، سپس در خصوص روايات منقول به لفظ مي‌نويسد:
«اگر روايت نص و ظاهر در تعيين تاريخ واقعه نباشد، بهتر آن که حمل بر تفسير شود نه تاريخ.»
و درباره روايات منقول به معنا مي‌آورد:
« ... مگر اين که روايت منقول به معنا باشد که اکثر روايات سبب نزول، اين گونه است، در اين صورت، روايت سبب نزول، فهم مروي عنع و نظر وي را در تفسير آيه براي ما ثابت مي‌کند و نه بيش از آن. و چه بسا آن رأي و نظر خطا باشد. بنابر اين، ملزم به قبول آن نيستيم، بلکه اگر خطا بودن آن نظر، بر کسي روشن شود، گريزي جز ردّ آن ندارد، خصوصاً آن گاه که معناي متبادر از معناي آيات با آن نظر سازگار نباشد.» المنار5/320
چنانکه از صريح کلام رشيد رضا به دست مي‌آيد، بيشتر روايات اسباب نزول را روايات نقل شده به معنا، تشکيل مي‌دهد و روايات نقل شده به معني بيش از اجتهاد و نظر يک مفسّر، ارزش ديگري ندارد. اين تلّقي از روايات سبب نزول، مايه بي اعتباري روايات مذکور در ديدگاه المنار شده است.
دخالت اجتهاد و رأي راويان، نه تنها در روايات اسباب نزول، بلکه در همه روايات تفسيري که نقل به معني شده، باعث بدبيني رشيد رضا به اين گونه روايات شده است. در تفسير آيه: « ... يوم يأتي بعض آيات ربک ...»[14] در تعيين بعضي آيات که قبل از قيامت رخ خواهد داد، رواياتي نقل مي‌کند، مشتمل بر ضعيف و صحيح که مضمون اين روايات با هم تعارض دارند و در مجموع، مفاهيمي نه چندان قابل قبول را ترسيم مي‌کنند. آن گاه مي‌نويسد:
«رواياتي که قراين و شرايط وقوع قيامت را بيان مي‌کند، گرفتار مشکلات فراواني است. مهمترين آن مشکلات، گذشته از ضعف سند و اضطراب متن و تعارض، اين است که روايات مذکور، نقل به معني شده است. چنين نيست که هر راوي مراد اين روايات را آن گونه که حق است، فهميده باشد، زيرا محتواي اين احاديث امور غيبي است که فهم آن براي راويان آسان نيست. نتيجه اختلاف فهم راويان اختلاف در تعبير آنها و اختلاف در کيفيت و نقل احاديث است.» المنار 8/210

ھ . تأثير منفي اسباب نزول در فهم صحيح آيات
رشيد رضا بر اين باور است که روايات اسباب نزول در برخي موارد، سبب مخفي ماندن معناي واقعي آيه مي‌شود، زيرا عطف توجه به سبب نزول، گاهي سبب مي‌شود مفسر به خود آيه مستقيماً نينديشد و تنها از دريچه سبب نزول به آيه و مفهوم آن بنگرد. در نتيجه، مفهوم آيه تحت تأثير مضمون روايت قرار مي‌گيرد و برداشت غير واقعي براي مفسر پيدا مي‌شود.
به عقيده المنار، اين روايات منحصر به روايات ضعيف نيست، چه بسا رواياتي هم که از نظر سند ضعفي ندارد، مانع فهم صحيح آيات گردد.
وي در بحث از سبب نزول آيه: «فما لکم في المنافقين فئتين ...»[15] در اين که مراد از اين منافقان چه کساني هستند، روايات چندي را مي‌آورد. از جمله روايتي که مي‌گويد: آيات مذکور درباره منافقان مدينه و عملکرد آنان در جنگ اُحد نازل شده است، زيرا آنان از شرکت در جنگ سرباز زدند.
المنار در مکقام ردّ اين قول، برخي از مفسران را ذکر مي‌کند و بعد مي‌گويد:
« ... قويتر از آنچه ديگران در ردّ اين روايت و روايات ديگري که از حيث سند بدين پايه از قوّت نمي‌رسد و مضمون همگي اين است که آيه درباره منافقان نازل شده است، گفته‌اند، اين است که احکام مذکور در اين آيات مورد عمل پيامبر(ص) در اُحُد قرار نگرفت، زيرا در اين آيه به پيامبر(ص) دستور داده شده است که هر کجا آنان را يافتيد بکشيد و معلوم است که پيامبر(ص) چنين کاري را انجام نداد.
پس معلوم مي‌شود که آيات مربوط به منافقان مدينه نيست و گرنه پيامبر(ص) از دستور الهي تخلّف نمي‌کرد.»
پس از ذکر اين دليل بر ردّ روايت سبب نزول، سخن کلي و عمومي را بيان مي‌کند:
«اين آيه از جمله آياتي است که بعضي از روايات صحيحة السند، مانع فهم معناي صحيح آن شده است آن معنايي که از خود آيات بدون تکلّف در ذهن انسان تبادر مي‌کند.» المنار 5/321

و . ناتواني از فهم آيه، عاملي براي نقل اسباب نزول

به عقيده رشيد رضا، يکي از علل نقل اسباب نزول و رواج سبب نزول گرايي، پيچيدگي مفهوم يک آيه براي مفسّران بوده است، به طوري که اگر مفهوم آيات در نظر آنان روشن مي‌بود، اين گونه روايات يا اصلاً وجود نمي‌يافت و يا اين که نقل نمي‌شد.
وي به هنگام بحث از سبب نزول آيه: «ولا تتمّنوا ما فضل الله به بعضکم علي بعض ...»[16] سه روايت را در اين زمينه نقل کرده است. مضمون دو روايت اين است که زنان از پيامبر(ص) مي‌پرسيدند، چرا بر زنان جهاد واجب نيست و چرا ميراث زنان نصف ميراث مردان است؟ آيه نازل گرديد.
روايت سوم، بدين مضمون است که پس از نزول آيه: «وللذّکر مثل حظّ الانثييي ...»[17] مردان از رسول اکرم(ص) خواستند در ثواب نيز دو برابر زنان باشند و از سوي ديگر، زنان از پيامبر(ص) تقاضا کردند که عقاب ايشان نصف عقاب مردان باشد. پس از نقل مفصل اين سه روايت از قول شيخ محمد عبده، مي‌آورد:
« ... سبب اين روايات، حيرت و درماندگي در فهم آيه است و حال اين که معناي آيه بدون اين روايات، قابل فهم است و آن اين که خداوند بر هر يک از زنان و مردان اعمالي را واجب کرده است، آن اعمالي که مخصوص مردان است، ثواب آنها نيز فقط به مردان داده مي‌شود و زنان در آن ثواب مشارکتي ندارند و آن دسته از اعمال که ويژه بانوان است، ثواب آن نيز تنها از ايشان است و مردان در آن ثواب حقّي ندارند. هيچ يک از زنان و مردان نبايستي اعمال و ثواب ويژه يکديگر را آرزو کنند.» المنار 5/57

ملاکهاي نقد اسباب نزول در المنار

با توجه به مسائل گذشته و نيز نقاط ضعفي که در هر يک از روايات اسباب نزول به نظر رشيد رضا آمده است، اگر سبب نزولي را در تفسير خود نقل کند، بدون توجه از کنار آن نمي‌گذرد و بلکه آن سبب نزول را با ابزاري که در سنجش اعتبار روايات مؤثر مي‌داند مورد ارزيابي قرار مي‌دهد و چه بسارواياتي را فاقد ارزش اعلام مي‌دارد. ملاکهايي که از نظر رشيد رضا در نقد روايات اسباب نزول اعتبار دارد عبارتند از:

نقد اسباب نزول با منطوق آيات قرآن

هماهنگي مضمون و محتواي روايات اسباب نزول با مفهوم و ظاهر قرآن، در نظر المنار، از شرايط صحت سبب نزول است. از اين روي، هر يک از اسباب نزول وارده در آيات، با اين ملاک محک زده مي‌شود. اگر مخالف مفهوم آيه بود، پذيرفته نمي‌شد؛ مانند اين مورد:
1. در سبب نزول آيه: «و تزودّوا فان خير الزّاد التقوي ...»[18] مي‌نويسد:
«بخاري، ابو داود، نسائي و ديگران از ابن عباس نقل کرده‌اند که روش و رسم اهل يمن اين بود که در سفر حج، زاد و توشه بر نمي‌گرفتند و مي‌گفتند توکل ما بر خداست، و زماني که در سفر بي چيز مي‌شدند، براي تأمين قوت زندگي دست به گدايي مي‌زدند، از اين روي، آيه مذکور نازل گرديد.
طبق اين روايت مراد از «تقوي» در آيه، پرهيز از سؤال و گدايي است، ولي استاد گفته است، اين معني از ظاهر آيه بر نمي‌آيد، بلکه متبادر از اين است که مراد از «زاد»، اعمال صالح است و آنچه انسان از خير و نيکي ذخيره مي‌کند، چنانکه تعليل موجود در آيه «فان خير الزاد التقوي»، ما را به همين معنا راهنمايي مي‌کند». المنار2/229

نقد اسباب نزول با سياق آيات قرآن

بيشترين موارد نقد اسباب نزول در المنار، به وسيله سياق صورت گرفته است. و مواردي از نقد سبب نزول با سياق آيات اشاره مي‌کنيم:
1.در ذيل آيه: «ولاتنکحوا المشرکات ...»[19] آورده است:
«ابن منذر، ابن ابي حاتم و واحدي از مقاتل روايت کرده‌اند اين آيه درباره ابن ابي مرثد غنوري، نازل شده است. چون او از پيامبر(ص) تقاضا کرد اجازه دهد تا با زن مشرکي به نام «عناق» که بهره‌اي از جمال داشت، ازدواج کند، اين آيه نازل گرديد.
اين سبب نزول را سيوطي در اسباب نزول خويش نقل کرده و پس از آن گفته است: و قوله تعالي: «و لأمة مؤمنة خير من مشرکة» واحدي از طريق سدي از ابن مالک، از ابن عباس روايت کرده است که اين آيه درباره «عبدالله بن رواحه» نازل شده است، زيرا وي کنيزکي سياه چهره داشت، بر او غضب گرفت و سيلي به صورتش زد. کنيزک فرياد برآورد و نزد پيامبر(ص) آمد و جريان را به آن حضرت اطلاع داد. عبدالله بن رواحه سوگند ياد کرد که آن کنيز را آزار کند و به عقد خويش در آورد. چنين کرد. بعضي بر او طعنه زدند که با کنيز خود ازدواج کرده است. خداوند اين آيه را نازل کرد: « و لأمة مؤمنة خير من مشرکة.
ظاهر نقل سيوطي اين است که قول خداوند: «ولامة مؤمنة ...» داراي سبب نزولي غير از سبب نزول اول آيه: « ولاتنحکوا المشرکات ...» است، ولي اين قابل استفاده نيست، بلکه يقيناً باطل است و هيچ شک نيست در اين که مجموع آيه در يک مرحله نازل شده است و يک سبب نزول دارد. بلي مانعي ندارد که آيه بعد از آنکه براي عبدالله بن رواحه چنين واقعه‌اي رخ داده بود، نازل شده باشد.» المنار 2/347

2. در ذيل آيه: «سيقول السفهاء من الناس ماولّيهم عن قبلتهم التي ...»[20] ؛ [بزودي بي خردان خواهند گفت: چه رويدادي مسلمانان را از قبله پيشين آنان منصرف کرد ...] سه روايت درباره سبب نزول آيه نقل مي‌کند. سبب نزول سوم به جمله: «و ما کان الله ليضيع ايمانکم» که ذيل آيه است، مربوط مي‌شود.
مؤلف المنار در اين باره مي‌نويسد:
« ... وقتي که قبله به طرف کعبه برگردانيده شد، يهوديان گفتند: اگر قبله قرار گرفتن کعبه حق باشد، کساني که تاکنون به طرف بيت المقدس نماز خوانده‌اند، در ضلالت و گمراهي بوده‌اند! سپس اين آيه نازل گرديد و فرمود کساني که به طرف بيت المقدس نماز خوانده‌اند، خداوند ايمان و نماز آنان را تباه و ضايع نمي‌کند. چون کساني از مسلمانان مانند اسعدبن زراره و برأ بن معدور به طرف بيت المقدس نماز گزارده و سپس وفات کرده بودند و مراد از ايمان در آيه، نماز است.» المنار 2/10
مؤلف المنار ادامه مي‌دهد:
«استاد گفته است: سياق آيه، بلکه سياق آيات دلالت مي‌کند که «ايمان» درآيه به معناي عقيده وباور است؛ زيرا پس از اين که مسأله تغيير قبله و آزمايش مسلمانان بيان شده، خداوند به مؤمنان بشارت داده است که اجر و پاداش کافي براي ايمان آنان خواهد داد و پيروي از پيامبر(ص) در مسأله تغيير قبله هيچ نوع پيام بدي براي ايشان نخواهد داشت.» المنار 2/10
3. در تفسير آيه : « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ »[21]مي‌نويسد:
« آيات گذشته براي ما بيان داشت که کتمان کنندگان نشانه‌ها و هدايتهاي الهي گرفتار لعنت خدا هستند و اميد نمي‌رود که مورد رحمت الهي واقع شوند، مگر در صورتي که نادم شوند و توبه کنند. اگر آنان در همان حالت کتمان و آنچه مستلزم کفرشان است، بميرند براي هميشه گرفتار لعنت خدا خواهند بود... . پس از اين بيان، مناسب است که خداوند يادآور شود تشريع کننده دين و معبود حق، يکي است و جز او سزاوار پرستش نيست و هدايت او نبايد کتمان شود. از اين جهت گفته است: « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ».
نويسندة المنار سپس ادامه مي‌دهد:
« استاد گفته است: خداوند تعالي به مشرکان يادآور شده است، منافعي را که ايشان از شرک توقع دارند، تنها در حيطه قدرت الهي است. گويا خداوند مي‌گويد اگر شما مشرکان به خاطر خداوند دست از شرک برداريد، خداوند بتنهايي تمامي ضررهايي که از آن مي‌ترسيد، دفع مي‌کند و هر آنچه را آرزو داريد با رحمت گسترده خويش به شما ارزاني مي‌دارد. زيرا ملکوتي تمامي امور در دست خداوند است و اگر به چيزي جز قدرت خداوند اعتماد و تکيه کنيد، تکيه گاه قابل اعتماد نخواهد بود، بلکه اعتماد بر غير خدا شرک است. پس بايد هر آنچه غير خداست، به آن سوي نهيد و باور کنيد که خداوند يکي است.
آيا اين اتصال و ارتباط محکم ميان آيه و ماقبل آن را مي‌بيني ؟
بعضي از مفسران، اين پيوند را قطع کرده و آيه را تکه تکه کرده‌اند وآيه :« وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ » را پاسخ گروهي از مردم قرا داده اند که از پيامبر(ص) خواستند، پروردگارش را براي آنان توصيف کند... .
همين گونه است آنچه مفسران در سبب نزول آيه‌اي بعد از اين آيه گفته اند:
« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ...لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ. »[22]
« بيقين در آفرينش آسمانها وزمين و در پيدايش شب وروز ... براي انديشمندان آيات توحيد، آشکار است»
وقوع اين آيه بعد از آيه پيشين بر روش قرآن کريم است که هماره پس از مدّعا، دليل را ذکر مي‌کند، لکن مفسّران براي اين آيه، اسباب نزولهايي روايت کرده‌اند از جمله اين که : آيه « وَإِلَـهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ» در مدينه نازل شد وبه گوش مشرکان رسيد، اظهار شگفتي کردند که چگونه خداوندگار واحد مي‌تواند کار اين همه خلق را سامان دهد، و براين ادّعا دليل خواستند.
گويي آنان هرگز دليلي برتوحيد نشنيده بودند! گويا اين ادّعا هيچ گاه در ذهن آنان خطور نکرده و به گوش آنان نرسيد بود! با اين که پيامبر به مدت ده سال واندي در ميان مشرکان مکّه بود وايشان را به توحيد دعوت مي‌کرد، شگفتي و اظهار تعجب آنان در آن زمان واقع شده بود:« أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ »[23]
بيشترين آياتي که درمکه نازل گرديد، آيات و برهانهاي توحيد بود. با وجود اين، چگونه بپذيريم که آنچه در دوآيه متصل مدني مي‌بينيم، که يک آيه در بيان توحيد و ديگري در بيان دليل آن است، بين آن دو، فاصله زماني وجود داشته است.» المنار 2/56

نقد اسباب نزول با ضرورتهاي کلامي

روايات اسباب نزولي که با مسائل مورد اتفاق مسلمانان و ضرورتهاي عقيدتي و کلامي سازگار نيست، از سوي رشيد رضا بشدّت نفي و رد مي‌شود، بدون توجه به صحت وسقم سند حديث ؛ مانند اين موارد:
1.در تفسير آيه :« مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا »[24]دو معنا را براي اين آيه نقل مي‌کند ودر استبعاد اين معني که : بعض آيات قرآن از ذهن پيامبر(ص) زايل مي‌گردد، مي‌نويسد:
« ... حتي سيوطي در اسباب نزول خود روايت کرده است که گاه آيتي بر پيامبر(ص) در شب نازل مي‌گردد ودر روز پيامبر(ص) آن آيه را فراموش مي‌کرد. اين امر، مايه حزن و اندوه رسول الله گرديد، سپس آيه نازل گرديد :« مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ...» .
مؤلف المنار مي‌نويسد :
« استاد امام گفته است : هيچ ترديدي ندارم که اين روايت مجهول و دروغ است، اين نوع فراموشي براي انبيا محال است، زيرا پيامبران در تبليغ پيام الهي معصومند واين چيزي است که آيات قرآن آشکارا بيان مي‌کند:« إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ »[25].
وقول خداوند :« إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ »[26].
اهل حديث واصوليان گفته‌اند که از نشانه‌هاي حديث مجعول، مخالفت آن حديث با دليل قطعي است، چه دليل قطعي عقلي و يا نقلي ( مانند اصول اعتقاد) و مورد بحث از اين قبيل است، زيرا چنين فراموشي و نسياني، منافي عصمت پيامبر(ص) است در حالي که عصمت پيامبر مورد اتفاق است.» المنار 5/156

2. در ذيل آيه :« أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي »[27]، المنار اقوال و اسباب نزولهاي مختلف از جمله دو قول از تفسير کبير فخر رازي را نقل مي‌کند. آن گاه به نقد آن دو مي‌پردازد و مي‌گويد:
«... فخر رازي دو قول ديگر را نقل کرده است : يکي از آن دو قول منسوب به اين عباس است که مي‌گويد:
مراد از اين آيه، حمزه عموي پيامبر(ص) است. قول دوم که نسبت به مقاتل داده اين است که مراد از اين آيه، نفس پيامبر(ص) است. اين قول ضعيف ترين و واهي ترين اقوال است، زيرا نمي‌شود گفت پيامبر(ص) قبل از نبوت مرده بود. بلي در سوره ضحي آمده است که آن حضرت (ضالّ) بود؛ يعني نمي‌دانست براي اصلاح و هدايت مردم از چه راهي وارد شود و به کتاب و ايمان، چنانکه بعداً بتفضيل به او وحي شد، آگاهي نداشت.» المنار 8/31
3.براي آيه :« إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم ...»[28]، سبب نزولي را از ابن عباس به اين شرح نقل مي‌کند:
« عبدالله ابن عباس گفته است : عمربن خطاب اين سخن را برايم گفت که: در روز جنگ بدر پيامبر(ص) به اصحاب خود نظر افکند، آنان سيصد و چند نفر بودند و به لشکر مشرکان نگاه کرد، آنان بيش از هزار نفر بودند.
سپس روبه قبله ايستاد و خداوند را صدا مي‌زد :خدايا آنچه را وعده فرموده‌اي محقق ساز، خدايا اگر اين گروه از مسلمانان هلاک شوند، در زمين پرستش گري باقي نمي‌ماند . پيامبر همچنان روبه قبله ايستاده بود و خداي را مي‌خواند تا آن گاه که ردايش بر زمين افتاد، ابوبکر جلو آم ورداي آن حضرت را به شانه وي انداخت، سپس پشت سر پيامبر(ص) ايستاد و گفت اي پيامبر خدا، مناجات و نيايش بس است که خداوند تورا اجابت کرده است وبه زودي آنچه را وعده داده است محقق خواهد شد، درآن زمان آيه نازل گرديد: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ...»

مؤلف المنار در نقد اين سبب مي‌گويد:
« براين سبب نزول اشکال شده است که چگونه پيامبر(ص) در روز جنگ بدر، دچار خوف و ترس گرديد با اين که خداوند اورا عموماً وخصوصاً وعده پيروزي داده بود، ولي ابوبکر اصلاً ترس وهراسي نداشت، برخلاف آنچه در جريان مهاجرت پيامبر(ص) رخ داد که هنگام محاصره ابوبکر و پيامبر(ص) در ميان غار، ابوبکر سخت ترسيده بود، ولي پيامبر(ص) با کمال اطمينان به او دلداري مي‌داد.
پاسخ اين است که مي‌توان گفت يکي از هدفهايي که پيامبر(ص) از دعا در روز جنگ بدر داشت، تقويت قلب اصحاب خود بود، آن چيزي که در زمان ما به تقويت روحي سربازان مشهور است . خردمندان همگي براين باورند که قوت روحي يکي از عوامل غلبه و پيروزي در جنگ است. با وجود، يک موضوع در روايت سبب نزول قابل قبول نيست و غلط است، آن موضوع اين است که نمي‌توانيم بگوييم پيامبر(ص) زماني به استجابت دعاي خويش واقف گرديد که ابوبکر دردرون خويش نوعي قوت و اطمينان خاطر احساس کرد، زيرا آگاهي رسول الله به خداوند وزمان استجابت دعاي خويش از سوي خداوند به مرتب قويتر و فراتر از آن است، که اين مطلب را از حال ابوبکر استنباط کند.» المنار 9/604

نقد سبب نزول پيامبر با سيره پيامبر(ص)

در موردي رشيد رضا با استفاده از سيره وروش پيامبر از روايت سبب نزول اعراض کرده است.
در ذيل آيه :« وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ »[29] روايتي را از عباس نقل مي‌کند:
« مردي از انصار که به او ثعلبه مي‌گفتد در مجلسي ازمؤمنان اظهار داشت: شما را گواه مي‌گيرم که اگر خداوند برمن تفضل کند حقّ هر صاحب حقي را مي‌دهم و انفاق مي‌کنم و بخشي از اموال خود را به خويشاوندان اختصاص مي‌دهم. پس خداوند او را امتحان کرد وفضل خويش را بر او ارزاني داشت، ولي او خلف وعده کرد وآنچه را تعهد کرده بود انجام نداد . در پي اين خلف پيمان، خداوند براو خشم گرفت و شأن اورا در قرآن بيان داشت...
ثعلبه پس از نزول آيه، از کار خود پشيمان گرديد، لکن پيامبر(ص) نه توبه او را قبول کرد و نه زکات او را پذيرفت. حتي در زمان دو خليفه اول، مادامي که ثعلبه زنده بود با او معامله غيرمسلمان مي‌شد و زکات او را نمي‌گرفتند .»
نويسندة المنار چندين اشکال براين روايت وارد کرده است و مي‌نويسد:
« ... در اين حديث اشکالهايي است که متعلق به سبب نزول آيات است... .
از جمله اين که توبة ثعلبه قبول نشد با اين که از ظاهر گريه‌هاي وي اين مطلب را تأييد مي‌کند و نيز سيره براين جاري بود که با منافقان حسب ظاهر آنان رفتار مي‌شد واز ظاهر آيات استفاده مي‌شود که وي توبه نکرده و همچنان بربخل و اعراض از اسلام پابرجا بوده ودر همان حالت نفاق مرده است و از ظاهر روايت سبب نزول استفاده مي‌شود که علي رغم توبه ثعلبه، پيامبر ودو وي با ثعلبه همچون ساير منافقان عمل نکردند و توبه اورا نپذيرفتند و اين چيزي است که در اسلام [ سيره پيامبر] سابقه و نمونه ندارد.»
المنار 10/561

نقد سبب نزول با شخصيت صحابه

از آن روي که رشيدرضا، مقام ديني صحابه را امري مسلّم و خدشه ناپذير مي‌داند، اگر سبب نزولي با شخصيت ديني صحابه مخالف باشد، آن سبب نزول را رد مي‌کند؛ مانند آنچه دربارة عبدالرحمان بن عوف روايت شده است.
« نسائي و حاکم از ابن عباس روايت کرده‌اند که عبدالرحمان بن عوف و اصحاب او نزد پيامبر(ص) آمدند، گفتند اي پيامبر خدا ما زماني که مشرک بوديم در عزّت مي‌زيستيم، زماني که اسلام آورديم، خوار وذليل شديم. پس از اسلام آوردن مأمور شديم که با قوم درگير نشويم و جنگ نکنيم، بلکه عفو و بخشش را پيشه کنيم .
هنگامي که مسلمانان به مدينه هجرت کردند پيامبر(ص) عبدالرحمن و اصحاب وي را دستور داد که به جنگ مشرکان بشتابند، ولي آنان امتناع ورزيدند . خداوند اين آيه را نازل کرد:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً...»[30]
« آيا به اين مردم سست عنصر، نمي‌نگري که ديروز خواهان جهاد بودند وما به آنان گفتيم دست نگهداريد و نماز بر پاي بداريد وزکات را ادا کنيد، چون امروز جهاد و پيکار با دشمن برآنان واجب شده است، جمعي مرعوب گشته‌اند و از جنگ و جهاد مي‌ترسند آن چنانکه از جنگ با خدا بايد در هراس باشند، بلکه هراسي بيشتر از جنگ با خدا دارند.»
استاد گفته است : من يقين دارم اين روايت باطل است هرچند از حيث سند، در نهايت اعتبار باشد، زيرا من سابقه داران و پيشگامان اسلام، همچون سعد و عبدالرحمان را از اين گونه نسبتها پيراسته مي‌دانم .» المنار 5/262

نقد سبب نزول با تاريخ

تاريخ، از جمله عواملي است که در نقد اسباب نزول از سوي رشيدرضا وعبده به کارگرفته شده است. پس از نقد اسباب نزول با سياق قرآن، نقد با تاريخ از نظر کثرت موارد، در درجه دوم قرار دارد که به نمونه‌هاي از آن مي‌پردازيم:
1. در ذيل آية : « وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ ... »[31] مي‌نويسد:
«... بعضي پنداشته‌اند که آيه :« وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ... » در خطبه جمعه نازل شده است، ولي اين سخن غلط است، زيرا اين آيه مکّي است، حال آنکه نماز جمعه پس از هجرت پيامبر(ص) واجب گرديد.» المنار9/552
2. به هنگام تفسير آية :« إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا ...»[32] مي‌نويسد:
شعبه در تفسير خويش از حجاج بن جريح نقل کرده است که اين آيه در بارة عثمان ابن طلحه نازل شده است. روز فتح مکه، پيامبر(ص) کليد کعبه را از عثمان بن طلحه که کليددار کعبه بود گرفت و وراد کعبه شد، وقت خروج از کعبه اين آيه را تلاوت مي‌کرد: « إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ ...» پيامبر(ص) عثمان بن طلحه را طلبيد و کليد کعبه رابه وي باز گرداند. ابن جريج مي‌گويد : از عمر شنيدم که گفت: نشنيده بودم که پيامبر(ص) اين آيه را قبل از آن روز تلاوت کند.»
شعبه مي‌گويد: طبق ظاهر اين روايت آيه بايد دردرون خانه کعبه بر پيامبر(ص) نازل شده باشد.
لکن نظرمن اين است که اين آيه قبل از فتح مکه بر پيامبر(ص) نازل شده بود و رسول الله(ص) در آن روز آيه را نشنيده است، نمي‌تواند دليل برنزول آيه در آن روز باشد، زيرا برفرض که اين روايت صحيح باشد و برفرض که عمر چنين سخني گفته باشد، آيه از ذهن او فراموش شده بود، چنانکه طبق روايت صحيح، وي هنگام فوت رسول الله(ص) از ياد برده که خبر مرگ رسول الله قبلاً در قرآن آمده است. بدين جهت باور نمي‌کرد که پيامبر وفات کرده باشد، تا اين که ابوبکر آيه را براو خواند:
« وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ... »[33]
« محمد جز پيامبري همچون پيامبراني که پيش از وي گذشته ‌اند، نيست . آيا اگر کشته شود ويا بميرد شما مرتد خواهيد شد و دست از ايمان برمي‌داريد؟
آن وقت عمر آيه را به ياد آورد و پذيرفت که رسول الله(ص) رحلت کرده است.
چنانکه آيه : « وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا... . » [34]
« اگر بخواهيد همسر خود را طلاق دهيد و همسر ديگر انتخاب کنيد، نمي‌توانيد مهري که به او داده‌ايد گرچه يک کيسه زر به او داده باشيد.»
را عمر از ياد برده بود، زني که براي شکايت از شوهر و گرفتن مهر خويش به نزد او آمده بود، آيه را به ياد عمر آورد.» المنار 5/169
3. روايتي را از ابن عباس در سبب نزول آيه : « أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ ...»[35] بدين شرح نقل مي‌کند:
«... زماني که کعب بن اشرف يهودي وارد مکه شد، مشرکان قريش به او گفتند : آيا اين جدا شده و بريده از قوم خويش را مي‌بيني که گمان مي‌کند از ما بهتر است، با اين که ما اهل حج و ميقات و کليدداري و پرده داري کعبه هستيم ؟! کعب بن اشرف در پاسخ گفت: شما بهتريد . در اين زمان نازل گرديد:« ان شانئک هو الابتر» و نازل گرديد:« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابِ...»
بعد از نقل اين روايت، سبب نزول ديگري را نقل مي‌کند که نشان مي‌دهد اين آيه در جنگ احزاب نازل شده است، زيرا مشرکان از علماي اهل کتاب پرسيدند که دين ما بهتر است يا دين محمد(ص) ؟ آنان در جواب گفتند: دين شما بهتر است. وآيه نازل گرديد.
آن گاه رشيدرضا نظر خويش را در بارة سبب نزول آيه چنين بيان مي‌کند:
« سوره کوثر مکّي است و حال اين که وقايع سوره نساء مدني است، چنانکه قبلاً بدان اشاره کرديم و نيز احتجاج و جدالهاي يهود، جز در آيات مدني، بتفصيل نيامده است، زيرا که مؤمنان درمدينه واطراف مدينه دچار نيرنگها وحيله هاي يهود بوده‌اند.» المنار5/156

نقد سندي اسباب نزول

رشيد رضا در بارة سند روايات اسباب نزول و ساير روايات تفسيري مي‌نويسد:
« پيشتر يادآور شديم که اهل حديث گفته‌اند : واهي ترين طريق تفسير از ابن عباس، طريق کلبي ا زابي صالح است که گفته‌اند اگر مروان صغير به ابي صالح و کلبي افزوده شود سلسله کذب به وجود مي‌آيد.»
مؤلف المنار بر اين اساس، روايات اسباب نزول را در مواردي که از ناحيه سند ضعف دارد رد مي‌کند و به ضعف آن اشاره مي‌نمايد؛ مانند اين موارد:
1. « روايت شده است که آيه : « الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ...»[36] در باره ابوبکر نازل شده است، زماني که چهل هزاردينار در راه خدا انفاق کرد ... .
آلوسي گفته است: خبر انفاق ابوبکر به چهل هزار دينار در تاريخ ابن عساکر آمده است، ليکن اشاره نشده است که آيه در مورد وي نازل شده باشد. عبدالرزّاق وابن جريرطبريبه سند ضعيفي از ابن عباس روايت کرده‌اند که:
اين آيه درباره علي(علیه السلام ) نازل شده است. آن حضرت چهار درهم داشت يکي را در روز ديگري را در شب يکي را درنهان ديگري را آشکارا انفاق کرد... .
ابن منذر از سعيدبن مسيب روايت کرده است که اين آيه درباره عثمان و عبدالرحمان ابن عوف نازل شده است، زماني که آنان در «جيش العسرة»( لشکرکشي تبوک) انفاق کردند. طبراني و ابن ابي حاتم روايت کرده‌اند آيه درباره اصحاب فيل نازل گرديد، لکن در سند اين روايت، دو نفر مجهول واقع شده است.
نتيجه اين که در سبب نزول اين آيه، هيچ روايت صحيح وجود ندارد.» المنار 3/92

2. روايتي را از ابن جرير و ابن ابي حاتم در سبب نزول آيه: « وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ ...[37]» اين گونه نقل گرده‌است:
« ... مرد عربي نزد پيامبر(ص) آمد وعرض کرد : آيا پروردگار من نزديک است تا آهسته با او حرف بزنم، يا دور است تا اورا با فرياد صدا بزنم؟ پيامبر(ص) ساکت شد، خداوند اين آيه را نازل کرد.»
نويسندة المنار، روايت دومي را از عبدالرزاق از حسن نقل مي‌کند:
« اصحاب رسول از او پرسيدند: پروردگار ما کجاست؟ آيه نازل شد.»
پس از نقل دو روايت، مي‌نويسد:
« در سبب نزول اين آيه، روايات ديگري نيز وجود دارد که از حيث سند ضعيفتر است وکمتر کسي آن روايات را نقل و تأييد کرده است.» المنار 2/166
المنار، با اين بيان ما را به ضعف سند هر دو روايت توجه داده است.
3. در تفسير آية : « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأهِلَّةِ » [38]، مؤلف المنار دو روايت نقل مي‌کند، و در نقد آنها مي‌نويسد»
« نظر من اين است که روايت ابن عباس از نظر سند ضعيف است، بلکه اهل حديث گفته‌اند طريق کلبي از ابي صالح و ابن عباس از واهي ترين طريقهاست.» المنار2/202

تأثير گرايشهاي مذهبي المنار در نقد و تحليل اسباب نزول

عبده و رشيدرضا با اين که در کليّت تفسير خويش کوشيده‌اند منادي وحدت امت اسلامي بر محور واحد باشند، از همين روي، بارها به تقليد و مقلدان مذاهب تاخته و آن را ماية جدايي صفوف مسلمانان مي‌دانند، ولي گاه برخلاف اين آرمان، تحت تأثير گرايشهاي فکري ومذهبي گام برداشته‌اند. از جمله اين که گاه تحت تأثير گرايشهاي مذهبي به نقد و تحليل سبب نزولي پرداخته و گاهي نيز از سبب نزول به نفع طرز تفکر مذهبي خود سود جسته‌اند:
در ذيل آيه مباهله: « فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ ...»[39] مي‌نويسد:
« اين آيه، آيه مباهله ناميده مي‌شود . از چندين طريق روايت شده است که پيامبر(ص) نصاراي نجران را به مباهله فراخواند، ولي آنان امتناع ورزيدند. از ابن عباس روايت شده است که هشت نفر از نصاراي نجران نزد رسول الله آمدند که در ميان آنان « عاقب» و« سيد» نيز بود، بدين جهت خداوند در اين زمينه، آيه :«قل تعالواندع ابنائنا...» را فرستاد.
روايت شده است که در جريان مباهله براي انجام اين عمل، پيامبر(ص) علي، فاطمه(علیهم السلام ) و دو فرزندايشان، حسن وحسين (علیه السلام ) را با خود برد وگفت:
هرگاه من دعا کردم شما آمين بگوييد...
در روايت صحيح مسلم، ترمذي وغير آن دو سعد روايت شده است، زماني که آيه مباهله نازل شد و دستور داده شد که فرزندان واهل و عيال خود را فرا خوانند، پيامبر(ص) علي، فاطمه، حسن و حسين(علیهما السلام ) راطلبيد و گفت : پروردگار اينان اهل من هستند!
استاد عبده گفته است : روايات، همگي اتفاق دارند که پيامبر در اجراي مباهله علي، فاطمه، حسن و حسين(علیهم السلام ) را برگزيد و کلمه « انفسنا» را فقط بر علي(علیه السلام ) حمل مي‌کند. ولي مصادر اين روايات شيعه است و مقصد و هدف آنان نيز از اين کارمعلوم است. شيعيان در ترويج اين روايات کوشيده‌اند تا جايي که ميان بسياري از اهل سنت اين روايات رايج و شايع شده است، لکن واضعان وجعل کنندگان اين روايات نتوانسته اند آنها را بخوبي برآيه تطبيق کنند، زيرا کلمه «نسائنا» را در لغت عرب، کسي بر دختر خويش استعمال نمي‌کند، مخصوصاً که گوينده اين کلمه، همسر نيز داشته باشد. چنين چيزي از لغت عرب به دست نمي‌آيد.
بعيدتر از اين توجيه اين کلمه «انفسنا» را بر علي حمل کرده‌اند. يک نکته ديگررا نيز بايد توجه داشت که در جريان اين مباهله، نصاراي نجران يک طرف قضيه بودند وآيه در باره آنان نازل گرديد و ايشان نه فرزندان و نه زنانشان همراه آنان بود.
آنچه از آيه به دست مي‌آيد اين است که پيامبر احتجاج کنندگان ومجادله کنندگان اهل کتاب را که در باره عيسی احتجاج مي‌کردند، دستور داد که زن و مرد کوچک و بزرگ اجتماع کنند وخود نيز با مؤمنان از زن ومرد و کوچک وبزرگ جمع شوند.» المنار 3/322
چنانکه مشهود است، عبده تلاش کرده است ثابت کند که در اين آيه بر حضرت علي(علیه السلام ) ، کلمه «انفسنا» صدق نمي‌کند، با اين که آنچه را در آخر خود به عنوان مستفاد آيه عنوان کرده است چنين چيزي را نفي نمي‌کند، زيرا قدر متيقّن از ميان مؤمنان اين چند نفر ( علي، فاطمه، حسن و حسين(علیهم السلام ) ) در اجراي مباهله حضور پيدا کردند، در اين صورت غير از حسن و حسين و فاطمه، چه کسي مي‌توانست به عنوان اولاد و زني از خاندان پيامبر(ص) باشد و يا غير از علي چه کسي نزديکتر به پيامبر(ص) باشد وياغير از علي چه کسي نزديکتر به پيامبر(ص) بود که کلمه « انفسنا» براو اطلاق شود.
علاوه براين، هرگاه روايتي مورد پذيرش عامّه باشد و هيچ تنافي با مفهوم وسياق آيات نداشته باشد، عبده بدون چون وچرا مي‌پذيرد؛ مخصوصاً که اين روايات در کتابهاي معتبري همچون صحاح ششگانه موجود است، ولي دراين مورد مخصوص که مسأله مربوط به علي و فرزندان اوست، عبده حسّاسيّت بسيار نشان مي‌دهد.
در حالي که وقتي به روايات ديگري مربوط به خلفاي اول ودوم وتقصير ولغزش آنان مي‌رسد، راه توجيه را در پيش مي‌گيرد تا به شکلي باورهاي خود را دربارة خلفا، مصون از خدشه نگاهدارد که به يک مورد از اين گونه موارد اکتفا مي‌کنيم :
در ذيل آيه : « أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ ...»[40] آورده است :
« در سبب نزول اين آيه روايت شده است : مسلمانان وقتي که روزه را افطار مي‌کردند اجازه داشتند تا هنگام خواب بخورند، بياشامند و با همسران خويش جمع شوند، ولي هرگاه به خواب مي‌رفتند، پس از آن نمي‌توانستند اين اعمال را انجام دهند؛ هرچند هنوز پاسي از شب نگذشته بود.
روايت شده است که اهل کتاب نيز چنين روزه مي‌گرفتند. زماني که آيه وجوب روزه: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ »[41] نازل شد، اصحاب از اين آيه وجه شباهت را چنين استنباط کردند که در کيفيت روزه و خوردن و آشاميدن، همانند اهل کتاب عمل کنند. بر اين اساس بود که پس از به خواب رفتن و بيدار شدن، حق خوردن و آشاميدن و همبستر شدن نداشتند تا اين که يکي از اصحاب (عمر) شبي پس از بيدار شدن از خواب، با همسرش همبستر شد. موضوع به رسول خدا رسيد. پيامبر به عمر فرمود: اين عمل شايسته تو نبود.»
مؤلف المنار مي‌نويسد:
«استاد امام گفته است: اگر روايت سبب نزول صحيح باشد به ما مي‌فهماند که در نخستين روزهاي وجوب روزه هر يک از افراد بر طبق اجتهاد خود عمل مي‌کردند، چنانکه هر آنچه را که اجتهادشان ايجاد مي‌کرد و آن را نزديک به ثواب و احتياط و تقوا مي‌ديدند، به جا مي‌آوردند. از همين روي، آنچه که درباره عمر روايت شده است که وي پس از خواب با زنش هم بستر شد، خبر به پيامبر(ص) رسيد و پيامبر(ص) به او گفت: اين عمل شايسته تو نبود؛ يعني اين عمل را عمر به اجتهاد خود انجام داده بود.» المنار 3/322
عبده توجه نکرده است که با وجود و حضور شخص پيامبر(ص) چگونه مي‌توان در موارد ابهام به اجتهاد شخصي عمل کرد؟
آيه براي پيامبر(ص) چنين چيزي ممکن است که وي حکم صريح الهي را به حساب ذوق و فهم مردان واگذار کند. اضافه بر اين که از کلام خود عبده که در صدد توجيه روايت است، بر مي‌آيد که باب اجتهاد باز نبوده است، زيرا اگر چنين بود، چرا پيامبر(ص) عمر را در قبال عملي که بر اساس وظيفه انجام داده سرزنش کند! به يقين رسول خدا بدون جهت کسي را در معرض اتّهام قرار نمي‌داد**

کاربرد اسباب نزول در تفسير المنار

با وجود موضوع و ديد منفي و رشيد رضا نسبت به روايات اسباب نزول، در مواردي براي روايت اسباب نزول کاربرد قائل است که در اين بخش، موارد کاربرد و استفاده رشيد رضا از اسباب نزول را مي‌آوريم:
در تفسير المنار به طور کلي دو محور اساسي براي کاربرد اسباب نزول قائل شده است و خود بر اساس آن محورهاي کلي در بهره گيري از اسباب نزول عمل کرده است:

1. کاربرد احکام نزول در آيات احکام

آيات مربوط به احکام فقهي از عرصه‌هايي است که در باور رشيد رضا اسباب نزول مي‌تواند جنبه روشنگري به خود گيرد. او در اين باره مي‌نويسد:
«سبب نزول آن گاه که مربوط به آيات احکام باشد يقيناً مورد نياز است چون واقعه‌ها و حادثه‌هايي که در پي آن آيه‌اي که بيان کننده حکم آن است نازل شده است، ما را در فهم آن حکم و آگاهي عميق به حکمت و سر آن حکم ياري مي‌رساند.» المنار 2/ 56

2. کاربرد اسباب نزول در بيان وقايع

دومين عرصه کاربرد اسباب نزول، بيان وقايعي است که در عصر آغازين اسلام رخ داده است و در آياتي از قرآن به آن اشاره شده است.
وي پس از ذکر اولين مورد کاربرد، دومين مورد را اين گونه بيان کرده است:
«مانند آيات احکام است در اينکه سبب نزول مورد نياز و احتياج است آن آياتي که در آنها اشاره به بعضي واقعه‌ها شده است؛ مانند غزوه بدر و ياري خداوند در آن غزوه از مؤمنان و نيز مانند واقعه احد و مصيبتي که بر مؤمنان وارد آمد.» المنار 2/ 56
دو محور نيز براي اسباب نزول، حريم ممنوعه است که اسباب نزول در آن دو مورد هيچ نوع کاربردي ندارد، نه مورد نياز است و نه قابل اعتماد. رشيد رضا اين دو مورد را آيات مربوط به عقايد و ديگري تعيين تاريخ نزول آيات قرآن مي‌داند:

کاربرد اسباب نزول در آيات عقايد

در اين مورد، نظر عبده و رشيد رضا چنين است:
« ... اما آيات مربوط به توحيد که مقصود اول دين است، نيازي نيست که به دنبال اسباب نزول برويم، بلکه اين نوع از آيات هيچ نوع توقّف به اسباب نزول ندارد و نزول آنها منوط به پرسش و سؤالي نيست، و در هر مناسبتي نازل مي‌شده است.
گو اين که نزول اين آيات گاه مقارن با حادثه يا سؤالي باشد؛ مثل آنچه که هم اکنون آورديم که گر چه از نظر روايت صحيح است، لکن در فهم آيه بيان زياده از خود آيه براي ما ندارد و لذا صحيح نيست که سبب نزول آيه قرار بگيرد. بويژه اگر معلوم شود که آيه متصل به آيات پيش از خود است، چنانکه سزاوار بلاغت قرآن همين است. در آن صورت امثال اين اسباب نزول، قرآن را پراکنده و متفرق نشان مي‌دهد، به گونه‌اي که اجزاء آن با هم ارتباط ندارد و جوانب آن هيچ پيوندي با يکديگر ندارد.» المنار 4/ 565

کاربرد اسباب نزول در تاريخ قرآن

درباره دومين مورد از موارد کاربرد نداشتن اسباب نزول، يعني در بيان و تعيين تاريخ نزول قرآن و برخي از حوادث که تاريخ آنها قطعاً با تاريخ نزول آن آيات يکي هستند، رشيد رضا نظري دارد که پس از ذکر سبب نزول آيه:
« وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ »[42]
که درباره جدال يهود با وفد نجران است، مي‌نويسد:
« ... هر چه از اسباب نزول در مثل اين مورد آمده است در واقع مربوط مي‌شود به تاريخ نزول آيات و آنچه که در آيات از واقعه‌ها بيان شده است. آنچه که اسباب نزول مي‌گويد در اين موارد براي ما کافي نيست. ناگزير در مثل اين موارد بحث و تحقيق شود تا اطلاع از احوال امتها و تاريخ ملتهاي که قرآن از آنها سخن به ميان آورده است حاصل گردد. تا در نتيجه، حرف قرآن را در آن مورد، تمام و کمال بفهميم و بدانيم آنچه قرآن درباره عقيده و شؤون و اعمال ايشان گفته است مربوط به همه آن ملت است، يا در طائفه‌اي از آن ملت بوده لکن به تمام امت نبست داده شده است.»
المنار 1/429
در مورد ديگر، بين اين دسته از روايات تفصيل قائل مي‌شود. وي پس از ذکر چندين روايت مختلف در سبب نزول آيه: « فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ ...»[43] که هر يک بيان کننده‌اي واقعه‌اي مي‌باشد و نزول آيه را در پي آن واقعه مي‌داند، روش مفسران سلف را در امثال اين موارد بيان مي‌کند:
«معهود بين مفسران سلف اين بوده است که در مثل اين موارد، بين روايات جمع مي‌کردند؛ يعني مي‌گفتند آيه پس از تمامي اين وقايع نازل گرديده‌است. اين که گاه بين وقوع اين حادثه‌ها فاصله‌هاي طولاني وجود دارد، مانع از جمع روايات نمي‌گرديده‌است.»
آن گاه نظر خويش را در اين مورد بيان مي‌کند و مي‌نويسد:
« واقعه‌هايي که در زبان روايات آمده‌است بردو گونه است:
در برخي از موارد، روايت سبب نزول صراحت در تعيين واقعه و تاريخ زمان نزول آيه ندارد. دراين موارد، بايد آيه قرآن برآن وقايع از باب تطبيق و تفسير حمل گردد، نه ازباب سبب نزول و تعيين نزول آيه. و امّا در مواردي که روايت صريحاً زمان نزول آيه و زمان وقوع حادثه را تعيين مي‌کند، حمل بر سبب نزول مي‌گرد...
... نزديکتر از روش مفسران پيشين در اين موارد اين است که: آيات بر وقايعي که بر آنها تطبيق مي‌کند، از باب تفسير حمل شود، نه از باب تاريخ، مگر اين که روايت نص ويا ظاهر در تاريخ و تعيين واقعه باشد که چنين رواياتي وجوددارد.» المنار 1/429

موارد استفادة المنار از سبب نزول

بر اساس آنچه عبده ورشيد رضا معتقد به کاربرد اسباب نزول در محورهاي ياد شده بوده‌اند، در مواردي از اسباب نزول طبق همان ملاک و معيار استفاده کرده‌اند:

استفاده از سبب نزول در تفسير آيه

1. پس از ذکر سبب نزول آيه: « فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى ...»[44]مي‌نويسد:
« آري سبب نزول قطعاً در مواردي فهم آيه را روشن مي‌کند» المنار 2/229
222. در تفسير آيه: « الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ ...»[45] پيش از آن که سبب نزول آيه را نقل کند ويا به تفسير آيه بپردازد، نوشته است:
« مراد از اين آيه معلوم نمي‌گردد جز آن که روشن شود آيه براي چه و درباره چه کساني نازل شده است.
در اين باره روايتهايي در صحاح، سنن و تفسيرهاي روائي وارد شده است: بخاري، مسلم و غير آن دو، از ابي مسعود بدري روايت کرده‌اند، زماني که مأمور به دادن صدقه شديم با اين که براي ما دشوار بود، تن به فرمان الهي داديم. پس ابوعقيل نصف صاع وديگر بيشتر از آن را انفاق کردند. منافقان در اين باره گفتند: خداوند از اين صدقه ( نصف صاع) بي نياز است وآن ديگري ( بيشتر از نصف صاع) به خاطر ريا انفاق کرده است. در اين زمان نازل گرديد: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ...» المنار 4/565

استفاده از سبب نزول در تفسير منتخب

بعض موارد اگر در تفسير آيه و ياجمله اي از آن آراي مختلف تفسيري وجود داشته باشد، اگر سبب نزولي موافق رأي تفسيري رشيدرضا وجود داشته باشد، آن سبب نزول را مؤيد نظر خويش قرارمي‌دهد؛ همچون:
1. در بحث از آيه: « لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذَّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ»[46] مي‌نويسد:
«چون اين آيه از آياتي است که در جنگ احد نازل شده است، چنانکه روايت صحيحه بر اين مدعا دلالت دارد، معيّن است که آيه پيش از آن نيز در غزوه احد نازل شده باشد و اگر غير اين باشد، آيه قبلي جز بسختي، مفهوم نيست و اين چيزي است که قرآن از آن به دور است. علاوه بر اين که نياز نيست آيه را به گونه‌اي تصور کنيم که دچار مشکل در فهم آن شويم، با اين که راه درک آسان وجود دارد.
اما اين که آيه مورد بحث، در جنگ احد نازل شده، دليل آن روايتي است که در سبب نزول وارد شده است:
احمد، بخاري، ترمذي، نسائي و ديگران روايت کرده‌اند از ابن عمر که گفت: پيامبر(ص) در روز احد فرمود: خدايا ابوسفيان را لعنت کن، خدايا حارث بن هشام را لعنت کن، خدايا سهيل بن عمر را لعنت کن، خدايا صفوان بن اميه را لعنت کن. سپس آيه نازل گرديد.» المنار 4/117
2. در ذيل آيه: « لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ... »[47] مي‌گويد:
«اين آيه، متصل به آيات قبلي است و براي استدراک از مطلبي است که امکان دارد در ذهن خواننده آيات پيشين بيايد، زيرا در آيات پيش خداوند فرمان به زهد و رعايت تقوا داده است و به مردمان گفته است عملهاي نيک انجام دهيد ... ممکن است کسي با توجه به اين آيات، گمان کند که فرمان اسلام اين است که تجارت و کسب در موسم حجّ حرام است، چنانکه در عرب جاهلي رسم بر اين گونه بود که کسب و تجارت را در موقع حج انجام مي‌دادند. خداوند با فرستادن آيه، اين نوع ذهنيت را زائل کرده و به ما آموخته است که کسب تجارت در ايام حج، با ملاحظه و توجه به اين مطلب که کسب و مال، تفضل الهي است مانعي ندارد.
ابو مسلم گفته است: در ايام حج کسب روا نيست، اين آيه پس از ايام حج را مي‌گويد، لکن حرف ابومسلم مردود است، زيرا اولاً، آيه در سياق احکام حج است، ثانياً، نفي جناح و مانع در غير ايام حج، معنا ندارد، زيرا در غير ايام حج کسي تصور ممنوعيت کسب را نمي‌کند تا قرآن ممنوعيت را بردارد. سوم اين که روايت سبب نزول آيه مي‌گويد آيه مربوط به ايام حج است.
بخاري از ابن عباس روايت کرده است که گفت: عکاظ، مجنه و ذوالمجاز، در زمان جاهليت، بازار تجارت بود. پس از اسلام، مسلمانان از تجارت در اين بازارها احساس گناه مي‌کردند، لذا از رسول الله(ص) در اين باره پرسيدند، آيه نازل گرديد: «ليس عليکم جناح ...» مانعي نيست در سفر حج، داد و ستد کنيد و از فضل پروردگار روزي بجوييد ... .» المنار 2/230

روايات متعارض اسباب نزول در المنار

اين مطلب واضح است که گاه در آيه‌اي چندين سبب نزول روايت شده است. اين روايات بر سه نوع تقسيم مي‌شود:
1. رواياتي که يکي از آنها بر ديگران ترجيح سندي، محتوايي، خارجي و ... دارد.
2. هيچ يک بر ديگري ترجيح ندارد و قابل جمع است.
3. هيچ يک بر ديگري ترجيح ندارد و قابل جمع نيست.
روش المنار در اين سه مورد به اين گونه است:

مرجحات سبب نزول در المنار

رشيد رضا به هنگام اختلاف روايات اسباب نزول از اموري به عنوان مرجع يک سبب نزول بر ديگري استفاده کرده است.

الف. ترجيح با سياق قرآن

1. در بحث از آيه: « وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ... »[48] از ابن عباس روايتي را نقل مي‌کند:
« ... از ابن عباس روايت شده است که اين آيه درباره قطيفه سرخ رنگي که از ميان غنائم بدر مفقود گرديده بود نازل شد. در آن روز بعضي گفتند: شايد رسول الله(ص) آن قطيفه را برداشته است! اين روايت را بعضي مفسران تضعيف کرده و نپذيرفته‌اند ولي اين روايت را ترمذي، حسنه دانسته است.
دليل تضعيف مفسران اين است که آيه در سياق آيات مربوط به احد است، ترجيح داده‌اند.کلبي و مقاتل روايت کرده‌اند هنگامي که تيراندازان گردنه‌اي را که پيامبر(ص) آنها را در آن موضع گمارده بود، ترک کردند، بدين گمان که گفتند بيم آن مي‌رود که پيامبر(ص) دستور دهد هر کس چيزي را به غنيمت گرفت از آن او باشد و غنائم مانند روز بدر تقسيم نشود.
پيامبر به آنان گفت: پنداشتيم که ما غنائم را پنهاني مي‌گيريم و براي شما سهمي نمي‌دهيم، لذا آيه نازل گرديد:
«وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ...»
[ به هيچ پيامبري اجازه نداديم که غنيمت را براي خود مخفي کند، هر کس غنيمت جنگي را براي خود پنهان کند، مرتکب خيانت شده است و در روز قيامت با همان غنيمت محشور مي‌شود ... ]
استاد گفته است: صواب اين است که آيه مربوط به قضيه احد است، چنانکه آيات قبل و بسياري از آياتي که بعد از اين آيه مي‌آيد، درباره غزوه احد است.» المنار 4/ 215

2. در پي نقل شش روايت در سبب نزول آيه: « وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ... »[49] در ترجيح آخرين روايت بر ديگر روايات و اقوال مي‌نويسد:
«مجاهد گفته است: اين آيه درباره مؤمنان اهل کتاب نازل شده است. اين قول، اولي از ديگر اقوال است، زيرا پس از آن که در آيات قبل سخن از کفار است اينک در اين آيه مي‌گويد کساني که از کافران ايمان آورده‌اند برگشت و منتهاي کار آنان، ثواب الهي است.» المنار 4/ 215

ب. ترجيح با مفهوم قرآن

موافقت يکي از اسباب نزول با مفهوم قرآن، باعث ترجيح آن سبب نزول بر ديگري است. در اين خصوص، به هنگام تفسير آيه: « وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ »[50] آمده است:
«ابن اسحاق، ابن منذر و ابن ابي حاتم از ابن عباس روايت کرده‌اند که گفت: «نبتل ابن حارث، در مجلس رسول الله مي‌نشست و به حرفهاي آن حضرت گوش مي‌داد و گفته‌هاي آن حضرت را به منافقان گزارش مي‌کرد و همين شخص بود که پيش منافقان اظهار داشت: محمد اُذُن است؛ هر کس چيزي را به او بگويد، تصديق مي‌کند. خداوند اين آيه را درباره او نازل کرد: ... «ويقولون هو اذن ... »
لکن منطوق آيه، اين سخن را به جماعتي از منافقان نسبت مي‌دهد و اين اقرب است، گرچه اسناد به جماعت با گفتن فردي از آن گروه و اقرار ديگران، صدق مي‌کند.
اين که اين سخن را جماعتي از منافقان گفته باشند، ابن ابي حاتم از سدي نقل کرده است، تعدادي از منافقان گرد آمدند که در ميان آنان «جلاس بن سويد بن صامت» و «نحشي بن عمير» و «وديعة بن ثابت» نيز بودند، خواستند پيامبر را به استهزا بگيرند، برخي ديگري را منع کردند و گفتند اين عمل به محمد مي‌رسد و مقابله به مثل خواهد کرد. آنان در پاسخ گفتند: محمد اُذُن است، استهزا مي‌کنيم. سپس سوگند مي‌خوريم و او ما را تصديق مي‌کند، لذا آيه نازل گرديد: «و منهم الذين يؤذون النبي و يقولون هو اذن ... المنار 10/ 516

ج. ترجيح با رأي طبري

انتخاب طبري براي المنار، حکم مرجع يک سبب نزول بر ديگري را دارد، چنانکه در سبب نزول آيه:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ... »[51]
اين که آيه درباره منافقان نازل شده است يا کفار يهود، دو روايت نقل شده است. رشيد رضا پس از ذکر هر دو سبب نزول، رأي طبري را نقل مي‌کند که گفته است آيه مذبور درباره يهود نازل شده است، پس از نقل مفصّل سخنان طبري مي‌نويسد:
«اين شيخ مفسران و مشهور ترين آنان، نهي آيه را براي کساني دانسته است که دشمني آنان با پيامبر و مؤمنان همراه او آشکار گرديد، از کساني که پيامبر با آنها پيمان داشت ولي آنها در پيمان خود خيانت کردند، مانند يهود بني نضير که کوشيدند پيامبر(ص) را به قتل برسانند در حالي که پيامبر(ص) به آنها اعتماد کرده بود به سبب عهد و پيماني که با هم داشتند. از اين روي، مراد آيه جميع کافذان يا منافقان نيست.» المنار 4/ 83

مورد ديگر در سبب نزول آيه:
«لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَواْ وَّيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا»[52]
در تعيين اين که آيه درباره چه کساني نازل شده است: منافقان، يهود و يا اهل کتاب، آورده است:
«در روايت صحيحين (صحيح بخاري و مسلم) و نيز روايتي را که ابن جرير طبري از ابن عباس نقل کرده‌اند، ابن عباس گفته است: آنان اهل کتاب است، بر ايشان کتاب نازل گرديد، لکن به غير حق داوري کردند، با اين وجود توقع داشتند که در مقابل کاري که انجام نداده‌اند، توصيف و تمجيد شوند و از اين که به محمد کفر ورزيده‌اند، خوشحال بودند.»

آن گاه مي‌نويسد:
«اين وجهي پسنديده است و وجهي است که ابن جرير طبري آن را برگزيده است ... » المنار 4/287

جمع روايات متعارض اسباب نزول

اگر روايات مربوط به سبب نزول، قابل جمع باشد به اين معنا که مرجع سندي، دلالي، قرآني و ... براي يکي از آنها موجود نباشد و صريح مفهوم يکي، ديگري را نقض نکند، مؤلف المنار بين آن روايات جمع مي‌کند؛ مانند روايات سبب نزول آيه: « لَيْسَ لَكَ مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ ...»[53] که چنين مي‌نويسد:
« ... احمد، بخاري، ترمذي، نسائي و ديگران از حديث ابن عمر آورده‌اند که ابن عمر گفت: رسول الله(ص) در روز احد گفت: خدايا ابوسفيان را لعنت کن، خدايا حارث بن هشام را لعنت کن، خدايا سهيل بن عمر را لعنت کن، خدايا صفوان بن اميه را لعنت کن. پس اين آيه نازل گرديد. بخاري از ابوهريره نيز همين گونه نقل کرده است.
احمد و مسلم از حديث انس روايت کرده‌اند که در روز جنگ احد، دندان پيامبر(ص) شکست و پيشاني او مجروح گرديد به گونه اي که خون به صورت آن حضرت جاري شد. پس آن حضرت فرمود: چگونه رستگار خواهد شد قومي که با نبي خود اين گونه رفتار مي‌کند، با اين که او آنان را به پروردگار فرا مي‌خواند، آيه نازل گرديد:
«ليس لک من الامر شيء او يتوب عليهم او يعذبهم ... »

سپس در بين اين دو روايت، قضاوت مي‌کند:
«تنافي بين حديث عمر و انس نيست، چون راه جمع ميان هر دو روايت ظاهر است و آن راه جمع اين که پيامبر هنگامي که روز جنگ احد صورتش مجروح و پر خون گرديد از خداوند تقاضاي لعنت براي سران کفار قريش کرد.» المنار 4/ 117

طرح اسباب نزول غير قابل جمع

هر گاه در سبب نزولي چندين روايت وجود داشته باشد و ترجيحي بر يکديگر نداشته باشند و مضمون آنها قابل جمع نيز نباشد، رشيد رضا از همگي صرفنظر مي‌کند، اگر وجه مشترکي در بين باشد، به همان مقدار مشترک اخذ مي‌کند:
« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ ...»[54]
[ به اين قوم خود نمي‌نگري که ادعاي ايمان به تو و به کتابهاي آسماني پيش از تو دارند ولي مي‌خواهند نزاع خود را نزد طاغوت ببرند تا بينشان داوري کند ... .]
عبده مي‌گويد:
«مفسران براي اين آيه اسباب نزول متعدد نقل کرده‌اند، اختلاف و تشتت آنان روايات مانع از آن است که به يکي از آنها جزم و قطع پيدا کنيم، از مجموع آنها فقط به يک نکته مي‌رسيم و آن شناخت حال کساني است که از فرمان رسول الله(ص) سرپيچي کردند. در گذشته بيان شد که «طاغوت» مصدر «طغيان» است و اين صفت بر تمامي کساني که روايات سبب نزول درباره آنها وارد شده است، صدق مي‌کند.» المنار 1/ 223

کيفيت نقل اسباب نزول

مقصود ما از کيفيت نقل اسباب نزول، اين عناوين است:
1. ذکر سلسله سند روايت اسباب نزول در تفسير المنار.
2. اقوال مختلف را نقل مي‌کند يا قول منتخب خويش را مي‌آورد و بس؟
3. روايات را گزارش مي‌کند يا نقد و تحليل نيز مي‌کند، بيشترين موارد کدام نوع است؟
4. روايات اسباب نزول را مفصل نقل مي‌کند يا به طور اجمال اشاره مي‌کند؟
اينک اولين عنوان را بررسي مي‌کنيم:

ذکر سلسله سند روايات

المنار مقيد به ذکر سلسله روايات اسباب نزول نيست، بلکه به آورده منابع مستقيم و اثري که روايات را از آن منبع نقل کرده است، اکتفا مي‌کند و علاوه بر ذکر منبع مستقيم، نام اولين ناقلي را کهاين منابع روايت را از او نقل کرده‌اند نيز مي‌آورد؛ مانند: ابن عباس، انس، مجاهد، قتاده و ... رشيد رضا از اين روش خويش در تفسير المنار ياد کرده و آن را روش پسنديده دانسته است:
«لازم است جميع روايات تفسيري در کتابهاي جداگانه جمع آوري شود؛ مانند بعضي کتب حديث و مقدار ارزش سند هر يک از آن حديثها بيان مي‌شود. سپس در هنگام تفسير از آن روايات استفاده شود، البته آن رواياتي که صحيح است، بدون اين که سلسله سند آن روايات ذکر شود، چنانکه احاديث را در کتابهاي فقهي بدون ذکر سند مي‌آورند. لکن منبعي را که اين روايت از آن منبع نقل شده است نام ببريد، اين شيوه‌اي است که ما در تفسير خود پيش گرفته‌ايم.» المنار 1 / 7
از تحليلها و داوريهاي المنار نسبت به افراد سلسله سند روايات چنين استنباط مي‌شود که وي هنگام مراجعه به منابع و کتابهاي روايي، يکايک افراد سند را فحص و وارسي مي‌کرده است، ولي به هنگام نقل آن روايت در تفسير، نامي از افراد سند به ميان نمي‌آورده است جز به هنگام ضرورت؛ مثل ردّ و تضعيف شخصي از افراد سلسله سند.

نقل اقوال و روايات مختلف

در المنار بيشتر موارد، تمام اقوال و روايات موجود در سبب نزول را نقل مي‌کند، آن گاه اگر خود نظري داشته باشد مبني بر ردّ يا قبول روايت معيّن، نظر خود را بيان مي‌کند و براي اثبات نظر خود و روايت منتخب خويش دليل مي‌آورد، چنانکه بر روّ ديگر روايات استدلال مي‌کند. در اين خصوص مي‌توان گفت موردي يافت نمي‌شود که بدون استدلال، روايت و قولي را ردّ يا قبول کرده باشد.

نقل تحليلي اسباب نزول

چنانكه از كليت فضاي بحث روش شناسي تفسير المنار تاكنون به دست آمده روشن شده است كه عبده ورشيد رضا در اكثر قريب به اتفاق موارد، ديد و بينش تحليل گرانه ونقادانه نسبت به روايات اسباب نزول داشته است ومواردي بسيار نادر را مي‌توان نقل گزارشي خالص يافت . اين شيوه در نگرش منفي رشيد رضا نسبت به روايات تفسيري در مجموع وروايات اسباب نزول بخصوص دارد كه به روايات به عنوان يك انسان منتقد مي‌نگريسته است، نه يك ناقل متعبّد.

نقل تفصيلي اسباب نزول

در آن موارد که المنار به نقل سبب نزول پرداخته است، به تفصيل و مشروح، جريان واقعه سبب نزول را آورده است از اين روي قريب به 80 درصد موارد اسباب نزول نقل شده در المنار، تفصيلي است.

منابع المنار در نقل اسباب نزول

رشيد رضا در نقل اسباب نزول از بسياري کتابهاي حديث و تفسيرهاي روايي بهره جسته است، ولي بيشترين موارد را از اين منابع نقل کرده است:
* لباب النّقول سيوطي
* جامع البيان ابن جرير طبري
* تفسير قرآن العظيم ابن کثير
* صحيح بخاري، ترمذي و ابو داود.
عبدالله شحاته در کتاب خود «علوم التفسير» در اين باره مي‌نويسد:
«رشيد رضا عالم زبردستي بود در علم رجال شناسي و روايت شناسي و در آوردن احاديث تحت تأثير ابن کثير قرار داشت ... »[55]

پی نوشت ها:
*. روايت مرفوع آن است كه سلسله سند آن به پيامبر (ص) برسد.
**. مراجع شود به بحث نقد اسباب نزول با شخصيت صحابه ( المنار2/174) كه رشيدرضا چگونه بدون استدلال صرفاً به اتكاء تعصبهاي مذهبي از عبدالرحمان بن عوف دفاع مي كند و در برابر روايت سبب نزول بر خلاف شيوه كلي خود كه روايتي را بدون دليل رد يا قبول نمي كند، ايستادگي و مقاومت به خرج مي دهد و روايت را مردود مي شمارد، زيرا عبدالرحمان اگر تحت سؤال قرار بگيرد، جريان خلافت خلفا شديداً آسيب مي بيند؛ با توجه به اين نكته كه عبدالرحمان در اين جريان نقش بسيار جدي را عهده دار بود.
1. ذهبي، التفسير و المفسرون، (چاپ دوم: داراحياء التراث العربي، 1369)، 2/578.
2 . بقره / 248.
3 . رعد / 11.
4 . نساء / 126.
5 . عنايت، سيري در انديشه سياسي عرب، (چاپ سوم: تهران، سپهر، 1363) / 131.
6 . ذهبي، التفسير و المفسرون، 2/548.
7 . محمد غفار، الامام محمد عبده و منههجه في التفسير، (چاپ اول: بيروت، مرکز العربي للثقافة و العلوم، بي تا) 204.
8 . بقره / 142.
9 . بقره / 142 ، 143 .
10 . بقره / 284 – 286 .
11 . بقره / 8 / 20 .
12 . بقره / 168 .
13 . بقره / 136 .
14 . انعام / 158.
15 . نساء / 88.
16 . نساء / 32.
17 . نساء / 11.
18 . بقره 198.
19 . بقره / 222.
20 . بقره / 142.
21 . بقره / 162.
22 . بقره / 163.
23 . ص /5.
24 . بقره / 106.
25 . قيامت / 17.
26 . حجر / 9.
27 . انعام / 121.
28 . انفال / 9.
29 . توبه / 74.
30 . نساء / 77.
31 . اعراف / 204.
32 . نساء / 57.
33 . آل عمران / 144.
34 . نساء / 20.
35 . نساء / 50.
36 . بقره / 274.
37 . بقره / 186.
38 . بقره / 189.
39 . آل عمران / 61.
40 . بقره / 186.
41 . بقره / 183.
42 . بقره / 113.
43 . نساء / 88.
44 . بقره / 198.
45 . توبه / 78.
46 . آل عمران / 128.
47 . بقره / 198.
48 . آل عمران / 161.
49 . آل عمران / 199.
50 . توبه / 61.
51 . آل عمران / 118.
52 . آل عمران / 188.
53 . آل عمران / 128.
54 . نساء / 60.
55 . ابن شحاته، علوم التفسير، ( چاپ اول: قاهره، مکتبة نهضة الشرق، 1986 م ) 197 - 19

نام کتاب : پژوهش های قرآنی نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست