responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 17  صفحه : 2
مصاحبه با استاد آيت الله شيخ ابوالحسن شيرازى


حوزه علميه مشهد قدمتى ديرينه دارد و هاله اى از قدس را در جوار. مجاورت آستان ملكوتى رضوى دل را به آن سوى مى برد و بسيارى از عالمان ديانت رادر آن مقام مقيم مى دارد.

دراين شماره از سخنان يكى از بزرگان علمى آن ديار سود جسته ايم . [آيت الله شيخ ابوالحسن شيرازى] امام جمعه مشهد واز مبرزان فقهى كشورند كه ساليان دراز در خدمت اساتيد گرانقدرى در حوزه هاى شياز مشهد قم و عمدتا نجف به تحصيل پرداخته اند.ايشان در نجف اشراف از شاگردان مرحوم آقا ضياءالدين عراقى سيد عبدالهادى شيرازى و .. بوده اند كه بيان مقامات علمى آن بزرگوار تفصيل طولانى را مى طلبد و بخشى اندك از آن در پاروقيهاى مصاحبه آمده است . در مجلسى كه در محضر[ استاد محمدتقى جعفرى]

بوديم وازايشان يادى به ميان آمد استاد بااين اوصاف از[ آيت الله شيرازى] ياد كردند: [تبحرايشان در فقه بگونه اى است كه قابل مقايسه با بسيارى از هم سلكان خود نيست] . بايسته است كه بدانيم كه اين تسلط فقهى را نه در شرايط مساعد بلكه درانبوه مشكلات مادى بدست آورده اند. دورى از ايشان از بيوت و كناره گيرى از رقيت خدمه البيوت همواره ايشان را در فشارهاى سخت مادى قرار مى داده است . يكى از بستگان نزديك ايشان نقل مى كرد[ ايشان بواسطه كثرت نمازهاى استيجارى كه انجام مى داد زانوانش ورم كرده بود]اين درسى است و پندى بر ما دانش پژوهان كه از تنگناهاى مادى نهراسيم و عبورازاين مايه رشد سازيم .ايشان از كسانى بودند كه فقاهت را با تلاش سياسى مانعه الجمع نمى دانستند و در راه تحقق انقلاب كوششهاى در خورانجام داده اند واز موثران در آن بوده اند .از ساليان پيش همدمى و هميارى امام را پيشه كردند و خانه ايشان از مراكز مبارزان بشمار مى رفت . در پايه ريزى مدارس خواهران كه بسيج علمى سياسى بود نقش اساسى داشتند واين حركت ثمرات نيك بر جاى نهاد واز آن حمله اولين تظاهرات زنان در مشهد در 17 دى 56 كه انعكاس وسيعى داشت و حتى در روزنامه هاى منطقه چون القبس كويت و النهار بيروت به عنوان پديده جديد در حركت سياسى مردم ايران منتشر شد.ايشان دراوج گيرى مبارزه از پيشگامان بسيج مردم بودند و پس از پيروزى از يارى انقلاب كوتاهى نكردندو در مقاطع گوناگون به اعانت اين تهضت مقدس برخاستند واينك در سنگرامامت جمعه و نمايندگى مجلس خبرگان و... به ايفاى اين تعهد مشغولند

استاد دراين مصاحبه از خاطرات ارزشمندى ياد كرده اند از عالمان مجاهد فارس كه عليه سلطه رضاخانى شوريدنداز قيام مسجد گوهرشاداز گذشته هاى روزگار تحصيل واز گفتنيهاى آن ايام و پس از آن ...

ودراين ميان از تجربيات خود سخن رانده اند و ما طلاب رااز آن بهره مند ساخته اند. دعوت به برخوردارى از ذهن عرفى در فهم مسائل فقهى توجه به نيازهاى اجتماعى در تحقيقات اجتهادى و... نمونه اى از اين موضوعاتند.

به اين اميد كه از آن پندها درس بگيريم و با تشكراز حضرت ايشان كه دعوت به اين گفتگو رااز ما قبول فرمودند.

[حوزه]

حوزه :ازاينكه وقت گرانبهاى خويش را دراختيار ما گذاشتند سپاسگزاريم .اگراجازه بفرمائيداولين سئوال درباره دوران طلبگى و معرفى اساتيد شما باشد.
استاد :بسم الله الرحمن الرحيم من طلبگى رااز سن شانزده سالگى شروع كردم اين زمان مصادف بود با قيام مردم استان فارس بر عليه حكومت رضاخان .اين قيام دنباله حركتى بود كه توسط[ حضرت آيت الله سيد عبدالحسين لارى] 1( آيت الله سيد عبدالمحمد) 2 بنياد گذاشته شده بود. مرحوم سيد و همچنين فرزندايشان فتواى داده بودند كه چون رضاخان فرد فاسد و مفسدى است نبايد بر شئونات مسلمين مسلط باشد. و مردم را به قيام عليه او دعوت كرده بودند بعد از مرحوم سيد توسط دو تن از

اطرافيان و شاگردان او[ آقاشيخ ابوالحسن] و برادرش[ آقاشيخ جواد] قيام تعقيب شد. قيام در كوهستان داراب واقع شد و مركز تشكيلات آن در محله ما بود. من به اين تشكيلات رفت وآمد داشتم .انقلابيون كه مسلح هم بودند توانستند مقدارى از استان فارس را به تصرف خود درآورند لكن از طرف مركز دو لشكر براى مقابله باآنها گسيل شد كه آنها را به محاصره درآورده و شكست داد.

دراين ايام بود كه من به فكر تحصيل افتادم .البته زمان زمانى نبود كه براى علم و دانش ارزشى قائل باشند به همين جهت از طرف بستگان پدرى و مادرى من كه مردمان سرشناسى بودند بااين تصميم مخالفت شد. ولى من به طور جدى اين تصميم را گرفته بودم .ازاين رو فاميل خود را ترك كرده و در شهر داراب مشغول به تحصيل شدم .

جناب[ حاج آقا شيخ على اصغر] كه هنوز زنده است آن زمان تازه از نجف برگشته بود. و در شهر داراب مدرسه اى را سروصورت داده بود. خدمت ايشان رسيدم .ايشان با نهايت لطف حاضر شدند حتى درسهاى مقدماتى را براى من بخوانند. مقدارى از مقدمات را نزدايشان و نيز افراد ديگر فرا گرفتم بعد به اصطهبانات رفتم و معالم را آنجا خواندم واز آنجا قصد شيراز كردم و مدت 4 سال شيراز ماندم .اساتيد من در شيراز عبارتنداز: مرحوم حضرت آيت الله آقاسيد عبدالله شيرازى كه تازه از نجف برگشته بودند و مرحوم حاج آقا سيد نورالدين شيرازى كه از علماء مهم شيراز بشمار مى رفتند. در حوزه شيراز دو نفر حكيم بودند مرحوم حاج آقاميرزا محمدعلى حكيم كه آدم پراستعداى در فلسفه بود من مقدارى از شرح تجريد را خدمت ايشان خواندم و يك نفر ديگر حاج شيخ عبدالكريم نامى بود كه شرح منظومه مى گفت . من على رغم مخالفت بعضى ازاساتيدم كه مرااز خواندن فلسفه منع مى كردند به لحاظ ذوق و استعدادى كه در خودم حس مى كردم شرح منظومه را خدمت ايشان خواندم .

بعداز شيراز راهى مشهد شدم و مدتى را دراين شهر مقدس به درس و بحث مشغول بودم . مقدارى درس آيت الله حاج آقاميرزا مهدى اصفهانى 3 كه استاد بزرگى در حوزه مشهد بودند. شركت كردم . تعداد زيادى از علماء امروز مشهد شاگردان ايشان هستند. مرحوم حاج آقاميرزا مهدى اصفهانى مخالف فلسفه بود و در درسى كه تحت عنوان معارف قرآن داشتند فلسفه را رد مى كردند. گرچه دراين زمان حوزه مشهد پذيراى دو فيلسوف بزرگ بود كه در آن به تدريس فلسفه مشغول بودند: حاج آقا بزرگ حكيم 4 و فرزندايشان مرحوم حاج ميرزا مهدى 5 من مقدارى از خارج شواهد ربوبيه را خدمت آقابزرگ و مقدارى ازاسفار را خدمت فرزند ايشان خواندم .

حوزه :دراين زمان برخورد ميان طرفداران و مخالفان فلسفه چگونه بود؟
استاد:برخوردى نبود. چرا كه مرحوم حاج آقا بزرگ حكيم و پسرش مشغول كار خودشان بودند و جناب ميرزا مهدى هم در درس خود فلسفه را رد مى كرد. گرچه جناب ميرزا مى خواست تحولى بوجود آورد و عقيده داشت كه بايد فلسفه را از ميان برداشت .

ايشان در بزرگان حوزه مشهد نفوذ خوبى داشتند به گونه اى كه براى ايشان كرامت قائل بودند.البته كلام ايشان تاثير داشت چون اهل تقوى و مرد رياضت كشيده اى بود.

از جمله خاطراتى كه از آن زمان بياد دارم اين است كه يك شب در درس ايشان اشكالى كردم و در ضمن اشكال يكى ازاشعار منظومه را خواندم [ ا النفس فى وحدتها كل القوى] ايشان بشدت عصبانى شد و پرخاش زيادى كرد كه اينها چيست كه ميگوئى ؟

بله در حوزه مشهد مشغول درس و بحث بوديم كه قضاياى مسجد گوهرشاد پيش آمد. رضاخان دستور كشف حجاب داده بود. علماء سرتاسركشور به اعتراض برخاسته بودند. مرحوم آيت الله حاج آقا حسين قمى 6 جهت اعتراض عازم تهران شدند كه در حضرت عبدالعظيم محصور گشتند. شيخ بهلول واعظ معروف آن زمان در مسجد گوهرشاد منبر مى رفت واجتماع عظيمى در مسجد تشكيل مى شد. علماء و روحانيون درون مسجد جمع مى شدند و مرتب جلسه داشتندو پيرامون مسائل جارى بحث مى كردند. مردم گروه گروه از روستاها جهت حمايت به مشهد مى آمدند. چند روزى اينگونه بود. رژيم به سختى ازاجتماع مردم به هراس افتاده بود احتمال يك حركت خشونت آميز مى رفت . لكن تصور نمى شد رژيم جرئت بكند در مسجد آنهم در محضر حضرت رضا( ع ) دست به چنين جنايت هولناكى بزند.اما متاسفانه چنين شد يك شب قبل ازاذان صبح تمام راههاى منتهى به حرم را بستند و با سلاح گرم به مردم داخل مسجد حمله كردند. و جنايت عميقى رخ داد به صورتى كه راهها تا چند روز به همانگونه بسته بود تا توانستند آثار جنايت خود را محو كنند. چند روز بعدازاين جريان من آمدم تهران و حدود يكماه بعد آهنگ شيراز كردم . در آنجا تصميم گرفتم كه براى ادامه تحصيل به نجف بروم . خروج ازايران براى ما كه در سن مشمولى بوديم بسيار مشكل بود اما چون تصميم گرفته بودم هر چه داشتم فروختم و مقدارى پول تهيه كردم . همانگونه كه پيش بينى مى شد اين مسافرت با مشكلات زيادى همراه بود.چرا كه من براى رهايى از سن مشمولى شناسنامه اى تهيه كردم بودم كه از آن سن گذشته بود. چندين مورد نزديك بود مامورين متوجه قضيه بشوند.از جمله براى گرفتن علم خبر ( جواز

خروج )ابتداء به بوشهر رفتم موفق نشدم بندر ريك رفتم و چون موفق نشدم بعد رفتم آبادان آنجا هم موفق نشدم رفتم بندر ديلم شب را در يك مسجد منزل كردم در آنجا مجلسى برقرار بود يك نفراز ما دعوت كرد منبر برويم من هم منبر رفتم منبر ما را افراد پسنديده بودند. رئيس پست محل از ما براى نهار فردا ظهر دعوت كرد. وقتى به منزل ايشان رفتم حس كردم كه انسان درستى است و مى توان به اواعتماد كرد.ازاين رو جريان را به او گفتم واو قبول كرد كه مرا در گرفتن جواز خروج كمك كند. با هم به شهربانى رفتيم .

رئيس شهربانى ضمن احترام زياد به ايشان با خروج من موافقت كرد و برايم جواز خروج صادر شد. با خوشحالى فراوان برگشتم آبادان و در آنجا با يك نفر قرار داد بستم كه مرا به بصره برساند آمدم بصره و از آنجا بوسيله ماشين رفتم كاظمين بعد كربلا و بعد هم نجف .اين مسافرت مااز شيراز تا نجف حدود 40 روز طول كشيد. تمام مدت در گيرودار مشكلات بودم . مشكلات زيادى كه صبر واستقامت فراوان لازم داشت و چون تصميم من قاطع بود كه بايد براى ادامه تحصيل به نجف بروم به لطف خدا توانستم براين مشكلات انبوه پيروز شوم.

حوزه :اقامت شما در نجف چند سال به طول انجاميد؟
استاد:بيشتراز ده سال از زمان كشف حجاب تا بعدازاينكه رضاخان از بين رفت من نجف بودم . در همانجا با صبيه مرحوم آيت الله آقا شيخ على محمد بروجردى ازدواج كردم .

حوزه :اساتيد شما در نجف چه كسانىبودند؟
استاد:مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد كاظم شيرازى كه مرجع تقليد اهالى شيراز بودند و در نجف درس فقه مى گفتند مرحوم حاج آقا ضياءالدين 7 معروف به آقا ضياء كه مدت زيادى درس ايشان رفتم مرحوم حاج شيخ محمد حسين كمپانى 8 و مرحوم كيت الله آقا سيد ابوالحسن اصفهانى 9 كه ايشان هم فقه مى گفتند. بعدازاين بزرگان طبقه بعدى اساتيد نجف عبارت بودنداز: مرحوم آيت الله حكيم 10 و مرحوم آيت الله ميرزا عبدالهادى شيرازى 11 من فقط درس مرحوم ميرزا عبدالهادى شيرازى مى رفتم .

جناب سيد عبدالهادى شيرازى كه براستى مرد باتقوا و پاكدامنى بود درس خوب و شرمحتوايى داشت كه در منزل مى گفت و به

جهت اينكه ايشان بى ادعا و دوراز جنجال و هياهو بود. كسى ايشان را نمى شناخت و بيش از سه نفر در درس ايشان شركت نمى كردند. ما ديديم كه اين درست نيست كه چنين درس خوبى در منزل آنهم براى سه نفر گفته شود.ازاينرو بهمراه چند تن از آقايان اصفهانى و چند تن از فضلاء نجف هرطور بود ايشان را راضى كرديم درس را به يك مسجد كوچك مسجد هويش انتقال دهند خودمان هم درس ايشان مى رفتيم . رفته رفته طلاب به اهميت اين درس پى بردند و درس شلوغ شد به گونه اى كه ديگر جا نبود درس را به مكان ديگرى انتقال داديم . من حدود يكسال درس ايشان رفتم . درس ايشان از درس مرحوم آقاى حكيم شلوغ تر مى شد. بعداز فوت آقاى حكيم ايشان مرجع تقليد شدند و به عقيده من اعلم بودند. مرحوم سيد عبدالهادى شيرازى از آخرين اساتيدى بودند كه من درس ايشان رفتم .

حوزه : در حوزه نجف خواندن حكمت هم معمول بود؟
استاد:بودند كسانيكه حكمت تدريس مى كردند.از جمله يك سيدى بود تبريزى و همچنين آقا شيخ صدرايى بود كه اينها منظومه مى گفتند اما به آنصورت كه فلسفه رواجى داشته باشد نه بيشترين همت حوزه نجف صرفه فقه واصول مى شد. آن ايام فلسفه در حوزه اصفهان رواج داشت و اساتيد خوبى دراين حوزه به آن اشتغال داشتند.

حوزه : شما كه موفق به درك درس مرحوم كمپانى و آقا ضياء شديد خوب است مقدارى از ويژگيهاى اين دو درس را بيان كنيد؟
استاد: من از شاگردان آخرين دوره درس ايشان بودم .آقا ضياء مرد خوش بيان واصولى خوب و مسلطى بود.البته در فقه به آن اندزه اى كه در اصول مسلط بودند مسلط نبود و مرحوم آقاشيخ محمدحسين از آقا ضياء دقيق تر بود واين دقت بخاطراين بود كه مرحوم آقا ضياء به حكمت و معقول اشتغال نداشت تنهااصولى بود. ولى مرحوم كمپانى به لحاظ اشتغال به حكمت و معقول تيزبينى عجيبى داشت چنانكه دقت ايشان در مسائل اصولى مشخص است

حوزه : در چه هنگام شمااز حوزه نجف به ايران بازگشتيد؟
استاد:آنگاه كه حس كردم ديگر به درس آقايان نجف نيازى ندارم و خودم نيز در منزل درس خارجى داشتم تصميم گرفتم كه براى

اداى مسئوليت الهى به ايران بازگردم .البته تا قبل ازاين تصميم يكى دوبار براى مدت كوتاهى به ايران آمده بودم . در بازگشت از نجف ابتداء به قم رفتم نزديك منزل آيت الله بروجردى منزلى گرفتم . در منزل درس خارجى داشتم و بيرون او منزل هم درس مكاسب و كفايه مى گفتم .

حوزه : به چه علت تصميمى گرفتيد قم را ترك كرده و به مشهد تشريف بياوريد؟
استاد:من ازابتداء علاقه خاصى به عتبات مقدسه داشته و دارم . دوست داشتم درايران مجاور حضرت رضا ( ع ) باشم . و همچنين چون مشهد حوزه علميه داشت و مى شد در آن كاركرد تصميم گرفتم به مشهد بيايم . اين بود كه استخاره كردم .اين آيه آمد:[ واذاعتزلتموهم و ما يعبدون الاالله فاوواالى الكهف ينشركم من رحمته و يهيى لكم من امركم مرفقا] 12

آيه بسيار مناسب و تشويق كننده بود. در ابتداء من خودم تنها به مشهد آمدم و بعداز فوت مرحوم آيت الله بروجردى خانواده با هم به مشهد آوردم .

در آن زمان مرحوم آيت الله ميلانى مشهد بودند و موقعيت خوبى هم داشتند. من بااينكه آشنائى نزديكى با مرحوم ميلانى داشتم و چند روزى در كربلا درس ايشان رفته بودم واز لحاظ دقت نظر ايشا نرا بر خيلى از بزرگان ترجيح مى دادم .اما چون هيچ از وابستگى خوشم نمى آمد مشهد كه آمدم اطراف دستگاه ايشان نرفتم اين يكى از خصوصيات من است كه وابستگى را دوست ندارم . نجف هم كه بودم در تشكيلات كسى وارد نشدم و ازازاينرو زندگى خيلى سختى را مى گذراندم . بيت مرحوم ميلانى را پسرش سيدمحمدعلى خراب كرده بود.او با مقامات دولتى استان ساخته بود و سعى مى كرداز بيت ايشان به نفع مقاصد خود سود جويد.افرادى مانند نوغانى خطيب دربارى معروف در آنجا منبر مى رفت .ازاين رو من با بيت ايشان فاصله گرفتم و تصميم گرفته بودم كه اگرايان هم توجهى بكنند نپذيرم . سيدمحمدعلى و نوغانى خيلى سعى كردند ما را به بيت مرحوم ميلانى بكشند. نوغانى گاهى در منبراز ما تعريف و تمجيدهايى هم مى كرد ولى به لطف خداوند متعال موفق نشدند. يك وقتى سيد محمد على گفته بود: ما رگ خواب اين شيخ را بدست نياورديم تااو را حذب كنيم . به مناسبت فوت مرحوم آيت الله على محمد بروجردى پدر خانم بنده مرحوم ميلانى مجلس فاتحه اى گرفته بودند من به خاطر مرحوم ميلانى شركت كردم اما به محض اينكه نوغانى منبر رفت بلند شده و مجلس را ترك كردم .

به عقيده من انسان بايد بيش از هر چيز مواظب اطرافيانش باشد به خصوص يك فقيه و يك مرجع چرا كه ممكن است آنها مطلبى را به

او تحميل كنند. يعنى مطلبى را كه مى خواهند آنقدر براى او تقرير كنند كه امر براو مشتبه شود.

خلاصه من در مشهد با كسان زيادى آشنا نبودم . با تعداد كمى آشنائى و رفت و آمد داشتم از جمله مرحوم آيت الله آقا شيخ مجتبى قزوينى 8 . در منزلمان درسى را شروع كردم . رفته رفته خود دوستان طلبه با ما آشنا شدند و درس مى آمدند. دراين مدت گاهى هم مسافرتى به شيراز و به محل خودمان جهت ارشاد و تبليغ مردم داشتم .

مدت دو سال از آمدن من به مشهد گذشته بود كه قيام .امام مدظله در خرداد 42 پيش آمد. من تا مدتى به گونه مستقيم دراين قيام شركت نكردم چون موضوع كاملا برايم روشن و منجز نشده بود اما نفى هم نمى كردم بلكه گاهى تاييد هم داشتم .

مدتى كه گذشت دراثر تماس و مطالعه برايم مسلم شد كه حفظ اسلام و شرف مسلمين ايران به اين چنين انقلابى نياز دارد.از آن روزى كه اين موضوع برايم منجز شد از هيچ كوششى در راه به ثمر رسيده اين انقلاب كوتاهى نكردم . فعاليتهاى آن زمان را به دو بخش جداگانه مى توان تقسيم كرد: 1 فعاليت هاى فرهنگى . كه دراين جهت ما جريانهاى فرهنگى سالم را حمايت و تقويت مى كرديم از جمله موسسات آموزشى تاسيس شده بود كه تعدادى از خواهرهاى متسعد در آن به تحصيل مشغول بودند. صبيه من كه تحصيلاتى داشته و تا كفايه خودم به ايشان درس دادم در راس يكى ازاين موسسات بود و من هم از آنها حمايت مى كردم در جلساتى برايشان سخنرانى داشتم .اولين تظاهرات خانمها عليه رژيم شاه را در مشهد آنها ترتيب دادن. تظاهرات اين خانمها عليه رژيم در 17 دى كه درايران هيچ سابقه نداشت از قدمهاى مثبت و موثرى بود كه در راه سهيم كردن بانوان در سرنوشت سياسى اجتماعى خودشان برداشته شد و به آنها يك حيات دوباره اى داد واثرات خوب و موثرى داشت . 2 فعاليتى كه در جهت تاييد تقويت و همكارى با مبارزين مسلمان داشتيم . دراين راه با حجت الاسلام واعظ طبسى حجت الاسلام خامنه اى و مرحوم شهيد حجت الاسلام هاشمى نژاد همكارى نزديكى داشتيم .

و در سالهاى اوج مبارزه كه مبارزات مردم جنبه عمومى و علنى بخود گرفته بود قسمتى از فعاليت هاى من متمركز در گرفتن امضاء براى اعلاميه هاى ضدرژيم از علماء مشهد بود. چرا كه با آنها آشنا بودم و ايشان به من اعتماد داشتند. خلاصه در تمام قضاياى انقلاب در مشهد شركت فعال داشتم .از جمله تحصن و تظاهرات و ديگر قضايا. نزديك تشريف فرمائى امام نيز به تهران رفتم و در قضاياى آنجا هم شركت داشتم از جمله و همت و يكپارچگى مردم و رهبرى حضرت امام مدظله به پيروزى رسيد

حوزه : درچه زمان و چگونه شما به امامت جمعه در مشهد برگزيده شديد؟
استاد: پس از پيروزى انقلاب در بيشتر شهرهاى كشور نمازجمعه برقرار مى شد. اما در مشهدامام جمعه اى از طرف امام تعيين نشده بود. زيرا دراينجا از قبل ازانقلاب مرحوم حاج شيخ غلامحسين تبريزى در شبستان مسجد گوهرشاد نمازجمعه اقامه مى كردند.البته اين ماز بسيار محدود و مختصر بود وايشان هم در خطبه ها تنها به نصيحت مردم اكتفاء مى كردند. عده زيادى از مردم ازاين وضع ناراضى بودند كه چرا مانند ديگر شهرستانها در مشهد نمازجمعه برقرار نمى گردد. گروهى از دانشجوها و روحانيون از جمله مرحوم شهيد حجت الاسلام كامياب از ما خواستند كه يك نماز وحدتى اقامه كنيم من بااصرار آنها قبول كردم و نماز وحدتى در حياط بيمارستان امام رضا( ع )اقامه مى شد.

بعداز چندى مرحوم شيخ غلامحسين فوت كردند. در اين موقع من براى كارى به تهران آمده بودم در تهران بود كه از راديو شنيدم كه حضرت امام مدظله مرا به امامت جمعه تعيين كردند در صورتيكه از قبل نه من به اين فكر بودم و نه كسى با من پيرامون اين موضوع صحبتى كرده بود حالا بعضى ها خيال مى كنند كه من در جريان اين انتخاب بودم در حاليكه من هيچ در جريان قرار نداشتم .

ازاين مسافرت كه برگشت مشهد در فرودگاه مشهد متوجه شدم به خلاف سابق عده اى به استقبالم آمدند و مى خواهد بعضى از تشريفات صورت بگيرد. من حس كردم كه ممكن است بعضى ها بخواهند بااين كارها مرا در جهت خاصى قرار داهند و عقيده ام اين بود كه بااين مسائل من از مردم فاصله پيدا خواهم كرد.اين بود كه به آنها توجهى نكردم و آنها هم فهميدند كه من اهل آن نيستم كه دور و بر من را گرفته و به جهت خاصى هدايتم كنند.

حوزه:پيرامون اينكه چرا به مستقبلين خود توجهى نكرديد بيشتر توضيح بفرماييد.
استاد:من ديدم كه تا قبل از منصوب شدن من به امامت جمعه اين افراد دور و بر من نبودند. تصور كردم كه به طمع خاصى به من نزديك شدند و به عقيده من يك مسوول به خصوص كسى كه مسووليت امامت جمعه را دارد نبايد خود را محصور در يك گروه وانديشه خاص بكند.او بايد به گونه اى برخورد كند كه عامه مردم به اواعتماد كنند و بتوانند به عنوان يك پدر معنوى دلسوز به او تكيه داشته باشند. در همين جهت من ازابتداء عقيده ام اين بود كه امام جمعه نبايد عضو حزب گروه و يا دسته خاصى باشد.ازاين رو على رغم پيشنهاد واصرار

بعضى از دوستان به عضويت هيچ حزب يا گروهى در نيامدم .

حوزه : با توجه به سابقه طولانى شما در حوزه هاى علميه ايران و نجف نظر حضرت عالى پيرامون حوزه هاى كنونى چيست ؟
استاد:پيرامون حوزه هاى علميه از چند نظر بايد صحبت كرد:

1-از نظر تشكيلات و نظم ظاهرى . بدون ترديد حوزه هاى امروز احتياج به يك تشكيلات منظم منسجم و قوى دارند كه بتواند طبق اقتضاء زمان و نيازمنديهاى كنونى حوزه ها را هماهنگ كند. سيستم و تشكيلاتى كه قبلا بر حوزه هاى علميه حاكم بود امروز چندان كارساز نيست .اما بايد كاملا توجه داشت كه تشكيلات و سيستم نبايد هرگز باعث جناح بندى شود و دسته اى از حوزه ئيان رااز دسته اى ديگر جدا سازد چرا كه جناح بندى و گروه سازى به هيچ وجه از ما پذيرفته نيست .از هيچ كسى به اندازه ما توقع عمل به كلام خداوند نمى رود[ واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا]

تشكيلات بايد در خدمت كل نظام حوزه باشد و زمينه را چنان فراهم كند كه هر طلبه با فكر آزاد و مستقل و بدور از جناح بندى هاى گوناگون درس بخواند واستعدادهاى نهفته خود را شكوفا سازد. جناح بندى در سازمان نظام حوزه به هر عنوانى كه باشد محكوم است . حوزه ها بايد همواره يكپارچه و متحد در خط ولايت فقيه باقى بمانند بخصوص امروز كه ما تنها بااتحاد و يكپارچگى مى توانيم آنچه را كه بااتحاد و يكپارچى بدست آورده حفظ كنيم امروز كه دشمن بر كمين نشسته تااز هر فرصتى براى ضربه زدن به ما استفاده كند. تشكيلات درون حوزه اگر به جاى يكپارچه كردن حوزه به جناح بندى و موضع گيرى جناحهاى مختلف منتهى شود زمينه ساز فرصتى خواهد بود كه دشمن در ضربه زدن به ما از آن به طور حتم استفاده خواهد كرد.

ما بايد همانگونه كه در مباحث فقهى اختلافات آرائمان را در يك جوسالم و بدوراز هياهو مطرح مى كنيم و براى مشخص شدن قول صحيح به بحث مى نشينيم در مسائل ديگر هم بايداينگونه باشيم و در يك جو سالم زمينه فراهم شدن[ الذين يستمعون القول و يتبعون احسنه] را فراهم سازيم .

تشكيلات حوزه اى بايد هموت خود را صرف پيشرفت حوزه ها قرار دهد تا از طريق اصلاح نظام حوزه ها زمينه ساز تربيت مردان كار آمدى شود كه آنها بتوانند نظام جمهورى اسلامى را همواره منطبق با كتاب و سنت و در خط ولايت فقيه حفظ كنند و در مقابل انحرافات و كجرويها بايستند هرامرى كه وجه همت اين تشكيلات راازاين امر منصرف كند ولو دخالت درامور سياسى خارج از حوزه ها باشد منافات بااصل

وجود تشكيلات دارد.

2- دومين مساله را كه بايد دراين زمينه مطرح كرد تقويت بنيه علمى حوزه هااست . حوزه ها بايد با تكيه به كتاب و سنت و با توجه به شيوه هاى فقهى علماء گذشته طبق نياز زمان به تقويت بنيه علمى خود بپردازند. دراين جهت آنچه از علماء گذشته داريم ذخائر گرانبهائى است كه نبايدازاو غافل ماند. اما تنها به آن هم نمى توان اكتفاء كرد. چرا كه علماء ما در گذشته به مسائل محدودى طبق مقتضيات زمان خودشان نظر داشتند كه با آن نمى شود مشكلات امروزى جامعه مسلمين را حل كرد. كتاب خدا و سنت پيامبراكرم وائمه معصومين اصل و زيربناست و ما بايد بدون هيچ گونه تحويل يا توجيه از آن بهره گرفته و مشكلات زمان خودمان را حل كنيم . كارى كه اگر بزرگان گذشته ما درامروز بودند بطور حتم انجام مى دادند.

بر هيچ كس پوشيده نيست كه بسيارى از مشكلات سياسى اجتماعى كه جامعه انقلابى ما با آن درگيراست بايداز نظر فقهى مشخص گردد و كليد حل آن در فقه خوابيده است و تا حكم آن از نظر فقهى مشخص نگردد مشكل باقى خواهد ماند. پس ما بايد سعى كنيم به كمال برسيم .

(الكمال كل الكمال التفقه فى الدين) تفقه در دين نه يعنى آنچه را كه علماء گذشته بحث كرده اند بااندكى تغيير دو مرتبه به بحث كشيده شود بلكه به معنى استرخاج احكام مورد نياز جامعه از دورن منابع اصيل اسلامى است . من اين مساله را تكيد مى كنم كه زنده نگه داشتن فقه اسلام منوط به اين است كه مسائل آن ناظر به واقعيات موجود زمان بحث شود. در غيراين صورت مباحث آن در صحنه اجتماع بروز و ظهورى نخواهد داشت و تنها به درد بحث در مدرسه خواهد خورد. ¹

3- سومين محورى كه بايد دراين موضوع به بحث كشيده شود مساله خودسازى و تقوا حوزه هاى علميه است . در طول تاريخ هيچ گاه حوزه هاى علميه به لحاظ پشتوانه سياسى و بااقتصادى مالى ميان مردم محبوبيت نداشتند يعنى اينگونه نبوده است كه به خاطر قدرت و يا ثروت مردم به حوزه ها توجه داشته باشند.

بلكه مساله به عكس بوده است . همواره مردم به اين جهت به حوزه ها نظر داشتند كه بزرگان آن از مظاهر دنيا دورى مى جستند. پاكدامنى و عزت نفسى كه در بزرگان حوزه ها وجود داشته سبب محبوبيت آنها در ميان مردم بوده است .امروز هم بايد حوزه ها به اين مساله توجه كامل بكنند. كه حضور در صحنه هاى سياسى اجتماعى نه به اين معنى است كه آنها قداست خود رااز دست بدهند حفظ قداست حوزه هاامكان ندارد مگر آنها واقعا نسبت به مظاهر دنيا بى توجه بمانند. و لذت معنويات موجود در خود را با هيچ چيز عوض نكنند اگر در ميان حوزه ها كوشش براى بدست آوردن ثروت و تفرقه براى كسب

قدرت باب شود هيچ قداستى براى آنها باقى نمى ماند واين به ضرراسلام و ضربه اى بر مسلمين است . ازاين روز حوزه ها بايداز زوايد دنيا به شدت بپرهيزند و در صحنه هاى سياسى اجتماعى تنهااداى وظيفه را ملاحظه كنندو هيچ حساب تو نباشى من باشم گروه شما نباشد ما باشيم در كار نيايد.

تمام امورى كه از قبيل واجب كفايى است همينكه توسط افراد صالح و شايسته اى انجام پذيرفت بايد ما را خوشحال كند كه كارانجام شده و مسئووليتى به عهده ما نيامده است .

4- محور ديگرى كه قابل بحث است اين است كه حوزه ها در زمينه مواد درسى و كيفيت درسها نبايد به آنچه كه هست اكتفاء كنند و همه چيز را در آن خلاصه ببيند.اگر بنابراين باشد كه آنچه در حوزه ها خوانده مى شود به درداجتماع بخورد و گرهى از كار مردم بگشايد بايد مواد درسى و كيفيت درسها هم مطابق با نيازمنديها تنظيم گردد. زيادى از بحثهاى كم فايده بايد توسط بحثهاى مفيد و ضرورى جايگزين شود.از جمله دراصول ما بحثهايى داريم كه ثمره علمى چندانى ندارد و با آنچه كه ازاصول انتظار مى رود كه بايد كليداستنباط و نفقه باشد هيچ مناسبتى ندارد اين گونه بحثها بايد حذف گردد. تاريخچه پيدايش آنها هم به خيلى قبل بر نمى گردد. زمانيكه ما در نجف اصول مى خوانديم تب اصول بشدت بالا گرفته بود و مباحث اصولى خيلى اوج داشت به گونه اى كه هر كس سعى مى كرد حرف نو و مطلب تازه اى بزند بزرگان حوزه سخت مشغول به اصول بودند. گاهى در خاتمه يك بحث كه چندنى ماه به طول انجاميده بود مشخص مى شد كه بحث فايده عملى ندارد. و دراستنباط احكام بكار نمى آيد. به اين لحاظ امروز بايد بحثهاى اصولى توسط افراد لايق و كاردان فشرده شود و به آنچه بااصل ضرورت اصول كه كليد استنباط احكام است موافقت دارد اكتفاء گردد و به آنهااهميت داده شود. بيش از حد به مباحث غير لازم اصول پرداختن آن ذهن صاف و عرفى كه بايد فقيه دراستنباط احكام داشته باشد ازاو سلب مى كند به همين جهت آن زمان كه ما نحف بوديم بعضى از آقايان را فقيه نمى دانستيم چون غور دراصول آن ذهن لازم براى استنباط رااز آنها گرفته بود. و در فقه هم كه اشاره شد مباحث بايد ناظر به واقعيات زمان بحث گردد. مباحثى كه در گذشته مطرح و مورد نياز نبوده اماامروز مورد نياز است بايد به بحث كشيده و مطرح شود.

از فقه واصول كه بگذريم تفسير نهج البلاغه اخلاق و آشنائى با يك سرى از علوم روز براى طلبه ها ضرورت دارد به خصوص امروز كه حفظ نظام جمهورى اسلامى هم چنين اقتضائى دارد.

نظام درسى حوزه ها بايد به گونه اى باشد كه طلبه را براى اداى وظيفه اش دراجتماع آماده سازد چون از ميان همين طلبه ها مراجع فقها

مدرسين قضاه و مبلغين آينده بر مى خيزند واگر آنها آمادگى لازم را نداشته باشندََ و به آنگونه كه بايد تربيت نشده باشندََ سادگى و كم اطلاعى آنها به ضرراسلام و جمهورى اسلامى تمام مى شود. بخصوص مرجع و فقيه بايد كاملا شرايط پذيرش اين مسوولى را داشته باشد. چرا كه سادگى و عدم اطلاعات كافى وى به مسائل سياسى اقتصادى فرهنگى و ... مى تواند ضربه جبرن ناپذيرى بر پيكراسلام واجتماع مسلمين بزند و يا حداقل جلوى پيشرفت اسلام را گرفته و مانع رشد آن بشود.

در آن توقيح شريف كه دارد من كان صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهويه مطيعا لامر موليه اين صفات را براى عنوان فقيه آورده اين صفات كه تعارف نيست بلكه اينها به عنوان شرط ذكر شده يعنى اينچنين فقيهى صلاحيت مرجعيت و رهبرى امت اسلام را دارد تنها با فراگرفتن اصطلاحات كه نمى شودامت را رهبرى كرد. گاهى من فكر مى كردم چرا در مرجع تقليد شجاعت شرط شده است مگر مى خواهد به ميدان پهلوانى برودلا بعداز پيروزى انقلاب اسلامى ايران اين مساله برايم حل شد و دانستم مرجع تقليد نمى تواند غيرشجاع باشد. چرا كه اگراو بخواهداسلام را در صحنه عمل و دراجتماع پياده كند با موانعى برخورد مى كند كه بايد توان مقابله با آن را داشته باشد. نبايد تهديدات يك ابرقدرت يا قدرتهاى جهانى دراستنباط مرجع تقليداثر بگذارد واو را دراستنباط منزلزل كند.

با عدم صيانت نفس و مخالفت با هوى شخص صلاحيت حفظ دين را ندارد. و بدون علوم و آگاهيهاى لازم و شجاعت كافى نمى توان دين را حفظ كرد چرا كه حفظ اسلام تنها به بيان واجبات و محرمات نيست و واجبات و محرمات هم فقط اختصاصى به مسائل جزئى عملى كه ندارد.اسلام بايد در هر زمان پاسخگوى نيازهاى مسلمين باشد. و قوانين آن به عنوان قوانين زنده و قابل عمل در عرصه زندگى اجتماعى آنها حضور داشته باشد.اين معنى حفظ دين است و فقيه كه بايد حافظ دين باشد يعنى بايدتوان چنين كارى را داشته باشد. و موانع پياده شده اسلام رااز سر راه بردارد. در غيراين صورت فقط يك مساله گو خواهد بود نه يك مرجع .

حوزه : بعضى از بزرگان عقيده دارند چون ابواب فقه بسيار گسترده است بايد آن را به رشته هاى گوناگون تقسيم كرد. تا هر دسته اى از طلبه ها طبق ذوق واستعداد خود در رشته اى متخصص شوند نظر حضرت عالى چيست ؟
استاد:اينكه كسانى در بعضى ازابواب فقه بيشتر زحمت بكشند و به قول شما متخصص در آن باب بشوند اشكالى ندارد. لكن يك

بعدى شدن درست نيست يعنى بايدافراد ب كليات فقه در تمام زمينه ها مسلط باشند. منتهى در بعضى ازابواب تسلط بيشتر باشد مانعى ندارد. به خصوص در مرجع كه يك بعدى بودن هيچ معنى نداردالبته هنگام استنباط حكم يك مرجع مى توانداز كسانيكه در جهت موضوع حكم مورداستبناط تخصص بيشترى دارند كمك بگيرد ولى نهايتا حكم و استنباط مال اوست واو بايد چنين توانى داشته باشد.

حوزه : همانگونه كه حضرت عالى هم اشاره كرديد.امروز ما مشكلات سياسى اجتماعى داريم كه كليد حل آنها در دست فقه است يعنى بايد حكم آن از نظر فقه اسلام متشخص گردد. حال اگر حوزه ها جهت حركت خود را به سوى رفع اين مشكلات قرار ندهند آيا مسوول نيستند؟
استاد:چرا مسئول نباشند؟ مگر ما فقه را فقط براى درس مدرسه مى خواهيم . فقهى كه نتواند در صحنه اجتماع راهشگا باشد به چه دارد مى خورد؟ و فقيهى كه نتواند مشكلات جامعه خود را حل كند چه فايده اى دارد.اينكه تفقه در دين واجب كفايى است يعنى صرف آموختن و بحث كردن آن واجب است ؟ يا پاسخگويى به مسائل و مشكلات مردم مراداست ؟

مشكلات مردم متفاوت است . گاهى مشكل در مسئله جزئى و فردى است و گاهى اسلام در صحنه عمل و براى پياه شدن در سطح جامعه مشكلاتى دارد. مگرما نمى گوئيم جهت حركت كلى نظام بايد منطبق با موازين اسلام باشد. خوب اين فقيه است كه بايداين جهت را مشخص كند واين حوزه است كه بايداينگونه فقيه را بپروراند.

خلاصه اين است كه حوزه نبايد تنها مساله گو تربيت كند. بلكه بايد كسانى را تربيت كند كه بتوانند مسائل را در صحنه عمل پيش ببرند و موانع آنرااز ميان بردارند.

امروز دنيا به ما چشم دوخته تا ببينند اسلام در زمينه عمل چقدر كارسازاست .

در حقيقت امروزاسلام به صحنه آزمايش كشيده شده است . دراينجا اگر ما به جاى پرداختن به ضروريات در مدرسه به بحثهاى غير ضرورى مشغول باشيم واسلام در صحنه عمل مواجه به مشكلاتى باشد قطعا مسئوول بوده واشتغال به آن بحثها شبه حرمت دارد.

حوزه : با توجه به اينكه شما عضو مجلس خبرگان اول بوده و عضو مجلس خبرگان دوم هم هستيد اگر پيرامون اين دو مجلس صحبت يا خاطره اى داريد بفرمائيد.
استاد: مجلس خبرگان اول كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى براى تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى به فرمان حضرت امام

مدظله تشكيل شد يك ويژگى ممتاز داشت كه از نظراجتماع تعداد زيادئا ز مجتهدين مسلم براى بحث پيرامون مسائل سياسى اجتماعى اسلام و تدوين يك قانون منطبق با موازين اسلامى در طول تاريخ اسلام نظير ندارد. مجتهدين مسلم و فقهاى خوبى گرد هم جمع شده بودند تا يك قانون اساسى يعنى برنامه حركت براى يك دولت اسلامى بنويسند.البته آايان ديگرى هم عضواين مجلس بودند كه مجتهد نبودند و به عناوين ديگرى به مجلس راه يافته بودند.اما وجود فقها چشمگير و قابل ملاحظه بود. حداكثر كوششى كه در آن مجلس مى شد اين بود كه قانونى خلاف اسلام به تصويب نرسد. در هر مساله اى موافقين و مخالفينى بودند و دامنه بحثها هم گسترده بود .

اما آنچه كوشش مى شد و تمام هم فقهاى مجلس بر آن متمركز بود اين بود كه قانونى خلاف اسلام به تصويب نرسد. آنچه به عنوان قانونى اساسى به تصويب رسيد اين ويژگى را دارد كه تنها قانونى است كه جمعى از فقهاى اسلام اينگونه با دقت و وسواس بر روى آن كار كرده اند و ويژگى ديگراين قانون اين است كه روح آن موافق با مستضعفين و در جهت حمايت از آنها تنظيم شده است و وظائفى كه براى دولت تعيين شده است به نفع توده مردم واكثريت ملت است گر چه اكنون دولت به لحاظ مشكلات فراوانى كه دارد ممكن است نتواند آنها راانجام دهداما جهت قوانين جهت مردمى و به نفع عامه مردم است . مسائل بخش خصوصى بخش دولتى مسكن و تعليمات عمومى همه داراى اين جهت هستند كه اميدوارم دولت هر چه زودتر توان و فرصت پياده كردن آنرا بيابد.

حوزه : دراين مجلس چه كسانى توانستنداز معلومات حوزه اى خود در جهت تدوين قانون اساسى استفاده بيشتر ببرند؟
استاد: وجود تمامى دوستان اهل علم به نحوى موثر بود. امااستفاده بيشتر را كسانى رسانند كه جدااز معلومات حوزه اى با وضعيت اجتماع و جهان خارج از حوزه ه مآشنائى داشتند. در حقيقت اين مجلس يك جولانگاهى بود كه فقه ناظر بر واقعيات زمان بازدهى بيشتر خود را در آن به اثبات رسانيد.

دراينجا بد نيست يادى از مرحوم شهيد دكتر بهشتى بشود.ايشان ضمن فقيه بودن با قوانين مترقى دنيا هم آشنا بود از وضعيت جامعه خودمان و موقعيت آن در جوامع ديگر دنيا هم بااطلاع بود. و مديريت قوى ايشان در مجلس تكيه برانديشه توانمندش داشت . حق وانصاف اين است كه ايشان دراين مجلس زحمت بسيار كشيدند. خداى رحمان بر درجات او بيفزايد.

حوزه : در پايان اگر توصيه و پيامى براى حوزه هاى علميه و يا مجله حوزه داريد بفرمائيد.
استاد: آنچه من پيرامون حوزه ها مى انديشم همان است كه بيان شد و اين در حقيقت پيام من براى طلبه هااست كه آنها زمينه ايجاد چنين حوزه هايى را فراهم آورند واز خداوند متعال هم براى شما آرزوى توفيق كامل در خدمت به حوزه هاى علميه و طلاب عزيز را دارم و من الله التوفيق و عليه التكلان .

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقى ها
1. آيت الله سيدعبدالحسين موسوى لارى در سال 1226 هجرى قمرى همزمان بااستبداد فتحعليشاه قاجار در يك خانواده روحانى در نجف اشراف ديده بجهان گشود.

ايشان در دوران تحصيلات عالى اسلامى موفق به درك استفاده از محضراساتيد بزرگى همچون ميرزاى شيرازى فاضل ايروانى محمدهاشم الكاظمينى شيخ

لطف الله مازندرانى و آخوند همدانى شد.اين اساتيد مراتب علمى سيد را تاييد وايشان را با عباراتى چون عالم ربانى فاضل صمدانى ستوده و به اجتهاد وى نيز تصريح نموده اند.اين مرجع مجاهد شيعه از سياستمداران و بنياگزاران و پيشگامان نهضت مشروطه بود و در جنوب ايران حركت وسيعى براى اجراى موازين قانون اسلام و حكومت اسلامى بوجود آورد و سالهاى متمادى به حمايت محرومان و مستضعفان اشتغال داشت و با فكر جدائى دين از سياست مبارزه مى كرد.

2. آيت الله سيدعبدالمحمد موسوى لارى فرزندارشد سيدعبدالحسين موسوى لارى در سال 1306 هجرى قمرى در نجف اشرف ديده به جهان گشود و پس از تحصيل مقدمات و بپايان رساندن سطح از محضراساتيد بزرگى همچون آخوند خراسانى سيدكاظم يزدى و پدر بزرگوارش استفاده هاى بسيار برد و به مقام اجتهاد رسيد پس از رحلت پدرش كه يكى از مراجع بزرگ تقليد بود تدريس دروس عاليه فقه واصول و تشكيل حوزه علميه اجراء حدود و دادرسى و حل و فصل مسائل و مشكلات اجتماعى مردم بخشى از فعاليتهاى او را تشكيل مى دهد. در سال 1348 هجرى قمرى به علت مخالفت شديد با رضاخان دستگير شد. عمال رضاخان خانه او را غارت كردند و بعداز ضرب و شتم ايشان را در شيراز به زندان افكندند.از ايشان آثار علمى زيادى بجاى مانده است كه بعضى از آنها تاكنون به چاپ رسيده است از جمله:

1- رساله ذخيره العباد ليوم المعاد.

2- حاشيه بر كتاب وافى .

3- حاشيه بر تفسير ملامحسن فيض كاشانى

4- حاشيه و شرح بر خلاصه الحساب شيخ بهائى .

5- شرح استدلالى بر عروه الوثقى .

6- شرح بر ديوان شيخ كاظم ازرى .

سرانجام ايشان در سوم شوال 1393 در شيراز رحلت كرد و در همانجا كنار مرقد پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.

3 .آيت الله ميرزامهدى اصفهانى از شاگردان ميرزاسيدكاظم يزدى و مرحوم نائينى بود. وى در مسائل اعتقادى مشربى خاص داشت و با فلسفه و حكمت مخالف بود.ايشان در مدت اقامت خود در مشهد اشگردان مبررى را پرورش دادند از جمهل : مرحوم شيخ مجتبى قزوينى شيخ هاشم قزوينى و ميرزا جواد آقا تهرانى نقد تفكر خاص وى دراين محدوده بر نمى آيد واحتياج به تحقيق و بررسى مستقل دارد. جهت تحقيق بيشتر مى توان به مصاحبه آقاى مصطفوى در كيهان فرهنگى سال 2 - شماره 12 و همچنين نقد تهافت غزالى از جلال الدين آشتيانى در كيهان انديشه شماره 3 مراجعه كرد.

4. ميرزا عسكرى شهيدى مشهدى معروف به آقا بزرگ حكيم ازاحفاد مرحوم ميرزا مهدى شهيداست كه هم طبقه ملاعلى آقا بزرگ اطلاع درستى نداريم . ظاهراابتدا شاگرد پدرش و مرحوم ملاغلامحسين شيخ الاسلام و ميرزا محمد سروقدى در مشهد بوده و بعد به تهران آمده واندكى زمان مرحوم جلوه را درك كرده و نزد حكيم اشكورى و حكيم كرمانشاهى نيز در خوانده است . مرحوم آقابزرگ به وارستگى و صراحت لهجه و آزادى و آزاد منشى شهره بود. بااينكه در نهايت فقر مى زيست از كسى چيزى نمى گرفت . يكى از علماء مركز كه بااو سابقه دوستى داشت پس ازاطلاع از فقراو در تهران با مقامات بالا تماس مى گيرد وابلاغ مقررى قابل توجهى براى ايشان صادر مى شود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم به آقا بزرگ داده مى شود.ايشان ضمن ناراحتى فروان ازاين عمل دوست خود در پشت پاكت مى نويسد[ ما آبروى فقر و قناعت را نمى بريم]... و پاكت را همراه محتوايش پس مى فرستد.ايشان سرانجام در سال 1355 در مشهد چشم از جهان فرو مى بندد و به سوى ملكوت اعلى پرواز مى كند[ خدمات متقابل اسلام وايران] شهيد مطهرى ج .

5. ميرزا مهدى شهيدى مشهدى فرزند آقابزرگ حكيم يكى ازاساتيد بزرگ حوزه علميه مشهد بود در آنزمان كه حوزه مشهد پر رونق و عظيم بود در تمام حوزه ميرزا مهدى از نظر فضل و فضيلت مانند يك ستاره

مى درخشيد.استاد شرح منظومه اسفار و كفايه بود.ايشان در سن 40 سالگى و در سال 1354 هجرى قمرى يكسال قبل از فوت پدر در مشهد جهان فانى را وداع گفت و به سوى معبود خويش شتافت.[ خدمات متقابل اسلام وايران] ج 2.614.

6. آيت الله حاج آقاحسين قمى در سال 1282 هجرى قمرى در قم متولد شد.از جوانى به تحصيل علوم پرداخت و بهمين منظور به عتبات مقدسه در عراق رفت . بعداز چندى به قم مراجعت كرد. سپس به تهران رفت و سطوح را در آنجا فرا گرفت . در تهران با جديت تمام مشغول فراگيرى علوم عقلى و عرفان و رياضى در محضر فلاسفه زمان خود شد.از جمله اساتيد وى دراين فنون مى توان از ميرزاابوالحسن جلوه شيخ على مدرسى نورى ميرزاحسن كرمانشاهى ميرزاهاشم رشتى ميرزاهاشم رشتى ميرزاعلى اكبريزدى و ميرزامحمودقمى نام برد.

وى در نجف محضر درس اين اساتيد را درك كرده است . ميرزا حبيب الله رشتى ملاعلى نهاوندى شيخ محمدكاظم يزدى و ميرزا محمدتقى شيرازى .ايشان به زهد و تقوى و علم عبادت و تهجد زبانزد عام و خاص بودند. در سال 1331 به مشهد مقدس هجرت كرده و در آنجا به تدريش مشغول شدند. دراينجاايشان مورد مراجعه و تقليد عموم مردم ايران قرار گرفتند در سال 1354 عليه رضاخان قيام نمودند و بعد به عنوان اعتراض ايران را به سوى عتبات مقدسه ترك كردند و در سال 1366 براثر بيمارى برحمت ايزدى پيوستند. از جمله تاليفات ايشان 9 جلد رساله عمليه فتوائى است . با عناوين :

1 مجمع المسائل 2 الذخيره الباقيه فى العبادات والمعاملات 3 مختصرالاحكام 4 طريق النجاه 5 منتخب الاحكام 6 مناسك حج 7 ذخيره العباد 8 هدايه الانام 9 مناسك الحج (فارسى ) همچنين ازايشان حاشيه اى بر عروه و حاشيه اى بر رسائل ملاهاشم خراسانى باقى مانده است .

7. آيت الله ضياءالدين عراقى معروف به آقا ضياء در سال (1278) هجرى قمرى در سلطان آباداراك متولد شد. وى براى ادامه تحصيلات به عتبات مقدسه در عراق عزيمت كرد و در حوزه نجف از محضراساتيدى همچون آخوندخراسانى سيدمحمدكاظم يزدى شيخ الشريعه اصفهانى استفاده هاى بسيار كرد.ايشان جزء بزرگان محفل درسى آخوندخراسانى بشمار مى رفتند و آراءاصولى باقى مانده ازايشان يكى از متون اساسى بحثهاى عالى حوزه را دراين زمينه تشكيل مى دهد شاگردان مبرزى كه از حوزه درسى ايشان برخاستند عبارتنداز: مرحوم سيدعبدالهادى شيرازى آيت الله حكيم شيخ محمدتقى بروجردى سيدحسن بجنوردى ميرزاهاشم آملى و سرانجام ايشان در سال (1361) در شهر نجف وفات يافتند.

8. آيت الله محمدحسين اصفهانى معروف به كمپانى در دوم محرم 1296 هجرى قمرى متولد شد.ايشان بعدازاتمام مقدمات و سطح در درس مرحوم آخوند خراسانى حضور يافت واز شاگردان اختصاصى او شد و حدود 13 سال از محضر آن استاد بزرگ استفادات علمى و معنوى برد. دورهاى زيادى از فقه واصول را تدريس كرد و آخرين دوره تدريس او دراصول مدت پانزده سال بطول انجاميد. وى به تهذيب و تنقيح اصول از زوائد توجه بسيار داشت و به گفته شاگردايشان مرحوم محمدرضا مظفر همواره به آن مى انديشيد.امااجل به از مهلت نداد تا مقصد خود را پى بگيرد. مرحوم آمپانى در حمت استاد بود و در شعر و شاعرى مايه فراوان داشت . بجا گذاشتن رسالات و كتب زياد و همچنين تربيت شاگردان مبرز ثمرات گوشه اى از عمر با بركت ايشان را نشان مى دهد. (مقدمه مرحوم محمدرضا مظفر بر تعليقه مكاسب كمپانى)

9. آيت الله سيدابوالحسن اصفهانى در سال 1277 هجرى قمرى در يكى از قراء لنجان اصفهان متولد شد. تحصيلات ابتداى خويش را در مدرسه نمياورداصفهان گذارنيد و در سال 1307 عازم نجف اشرف گرديد و در آنجااز محضر پر فيض علماء بزرگ همچون آخوند خراسانى بهره ها برد و در حوزه درس ايشان به درجه عالى اجتهاد نائل آمد. در معرفى شخصيت فقهى و علمى ايشان همين كافى است كه آيت الله ميرزامحمدتقى شيرازى احتياطات خويش را به ايشان

ارجاع مى دادند و رساله فقهى ايشان به نام وسيله النجاه به سبب جامعيت و دقت نظر مورد حاشيه زيادى از بزرگان از جمله حضرت امام مدظلله واقع شده است .ايشان نسبت به سرنوشت اسلام بسيار تيز بين و حساس بود در قيام مردم عراق بر عليه حكومت انگلستان نقش فعالى داشت واز آيت الله حاج آقا حسين قمى كه عليه رضاخان قيام كرد حمايت مى نمود. پس از عمرى تلاش و بجا گذاشتن تاليفات ارزنده وتربيت شاگردان مبرز سرانجام در غروب دوشنبه نهم ذيحجه 1365 چشم از جهان فانى فرو بست .

10. آيت الله حكيم در سال 1306 هجرى قمرى در عراق متولد شد و در حوزه هاى درسى عتبات مقدسه از محضراساتيد بزرگى همچون شيخ محمدكاظم خراسانى آقاضياء عراقى شيخ على جواهرى مرحوم نائينى بهره هاى فراوان گرفت . در سال 1333 همراه باديگر علماى مجاهد در جهاد عليه انگليس واستبداد شركت كرد و در سال 1379 فتوى به كافر بودن سران حزب بعث عراق داد و در سال 1383 به مبارزه با سران اين حزب كافر برخاست .ازايشان تاليفاتى بااين عناوين بجا مانده است 1 مستمسك عروه در 14 جلد 2 حقايق الاصول فى شرح كفايه 2 جلد 3 نهج الفقاهه (حاشيه برمكاسب ) منهاج الصالحين و حواشى و تعليقات ديگر.

11. آيت الله ميرزا عبدالهادى شيرازى درسال 1305 در سامرا چشم به جهان گشود. مقدمات و سطح را در همان شهر به اتمام رسانيد و در سال 1326 به نجف مهاجرت كرد و در درس آخوندخراسانى و شريعت اصفهانى شركت كرد.سيدعبدالهادى ازاستوانه عالى فقه و صاحبنظران بزرگ بود و در ميان مراجع هم عصر خوداز موقعيت ويژه اى برخوردار بود. پس از فوت سيدابوالحسن اصفهانى از مراجع برجسته تقليد گرديد و سرانجام در صفر 1382 به ديار محبوب شتافت .ازايشان تاليفات زيادى بجا مانده است.

12. سوره كهف .16.

13. مرحوم آيت الله ميلانى در هشتم محرم 1313 هجرى قمرى متولدشد. واز سنين كودكى تحصيل علم را آغاز كرد. پس از طى مقدمات و به پايان رساندن سطح از محضراساتيد بزرگ حوزه نجف بهره مند شد. ايشان موفق شدند يك دوره اصول نزد مرحوم شيح الشريعه اصفهانى دو دوره نزد آقاضياء عراقى دو دوره نزد مرحوم نائينى و دو دوره نزد مرحوم كمپانى بگذرانند. همچنين ايشان مراتب عالى فقه را خدمت مرحوم نائينى و آقاضياء و كمپانى گذراندند.

به مناسبتى مرحوم كمپانى به محمدعلى اردوبادى گفته بودند كه[ ان السيدالميلانى ادق من سائراقرانه فى الفقه الاصول] . مرحوم ميلانى نزد سيدحسين بادكوبى و مرحوم كمپانى فلسفه خواندند همچنين ايشان علم كلام و مناظره را نزد شيخ محمدجوادبلاغى واخلاق را نزد ميرزا على قاضى و سيدعبدالغفار مازندارنى خواندن واستاد رياضيات ايشان سيدابوالقاسم خوانسارى بوده است .

مرحوم ميلانى داراى ذوق ادبى بودند. درسال 1373 براى زيارت به مشهد مقدس مسافرت كردند كه بااصرار زياد علماء در آنجا مقيم شدند.ايشان در طول زندگى فعايتهاى فرهنگى زياد داشته و شاگردان برجسته اى تربيت كرده اند.ايشان با نهضت خرداد 42 موافق بوده در چندين مورد در جواب استفتائات يا پاسخ به نامه ها از حضرت امام خمينى حمايت كردند.

14. شيخ مجتبى قزوينى فرزند حجت الاسلام شيخ احمد تنكابنى قزوينى فرزند حجت الاسلام شيخ احمد قزوين بنده برجهان گشود. تحصيلات مقدماتى را در همان شهر به اتمام رساند و در سال 1330 همراه پدرش به عراق رفت و مدت 7 سال در نجف اشرف اقامت گزيد. سپس به قم آمد و 2 سال نيز دراين شهر علم عمر گذرانيد واز جمله از محضر درس موسس حوزه علميه قم مرحوم حاج شيخ عبدالكريم جايرى يزدى استفاده كرد. و در سال 1341 به مشهد آمد واز محضراساتيد بزرگ آن حوزه هم چون مرحوم آقابزرگ حكيم حاج ميرزامحمدآقازاده خراسانى ميرزا مهدى اصفهانى حاج آقا حسين طباطبائى سود جست ايشان حدود 40 سال در مركز علمى مشهد به تدريس و تربيت طلاب اشتغال ورزيد .(مجله حوزه) شماره 5.44

نام کتاب : نشریه حوزه نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 17  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست