چكيده: اين مقاله به بررسى ده اثر مهم در زمينه نقد خرافه و خرافهگرايى مىپردازد.
كتاب نخست كلثوم ننه يا (عقايد النساء) نوشته آقاجمال خوانسارى است كه با زبان طنز و در پانزده باب، خرافات رايج در اواخر عصر صفوى را به نقد كشيده است.
اثر بعدى التنزيه فى اعمال التشبيه، به قلم علاّمه سيدمحسن امين است. ايشان خرافات و تندرويهاى شمارى از شيعيان را درخصوص مراسم عزادارى در روز عاشورا، سبب زشت جلوهگر شدن چهره شيعه دانسته و يكايك آنها را با دليل و سند رد كرده است.
در ادامه، كتاب ابوهريره نوشته سيدعبدالحسين شرفالدين مورد بررسى قرار گرفته است. به عقيده شرفالدين، خيانتها و بدعتهاى ابوهريره در جعل احاديث، سبب خرافه پراكنيهاى بسيار و وارد كردن اسرائيليات به حوزه دين و ضربه به سنت شده است. وى چهل حديث از ابوهريره را كه پارهاى از آنها از اسرائيليات است، در اين اثر بررسى مىكند.
لؤلؤ و مرجان، نوشته ميرزا حسين نورى اثر مورد بررسى بعدى است. اين كتاب در دو بخش به اخلاص در عبادت و پرهيز از ريا، و نيز ارزش صدق و راستگويى مىپردازد. در اين بخش، به شرح درباره دروغ بحث مىكند، اقسام دروغ را مىشمارد و از دروغهاى رايج در بين روضه خوانان و نقل وقايع عاشورا، سخن به ميان مىآورد و از علماى دين مىخواهد كه با اين پديده زشت و زيانبار مبارزه كنند و نگذارند دروغ به محافل حسينى و مرثيه سرايى و منبر راه يابد.
و نيز در اين مقاله اثرى از حاج سراج انصارى با عنوان شيعه چه مىگويد معرفى مىشود و ايرادات وى به خرافات و پاسخهايى كه به روشنفكران دين ستيز آن روزگار مىدهد، فراروى اهل نظر و دغدغهمندان گذارده مىشود.
اثر فخيم علامه امينى؛ الغدير فى الكتاب والسنه والادب، كه فهرستى بلند از خرافات غاليان و راويان دروغپرداز در يازده جلد آن آمده، موضوع بعدى اين مقاله است.
در ادامه اين مقاله، دو اثر از شهيد مطهرى: 1. دفاع از سيزده و 2.كتاب حماسه حسينى، به بحث گذارده شده است كه سراسر خبر از مبارزه ايشان با خرافهپراكنى حول معارف دينى و موضوع عاشورا مىدهد.
كتاب مورد بحث بعدى، غلو، درآمدى بر افكار غاليان در دين، نام دارد كه نوشته نعمتاللّه صالحى نجفآبادى است. نويسنده در دو بخش به مفهوم و گستره غلو، و عوامل غلو و راههاى نفوذ غاليان پرداخته است.
آخرين كتاب در اين مجموعه الصحيح من سيره رسول الاعظم اثر جعفر مرتضى عاملى است. ايشان با ذكر نمونههايى بسيار از خرافاتى كه در باورهاى شيعه راه يافته است، مستنداً به نقد و رد آنها مىپردازد.
كليد واژگان: فرهنگ دينى، عقايد النساء، آداب و رسوم، خرافه، قمهزنى، ابوهريره، روضهخوانى، بدعت، اخبار ساختگى، مكتب تشيع، تحريفزاديى، غلّو، اباحىگرى.
از رسالتهاى بنيادينِ عالمان دين، صيانت دين و دفاع از مكتب در برابر موجهاى سهمگين خرافه و پندارهاى خرافى و تحريفهاست؛ چه اگر دين به درستى صيانت نگردد و تفسيرهاى روشنى از آموزههاى آن بيان نگردد و پاسداران و مرابطان از مرزهاى فكرى آن حراست نكنند، كمكم، پندارهاى سخيف به آن راه مىيابند و در كنار شعائر دينى خود را نشان مىدهند و با مرور زمان رنگ دينى به خود مىگيرند كه بيرون راندن آنها از مجموعه دين دشوار خواهد بود.
خرافه و خرافهگرايى از آفتهاى جدى دين و ديندارى است آفتى كه هماره اسلام را تهديد كرده و مىكند و در مواردى در باورها و شعائر دينى رخنه كرده و چنان اسلامى و برابر با آموزههاى اسلامى جلوهگر شده كه شمارى از پيروان ساده لوح دين را به دفاع از خود، واداشته است.
عالمان آگاه و دغدغهمند مسلمان در همه روزگاران، بخش مهمى از فرصتهاى خود را به بازبينى و پالايش دين و مكتب ويژه ساختهاند و از صفاى باورها و شعائر اسلامى در برابر باورهاى غيردينى نگهبانى و سره را از ناسره سوا كردهاند.
دينشناسان، با نشان دادن اصول و معيارهاىِ دينشناسى مشعلهاى فروزانى بر راه رهروان دين برافروختهاند، تا در پرتوى آنها اسلام اصيل را از اسلام تحريف شده و وارونه، باز شناسند و در نتيجه در دام شيادان و اهريمنان گرفتار نيايند.
پيرايهزدايى از اسلام و آموزههاى ناب شيعه، براى عالمانِ عرصه دفاع، همهجا با آرامش همراه نبوده است. مرزبانان انديشه و فرهنگ اسلامى در بسيارى از روزگاران، با گرفتاريها و دشواريها و بازدارندههاى بسيارى روبهرو بودهاند؛ چه عادات و رسوم ناهماهنگِ با ارزشهاى دينى، بويژه آنگاه كه رنگ دينى مىگيرند، از پيچيدهترين بازدارندگان حركتهاى اصلاحىاند و دشوارترين مبارزه پيامبران و امامان و مصلحان بزرگ تاريخ، مبارزه با خرافهها بوده است.
دلبستگان به باورهاى خرافى و شيادانى كه منافع خود را در رواج خرافه مىبينند، مردم را عليه اين خرافهستيزان شورانده و گاه آنان را مخالف دين و مذهب خوانده و زندگى را برايشان دشوار مىساختند.
مجاهد مردى چون علامه سيدمحسن امين، كه همه عمر در راه مكتبِ حسين بن على(ع) در تكاپو بود، بر اثر نقد قمهزنى، متهم به عاشورا ستيزى شد و عالمى چون حاج سراج انصارى بر اثر مبارزه همزمان با افكار الحادى كسروى و خرافهگستران، مصائبِ بسيارى را به جان خريد.1
شمارى از عالمان در لابهلاى گفتوگوهاى دينى و پژوهشهاى مذهبى، به نقد خرافهها و اسرائيليات و موضوعات ناهمگون با آموزههاى وَحيانى پرداختهاند و شمارى هم آثارى ترتيب داده و در آنها مسائل غيرعقلانى و خرافى را به بوته نقد گذاردهاند.
در اين مقال در پى آن هستيم كه تلاشها و آثار پديدآمده در اين حوزه را بشناسانيم. در حقيقت گامى در شناساندن جبهه صد خرافى، كه يكى از جبهههاى بسيار مهم است، برداريم.
كلثوم ننه (عقائد النساء)
نويسنده: آقاجمال خوانسارى (1125)
ناشر: مرواريد، تهران 1353
خزافهگرايى و رواج بازار رمالان و پيشگويان و برنامهريزى براساس سعد و نحس اياّم در ميانه دوره صفويه، در ميان ايرانيان گسترش يافته بود. آنسان كه افزون بر توده عوام، كارگزاران دولت را نيز به خود مشغول كرده بود، تا آنجا كه در دهه آخر حكومت صفويان، پارهاى از تصميمگيريهاى مهم سياسى و دفاعى كشور، متأثر از پيشگوييهاى رمالان و خوابگزاران و رؤياى افراد بود. نشانههايى وجود دارد كه از جمله عوامل فروپاشى دولت صفويه به دست محمود غزنوى2 خرافهگرايى سلطان حسين صفوى و كارگزاران وى بوده است. اين گروه، به جاى خردورزى در رفع مشكلات اقتصادى و اجتماعى، به رموز و امور عجيبه و خواب و احضار ارواح و ارتباط با اجنه روآورده بودند.3
آقاجمال خوانسارى، از علماى روشنانديش و بيدار، نويسنده چيرهدست، كه به روانى به دو زبان فارسى و عربى مىنوشت و نثر پرمايه او هنوز در آسمان حكمت و ادب ايران مىدرخشد و مورد استفاده دانشوران است، در راه عمق بخشيدن به انديشه و فرهنگ دينى كارهاى سودمندى را به انجام رسانيد و با زبان و قلم و نشر آموزههاى اصيل و عقلانى دين به آگاهى بخشى مردم پرداخت. شرح كتاب غرر الحكم ودرر الكلم آمدى، در كلمات قصار اميرمؤمنان، به زبان فارسى از آن جمله است.
عقائد النساء، يا كلثوم ننه، از نوشتههاى ادبى منسوب به آقاجمال است. خوانسارى با نوشتن اين كتاب، به افشاى بخشى از خرافههاى درهم تنيده در فرهنگ عمومى مردم پرداخت. وى، با زبان ساده فارسى در قالب طنز، به طور غيرمستقيم آداب و رسوم خرافى و خردسوز را كه در مواردى رنگ مذهب و آيين به خود گرفته بود، به بوته نقد گذارد. اين رساله از چنان قوتى برخوردار است كه هر انسان دوستار جامعه نمونه و به دور از خرافه و علاقهمند به اسلام ناب را برمىانگيزاند كه با اين پديده شوم درافتد و نگذارد خرافات تار و پود جامعه را از هم بگسلد.4
آقابزرگ تهرانى درباره اين رساله مىنويسد:
»كلثوم ننه، كتابى است شريف و رمانى است انتقادى و خندهدار و لطيف در تشريع برخى از افكار موهوم در جامعه. در اين كتاب خرافه و بدعتهاى بسيارى كه به شريعت نسبت داده شده، بيان شده است. اين كتاب از آقاجمال خوانسارى فرزند آقاحسين خوانسارى است (1125 م). «5
دكتر محمد معين، از اين اثر اينگونه ياد مىكند:
»كلثوم ننه كتابى است به فارسى در هزل، و موضوع آن مقابله اختلافات فقهاست. و از جمله از رسوم و آداب اوباش و زنان بحث مىكند. مؤلف فرض كرده است كه اين مراسم و آداب، وحى شيطان است. بعيد نيست اين كتاب هزل، كه تأليف آن را به آٍقاحسين خوانسارى نسبت مىدهند، از لطايف طبع پسرش آقاجمالالدين باشد. آقاحسين از دانشمندان علوم دينى و ادبى بود. و از جمله شاگردان ميرداماد است. «6
صادق هدايت در كتاب نيرنگستان، كلثوم ننه را نخستين كتابى خوانده كه به زبان عاميانه و ساده، آداب و رسوم عوام را نقد كرده است:
»تنها كتابى كه مىشود گفت راجع به آداب و رسوم عوام نوشته شده، همان كتاب معروف كلثوم ننه، تأليف آقاجمال خوانسارى است كه به زبانهاى خارجى نيز ترجمه شده و فارسى آن نيز در دسترس همه مىباشد. اگرچه بعضى از مطالب آن اغراقآميز به نظر مىآيد؛ زيرا نبايد فراموش كرد كه بيشتر اين عادات و خرافات امروزه منسوخ شده و از بين رفته است. خرافات هم مانند همهگونه عقايد و افكار، زندگى بهخصوصى دارد. گاهى به وجود مىآيد و جانشين خرافات ديگر مىشود و زمانى هم از بين مىرود. ترقى علوم افكار و زمان به اين كار خيلى كمك مىكند. چه بسا اتفاق مىافتد كه يك دسته از آنها را از بين مىبرد، در صورتى كه يك دسته ديگر خيلى سختتر جاى آنها مىآورد. البته اگر آنها را به حال خود بگذارد، جنبه الوهيت خود را تا ديرزمانى نگه مىدارند. چون مردم عوام آنها را مانند مكاشفات و وحى الهى دانسته، به يكديگر انتقال مىدهند. «7
كتاب كلثوم ننه، در يك مقدمه و 16 باب و خاتمه تنظيم شده است. مقدمه آن درباره اهميت و جايگاه زنان خرافهپرداز و اسامى برخى از آنان است.
باب اول: خرافههاى و بدعتهاى رايج در باب غسل و وضو و تيمم.
باب دوم: خرافههاى رايج در نماز.
باب سوم: خرافههاى رايج در روزه.
باب چهارم: خرافههاى رايج در نكاح و ازدواج.
باب پنجم: خرافههاى رايج در شب زفاف.
باب ششم: خرافههاى رايج در زاييدن زنان و اوراد وارده در زائو.
باب هفتم: خرافههاى رايج در حمام رفتن.
باب هشتم: در بيان سازها.
باب نهم: خرافههاى رايج در معاشرات زنان با شوهران خود.
باب دهم: خرافههاى رايج در غذاهاى نذرى.
باب يازدهم: خرافههاى رايج در تعويذها و بازوبندها.
باب دوازدهم: خرافههاى رايج در موضوع محرم و نامحرم
باب سيزدهم: خرافههاى رايج در دعا.
باب چهاردهم: خرافههاى رايج در آداب مهمانى.
باب پانزدهم و شانزدهم: خرافههاى مراسم خواهرخواندگى و آداب پس از آن.
و خاتمه در خرافههاى رايج در دعاها و اورادها و آداب و رسوم ديگر.
آقاجمال در باب خرافههاى روزه نذرى زنان نوشته است:
»بدان كه زنان را چندين روزه مىباشد كه به آن روزه، به مطلب خود مىرسند. اول روزه مرتضى على و آداب آن اين است كه بايد حرف نزند و از جهت افطار به خانهها رفته گدايى كند. به اين نحو كه به در خانهها قاشق بزند و با دست در نكوبد و از وجه گدايى برنج و ماست و خرما بخرد و در وقت عصر، پابرهنه از همان اجناس گدايى، چلويى طبخ كرده و شب به آنها افطار كند. كلثوم ننه و باجى ياسمن را اعتقاد آن است كه قاشق را به غربال بزند و اين احوط مىباشد و دَدَه بزمآرا گفته: اولى آن است روزه در روز دوشنبه بگيرد و اين قول اقوى است.
دوم روزه هفدهم ماه رجب و آن تا ظهر است و ظهر بايد افطار به قند و كنجد بكند و بىبى شاه زينب گفته كه كنجد و قند از پول گدايى گرفته شود. سوم ايضاً روزه مرتضى على است و آداب آن اين است كه از هفت خانه آب چاه بياورد و با آن آب افطار كند و دو ركعت نماز نيز بگزارد و بىبى شاه زينب گفته كه: بايد از وجه گدايى يك شمع و يك كوزه بگيرد. و كلثوم ننه، شمع را مستحب مىداند و اين مسأله در وجوب و استحباب اختلافى است و خاله جانآقا گفته كه: اين روزه را دختر نذر كند و بگيرد كه به شوهر برود و بر سر او زن ديگر كه به اصطلاح هوو گويند نكند و حاجت او برآورده شود و بىبى شاه زينب و دَدَه بزمآرا و كلثوم ننه گفتهاند كه: از جهت گشادن بخت دختران و زود به شوهر رفتن ايشان به منار مشهور رفته، بگويد... «8
آقاجمال خوانسارى، در باب پنجم در خرافههاى رايج در ميان مردم در شب زفاف كه امروزه نيز گونههايى از آن در ميان مردم وجود دارد، چنين نوشته است:
»بدان كه گريستن عروس و مادرش در شب عروسى واجب است و داماد هم به تمامى زنهايى كه در آن خانه هستند، محرم است و دَدَه بزمآرا گفته: داماد با هر زنى ملاعبت و دستبازى كند مىتواند كرد و باجى ياسمن، با ساير علما، آمدن مادر عروس را به خانه داماد در شب عروسى حرام مىدانند و واجب است كه عروس و داماد در شب زفاف پاى راست را به پشتپاى يكديگر گذارند و هريك بيشتر گذارد، از ديگرى ساقط مىشود و كلثوم ننه گفته كه اگر شوهر مقدم دارد، بر عروس غالب آيد، اگر عروس مقدم دارد، بر شوهر غالب آيد. اين امر تجربه شده است و اگر كسى عمداً ترك كند، ترك يكى از فرائض كرده باشد. «
كتاب عقائد النساء، به سال 1355 ش، با طرحهاى بيژن اسدىپور در 136 صفحه چاپ و منتشر شده است.
التنزيه فى اعمال التشبيه
نويسنده: سيدمحسن امين
چاپ: صيدا 1928
علامه سيدمحسن امين، از پيشگامان پيرايهزدايى از فرهنگ دينى به شمار است. وى، در حوزه نجف، از دانشهاى متداول بهرهمند شد و با استفاده وافر از حوزه درس عالمانى چون: آخوند خراسانى، آقارضا همدانى طه نجف و... براى عمل به رسالت عالمانه خويش به زادگاه خود، لبنان و شام بازگشت و ارشاد مردم را در سرلوحه كار خود قرار داد. با مردم بود و در تصحيح اعتقادات آنان مىكوشيد. هرجا كژيى مىديد، براى راست كردن آن همت مىگماشت و آنچه او را بسيار رنج مىداد در امان نماندنِ مراسم عزادارى ائمهاطهار، بويژه امام حسين(ع) از گزند خرافهها بود. مىديد پيرايههاى دخيل، آموزهها و شعائر زندگىساز مكتب علوى وحسينى را از مسير خود منحرف كرده است.
تندروى در عزادارى امام حسين و انجام يك سرى كارها و رفتارهاى غيرعقلانى و زيانآور به نام عزادارى، همچون: قمهزنى، استفاده از زنجيرهاى تيغدار و خواندن نوحهها، مرثيهها و روضههاى مبتنى بر اخبار دروغ و غيرمستند، به هدف گرياندن مردم، آن عالم بزرگ را واداشت تا با اين سرى خرافهها و رفتارهايى كه از دين بهره نداشتند، به مبارزه برخيزد و قمهزنى در نگاه وى بدعت بود و كارى ناروا و در هركجا كه انجام مىگرفت، ناشايستگى آن از نظر شرع روشن بود. اما در منطقه لبنان و شام، اين كار فوقالعاده زشت مىنمود. زيرا در مرءا و منظر ديگر طوايف اسلامى و مسيحيان انجام مىگرفت. صحنههايى را به وجود مىآورد كه دهشتانگيز بود و سبب مىگرديد، جايگاه پيروان اهلبيت در جهان تنزل پيدا كند و اين مكتب عقلانى و خردگرا و آزادىبخش، به عنوان مذهبى خرافى و كهنهگرا و خشونتطلب به دنيا نموده شود.
علامه امين، در مبارزه با اين پديده زيانبار، به دو كار سودمند و بسيار راهگشا دست زد:
1. نوشتن كتابهاى مقتل و نقل درست رويداد عاشورا، چون: لواعج الاشجان فى قتل الحسين، 9 الدر النضيد فى مراثى سبط الشهيد »المجالس السنيه فى مناقب ومصائب النبى والعتره النبويه. «
2. تحريفزدايى از آيينهاى عزادارى با نوشتن كتاب »التنزيه فى اعمال التشبيه«.
علامه امين، در اين كتاب به شرح، بدعت بودنِ رفتارهايى چون قمهزنى و خود آزارى در عزادارى پرداخت و نامشروع بودن آن را با دليلهاى گوناگون اثبات كرد.
مؤلف، در اين رساله، در نقد اينگونه عزاداريها روى چند نكته تأكيد كرده است:
1. زيان قمهزنى براى جسم و حرمت آن در شريعت.
2. زيانمند بودن آن براى دين و مذهب، به عنوان ثانوى و دور شدن مردم از تشيع به سبب اين رفتارهاى خشونتآميز.
3. سابقهنداشتن قمهزنى در سيرت متشرعه و علماى گذشته.
4. مخالفت علماى برجستهاى چون ميرزاى قمى و آقاسيد ابوالحسن اصفهانى با قمهزنى.
اين كتاب را به سال 1322 ش جلال آل احمد ترجمه و به نام عزاداريهاى نامشروع منتشر كرد.
انتشار كتاب التنزيه، موجى از مخالفت را در ميان خرافهگرايان و تعزيهگردانان در عراق، لبنان و شام برانگيخت. سيدصالح على، واعظ مشهور عراقى، در رأس مخالفان و بدگويان سيدامين قرار گرفت و روى منبر در مجالس عمومى، نويسنده كتاب را تكفير كرد.
شمارى از نويسندگان حوزوى، مانند: سيد عبدالمهدى مظفر و سيدنورالدين شرفالدين نيز با زبانى نرمتر كتاب التنزيه را نقد كردند و قمهزنى را در شريعت جايز شمردند10 آنچه را كه به مخالفان علامه امين مدد مىرسانيد، استفاده هواداران خودزنى از احساسات مذهبى مردم در ايّام عاشورا و رقابت دستههاى عزادارى در پرشور كردن مراسم خويش بود. قرار گرفتن قمهزنى در كنار سينهزنى در كتاب التنزيه، دستاويز ديگر آنان براى كوبيدنِ مؤلف آن بود.
مخالفان مىگفتند: سينهزدن متعارف كه زيانى ندارد و نامشروع نيست و نوعى از شعائر پسنديده است.
وحال اينكه مقصود علامه امين بر سر سينهزدنهاى زيانآور و خونين (اللطم الدامى) و قفل زدن بر بدن و تشبه مردان به زنان11 و برعكس بود.
هدف علامه امين، پاك كردنِ مراسم عاشورا از خرافات و پيرايههاى نامشروع بود و سامان دادن به عزادارى در جهت پرشور كردن و استفاده بهتر از رسالت حركتآفرينى و آزادىبخشى آن بود.
اما، با همه ناسزاگوييها و مخالفتهاى غيرمنطقى و فضاسازيها، گروه بزرگترى از مراجع و فضلا و واعظان مصلح و نويسندگان برجسته و روشنانديش، از حركت اصلاحى سيدعلامه امين جانبدارى و با تجليل و حمايت از وى حربه مخالفان را كند كردند. از جمله اين عالمان:
1. سيدابوالحسن اصفهانى، كه آشكارا به حرمت استفاده از قمه و شمشير بر سر زدن در مراسم عزادارى فتوا داد.12
2. سيدمحسن شراره، از مراجع و استادان صاحب حوزه در لبنان.
3. سيدمهدى قزوينى.
4. سيدهبةالدين شهرستانى.
5. شيخ على قمى.
6. شيخ جعفر بديرى.13
علماى ايران نيز از علامه امين تجليل كردند. در سفرى كه ايشان به سال 1353 ق، به ايران آمد، حوزه قم و تهران و مشهد از اين انديشور روشنانديش قدردانى كردند.
آيتاللّه شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، موسس حوزه قم در وقت توقف ايشان در شهر قم، جاى نماز جماعت خود را به ايشان واگذارد و نهايت پذيرايى را از اين مهمان فرزانه به انجام رساند.14 اين تكريم و احترام حوزويان از اين عالم بزرگ در شكستن صولت مخالفان، بسيار كارآمد بود.
ابوهريره سيدعبدالحسين شرفالدين
نويسنده: سيدعبدالحسين شرفالدين
ناشر: دارمورخ العربى، بيروت 1427 ق
علامه سيدشرفالدين عاملى (م: 1377 ق) در عرصه دينپژوهى و نقد و بررسى ميراث اسلامى كارنامهاى درخشان دارد و سراسر زندگى پربار علمى و تبليغى او در اين راه سپرى شده است.
وى، با زبان و قلم به نقد خرافه و خرافهپراكنان پرداخت و عالما دين از همه گروهها و مذاهب را به مبارزه با اين پديده ويرانگر فرا خواند.
شرفالدين، در آگاهى بخشى به عالمان دين و دستاندركاران تراث اسلامى، كتابها و رسالههاى گوناگونى تأليف كرد، مانند تحفة المحدثين در معرفى راويان ضعيف صحاح سته15 و الفضائل الملفقه.16 وى در اين رساله به معرفى پارهاى از احاديث و فضائل ساختگى در كتابهاى روايى پرداخته است.
از جمله كتابهاى ارزنده شرفالدين در حوزه نقد و تحريفزدايى از متون روايى، كتاب ابوهريره است. وى پس از شرح و معرفى ويژگيهاى شخصيتى و سياسى اين جاعل و خرافهپرداز، به روشنگرى پيامدهاى ويرانگر رواياتى پرداخته است كه ابوهريره آنها را جعل و يا از ديگران روايت كرده است. وى با بررسى سند و تحليل محتواى بيش از چهل حديث از روايات ابوهريره، كه بخشى از آنها مربوط به تاريخ بنىاسرائيل است، خرافه بودن آنها را آشكار ساخته است.
شرفالدين در مقدمه كتاب، در انگيزه نگارش آن نوشته است:
»بدين سبب به افشاى نقش ويرانگر ابوهريره در تاريخ حديث و معرفى گوشهاى از احاديث ساختگى او پرداختم كه پيوندى مستقيم با حيات دينى و عقلى مسلمانان دارد و اگر اين هدف نبود، چنين كارى را به ديگران وامىگذارد و دشوارى آن را به خود همواره نمىكردم. اما دامنه بسيارى از اين احاديث موهون به اصول و فروع دين كشيده شده و فقها و متكلمان به آن استدلال مىكنند.
سنت راستين در محتوا و روش، داراى ويژگى خاص خويش است كه صاحبان انديشه و ذوق و آشنايان با علوم بلاغى آن را مىشناسند و سنت را به وسيله آن از غير سنت باز مىشناسند.
سنت برتر از آن است كه خار ناخالصى در آن برويد و كسى چون ابوهريره با ناديده گرفتن وجدانهاى هوشمند به رسول خدا و امت پيامبر پيرايهاى زشت ببندد.
سنت، منهاج اسلام و مجموعه قوانين روشنگر حيات اسلام است كه همه آيينهاى اخلاقى، اعتقادى، اجتماعى و ادبى از آن گرفته مىشود و هيچ منطقى ما رابه سكوت در برابر اين ستم كه جوهره اسلام را به خطر مىافكند، دعوت نمىكند؛ بلكه عقل سليم ما را فرا مىخواند كه از جوهره اسلام كه به ما درس آزادگى و خرافهگريزى مىدهد، پاسدارى كنيم و از حريم آن دفاع كنيم. در اين راستا بايد صحاح و مسانيد جمهور اهل سنت كه به روايات دور از خرد اين مرد پرگو آلوده گرديده پاكسازى گردد. ما اين تحقيق را به دست مىدهيم تا سنت راستين پيامبر را از پيرايههاى ناروا پاك و حق را نمايان و آشكار سازيم. «17
از جمله روايتهاى ابوهريره كه سيدشرفالدين در اين پژوهش، آنها را نادرست، ناسازگار با قرآن، مبانى دينى و سنت قطعى رسول اللّه دانسته و خيالى و غيرواقعى بودن آنها را روشن كرده است، عبارتاند از:
1. آفرينش آدم به صورت خداوند. 18
2. رؤيت خداوند در قيامت با چشم سر. 19
3. قدم گذاشتن خداوند بر آتش. 20
4. زدن موسى بر چشم ملك الموت.
5. سوزاندن لانه مورچگان به فرمان حضرت موسى.
6. سب و لعن پيامبر به افراد بىگناه. 21
7. مسخ شدن امتى از بنىاسرائيل به صورت موش. 22
8. بافتن ماجراهاى خيالى درباره امتهاى گذشته. 23
تنزيه مكتب اهلبيت از خرافهگرايى
بخش ديگرى از نوشتههاى سيدشرف الدين، بيانگر تلاشهاى گسترده وى در تنزيه مكتب اهلبيت از خرافههايى است كه بدخواهان و ناآگاهان به آن نسبت دادهاند. در گذشته به نظر سيدشرفالدين، امويان و اكنون هواداران آنان، مكتب اهلبيت را كهنهگرا مىدانسته و مىدانند. اينان بدين منظور بر اين اتهام، به مكتب عقلانى اهلبيت اصرار مىورزند، تا از اين راه اين مكتب پويا و حاضر در متن زمان و زمانه را مذهبى خرافى جلوه دهند و جامعه اسلامى را از پيروى از آن و قرار گرفتن در راه امام حسين و حماسه حسينى باز دارند و نگذارند جوانان در جستوجوى حقيقت، به سرچشمههاى زلال پاكى دست يابند.
وى، عصبيت و حسد و بىتقوايى را از عوامل اين سنگاندازيها و تهمتزدنها مىداند و سران، علما و نويسندگان مذاهب را به خداترسى و تذهيب نفس سفارش مىكند.
شرفالدين، در نوشتههاى گوناگون، عقلانيت باورها و آيينهاى شيعى را به تصوير كشيده است و شيعه را از خرافهها و سخنان نابخردانه نسبت داده شده به آن منزه دانسته است و يادآور شده است: ابن حزم ظاهرى از گذشتگان و نويسندگان جريده المنار از معاصران، نسبتهاى ناروايى به شيعه داده و خرافههايى را از مذهب شيعه مىپنداشتهاند كه هيچ نشانى از آنها در متون شيعه وجود ندارد و حال اگر در شمارى از شيعيان رفتارى غيرعقلانى ديده مىشود، ربطى با فرهنگ ناب و خردمندانه شيعه ندارد. اينگونه خرافهها، در باور و رفتار همه مسلمانان وجود دارد.
ابنحزم ظاهرى در كتاب »الفصل« به شيعيان نسبت داده:
»آنان ازدواج با نه زن را روا مىدارند و »تُرب« نمىخورند و مىگويند اين بوته پيش از كربلا نبوده و با خون حسين روييده است. «24
شرفالدين اين نسبت ناروا را به پيروان اهلبيت، را نمىپذيرد و با دلائل ثابت مىكند شيعيان مانند ديگر مسلمانان ازدواج با بيش از چهار زن را، آن هم مطابق با شرائطى كه در قرآن آمده، حرام مىدانند و تاكنون كسى از شيعيان به چنين كارى دست نزده است و نيز در فقه »شيعه« »كرنب = ترب« مانند ديگر سبزيجات حلال است.
شرفالدين، از بزرگان اهل سنت نقل كرده كه زبان ابن حزم ظاهرى و شمشير حجاج از يك مادر زاييده شدهاند25 و او چنان در تهمتزنى، جسارت ورزيده كه بىباكانه به باقلانى نسبت داده كه او هر فسق و كفرى را به پيامبران نسبت داده است26 و به سمنانى، از بزرگان اشاعره، نسبت كفر به پيامبر داده است. 27 و نيز به محمد بن حسين فورك و سليمان باجى از بزرگان احناف، بهتانهاى شگفت زده است. 28 و يا شمارى از ناآگاهان و بدخواهان، شيعيان را متهم ساخته بودند كه از سر خرافهگرايى، گوشت اشتر نمىخورند.
شرف الدين پاسخ داده است: هيچ يك از فقهاى شيعه گوشت شتر را مكروه ندانسته كه فرضاً آن را حرام بشمارند و در ابواب فقهى شيعه، در باب قربانى، از شتر پيش از ديگر چهارپايان نام برده شده و در همه سرزمينهاى شيعه، شتر خورده مىشود. 29
لؤلؤ و مرجان
نويسنده: ميرزاحسين نورى
تحقيق: حسين استاد ولى
226 صفحه.
ناشر: دارالكتب الاسلاميه 1375
ميرزا حسين نورى (م - 1320 ش) معروف به محدث نورى، از شاگردان برجسته ميرزاى شيرازى است. او پژوهشگر پركار بود و در دانش رجال و كتابشناسى تحقيقات ارزندهاى را عرضه كرد.
محدث نورى شاگردان موفق و تأثيرگذارى را در حوزه تاريخ و حديث و رجال تربيت كرد. وى افزون بر كارهاى پژوهشى و تأليفى چون مستدركالوسائل در حوزه حديث، واعظ بود، به منبر مىرفت، مرثيه مىخواند و در عزاى امام حسين مردم را مىگرياند و خود نيز مىگريست.
محدث نورى از نفوذ تحريف و خرافه به حوزه عزادارى و مرثيهخوانى، در نگرانى شديد به سر مىبرد. و براى پيراستن اين مراسم مقدس و معنوى از پيرايهها و دروغها، دست به قلم برد و كتاب پرارج لؤلؤ و مرجان را نوشت.
انگيزه اصلى تأليف اين كتاب، آنگونه كه خود وى يادآور شده: رواج خرافه و دروغ در حوزه مقدس تبليغ، بويژه در مراسم و مجالس عاشورا بوده است؛ موضوعى كه افزون بر بدعتگسترى و دروغپراكنى درباره سيد شهيدان، چهره شيعه را در جهان به جلوهگر مىسازد و مردم را از گرايش به مكتب اهلبيت باز مىدارد. 30 آنچه به تلاش علمى و افشاگريهاى بهنگام و بايسته محدث نورى در اينباره شتاب داد، شكوه طلبهاى به نام مولوى سيدمرتضى جانپورى، از طلاب هند بود. از رواج خرافه و دروغپردارى در مجاس وعظ و روضه شيعيان هند. وى، از محدث نورى خواست در اينباره به واعظان هشدار دهد. اين خود انگيزه محدث نورى را در مبارزه با خرافه و تحريف بيشتر كرد. زيرا به روشنى دريافته بود كه به اين بلاى خانمانسوز، نه هند، كه مجالس عراق و ايران را نيز درنورديده و آفت آن به همه عرصههاى وعظ و روضه و مقتل و زيارت سرايت كرده است:
»روزى طلبهاى را ديدم آن دروغهاى قبيحه را براى شهدا مىخواند. دستى بر كتفش گذاشتم، ملتفت من شد، گفتم: از اهل علم قبيح نيست چنين اكاذيبى در چنين محضرى؟! گفت: مگر مروى نيست؟ تعجب كردم، گفتم: نه. گفت: در كتابى ديدم. گفتم: در كدام كتاب؟ گفت مفتاج الجنان، ساكت شدم؛ چه كسى كه در بىاطلاعى كارش به اينجا رسد كه جمعكرده بعضى عوام را كتاب مىشمرد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نيست. «31
كتاب لؤلؤ و مرجان در يك مقدمه و در دو فصل تنظيم شده است:
فصل اول، در اخلاص در عبادت و روضهخوانى و پرهيز از ريا.
فصل دوم در ارزش صدق و راستگويى. مؤلف در اين فصل به شرح، درباره مباحث مربوط به دروغ، بحث كرده است مانند: اقسام دروغ، توريه، دروغ مصلحتآميز، دروغهاى رايج در ميان روضه خوانان، بويژه درباره وقايع عاشورا و تعزيه و زيارت ائمه. پس از آن وظايف عالمان در برخورد با دروغپردازان و خرافهگستران را برشمرده است و با عنايت به آيه كريمه »واجتنبوا قول الزور«32 و آيات ديگر به طلاب و واعظان هشدار داده از نقل و شنيدن چنين ياوههايى بايد دورى گزيد.
محدث نورى، در لؤلؤ و مرجان به پارهاى از دروغها و روضههاى دروغ و كتابهايى كه در آنها خرافه، دروغ و سخنان غيرمستند و واهى بسيار ديده مىشود، اشاره مىكند، از جمله:
1. »آنچه روضهخوان مىخواند كه بعد از رفتن علىاكبر به ميدان و آمدن آن حضرت به مادرش ليلا فرمود: برخيز برو در خلوت و دعا كن براى فرزندت كه من از جدم شنيدم كه مىفرمود: »دعاى مادر در حق فرزند مستجاب مىشود. « تا آخر آن كه تمام دروغ است. «33
2. مستند نبودن كتابِ مفتاح الجنان و عوام بودن گردآورنده آن. 34
3. محرق القلوب، نوشته آخوند ملامهدى نراقى، كه دربردارنده اخبارى است موهون، بىاصل و بىمأخذ و مخالف روايت ثقات، بلكه اخبارى كه به يقين دروغاند و مطالب منكره كه ناظر بصير، تعجب مىكند از نوشته شدن چنان مطالبى به قلم چنان عالمى. 35
4. دروغ بودن داستان آمدن هاشم مرقال به كمك امام حسين(ع) در روز عاشورا كه در محرق القلوب نراقى و پيش از آن در روضة الشهداء نقل شده است.
ملامهدى نراقى در محرق القلوب مىنويسد:
»چون بعضى از ياران به جنگ رفته شهيد شدند، ناگاه از ميان بيابان، سوار مِكمَل و مسلح پيدا شد، مركبى كوه پيكر سوار بود. خودعادى فولاد بر سر نهاده و سير مدوَّر بر سر كتف درآورده و تيغ يمانى جوهردار، چون برق لامع حمايل كرده و نيزه هيجده ذرعى در دست گرفته و ساير اسبابِ حرب را برخود آراسته كالبرق اللامع والبدر الساطع به ميان ميدان رسيد و بعد از طريد و جولان روى به سپاه مخالف كرد و گفت: هركه مرا نشناسد، بشناسد، منم هاشم بن عُتبة بن ابى وقاص، پسر عمّ عمر سعد.
پس روى به امام حسين كرد و گفت: السلام عليك يا اباعبداللّه. اگر پسر عمّم عمر سعد، به جنگ شما آمده، من آمدهام جان خود را نثار شما كنم. «
محدث نورى پس از نقل اين خبر، در ردّ آن مىنويسد:
»مبارزات و كشته شدن او [هاشم مرقال در روز عاشورا] تمام آن دروغ است جزماً؛ زيرا كه هاشم از شجاعان معروف بود و از اين جهت او را مرقال مىگفتند و از خاصه ملازمان ركاب ظفر انتساب حضرت اميرالمؤمنين بود و عَلَم بزرگ اردوى جلالت و رايَت عظماى عساكر منصوره در جنگ صفين در دست او بود... و همان روز شهيد شد. «36
محدث نورى، در پى نقل داستان جعلى پيشين از محرق القلوب ملامهدى نراقى، از شخصى ياد مىكند به نام فضل بن على كه ملامهدى نراقى، برخلاف نظر و تحقيقات دقيق علماى انساب و مؤلفان احوال ائمه اطهار(ع) وى را فرزند امام على و برادر امام حسين(ع) پنداشته كه در روز عاشورا، در عرصه نبرد حضور داشته است:
»چون پسر سعد هزار سوار براى مقاتله با هاشم [مرقال] فرستاد، حضرت نيز برادر خود فضل را با ده نفر از انصار براى اعانت هاشم فرستاد. «37
كتاب اسرار الشهاده، نوشته فاضل دربندى، به نظر محدث نورى در بردارنده اخبار واهى و ساختگى بسيار است. تا آنجا كه:
»براى مخالفين ابواب طعن و سخريه و استهزاء باز نمود و همتاش او را به آنجا كشاند كه عدد لشكر كوفيان را به ششصد هزار سوار و دو كرور پياده رساند. و براى جماعت روضهخوانان، ميدانى وسيع مهيا نمود كه هرچه كميت نظر را در آن بتازند، به آخر نرسانند و در بالاى منابر، با نهايت قوت قلب، مستند ذكر كنند كه فاضل دربندى چنين فرموده:
»... اين كتاب در نزد علماى فن و نقادين احاديث و سِيَر، بىوقع و بىاعتبار و اعتماد بر آن، كاشف از خرابى كار ناقل و قلت بصيرت اوست در امور.
... از مطالب عجيبه آنكه: براى خودم مرحوم مذكور، مشافهةً نقل كرد كه: من در ايّام سابقه شنيدم كه فلان عالم گفت، يا روايتى نقل كرد كه: روز عاشورا، هفتاد ساعت بود و من در آن وقت اين را غريب شمردم و متعجب شدم از نقل آن، ولكن حال كه تأمل در وقايع روز عاشورا كردم، خاطرجمع، يا يقين كردم كه آن نقل راست و آن همه وقايع نشود، مگر در آن مقدار زمان.« 38
6. داستان زعفر جنى و عروسى قاسم. محدث نورى اين دو داستان را موهون مىداند و مىنويسد:
»سخن در آن اخبار موهونه و كتب غيرمعتمده است كه سابقاً در ميان بود و از نظر بزرگان علما گذشته و به آنها اعتنا نكردند و مراجعه ننمودند. حتى مثل علامه مجلسى و محدثين عصر او و قبل از او، و بعد از او، نه آن است كه آنها را نديده و بر آن كتب واقف نشدند قصه زعفر جنى، و عروسى قاسم، از نظر ايشان مخفى نشده. هر دو روضه كاشفى موجود و دوم در منتخب شيخ كه مسّتمل است بر موهون... و غيرموهون [موجود است]. «39
7. گزافهگويى در شمار لشكر كوفيان: سواره ششصد هزار و پياده دو كرور. 40
8. دروغ بودن حركتِ امام حسين(ع) از مدينه با دبدبه و كبكبهاى چون شاهان:
»خبر طولانى در كيفيت بيرون آمدنِ حضرت سيدالشهداء(ع) از مدينه طيبه كه در ميان اين جمعيت دائر، و فاضل دربندى آن را در اسرار خود از بعضى شاگردانش روايت كرده كه او در مجموعهاى كه آن را نسبت مىدهند به بعضى روضهخوانها ديده كه از عبداللّه بن سنان كوفى و روايت كرده و او از پدرش، از جدّش كه قاصد اهل كوفه بود و مكتوبى آورد و جوابى خواست، حضرت سه روز مهلت خواست، روز سيم عازم سفر شدند. گفت: بروم ببينم جلالت شأن پادشاه حجاز را كه چگونه سوار مىشود! آمد، ديد حضرت بر كرسى نشسته، بنىهاشم دورش را گرفته و مردان ايستاده و اسبان زين كرده و چهل محمل كه همه را به حرير و ديباج پوشاندهاند، حاضر!
آنگاه كيفيت سوارى را به شرحى عجيب نقل كرده كه هر سطر آن، مشتمل است بر چند دروغ.
و اين شخص همراه بود تا عصر روز يازدهم كه ابن سعد امر كرد شترانِ بىجهاز حاضر كردند براى سوار شدن اسيران. و در آنجا نيز شرحى تازه داده، آنگاه به يادش آمد سوارى در آن روز، با آن جلالت، پس گريست تا آخر خبر كه انسان متعجب است از كيفيت ساختن آن.
و از آن عجبتر ضبط كردن چنين فاضلى است آن را در كتاب خود و حال آنكه ديده كه در »ارشاد« مفيد مروى است كه چون خواست حضرت از مدينه طيبه بيرون بيايد، اين آيه را خواند:
»فخرج منها خائفاً يترقّب قال ربِّ نجّنى من القوم الظالمين. «41
و چون وارد مكه معظمه شدند، اين آيه را تلاوت فرمودند:
»ولما توجّه تلقاء مدين قال عسى ربى أن يهدينى سوأَ السبيل. «42
و سيره و زى مذكور در اين خبر بىاصل، زى جبابره و ملوك است، با سيره امامت، غايت مباينت را دارد. «
استاد شهيد مطهرى، درباره شخصيت علمى محدث نورى و معرفى اثر او، كتاب لؤلؤ و مرجان مىنويسد:
»مرحوم حاج ميرزا حسين نورى، اعلى اللّه مقامه، استاد شيخ عباس قمى، محدثى است كه در فن خودش فوق العاده متبحر بود و حافظهاى بسيار قوى داشته است. مرد باذوق و بسيار با ايمان بوده است. او در موضوع منبر كتابى نوشته است به نام: لؤلؤ و مرجان. با اينكه كتاب كوچكى است، ولى فوق العاده خوب است. در اين كتاب، راجع به وظايف اهلمنبر سخن گفته است. همه اين كتاب در دو فصل است: يك فصل آن درباره اخلاص، يعنى خلوص نيت است؛ كه يكى از شرايط گوينده و خطيب، واعظ، روضه خوان اين است كه خلوص داشته باشد، منبر كه مىرود، روضه كه مىخواند، به طمع پول نباشد و چقدر عالى در اين موضوع بحث كرده است... . شرط دوم، صدق و راستى است، و در اينجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغها را چنان بحث كرده كه من خيال نمىكنم در هيچ كتابى درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد اين كتاب در دنيا نظير نداشته باشد. عجيب اين مرد تبحر از خود نشان داده است. «43
شيعه چه مىگويد
نويسنده: حاج سراج انصارى حاج سراج انصارى (م - 1342 ش) از عالمان متعهد و مسؤوليتشناس و خرافهستيز سده اخير بود. سراسر زندگى پربركتش، در عراق و ايران در دفاع از باورهاى اصيل شيعه و جدا كردن آن از پيرايههاى خرافى سپرى شد.
حاج سراج انصارى در افشاى تحريفگريهاى بدخواهان و سادهدلان از ساحَتِ مقدس دين و مكتب، كارهاى برجستهاى را به انجام رساند و آثار سودمندى را فراروى اهل مطالعه گذارد، مانند نبرد با بىدينى.44
دين چيست و دعوى پاك دينى براى چيست، خرد چيست و خردمند كيست و نشريههاى: ماهانه اتحاديه مسلمين ايران، مجله مسلمين و آيين اسلام.
حاج سراج از پيشگامان نشر مطبوعات دينى است. 45 وى با روشنگريهاى دينى و خرافهزدائى از چهره مكتب تشيع، موفق گرديد گروهى از پيروان ديگر اديان آسمانى و عدهاى از بهائيان را به دين اسلام علاقهمند سازد46. حاج سراج، تحريف مفاهيم دينى و درهم آميختن ارزشهاى اسلامى با خرافه و غربزدگى و تجددگرايى افراطى را از بازدارندههاى شناخت اسلام مىشمرد و همزمان در حدِ توان خود، به مبارزه با اين دو پديده خطرناك دست زد و با زبان و قلم و نشر كتاب و مجله به روشنگرى جوانان پرداخت. او هم از سوى گروههاى شبه روشنفكر و غربزده و هم متحجرانِ گريزان از زمان و زمانه مورد تهاجم قرار گرفت.
اين عالم روشنانديش، در دروهاى كه آموزهها و شعائر دينى از سوى رضاخان پهلوى و روشنفكران و غربزدگان وابسته به دستگاه رضاخان و قوام دهنده آن، خرافه انگاشته مىشدند، در نشريه آيين اسلام، پرسشى را در اين باره به اقتراح گذاشت و از همه انديشهوران، روشنانديشان، اهل قلم و علاقهمندان به زلالى و نابى انديشه دينى، درخواست پاسخ و راهنمايى كرد و پاسخهاى رسيده و درخور توجه را منتشر ساخت.
»خرافات چيست؟
موضوعى كه بسيار اهميت دارد و بايد در پيرامون آن گفتوگو شود، موضوع خرافات است كه هر جمعيتى مبارزه با خرافات را در مرامنامه خود گنجانده و هر نويسنده، مخالفت با خرافات را هدف خود ساخته است. ما نيز يكى از آنانيم كه آن مبارزه و اين مخالفت را بر خود لازم مىدانيم. چيزى كه هست ما نخست مىخواهيم از افكار عامه استفاده نموده و ببينيم خرافات در نظر عامه چيست. چه امرى را خرافات مىنامند.
ناگفته پيداست كه تا موضوع خرافات روشن نشود، مبارزه و مخالفت با آنها جز اتلاف وقت فايده ديگرى ندارد. ما مىخواهيم بدانيم كه جمعيتها و نويسندگان و علما و فضلا چه چيز را خرافه مىگويند و آنهايى كه مبارزه با خرافات را عنوان نمودهاند، مقصودشان چيست؟ اين واژه (واژه خرافات) در زبانها و نوشتهها بسيار به كار برده مىشود. ما مىخواهيم بفهميم كه مبارزين خرافات و مخالفين آنها راستى مىدانند با چه چيزها بايد مبارزه نمايند... اينك مىپرسيم خرافات چيست؟ هركس كه راجع به خرافات و تشخيص آن معلوماتى دارد، مىتواند بنويسد و به اداره آيين اسلام بفرستد، تا در اين ستون درج شود و خواهش منديم كه زياده از يك صفحه نباشد تا در يك شماره درج گردد. «
در پاسخ اين اقتراح، مقاله كوتاهى در شماره 14 همان سال سوم آيين اسلام چاپ شد. اين راب ايد افزود كه خود حاج سراج روى خرافه حساسيت پيدا كرده ود و اعتراف داشت كه خرافات، چهره دين را پوشانده و لازم است كه دين را به حالت اولى خود برگردد و رنگى ديگر بر خود نگيرد. 47
دغدغههاى دينى و مسؤوليتشناسى حاج سراج، وى را وامىداشت محافل و شعائر دينى را رصد كند و در برابر كارهاى خرافى و ناروا به نام شعائر دينى بايستد و فضلاء و مراجع تقليد را به مبارزه با آن وادارد و در مواردى چهرههاى موجه و مردمى را به خاطر سكوت در برابر اين نارواييها سرزنش كند.
وى در سفرى كه در ماه محرم، در دوره آيتاللّه بروجردى به قم داشته بود، با خرافههاى گوناگون از جمله: قمهزنى در لواى عزادارى حسينى روبهرو مىگردد. اين صحنه دل او را به درد مىآورد و در برابر آن واكنش نشان مىدهد و در ضمن خاطرات سفر خود به قم مىنويسد:
»چيزى كه هست و داراى اهميت فوقالعاده مىباشد، آن است كه پيروان مكتب تشيع بايد در اقامه عزادارى، مرتكب اعمالى نشوند كه بسيار زننده باشد. بايد اوضاع كنونى جهان را نيز در نظر بگيرند و ظاهر شرع مقدس اسلام را شديداً مراعات كنند و كارى نكنند كه وسيله حمله دشمنان و بهانه و بدگويى آنان باشد.
امروز، ما مىبينيم كه تبليغات در هر رشته عكس العملهاى مؤثرى دارد و تبليغات به اندازهاى مؤثر است كه مىتواند بر چهره زيباى حق، پرده باطل بكشد و يا هيكل زشتِ باطل را يك موجود زيبايى معرفى نمايد. مثلاً وقتى كه در ميان اعمال عزادارى، يك عمل ناروايى... مشاهده مىشود، دشمنان ما همان عمل را به رخ جهانيان كشيده و در اطراف آن، آن قدر تبليغات مىنمايند كه آن مرد آمريكايى يا آن دانشمند اروپايى، چنين تصور مىكند كه مكتب تشيع، مروج چنين اعمالى است و به همين مناسبت، با نظر تحقير به آن مكتب مقدس مىنگرند.
اين حقيقت را سيزده قرن پيش، رهبر معظم ما پيشواى ششم، حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، در يك جمله كوتاه بيان فرمود و آن جمله اين است:
»كونوا لنا زينا ولاتكونوا علينا شيناً. «
شما پيروان مكتب تشيع به وسيله كارهاى نيك سبب سربلندى ما باشيد و كارى نكنيد كه براى ما مايه ننگ و عار باشيد.
حتى در دنباله اين جمله مىفرمايد:
»وقتى كه شما پيروان ما كار بدى كرديد و اعمال ناروايى را مرتكب شديد، دشمنان ما آن اعمال را از ناحيه ما و اثر تربيت ما خواهند پنداشت و خواهند گفت كه: مكتب جعفر بن محمد است كه چنين پيروان بدكارى را تربيت كرده است.«
آرى كارهاى زننده از قبيل قمه زدن و قفل به تن كردن و نظاير آنها، سبب آبروريزى مكتب تشيع مىشود و بيگانگان چنين تصور خواهند نمود كه اينگونه اعمال از آيين مذهبى تشيع است، و حال آنكه آيين جعفرى و مذهب تشيع منزه و مبرا از اين قسم اعمال ناروا بوده و مىباشد.
باز بايد در اينجا تكرار كنم كه: مراسم عزادارى با اين قسم كه مشاهده مىشود، مربوط به آيين مذهب تشيع نيست؛ يعنى هيچگاه مكتبِ جعفرى دستور نداده است كه مراسم عزادارى را با اين كيفيتها كه امروز در شهرهاى ايران و عراق و هندوستان و... مرسوم است، برپا نمايند. پس همه اين مراسم، از ناحيه خود شيعيان و با سليقه خود آنان نسبت به مقام حسينى، ارواحنا فداه، سرچشمه مىگيرد. البته براى ابراز محبت و اظهار علاقه هم حد و حدودى نمىتوان تعيين نمود، مگر اينكه مخالف با قوانين مقدسه اسلام باشد. چيزى كه هست بايد مراسم نام برده، عقلايى و منزه از اعمال ناروا باشد و بهانه به دست دشمنان دين ندهد، خصوصاً شهرهاى مذهبى و على الخصوص شهرستان قم، كه مركز فرهنگ اسلامى و كانون تعليم و تربيت است، بايد اهالى محترم آن، براى ديگران آيينه كمالات و مرآت تقوا و فضيلت باشند. شايسته نيست كه ساكنين يك چنين شهر مقدسى كه مورد توجه جهانيان است، اعمالى را به عنوان مراسم عزادارى مرتكب شوند كه سبب سرافكندگى بزرگان دين و رهبران مسلمين گردد.
من در دهه عاشورا در قم ناظر جريانى بودم كه هيچگاه با حيثيت و معنويات قم متناسب نبود؛ زيرا كسانى كه از خارج وارد اين شهر مقدس مىشوند، انتظار دارند كه از رفتار ساكنين آن و جريانات مذهبى آن و مخصوصاً از كيفيت عزادارى آن سرمشق بگيرند؛ ولى وقتى مىبينند اهالى محترم قم موكبهاى عزا را برخلاف اصول متعارف به راه انداختهاند، با نظر تحقير به موقعيت قم نگاه نموده سخت عصبانى مىشوند و مىگويند: درست است كه پيشوايان دين مقدس اسلام براى اقامه عزا اصول و مواردى تعيين نفرمودهاند و فقط استحسان عزادارى و گريه كردن و گرياندن و نوحهسرايى نمودن را ضمن اطلاقات بيان فرمودهاند، ولى اجازه ندادهاند كه هركس هرچه دلش خواست به عنوان عزادارى مرتكب شود. اگر اين طور باشد، يعنى هركس، هرچه دلش بخواهد به عنوان عزادارى مرتكب شود، بايد به اساس دين و مذهب و تعليمات قرآن براى هميشه فاتحه خواند؛ زيرا اسلام از طلوعش با فساد و كارهاى زشت و ناروا مبارزه كرده است. چگونه ممكن است به پيروان خود، ارتكاب اعمال ناشايسته را اجازه دهد؟ بنابراين، روح اسلام از كارهاى زشت و نادرست بيزار است.
عزادارى و گريه كردن و گريانيدن و نوحهسرايى در مصيبت سالار شهيدان حضرت اباعبداللّه، روحى فداه، بسيار خوب و لازم و مستحسن است؛ اما اعمالى كه هيچ ربطى به عزادارى و گريانيدن ندارد، بلكه صرفاً وحشىگرى و ديوانگى و براى بازى كردن و تفنن و تشريفات باشد، نه تنها مستحسن نيست، بلكه قبيح و مستهجن است؛ مثلاً افراشتن بيرقها، سينهزدن و دسته جمعى نوحه خواندن و نظاير آنها در گريانيدن شايد مؤثر باشد؛ اما قمه زدن و زنجير زدن و شتر آوردن و بالاى شتر طبل زدن و نظاير آنها جز مسخره كردن و بازى كردن چيز ديگرى نيست. «48
از جمله كتابهاى وى در ترسيم باورهاى درست شيعى و خرافهزدايى از آن، كتاب »شيعه چه مىگويد« است. اين كتاب پاسخى است به شبههافكنيهاى كسروى در كتاب »داورى«. رضاخان با دعوى مبارزه با خرافات، مبارزه با باورها، آموزهها و شعائر اصيل شيعه را در سرلوحه كار خود قرار داد و در اين راه، شمار بسيارى از قلم به دستان فريبخورده و وابسته به يارى او برخاستند. از كسانى كه در اين دوره و با دعوى روشنفكرى به نبرد با مذهب برخاست، كسروى بود. كسروى با دعوى پاك دينى و خرافهزدايى، با مبانى و آموزههاى روشن شيعى به رويارويى برخاست. در اين راستا موضوع امامت، مهدويت و انتظار، زيارت، توسل و عزادارى امام حسين(ع) را زير سوال برد. آنچه كه به اين فرد در مذهبستيزى و گسترش برنامههاى تخريبى وى، مدد مىرساند، پارهاى از پيرايهها و خرافهها در عزاداريها و مراسم مذهبى بود. پارهاى از كارهاى نابخردانه در عزاداريها، مانند قمهزنى، قفل زنى و... يا حمل جنازه به عتبات، بدون رعايت مسائل بهداشتى، اختلاط مردان و زنان در زيارت ضريح ائمه و... دستاويزى شده بود براى فردى با قلب بيمار، مانند كسروى تا به اصل تشيع و باورهاى حياتآفرين و ناب آن هجوم برد و آنها را به سخره بگيرد.
حاج سراج از دوستان و همشهريان كسروى، وقتى او را ديد كژراهه مىرود، زبان به ارشاد وى گشود. در اين باب، افزونِ بر گفتوگوهاى شفاهى، به نامهنگارى پرداخت و با نامههاى روشنگرانه خود، بر آن بود او را به مسير درست برگرداند. با اينكه نامههاى زيادى بين آن دو رد و بدل شد، اما نتيجهاى به دست نيامد و كسروى دست از اراجيفگويى برنداشت.
حاج سراج وقتى دريافت كسروى بنا ندارد حق را بپذيرد و در برابر حق سر تسليم فرود آورد و بين آنچه را خرافهسازان ساخته و به مذهب نسبت مىدهند با حقيقت ناب كه تشيع راستين مظهر و نمود آن است، فرق بگذارد، به نقد ديدگاههاى وى همت گمارد و عالمانه به يكايك شبهههاى او پاسخ داد.
وى در اين بررسيها و پاسخگوييهاى روشنگرانه، ثابت كرد كه مكتب تشيع از خرافه و هرگونه سخن نابخردانه به دور است و آموزههاى آن، بر عقلانيت و خردمندى بنا شده است.
كسروى، با درهم آميختن حق و باطل و مغالطهگرى، چيزهايى را به شيعه نسبت مىداد كه ساحَتِ شيعه از آنها به دور بود. او بر رفتارهاى نابخردانه شمارى از عوام تكيه داشت و بر جعليات چشم دوخته و از حقايق ناب، چشم فرو بسته بود. خرافهها را آموزههاى شيعه مىپنداشت، از اين روى شيعه را، به گمان خود، زير پُتك تخريب خود قرار داده بود.
حاج سراج، درباره نقش آيينهاى غيردينى و دخيل در كدر جلوه دادن آموزههاى اصيل و ناب دينى، مىنويسد:
»هر دينى كه آغاز شده است، نخست هيچگونه خرافات در آن نبوده و نبايستى بود. و پس از مرور زمان، گروهى كه معلوم نيست آلت دستِ دشمنان دينى بودهاند يا اينكه اغراض مخصوص داشتهاند، يا اصلاً از نافهمى در پى هوى و هوس خود بودهاند، خرافات چندى را داخل آن دين نمودهاند. و [به خاطر] نبودن سازمان منظم دينى، رفته رفته آن خرافات را ميان پيروان آن دين سرايت داده است كه بالاخره در انظار عموم آن همه خرافات جزء دين محسوب شده و بهانه به دست دشمنان دين افتاده و براى زباندرازى و گستاخى، عنوانى به دست آنها افتاده است و ميدان براى نيرنگ و فريبكارى باز شده و به هياهو برخاستهاند. روى همين اصل، كسروى كه استاد نيرنگ است ميدان وسيعى در اين زمينه براى مقاصد خود باز ديده و خرافاتى كه نمىدانيم از چه سبب و از كجا پيدا شده است، در دست خود عنوان و آن را در كتابهاى خود، خصوصاً در شيعىگرى آنها را به رخ شيعيان كشيده است. تا توانسته است از بدگويى به پيشوايان دين دريغ نكرده است. مثلاً خرافاتى نظير قمهزدن و زنجير زدن و قفل به تن كردن و مانند آنها را بيشتر اهميت داده است. و با آوردن پيكرههايى چند و نوشتن گفتارهايى چرند، حملات خود را به عالَم تشيع ادامه داده اين ندانسته كه حقائق در جاى خود، محفوظ بوده، از اين نيرنگها و نوشتهها كوچكترين نتيجهاى نخواهد گرفت. «
حاج سراج، سپس در نقد كسروى تصريح كرده كه در مورد كارهاى خرافى كه وى مكتب را به بهانه آنها مىكوبد، كوچكترين خبر ضعيف نيز وجود ندارد و در مورد قمهزنى و قفل به تن زدن و استفاده از زنجيرهاى تيغدار و خودآزارى در هيچ خبر و حديث گزارشى در دست نيست و اين گونه خودآزاريها، هيچ ربطى به دين و مكتب ندارد، تا كسروى بتواند به اين دستاويزها، دين را خرافى جلوه دهد و نسل جوان را به رويگردانى از آن فرا خواند.
»علاوه، اگر آن كارها جزء دين بود، لازم بود همه افراد متدينين به آن اقدام نمايند، در حالى كه هيچ يك از دانشمندان و عقلاء و انبوه توده شيعه تاكنون همچو كارى نكرده و سخت از اين كارها بيزارى نمودهاند. «49
وانگهى، علماى دين، اهل فن روايت و روايتشناسان، خبرها و روايتها را در طول تاريخ، به بوته نقد گذاردهاند و خبرهاى درست از نادرست را سوا كردهاند. در اصل، دانش رجال و درايه براى خرافهزدايى تأسيس شده است. كتاب شيعه چه مىگويد در دفاع عقلانى از باورها و آيينهاى تشيع نوشته شده و در ضمن، نويسنده به شبهههاى كسروى پاسخ داده است.
كتاب »شيعه چه مىگويد« در يك مقدمه و 18 گفتار و 12 گوهر سامان يافته است. در گفتارها مباحثى چون راه اثبات عقيده در مكتب شيعه، خداشناسى در شيعه، حكومت در مذهب شيعه، عقيده شيعه درباره بداء، غيب، عدل الهى، نبوت، امامت در ديگاه شيعه و مسائلى درباره ماليات اسلامى، مورد بحث قرار گرفته است.
در فصل گوهرها، زندگى تحليلى دوازده امام، مسأله مهدويت، غيبت، انتظار، تقيه، تولى و تبرى، معاد در شيعه و باورهاى شيعه درباره نماز، روزه، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
در پايان، مسائلى درباره ويژگيهاى شيعه و فرق آن با ديگر مذاهب طرح شده و شرح كوتاهى درباره زندگى رهبران مذاهب اسلامى چهارگانه مشهور غيرشيعه ارائه شده است.
رويكرد وى، در بررسى مسائل مورد گفتوگوى انديشمندان، رويكرد عقلانى و با استفاده از آيات قرآن و احاديث مسلم و پذيرفته شده است. وى بر اين باور است و روى آن تأكيد مىورزد كه عقائد و شرايع شيعه، بر عقل سليم و قرآن و روايات معتبره بناشده و در اين راستا روايات ضعيف و سست و روايات راويان مجهول را نمىپذيرد و مبانى دينى خود را براساس اخبار خرافى به دور از عقل بنا نمىكند. اخبار مخالف قرآن را بر ديوار مىكوبد.
بر اين نظر است كه بسيارى مطالبى كه كسروى به شيعه نسبت داده در كتابهاى معتبر وارد نشده و اگر نيز در كتابهايى همانند كافى و من لايحضر الفقيه نيز ثبت شده باشد، قابل نقد است و بايد براساس معيارهاى دانش حديث مورد نقد و بررسى قرار گيرد:
»چيزى كه مايه تأسف است آن است كه دشمنان شيعه، از اينگونه احاديث سوء استفاده نموده و نقطه ضعفى پيدا مىكنند و براى از بين بردن شيعه، هميشه در كتابهاى خود، آن قبيل احاديث را كه مورد اطمينان شيعه نيست به رخ شيعه مىكشند و چنين نتيجه مىگيرند كه بنياد عقائد شيعه روى اين سنخ احاديث ريخته شده است. چنانكه عبداللّه على القصيمى در اول كتاب »الصراع بين الاسلام والوثنيه«، براى مشوش نمودن افكار مردم سادهلوح بعضى از اين قبيل اخبار و احاديث را از كتابهاى معتبر شيعه نقل نموده است و چنين وانمود كرده كه عقائد شيعه از اين گونه اخبار سرچشمه گرفته است. همچنين نويسنده »داورى« همين روش ناجوانمردان را تعقيب و در كتابهاى خود از اين قبيل احاديث بسيار نقل كرده است و خواننده اينگونه كتابها مىپندارند كه راستى شيعه يك ملت خرافى است و حال آنكه ما در گفتار يكم، مفصلاً شرح داديم كه شيعه فرزند دليل است، دليل شيعه خرد و قرآن و اجماع و احاديثى است كه صدور آنها از منبع وحى محقق شده باشد. نيز گفتيم كه هر حديثى در كتابهاى بسيار معتبر هم كه باشد نزد شيعه مقبول نيست و اين خود يكى از گرفتاريهاى بىعلاج و دردهاى بىدرمان توده است. كه بدون فكر و انديشه، هر حرفى را از هركسى كه مىشنوند قبول مىكنند. مثلاً همان نويسندههاى بىشرم كه چند حديث را از كتابهاى شيعه نقل مىكند اگر برابر آنها گفته شود كه اين احاديث مجعول و يا ضعيف است، و ارتباطى با عقائد قطعى و صحيح شيعه ندارد، فوراً براى تشويش افكار چنين خواهند گفت كه اگر مجعول و يا ضعيف است چرا در كتاب اصول كافى و يا تهذيب و يا من لايحضره الفقيه و يا استبصار و مانند آنها نقل شده است؟ آيا اين كتابها معتبر نيست؟ اين جاست كه ضعفاى مردم و جوانان بىاطلاع حق را به جانب آنان داده و از عالم تشيع روىگردان مىشوند و حال آنكه اگر رشد فكرى و نيروى تميز درست از نادرست را داشته باشند، مىتوانند بگويند كه اگر در مذهب شيعه، مدار قبول احاديث و اخبار، تنها بودنِ آنها در كتابهاى معتبر باشد، پس اين همه علوم درايه و رجال، حديث، اصول براى چه تدريس مىشود؟ آيا هيچ عالمى را از علماى شيعه سراغ داريد كه بدون توجه به صحت و سقم سند حديث، يا بىتحقيق در مفاد متن خبر، به محض اينكه فلان حديث در فلان كتاب معتبر نقل شده، قبول نمايد. دقتى كه علماى شيعه در اطرافِ احاديث و اخبار مأثوره به عمل مىآورند، در ميان تمام فِرَق مسلمين نظير ندارد. «50
وى در پاسخ كسانى كه پارهاى از خرافهها را به حساب مكتب گذاشته و اذهان جوانان را به مكتب اهلبيت بدبين مىكنند، يادآور شده است:
»امام صادق با آن بيانات روحبخش و زندگى آفرين و ترويج علم و دانش و روشنايى، در كجا فرمان داده كه عزاداران تعزيه امام حسين(ع) با قمه به سر خود بكوبند و در بدن خود قفل فرو برند و يا خود را به شكل هيولا درآورند؟
روشن است كه اين پديدههاى نوظهور، ربطى به مكتب اهلبيت ندارد و پيشوايان شيعه از آنها بيزارند و اين دستهاى استعمار است كه براى سد كردن راه پيشرفت مسلمانان و تفرقه ميان امت اسلامى، اين خرافهها را ساخته و به آنها دامن مىزنند.«51
نويسنده سپس خبرى را از زبان كسروى مىآورد كه وى در جايى نوشته است:
»امام زمان در وقت كشتن كشندگان جدش حسين، با چشمان اشكبار، لنگه كفشى خون آلود را بر فراز سر بالا مىبرد و مىگويد: اگر من همه اين جهان رابكشم كيفر اين كفش نخواهد بود. «
و سپس از اين سخن پاسخ مىدهد كه چنين خبر خرافى و به دور از خرد و منطق، در هيچ يك از كتابهاى شيعه ثبت نشده است و كسروى اين گزارش دروغ را براى خشن جلوه دادن مكتب اهلبيت و مهدويت و و لوث كردن موضوع پرارزش انتظار جعل كرده و آن را به شيعه نسبت داده است.
سراج با كند و كاو در گفتهها، رفتار و احوال كسروى، بخشى از موضعگيريهاى وى را انفجار عقدههاى روانى و كينهجوييهاى وى مىشمارد كه بدون كاوش تاريخى درباره بزرگان اسلام و ايران، زبان بدگويى دراز كرده و مفاخرى چون خواجه نصيرالدين طوسى را متهم به شكمپرستى مىكند. 52
الغدير فى الكتاب والسنه والادب
نويسنده: علامه امينى
مبارزه با خرافه و تحريفزدايى از متون روايى و تاريخى، نخستين هدفِ علامه شيخ عبدالحسين امينى در نوشتن الغدير بوده است. تاروپود اين مجموعه بزرگ بر محور نقد مىچرخد. آن بزرگوار با كند و كاو در متون روايى و تاريخى از صدها موضوع خرافى و همراه با تزوير و تحريف، پيرامون گزارشهاى منتسب به پيامبر پرده برمىدارد و با تحليل دقيق سند و محتوا و نقادى مضامين روايى، سره را از ناسره سوا مىكند.
علامه امينى، از تاريخشناسان معاصر و نقادان تاريخ است. كتاب الغدير نشانگر حجم گسترده اطلاعات و تلاش وى در اينباره است.
علامه امينى، يكى از عوامل رويارويى و دور شدن مسلمانان از يكديگر را وجود اخبار خرافى و نادرست و تحريف در متون روايى برشمرده است و نيز يكى از عوامل پذيرش خرافه و روايات موضوعه و مجعول را ناآشنايى پژوهشگران و محققان بافنون شناخت تاريخ مىداند.
علامه امينى دارد كسانى كه به دنبال حقيقتاند، بايستى پيش از مراجعه به متون گذشته، راه و رسم نقادى و ارزيابى متون كهن را بياموزند و از سر بصيرت و با روشنايى به سراغ اخبار پيشينيان بروند.
علامه، در اهميت شناخت تاريخ براى محدثان، نوشته است:
»محدثان نيز از كندوكاوهاى تاريخى بىنياز نيستند. و به منظور تحصيل وثوق و اعتماد به روايات بايد به بخشى از تاريخ توجه ويژه داشته باشند. به علاوه در فن حديث موضوعاتى وجود دارد كه با تاريخ درآميخته است، مانند داستان پيامبران. اكنون بايد دانست تاريخى كه همگان با آن سر وكار دارند، تاريخى است صحيح و واقعگرا و به دور از غرضورزى و دخل و تصرف فرمانروايان و يا تاريخى آلوده به غرضورزى و درهم آميخته با آفات؟ مورخان بىمايه نفهميدهاند كه ارزش و منزلت انسانها بستگى به فهم و درايت آنان دارد، نه در پرگويى و روايت بسيار. اين بىتوجهى به نقد حديث، سادهلوحان را به كار هرچه بيشتر نقل و ترويج موهومات كشانده و بالتبع برخى از پژوهشگران را به انكار همه حقايق تاريخى. و بدينگونه حقايق مسلم تاريخ در دو كفه افراط و تفريط پنهان گشته و فداى اميال غرضورزان و مؤلفان ناآگاه شده است. پس بايسته است اهل تحقيق با جستوجو در اين وادى و به دور از گرايشهاى شخصى و فرقهاى اصول مسلم نقد را معيار حوادث قرار دهند و هر آنچه با اين موازين ناساز باشد طرد كنند. «53
در مجموعه 11 جلدى الغدير، صدها مورد تحريف و تزوير و خرافه و غلو كه توسط راويان و مورخان ناآگاه و يا مزدور در متون تاريخى و روايى گنجانيده شده، شناسايى و نمايانده شده است.
نويسنده كتابِ »على ضفاف الغدير«، اين موارد را فهرست كرده است. از جمله در ذيل عنوان »التحريف والتضعيف« بيش از هفتاد مورد از تحريفات مورخان و محدثان را كه توسط تذكره نگاران معروف، چون: طبرى، ابن حجر، ابن كثير، ابن حزم و ذهبى به كتابهاى تاريخى و حديثى راه يافته، شمارش كرده است. 54
نويسنده چندين نمونه از روشنگريهاى الغدير را درباره تحريف، در ذيل عنوان »خيانات المورخين«55 آورده است. وى در بخش »الغلو« نيز بيش از صد و پنجاه مورد از خرافه و بزرگنمايى و گزافهگويى كه مورخان و محدثان درباره شخصيتهاى مورد علاقه خود به قلم آوردهاند و علامه امينى آنان را شناسايى كرده و چهرهشان را نمايانده، فهرست كرده است. 56
و نيز استاد محمدرضا حكيمى در حماسه غدير، علامه امينى را نقاد تاريخ ناميده و بخشى از نقدهاى سرنوشتساز علامه را بر كتابهاى مشهور تاريخى شماره كرده است و نيز براى اثبات علمى بودن ديدگاه علامه و صلاحيت او در قضاوت، به نقدهاى ديگران بر اين مورخان خرافهپسند در موارد موردنظر اشاره كرده است. 57
حماسه حسينى
نويسنده: استاد شهيد مرتضى مطهرى
ناشر: صدرا
استاد مطهرى در مبارزه با خرافهگرايى و جمود فكرى تلاشهاى گستردهاى را انجام داد و با قلم و زبان، ضربههاى سهمگينى به جبهه خرافهگرايان و جمود انديشان زد و در زمينگير شدن آنان در عرصههاى گوناگون بسيار اثرگذار بود.
وى، همزمان در دو جبهه فكرى، قد افراشت و رايَتِ مبارزه را افراخت. با متحجران غائب از زمان و زمانه و با غربگرايان فرارى از سنت و مذهب.
شهيد مطهرى در ترسيم خطوط مكتب، با شجاعت تمام با خرافهگرايان درگير شد و از غوغاى عوام خواصنما نهراسيد و تهمتها و تهديدها و تيرهايى كه از دو جبهه خرافهگرايان و سنتشكنان بر سرش مىباريد، او را از مبارزه بازنداشت و به تلاش روشنگرانه خويش ادامه داد و ردپاى خرافه را در جاى جاى معارف اسلامى نماياند. با تلاش گسترده، حقايق ناب اسلامى محمدى را از موضوعات آغشته به جهالت و خرافهها به درآورد و عليه خرافه بانان به پا خاست و حوزويان را به خيزش عليه جهالت فراخواند. در اين راه پر خار و خاشاك آزارها و نامهربانيها ديد.
شهيد مطهرى، در جاى جاى سخنرانيها و نوشتههايش، نسبت به خطر خرافه و نقش آن در سترون كردن دين، هشدار داده و با شواهد و دلايل تاريخى ثابت كرده است كه خرافهها دين را از بالندگى، شكوفايى باز مىدارند و آن را زمينگير مىسازند.
شهيد مطهرى با اينكه در فراز فراز آثارش غبارزدايى از معارف و آموزههاى ناب اسلامى ديده مىشود، ولى در پارهاى از نگارشها و سخنرانيهايى كه از آن شهيد بزرگوار چاپ شده و در دسترس است، »خرافه« را محور بحث قرار داده و پيامدهاى ويرانكننده آنها را يادآور شده است. از جمله در كتاب حماسه حسينى و سخنرانى كه درباره 13 فروردين دارد، مطالب و نكتههايى به بوته بحث گذارده كه بسيار راهگشا و درس آموزند.
كتاب حماسه حسينى، دربردارنده سخنرانيها و يادداشتهاى شهيد مطهرى درباره امام حسين است. كتاب در دو بخش و چندين فصل تنظيم شده است بخش اول: سخنرانيها.
بخش دوم: يادداشتها.
بخش اول دربر گيرنده هفت فصل ذيل است:
حماسه حسينى، تحريفات در واقعه تاريخى كربلا، ماهيت قيام حسينى، تحليل واقعه كربلا، عنصر امر به معروف و نهى از منكر در نهضت حسينى و عنصر تبليغ در نهضت حسينى.
در فصل دوم، كه با موضوع خرافهزدايى بيشتر مرتبط است، استاد پس از اذعان به وقوع تحريف در واقعه كربلا، به كالبدشكافى تحريف مىپردازد.
در اين كالبدشكافى، تحريف، منحرف ساختن كلمه از مسير اصلى خود معنى شده است كه به دو گونه به حقيقت مىپيوندد:
به باور استاد، واقعه عاشورا هم از منظر لفظى و نقل رويدادها و هم از منظر مقصود و رسالت آن، باژگونه جلوه داده شده است:
»در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ما هزاران تحريف وارد كردهايم. هم تحريفات لفظى يعنى شكلى و ظاهرى، راجع به اصل قضايا، مقدمات قضايا، متن و حواشى مطلب و هم تحريفات معنوى كه در تفسير اين حادثه ما تحريف كردهايم... . تحريفاتى كه به دست ما مردم در اين حادثه صورت گرفته همه در جهت پايين آوردن و مسخ كردن قضيه بوده است. و در اين امر علما و گويندگان امت تقصير داشتهاند و هم مردم... . «58
استاد، با يادكرد از كار شجاعانه و برجسته محدث نورى كه با نوشتن كتاب لؤلؤ و مرجان، بخشى از تحريفها و خرافهها را در گزارش واقعه عاشورا نقد كرده است، خود چندين نمونه از تحريفها و خرافهها را در اين رويداد برشمرده است و از علما خواسته است، در برابر رواج تحريف و حشو و زوائد به نام دين در ميان مردم بىتفاوت نباشند و از خود واكنش نشان دهند.
شهيد مطهرى در كندوكاو از ريشههاى تحريف، سه عامل را از مهمترين انگيزههاى تحريف و وارونهنمايى در گزارشهاى واقعه عاشورا برشمرده است:
1. غرضورزى دشمنان
استاد، در اين بخش، بنىاميه را از جريانهايى مىشمرد كه رويداد كربلا را فساد و شورش عليه نظام دينى معرفى كردهاند. گرچه امويان در اين راه ناكام مانده و نتوانستند كارى از پيش ببرند. 59
2. تمايل به اسطوره سازى
3. عامل خصوصى
ايشان اين عامل را مهمترين وارونهنمايى محتواى پيام عاشورا شمرده و در شرح آن افزوده است:
»هدف امامان در سفارش به زنده نگه داشتن ياد عاشورا آن بوده كه راه مكتب و تربيت و شعارهاى حسينى زنده بمانند، تا انسانيت و شرف و اسلام به اين وسيله زنده بماند، ولى دوستان ناآگاهانه مسير نهضت را از اين هدف بزرگ، به مسألهاى خصوصى تنزل دادند و گفتند عزادارى امام حسين براى تسلى بخشى به زهرا(س) و يا براى كفاره گناهان انجام مىشود. «60
استاد، كتاب روضة الشهداء، تأليف ملاحسين كاشفى و كتاب اسرار الشهاده، تأليف ملاآقا دربندى را دو منبع خرافهگستر براى حادثه كربلا دانسته و به نقد آنها پرداخته است.
شهيد مطهرى، شرح تحريف معنوى و افزودن خرافه به ماجراى عاشورا را با اين مقدمه آغاز كرده كه شرايط تقدس و اثربخشى هر نهضت، سه چيز است: همگان از آن استفاده كنند، قيام و جنبش آگاهانه باشد و آن نهشت تك و فرد و متمايز باشد تا بدرخشد و راه را روشن سازد. و تحريفگران و خرافهپردازان در اين سه ويژگى قيام كربلا دست بردند و هدف نهضت را از رويكرد اصلاحگرى و امر به معروف، چنين تحريف كردند كه امام از آن روى كشته شد كه گناهان ما بخشيده شود و اين شعارى است برگرفته از مسيحيت و ديگر گفتند، امام حسين دستورى ويژه و خصوصى داشت و برنامه، كربلا براى ديگران نمىتواند اسوه و الگو باشد.
استاد در پايان افزوده است، در برابر اين تحريف بزرگ، همه مردم از خواص و عوام بازخواست خواهند شد:
»اين را بدانيد كه عامه مردم هم در اين مسائل شريكاند؛ به همان اندازه و شايد بيشتر. زيرا در اينگونه مسائل اين توده مردم هستند كه حقايقكشى مىكنند و خرافات را اشاعه مىدهند. «61
استاد شهيد، پس از برشمردن پارهاى از آسيبهاى خرافه براى اسلام و فرهنگ اسلامى، اين نكته رابه روشنى يادآور مىشود كه: عالمان دين وظيفه دارند به طور جدى با ضعفها و آفتهاى فكرى و اخلاقى مردم بستيزند، خطرهاى راه را به مردم بنمايانند و امام حسين را آنسان كه بوده به مردم بشناسانند و از عوامزدگىو پيش داشتن مصالح خود بر مصالح دين به شدت بپرهيزند و مباد براى از دست ندادنِ بازار خود، به خرافهپراكنى روى آورند و يا در برابر خرافهپراكنان سكوت كنند كه اگر چنين رفتارى داشته باشند، يعنى براى گرم نگه داشتن بازار خود، خرافه بپراكنند و در برابر خرافهبافان و خرافهپراكنان سكوت پيشه كنند، بىگمان مصداقِ عالم فاجر خواهند بود و آفتى بزرگ براى دين.
»عالم كه در مقابل نقاط ضعفِ اجتماع قرار مىگيرد، دو حالت دارد: گاهى با نقاط ضعف مردم مبارزه مىكند، اين را مىگويند مصلح. قهراً مردم هم، غالباً، از او خوششان نمىآيد. ولى گاهى عالم مىبيند مبارزه كردن با نقاط ضعف مردم، كار سخت و مشكلى است، ضرر دارد، منفعت نمىكند، از نقاط ضعف مردم استفاده مىكند. نه اينكه با نقاط ضعف مبارزه كند. اينجاست كه مصداق عالم فاجر مىشود كه پيغمبر اكرم فرموده: آفت دين، سه چيز است: يكى از آنها فقيه فاجر است.«
شهيد مطهرى، در بررسيهاى خود در رويداد عاشورا، درمىيابد دستهايى پس از واقعه عاشورا به كار افتاده بودند كه روح حماسه و حماسه آفرينى را از آن بگيرند و اينان با نفوذ دادن افكار بيگانگان و اديان تحريف شده و خاموش، ذليل نماياندن حسين و خاندان وى و ياران او، و جعل دهها دروغ و داستانهاى سخيف و سخرهآميز، تلاش كردهاند از الگو شدن قهرمانان كربلا، جلوگيرى كنند. اكنون پارهاى از آنچه را شهيد مطهرى دروغ و افسانه بودن آنها را نمايانده، فهرستوار يادآور مىشويم:
1. رسوخ افكار مسيحيت در پردازش و نقل روايت عاشورا. 62
2. ساختگى بودن خبر »اسقونى شربة الماء«.
3. ساختگى بودنِ آب آوردنِ حضرت ابوالفضل در كودكى براى امام حسين(ع). 63
4. ساختگى بودن خارج شدن امام حسين از مدينه باجلال و كوكبه.
5. ساختگى بودنِ بىخبرى امام سجاد از جريان نبرد، تا ظهر عاشورا.
6. ساختگى و دروغ بودن نذر ليلا، همسر امام حسين(ع) مبنى بر كاشتن ريحان از كربلا، تا مدينه!
7. دروغ بودن عروسى قاسم بن حسن، با فاطمه بنت حسين در روز عاشورا.
8. دروغ بودن حضور هاشم بن مرقال در كربلا.
9. افسانه بودن ماجراى شير و فضه.
10. ترديد در حضور فاطمه صغرى در مدينه و خبر بردن مرغ براى او. 64
دفاع از 13
سخنرانى استاد شهيد مرتضى مطهرى
چاپ شده در كتاب پانزده گفتار و مجموعه آثار، ج 401/25
ناشر: صدرا
از خرافههاى رايج در ميان مردم جهان، بويژه ايران، نحس شمردن عدد سيزده است. مراسم سيزده بدر نيز مولود اعتقاد عامه مردم به نحوست عدد سيزده است كه افزون بر ايران در اروپا نيز رواج دارد. 65
استاد مطهرى به اين مناسب، سخنرانى خود را در 16 فروردين 1349، به دفاع از روز 13 ويژه ساخت و نحس انگاشتن آن را امرى خرافى، خلافِ عقل و قرآن اعلام كرد.
استاد در بررسى ريشههاى گسترش خرافه، مسؤوليت گريزى را دو عامل خرافهگسترى در جامعه مىشمرد:
»به نظر من دو خاصيتى كه در بشر هست، سبب پيدايش فكر نحوست در اشياء و اعداد شده است:
يكى اينكه بشر به طور كلى خودخواه است، يك حالتِ گريز از مركزى در تقبل مسؤوليتها دارد.
يعنى نمىخواهد مسؤليت شكستهاى خودش را متوجه خودش بكند. هميشه دنبال اين مىگردد كه يك چيز ديگرى پيدا كند و بگويد اين بدى، اين شكست، اين بدبختى كه پيدا شد، اين من نبودم، اين فكر من نبود، اين خُلق من نبود، اين روح من نبود، اين عادت اشتباه من نبود، اين جهل و نادانى من نبود كه باعث اين شكست شد، يك چيز ديگرى بود. اين يك علت بوده است كه براى اينكه از تقبل مسؤوليتها فرار كند، آمده است براى اشياء براى چهارشنبه، براى 13، براى 25، براى صداى كلاغ، براى صداى جغد نحوست قائل شده است.
خاصيت ديگر، روح تنبلى است كه در انسان مىباشد. انسان وقتى بخواهد علت قضايا را بفهمد، بايد از طريق علمى و عقلى كاووش و تفكر كند و جستوجو و تفحص كند تا علت واقعى اشياء را درك كند، ولى با خيال همه قضايا را زود مىشود حل كرد. اگر در جنگى شركت كرديم و شكست خورديم، چنانچه بنا بشود روى اصول دقيق علمى بررسى كنيم كه چرا شكست خورديم، دو تا ناراحتى دارد: يكى اينكه مىرسيم به اينكه خودمان مسؤول اين شكست بوديم، دوم اينكه مدتها بايد زحمت بكشيم، به خودمان رنج بدهيم، عتلها را به دست بياوريم. بعد رنج ديگرى متحمل شويم آن علتها را از ميان ببريم و وضع خودمان را اصلاح كنيم. ولى با يك كلمه، خودمان را راحت مىكنيم. مىگوييم علت اينكه ما در اين جنگ شكست خورديم اين بود كه مثلاً در روز چهارشنبه شروع كرديم، يا روز 13 بود و... . «66
استاد به اين مناسب، به بررسى مسأله تطير و تفأل از نگاه قرآن و روايات پرداخته است و نتيجه گرفته: اسلام با تطير و فال بد زدن مبارزه كرده است و به مردم يادآور شده همه پديدهها و مسائل جهان، از نظامى قانونمند و از روى برنامهريزى پيروى مىكنند و اين انسان است كه سرنوشت خود را رقم مىزند و اسلام با خرافههايى چون قربانى كردن براى جلوگيرى از چشم زخم67 و يا مانع آمدن از آزار جنيان و يا فال بد زدن و... مبارزه كرده و راه برون رفت از زنجيره اوهام را نشان داده است. 68
غلو، درآمدى بر افكار غاليان در دين
نويسنده: نعمتاللّه صالحى نجفآبادى
ناشر: كوير
كتاب با مقدمهاى دراز دامن در چگونگى رسوخ غلو در منابع روايى آغاز شده است. و در اين مقدمه، از مغيرة بن سعيد و ابوالخطاب به عنوان آغازگران غلو و تحريف در متون روايى شيعه ياد شده است كه با انگيزههاى گوناگون، كه يكايك شمرده شده، رواياتى را جعل كرده و به امام صادق و ديگر ائمه نسبت مىدادهاند. 69
كتاب در دو فصل تنظيم شده است:
فصل اول در مفهوم و گستره غلو. مؤلف، غلو را بالا بردن چيز و يا انسانى را از جايگاه خود معنى كرده است. در مَثَل قائل شدن به اينكه عيسى بن مريم فرزند خداست. نويسنده سپس به پيشينه غلو در ديگر مذاهب اسلامى پرداخته و گزارشهاى مستندى درباره غلو پيروان مالك، ابوحنيفه، شافعى، احمد حنبل، عبداللّه بن زبير و خلفاى صدر اسلام و كتابهايى چون صحيح بخارى و... ارائه كرده است.
آنگاه به روند جعل حديث و غلو درباره امامان شيعه پرداخته و پارهاى از روايات خرافى و غلوآميز درباره آن بزرگواران را شمارش كرده است.
در فصل دوم، عوامل غلو و راههاى نفوذ غاليان و جريانهاى غلوگرا را به شرح فراروى اهل تحقيق مىگذارد و به روى سه عامل اصلى رواج غلو و خرافه، بحث را متمركز مىكند:
1. دشمنان دين و اهل بيت: اينان به انگيزه بدنام كردن طلايهداران جريان حق و زمينهسازى براى تكفير آنان، دست به اين شگرد زدهاند. از جمله، در فصلى ديگر امويان و عباسيان را از باب نمونه يادآور مىشود كه براى پايين آوردن شخصيت ائمه اهلبيت و شيعيان آنان، احاديثى را به عنوان طنز جعل مىكردند تا قوالاان آنها را در مجاس سرگرمى و عيش بخوانند و بگويند و بخندند. 70
2. عشرتطلبان و اباحىگران: اينان به قصد يارگيرى و آمادهسازى زمينه براى عشرتطلبى، اين حركت شوم غلو را سامان دادند. وى ابوالخطاب و گروهاش را از پيشروان اين راه فريبنده و پرلغزش معرفى مىكند كه براى رسيدن به اميال نفسانى خود در ميان مردم چنين پراكندند:
»مقصود از زنا و قمار و ديگر معصيتهاى ديگرى كه در قرآن ذكر شده است رجال و افرادى است كه مردم بايد از آنها براءت جويند و اجتناب كنند و مقصود از نماز و روزه و حج، واجبات ديگرى كه در قرآن آمده، رجل و افرادى از قبيل پيامبر و امام است كه مردم مأمور شدهاند به معرفت و ولايت آنان و هركس اين معرفت را پيدا كند، همه تكليفها از او برداشته مىشود و هر كارى دلش بخواهد مىتواند بكند... .
گروه ابوالخطاب مىگفتند: بهشت كه در قرآن آمده خوشيها و نعمتهاى دنياست و نيز جهنم سختيها و رنجهاى دنياست و دنيا هرگز فانى نمىشود.
بديهى است خطّايبها با اين عقيده ديگر از مجازات آخرت و حسابرسى انديشه نمىكردند. «
3. سادهدلان و دلباختگان به ائمه: اينان به دليل عشقى كه به امامان داشتند، اما چون دركشان پايين بود و از جايگاه حقيقى معصومان ناآگاه بودند، فريب مىخوردند و به سادگى روايات غلوآميزى را كه جاعلان فتنهگر مىساختند، مىپذيرفتند و در رواج آنها، سخت مىكوشيدند. اين عقيده به تدريج به صورت جريان فكرى درآمده و روز به روز بر حجم و گستره آن افزوده مىگشت.
نويسنده در بحثى مستند همراه با تحليل، برنامهها و روشهاى غلات را در جعل حديث مورد بررسى قرار داده و بر اين نظر است كه: ابوالخطاب و پيروان او نوشتههاى ياران ائمه را مىگرفتند و مطالب دلخواه خود را در نسخههاى خطى مىگنجانيدند و به نام صاحب اثر منتشر مىساختند. روشن است كه اين نسخهها به شهرهاى گوناگون مىرفت و صاحبان اثر و يا حديثشناسان دسترسى به تنقيح همه اينها نداشته و به مرور زمان در شمار كتابهاى رسمى ثبت مىشد و كار را بر حديثشناسان دشوار مىساخت. و گاه كه اين كتابها بر امامان بعدى عرضه مىشد، روايات مجعول از روايات صحيح جدا مىشد. وى در اينباره گزارش سفر يونس بن عبدالرحمن را به عراق، به نقل از كشى آورده است:
»من به عراق سفر كردم و از اصحاب امام باقر عده اندكى را يافتم، ولى از اصحاب امام جفعر صادق(ع) فراوان يافتم و مدتى از آنان حديث نوشتم و كتابهاى حديث آنان را گرفتم و رونويس كردم. از عراق كه برگشتم، احاديثى را كه نوشته بودم همراه خود آوردم و بعداً توفيق زيارت حضرت امام رضا(ع) را پيدا كردم و در اين ملاقات، آنچه را كه از حاديث صادقين در عراق نوشته بودم، به محضر امام عرضه كرده و از آن حضرت درخواست كردم همه اين احاديث را بررسى فرمايند و اگر حديث غيرمعتبرى در آنها هست مرا آگاه نمايند. امام اين زحمت را پذيرفتند و پس از بررسى كامل، آنها را به من برگرداندند و نتيجه بررسى امام اين بود كه: از احاديث منسوب به امام صادق(ع) تعداد بسيارى را كه مشخص شده بود، باطل و مردود دانستند و فرمودند: اينها از امام صادق نيست و بىترديد، ابوالخطاب به امام صادق(ع) دروغ بسته است. خدا لعنت كند ابوالخطاب را كه تا امروز هم حيلهگرانه و با مخفىكارى اين احاديث دروغ را در كتابهاى اصحاب[پيروان او] امام صادق وارد مىكنند. و شما هر حديث مخالف قرآن را كه به ما نسبت مىدهند قبول نكنيد؛ زيرا ما هرچه بگوييم موافق قرآن و سنت پيغمبر است و ما از خدا و رسولاش حديث مىگوييم. «71
بنابر نظر نويسنده، كه از مطالعات عميق و گسترده او ريشه مىگيرد: روايات خرافى و غلوآميز درباره امامان، نه تنها تودهها را به آنان خوشبين و مهربان نكرده كه سبب شده پيروان اهلبيت نيز به گروههاى گوناگون تجزيه شوند و دشمنان آنان بتوانند آسانتر با آنان دربيفتند و زمينههاى حذف آنان را مهيا سازند و افزون بر آن، پيروان ديگر مذاهب، چون از نزديك با ائمه(ع) آشنايى ندارند با شنيدن اين روايات خرافى و غلوآميز كه از زبان ياران نزديك به آنان، به دروغ، نقل شده است، در مَثَل از زبان زراره درباره امام صادق، بىگمان به آن حضرت بدبين مىشوند و به هيچ روى حاضر نيستند معارف مكتب او را بشنوند و عمل كنند. وى در اين باره از كشى نقل كرده است: يحيى بن عبدالحميد در گفتوگو درباره امام صادق به يكى از راويان حديث، درباره غاليان گفته است:
»آنان [غلات] به جعفر بن محمد نسبت دادند كه گفته است هركس امام معرفت پيدا كند، نماز و روزه بر او واجب نيست.
و نيز از او [امام صادق] نقل كردهاند كه گفته است: على در ابر قرار دارد و همراه با باد پرواز مىكند.
و نيز از او نقل كردهاند كه گفته است: على بعد از وفات سخن مىگفت و هنگامى كه بدنش را غسل مىدادند در محل غسل حركت مىكرد.
نيز از او نقل كردهاند كه امام معبود آسمان و زمين است.
اين جاهلان گمراه براى خدا شريك قرار دادند. به خدا سوگند جعفر بن محمد، هيچ يك از اين سخنان باطل را نگفته است. جعفر باتقوىتر و پرهيزگارتر از اين بود كه چنين سخنانى را بگويد. اين سخنان را مردم از اين دروغگويان شنيدند كه از جعفر بن محمد نقل مىكردند و بدين سبب، به او بدبين شدند و گفتند: او در نقل حديث ضعيف است و قابل اعتماد نيست اگر تو جعفر بن محمد را ديده بودى مىفهميدى كه او شخصيتى يگانه و بىنظير است. «72
الصحيح من سيرة رسول الاعظم
نويسنده سيدجعفر مرتضى عاملى
ناشر: دارالحديث للطباعة والنشر 1426 ق جعفر مرتضى، از تاريخپژوهان معاصر شيعه است كه سالها عمر پربركت خود را ار راه درك و عرضه تاريخ درست اسلام صرف كرده و با همه وجود در راه روشن شدن حقايق تاريخى از اسطورههاى خرافى كوشيده و دستهاى تحريفگر و چهرههاى مزدور و فريبكارى را كه براى رسيدن به منافع نامشروع خود در مهمترين ميراث فرهنگى اسلام دست بردهاند، رو كرده و آنان را به مسلنان شناسانده است.
جعفر مرتضى لبنانى، در اين راستاى بازسازى تاريخ اسلام و طرد خرافهها، افسانهها و روايتهاى ساختگى از ساحَتِ آن، كتابهاى نفيسى نوشته و عرضه كرده و در اختيار اهل تحقيق و انسانهاى حقطلب گذارده است:
1. الصحيح فى سيره النبى الاعظم.
2. دراسات و بحوث فى تاريخ الاسلام.
3. ابن عباس و اموال بصره.
4. اكذوبتان حول شريف الرضى.
5. حديث الافك (تاريخ و دراسه) پيرامون اين موضوع كه ماجراى تهمت به يكى از بانوان پيامبر و نزول آيه در براءت از وى، مربوط به عايشه بوده و يا ماريه. در 284 صفحه. 73
6. حقايق هامه حول القرآن الكريم.
استاد، يكى از پردههاى ضخيم در راه شناخت اسلام و نماياندن آن به مردم را خرافه و خرافهگستران مىداند و شناخت و معرفى آنان را يكى از دشواريها و سدهاى بزرگ بر سر راه پژوهشگر تاريخ اسلامى مىشمرد:
»مشكل اساسى در نگارش تاريخ اسلام، شناخت جاعلان منحرفى است كه به انگيزههاى ناصواب، دروغهاى خرافى را وارد تاريخ اسلام كردند. اين جاعلان منحرف، توسط غاصبين مقام ولايت و خلافت اسلامى، اجير و تقويت مىشدند، تا به دين و حوادث تاريخى رنگ دلخواه آنان را بزنند. در ميان آنان، گاهى تازه مسلمانانى هستند كه به قصد تحريف دين از فرصت به دست آمده، كمال سوءاستفاده را مىجستند. همچنين مزدوانى كه در لباس آخوند دربارى شيطنت مىكردند.
در اين راستا حقايق بسيارى در معرض تحريف قرار گرفت و خرافات زيادى پا به زندگى مردم گذاشت و در تفكر و آداب و عادات ايشان، ريشه دوانيد. اين امر، اگرچه وصول به حقيقت را دشوار ساخته است؛ اما غيرقابل دسترسى نيست، كاوشى بيشتر و دقتى درخور مىخواهد، تا معيارهاى صحيح، گزينش، و به آن اعتماد شود. بايد بدانيم كه شيعه در طول تاريخ به لحاظ دور بودن از دستگاههاى ظلم و جور و حفظ ارزشهاى اعتقادى و اصالتهاى مكتبى خود، همواره از اين وعاظ السلاطينها به دور بوده و به اباطيل آنها اعتقاد نداشته است. به اين لحاظ، به روايات و نصوص منقول از شيعه بهتر مىتوان اعتماد داشت و درصد بيشترى از حقايق را در آنها يافت. «74
از مهمترين كتابهاى استاد در حوزه نقد تاريخ اسلام و پيراستن آن از خرافه و وصلههاى ناروا، كتاب: »الصحيح من سيرة رسول الاعظم« است.
استاد جعفر مرتضى، در اين مجموعه سى و چهار جلدى، دهها مورد از تحريف و خرافه و تصحيف و وارونهنمايى در نقل تاريخ اسلام را نمايانده و به ريشهها و انگيزههاى تحريف و پيامدهاى اعتقادى و اجتماعى و سياسى آنها اشاره كرده و سپس تاريخ منطقى و درست را نشان داده است.
نخستين جلد »الصحيح« درباره مقدمات شناخت تاريخ و بايستههاى تاريخنگارى تدوين شده است. نويسنده در مقدمهاى دراز دامن، اهميت تاريخ را نمايانده و شاخصههاى تدوين تاريخ اسلامى، كتابت حديث و تاريخنگارى در ميان مسلمانان، حركت قصاص و ملاكهاى پذيرش و نقد حديث را از چشمانداز مذاهب اسلامى و ضوابط بحث علمى، به بوته بررسى نهاده است.
مؤلف از آغاز تاريخ اسلام و نبوت پيامبر تا دهه نخست هجرت را، قدم به قدم دنبال كرده و همه موضوعات مهم و دخيل را نقد و بررسى كرده و در موارد حساس و بايسته بحث و تحقيق، به غور و بررسى همهسويه پرداخته است كه در اينجا به پارهاى از عنوانهاى اين مجموعه بزرگ تاريخى - حديثى اشاره مىكنيم:
1. نقد گزارشهاى مشهور در ميان مورخان و محدثان درباره آغاز وحى، و ردّ اتهام ترديد داشتن پيامبر در وحى بودن آنچه به او نازل شده است. ج33/3.
2. بررسى روايات مورخان درباره تشريع اذان و ارائه گزارش صحيح و تحريف نشده درباره اين شعار اسلام. ج 149/5 - 181.
3. نقد گزارش رقصيدن زنان مدينه در پيشواز از پيامبر در هجرت به مدينه و خرسندى پيامبر از كار آنان و بررسى انگيزه حديثسازان. ج 297/4 -319.
4. بررسى دليلهاى ازدواجهاى پيامبر، و رد اتهامهاى مستشرقان به پيامبر. ج 208/6.
5. نقد و بررسى روايات سهوالنبى و به اشتباه افتادن پيامبر در تعداد ركعات نماز، ج 109/6.
6. بررسى دليلهاى مجازات يهوديان خيانتكار بنىقريظه و رد تهمت پيمان شكن خوانده شدن پيامبر به وسيله معاويه. ج 20/7.
7. مجعول دانستن گزارش رجم دو يهودى توسط پيامبر. ج 87/7.
8. نقد گزارش نزول جبرئيل بر پيامبر در خانه عايشه در واقعه بنىقريظه و اثبات آن كه جبرئيل در خانه فاطمه بر پيامبر نازل شده است. ج 277/11.
9. ترديد در گزارش قتل زنان يهودى و بنات يهوديه به دست مسلمانان در ماجراى خيانت يهوديان به مسلمانان در نبرد خندق و افشاى نقش مخرب يهوديان در قهرمانسازى از نياكان خود. ج 133/12.
10. نقد ماجراى افك و روشن كردن تناقض گزارشها در تهمتزدن بهامالمؤمنين و بررسى انگيزههاى جعل حديث. ج 11/13 - 351.
11. خرافهزدايى از روايات و اسطوره خواندن قصههاى راويان در ماجراى زيد و زينب و اثبات تنزيه پيامبر از اتهامهاى مستشرقان. ج 85/14 -123.
12. پژوهشى تاريخى درباره صلحنامه حديبيه و پاسخ به شبههافكنى بخارى درباره على(ع) در جريان نوشتن نامه. ج 91/16.
13. بررسى و كندوكاو در گزارشهاى مربوط به فدك و اثبات تحريف حقايق در اين ماجرا. ج 265/18.
14. بررسى روايات نوم النبى عن صلوة الصبح و بحث در اينكه آيا اين موضوع با عصمت سازگار است. ج 15/19.
15. اثبات دروغ بودن اسناد روايت »الخالد سيفاللّه«، به پيامبر. ج 98/20.
16. نفى اتهام چشم خوردن سپاه اسلام در حنين از سوى پيامبر و نفى عجب و ديگر خصال ضدارزشى، از ساحَتِ مقدس نبوى و كفر خواندن آن. ج 108/24.
17. شرحى درباره حديث »رفع القلم« و نقد محدثان جبرىگرا. ج158/28.
18. گزارشى از پيماننامه ساختگى منتسب به پيامبر در حق ترسايان نجران. ج 320/28.
19. بررسى آيه تبليغ و نقد تحريفهاى تاريخى محدثان در فرستادن سوره براءت براى اعلان به قريش. ج 235/30 - 284.
20. بررسى روايات مجعول و تحريف شده در ماجراى مباهله و روشن كردن اهداف تحريفگران. ج 68/31.
21. خرافه خواندن ماجراى خوراندن لد (نوعى دارو) به پيامبر در آستانه رحلت. ج 130/32.
22. بررسى گزارشهاى تولد على(ع) در كعبه. ج 351/33.
دراسة فى علامات الظهور والجزيره الخضرا
نويسنده علامه سيدمرتضى عاملى
ناشر: دارالبلاغه بيروت 1412
اين كتاب در نقد دو موضوع نوشته شده است: نقد كتاب البيان و كتاب جزيرة الخضرا.
1. از شيخ مهدى نجفى كتابى در سه جلد به نام »بيان الائمه الوقايع الغريبه والاسرار العجيبه« نوشته و نشر داده است. موضوع كتاب شرح خطبة البيان منسوب به امام على(ع) است، در نشانههاى ظهور امام زمان.
2. جزيره خضراء يا بهشت سبز، ماجراى شخصى است كه در سده هفتم در سفر به مغرب زمين به جزيرهاى گذر كرده كه امام زمان و فرزندان و همراهان ايشان در آن زندگى مىكردهاند. و امام زمان در آن جزائر داراى قدرت و حكومت بوده و احكام شريعت در ميان ساكنين آن سرزمين اجرا مىشده است.
علامه مجلسى در بحارالانوار آن را نقل كرده است. 75
و شمارى در روزگار ما، به طور گسترده به انتشار اين افسانه دست زده و آن را با جزيره برمودا تطبيق دادهاند.
استاد جعفر مرتضى در اين كتاب به شرح، كتاب بيان الائمه و ماجراى جزيره خضرا را نقد كرده است. در نقد كتاب بيان الائمه، هم به بررسى صحت و سقم خطبة البيان پرداخته و هم كتاب بيان الائمه را ارزيابى كرده است. استاد ثابت كرده كه مؤلف، كتاب را با آثار مجعول و خود ساخته در هم آميخته است و براى به كرسى نشاندن حرف خود، رطب و يابسهايى را به هم بافته است.
استاد در بررسى و نقد اين اثر، به نمونههاى بسيارى از تحريف و تصحيف، استناد به منابع مجهول و غيرمعروف، منابع غير موجود، نقل از اشخاص مجهول و گزارشهاى شگفتآور، دست يافته و آنها را ارائه كردهاست. و با شگفتى از اين ادعاى نابخردانه نويسنده ياد كرده كه نوشته است:
»اينها رازهايى است سرى و حقايقى فراتر از دسترس همگان كه تنها به من القا شده است. «76
جعفر مرتضى، درباره نويسنده اين اثر مىنويسد:
»وى مبتلا به سادهلوحى و تحجر است و او با همه تلاش خود در درست جلوه دادن نوشتههاى خود، نتوانسته است بر اين نكته پرده ابهام بكشد. «77
استاد و پژوهشگر نامى، سپس خطبة البيان را از زواياى گوناگون نقد كرده و يادآور شده است:
»محققان، مستند مطمئنى براى خطبه البيان نيافتهاند. كلينى و شيخ طوسى آن را در كتابهاى خود نقل نكردهاند و علامه مجلسى نيز، با همه احاطه علمى و علاقهمندى به گردآورى روايات، اين خطبه را در بحارالانوار ثبت نكرده كه نشانه بىاعتمادى علماى گذشته به اين خطبه است. «
استاد در نقد محتواى خطبة البيان چند مطلب را يادآور شده است:
»اين خطبه از كسانى نام برده كه در وقت ايراد خطبه هنوز از مادر زاده نشده و يا چشم از جهان فرو بسته بودند و در بودن آنان جاى ترديد است. در مَثَل راوى خطبه، از عبداللّه بن مسعود گزارش كرده كه: به روزگار خلافت على(ع) اين سخنان را در بصره از او شنيده است و حال آنكه ابن مسعود به سال 32 و يا 33، در زمان خلافت عثمان، از دنيا رفته و امام على(ع) به سال 35 به بصره رفته است. «78
و نيز استاد يادآور شده است:
»در اين خطبه از ابن يقطين سخن رفته است كه در تراجم نامى از او نيست و نيز در خطبه ضرب المثل »اطمع من اشعب« به كار برده شده است. وى اشعب طماع است كه به سال 154 مرده و در وقت ايراد اين خطبه وجود نداشته و اين مثل مربوط به روزگار خود اشعب است.
علاوه خطبة البيان آكنده از اسرائيلياتى است كه در باورهاى اسلامى و شيعى نام و نشانى ندارند، مانند: فرود آمدن جبرئيل در وقت ظهور مهدى بر صخره بيت المقدس و كشته شدن دجّال به دست عيسى. و حال آنكه اين گفته با متن انجيل پولس و يوحنا مطابق است، ولى برابر منابع اسلامى، دجّال به دست امام زمان از ميان مىرود. و يا آباد شدن بيت المقدس، و خراب شدن مدينه در پى نبردهاى فراوان، د فن مهدى به دست عيسى بن مريم، از ديگر قصههاى اسرائيلى اين كتاب است كه دستهاى سياسى يهوديان را در انتشار اين مطالب نمىتوان بىدخالت دانست. «
آكنده بودن خطبه از كلمات مبهم و غلطهاى دستورى، از ديگر نقدهاى استاد بر خطبه است. سخنان بىمعنايى چون: منم مصحف انجيل، منم موى زبرقان، لمض الارض، ساهم المستحيح، عمت الغنوات، عوصرات السموات، ندالديجور و... از جمله واژههاى مبهم و نامفهوم اين خطبه است.
استاد در ادامه نقد خطبه افزوده است: در اين خطبه جملههاى فراوانى ديده مىشود كه به هذيانگويى بيشتر شباهت دارد تا سخن گوينده اديب و حكيمى مانند حضرت اميرالمؤمنين:
»انا عين غفر، انا عنق السبطين، انا ميزان السبطين، انا عطارد التعطيل، انا قوس الاراك، انا فرقد السماك، انا مريخ الفرقان.«
افزون بر اينها، در خطبة البيان عبارتهايى وجود دارد كه از آن بوى غلو و ارتفاع به مشام مىرسد. مانند:
»ونحن الكرسى واهل العلم والعمل« كه اشاره دارد به آيه »وسع كرسيه السموات والارض«79 »انا علانيه المعبود، انا الاء الرحمن، انا صاحب الطور« كه اشاره دارد به آيه مباركه »ونادينه من جانب الطور الايمن«80 »انا الظاهر مع الانبيا، انا صاحب الاديان«، »انا انيه بنى اسرائيل«، »انا مفيض الفرات«.81
استاد جعفر مرتضى سند و محتواى روايت و داستان جزيرة الخضراء را دقيق و علمى به بوته بررسى نهاده و آن را افسانه دانسته است.
استاد، در آغاز با نقل متن ماجرا از كتاب بحارالانوار نشان داده است راويان ماجرا توثيقى از معاصران خود ندارند و هيچ يك از تذكرهنگاران آن روز از آنان نامى به ميان نياوردهاند و دليل معتبر و درخور توجه از سوى عالمان روايتشناس براى اين ماجرا روايت نشده است.
استاد عاملى، در كندوكاو از انگيزههاى اين قصه يادآور شده، گرايشهاى اخبارىگرى در نشر و گسترش اين قصه در آن روزگار بىتأثير نبوده است.
مؤلف، در نقد محتواى كتاب، ابتدا به مقايسه ناسازگارى دو نقل از ماجرا (بحارالانوار وتبصره الولايه) پرداخته و براى بىاعتبارى آن، به مورد پذيرش قرار گرفتن تحريف قرآن در رد آن، استدلال مىكند و نيز در موضوع فرزندان امام زمان كه اين قصه در پى اثبات آن است، به شدت خدشه وارد مىسازد و نيز برابر نبودن ماجرا با مسلمات تاريخى و جغرافيايى را از دلائل ساختگى بودن ماجرا مىشمرد.
اين كتاب، به وسيله مدرسه منتدى جبل عامل الاسلامى قم، به سال 1412 تجديد چاپ شده است.
دو ترجمه از كتاب جزيره خضراء به زبان فارسى در دست است:
1. جزيره خضراء افسانه يا واقعيت، ترجمه محمد سپهرى در 256 صفحه، چاپ دوم، 1374، بوستان كتاب.
2. جزيره خضراء افسانه يا واقعيت، ترجمه ابوالفضل طريقهدار، چاپ چهارم، 1377، بوستان كتاب.
پىنوشتها:
1. اسلام و هيئت، هبة الدين شهرستانى، با مقدمه سيدهادى خسروشاهى/8، صابرى تبريز.
2. سياست و اقتصاد در عصر صفوى، باستانى پاريزى/330، صفى على شاه 1362.
3. رستم التواريخ/142 و 143.
4. مجله حوزه شماره 89 و 36/90، ويژه خوانساريها.
5. الذريعه الى تصنايف الشيعه، ج 112/18.
6. فرهنگ معين، ج 1588/6.
7. نيرنگستان، صادق هدايت، مقدمه.
8. كلثوم ننه يا عقائد النساء، آقاجمال خوانسارى، مرواريد، تهران 38/1353.
9. اعيان الشيعه، ج 363/10.
10. اعيان الشيعه، ج 381/10.
11. همان.
12. همان، ج 378/10.
13. همان، ج 379/10.
14. آثار الحجه، شيخ محمدشريف رازى، ج 1/ .
15. موسوعه الامام شرف الدين، ج 2620/6.
16. همان/2647.
17. ابوهريره، موسوعه الامام شرف الدين، ج 1024/3.
18. همان/1264.
19. همان/1274.
20. همان/1301.
21. همان/1309.
22. همان/1382.
23. همان/1397.
24. الفصل فى الملل والاهواء، ج 41/5.
25. وفيات الاعيان، ج 320/3؛ ريحانة الادب؛ مدرس تبريزى، ج 457/7، خيام.
26. الفصل فى الملل والاهواء، ج 5/4.
27. همان، ج 94/5.
28. همان.
29. الفصول المهمه، موسوعه، ج 1152/3.
30. لؤلؤ و مرجان/2.
31. همان/98.
32. سوره حج، آيه 30.
33. لؤلؤ و مرجان، حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، تحقيق و ويرايش از حسين استادولى/90.
34. همان/98. درباره مفتاح الجنان ر. ك: مجموعة الرسائل، لطفاللّه صافى، ج 391/2، بىتا.
35. همان/156.
36. همان/157-156. 37. همان.
38. همان/184.
39. همان/184-183.
40. همان/160 - 161.
41. سوره قصص، آيه 21.
42. سوره قصص، آيه 22.
43. حماسه حسينى، استاد شهيد مرتضى مطهرى، ج 19/1، صدرا.
44. كتابفروشى هاشمى تبريز، 1345 ش.
45. اسلام و هيئت، مقدمه/9، وفا، 1342، ش. تبريز.
46. همان/10.
47. حاج مهدى سراج انصارى/ 391.
48. همان/174.
49. نبرد با بىدينى، حاج سراج انصارى/58 و 59.
50. شيعه چه مىگويد،حاج سراج انصارى/ 49.
51. همان/231.
52. همان/390.
53. الغدير، علامه امينى، ج 14/1.
54. على ضفاف الغدير، سيدفاضل حسينى ميلانى/ 68-65، مطبعه سعيد، مشهد 1403 ق.
55. همان/85.
56. همان/142.
57. حماسه غدير، محمدرضا حكيمى/ 196 - 200، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
58. حماسه حسينى، شهيد مطهرى/70، صدرا.
59. همان/85.
60. همان/90.
61. همان/120.
62. مجموعه آثار شهيد مطهرى، ج 664/17، صدرا.
63. همان/74.
64. پانزده گفتار، صدرا.
65. دائرةالمعارف فارسى مصاحب، ج 1404/1.
66. پانزده گفتار/ 164.
67. براى موضوع چشم زخم، ر. ك: بحارالانوار، ج 1/63، اسلاميه و ج 60 مؤسسه الوفاء بيروت؛ سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 751/3، آستان قدس،1384، ش؛ تفسير الكبير، فخر رازى، ج 100/3.
68. پانزده گفتار/117.
69. غلو، درآمدى بر افكار غاليان در دين، نعمت اللّه صالحى نجفآبادى/4، كوير، چاپ دوم، تهران، 1385.
70. همان/91.
71. همان/121.
72. همان/118.
73. حديث الافك، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت 1400 ق.
74. آيينه پژوهش، شماره 66، دفتر تبليغات حوزه علميه قم.
75. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 52، موسسه الوفاء بيروت.
76. دراسة فى علامات الظهور والجزيرة الخضراء/81 - 85.
77. همان/102 - 103.
78. همان/112.
79. سوره بقره، آيه 255. 80. سوره مريم، آيه 52.
81. دراسة فى علامات الظهور والجزيرة الخضراء/125.