چكيده: عرفانهاى نوظهور اشاره به رونق جريانهاى فكرى است كه در دهههاى گذشته با شكلى متفاوت در دنياى معنوى به راه افتاده است. در بدو فراگيرى اين عرفانها امر بر شمارى مشتبه شد كه عرفانهاى نوظهور، گرايشهاى معنوى منكر وجود خدا هستند، حال آنكه در اين عرفانها اشاراتى به وجود خداوند رفته است، لكن مسأله بر سر ميزان اعتبار خدا و چگونگى قدرتنمايى او در امور انسانى است. بدين سان كه اين گرايشها از آن جهت كه اثرپذيرفته از جريانهاى مدرن غربىاند، به شدت بر انسانگرايى تكيه دارند و به هيچ عنوان حاضر نيستند از اصول اوليه خود، يعنى اومانيسم و سكولاريسم، دست بردارند. از جهت ديگر، چون اين نحلهها عنوان عرفان، دين و يا معنويت را به خود گرفتهاند، ناگزير، در فراخور احوال و نوشتار و گفتار خويش سخن از خدا و يا خدايان متعدد را به ميان آوردهاند.
ساتيا ساى بابا به عنوان يكى از مروجين عرفانهاى نوظهور در هند داراى آوازهاى جهانى است. او بر اساس تعاليم كهن هندو و ويژگيهاى منحصر به فرد عرفانهاى نوپديد داراى تعاليم قابل توجهى است.
نگارنده در اين مقاله سعى دارد تا بعد از اشارهاى كوتاه به ويژگيهاى تجلّيهاى خدا در هندوئيسم، ادعاى نوع رابطه ساتيا ساى بابا با خدا و تجلّيهاى سهگانه او را بررسى كند.
واژگان كليدى: عرفانهاى نوظهور، هندوئيسم، اواتار، خداباورى، ويشنو، ساى بابا شيردى، پرما ساى بابا.
مقدمه از نيمه اول قرن نوزدهم، دگرگونيهاى بزرگى در درون هند رخ داد كه با دگرگونيهاى داخل در سنت دينى متنوع هندوييسم همسو بود و تا به امروز هم ادامه دارد. عواملى كه چنين دگرگونيهايى را پديد آوردند، هم بسيار بودند و هم بغرنج: حكومت بريتانيا، گسترش ارتباطات، آمدن مطبوعات، توسعه زبانهاى بومى جديد، آموزش و پرورش غربى، استفاده از زبان انگليسى، چالش مسيحيت و مبلغان آن (ميسيونهاى مسيحى غربى)، رشد آگاهى سياسى و اجتماعى، ملىگرايى، فشار رويدادهاى داخلى و جهانى كه به استقلال و تشكيل پاكستان انجاميد، و تجربه هندوهايى كه در خارج از هند به شكل پراكندگى بسيار گسترده زندگى مىكنند.
اما پاسخهاى گونهگونى كه در داخل هندوييسم به مسائل بالا داده مىشد، سبب شد كه به شكل يك دين جهانى خودباور بدل شود. اين تغيير در دو جهت به هم پيوسته، صورت گرفت:
اولى، كه بيشترين توجه را در نوشتههاى غربى به خود جلب كرد »رُنسانس« يا »نوزايى« هندو يا تكامل »هندوئيسم نو« است كه با رام موهَن روى1 (1772 - 1833) در بنگال آغاز مىشود.
دومى، كه بومىتر شده و پيوستگى و روشنىاش كمتر است، و از اين رو، بسيارى از آن غافل ماندهاند - تنها به اين علت كه مطالب آن به زبانهاى بومى نوشته شده - از نو جان گرفتنِ گسترده و بيان مجدد سنت موجود در بسيارى از رشتههاى آن است، كه مىتوان آن را »ضد اصلاحِ« سَنتانه دَرمَه يا »سبك كهن« يا جاودانه دين هندوها دانست. (فرهنگ اديان جهان، 1386/ 678).
در اين ميان، پارهاى نحلههاى معنوى نوينى حاصل شد كه علاوه بر تأثيرپذيرى از دگرگونيهاى بالا، داراى خصوصيات مشترك جداگانهاى بودند. آنان آموزههاى كهن هندو را براساس مؤلفههاى مدرنيته و پارهاى مقاصد صرف سياسى تفسير كردند. بدينسان، نيمى از تعاليم آنان ريشه در نيازهاى جهان غرب داشت. مىتوان گفت كه جريانهاى معنوى شرقى، هرچند كه برپايه تعاليم كهن مشرق زمين پا گرفتهاند؛ اما علت وجودى آنان ريشه در هدفها و امال غربى دارد. در مقابل اين جريانشناسى در شرق، جنبشهاى غربى ديگرى نيز پا گرفتهاند، بدين سان كه برابر اين نظريه، با گسترش تبليغات اديان شرقى در مغرب زمين، جنبشهاى نوپديد غربى به وجود آمده است. بنابراين تعبير، جنبشهاى نوپديد غربى با گرايشهاى صوفيانه شرقى و پارهاى از آموزههاى معنوى مشرق زمين گره خورده است. اديان نوپديد جنبشهايى هستند كه در اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 ميلادى براساس رشد شور تبليغى جديد از سوى اديان شرقى، افزايش و گسترش اطلاعات درباره اديان شرقى، و پيدايش فراروانشناسى و داروهاى روانپريشىزا و روانشناسى انسانگرايانه و نيز قانون منع ورود شرقيها به ايالات متحده، ايجاد شدند(ReligiousNew
:199916Movements).
خرافهپردازى در جنبشهاى نوين معنوى خرافه موجب دورى انسان از واقعيت است، چنانچه بزرگترين مانع وصول به واقعيت، وجود خرافه و خرافهپرستى است. از اين روى، پيامبران، همواره با آن به مخالفت برخاستهاند. پيامبر اسلام، يكى از بزرگترين هدفهاى بعثت را مبارزه با خرافهگرايى بيان كرده است. از طرفى، گسترش خرافهگرايى نشان از منفعت بردن شمارى دارد. مراد ما از »منفعت« مىتواند در حد يك لذت بردن ساده براى خنديدن باشد و يا در حد به دست آوردن منفعت بزرگ سياسى و يا دست آوردن يك منفعت بزرگ مالى. كه اين مطلب با اندك درنگى درباره افراد معلومالحالى كه اصل خرافه را مىسازند، به دست مىآيد.
در انواع تعاليم عرفانهاى نوظهور، مىتوان نمونههاى فراوانى از خرافهگرايى را يافت. خرافههايى كه فلسفه خلقت و نوع منفعت حاصله از آن به طور كامل مشهود است. ضمن آنكه هيچ دليل معقولى براى پذيرش ادعا ارائه نمىشود، تا سالك بتواند آن را بپذيرد.
از طرف ديگر، وقتى مىگوييم در بسيارى از عرفانهاى نوظهور، نه تنها به تفكرگرايى توجه نمىشود، بلكه تلاش بر سر تشويق سالك بر تفكرگريزى است. اين بدين معنى نيست كه آنان در تمامى امور زندگى باب عقل و تفكرگرايى را بستهاند؛ چرا كه در پس پرده و لابهلاى گزارههاى تعليمى آنان به شدت عقل معاش اوج مىگيرد؛ عقل معاشى كه در بستر سرمايهدارى و روح امپرياليسم در حال فعاليت است.
مراد از تفكرگريزى، تأمل و تدبر درباره عاقبت انسان است. اينكه آدمى از كجا آمده است؟ آيا ممكن است در اين دنيا وظايفى داشته باشد؟ و سرانجام به كجا خواهد رفت و عاقبت او چه خواهد شد؟
هدف از طرح اين پرسشها ايجاد حس شتابزده براى استقبال از اديان توحيدى نيست، بلكه مقصود اندك درنگ فلسفى درباره صحت و سقم اين پرسشهاست؛ يعنى همان چيزى كه عرفانهاى نوظهور به شدت مريدان خود را از آن پرهيز مىدهند. بازداشتن از تفكر درباره اين پرسشها، در تلاش آنان براى تبليغ و گسترش تفكرگريزى نمايان مىشود.
مكتب معنوى ساىبابا در اينباره داراى سهم بسيارى است. در اين مقاله تلاش مىشود تا به يكى از ادعاهاى ساى بابا بپردازيم و ميزان صحت و سقم و رابطه آن را با حقيقت بسنجيم.
تجلى خداگونه در هندوئيسم از اركان اساسى در آموزههاى هندوئيسم بحث درباره انوع تجلّيهاى خداوند است. در تعاليم هندوئيسم بحث از اواتار2 به معناى ظهور و تجلى خداوند، از اهميت بالايى برخوردار است؛ از اين روى، پرداختن به دو موضوع ضرورى است: ويشنو و اوتار.
اول بار آموزه تثليث هندويى در كتاب مهابهارته3 بيان شد و كم كم در ديگر آموزههاى هندوئيسم رونق يافت. برابر اين ادعا، برهمن، يعنى نفس كلى در سه خدا تجلى كرده است كه عبارت اند از:
1. برهما4: خداى خلقت و آفريدگار كل جهان.
2. شيوه5: خداى مرگ و مهلك كل جهان.
3. ويشنو6: خداى زندگى و حافظ كل موجودات.
ويشنو، از مهمترين خدايان هندو و دومين خدا از خدايان سهگانه اصلى است. او در ودا چهره نسبتاً كوچكى است با آسمان و پيوندهاى خورشيدى و بيشتر به خاطر سهگامى مشهور است كه او در آن، عالم را فروپوشاند. (زمين، هوا و آسمان) اما در رزمنامهها و پورانهها، يكى از كانونهاى بكتى7 شده است. پيروان او را، ويشنوه يا ويشنو پرست مىگويند. آنجا كه برهما، برهمن، سراغازين است و شيوا يوگى سراغازين، ويشنو شاه است و كار او نگهدارى سرزمين و مردمانش است. او جهان را با تجسم اوتارهها حفظ مىكند. تابر اسورهها8 (اهريمنان) و نيروهاى ديگر شر پيروز شود. دو تن از اوتارهها، يعنى رامه9 و كريشنه، 10 مركز كيشهاى بزرگ بكتىاند. ويشنو همانند شاهان باستانى هند همسران بسيار دارد كه از آن جمله، انسانوارگيهاى پيروزى و كاميارى و گياهان مقدس تولسى11اند.
اما همسر اصلى او لكشمى12 بانوخداى نيكبختى است. او را عموماً در هند جنوبى با دو همسر نشان مىدهند. يكى شرى ديوى13 در سمت راست او و ديگرى بوديوى، 14 بانوخداى زمين در سمت چپ.
در هنر هندو، ويشنو، به رنگ آبى است. و نشانه اصلى او چكره است كه صفحه مدور شعلهور، يا چرخ آتش است. كه هر دو شايد پيوند او را با آسمان و خورشيد القا مىكنند. نماد حيوانى او گروده، 15 شاه پرندگان است. ويشنو در يك فرم متمايز پيكر روى چنبرههاى مار اننته16 يعنى بىپايان مىخوابد كه آن نيز روى آبهاى اقيانوس كيهانى مىآرامد. مدت دوام هر عالم را روز ويشنو و دوره ميان عالمها را شب او مىدانند. او در آغاز هر چرخه نو، بيدار مىشود و نيلوفرى روى ساقهى بلند از ناف او مىرويد. از نيلوفر، برهما پيدا مىشود كه عالم را از نو مىآفريند. 17
اما آنچه ويشنو را در ميان هندوها و حتى ديگر مردم جهان جذاب و پرتوجه ساخته است، مسأله تجليات خداگونه است كه در اين جهان خاكى از جانب ويشنو رخ مىدهد. در ادوار مختلف، ويشنو در اواتارهاى عديده تجسم پيدا كرده و به صورت انسان يا اشكال مافوق طبيعت در قسمتى از جوهر الوهيت وارد شده و به آنها نيروى مافوق بشر بخشيده است. ظهور هريك از اواتارها براى اصلاح خطاهاى بزرگ يا بخشيدن خوبيهاى عظيم به اين جهان بوده است. 18
همچنان كه ديگر انديشه بزرگى در مهابهارته ظهورات و تجليات ويشنو است. اوتاره يك مفهوم هندو است كه اشاره بر فرود آمدن خدايى در زمين است. اين مفهوم خاص سنتى است كه به پرستش خداى بزرگ ويشنو همراه است. هندوها مىپندارند كه اين خدا هر از گاهى صورت انسانى و يا حيوانى به خود مىگيرد تا جهان را از نابودى درونى يا از آشفتگى يا از بلاى بزرگ ديگرى نجات دهد.
صورتهايى كه ويشنو در گذشته به خود گرفته معمولاً نه اوتاره است كه سه تاى اول آن، يعنى ماهى و لاكپشت و گراز حيوانىاند. چهارمى دورگه، يعنى يك شيرمرد است. پنجتاى باقىمانده انساناند: يك كوتوله، رامه تبربه دست، رامه، كريشنه و بودا. اوتاره اينده كليكن19 است. چهار اواتاره گذشته احتمالاً چهرههاى تاريخى يا نيمه تاريخىاند. رامه تبر به دست بنا به سنت برهمنى بود كه طبقه كشتريه را نابود كرد؛ چون كه بيم آن مىرفت كه آنان بر جهان چيره شوند. داستان احتمالاً بازتاب كشاكشى است كه در زمانهاى كهن ميان دو طبقه برهمن و كشتريه بر سر برترى سياسى و اجتماعى روى داد. اوتاره هفتم، يعنى رامه، پهلوان شعر حماسى راماينه است. ششمين اوتاره، كريشنه است كه پهلوان بسيارى از افسانهها و داستانهايى است كه از او به عنوان كودك و پسر و عاشق جوان خداييويار عاشق پيشه گوپىها (دختران شيردوش)20 ياد مىشود و سرانجام هم به شكل باشنده خدايى كه در شب نبرد بزرگ در كوروكشيتره21 بر ارجونه22 ظاهر شد و او را برانگيخت و وظيفهاش را بىطرفانه به عنوان عضو جنگاور به جا آورد. آوردن نام بودا در فهرست تجليات هندوى ويشنو را به شكلهاى گوناگونى توضيح دادهاند. در مَثَل به عنوان يك راه براى نابودى يا تحقير كردن كيش بودا و آوردن آن زير نظارت برهمنان و يا به عنوان يك راه لطيف براى از اعتبار انداختن بودا از طريق تعبير ظهور ويشنوى خدا به صورت بودا (يك كافر) كه وسيله هدايت شروران سرگردان است. به اين فهرست نُه اوتاره گذشته يك اوتاره دهم، يعنى كلكين، نيز افزودهاند. او در پايان عصر كنونى به شكل يك چهره موعود ظهور خواهد كرد كه در او عناصر زردشتى و آخرتشناسى هندو با هم تركيب مىشود. 23
در كتاب گيتا، كريشنه به عنوان يكى از تجليات خداوند در قالب انسانى چنين مىگويد:
»هرگاه درستكارى فراموش شده و نادرستى حكمفرما شود، من خودم (كريشنه) ظهور مىكنم و بارها نسل به نسل براى حمايت از درستكارى و از بين بردن شرارت و بينانگذارى مذهب خواهم آمد. از اين رو براى نابودى شيطان، خدا بارها و بارها به شكل انسان تجلى مىكند. «
اين عقيده در ميان سالهاى 300 تا 1200 ميلادى به حد نهائى مقبوليت رسيد. نظريه ظهور كالبدى، يگانگى خدا را با كثرت خدايان وفق داد. اواتارهاى ويشنو از معروفترين اواتارها هستند. در ميان آنها »رامه« و »كريشنه« جزء مهمترينها به حساب مىآيند. بر طبق اين اعتقاد، خداوند خويشتن را در اشكالى كه حتى شكاكترين افراد هم بتوانند آن را قبول كنند، ظاهر مىسازد. اواتارها بىشمارند و علاوه بر اواتارهاى شناخته شده، مىتوان گفت هر ولى يا معلم روحانى، بخشى از تجلى خداى را به همراه دارد.24
خداباورى و عرفان ساى بابا سرزمين هندوستان گلوگاه التقاط و نقطه عطف اقتران خداپرستى و بتپرستى است. به عبارت ديگر، تفكيك خداپرستى و بتپرستى در جامعه هند، كار آسانى نيست. بدينسان:
نخست آنكه: هندوستان را سرزمين خدايان بسيار دانستهاند، چنانچه در ميان ابتدايىترين اقوام ساكن در هندوستان، رگههايى از چندخدايى مشهود است. در مَثَل اقوام دراويدى25 كه در فاصله سالهاى 4000 تا 2500 پيش از ميلاد به سرزمين هند راه يافتند، خالق تمدنى بودند كه در دره رود ايندوس26 و شهرهاى بزرگ هاراپا27 و مهنوجودارو28 شكل گرفت.
اقوام دراويدى، مردمى كشاورز بودند و خدايانى را نيايش مىكردند كه به گونهاى با بارورى و حاصلخيزى پيوند داشت. در اين كيش، دو عنصر اساسى موردتوجه قرار مىگرفت:
نخست نيايش آلت نرينگى كه نمونههايى از آثار آن در مهرههاى يافت شده در هاراپا ديده مىشود.
دوم، توجه به خدا بانوى مادر كه نمونههاى يافته شده در هاراپا آن را تأييد مىكند. تصاويرى كه نشان دهنده رويش گياه از رحم خدايى ماده يا بانوى عريان است كه در برابر او در حال قربانى كردن انساناند.
هرچند كه مسأله تعدد خدايان در دوران ودائى و تحولات پس از آن داراى ابعاده گستردهتر و پيچيدهترى مىشود. 29
دو ديگر: التقاط خداباورى، اسطورههاى بسيار و تأثيرگذار، فرهنگ بومى و تفكرات عاميانه و بسيارى دلايل ديگر باعث مىشود تا نمادهاى مادى، از انواع سنگ و چوب و فلز و غيره، به عنوان نشانههاى متمركز محسوس در اماكن مقدسِ مردمانِ هند جاى گيرد. و از آن پس انواع نيايشها و مراسم قربانى در برابر اين نمادها رخ دهد. تكيه بر اين ماجرا، باعث مىشود كه در طولانى مدت مردمان عامه توجه بيش از اندازه به نمادها روا دارند و مسأله توتمپرستى را متبلور سازند.
بارى، بحث چند خدائى همواره در هندوئيسم و گرايشهاى جدا شده از آن پررونق بوده است. و هر چند ساتياساى بابا، به واسطه اقتباس از تعاليم هندوئيسم، به انواع خدايان و تجليات او معتقد است؛ ناگزير برخلاف بسيارى از گرايشها و كتابهاى مقدس هندوئيسم، بيشتر بر خداى اعلى تكيه دارد و همواره در تعاليم او بحث از خدا با تكيه بر وحدانيت شكل مىگيرد.
ساتياساى بابا مىگويد:
»همه اديان يك چيز را تعليم مىدهند (تطهير ذهن از آسيب خودخواهى و پرهيز از لذتهاى بىارزش) هر آيينى به انسان مىآموزد كه وجود خويش را سرشار از شكوه و جلال ايزدى كند و از حقارت و پوچى و خودخواهى بپالايد. راه و روش تفكيك و تشخيص را به او تعليم مىدهد، تا شايد به تعالى برسد و به آزادى دست يابد. بدانيد كه همه قلبها تنها به ياد (يكى) كه همان خداوند يكتاست به طپش درمى آيد و همه نامها و همه اشكال الهى نيز به خداوند يگانه اشاره دارد. اين است پيامى كه دارم و آرزو مىكنم با قلبهاىتان آن را دريافت كنيد. «30
ساى بابا مىگويد:
»مهمترين و بالاترين نياز بشر امروزى اين است كه اين واقعيت را بپذيرد كه خداوند يكى است. اين چيزى است كه مسيح و محمد اعلام كردهاند. كلمة اللّه واقعاً به معنى يگانه متعالى است كه همه چيز را در عالم هستى دربر مىگيرد. باور اصلى تمام اديان اين است كه خداوند يكى است. مسيح، پدر بودن خداوند و برادر بودن بشر را اعلام نمود. انسان مىتواند تنها يك پدر داشته باشد، نه دوتا. زمانى كه مسيح به دنيا آمد، سه مرد خردمند ستارهها را دنبال كردند تا به محل تولد او برسند. با ديدن نوزاد تازه به دنيا آمده، آنها در دل خود به اين كودك الهى تعظيم كردند. قبل از ترك محل هريك از آنها چيزى درباره كودك گفت: خردمند اول به حضرت مريم گفت: او عاشق خداوند است. خردمند دوم گفت: خداوند او را دوست دارد. خردمند سوم گفت: او روح خداست. اهميت درونى اين سه گفتار و اعلام در مورد مسيح چه مىتواند باشد؟ جمله اول دلالت بر اين دارد كه مسيح پيامآور حق است. پيامآور مىتواند ارباب خود را دوست بدارد ولى ارباب به اين آسانيها پيامآور خود را دوست ندارد. جمله دوم اعلام مىكرد كه خداوند مسيح را دوست دارد. چرا؟ براى اينكه او تجلى الهى است. جمله سوم حاوى چيزى است كه مسيح اعلام نمود: من و روح خدا يكى هستيم.«31
ساتيا ساى بابا، همواره اذعان مىدارد كه:
»تمام انسانها نمادى از خداوند هستند و اينكه هر پيكر اوست كه با نان تقويت مىشود و هر قطره از خون جارى در رگهاى هر موجود زندهاى، خون اوست كه با شور و تحريكى كه شراب به آن مىرساند، روح مىگيرد. از همين رو، مىتوان گفت كه: هر انسانى تجسم روح خداوند است و بايد همانند او مورد احترام قرار گيرد. شما مانند يك خدمتگزار عمل مىكنيد، پرستش مىكنيد، همان پسرى كه پدر خود را مىستايد و نهايتاً به خردى دست مىيابيد كه بيانگر اين است كه شما و او يكى هستيد اين سفرى معنوى است و مسيح راه را با عبادت واضح نشان داده است. «
ساى بابا اينگونه ادامه مىدهد:
»همه انسانها را تجسمى از الوهيت بدانيد و با عشق، تفاهم و خدمت به آنها احترام بگذاريد. تنها يك نابينا نسبت به شرايط ملالآور ديگران بىتفاوت مىماند. تنها يك ناشنوا از نالههاى ديگران تأثير نمىپذيرد. در حقيقت »ديگران« وجود ندارند. شما همه سلولهاى زندهاى در بدن خداونديد و هر سلول وظيفهاش را براى پيشبرد اراده وى به انجام مىرساند.«32
ساتيا ساى بابا معتقد است:
»خداوند شكلى را به خود مىگيرد كه سر سپردهها آرزو داشتهاند. دانستن اينكه تمام اشياء خلق شده شكلى از خداوندند بسيار اساسى است. «33
ساى بابا در مسأله خداشناسى و پرداختن به خصوصيات خداوندى همواره از تعاليم هندو كه مبتنى بر تعدد خدايان است، فاصله مىگيرد؛ لكن در صدر و ذيل گفتارش درباره خداوند به پيامبران و اديان توحيدى اشاره مىكند. اين نكته در برخورد با موضع پلوراليسم دينى او پراهميت است. 34 ضمن اينكه در ادامه علت تأكيد او بر خداى يگانه نمايان مىشود. 35
تجلى خداوند و ساتيا ساى بابا اواتار، از سنگهاى اصلى بناى عظيم خداشناسى هندوست. ما تنها در آيين هندو با مفهومى به نام اواتار، كه تجلى امر مطلق در جهان خاكى است، روبهرو مىشويم. براساس آيين هندو مسؤوليت ويشنو به عنوان حافظ جهان ايجاب مىكند كه در هنگام بروز خطرهاى جدى براى جهان و موجودات آن به شكل موجودى زمينى متولد شود و جهان را از نابودى برهاند. تقريباً تمامى اواتارهاى هندو، تجسمهاى ويشنو هستند. اين اواتارها، همواره حامل خرد و دانشى هستند كه براى حفظ بقاى جهان ضرورى است. 36
در مسلك هندوئيسم، بنابر وضعيت طبيعى جهان ضرورى است كه همواره زمين خاكى از اواتار خالى نباشد. تا او اساس عقيده (دارما) را تحقق بخشد. دارما به معناى مسير اصلى زندگى شخص، بدون دخالت و ضربه زدن به منافع و زندگى ديگران و بدون تجاوز به آزادى ديگر اشخاص است. به ديگر سخن، دارما به معناى اينكه آنچه را كه دوست دارى ديگران در حق تو انجام دهند در حق ديگران انجام دادن و به طور كلى ايجاد يك وحدت منظم بين گفتار و پندار و كردار انسانهاست. وجود اواتار بر روى كره زمين، ضرورى است، تا تحقق دارما را عملى سازد. آواتار به صورت انسان، به عنوان دوست، نيكخواه بشر، خويشاوند، راهنما، معلم، درمان كننده، شفابخش و شريك در بين انسانها زندگى مىكند.
وجود اواتار براى اعاده دارما ضرورى است و هنگامى كه انسان بر اساس دارمايش زندگى مىكند اواتار خوشحال و خوشنود خواهد بود. 37
اما نكته اينجاست كه ساتيا ساى بابا، بعد از بيان ادعاهاى بالا در تعليمات عرفانى به شاگردان خود، خويشتن خويش را يك اواتار معرفى مىكند. اواتارى كه نقش معلم حقيقت را بازى مىكند، كسى كه آمده تا دوران جديدى را در تعليمات كهن معنوى بنا نهد و نقش يك نجاتگر بزرگ را ايفا كند.
ساى بابا مىگويد:
»تو نمىتوانى مرا در طبقهبندى »مرد خدائى« يك معجزهگر، انسان خداگونه، يا شفادهنده قرار دهى. اين اواتار - ساى بابا - براى ايفاى نقش جديدى آمده، نقش معلم حقيقت. «
بدين سان در گام نخست ساتيا ساى بابا، به عنوان اواتار با نقش نوينى در صحنه ارشاد، به عنوان يك معلم حقيقت جلوه مىكند. سپس براى معرفى خود و ابراز ويژگيها و تواناييهاى ذاتى خويش چنين سخن مىگويد:
»هركه تمام اعمال و كارهايش را به من اهدا كند بدون هيچ فكر ديگرى، هركه روى من مراقبه مىكند به من خدمت مىكند، مرا پرستش مىكند، مرا به خاطر دارد، بداند هميشه با او هستم... به آنهايى كه مرا استهزا مىكنند، تبسم مىكنم، به آنها كه درباره من دروغ جعل مىكنند تبسم مىكنم، به آنها كه مرا تمجيد مىكنند تبسم مىكنم دائم شادم پر از شعف.
تند صحبت مىكنم و بعضىها را تنبيه مىكنم، اگر آنها مال من نيستند آنها را رها مىكنم و توجه به آنها نمىكنم. اين هشدارى است براى ارتداد آنها. من حق دارم آنهايى را كه به من تعلق دارند، گوشمالى بدهم، من بين شما راه مىروم و صحبت مىكنم. تربيت مىدهم نشان مىدهم، نصيحت مىكنم و اندرز مىدهم؛ اما از هر نوع وابستگى جدا هستم. خيلى وقتها به شما گفتهام كه مرا با اين ساخت فيزيكى مربوط ندانسته و يكى فرض نكنيد، اما شما نمىفهميد.«38
ساتيا ساى بابا، در مورد قدرت و توانايى خويش چنين مىگويد:
»من شما را مجبور نمىكنم كه نام و شكل بخصوصى از من انتخاب كنيد، خداوند ميليونها نام و شكل دارد... اگر به عنوان ناراينا39 (يكى از نامهاى خداوند) با چهار بازو در حال نگه داشتن صدف، چرخ، گرز، نيلوفر بين شما آمده بودم، شما مرا در يك موزه نگه مىداشتيد و از مردمان جستوجوگر پول دريافت مىكرديد، اگر صرفاً به عنوان يك مرد آمده بودم به تعليمات و آموزشهاى من با ديده احترام نگاه نمىكرديد و از آنها به خاطر خوبى خودتان پيروى نمىكرديد. پس من بايد در اين شكل، ولى با دانش و نيروهاى فوق بشرى باشم. «40
ساى بابا مىگويد:
»مأموريت من اعطاء شوق و شادى به شماست كه از ضعف و ترس دورتان كنم.
مأموريت من پراكندن شادمانى است؛ از اين جهت هميشه آمادهام ميان شما بيايم، نه يك بار، دوبار، يا سه بار، هر زمان كه شما مرا بخواهيد. اسمم ساتيا، من راستى هستم. اعمالم ساتيا جلال و شكوه من ساتيا تنها آرزوى من، شادمانى شماست. شادى شما شادى من است شادمانى جدا از شما ندارم.«
ساى بابا در ادامه مىگويد:
»قدرت من غيرقابل اندازهگيرى است. تولد من غيرقابل توضيح و غيرقابل درك و پيمايش است. اصل ساى، الوهيت ساى، هرگز تحت تأثير بدگويى و افترا، پيشرفتاش متوقف نمىشود.«41
لازم به ذكر است كه در ميان تمام رهبران عرفانهاى نوظهور، مسأله »خودبزرگ بينى« ديده مىشود. به عنوان مثال بسيارى از اين رهبران (از جمله ساتيا ساى بابا، اوشو، كريشنا مورتى و... ) در خلال نوشتهها و سخنرانىهاىشان به كرات اذعان مىدارند كه هنگام تولدشان اتفاقات نادرى پيش آمده و يا از پيش منجمان و غيبگويان بزرگ، آمدنشان را وعده دادهاند.
اما روش ساتيا ساى بابا، به گونهاى ديگر است. او به واسطه پيشينه ممتاز مفهوم اواتار در تعاليم هندو و همچنين مقبوليت فراگيرى كه هندوئيسم، نه تنها در هندوستان، بلكه در جهان دارد، سعى مىكند خود را به مفهوم پهناور اواتارى وصل كرده و در مسير نيل به »خودبزرگ پندارى« گامهاى بزرگتر و استوارترى بردارد.
حال آنكه اينها ادعاهاى بزرگى است كه رهبران عرفانهاى نوظهور براى آن دليل محكمى ندارند و صرف داشتن نيروهاى خارق العاده كه به واسطه رياضتها و ذكرهاى مداوم حاصل شده و در ميان مرتاضان كشورهاى گوناگون، بويژه كشورهاى آسياى شرقى فراوان است، نمىتوان منجى جهانى بودن آنها را ثابت كرد.
ساى بابا و تجليات سهگانه ساتيا ساى بابا، كه در پوتاپارتى مستقر است، چندين دهه پيش ادعا كرد كه تجسم دوباره ساى بابا شيردى است. شمارى از طرفداران ساى بابا به اين گفته ايمان آوردند و البته شمارى ديگر از طرفداران و هواداران ساى بابا شيردى و ساكنان شيردى، اين باور را ندارند و آن را نپذيرفتند. به همين خاطر، ساى بابا كه فعلاً در قيد حيات است، هرگز به شيردى مسافرت نكرده است.
42ساتيا ساى باباى 82 ساله - به گفته خودش - در 99 سالگى براى بار دوم از اين دنيا فوت مىكند و هشت سال بعد براى بار سوم، در جسم ديگرى در شهر »ميسور« دوباره ظهور خواهد كرد. نام اين تجسم الهى »پرما ساى بابا« و گسترش دهنده عشق و ادامه دهنده راه شيردى ساى و ساتيا ساى خواهد بود.
بنابراين ساتيا ساى بابا، مدعى است كه در دوره اول زندگى در جسم ساى بابا شيردى در شهر شيردى و در دوره دوم با همين نام كنونى و با تجسم فعلى، در روستاى پوتاپارتى ظهور كرده است. و در دوره سوم زندگى، در قالب جسمى با عنوان پرما ساى بابا در شهر ميسور دوباره ظاهر خواهد شد. در اينجا، با اندكى تفضيل درباره سه تجلى ساى بابا سخن خواهيم گفت:
الف. ساى بابا شيردى درباره زندگىنامه و تعاليم ساى بابا شيردى43 آثار اندكى وجود دارد. در اين ميان يكى از ترويج دهندگان اصلى آثار و تعاليم او فردى با نام ساتيا پال روهلا44 است. او از هواداران جدى ساى بابا و نويسنده كتابهايى درباره اوست. از جمله كتابهاى اوست: ساى بابا و پيام او، 45 ساتى ساى بابا و آينده بشريت، 46 جنبش ساى بابا، 47 ارزش انسان و مسأله تعاليم و تربيت او، 48 و بالاخره كتاب قديس ساى بابا شيردى. 49
پال روهلا در كتاب قديس ساى بابا شيردى، مىنويسد:
»دوران كودكى ساى بابا شيردى براى مدتها در هالهاى از رمز و راز پوشيده بود. اخيراً؛ يعنى در 28 سپتامبر 1990 ساتيا ساى بابا قسمتى از زندگى دوران كودكى قديس شيردى را فاش كرد. بر اساس اظهار او، ساى بابا شيردى در 28 سپتامبر 1835 در جنگلى نزديك دهكده پاترى در ايالت حيدرآباد هند در خانوادهاى برهمن، به نام بهار دواجا گوترا50 به دنيا آمد. نام مادرش دوگيرى عمه51 بود. «
او هميشه لباس سادهاى به تن مىكرد. غذاهاى سادهاى كه هوادارانش به او مىدادند، مىخورد. و در مسجدى كوچك كه نام آن را دواركامائى52 گذاشته بود، زندگى مىكرد. مىگويند او تمام روز در اين مسجد روى تخته سنگ بزرگى كه هنوز هم در آنجا قرار دارد، مىنشست. هم اكنون نيز يك تصوير نقاشى شده از بابا كه در زمان حيات وى در اين مكان قرار داده شده، به چشم مىخورد. اگرچه او در خانواده هندو متولد شده بود؛ اما همانند يك درويش مسلمان زندگى مىكرد.
شيردى بابا در 15 اكتبر 1918 فوت كرد. اكثر وقايع و اتفاقات زندگى ساى بابا شيردى در كتاب شيردى ساى بابا چاريتا53 به چاپ رسيده و يا توسط دوستداران وى به صورت پراكنده منتشر شده است. ساى بابا شيردى، يك معلم روحانى عاليقدر بود كه طرفداران تمام اديان و مذاهب و حتى مردم هند از هر طبقهاى به او به ديده احترام مىنگريستند و از تعاليم و نصايح او بهره مىبردند.54
ساى بابا شيردى، بيشترين تلاش خود را در اتحاد جامعه مسلمانان و هندو، با سفارش به صبر و بردبارى و تأكيد بر ايمان و اعتقاد راسخ به خداوند به عمل آورد. شيردى اعمال و عبادت هندوها و مسلمانان، هر دو را تمرين مىكرد. در مسجد كوچكى زندگى مىكرد و در آن محلِ عرفانى، طبق سنت مذهبى هندوها، عود و شمع روشن مىكرد و آتشى در آنجا برپا كرده بود. مناسك مذهبى مسلمانان - نماز - را برپا مىداشت و از طرفى به انجام مراسم هندوها مىپرداخت. ساى بابا شيردى به عنوان سمبل انسان باكرامت مورد قبول هندوها، مسلمانان، پارسىها و حتى مسيحيان بود.55
آموزشهاى مهم و اساسى ساى بابا شيردى حول هفت محور بود.
1. قانون عمل و عكسالعمل56: كارما - قانون عمل و عكس العمل - در لغت به معناى عمل است و در اصطلاح به قانونى گفته مىشود كه پيامد اعمال انسان را تعيين مىكند و موجب پديد آمدن چرخه بازپيدايى مىشود. كارما قانونى است كه پيامد اعمال انسان را تعيين مىكند، اما خودش نه پاداش عمل نيك است و نه جزاى عمل بد. (308: 2005، DictionaryConciseoxford)
2. وفادارى و ايمان به استاد معنوى واقعى: ما بايد به پير روحانى خود اعتقاد داشته باشيم و از ته دل و باخلوص نيت به او خدمت نماييم و صبر و شكيبايى پيشه كنيم.
3. تسليم اراده خداوند بودن: ما بايد تسليم اراده و خواست خداوند باشيم و بدانيم كه تنها اوست كه مىتواند چارچوبهاى ذهنى ما را وسيع كرده و ارزشهاى درونى ما را شكوفا سازد.
4. برابرى و مساوات: خداوند را در همه موجودات مشاهده كنيد. ساى بابا شيردى دائماً مىگفت: خداوند را در درون همديگر ببينيد.
5. وارستگى و استقلال: ساى بابا شيردى بارها و بارها تكرار مىكرد: اسير و تابع گرايشات و سنتهاى حاكم بر جامعه نباشيد، تنها به خداوند فكر كنيد و به سوى او حركت كنيد.
6. صدقه دادن: ساى بابا شيردى عادت داشت كه از مردم صدقه بگيرد، حتى گاهى از آنان پول مطالبه مىكرد. او اهميت صدقه دادن را بارها تذكر داده بود.
7. چرخه كارما: ساى بابا شيردى در اين مورد مىگفت: آنچه ما درو مىكنيم همانى است كه خودمان قبلاً كاشتهايم. بنابراين، مواظب گفتار، افكار و كردار خود باشيم.57
از اين رو ساى بابا شيردى در ميان اهالى منطقه داراى شهرت روزافزونى شد. سادگى و بىادعايى او باعث شد تا بعد از اندك زمانى در سراسر هند داراى شهرت و آوازه شود. از طرف ديگر، او بسيارى از نزاعها و درگيريهاى ساكنان منطقه را، كه بيم آن مىرفت مبدل به نزاعهاى خونين شود، به آرامش مبدل ساخت. به همين علت داراى محبوبيت فراوانى در ميان ساكنان هندو و مسلمان شد. بسيارى او را به عنوان رهبر عرفانى - سياسى خود مىشناختند و سخنان فاقد عجب و غرور او را راهگشاى زندگى خود مىدانستند.
ب. ساتيا ساى بابا ساتيا ساى بابا58 در سال 1926 در دهكده »پوتاپارتى«59 نزديك شهر بنگلور، واقع در جنوب هندوستان ديده به جهان گشود و در همانجا به تحصيل پرداخت. مىگويند: به يك باره اساس زندگى معنوى او دگرگون شد و وارد دوران جديدى از زندگى شخصى و مرحله جديدى از حيات روحانى شد. ساتيا ساى بابا تبليغات معنوى را از همان سنين ابتدايى به مرحله اجرا مىگذارد.
در بيستم اكتبر 1940، در 14 سالگى، ساتيا زندگى شخصى خويش را در اوراواكندا60 رها نمود. وى در تعاليم خود همواره اعلام مىداشت: صلح و آرامش منحصر به سه ركن ذيل است:
1. رهايى از وابستگى.
2. دين و ايمان.
3. عشق.
بدين سان براى عمل به اولين ركن صلح و آرامش، يعنى رهايى از وابستگى، خانه و والدين خويش را ترك كرد تا رسالت خود را با رهايى از تمام وابستگيها آغاز كند.
در كتاب زندگى من پيام من است، چنين نقل شده: بعد از مدتى والدين ساتيا ساى بابا، با نگرانى و زحمت بسيار او را در حين انجام ذكرهاى ريتميك پيدا مىكنند. پدر و مادر ساتيا ساى بابا از او خواهش مىكنند كه به خانه بازگردد. اما وى در برابر اسرار والدين خود، مىگويد:
»هيچكس به ديگرى متعلق نيست اينها همه توهمات است«.
بدين سان در نخستين گام از زندگى عرفانى خود، به ترك والدين اسرار مىورزد. اين داستان به شدت برگرفته از روش زندگى عرفانى همچون بودا و نانك است. با رجوع به زندگى موسسين عرفانهاى نوظهور، به كرات نمايان است كه آنان بسيارى از رويدادهاى اوائل زندگى و بسيارى از تعاليم عرفانى خود را كاملاً از عرفاى بزرگ گرفتهاند. اين روشى معمول و بسيار شايع در ميان بنيانگذاران انواع گرايشهاى عرفانى نوين است.
از طرف ديگر، ساتيا ساى بابا هديه گرفتن را تنها از طرف والدين و گورو (استاد معنوى) جايز مىداند. ساتيا ساى بابا دو دوست صميمى به نام »رامش« و »سودهير« داشت. اين دو دوست در دو طرف وى در كلاس درس مىنشستند. رامش از خانواده ثروتمندى بود. روزى رامش يك يونيفورم بسيار شيك و نو را كه ساتيا قادر به تهيه آن نبود به وى هديه نمود، ولى ساتيا يونيفورم را با يادداشت زير به رامش برگرداند:
»دوست عزيز! اگر مىخواهى دوستى ما ادامه يابد بايد از زيادهروى در مورد تبادل كالا خوددارى نمايى. هنگامى كه فرد نيازمندى هديهاى را از ثروتمندى مىپذيرد، ذهنش نگران مىگردد كه چگونه خوبى ثروتمند را جبران نمايد. در عين حال، ذهن ثروتمند احسان كننده، از غرور انباشته مىگردد. دوام دوستى واقعى برپايه احساس قلبى استوار است. فردى كه هديهاى را مىپذيرد خود را حقير و كوچك احساس مىكند و فردى كه هديهاى را مىدهد، خود را بزرگ و مغرور احساس مىنمايد، چنين دوستى دوام نخواهد داشت. از اين جهت لباسهايى را كه به من هديه نمودهاى به من تعلق ندارد آنها را به همراه اين يادداشت بازمى گردانم. «61
اكنون كتابهاى بسيارى از وى در كشورهاى مختلف جهان ترجمه و چاپ شده است. انسانهاى بسيارى براى كسب معنويت و زيارت ساتيا ساى بابا از دورترين نقاط جهان به هند مىروند، تا شايد به ديدار وى نايل شوند و معنويت و حقيقت را در آن روستاى دورافتاده بيابند و طعم خوش عرفان را از دستان او هديه گيرند.
اما به نظر مىرسد با تأمل در داشتههاى عرفانى ساتيا ساى بابا روشن مىشود كه براى عمل به تعاليم عرفانى او ناگزير بايد از علايق و عرفيات جامعه و قوانين معمول اجتماعى دور شد.
اين رويارويى، يعنى استقبال از عرفان و آرامش عرفانى، و از سوى ديگر، ناروا دانستن دورى از عرفيات اجتماعى و گوشهنشينى، بيانگر يكى از بزرگترين دغدغههاى انسان مدرن خواهان معنويت است. اين تعارض عميق باعث مىشود تا استقبال از عرفانهاى نوظهور - هرچند در بدو امر با شور و شوق بسيار همراه باشد - در ادامه فاقد دوام و التزام فراگيرى شود.
ساتيا ساى بابا براى اثبات حقانيت خود نزد مريدان و براى جذب بيشتر پيروان، همواره خود را صاحب معجزههاى گوناگونى معرفى كرده است. اما با نظر به كارهايى كه او از آنها به نام معجزه ياد مىكند، روشن مىگردد كه آنها رفتارى خارق عادت و در ميان مرتاضان و ساحران كردارى معمولى است. مثلاً يكى از معجزههاى ساى بابا، درآوردن گوى آهنى از دهان است. اما به تازگى در طى فيلمبردارى دقيقى كه حين اين، به اصطلاح معجزه، از او به عمل آمده راز آن و پارهاى ديگر از معجزهها (شعبدهبازيهاى) او فاش شده است.
اما آنچه شخصيت عرفانى او را بيش از هر چيز ديگر جريحهدار مىكند آن است كه براساس گزارشى كه بى بى سى به سال 2004 و برخى ديگر از رسانههاى اروپايى منتشر ساختهاند، ساتيا ساى بابا متهم به سوءاستفاده جنسى از شمارى از مريدان خود است.
گزارش بى بى سى دربردارنده مصاحبه با شمارى از خانوادههايى است از مريدان ساتيا ساى بابا، كه به شرح چگونگى تهديدهاى وى و بهرهبردارى جنسى از آنان پرداختهاند. (6p2009:Wikipedia)
بى بى سى، حجم خلافكاريها و تخلفهاى او را به حدى مىدانند كه نياز به دخالت دولتهاى مختلف در برابر آن، ضرورى به نظر مىرسد.
ج. پرما ساى بابا پرما ساى بابا62 همان كسى است كه بنابر ادعاى ساتيا ساى بابا حدود بيست و چهار سال بعد - يعنى هشت سال بعد از فوت ساتيا ساى بابا - روحش در قالب جسم پرما حلول خواهد كرد. ساتيا ساى بابا معتقد است كه پرما، آخرين ظهور او بر روى اين كره خاكى است؛ چرا كه پرما گسترش دهنده عشق و شادى براى تمام مردم جهان است.
ساتيا ساى بابا مدعى است پرما موجب مىشود كه جهان بعد از آن همه جنگ و اضطراب و ناامنى، بار ديگر يكپارچه در صلح و آرامش غوطه خواهد خورد.
ساتيا ساى بابا در بيان تعاليم خود با سخن گفتن از منجى كه در آينده نزديك مىآيد و ادامه دهنده راه ساى بابا شيردى و خود اوست و در واقع روح او در آن منجى دميده شده، اظهار مىدارد كه جهان مملو از ظلم و جور را به پايان مىرساند و با گسترش صلح و آرامش، اهالى مضطرب زمين را در آغوش گرم معنويت پناه مىبخشد. اما به نظر مىرسد جمع ادعاهاى فوق با رسواييهاى پيش آمده بسيار سخت و دشوار است.
سخن پايانى در عرفان ساتيا ساى بابا موضوع خداباورى كماهميت جلوه مىكند. قدرت خداوندى در سير دگرگونيهاى زندگى انسان، نقش كماهميتى دارد. ساتيا ساى بابا در قسمت دستورات عملى هيچگاه هدف تعاليم عبادى را توجه به خدا و جلب رضايت او اعلام نمىدارد. در مقابل اظهار مىكند كه هركس بر من مراقبه كند، همواره با او هستم و از او در تمام سختيها، محافظت و دستگيرى مىكنم.
ساتيا ساى بابا، خود را اوتاره معرفى مىكند كه از جانب خدا براى هدايت انسانها نازل شده است. او در ابتدا به واسطه نوع رابطهاى كه از خود با خداوند در ذهن انسانها ترسيم مىكند، به دنبال كسب مقبوليت عمومى است؛ اما همين كه به اين هدف رسيد و پيروان او به واسطه نوع رابطه مقدس مورد ادعايش، به او ايمان آوردند، ديگر توجه كانونى بر روى خدا برداشته مىشود و به عبارت ديگر، شخص ساتيا ساى بابا در موضع خداوندى مىنشيند.
از آن پس همه موظفاند بنابر خواستههاى او قدم بردارند، بر روى او مراقبه كنند و تنها به دنبال كسب رضايت او باشند.
روشن است كه ساتيا ساى بابا براى كسب محبوبيت دوچندان، خود را تجلى دوباره ساى بابا شيردى معرفى مىكند. اين موضعگيرى از دو جنبه قابل بررسى است.
الف. هرچند كه چند دهه از مرگ ساى بابا شيردى مىگذرد؛ لكن او در منطقه شيردى و حتى در اقصى نقاط هند داراى طرفداران فراوانى است. بسيارى از طرفداران شيردى، افراد بانفوذ و ثروتمندى هستند. آنان مبالغ فراوانى را صرف تزيين مقبره او مىكنند. در سالروز وفات شيردى در مقبره او، مراسم يابود پرهزينهاى برگذار مىشود. ساتيا ساى بابا، با استفاده از اين استراتژى توانست برخى از مريدان شيردى را به خود جذب كند. هرچند هنوز بسيارى از طرفداران او اين ادعا را نپذيرفتهاند.
ب. بسيارى از ساكنان هندوستان، هرچند كه از طرفداران رسمى شيردى نبودهاند؛ لكن براى او احترام زيادى قايلاند و هرگاه از شيردى سخنى به ميان مىآيد، از او به بزرگى ياد مىكنند. ساتيا ساى بابا با استفاده از اين استراتژى توانست از محبوبيت عمومى اهالى هندوستان و به عبارت ديگر تمام كسانى كه شيردى را مىشناختند، استفاده كند.
از طرف ديگر، ساتيا ساى بابا، با بيان ويژگيهاى خود در مرتبه سوم از تجلى - پرما ساى بابا - غير مستقيم و يا حتى به صورت مستقيم اعلام مىدارد كه همان منجى جهانى است كه تمام جهانيان و اديان گوناگون ساليان طولانى است به انتظار او نشستهاند. البته اين خود به همراه استراتژيهاى بالا، ماجراى درخور تامل ديگرى است.
پىنوشتها:
× پژوهشگر اخلاق و عرفان پژوهشكده باقرالعلوم.
.MohanRam1
.2Roy
.3ava-tara
.4Mahabharata
.5Brahma
.6Siva
7Visnu. يكى از سه راه بزرگ شناخته شده رستگارى در هندوئيسم، نگرش و كنش نيايش و عشق به خداوند است.
إ.
.9Asura
.10Rama
.11Krishna
.12Tulasi
.13Lakshmi
.14Shridevi
.15Bhudevi
Garuda .16
17Ananta. فرهنگ اديان جهان، هينلز جان، گروه مترجمان/666، نشر اديان، 1386.
18. اوپانيشاد، شكوه محمد دارا، به سعى تاراچند و جلالى نائينى/629، تابان، 1340.
.19
.20Kalakin
.21Gopi
.22Kurukshetra
23Arjune. فرهنگ اديان جهان/86.
24. آشنايى با هندوئيسم، دارام ويرسپنگ، ترجمه سيدمرتضى موسوى ملايرى/ 118، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1381.
.25
.26Dravidian
.27Indus
Harappa .28
29Mohenjodaro. براى اطلاع بيشتر رجوع شود به »اساطير هند« نوشته ورونيكا ايونس، ترجمه باجلان فرجى.
30. تعليمات ساتياساى بابا، ساى باباساتيا، ترجمه رؤيا مصاحبى محمدى/31؛ تعاليم حق، 1383.
31. سخنان ساتياساى بابا، ترجمه توراندخت تمدن/206، انتشارات تعاليم حق، 1381.
32. همان/96.
33. تراشهاى الماس خداوند، كوندار سيما، ترجمه طاهره آشنا/90، تعاليم مقدس، 1377.
34. ساى بابا همواره بر وجود اديان گوناگون تأكيد مىكند. او در لابهلاى تعاليم خود به مسأله كثرتگرائى دينى صحه مىگذارد.
35. چرا كه او در جهت اثبات اين ادعاست كه تنها يك خداى بزرگ و قدرتمند وجود دارد و من نيز تجلى - اواتار - بزرگ او هستم.
36. گيتاى جديد، ساى بابا ساتيا، ترجمه مرتضى بهروان/19،آويژه، 1382.
37. عشق الهى ورا جلوهگر سازيد، ساى بابا ساتيا، ترجمه پروين بيات/5، عصر روشنبينى، 1384.
38. همان/106.
.39
40Narayena. همان/115.
41. همان/168.
42. قديس ساى بابا شيردى، 1377، ص 54.
.BabaSai43
.palSatya44Shirdi
.HisBabaSri45Ruehela
.ofFuturetheandBabaSaiSathySir46Message
.BabaSri47Mankind
.andValuesHuman48Movement
.BabaSaiShirdiSir49Education
.bhardwaja50Avatar
gotra .51
.Dwarka52devgiriamma
.babasai53mai
54charita. قديس ساى بابا شيردى، ترجمه حميدرضا جعفرى/9، پيك ايران، 1377.
55. همان/44.
56. لازم به ذكر است كه اين قانون از اصول اساسى عقايد هندوئيسم است.
57. همان/50.
.saiSathya58
.59Baba
.60pattaparti
61uravakonda. زندگى من، پيام من است. ساى بابا ساتيا، ترجمه پروين بيات/10، عصرو روشن بينى، 1382.
.SaiPerma62