responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 8  صفحه : 6

گفتگو با استاد جلال الدين فارسى
عظيمى محمدجواد



استاد جلال الدين فارسى به سال 1312 در مشهد مقدس به دنيا آمد. حدود سالهاى 33 ـ 1332 نخستين ترجمه خود را به چاپ رساند و با شركت در حوزه هاى مخفى نهضت مقاومت ملى به بحث درباره (مسأله كليسا) و تدريس دو اثر انقلابى خويش بنامهاى (نهضت هاى پيامبران) و (تكامل مبارزه ملى) پرداخت. سالهاى 41 ـ 1340 را در زندان قزل قلعه سپرى نمود و در قيام 15 خرداد سال 1342 نيز نقشى فعّال داشت. (حقوق بين الملل اسلامى) را در سال 1345 و (انقلاب تكاملى اسلام) را در سال 1349 منتشر كرد; در خلال همين سال به لبنان هجرت كرد و با همكارى با جنبشهاى انقلابى و آزاديبخش منطقه, در حركت مبارزه مسلحانه داخل كشور نقش مهمى را ايفا نمود. دوره (درسهايى درباره ماركسيسم) به دو زبان فارسى و عربى و (واحدهاى بشرى) و ترجمه چندين جلد از (الغدير) و (شهيدان راه فضيلت) از آثار دوره هجرت اوست.
در تابستان 1357 از طرف امام امت به تنظيم رابطه سازمان آزاديبخش فلسطين با انقلاب اسلامى ايران همت گماشت, و سال بعد به نمايندگى در مجلس خبرگان انتخاب گرديد.مسؤوليت ديگر وى عضويت در ستاد انقلاب فرهنگى بود. وى سپس به عنوان نماينده مردم تهران در دوره دوم مجلس شوراى اسلامى مشغول انجام وظيفه گرديد.
آثار ديگر آقاى فارسى كه در سالهاى اخير منتشر شده, عبارت است از: استراتژى بين المللى, پيامبرى و جهاد, پيامبرى و حكومت, پيامبرى و انقلاب, فلسفه انقلاب اسلامى, ترجمه قرآن مجيد.
آينه پژوهش محضر استاد فارسى را سودمند دانست و به گفتگويى با وى پرداخت كه استاد در آن, تجربه هاى خويش را بازگو نمود. آنچه در پى مى آيد, نتيجه اين گفتگوست كه اميد است سودمند افتد. آينه پژوهش آينه پژوهش: بيشترين هدف ما از مزاحمتى كه براى محققينى امثال حضرتعالى فراهم مى آوريم انتقال تجربه هاى تحقيقاتى آنان به ديگران است. و در اين نشستها, اولين سؤال ما به سيرى كوتاه در آثار ايشان اختصاص دارد. و همين پرسش را از شما هم داريم.
استاد: بسم الله الرحمن الرحيم. فهرست آثار من در بعضى از كتابهايم ذكر شده است و چندان لزومى ندارد كه تمامى آنها در اينجا برشمرده شود.
و اما تجربيات:اولين تجربه هاى تحقيق و تأليف من از سالهاى 1333 است كه با كار بر روى بعضى از متــون سيــاسى آغاز شد. بعد از كودتاى 28 مرداد و سركوب نهضت ملى, حوزه هاى مخفى مقاومت, تشكيل شد. يكى از مراكز فعال آن در خراسان بود, من با اين مركز در ارتباط نزديك بودم و در جلسات آن شركت مى كردم. آن زمان, زبان عربى را خوب فراگرفته بودم به گونه اى كه توان ترجمه بعضى از مقالات و نوشته هاى عربى را در خود مى يافتم. ترجمه را به كمك دانشمند محقق آقاى شيخ عبدالله نورانى با ترجمه نطق معروف آيت الله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء در كنفرانس اسلامى كراچى, آغاز كردم. شرحى نيز بر اين نطق نگاشتم كه در سال 1333 انتشار يافت. بعد از آن به ترجمه مقالات و نوشته هايى پرداختم كه به لحاظ سياسى بودن, در رژيم گذشته امكان انتشار نداشت. اين مقالات تنها به منظور قرائت در همان جلسه هاى مقاومت, ترجمه مى شد. كتابهايى نيز مانند (مواطنون لا رعايا) از خالد محمد خالد, كه در انقلاب 1952 مصر نقش بيداركننده اى داشت, يا كتاب (طبائع الاستبداد) از عبدالرحمن كواكبى يا كتاب (نظام الحكم والاداره فى الاسلام) از محمد مهدى شمس الدين نيز به همين انگيزه, ترجمه شد. ترجمه كتاب اخير را براى تصحيح خدمت مرحوم استاد محمد تقى شريعتى بردم و از نظرات خوب ايشان استفاده كردم. اين ترجمه ها چاپ نشده است, اما قرائت آنها درآن جلسه ها مفيد و خوب بود.
در فاصله سالهاى 32 ـ 40 دو كتاب تأليف كردم كه آن دو نيز در همان جلسات قرائت شد: يكى به نام (نهضتهاى انبياء) كه بعداً به چاپ رسيد و ديگرى به نام (تكامل مبارزه ملى) كه فصلى نيز درباره جهاد داشت. اين كتاب, مخفيانه و بدون نامِ ناشر در سالهاى 43 ـ45 (دقيق به خاطر ندارم) منتشر شد. اين دو كتاب, اولين تأليفهاى من بود. تأليفات ديگرى در اين سالها داشتم كه در جريان مسافرت به خارج از كشور و زندانى شدنم در رژيم ستم شاهى از ميان رفت.
كتاب (حقوق بين الملل اسلامى) و (انقلاب تكاملى اسلام) آخرين تأليفات من قبل از سفر سال 49 به كشور لبنان بود كه منتشر شد. كتاب تاريخ و كتاب جغرافيا را با همكارى آقاى بيات ـ كارشناس تاريخ وزارت آموزش و پرورش ـ براى دانشسراهاى متعددى نوشتيم. دو كتاب (فاطمه) و (زينب) را تحت عنوان سرگذشت راست, براى نوآموزان نوشتم. اولى توسط مركز بين المللى مبارزه با بيسوادى به تيراژ صدها هزار تجديد چاپ شد. در لبنان, پنج جلد از كتاب الغدير را ترجمه كردم كه در ده جلد به فارسى چاپ شده است. كتاب (شهداء الفضيلة) علامه امينى را نيز ترجمه كردم.
دوره كتاب (درسهايى درباره ماركسيسم) هم در لبنان تأليف شد. تأليفات ديگرى را در آنجا آغاز كردم كه اتمام آن تا بعد از پيروزى انقلاب اسلامى و برگشت من به ايران به طول انجاميد و بعد از انقلاب در ايران منتشر گشت. ترجمه قرآن كريم را در بهار 1357 در لبنان آغاز كردم. بعد از پيروزى انقلاب نيز تأليفاتى بوده است از قبيل (استراتژى بين المللى), (فلسفه انقلاب اسلامى) كه جلد سوم آن را نيز به تازگى آماده نشر كرديم. سه جلد كتاب بزرگ (پيامبرى) ـ پيامبرى و انقلاب, پيامبرى و جهاد, و پيامبرى و حكومت ـ يك دوره سيره نبوى است به استناد ترتيب نزول قرآن و محتواى آيات تاريخى آن كه چند بار چاپ شده است. در جلد اوّل آن تجديد نظر هم كرده ام و نظريات تاز ه اى هم پيدا كرده ام كه ان شاء… در چاپهاى بعد در آن اعمال خواهد شد. آينه پژوهش: براى ورود به عالم تجربه هاى شما از آنچه در مقدمه كتاب انقلاب تكاملى اسلام فرموديد كمك مى گيريم; مراد شما از اين جمله كه: (يك محقق تاريخى ميزان بهره گيرى و ثمراتى كه مى گيرد در روش تحقيق او خوابيده است), چيست؟ و شما به چه روشى در مطالعه تاريخى معتقد هستيد؟
استاد: البته همه چيز را در آن مقدمه نمى توانستم بگويم و تقريباً مطلب خوب شكافته نشده است.
نكته اساسى در روش تحقيق تاريخ و حوادث گذشته, شناخت عناصر زنده تاريخ است; عناصرى كه جريانات مستمر و تكرارى را به وجود مى آورد. ما در تاريخ, حوادث گوناگونى داريم كه از عناصر مختلفى تغذيه شده و شكل مى يابد. بعضى از حوادث, حادثه هاى برگرفته شده از شرايط زمان و مكان و دوره خود هستند. اين گونه حوادث تكرارنشدنى و تشكيل يافته از عناصر غير زنده اى هستند كه يكبار شكل گرفته و پايان پذيرفته اند.
اما گونه اى از حوادث وراى شرايط زمان و مكان از عناصرى شكل مى گيرد كه زنده بودن آن عناصر در طول تاريخ, آنها را تكرار مى كند و مستمراً اتفاق مى افتد. شناخت اين گونه حوادث و دقت در عناصر آنها, بسيار ضرورى و مفيد است و بايد مورد دقت و بررسى محقق قرار بگيرد. همين حوادث مستمر و زنده هستند كه روند تاريخ را تشكيل مى دهند و از آنها مى توان درس گرفت. مطالعه سيستماتيك و روشمند اين حوادث است كه تاريخ را از قصه پردازى و افسانه گويى جدا كرده, مكتب درس و بينش و عبرت مى سازد. شناخت اين گونه حوادث مستمر, چگونگى پيدايش آن را به ما مى فهماند و چگونگى جريان و كنشهاى متفاوت اجتماعى, سياسى, فرهنگى و اقتصادى آن را به ما نشان مى دهد; و اين فايده مطالعه تاريخ است. بسيارى از حوادث امروز ما يا ريشه در حوادث گذشته دارند يا مشابه كامل آن در گذشته ها اتفاق افتاده است. ما با شناخت سيستماتيك گذشته ها مى توانيم از ناخوشايندها جلوگيرى كنيم و خوشايندها را فراهم آوريم. حوادث امروزى ما و واكنش گروههاى متفاوت در مقابل آن چندان حوادث بكرى نيستند كــه براى اولين بار اتفاق افتاده باشد; شما با شناخت عناصر زنده تاريخ مى توانيد آنها را رديابى و به چگونگى شكل گيرى آن و نوع كنش خود در مقابل آن دست يابيد.
كار يك محقّق تاريخ, بازشناسى عناصر زنده آن از عناصر غيرزنده و غيرفعال است. آنچه يك روند تاريخى را شكل مى دهد و ما مى توانيم از آن بهره بگيريم همين عوامل و عناصر زنده تاريخ است. با شناخت اين عناصر, ما وقايع گذشته را نيز بهتر مى فهميم و درك مى كنيم. درك ما از گذشته به گونه اى مى شود كه گويا به حوادث به طور مستقيم نگاه مى كنيم و آنها را در بستر وقوعشان به نظاره نشسته ايم. هنر اين گونه مطالعه تاريخ آنجا به درستى مشخص مى شود كه ما حوادث جارى در زمان خود را نيز بهتر فهميده و به ماهيت و چگونگى آن بيشتر توجه كنيم. تحليل وقايع نيز با شناخت عناصر زنده, به راحتى صورت مى گيرد.
تاريخِ قصّه گو و افسانه پرداز, يك يزيد دارد كه لحظاتى از تاريخ يك قوم را اشغال كرد و جناياتى آفريد و گذشت. اما در تاريخ درست و حقيقى, عناصرى زنده و فعال درميان اقوام و ملل مختلف در تمام لحظات تاريخ وجود دارد كه مى تواند مستمراً يزيد آفرين باشد. اين عناصر هيچ گاه عقيم نيست. اگر ما ساليان دراز فقط با يزيد تاريخ, دشمن بوديم, نه به معناى اين است كه يزيدى در پيش رو نداشتيم بلكه غافل بوديم.
حسين شناس هم نبوديم. در عزاى حسين تا آنجا كه مى توانستيم كوتاهى نداشتيم در حالى كه در نظامى زندگى مى كرديم كه همه چيز آن ضد حسين و ضد مكتب حسين ـ ع ـ بود. بعد از كودتاى 28 مرداد كه آمريكا با كمال وقاحت تمام شؤون ملت مسلمـان ايران را قبضه كرد و سَرِ آن داشت تا هر چه رنگ و بوى مسلمانى و اسلام دارد از ميان بردارد, اگر ما يزيد شناس بوديم و اگر حسين ـ ع ـ و اهداف او را خوب مى شناختيم انقلابى صورت مى گرفت كه هيچ نيرويى قادر به مقابله با آن نبود.
بعد از كودتاى 28 مرداد در اولين عزادارى كه در مشهد مقدس برگزار شد به فكر افتادم كه چرا ما جدا از عقايد و سنتها, سعى در شناخت جريان تاريخ نداريم. مى ديدم كه عزاداران حسينى و مروجين آن, در مقابل يزيد زمان, كه وحشيانه تر و مجهزتر عمل مى كرد, عكس العملى ندارند. و اين براى من جاى سؤال بود. قرآن انديشه ديگرى را تبليغ مى كرد. حسين ـ ع ـ به انگيزه عمل به همان انديشه قيام كرده بود اما ما چندان به اين مسائل توجه نداشتيم. قرآن كه تحريف نشده بود, واقعه عاشورا و قيام حسين ـ ع ـ هم كه امرى مسلّم بود پس چه شده بود كه در مقابل همه چيز سكوت بود؟ به خوبى مشخص بود كه مواضع ما در مقابل استكبار جهانى و رژيم دست نشانده آن, با قرآن و عقايدمان نمى سازد پس چه شده بود كه ميان عمل و عقيده مان جدايى افتاده بود؟
با مطالعه در دين مسيحيت, به عنوان دين قبل از اسلام, دانستم كه مسيحيت در زمان ظهور پيامبر اكرم ـ ص ـ به صورتى درآمده بود و به گونه اى تغيير ماهيت پيدا كرده بود كه ارسال نبى اكرم امرى ضرورى گشته بود.
تعاليم كليسا به كلى با آنچه مسيح آورده و بنا نهاده بود تفاوت داشت; آنچه كليسا مى گفت با منافع زورمداران ستمگر هيچ تزاحمى نداشت, صلحى كه تبليغ مى كرد فراهم آورنده آرامش ستمگران بود نه باعث آسودگى زيردستان. با تبليغ صلح, حركت را از كسانى مى گرفتند كه همه چيزشان ربوده مى شد, البته در اين غنايم, اربابان كليسا نيز سهم قابل توجهى داشتند. انجيلهاى چهارگانه با هم اختلاف پيدا كرده بود, در تعاليم كليسا هيچ جا صحبت از مبارزات گسترده مسيح ـ ع ـ نبود, حرفى از مسيحيان مبارز كه به شهادت رسيدند به ميان نمى آمد, گويا مسيح به اصحاب خود سفارش نكرده بود كه تمام اموال خود را بفروشند و براى مبارزه با كفر و ظلم شمشير تهيه كنند. آنگاه كه متوجه تفاوتهاى مسيحيت اصيل با ره آوردهاى كليسا شدم, دانستم كه مسأله تحريف در شكل و محتواى اديان يك امر مستمر تاريخى است كه بعد از پيامبران الهى به انگيزه هاى متفاوت پايه گذارى و در طول زمان تقويت شده است. از همين جا متوجه شدم كه بايد در تاريخ صدر اسلام به دقت مطالعه كرد. آنگاه يافتم كه على رغم اينكه قرآن از نظر ظاهر تحريف نشده است و همواره توسط شارحان و مفسرانِ به حق آن, تفسير درست شده است اما بودند كسانى كه به دلخواه, آيات را انتخاب و تفسير مى كردند, تفسيرى كه با منافع زورمداران در تضاد نباشد و رمقى براى دادخواهى در مظلومان باقى نگذارد. پس چه جاى تعجب كه بعد از 28 مرداد, عزاى حسين برپا و مرام حسينى فراموش شد. روحانيت دينى كه در مقابل كشتار بى رحمانه مردم و از ميان رفتن تمام ارزشهاى اسلامى گونه هاى متفاوتى از واكنش را اخذ كرده بود طبيعتاً بايد معتقد به برداشتهاى متفاوتى از دين باشد. تمامى اين گونه ها نمى توانست از يك برداشت واحد, تغذيه گردد.
همان گونه كه در طول تاريخ اديان, گاهى دين به عنوان شغل و حرفه برگرفته شده بود و گاهى ابزار بهتر زندگى كردن و گاهى به ناچار برگزيده شده بود. اينجا هم اين موارد كاملاً به چشم مى خورد, ضربه اى كه اديان تاريخى از اين گرايشها خورده بودند اسلام هم مى خورد و اين يك جريان مستمر تاريخى با عناصرى زنده است كه در طول زمان با شكلهاى گوناگون تكرار مى شود و شكل آن چندان مهم نيست ماهيتى مشابه و يكسان دارد كه مطالعه آن بسيار ضرورى, لازم و مفيد است.
انقلاب اسلامى ما گرچه ويژگيهاى مخصوص به خود دارد, اما در چگونگى پيدايش, شكل گيرى و مشكلاتى كه احياناً براى آن فراهم مى شود, عناصرى دخالت دارند كه عناصر زنده تاريخى و بسيار قابل مطالعه هستند. اين گونه عناصر, در طول تاريخ حركتهاى مشابه و انقلابهاى نه صد درصد مانند انقلاب ما بلكه مشابه و نزديك به آن را شكل داده و يا مزاحم بوده است و گاهى موجب شكست آن نيز شده است. اين را ما بايد بپذيريم و در نگاه به تاريخ با دقت كافى به اين عناصر, پى آمدهاى خوشايند و ناخوشايند آن را ارزيابى كنيم.
انقلابهاى دينى, كه جريان مستمرى از نهضتهاى انبياء الهى است, يك جريان تاريخى زنده و قابل مطالعه است, و از مطالعه دقيق و روشمند آن, فوايد زيادى به دست مى آيد.
محقق تاريخ, لازم نيست به تمام جريانات بپردازد اگر او يك جريان مستمر بزرگ تاريخ را وجهه همت خود در تلاش و تحقيق قرار دهد و خوب آن را بكاود اثرات تحقيق و كاوش او بسيار مفيد و كارساز خواهد بود. متحير شدن در جريانهاى مختلف و نقل و پرداختن به آن به گونه قصّه و افسانه جز حيرت چيزى نمى آورد.
مطالعه نهضت پيامبران را كه بنده در طول تاريخ به عنوان يك جريان مستمر و برگرفته از عناصر زنده تاريخى مطالعه كرده و مى كنم از ساليانى پيش آغاز شد تقريباً از همان ابتداى آشنايى و تكميل زبان عربى; يعنى سالهاى 33 به بعد. ظهور پيامبران مختلف و شرايط زمان و محيط ظهور و مسائل گوناگون آن مورد مطالعه من بود.امپراطورى روم را به عنوان بستر ظهور بسيارى از پيامبران به دقّت مطالعه كردم, همچنين اوضاع فلسطين را در زمان ظهور حضرت يحيى ـ ع, سپس كيفيت ظهور ديگر پيامبران و بعد هم شرايط زمانى و اقليمى ظهور نبى اكرم ـ ص ـ را. و امروز معتقد به جريان بعثت به عنوان يك جريان الهى مستمر تاريخى با عناصر زنده و مشابه و بسيار بسيار قابل مطالعه هستم. در اين مطالعه, بسيارى از مسائل براى انسان گشوده مى شود. مطالعه جريان بعثت انبياى پيشين در مطالعه تاريخ اسلام نيز بسيار مفيد و كارساز است به گونه اى كه مى توان گفت اگر مطالعات تاريخ اسلام از اين پشتوانه قوى برخوردار نباشد چندان كارساز نيست; چرا كه به صورت وقايع بى ريشه و تك, بررسى مى شود و اين نوع مطالعه, بازدهى مفيدى ندارد.
با مطالعه تحريف اديان الهى, و گرايشهاى غيرصحيحى كه بعد از پيامبران بزرگ در اين اديان ايجاد شده است اين فرمايش حضرت ابى عبدالله ـ ع ـ در توجيه علّت قيام خويش بيشتر معنى پيدا مى كند و حتى مى توان گفت معنى پيدا مى كند: (من مى خواهم سيره و آيين جدّم را احيا كنم.)
و اين كارى بود كه امـام على و امـام حسن ـ ع ـ هم با اندكى تفاوت درپى آن بودند. آنان نيز مى خواستند از تغييـرها و تحريفهــايى كــه حكومت اسلامى را همچــون امپراطورى روم و ايران مى گرداند جلوگيرى كنند. برگرداندن حكومت به شيوه حكومت نبى اكرم ـ ص ـ و دوران رسالت يك هدف و جريان جارى در حركت اين بزرگان است. مقابله اى كه با آنان مى شود چه از ناحيه دشمن آشكار و مستقيم و چه از ناحيه دشمن نامرئى و نيرنگها و حقه هاى دوستان نادان و زاهدان دين فروش و عابدان جاهل, با تفاوتهاى ظاهرى, داراى يك ريشه و يك ماهيت است; شكل متفاوت آنها چندان مهم نيست.
اگر ما مواردى از انديشه ها و باورهاى خود را به تاريخ تحميل نكنيم ـ كه اين كار نشدنى است ـ تاريخ با ما خوب سخن مى گويد و حقايق و واقعيتها را راست مى نماياند.
البته آنچه در تاريخ مستمر و مكرّر است اصل و واقعيت يك سرى جريانهاست, و طبيعى است كه اين گونه جريانها يكى سرى مسائل جنبى مخصوص به خود را, كه برگرفته از شرايط خاص هستند, دارد كه آنها قابل تعميم و مطالعه جريانى نيست. محقّق خوب تاريخ جريانات و حوادث جنبى را از جريانات اصيل و مستمر, به خوبى مى شناسد و در انتخاب و پرداختن آنها مهارت دارد; مثلاً اينكه چه كسى فرزند چه كسى و مربوط به چه قبيله اى بوده است در جريان تاريخ, موجب حوادث تلخ و مرارت بارى شده و چه جنگها و نزاعهاى قومى و قبيله اى بر سر آن اتفاق افتاده است. اما اين بيشتر به شرايط جغرافيايى و نژادى حوادث گوناگون برمى گردد, و فرق مى كند با آنجا كه خصوصيات و ويژگيهاى انسانى انسان, جريانى را مى سازد كه وراى محيط و نژاد عمل مى كند. آنچه را آزمندى انسان يا نفس خواهى او فراهم مى آورد در طول تاريخ با شكلهاى متفاوت و با ماهيتى يكسان عمل مى كند. حوادث نوع اخير تقريباً شبيه حوادث طبيعى است; تبخير و ابر و باد است كه باران مى آورد. اين جريانات, جرياناتى هستند مستمر و تكرارى, تنها محل وقوع و نام قهرمانان آن فرق مى كند. آينه پژوهش: بنابراين شما حوادث تاريخى را داراى محركهايى مى دانيد; محركهاى ثابت و استوار و محركهاى گذرا و فصلى.
استاد: بله اين گونه است, حوادث هيچ گاه بدون علت مناسب, شكل نمى گيرد, ما وقايع گُتره اى نداريم. وقايع بزرگ مانند انقلابها و نهضتهاى عظيم را به خوبى در دل تاريخ مى توان علت يابى كرد, و از موارد و امور مشابه و نزديك به هم آنها, درسهاى فراوانى آموخت. تلاش ما در كتاب (انقلاب تكاملى اسلام) نگرشى اين گونه به تاريخ بوده است.
در شناخت محركهاى تاريخ, اهتمام بيشتر را بايد به محركهاى رفتار آدمى داد چرا كه بسيارى از حوادث تلخ وشيرين تاريخ را اين گونه محركها باعث شده اند. به عقيده من, مطالعه تاريخ بدون شناخت دقيق اين محركها ناقص است. محركهاى رفتار آدمى, بخش مورد توجهى از تاريخ را مى سازد; كنشهاى تاريخى و اجتماعى به وسيله اين محركها ايجاد مى شود. از جمله ويژگيهاى ماترياليسم تاريخى توجه به يكى دو تا از اين محركها است اما ماركس با وجود اينكه از اكثر علوم زمان خود بهره اى داشت و تقريباً از تمامى دانشمندان معاصر خويش استفاده مى كرد, به يكى دو تا از اين محركها بيشتر توجه نكرده است:
ييكى همان محركى است كه بشر از قديم آن را مى شناسد; يعنى غرايز, كه همان تمايلات زيستى است. انسان با اين محرك, زندگى مى كند, حتى در روان شناسى عاميانه نيز عملكرد و تأثيرات اين محرك, ملاحظه شده است و جزئيات دقيق آن در علم, مورد بحث و گفتگوست.
دوّمين محرك, (آز) است. آز, محركى است مخصوص انسان و در ديگر حيوانات به اين گونه وجود ندارد. آز, خواستن سيرى ناپذير انسان است, در خدمت بقاى او نيست بلكه در امر بقاى او ايجاد خلل مى كند, اما هست. البته آز اگر كنترل شود, مفيد است چرا كه اين خواسته سيرى ناپذير, باعث رشد علم, صنعت و اقتصاد مى شود. تمام رشد دنياى سرمايه دارى در مسائل مادى و اقتصادى مديون بازگذاشتن و رها ساختن اين محرك در انسان است. آنجا براى خواسته هاى انسان محدوديتى قائل نشده اند. انسان سيرى ناپذير هم تا جايى كه توان دارد مى دود كه البته اين پيشرفت هم مى آورد. ولى لجام گسيخته و مضر است كه بايد كنترل شود. در سيستم حكومتى ماركسيستى تنها به ارضاى تمايلات زيستى يا سائقه هاى عضوى توجه شد, و به آز, كه محرك ديگرى است, بى توجهى شد. لذا انسان ماركسيست نمى توانست انگيزه اى براى كار بيشتر و تلاش فزونتر داشته باشد و يكى از عوامل عقب ماندگى مادى اين حكومتها همين است. با اين روش, پيشرفتى در علم و صنعت و اقتصاد پيش نمى آيد چرا كه جنب وجوشى در كار نيست. البته آز در انسان آثار سوء زيادى را فراهم آورده و باعث بدبختيهاى بزرگ هم شده است. اين محرك بايد كنترل شود.
محرك سوم از محركهاى رفتار آدمى, ميل به حق است. بخش شريف و قابل افتخار تاريخ بشر, از اين محرك ساخته شده است. اديان آسمانى و الهى نيز جهت تقويت و بارورى همين محرك آمده اند. اگر اين محرك در انسان نبود نه تنها هيچ امر خيرى را نمى پذيرفت بلكه خود پيامبران الهى را نيز قبول نمى كرد و كتابهاى آسمانى مؤثر نمى افتاد. اين سرمـايــه را خداوند بـه صورت فطرى به ما انسانها اعطا كرد از اين روست كه پيامبران و كتابهاى آسمانى مى توانند در انسان تأثير بگذارند. رشد آدمى از پرورش ميل به حق به وجود مى آيد, براساس اين رشد اوضاع طيبه نفسانى به وجود مى آيد. و اين محركى است كه ماركس هيچ به آن توجه نكرد و ضربه اى اساسى به اين مكتب از اين ناحيه وارد شد.
البتــه دو محرك قبلى نيز از امــور فطرى هستند كه در انسان وجود دارند; به ديگر سخن, اين هر سه محرك, فطرى هستند و از آدمى جدا نمى شوند و هميشه درحال انگيزش مى باشند. اين سه محرك, در انسان عمل مى كنند و زندگى او را مى سازند: محرك اول, زندگى جانورى انسان را مى سازد و پيش مى برد. محرك دوم, تلاش انسان را تأمين مى كند. البته اين تلاش و فزون خواهى متعلَّقهاى گوناگونى پيدا مى كند, گاه ممكن است به علم متوجه شود و گاه به امرى ديگر. درعين حال تلاش و حركت انسانى را پديد مى آورد. محرك سوم, تعالى انسان و رستگارى او را تأمين مى كند. البته اين محرك سوم بايد به دو محرك پيش, جهت داده و آنها را كنترل و اصلاح كند. علم آزمندانه نيز مفيد نيست, علمى كه براى خدا و خدمت به خلق خدا باشد خوب است. علم آزمندانه ديگر وسيله نيست, هدف است و آنگاه كه هدف شد همه چيز را درپى دارد. گاهى متأسفانه عالم بودن, صرف علم دارى است كه علم دارى با ثروت دارى و با گاودارى فرقى نمى كند:
(زُيّن للنّاس حبُ الشهواتِ من النساء والبنين والقناطير المقنطرة من الذهب والفضة والخيل المسَّومةِ والانعام والحرث…)
موارد مذكور در اين آيه از قبيل شهوت يا علاقه به زن و علاقه به خانواده, علاقه به ثروت و… هيچ كدام چيز بدى نيست. ولى (حبّ) آنها; يعنى نگاه آزمندانه و سيرى ناپذير به آنها بد است و مخرّب.
انسان اراده خود را نبايد به آز بسپارد: (حب الدنيا رأس كل خطيئه) برخلاف گفتار معمول, انسان بر سر دو راهى قرار ندارد بلكه بر سر سه راهى است; چرا كه انسان مى تواند اراده خود را به هر يك از اين سه محرك بسپارد.
اين سه محرك, در انسان عمل مى كنند و گاهى ممكن است در آن واحد هر سه با هم عمل كنند و نتيجه اى را به بار بياورند. تاريخ انسانى پر است از اعمال و رفتار و وقايع بزرگ و كوچكى كه از اين محركها منشأ گرفته و تغذيه شده است. اراده ما بايد به محرك اول و محرك سوم سپرده شود اما اگر اراده را دربست به محرك دوم; يعنى آز بسپاريم آنگاه زندگيمان تباه مى شود. بسيارى از تباهيهاى تاريخ انسان با شناخت اين محرك, به خوبى شناسايى و تحليل مى شود چنان كه زيادى از افراط و تفريطها را نيز با همين شناخت, و شناخت دو محرك ديگر مى توان تحليل كرد.
خلاصه, انسان تاريخ ساز از چنين ويژگيهايى برخوردار است و اين گونه, زيست تاريخ ساز دارد. تاريخ و زيست تاريخى انسان بدون شناخت دقيق خصوصياتش, كامل نيست.
جداى از اين ســه محرك فطرى, محركــى ديـگر در انسان وجود دارد كه اكتسابى است و آن كفر وخيم و استكبار است.
انسان آزمند كه تمام اراده خود را به آز بسپارد رفتار و زندگى خاصى پيدا مى كند. رفتارش همان است كه ما آن را فسق و فجور مى ناميم. زندگيش را بايد زندگى دنيادارى ناميد. در اثر اين زندگى نكبت بار, محركى در انسان شكل مى گيرد كه فطرى نيست و رفته رفته براى او پيدا مى شود. استمرار فسق و زشت كارى اعتقاد به نوعى برترى و تكبر و بزرگى را براى انسان به وجود مى آورد. آنگاه با اين محرك, همه كار مى تواند بكند. براى اين چنين بزرگى, ديگر هيچ عملى, زشت و قبيح نيست, او بزرگتر و صاحب اختيارى است كه مجوز هر چيز را صادر مى كند. زندگى سرمايه دار غربى اين گونه است: آز, محرك رفتار اوست. كفر و كبر, وضع نفسانى او است. دائماً درپى كسب سود و درآمد و افزايش و انباشت سرمايه است: (الذى جَمَعَ مالاً وعدّده…) دنيادارى كه ابتدا عنان اراده خود را به آز سپرده است پس از طى دوره اى از زندگى و بعد از آن كه وضع نفسانى كفر در او به وخامت رفت و وضع نفسانى كبر در او به تكبر و سپس استكبار تبديل گشت وارد زندگى ديگرى مى شود كه حيات استكبارى باشد. در چنين شخصى محرك جديد و غير فطرى شكل گرفته است كه همان وضع نفسانى كفر وخيم و استكبار باشد. بخشى از تاريخ را اين محرك, ساخته است. رفتارى كه از مستكبر و كافر وخيم صادر مى شود بكلى با رفتار آزمند دنيادار ـ يا سرمايه داران و مترفان ـ فرق دارد. مستكبر بــه لحاظ رفتــارى يك (مفسد فى الارض) است. بخشى از حوادث تلخ تاريخ, ساخته اين محرك اكتسابى و خودساخته انسان است. استكبار يك وضع نفسانى است. البتّه قرآن كريم استكبار را به دو معنى بكار برده است: يكى همين وضع نفسانى. دوّم, رفتار و عمل آدمى. چنان كه كفر هم به دو معنى است: يكى فعل است كه همان ناسپاسى است در مقابل شكر. دوم, وضع نفسانى است كه مقابل ايمان قرار مى گيرد. وضع نفسانى خود, مولّد است و فعل ايجاد مى كند, و اين افعال, تاريخ ساز است و تاريخ انسانى را ساخته است. البته هم استكبار و هم كفر به عنوان وضع نفسانى داراى مراتبى هستند و قابليت افزايش دارند. آدم مفسد فى الارض غير از آدم دنيا دار است. دنيادار, محركش آز است و به خاطر همين آزمندى دنيا را مى خواهد. اما محرّك مفسد فى الارض, استكبار و روحيه استكبارى اوست. او با اين محرك عمل مى كند و همه چيز را به نابودى مى كشاند.
دنياداران تاريخ را نگاه كنيد, تمام كارهايشان روى حساب است. بيشترين مراقبت را براى حفظ و بقاى خود و ثروت خويش دارند, از تمام آنچه ممكن است به ايشان صدمه اى بزند دورى مى كنند, وارد ماجراهاى بزرگ و ريسك گونه نمى شوند, هرگز خود را به هيچ خطرى نزديك نمى كنند.
اما مستكبران, خود را به آب و آتش مى زنند, نه بيم هلاكت خود را دارند و نه هراس از دست رفتن اندوخته خويش را. آنان به انگيزه پاسخ گويى به صفت استكبارى خويش حاضرند همه چيز خود و ديگران را از بين ببرند; چرا كه ايشان با (داشتن) ارضاء نمى شوند. كشتن و از ميان بردن و تحقير كردن و برده گرفتن, ايشان را خشنود مى سازد. ماركس و ديگر متفكران از اين محرك, غفلت كردند. آنان سرمايه دارى غرب را فقط به دنبال سرمايه اندوزى و گردآورى ثروت مى ديدند. تصور نمى كردند كه صفت استكبارى گاه تمام سرمايه هاى ملتها را به آتش مى كشد, نسلها را نابود مى كند و همه چيز را از ميان مى برد تا به محرك استكبار, پاسخ مثبت دهد و مستكبر را ارضاء كند.
مفسد فى الارض است كه: (ليهلك الحرث والنسل) مى شود نه سرمايه دار آزمند پول پرست. آزمند دنيادار هيچ گاه به از ميان رفتن سرمايه فكر نمى كند ولو سرمايه در اختيار ديگرى باشد; زيرا اميد دارد با حيله و تزوير, آن را نيز به چنگ آورد. خلاصه, سرمايه و ثروت براى او سرمايه و ثروت است و مورد احترام و قابل ستايش.
فقط با محركهايى كه قرآن معرفى كرده مى توان اين گونه امور را تفسير كرد. در غير اين صورت بسيارى از رفتار آدميان, غيرقابل توجيه و تفسير باقى مى ماند. رفتار صدام را چگونه مى توان توجيه كرد؟
بنا به نقل قرآن كريم يك تضاد درميان آدميان هست كه ريشه در منافع مادى ندارد وآن, تضاد بين منحط و متعالى است. منحط تا متعالى را از ميان برندارد راحت و آسوده نمى شود; چرا كه بايد اين اختلاف ارزشى برداشته شود. آنچه ميان هابيل و قابيل اتفاق افتاد از اين گونه بود, حساب منافع و مال نبود. خلوص و پاكى نيت يكى پذيرفته شده بود و مقابل آن, رد گشته بود و اين فقط قرب به خدا را موجب شده بود نه منافع مادى را. اما قابيل بايد هابيل را ازميان بردارد تا آن اختلاف ارزشى نباشد.
حوادث زيادى در تاريخ از اين محرك شكل يافته و ريشه در از ميان بردن اختلاف ارزشى دارد. يوسف به اين گونه سر از چاه درمى آورد, مؤمنان زيادى در آتش كينه كافران به اين انگيزه مى سوزند: (وما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد)
تضاد معاويه با اسلام تضاد استكبارى بود نه تضاد آزمندانه و پول پرستانه چرا كه هيچ كس در طول تاريخ از اين جهت به اندازه معاويه از اسلام و پيامبر و وحى سود نبرد. او نمى تواند ارزشهاى متعالى و مردان با فضيلت و سرآمدان قلّه كمال را ببيند. او با ارزش, با حق, باكمال مخالف است. دشمنى مال اندوزان و آزمندان هيچ گاه به مهلكه نمى انجامد زيرا در مهلكه, همه چيز نابود مى شود: (لِيُهلِكَ الحرثَ و النسل). معاويه به مغيرة بن شعبه مى گويد: (تا من اين نام را دفن نكنم (نام نبى اكرم ـ ص ـ را) راحت نمى نشينم). دشمنى يزيد با ابى عبدالله ـ ع ـ هم همين گونه بود; چون اگر فقط از حسين ـ ع ـ احساس خطر مى كرد او را كه كشت, رفع خطر شد, پس اسارت اهل بيت چرا؟ تحقير آن بزرگان به چه انگيزه؟ و اسب دواندن بر آن پيكرهاى پاك به چه قصدى صورت گرفت؟ اينها نبود مگر برخاسته از روحيه استكبارى ودستور از اين محرك براى تحقير آن ارزشى كه يزيد فاقد آن بود و تنها به از ميان رفتن امام ـ ع ـ نمى توانست اكتفا كند. امام حسين ـ ع ـ خود نيز درخطبه اى به اين امر اشاره داردكه: (عبيدالله بن زياد مرا بين مرگ و ذلت مخير كرده است. بيعت با يزيد يعنى ذلت و انحطاط). قرآن مى فرمايد: (بسيارى از اهل كتاب كه مى خواهند شما نيز مانند آنها بشويد به خاطراين است كه مى خواهند اختلاف ميان منحط و متعالى از ميان برود نه اين كه سودى بجويند.)
دشمنى دنياى سرمايه دارى با ما دوگونه است: اوّل دشمنى پولدارها وآنانى كه منافع خود را در خطر مى بينند. دوّم دشمنى مستكبران و كسانى كه نمى خواهند ارزش برتر و بالاتر وجود داشته باشد. ما نبايد با توجه به يك گونه از اين دشمنى از گونه ديگر آن غفلت كنيم. حضرت امير المؤمنين ـ ع ـ مى فرمايد: (اگر تمام پستهاى مهم و امكانات را به برخى از دشمنان خود بدهم تا مرا دوست داشته باشند, نمى شود.)
چرا كه اين دشمنان على همان مستكبران و صاحبان كفر وخيم اند كه دشمنيشان به انگيزه سود و دفع زيان, نيست. آنها دشمن ارزشهاى موجود در على هستند كه يا به كشتن او راضى و يا به از ميان رفتن اين ارزشها خشنود مى شوند. اين جاست كه ما مى فهميم همه تضادها بر سر مال دنيا نيست;تضادهاى ارزشى از تضاد مالى بسيار كشنده تر و مخربتر است.
ما با شناخت محركهاى رفتار آدمى بسيارى از مسائل را بهتر مى فهميم. آنگاه به خوبى در مى يابيم كه چرا قرآن براى بعضى كتاب هدايت است و براى بعضى كفر و ضلالت را مى افزايد.
روش تحقيق و بررسى علوم متفاوت, فرق مى كند, همچنين محققين بنا به ذوق و سليقه خود از روشهاى متفاوت استفاده مى كنند. البته يك اصول كلى قابل انتقال و تعميم هست كه هر محققى بايد آن را بداند. اما به عنوان تجربه تحقيقات در تاريخ بايد عرض كنم كه همين شناخت محركها در تاريخ و شناخت عناصر زنده كه باعث تكرار حوادث تاريخ مى شود خيلى راه گشاست و كلاف سر در گم تحقيق را برايمان به سادگى باز مى كند. و اين تجربه 40 ساله من است و برروى آن زحمت بسيار كشيده ام. آينه پژوهش: گرچه امروزه بساط ماركسيسم از صحنه جهانى رو به حذف شدن گذاشته و مى رود كه به كلى از ميان برداشته شود, اما شما به عنوان كسى كه روى اين مكتب كار كرده ايد و بخشى از مطالعات شما در شناخت و نقد ماركسيسم بوده است, بيشتر به كدام جنبه آن توجه كرده ايد.
استاد: ماركسيسم يك نظام فكرى منسجم است و اجزاى آن در ارتباط و پيوند با هم هستند. بنابر اين به هر بخش از آن كه توجه شود در ارتباط با ديگر بخشهاست.
در نگاه به اين مكتب, نخست بايد ديد مردم چرا به آن گرايش پيدا كردند. مردم از سوسياليسم و نظام اشتراكى به ماركسيسم توجه كردند و انگيزه آنان رهايى از مفاسد اجتماعى و اقتصادى بود. طبيعى است كه در يك نقد درست, بايد نشان داد كه با اشتراكى كردن وسايل توليد جامعه, تمام مفاسد به انگيزه سود شخصى و مالكيت خصوصى شكل نمى گيرد. آنچه ماركس در اين زمينه پيش گويى كرده بود در كشورهاى كمونيستى تحقق پيدا نكرد, پس معلوم مى شود او به تمام محركهاى تاريخى نرسيده بود و مطالعاتش ناقص از كار در آمد. حتى در تاريخهايى كه خود ماركسيستها نوشتند با وجود تحريف صحنه هاى مسلّم تاريخ باز مواردى هست كه جدا از چهار چوب فكرى آنهاست و آنان براى اين موارد پاسخ قانع كننده ندارند. البته من آنچه در اين زمينه نوشتم بيشتر يك مطالعه عمومى را در نظر گرفتم كه براى همگان مفيد باشد, البته مى شد تخصصى تر نيز بحث كرد اما در اين صورت فقط به كار عده اى خاص مى آمد. آينه پژوهش: اخيراً حضرتعالى ترجمه جديدى از قرآن را منتشر كرده ايد. چه ضرورتى براى ترجمه مجدد قرآن مى ديديد؟
استاد: البتّه اين ترجمه بايد پيشترها چاپ مى شد چنان كه عرض كردم شروع آن از لبنان بود. مدت هشت سال است كه براى چاپ آن معطل شديم و مسؤولين چاپ هم كمبود كاغذ و ديگر امكانات چاپى را عذر مى آوردند.
ما ترجمه هاى بسيار خوبى از قرآن به زبان فارسى داريم از قبيل : ترجمه ابوالفتوح رازى, ترجمه ميبدى, ترجمه سور آبادى ـ كه از علماى اهل سنت است ـ وترجمه هاى ديگر. من از اين ترجمه ها بسيار استفاده كردم. اما نخستين چيزى كه به نظر مى آيد, اين است كه اين ترجمه ها به زبان زمان خود نگاشته شده اند و براى خواننده امروزى به آسانى قابل فهم نيست. نكته بعدى اين كه اين مترجمان بايد سعى مى كردند در ترجمه, چيزى از خود اضافه و كم نكنند ولى چنين نكرده اند. اما به لحاظ مفسّربودنشان و احاطه اى كه بر علم تفسير داشتند ـ كه اين نيز حسن است ـ گاهى اين ترجمه ها از حد ترجمه فراتر رفته است و نوعى ترجمه تفسير گونه است. در ترجمه تفسير طبرى مى بينيم كه ترجمه آيات بيشتر گرايش به تفسير دارد, و اين نقص ترجمه است.
مطلب ديگر اينكه در خيلى از موارد, اين بزرگان ساختار زبان فارسى را چندان رعايت نكردند; زيرا مقيّد بودند كه ترجمه هر كلمه را درست زيرآن بنويسند. از اين رو ساختار جملات, شكل عربى گرفته و فارسى نيست. من از نظرات تفسيرى مفسر بزرگ, علامه طباطبايى ـ ره ـ استفاده هاى بسيار كرده ام. البته انتظار مى رفت از تفسير ايشان, به لحاظ تبحرى كه در تفسير دارند, يك ترجمه بسيار زيبا و دقيق مى داشتيم كه متأسفانه نداريم.
مواردى را نيز با ايشان اختلاف نظر داشتم كه ذكر شده است. من قبل از اين ترجمه, يك دوره ترجمه هاى خوب گذشته را از نظر گذراندم و آنچه را كه بايد از آنها گزينش كنم, برگزيدم . گرچه بايد در همه ترجمه ها رعايت امانت به گونه دقيق بشود اما ترجمه كتاب آسمانى خصوصيت ويژه اى دارد كه اين دقت را مى افزايد. به طور كامل و دقيق بايد مراقب بود كه معنى و مفهومى كه مراد نيست آورده نشود و موجبات گمراهى فراهم نگردد. براى بعضى از كلمات, ما مشكل معادل فارسى پيدا مى كنيم و بعضى از كلمات هم معادل فارسى ندارد; مثلاً كلمه ( انفاق) را بعضى هزينه كردن معنى كرده اند در حالى كه انفاق نوعى خاص از هزينه كردن است نه هر نوع هزينه كردنى, و اگر بخواهيم قصد قربت را به آن بيفزاييم يعنى آن را هزينه كردن به قصد قربت ترجمه كنيم آن وقت در ترجمه آيه: (انفقو فى سبيل الله) مشكل تكرار پيش مى آيد. و جداى از اين, به نظر من ( انفاق فى سبيل الله) يعنى انفاق در راه جهاد براى خدا كه اين نوعى خاص از انفاق است و انفاق موارد بسيارى ديگر هم دارد.كلمه (جهاد) نيز اين گونه است. به عقيده من جهاد نه رزم است, نه كارزار و نه جنگ. جهاد, جهاد است. كلمه (مستضعف و مستكبر) نيز همين گونه است. شما مى بينيد اين كلمات به همين شكل در فرهنگ مسلمانان غير عرب وارد شده و استعمال مى شود; چرا كه بار مخصوص به خود را دارد و قابل ترجمه نيست. مستضعف, به معناى كم زور و كم قوه و ناتوان نيست, بلكه مستضعف كسى است كه ديگران خواسته اند او ضعيف باشد. استضعاف, رفتار مستكبر است نه حالت مستضعف. مستكبر است كه استضعاف را پديد مى آورد. مستضعف, ناتوان نيست, بلكه ديگران از حقوقش كاسته اند.
البته در هركارى نقص و ضعف وجود دارد. على رغم اين كه بسيار تلاش داشتم از ضعفها بكاهم باز مواردى چند است كه براى خودم قابل تجديد نظر است. البته معدود است اما سعى مى شود در چاپهاى بعد اصلاح گردد.
من نسبت به ترجمه اى كه براى متن قرآن در ترجمه تفسير الميزان آمده است بسيار متأسفم; زيرا بسيارى از نقد و نظر هايى كه خود مرحوم علامه نسبت به كارهاى ديگران دارند در اين ترجمه رعايت نشده است و اين ترجمه, مناسب نيست. گرچه بسيارى از ظرايف نظريات مرحوم علامه نيز در ترجمه تفسير ناديده انگاشته شده است اما نقص ترجمه متن قرآن آن خيلى آشكار و روشن است. آينه پژوهش: حضرتعالى شايستگيها و بايستگيهاى يك محقق خوب را چگونه ارزيابى مى كنيد.
استاد: موضوع مورد تحقيق يك محقّق بايد مورد عشق سرشار او باشد و قبل از هر كس ديگر, خود به ضرورت آن تحقيق پى برده باشد; چرا كه ما بايد زندگى خود را سر تحقيق بگذاريم نه اين كه با تحقيق زندگى كنيم. موضوع بايد ارزش خود را براى محقق ثابت كرده باشد.
محقق نبايد فردى منزوى و گوشه گير باشد; چون حضور در مراكز تحقيقى و معاشرت با ديگر اساتيد و محققان, نكاتى را براى انسان مى گشايد كه در تنهايى پوشيده مى ماند. براى محقّق بدون استاد و منزوى خطرات بسيار زيادى وجود دارد. من خود اين خطرات را تجربه كرده ام چرا كه شرايط مبارزه با رژيم ستمشاهى مرا محقّق منزوى كرده بود, اگر مى توانستم بيشتر در مراكز تحقيقى و در معاشرت ديگر محققين باشم بسيارى از مشكلات را كه به سختى باز كردم, راحت تر مى گشودم. گرچه در من به لحاظ دورى و تنهايى, نيروى اتكاى به خويش تقويت شد اما مى توانستم از راههاى كوتاهتر ثمرات بيشترى اخذ كنم. سيد قطب هم درون زندان بدون معاشرت با ديگران و بدون دست داشتن به تمام منابع دلخواه توانست با اتكا بر انديشه هاى خويش آن تفسير را بنويسد اما اين استثناست و معاشرت و حضور فعال و مفيد در مراكز تحقيقى براى محقق ضرورى است.
محقق بايد عشق به مطالعه و فراگرفتن داشته باشد و هيچ گاه خود را از فراگرفتن مطلب نو بى نياز نداند و در اين راه زحمت را برخود راحت بداند. آينه پژوهش: با توجه به كار چهل ساله شما در امر تحقيق و پژوهش, جاى چه موضوعاتى را در پژوهشها خالى مى دانيد.
استاد: تصورمن اين است كه به لحاظ توان محدود در آنچه گام برداشتم جاى كارى بس بيشتر و تلاش افزونتر است. گاهى من قدمهاى اوليه را برداشتم كه جاى آن دارد گامهاى بعدى در تعقيب آن برداشته شود; مثلاً در مسأله محركهاى تاريخ, جاى تحقيق بسيار زياد است. چرا كه شناسايى آن, گونه هاى ممكن زندگى انسان را به ما مى شناساند و فرايند تعالى و انحطاط را در تاريخ گذشته و حال مشخص مى كند. در حقيقت نوعى علم به علت رفتار آدمى است كه خيلى جاى تحقيق و بررسى دارد, در همين جا انقلابهاى تكاملى و انقلابهاى انحطاطى شناخته مى شود. با تحقيق خوب, امكان دارد ببينيم چگونه است كه توازن نيروها به نفع يكى از محركها به هم مى خورد و نوعى خاص از زندگى را فراهم مى آورد. در اين جاست كه مى يابيم چگونه از ميان نيروهاى پرخاشگر و انقلابى در انقلابهاى دنيا يك نيرو به حاكميت مى رسد; مثلاً در انقلاب روسيه از ميان مبارزين, بلشويكها حاكم مى شوند كه اين غير از پرخاشگرى نيروهاى مسيحى و مذهبى روسيه است كه حدود صد سال با حكومت تزارى در مبارزه و تضاد بودند. اين گونه مسائل اگر تحقيق شود بسيار مفيد است. در تاريخ اسلام موضوعات بسيارى است كه بايد تحقيق شود.
اگر ما عقيده داريم كه نزول سوره ها و آيات قرآن در ارتباط با حوادث زندگى پيامبراست, احاديث و روايات آن بزرگوار نيز اين گونه است. اگر زمينه اين احاديث و روايات و زمان آن را بشناسيم بسيار مفيد و كارساز است. زمان احاديث را مشخص كردن بسيار فايده دارد. در روايات ائمه اطهار نيز چنين كارى ضرورت دارد. آينه پژوهش: اكنون به چه كارهاى تحقيقاتى مشغول هستيد.
استاد: كارى است در قالب جلد چهارم (فلسفه انقلاب اسلامى ) كه بيشترين تكيه را بر شناخت نظرمكاتب و فلسفه هاى مختلف در مورد تعالى و انحطاط دارد. چگونه انسان متعالى يا منحط مى شود؟ عوامل و محركات آن چيست؟ در اينجا به بعضى از مكتبها و مسلكهاى عرفانى نيز توجه شده است. آينه پژوهش: سؤال آخر ما اين است كه شما چگونه بين امر تحقيق, كه تقريباً به آرامش و سكون خاطر نياز دارد, و مبارزه با رژيم ستم شاهى كه پر از تلاش و غوغا بود, جمع كرديد.
استاد: هر دوى اين كار; يعنى تحقيق و مبارزه جزء زندگى من و هدف آن بود و نمى توانست از هم جدا شود; چرا كه من مبارزه و جهاد واقعى را خالى از يك پشتوانه تئوريك قوى تصور نمى كردم. تحقيقات و سخنرانيها و ديگر مسائل فرهنگى, خود مبارزه اى بود كه انسان را تربيت مى كرد و انسان نمى توانست با ظلم و ستم كنار بيايد.البته آنگاه كه دربيروت بودم خيلى دوست داشتم از دسترنج خود ارتزاق كنم. على رغم اينكه پولهايى از تهران براى ما مى رسيد اما من بعضى از امور تحقيقى را در اين راستا برگزيدم; مانند ترجمه الغدير. نام اين كار را گذاشته بودم نان وپياز كه اگر پيروز شديم, عقيده اسلامى ما پيروز شده بود و اگر شكست مى خورديم به همان نان وپياز قانع بوديم. آنچه در اين دورانها با شرايط مبارزه و درگيرى با رژيم, تحقيق و كاوش شده است تحقيقات همراه با تجربه اند و از سنگر دفاع و مبارزه و حضور در صحنه درد و رنج تغذيه مى شدند وهر يك على رغم ضعف ونقصهاى احتمالى مفيد هستند. در بعضى از اين آثار, تاكتيكهاى مبارزاتى اسلام ـ چه در جهاد اكبر و چه در جهاد اصغرـ به خوبى مورد توجه واقع شده است و تمام آنها به انگيزه تعالى فرهنگ اسلامى ما مسلمانها نگاشته شده است. در آن زمان, اثرات اين نوشته ها از قبيل (درسهايى درباره ماركسيسم) در ميان توده هاى مبارز عرب و ديگر متفكران آنجا بسيار خوب بود و من شاهد آن بودم. حضرت امام خمينى ـ ره ـ بعد از چاپ اين كتاب, توسط مرحوم آيت الله آقاسيد مصطفى براى بنده پيغام فرستاد كه: (من تا به حال بر كتابى تقريظ ننوشته ام ولى اگر بخواهم بنويسم براى كتاب شما مى نويسم). ايشان اين گونه از كتاب تجليل فرمودند. چندين بار نيز پول فرستادند كه اصل كتاب و ترجمه عربى آن را در نوبتهاى مختلف چاپ و به رايگان منتشر و يا به قيمت ارزان در بعضى مراكز توزيع كرديم. در مراكز آموزشى و پادگانهاى (الفتح) اين كتاب بسيار مورد استقبال واقع شد و ماركسيستهاى زيادى را متحير و منقلب كرد. بعضى از اين آثار مانند (فلسفه انقلاب اسلامى) اگر امكانات فراهم شود كه به ديگر زبانها ترجمه بشود, فكر مى كنم مفيد باشد. آينه پژوهش: ضمن تشكر و قدردانى براى شما آرزوى سلامت و توفيق روزافزون داريم.
استاد:متشكرم.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 8  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست