responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 6  صفحه : 5

نگاهى ديگر به دائرةالمعارف بزرگ اسلامى
گلچين معانى احمد


نقدى بر جلد اوّل دائرةالمعارف بزرگ اسلامى از لحاظ تاريخ, جغرافى و تراجم دانشمندان اسلامى
تأليف و تدوين كتابى به اين عظمت و پرمحتوايى بسيار تحسين برانگيز است, و پاره اى مسامحات جزئى كه در اين نقد بدانها اشاره مى شود, از كمال علاقه مندى است نه از راه خرده گيرى. بخصوص كه دانشمندان گرامى جناب سيدمحمدكاظم موسوى بجنوردى اراده خود را نسبت به تجديد نظر و اصلاحات ضرورى در چاپ بعدى آن در مقدمه جلد اوّل (ص ده , ستون 2) اعلام داشته اند.
1. در ص 99 ستون 2, س 24 آمده است: تقى كاشى (ز 993ق / 1584م).
وى تا 1016ق به تكميل خلاصة الاشعار مى پرداخته, و مؤلف عرفات العاشقين به سال 1022 ضمن ترجمه حال او نوشته است: درين ازمنه شنيده شده كه به حق پيوسته1.
2. (گرجى نژاد) در ص 245 ستون 2, س 19 و 32 و ص 246 ستون 1 س1, نامى است غريب و ناشناخته, و مراد از آن احمدببگ متخلّص به اختر است كه اصلش از گرجستان و زادگاهش اصفهان بوده. وى به (اخترگرجى) مشهور و در فرهنگ سخنوران (س 32) به همين عنوان مذكور است. مشاراليه صاحب تذكره اى است در احوال معاصران خود موسوم به (انجمن آرا) و ديوان شعر و ساقى نامه كه هر سه موجود است و قطعاً ذكرش در دائرةالمعارف به جاى خود خواهد آمد. بنابراين همان (اخترگرجى) را كه به آن عَلَم است به جاى (گرچى نژاد) مرقوم بدارند, مناسبتر خواهد بود2.
3. در ص 288 ستون 2, ذيل (آرايش نگار) تاريخ ولادت صائب تبريزى 1016 و وفاتش 1081 ضبط شده است كه به اين حساب عمر وى 65 سال مى شود.
ولادت صائب به درستى معلوم نيست; ولى او هشتاد سالگى خود را در اين بيت تصريح كرده است: دو اربعين به سر آمد ز زندگانى من / هنوز در خم گردون شراب نيم رسم3.
حيات صائب تا ذيحجه 1085 بر طبق اسناد موجود مسلم است. و وفاتش در پايان سال 1086 واقع شده است. انجمن آثار ملّى نيز در كتيبه آرامگاه او همين تاريخ را اختيار كرده است و بر سنگ مزار صائب به رقم محمدصالح خوشنويس اصفهانى چنين است: (تحريراً شهر جمادى الاوُّل سنه 1087 فقير محمدصالح)4.
4. در ترجمه آرزوى اكبرآبادى, ص 295 ستون 2 س 5 نوشته اند: (شعر آرزو روان و خالى از تعقيد است و مضامين آن بيشتر عرفانى و عاشقانه است و گرچه به شيوه معروف به سبك هندى بسيار نزديك است, ليكن نازك خياليها و تشبيهات و استعارات خاص آن مكتب در سخن او بسيار نادر است).
آيا اين چند بيت از انتخاب خود او كه حاكم لاهورى از مجمع النّفاس در تذكره (مردمِ ديده) نقل كرده, واجد آن اوصاف است كه برشمرده اند؟:
كجيى نيست در طريق خدا
به نگين راست مى كنند دعا
شرم گناه در دل حيوان اثر كند
مستى جبين كند عرق آلود پيل را
شكسته پا بنشين آرزو به گوشه فقر
كه شام مملكت فقر چون تمرلنگ است
به شعر زنده جاويد مى شود انسان
كه در زمين غزل آرزو نبينى قبر
بى قرار مال دنيا بهر روزى جان دهد
كشته چون سيماب مى گردد كه زر پيدا كند
كوشش آدمى از سعى ملك بيشتر است
خاكى از تير دگر رفتن او بيشتر است5.

5. در ص 296 ستون 2 س19 آمده است: (تا پيش از مرگ اورنگ زيب ( 1119 ق) اداره دكن بر عهده يكى از سرداران او به نام داودخان بود.)
اورنگ زيب روز جمعه 28 ذيقعدٌ 1118 در احمد نگروفات يافته است6.
6. مدخل (آشتيانى, لهجه) ص 408, بعد از (آشتيان) واقع شود مناسبتر است; و پس از آن آشتيانيها به ترتيب تقدّم زمانى: 1. حاجى ميرزامحمد حسن. 2. ميرزا مهدى . 3. ميرزا احمد 4.ميرزا اسماعيل.
7. آشتيانى, اسماعيل (ص 406) ولادتش به سال قمرى 1310 و وفاتش به سال شمسى 1349 ضبط شده است. بايد ولادت او را نيز در سال شمسى 1271 مرقوم بدارند. بنده از خود ايشان شنيده و در (گلزار معانى) نوشته ام.
8. در ص 407 ستون 1س 9 آمده است كه: (آشتيانى در 10 ارديبهشت 1349 ش در تهران درگذشت).
وفات او روز چهارشنبه نهم ارديبهشت 1349 واقع شده و مدفنش مقبره خانوادگى در صحن اصلى حضرت عبدالعظيم است. 7
9. آشتيانى, ميرزامهدى, ص 410 ستون 1س 12 ـ 15 آمده است: (و سرانجام به زادگاهش تهران برگشت و براى هميشه در اين شهر ماندگار گشت و به تدريس پرداخت و حوزه درسى وسيعى را به ويژه در حكمت و عرفان پديد آورد.) بايد بر آن افزود كه: در عين حال مستشار ديوان عالى تميز بود.
10. در ص 418 ستون 1 ذيل مدخل (آصف جاه) مى خوانيم:( … و سرانجام حكومت مستقل آصف جاهيّه حيدرآباد را بنياد نهاد و فرزندان او به عنوان (نظام) تا اواخر سده 13 هجرى (1286 ق/ 1869م) در آن ناحيه حكومت داشتند.)
اين تاريخ درست نيست; چه در ص 431 ذيل (آصف اللّغات) مسطور است كه: (در فاصله سالهاى 1325 ـ 1340 ق, به نام نظام الدوله نظام الملك آصف جاه تصنيف و … چاپ شده است).
و در همان صفحه ذيل مدخل (آصفيّه) نوشته اند: (اين كتابخانه در 1308 ق, در زمان ميرمحبوب على خان نظام نهم (1289 ـ 1329ق) … تأسيس شد.)
و در ص 432 ستون 1 آمده است: (اين فهرست… در روزگار حكومت آخرين نظام حيدرآباد, عثمان على خان (1329 ـ 1375 ق) … بر كتابخانه آصفيّه تأليف شده است.)
بنابراين پايان كار سلسله نظام دكن 1375 است نه 1286.
11. در ذيل مدخل (آصف خان) ص 418 ـ 422, نخست آصف خان چهارم ذكر شده است و بعد از آن آصف خان دوم و سپس آصف خان سوم. كه علاوه بر بى ترتيبى, آصف خان يكم يعنى خواجه عبدالمجيد هروى از احفاد شيخ ابوبكر تايبادى كه از طبقه اهل قلم نيز بوده, از قلم افتاده است.8
12. در همان مقاله, ص 421 ستون 1 س 1 و س 5 ـ 6, ميرزا قوام الدين جعفر قزوينى (آصف خان سوم) متخلّص به جعفر را (شاعر پارس گوى هند) معرّفى كرده و نوشته اند: (غزليّات وى غالباً رنگ عاشقانه دارد و به شيوه معروف به سبك هندى نزديك است.)
الف ـ شاعر پارس گوى هند اميرخسرو دهلوى, فيضى آگره اى, غنى كشميرى, منير لاهورى, ناصرعلى سرهندى و بيدل عظيم آبادى را گويند; نه ميرزا جعفر آصف خان قزوينى را كه در زمان شاه اسماعيل ثانى(984 ـ 985ق) از ايران به هندوستان رفته و پيش از مهاجرت هم به شاعرى معروف و موصوف بوده است.
ب ـ غزليّات او به طرز قوع است كه شعبه اى است از سبك عراقى و در قرن دهم هجرى شيوه اى رايج بوده است9.
توجه نويسنده محترم را به نظر سنجيده استاد دانشمند دكتر ذبيح الله صفا جلب مى كنم كه درباره وى نوشته اند: (سخن او در همه انواع شعرش در عين روانى منتخب و استوار و خالى از هر گونه عيب تعقيد و ابهام و ضعف تأليف است و در همه آنها خاصه در نورنامه او (= مثنوى خسرو و شيرين) به تعبيرهاى بسيار لطيف مقرون به احساسات و عواطف گرم باز مى خوريم.)10
13 ـ در همان صفحه , ستون 2, س 31 ـ 35 از نواده او, ميرزا جعفر بن ميرزا زين العابدين كه هم متخلّص جدّ خود بوده, و نبيره اش ميرزا ايزد بخش متخلّص به (رسا) ياد شده است.
اگر چه آصف خان دو پسر ديگر به نامهاى سهراب و على اصغر نيز داشته; ولى ميرزا زين العابدين متخلّص به (دانش) شاعرى قادر بوده است11.
14. در همان صفحه, ستون 1, س 21, آمده است: (به مقام (ديوان كل) يعنى وزارت رسيد.)
بايد مى نوشتند: به مقام (ديوان كلى) يعنى وزارت اعظم رسيد.
15. در همان صفحه و همان ستون مى خوانيم: (پس از آنكه جهانگير, بهار و اللّه آباد را رها كرد.)
(اللّه آباد) خطا و (آله آباد) صواب است; نام نخست آن (آله آباس) بوده و اين تغيير نام در زمان جلال الدين محمداكبر شاه صورت گرفته است. بداونى در منتخب التواريخ (2 /176) ضمن رويدادهاى سال نهصد و هشتاد و دو (982) مى نويسد: ( و به تاريخ 23 ماه صفر مذكور در پياك, عرفِ (آله آباس) كه آب گنگ وجون در آنجا جمع مى شود منزل شد, و كافران به طمع ثواب و حصول مدّعيات به مذهب تناسخ در آن معبد خود را به انواع عقوبات مى كشند, و سر بى مغز خود را به زيرارّه مى نهند, و بعضى زبان دوگويى را مى برند, و بعضى از بالاى درختى خود را در قعر آب انداختند به جهنّم مى روند.
گرچه گنه كرد براى ثواب
رفت به دوزخ هم از آن راه آب
و اساس عمارات عالى انداخته (= اكبر شاه) نام آن شهر را (آله آباد) (ماندند.)12
نوعى خبوشانى گويد:
ايانسيم چمن مولد آله آباد
كه پاسبان بهشتّى و راز دار بهار

16. در ص 450ستون 2, آقااحمدعلى فرزند شجاعت على بنگالى را كه روز دهم شوّال 1255 ق در داكا ولادت يافته است, به اعتبار اينكه نياكان او در زمان نادرشاه به هندوستان رفته و ساكن آن ديار شده بودند, (از ادباى ايرانى مقيم هندوستان) نوشته اند, در همين كتاب چنانكه گذشت, ميرزاجعفر آصف خان قزوينى را (شاعر پارسى گوى هند) مرقوم داشته اند.
17. در ص 531 ستون 2س 7 ـ 8, يكى از باغهايى كه ظهيرالدين محمد بابر پادشاه احداث كرده است: (فتح باغ در فتحپور سيكرى نزديك آگره) ذكر شده است. كه بايد مى نوشتند: در ناحيه سيكرى نزديك آگره, زيرا فتحپور در زمان بابر وجود نداشته, و چنانكه در ص 532 ستون 2 آمده است, در سال 979 به فرمان نواده اش جلال الدين اكبر در ناحيه سيكرى بنياد شده است.
18. در ص 532 ستون 1 س 3 (راجه بكرامجيت) غلط, و (راجه بكرماجيت) صحيح است, چنانكه در منتخب التواريخ بداونى (2/ 13 ـ 16) و تاريخ فرشته, مقاله دوم (ص 245 س 23) هم مذكور است.
درباره اين نام و سابقه تاريخى آن كه مبحث مفيدى است راجع به تقويم و تاريخ در هندوستان, ابوالفضل علاّمى در اكبرنامه (2/ 11 ـ 13) شرحى مستوفى به قلم آورده است.
19. در ص 532 ستون 2 س 38 ـ 39 مسطور است: (شاهزاده خرّم پسر جهانگير (كه به نام شاهجهان به سلطنت رسيد).)
شاهزاده خرّم روز پنجشنبه پانزدهم شوّال 1026 از پدر خود خطاب شاهجهانى يافت و روز دوشنبه هفتم جمادى الآخر 1037 بر تخت سلطنت نشست13.
20. در ص 533 ستون 2 س 19 ـ 20, دوران سلطنت اورنگ زيب را (1068 ـ 1118ق) نوشته اند.
اورنگ زيب روز جمعه غرّه ذيقعده 1068 بار اوّل بنابر رعايت ساعت بر تخت سلطنت نشست. و به ضبط سيرالمتأخرين: (اكثر مراتب و رسومى كه لازمه چنين سريرآرايى است, به جلوس ثانى حوله نمود, و خطبه و سكّه و تعيين لقب نيز بر همان جلوس مفوّض شد.) و جلوس ثانى وى كه با تشريفات رسمى صورت گرفت و آغاز سلطنت او محسوب مى شود, روز 24 رمضان 1069 بود و مراسم جشن و سرور تا عيد اضحى يعنى دو ماه و نيم ادامه داشت. 14.
21 . در ذيل مدخل (آگهى) ص 535 آمده است: (آگهى اصفهانى; حكيم صدرالدين مشهور به مسيح الزّمان, فرزند ميرزا محمد حكيم, در قم زاده شد و در يزد پرورش يافت, وى در جوانى رهسپار هندوستان گشت و در دربار جهانگير (1014 ـ 1037ق/ 1605 ـ 1628م) صاحب جاه و مال شد. (ايمان, 61; صبا, 12).)
در ايمان, يعنى منتخب اللّطايف, (صدرالدين آلهى) است و در صبا, يعنى روز روشن (آگهى اصفهانى) و معلوم نيست چرا آگهى را بر آلهى ترجيح داده اند؟ و آيا لازم نبود مأخذ سوّمى هم ديده شود تا رجحان يكى بر ديگرى را حجّتى باشد.؟
وى حكيم صدرالدين مسيح الزّمان متخلص به (آگهى) فرزند حكيم فخرالدين محمد شيرازى است كه سرآمد اطبّاى زمان شاه طهماسب صفوى بوده و رباعيّات نغزى مى سروده است. نسب مشاراليه به حارث بن كلده كه از حذّاق اطبّاى عرب بود منتهى مى گردد. حارث مذكور دولت حضور سرور كائنات ـ صلعم ــ از مكرّر دريافته بود و به دعاى اجابت انتماى آن حضرت طبيبان دانا و پزشكان شناسا از قبيله او بهم رسيدند. آلهى همچنان كه در طب ماهر بود, از علوم ديگر نيز آگهى داشت. اكثر متداولات را از شيخ بهائى و علم طب را از پدر خود و حكيم محمدباقر پسر حكيم عمادالدين محمود در ايران آموخت. در سال هزار و يازده (1011ق) همراه حكيم ركنا مسيح كاشانى رهسپار هند شد و با هم به ملازمت جلال الدين محمداكبر شاه رسيدند و مشمول مراحم و الطاف وى گرديدند. در هندوستان نيز نزد حكيم على گيلانى كه از پزشكان معتبر در دربار اكبرى بود تلمّذ كرد و به تكميل معلومات خود پرداخت. در زمان جهانگير پادشاه از پزشكان معتمد وى بود و پس از فوت حكيم على گيلانى (1018ق) به خطاب (مسيح الزّمان) معزّز و مكرّم گشت. در عهد شاهجهان نيز از مقرّبان درگاه و به خدمت (عرض مكرّر) منصوب بود. در 1044 دست از طبابت كشيد و از آن پس تا 21 جمادى الآخره 1048 حكومت بندر سورت را داشت. منصبش سه هزارى بود و سالى شصت هزار روپيه مستمرّى مى گرفت. در دوران اقامت هند مكرّر سعادت طواف حرمين شريفين را يافت. در اواخر ايّام عمر ساكن لاهور بود و تابستان در كشمير به سر مى برد. سرانجام به سال هزار و شصت هجرى در كشمير بدرود زندگى گفت و ابوطالب كليم همدانى كه همانجا مى زيست, قطعه اى تاريخى در رثاى وى سرود كه بيت آخرش اين است:
ز دل تاريخ فوتش خواستم, گفت
طبيب درد دلها از ميان رفت = 1060
تقى واحدى كه هنگام تأليف عرفات العاشقين (1022 ـ 1024ق) جوانى او را دريافته بوده, درباره وى نوشته است:
(… حكيم آلهى در دارالعباده نشو و نما يافته و مولدش قم است, … و الحق جوانى در كمال استعداد و فضيلت و كمال است, نهايت زهد و تقوى و صلاح و عفّت با نهايت علم و حكمت جمع نموده, غايت تفطّن و تبحّر, نهايت حدس و دريافت و ادراك دارد, … و امروز در خدمت خلافت پناه جهانگير پادشاه غايت قدر و منزلت دارد و به مناسب رفيعه مخصوص است, بسيار خيّر.
و نيك انديش, عالى همّت, بزرگ فطرت, شگرف طبيعت آمده, اشعارش تازه تر, و سيراب و خوشاب است, …)
پروفسور حكيم نيّر واسطى گويد: كتابش (شرح هداية الحكمة) تا امروز در مدارس دينيّه و عربيّه مرتبه بزرگى حايز است. 15

 

پى نوشتها:
1. بنگريد به: تاريخ تذكره هاى فارسى, از نگارنده چاپ دوم تهران, كتابخانه سنايى, 1363 (1/ 550 و 552).
2. ر. ك: تذكره پيمانه , از نگارنده, چاپ دوم تهران, كتابخانه سنايى, 1368 (61 ـ 75) تاريخ تذكره هاى فارسى (1/ 46 ـ 53 و 2/ 328 ـ 331).
3. ديوان صائب تبريزى, به كوشش محمد قهرمان, تهران, شركت انتشارات علمى و فرهنگى, 1368 (5/ 2776).
4 . بنگريد به: مجلّه يغما, سال 18 (ش 6,ص 292 ـ 294) تذكره شعراى كشمير, حسام الدين راشدى, كراچى, 1346 (2/ 585 و 1047) فرهنگ اشعار صائب, از نگارنده تهران, مؤسسه تحقيقات علمى و فرهنگى, 1364 ـ 1365, (1/ بيست و يك) كاروان هند, از نگارنده, مشهد, مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى, 1369 (1/ 700 ـ 701 و 703حاشيه 2).
5. تذكره مردم ديده, به اهتمام دكتر سيّد عبدالله, لاهور, 1339, ش (ص 58 ـ 61).
6. سيرالمتأخرين, منشى غلامحسين خان طباطبايى, لكهنو, 1314ق(2/ 375).
7. گلزار معانى, از نگارنده, چاپ دوم تهران, سلسله نشريّات (ما) 1363 (ص 371).
8. درباره وى بنگريد به: مآثرالامرا, صمصام الدوله شاهنوازخان, كلكته, 1880ع (1/ 77 ـ 83) كاروان هند (1/ بيست و چهار, 284).
9. ر. ك: مكتب وقوع, از نگارنده, تهران, بنياد فرهنگ ايران, 1348.
10. تاريخ ادبيّات در ايران, دكتر ذبيح الله صفا (5/ 924) تهران, انتشارات فردوس, 1364.
11. بنگريد به: عرفات العاشقين (خطى) تذكره نصرآبادى (ص 60) مقالات الشعرا, قانع تتوى, به كوشش حسام الدين راشدى, كراچى, 1957 ع(ص 210).
12. نيز بنگريد به: اكبرنامه, ابوالفضل علاّمى, كلكته, 1886 ع (3/ 414 ـ 415) تاريخ فرشته, محمدقاسم هندوشاه, لكهنو, 1281, مقاله دوم (ص 264 س 26 ـ 27).
13. جهانگيرنامه, به كوشش محمدهاشم, تهران, 1359, بنياد فرهنگ ايران (ص 225و 515).
14. سيرالمتأخرين (1/ 306 ـ 307 و 322) شاهجهان نامه, محمدصالح كنبو لاهورى, كلكته, 1939 ع(3/334 ـ 335) طبقات سلاطين اسلام, استانلى لين پول , ترجمه عباس اقبال, تهران, 1312( ص 297).
15. درباره وى بنگريد به: اكبرنامه (3/ 816) در اين كتاب (حكيم حيدر) غلط چاپى و (حكيم صدرا) صواب است, جهانگيرنامه (ص 89/ 151/ 173/ 216) پادشاهنامه, ملاّ عبدالحميد لاهورى, كلكته, 1868 ـ 1872ع (موارد عديده, از جمله 348 ـ 2/ 299/ 347) شاهجهان نامه (موارد عديده, از جمله 3/ 393) مآثرالامرا (1/ 577 ـ 579) تاريخ روابط پزشكى ايران و پاكستان, راولپندى, 1353 ش(ص 52) كاروان هند, ذيل (آلهى شيرازى) (1/ 89 ـ 94 و 2/1588, ستون 1 س 7 ـ 5).

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 6  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست