responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 6  صفحه : 13

گزارش سفر به كشور اسپانيا
حجتى سيد محمد باقر



روز يكشنبه ششم آبان 1369 با حدود چهل دقيقه تأخير در پرواز, در معيت آقايان عبدالله ناصرى طاهرى و دكتر صادق آيينه وند, روانه مادريد شديم. تقريباً پس از چند ساعت توقف در ترمينال فرودگاه لندن, به طرف مادريد حركت كرديم و در اواخر ساعت همين روز به مادريد رسيديم.
روز سه شنبه 8 آبان به ديدار از كتابخانه شهر اسكوريال واقع در بيست و پنج مايلى مادريد, رفتيم. قبل از آنكه راجع به كتابخانه يادشده و نيز كتابخانه هاى ديگر اسپانيا گفتگويى داشته باشيم, بجاست نگاهى گذرا به اوضاع فرهنگى اين سرزمين بيندازيم.
اسپانيا داراى چهل ميليون جمعيت است; لكن على رغم آنكه بخش عظيمى از اين سرزمين قرنهاى متمادى را ـ همراه با نفوذ اسلام در شؤون مختلف زندگانيِِِ مردمش ـ پشت سر گذاشت و دانشمندانِ برجسته و نامورى امثال ابن رشد, ابن عبدربه و مجريطى ها (مادريدى) و ابن مالك ها و دهها دانشمند قرطبى (كردوايى) و غرناطى (گرانادايى) و اشبيليى (سويلايى يا سويايى) و طليطلى (تولدويى) و صدها و حتى هزارها دانشمند اسلامى از اين ديار برخاستند و صدها هزار تن مسلمانان زير سايه حكومت اسلام و قرآن در آن به سر مى بردند, هم اكنون فقط 250000 مسلمان در اين كشور اقامت دارند كه اكثر قريب به تمام آنها مهاجر هستند. مسلمانان اسپانيا متشكل از چهارده تا پانزده گروه هستند و رسميت دارند و دولت اسپانيا نيز از كمك به آنها دريغ ندارد و علاوه بر اين از آزادى هم برخوردارند.
گفتنى است كه حدود سى خانوار شيعى نيز در اين كشور زندگى مى كنند. فعاليتهاى يهوديان در اسپانيا
با كمال تأسف, چندى است كه يهوديان در اين كشور تلاش زيادى را آغاز كرده اند تا چهره فرهنگ و تمدن آنجا را به نفع خود تحت تأثير قرار دهند. در اين راستا فعاليتهايى چند آغاز شده و ادامه دارد كه ما در اينجا نگاهى كوتاه به آن خواهيم داشت.
از فرهنگ سه گانه يهود, مسيحيت و اسلام, يهوديان ـ كه اسپانيا را (سافاراد) مى خوانند ـ با وجود اينكه از نظر نيروى انسانى در جهان حائز اقليت چشمگيرى هستند, بيش از دو فرهنگ ديگر در اين مملكت فعاليت دارند.
در اين باره با استفاده از يادداشتى كه در سفارت جمهورى اسلامى ايران در مادريد تدوين شده مطالبى را به طور فشرده ياد مى كنيم:
سال 1992, اسپانيا شاهد مسابقات المپيك (بارسلون) و نيز جشن پانصدمين سال كشف قاره امريكا خواهد بود و با توجه به اينكه نمايشگاه جهانى (سويا) در اين كشور برپا مى گردد و بناست در سال ياد شده وحدت اروپا تحقق يابد, يهوديان ـ كه سالهاست فعاليتهاى گسترده اى را در پيش گرفتند ـ هم اكنون دست به كــار شده و مــــى خواهند از چنين رويدادهــاى حســـاسى در زمينه هاى مذهبى و فرهنگى بهره بردارى كنند. از آنجا كه در نمايشگاه جهانى (سويا) (قهراً) آثار هفت قرن حكومت فرهنگ و تمدن اسلامى در اسپانيا در معرض ديد قرار خواهد گرفت, يهوديان تلاش مى كنند با اجراى برنامه (سفاراد1) اين آثار را تحت الشعاع قرار دهند و يا بخشى از اين فرهنگ و تمدن را به فرهنگ و تمدن يهود منسوب سازند.
ييهوديان كه همواره در طول تاريخِ اسپانيا ـ چه در دوره (ويز يگوتها) و چه در دوره حكومت اسلامى ـ اقليتى را تشكيل مى دادند, همواره تحت تأثير فرهنگهاى ديگر بوده و ناتوانتر از آن به نظر مى رسيدند كه فرهنگ خود را بر جامعه اسپانيا حاكم سازند, بنابراين در دوران حكومت اسلامى در اين سرزمين, كمترين نقشى نداشتند. علاوه بر اين تقريباً هيچ اثرى از فرهنگ يهوديت در اين سرزمين به چشم نمى خورد; در حالى كه آثار فرهنگ و تمدن اسلامى در جاى جاى اين سرزمين كاملاً چشمگير است.
على رغم تمام اين واقعيتها, يهوديان مى كوشند در اين كشور فرهنگ خود را در موازات دو فرهنگ اسلامى و يهوديت قرار دهند. باغ سه فرهنگ
راجع به آخرين اقدامات تبليغاتى يهوديان مى توان احداث فضايى در پارك ملل مادريد را نام برد كه اين فضا به نام باغ و يا پارك سه فرهنگ (اسلام و مسيحيت و يهوديت) است و اين فضاى سبز براى تجديد خاطره سه فرهنگ ياد شده در سال 1992 ميلادى طراحى شده است.
در طرح ياد شده فضاى سبزى ـ كه از رهگذر چهار كانال تقسيم مى شود ـ تأسيس شده, و نخلها و گياهان متنوعى كه سمبل (واحه) يعنى وجود آبادى در ميان بيابان و مبين نكته مشترك سه فرهنگ مى باشد در اين فضا نظرها را به خود جلب مى كند.
فضاى سبز مربوط به فرهنگ اسلامى, در زاويه سمت راست قرار گرفته و (استانسيا دولاس دليسياس) (اقامتگاه زيباييها) نام دارد كه ملهم از طرح و نقشه هاى قاليهاى ايرانى است و اشكال هندسى آن القاء كننده نظم دقيق مى باشد. ميان اين فضاى سبز, بنايى در مجاورت چشمه ساخته شده و گلهاى سرخ و ياسمن و درختان سرو موجود در اين محوطه, الهام بخش تأكيد اسلام به باغ و باغبانى است.
فضاى سبز مسيحيت در ميان دوفضاى مربوط به فرهنگ اسلام و يهوديان واقع شده و (كلائوسترو دوكانتيكاس) ناميده مى شود و يادآور طرح حياط كليساهاى قرون وسطايى است. در وسط آن, معبد كوچكى بنا شده كه از مينياتورهاى قرون وسطايى بازگو مى كند.
فضاى سبز يهوديت در زاويه سمت چپ پارك ملل واقع شده و (ورخل دوگرانادوس, (يعنى) (بهشت انار) ناميده مى شود كه اشاره به يكى از بخشـهاى تورات, يعنى (سرود سرودها) است. در اين محوطه درختان زيتون و رستنيهاى حواشى رودخانه ها غرس شده است. مذهب ستيزى
تصور مى رود كشور اسپانيا از سالها قبل تحت تأثير سياست شيطانى ابرقدرت غرب, ستيز با مذهب را در اين سرزمين آغاز كرده, و سيستم آموزشى عرضه شده به پارلمان اين كشور در واقع به مفهوم روياروى ساختن دولت با كليسا و مقابله با آن است. زيرا در اين سيستم, حذف ماده درسى (آداب و تربيت) ـ كه همان تعليمات دينى است ـ پيش بينى شده و به جاى آن دروسى امثال موسيقى و يـــا حضور در ســـالن سينمــــــا تدارك گرديده است. لذا رهبران مذهبى نگران كاسته شدن تعليمات دينى در حد 80 درصد مى باشند. چرا كه بر اساس سيستم ياد شده, دانش آموزان در انتخاب كلاس تعليمات مذهبى و يا به جاى آن استفاده از تفريح, مختارند.
اسقفها براى جبران اين كمبود مى كوشند درسى به عنوان (فرهنگ مذهبى) يا (تاريخ اديان و مذاهب) را به صورت اجبارى جايگزين سازند.
به هر حال بالاترين ستم و خيانت در سيستم آموزشى و فرهنگى بر مردم اسپانيا وارد شده و مى شود. در مملكتى كه پاسدار مذهب بوده و آثارى كه برخاسته از روحيه مذهبى مردم اين سرزمين مى باشد نشان دهنده حضور خدا و دين در ميان اهالى آن بوده است, هم اكنون فسادهايى ـ كه هر انسانى را شرمنده مى سازد ـ به گونه اى اشمئزازآور به چشم مى خورد. فسادهايى كه از بى اعتنايى به مذهب مايه مى گيرد.
مذهب در اسپانيا تا همين چند ســـال پيش از موقعيت خاصى برخوردار بود و اين سرزمين در سده هاى پانزدهــم و شانزدهم ميلادى مهــــد مسيحيت كاتوليك به شمــار مى رفت و آثار علاقه به مذهب ـ على رغم شــيوع مفاسد اخلاقى و اجتماعى در مـــيان عده اى از مردم اين كشورـ در ميان مردم اين ســرزمين از رهــگذر روى آوردن آنها به كليساها ديده مى شد. اما سيستم آموزشــى رنگ يافته از سياست مزورانه حـــكومتهـــاى قوى, و پخش و نشر برنامه هاى منحــــرف در تلويزيون و مطبوعـــــات, اين مملكت را به ســــوى سراشـــيب خطرناك سقوط اخــلاقى همه گير ســــوق مى دهد و نفوذ مــــذهبى را تا حد صفر پايين مى بـــرد و توان و قـــدرت را قريباً و يـــــا در مدتى دراز از كليســـا سلب خواهد كرد. اهتمام به نشر و ترويج زبان اسپانيولى
از چندى پيش دولت اسپانيا لايحه اى تحت عنوان تأسيس (انستيتوى سروانتس) به پارلمان تسليم كرد كه سرانجام به تصويب رسيد. هدف اين قانون, تبديل مراكز فرهنگى اسپانيا در كشورهاى مختلف به (مؤسسه فرهنگى سروانتس) به منظور ترويج و اشاعه زبان فرهنگ اسپانيايى مى باشد, و در نتيجه سى و پنج مركز تدريس زبان اسپانيايى ـ كه در كشورهاى جهان بنياد شده اند ـ تحت نظر يك سياست گذارى دولتى قرار خواهند گرفت.
پس از جنگهاى داخلى و نيز جنگ جهانى دوم, مهاجرت كارگران اسپانيايى به كشورهاى اروپايى آغاز گشته, و از پى آن (خانه هاى فرهنگ اسپانيا) در كشورهاى مذكور تأسيس شد كه البته هدف آن ترويج فرهنگ اسپانيايى نبود; بلكه بدان منظور كه اسپانياييهاى مهاجر پناهگاههايى براى تسكين آلام غربت خود داشته باشند و در فرهنگ كشورهاى ميزبان مستهلك نشوند. تنها در چند پايتخت اروپايى مؤسسات فرهنگى وجود داشتند كه توانستند به كوششهاى خود به طور خارق العاده ادامه دهند.
ابتكار ايجاد (مؤسسه فرهنگى سروانتس) بايد به عنوان كوششى از سوى وزارت خارجه اين كشورتلقى گردد كه مى تواند ضمن دراختيار نهادن فرهنگ وسيع اسپانيا ـ كه آميزه اى از فرهنگهاى (كاتالان) و (كاليسيا) و (باسك) به حساب مى آيد ـ ابزارى براى نشر فرهنگ اين مملكت باشد.
بودجه اى معـــادل شش ميليارد پزوتـا را براى راه اندازى اين مؤسسه درنظر گرفتند و نخستين مركز آن در انگلستان فعاليت خود را از سر گرفته است.
اما هنوز آثار دوران حكومت اسلامى درزبان و تلفظ مردم اسپانيا مشهود است. استعمال واژه هاى عربى و مربوط به محصولات كشاورزى ـ البته با تغييرات اندكى كه در تلفظ آن به گوش مى رسد ـ تداول خود را حفظ كرده است; همان گونه كه در فنون مربوط به كشاورزى و جز آن همين نكته جلب نظر مى كند. لغاتى از قبيل القنديل و جره, به معنى پارچ و كوزه, و امثال آنها در زبان مردم اسپانيا وجود دارد.
اسپانيايى ها به قلعه, (الكلا) مى گويند كه همان (القلعه) است و يا (زعفران) را تقريباً به همين صورت به كار مى برند. ظاهراً مسلمين اين گياه را براى مردم اندلس به ارمغان آوردند. همچنين لوبيا را به همين صورت تلفظ مى كنند. و نيز در مقام تشويق ديگران مى گويند: (هوله) كه به نظر مى رسد همان (الله) بوده كه از دير باز مردم مسلمان اندلس در مقام تشويق ديگران بر زبان مى آوردند و با تغييراتى به (هوله) تبديل شده است. مخطوطات اسلامى در كتابخانه هاى اسپانيا
بزرگترين سرزمينى كه در گذشته از لحاظ كثرت شمار نسخه هاى خطى شهرت داشت, كشور اسپانيا بود. بخش عمده اى از اين كشورـ به ويژه قسمت جنوب آن ـ پس از آنكه مسلمين آن را فتح كردند و حكومت نيرومندى را در آن تأسيس نمودند, (اندلس) نام داشت و به صورت مركز علمى و پايگاه بزرگى براى علماى اسلام درآمد كه به تأليف آثار بى شمــارى در موضوعات گوناگون توفيق يافتند. نسخه هاى خطى اين آثار روبه فزونى نهاد و علاوه بر كتابخانه هاى شخصى كاخهاى خلفا و امرا و وزرا و شخصيتهاى برجسته, كتابخانه مدارس و مساجد آن سرشار از كتاب گرديد. همچنين بايد كتابخانه هاى علما و ادبا و نويسندگان اسلامى اندلس را كه سخت شيفته جمع آورى كتاب بودند, بر جمع كتابخانه هاى ياد شده افزود. سرانجام اندلس به صورت كانونى درخشان درآمد كه شعاع خيره كننده فكر و انديشه و علم و دانش آن, سرزمينهاى ديگر اروپا را از تاريكى به درآورد و با همين پرتو خيره كننده خود فضاى اين بلاد را روشنايى مى بخشيد.
همه كتابهاى كتابخانه هاى اندلس, مجموعه اى از نسخه هاى خطى نفيسى بودند و مانند ساير كتابخانه هاى ممالك ديگر از رهگذر جنگها, اختلافات, تعصبات و جهالتها آسيب ديدند و بسيارى از كتبى كه سابقاً در اين كتابخانه ها وجود داشت, از ميان رفت و شمار ناچيزى از آنها باقى ماند كه دانشمندان به تنظيم فهرست براى اين باقيمانده ها پرداختند. ما راجع به كتابخانه هايى كه از آنها بازديد به عمل آورديم, پاره اى از اين فهرستها را معرفى خواهيم كرد. بازديد از كتابخانه اسكوريال
اسكوريال شهرى است كه در حدود بيست و پنج مايلى مادريد واقع شده است. كتابخانه مهم آن در محوطه گسترده و بسيار با شكوه قصر يا دير اسكوريال قرار دارد.
كتابخانه (اسكوريال) مشتمل بر شصت هزار كتاب, اعم از چاپى و خطى, است و نسخه هاى خطى آن به دوازده هزار مجلد مى رسد كه به زبانهاى عبرى و يونانى و لاتينى و اسپانيولى و عربى است. سه مجلد از فهرست نسخه هاى خطى اسلامى آن كه به طبع رسيده بود, در اختيار ما قرار گرفت كه در آنها توصيف قريب به دوهزار نسخه خطى آمده است.
در اينجا بايد يادآور شد كه اطلاعات مربوط به نسخه هاى خطى اسلامى كتابخانه اسكوريال مراحل مختلفى را پيموده و به همين چند مجلد فهرست ياد شده محدود نيست. لذا بجا مى بينيم توضيح بيشترى درباره فهرست مخطوطات اسلامى كتابخانه مذكور ياد كنيم, و ضمناً از منابعى كه اطلاعات وسيعترى را د ر مورد نسخه هاى خطى اسلامى اين كتابخانه به دست مى دهد, گزارش كنيم.
نخستين كسى كه تهيه و تنظيم فهرست نسخه هاى خطى اين كتابخانه را به عهده گرفت, ميخائيل غزيرى يكى از علماى مارونيه لبنان (م 1719 م) است كه به خاطر انتسابش به يكى از آباديهاى لبنان يعنى (غزير) او را ميخائيل غزيرى مى نامند.
غزيرى فهرستى به زبان لاتين براى مخطوطات كتابخانه اسكوريال در دو مجلد بزرگ تدوين كرده است كه اين فهرست به نام (المكتبة العربية الاسبانية فى الاسكوريال) به زبان عربى ترجمه شده, لكن تاكنون ترجمه عربى آن به طبع نرسيده است. نسخه خطى اين ترجمه به شماره 6772 در كتابخانه كاخ سلطنتى رباط, پايتخت مراكش قرار دارد. 1و چون فهرست لاتينى نسخه هاى خطى اسلامى كتابخانه اسكوريال كه بيش از دويست سال پيش در مادريد به طبع رسيد, كمياب بود به سال 1969 مجدداً در يكى از شهرهاى آلمان تجديد چاپ شد.
به هرحال به تورق و مطالعه فهرست ياد شده روى آوريم كه آنها را شخصى سالمند براى ما آورده بود و به نظر مى رسيد خازن كتابخانه بوده است.
مخزن كتابخانه, تقريباً فضايى دلگير و اندوه زا و خفقان آور به نظر مى آمد و انسان را تا دورانى نسبتاً دوردست در گذشته جا به جا مى كرد. گويا بر گورستانى خاموش درآمديم و جثه هاى بى جان قفسه هاى سركشيده تا سقف و آكنده از كتاب با ما از مردمى سخن مى گفتند كه نسلهايى چند جاى خود را به نسل ديگر سپردند و ارواح آنان بر فضاى اين مخزن بال و پر گشوده اند.
خازن ياد شده كه دريافت ما ايرانى هستيم دو نسخه از ديوانهاى فارسى براى ما آورد: يكى از آنها خمسه نظامى و سبعه جامى در متن و هامش ـ به صورت چليپا ـ بود كه آن را محمودين فيته(؟) احمد كاتب امرزى در 949 قمرى نگاشت. نسخه مزبور به خط نستعليق نسبتاً خوش, مجدول و آراسته بود, و نام پدر مؤلف و لقب پايانى نَسَب او عجيب و نامانوس به نظر مى رسيد و همانند اسامى مسلمانان شرق, مألوف خاطر ما نبود.
ديگرى نسخه اى از ديوان حافظ كه آن نيز به خط نستعليق در سال 1962 م تحرير شده بود. به جز نسخه هايى كه كتابخانه آستان قدس سفارش تهيه ميكروفيلم آنها را داده بود, درخواست كرديم نسخه هايى را براى ما بياورند كه آنها را نوبت به نوبت مى آوردند و اين كار بدون تشريفات و نوشتن درخواست صورت مى گرفت و هر بار چندين نسخه را در اختيار ما قرار مى دادند.
در ميان اين نسخه ها, نسخه اى كه بيش از كتابهاى ديگر نظرم را به خود جلب كرد و قطع آن غير عادى مى نمود, قرآنى بود به خط كوفى مغربى كه در سال 500 قمرى بر روى پوست تحرير شده و اصل متن به خط مشكى, و علائم اعراب حركات به شنگرف, و علامت سكون, و تشديد به لاجورد, و داراى قطع رقعى, لكن پهنا و درازاى آن يكسان و به صورت مربع كامل بوده است. ما مى دانيم كه در قرنهاى چهارم و پنجم غالباً از كاغذ به جاى پوست براى نگارش قرآن كريم استفاده مى كردند; ولى اين نسخه كه در پايان قرن پنجم هجرى و آن هم با چنان قطعى, و به ويژه بر روى پوست بسيار ظريف و به طور كامل از فاتحة الكتاب تا والناس نگارش شده بود, براى من عجيب مى نمود. با اينكه نسخه هاى فراوانى از مصاحف كهن موجود در ممالك مختلف را از نزديك رؤيت كردم, نظير نسخه ياد شده را كمتر ديده بودم.
بارى در اثناء رؤيت دو ديوان مذكور و مصحف ياد شده, رئيس كتابخانه اسكوريال كه داراى كسوتى روحانى و قامتى كوتاه بود سر رسيد. وى با برخوردى سرد و آميخته با بى تفاوتى از كم و كيف كارمان جويا شد و در كنار ما درنگهاى كوتاهى داشت, و اجمالاً اطلاعاتى محدود و مبهم از نسخه هاى خطى اسلامى در اختيار داشت, و تماس و طرز برخورد عوامانه و سرد او فسردگى به هم مى رساند.
درعين حال على رغم چنين برخوردى, سرگرم مطالعه و بررسى نسخه هايى شديم كه براى ما آورده بودند. اكثر قريب به تمام آنها نسخه هايى كهن و نفيس بود. يادداشتهاى لازم را در مورد نام كتب و مؤلفان و شماره هاى راهنماى آنها را به منظور سفارش تهيه ميكروفيلم ثبت و ضبط كرديم كه به عنوان نمونه چند نسخه را توصيف مى كنيم:
* لاكليل: جلال عبدالرحمن سيوطى ( 911 ق) به شماره 1297 كه در 956 قمرى; يعنى حدود چهل و پنج سال پس از وفات مؤلف تحرير شده بود.
* مجموعه نفيسى كه نخستين رساله آن (مرآت المعانى) بوده و رساله هاى با ارزش ديگرى را به پيوست داشت, به شماره 707.
* مسامرة الندمان و موانسة الاخوان, از عمربن محمد رازى شافعى كه در 928 قمرى نگارش شده, به شماره 566.
و نسخه هاى ديگر كه آنها را از روى فهرست درخواست كرده بوديم و گزارش آنها در اين وجيزه موجب اطاله اى مملّ خواهد بود.
در اواخر ساعات ديدار از اين كتابخانه از قلّت شمار كتابها, آن هم در كتابخانه اى كه صيت شهرتش جهان را پر كرده است, پرسيدم. به ما پاسخ دادند اگر چه اين كتابها از نظر كميّت چندان جالب نيست و رقم بالايى را نشان نمى دهد; ولى كيفيت اين كتابها بدانها رونق بخشيده و شهرت جهانى را براى آنها به ارمغان آورده است. و به راستى نيز از نظر احتواء بر نسخه هاى خطى نفيس اسلامى كه اكثر آنها عربى است, كتابخانه اى بس سترگ و مهم و با ارزش مى باشد. موزه سلطنتى هنر
حدود ساعت ده و نيم بامداد روز پنجشنبه دهم آبان 1369 (نوامبر 1990) بدون راهنما و مترجم به موزه هنر در خيابان گران بيادر مادريد درآمديم. موزه اى كه داراى بنايى نسبتاً جديد بود. مردم به رايگان از آن ديدار مى كردند و بدون تشريفات بر آن وارد مى شدند.
ما در اين موزه به سالن نمايشگاه سه قرن آثار اسلامى وارد شديم كه مربوط به سده 9 تا 11 ميلادى بود, و تعداد قابل ملاحظه اى از صنايع دستى مسلمين اسپانيا در آن جلب نظر مى كرد, و شمار قابل توجهى از اين آثار به (تولدو) (طليطله) تعلق داشت.
در اين سالن سكه هايى در معرض ديد قرار داشت كه متعلق به دوران حكومت امويان در اندلس ـ كه به عصر آلفونس مى رسيد ـ بود و با خطوطى كوفى و احياناً شعائر اسلامى ضرب شده بود.
دهانه سنگى چاهى در ميان اين آثار نظرها را به خود جلب مى كرد كه بر سراسر رويه آن از بالا تا پايين نوشته هايى به خط كوفى با استفاده از روش كنده كارى نقش شده بود, و به علت مرور زمان فرسايشى روى نقوش برجسته اين خطوط پديد آمد كه بازخوانى آن را دشوار مى ساخت. سايش ريسمانهايى كه به وسيله آنها آب از چاه مى كشيدند برروى لبه هاى قسمتى از اين دهانه سنگى فرو رفتگيهايى پديد آورده بود. روى هم رفته بايد آن را اثر ظريف و هنرمندانه اى دانست كه در سال 1032 ميلادى در تولدو پديد آمد, و در كنار آن يادداشتى در توصيف آن نوشته شده بود.
اثر ديگرى كه ديداركننده به محض ورود به اين موزه با آن روياروى مى گشت, كتيبه اى سنگى بود كه توانستيم عليرغم فرسايش نوشته هاى آن, در جاى جايش كلمه (لاالله الاالله) را بخوانيم. اين كتيبه كه با كنده كارى خطوط برجسته كوفى بر روى آن رسم شده بود, مربوط به سال 1075 ميلادى و متعلق به (تولدو) مى باشد كه در موزه پايتخت اسپانيا راه يافت. آكادمى سلطنتى زبان
روز جمعه 11 آبان به آكادمى سلطنتى زبان رفتيم كه در خيابان فيليپ چهارم قرار داشت, و خود آكادمى قبلاً در نقطه ديگر كار خود را از قرن هيجدهم ميلادى آغاز كرده بود و در قرن نوزدهم در محل فعلى به كار خود ادامه داد. آكادمى مزبور به دستور فيليپ پنجم تأسيس شد. ساختمان زيبا و نظيف آن از درون بسيار جالب و دل انگيز بوده, و سالن بحث و مذاكره آن نسبتاً وسيع و مشتمل بر نشيمنگاهى براى متخصصان برجسته است و بر فراز ديوار اين نشمينگاه, تصوير نقاشى شده (سروانتس) نصب شده است. يكى از كتابهايى كه به ما ارائه شد, گرامر زبان عربى به زبان اسپانيولى بود كه حدود 1500 ميلادى به طبع رسيده بود.
به علّت شتابى كه به خاطر ضيق فرصت قهراً بدان دچار بوديم, تحقيق ما درباره اين آكادمى بسيار ابتر و ناقص بود; گرچه در آغاز اين گزارش, راجع به اهتمام حكومت اسپانيا در نشر و ترويج زبان اسپانيولى با تأسيس (انستيتوى سروانتس) در خصوص اين گونه مراكز اشاراتى داشتيم. اما مايل بوديم مجال فزونترى در اختيارمان مى بود تا در مورد اين آكادمى اطلاعات بيشترى به دست مى آورديم. ديدار از كتابخانه ملى در مادريد
دقايقى قبل از ساعت يازده بامداد روز دوشنبه چهاردهم آبان 1369 (3 نوامبر 1990) بدون راهنما و مترجم وارد كتابخانه ملى مادريد شديم و على رغم مشكلاتى كه در مكالمات ما پيش مى آمد, سرانجام منابع لازم را براى بررسى نسخه هاى خطى اسلامى اين كتابخــانه دريافت كرديم. امـــا به علت عدم آشنايى به زبان اسپانيولى نتوانستيم اطلاعات لازم را درباره اين كتابخانه كسب كنيم.
خوشبختانه برادر بزرگوارمان آقاى محمد طاهرى مسؤول خبرگزارى جمهورى اسلامى ايران در مادريد روز ديگرى به يارى ما آمد و سرانجام, بار ديگر نيز توانستيم از اين كتابخانه ديدارى داشته باشيم.
كتابخانه مذكور در 1891 ميلادى بنا شده, و با وجود اينكه سالهاى درازى از ساختن آن مى گذرد همواره فضاهاى تازه اى براى توسعه آن تأسيس و بنا مى شود, و ما نيز شاهد و ناظر ابزارآلات سنگين ساختمانى براى توسعه آن بوديم.
اين كتابخانه كه داراى چهارميليون عنوان كتاب مى باشد, بسيار عظيم و با شكوه به نظر مى رسيد, و راهنمايى كه اوضاع اين كتابخانه را براى ما گزارش مى كرد اظهار مى داشت كه از هر يك از اين تيترها و عناوين چهارميليونى, حداقل سه مجلد كتاب در كتابخانه موجود است. راهنماى مذكور يادآور شد كه اگر كتابهاى اين كتابخانه را كنار هم قرار دهند, طول آن به يكصدو سى كيلومتر خواهد رسيد.
براى واردين و مطالعه كنندگان اين كتابخانه نخست يك كارت صادر مى شود كه تا سه روز اعتبار دارد, و حداكثر مدتى كه براى دريافت كتاب صرف مى گردد, فقط پانزده دقيقه است. آوردن كتاب نه تنها از اين حد فراتر نمى رفت, بلكه خيلى زودتر از آن به دست ما مى رسيد.
سالن مطالعه عمومى آن ـ كه بسيار گسترده و نيز مرتفع مى باشد ـ ششصد نفر مطالعه كننده عادى را به راحتى و بدون اينكه كمترين مزاحمت و اصطكاك را ايجاد كند در خود پذيراست. متخصصان ـ علاوه بر سالن مخصوص خودشان ـ مى توانند از اين سالن هم براى مطالعه استفاده كنند.
گذشته از كتاب, اين كتابخانه داراى مجلات و موزيك و ويدئو و نقشه ها و كتابچه هاى راهنما و جز آنها مى باشد, و كتابهاى موجود در آن تنها به زبان اسپانيولى نيست; بلكه كتابهايى به زبانهاى ديگر در آن وجود دارد.
بار اول كه بر اين كتابخانه وارد شديم, فهرست نسخه هاى خطى اسلامى آن را درخواست كرديم كه به آسانى در دسترس ما قرار گرفت.
نخست فهرست نسخه هاى خطى عربى فراهم آمده در (تطوان) براى حكومت اسپانيا را براى ما آوردند كه آن را (لافوانتداى الكانتارا) نگاشته بود.
فهرست مذكور به سال 1862 ميلادى در مادريد به طبع رسيده و در پايان آن, اسامى كتب عربى به ترتيب حروف تهجى به زبان عربى در هشت صفحه آمده است.
اما چون مى دانستيم اين فهرست از صحت و وثاقت كافى برخوردار نيست, فهرست ديگرى را درخواست كرديم كه آن را گيلن روبلس (Guillen Robles) تحت عنوان فهرست نسخه هاى خطى عربى موجود در كتابخانه ملى مادريد تدوين كرده است. فهرست مزبور به سال 1898 ميلادى در مادريد در 334« 11 صفحه به طبع رسيده است.
براى بررسى نسخه هاى خطى كتابخانه مذكور, فهرست اخــير را به مطالعه گرفتيم كه گيلن روبلس در آن, 606 نسخه خطى را وصف كرده بود, و احياناً نسخه هاى نفيسى در آن جلب نظر مى كرد كه آنها را طى دوبار ديدار بسيار كوتاه و مراجعه اى كه به اين كتابخانه داشتيم بـــا ذكر شماره راهنما يــادداشت كرديم.
علاوه بر دو فهرست ياد شده كه آنها را به مطالعه گرفتيم و توصيف شمار زيادى از نسخه خطى عربى در آنها ديده مى شود, فهرست ديگرى براى ما آوردند كه تحت عنوان (فهرست كتابهاى خطى تركى و فارسى كتابخانه ملى مادريد) تدوين شده بود. در اين فهرست كه مجموعاً به 45 صفحه بالغ مى شد ـ علاوه بر معرفى نسخه هاى خطى تركى, توصيف يازده نسخه خطى فارسى آمده, و (حسين يوردايدير) آن را به تركى, ولى به خط لاتين, تدوين نموده است. ديدار با آقاى مايگل كروس هرناندس
استاد دانشگاه (آاتوناما) در مادريد
وى كه هم اكنون هفتاد سال عمر را پشت سر نهاده و مردى ساده, بى پيرايه و متواضع به نظر مى رسيد, براى ديدار ما به محل خبرگزارى جمهورى اسلامى ايران در مادريد آمد, و جناب آقاى محمد طاهرى مسؤول خبرگزارى مذكور از ايشان دعوت به عمل آورد و زمينه اين ملاقات و مصاحبه با اين دانشمند سالمند ولى با نشاط و برنادل را فراهم آورد كه در همين جا از مساعى اين برادر عزيز تشكر مى كنيم.
آقاى هرناندس استاد انديشه ها يا فلسفه اسلامى در دانشگاه ياد شده است كه با رجال علم و عرفان اسلامى و ديدگاه و افكار و فلسفه آنان در طول مدت مطالعات خود اجمالاً آشنايى به هم رسانده است.
وى اظهار مى داشت تنها استادى است كه در اروپا انديشه هاى دانشمندان شيعى را در كنار افكار انديشمندان اهل سنت به بررسى گرفته و بدانها ارج مى نهد.
تخصص و دكتراى او در فلسفه ابن سيناست و تمامى رساله هاى اين فيلسوف را دقيقاً به خاطر داشته و اظهار مى كرد كه آنها را مطالعه كرده و از رهگذر آنها بهره هايى اندوخته است.
چهل و هفت سال است كه استاد ياد شده در گروه عربى (اسلامى) دانشكده فلسفه و ادبيات دانشگاه (آاتوناما) به كار تدريس و راهنمايى پايان نامه ها سرگرم مى باشد و فردى است پركار كه نستوهانه به مطالعه و تحقيق مشغول است و لحظه اى بيكارى در زندگانى او راه ندارد. حتى پيش از آنكه به ديدار ما بيايد فرصت را غنيمت شمرده به يكى از كتابخانه هاى نزديك خبرگزارى مذكور رفت و دقيقاً در رأس ساعت ملاقات به محل خبرگزارى آمد, و ميان ظهر تا لحظه ملاقات را ـ چنانكه خود اظهار مى داشت ـ به مطالعه در آن كتابخانه سرگرم بود, و نيز مى گفت پنجاهمين سالى است كه مرتب و بدون وقفه مطالعه مى كند, و همان گونه كه اشاره كرديم خود را تنها دانشمندى در اروپا مى داند كه در باره شيعه و افكار فلاسفه شيعه پس از پروفسور كربن كار كرده است .
استاد هرناندس قصيده (عينيه) ابن سينا را به زبان اسپانيولى ترجمه كرده كه در يك طرف, خود قصيده عينيه, و در طرف ديگر ترجمه اسپانيولى آن را به طبع رسانيده است.
اين استاد به زبان عربى در حد خواندن و مطالعه آشنايى داشت و اگر چه صحبت عربى را مى فهميد لكن گفتگو كردن با اين زبان براى وى دشوار مى نمود.
از ايشان راجع به (تهافت الفلاسفه) غزالى و (تهافت التهافت) ابن رشد سؤال شد كه آيا اعتراضات ابن رشد بر غزالى به نطر شما درست بوده, و آيا درباره غزالى مطالعاتى دارد؟ پاسخ داد راجع به غزالى مقاله اى دارد و اين مقاله را كه ضمن مجموعه مقالاتى به طبع رسيده بود به ما ارائه داد و يادآور شد كه ابن رشد, فلسفه ارسطو را درست مــى فهميد; يعنى به طور ضمنى يادآور شد كه حق با ابن رشد بوده است, چرا كه او تمايز ميان فلسفه و الهيات را درك مى كرد.
راجع به (رسائل اخوان الصفاء) سؤال كرديم. يادآور شد رسائل مذكور تا قرن بيستم در اروپا چندان شهرتى نداشت و از اين قرن به اين سو با اين رسائل و افكار نويسندگان آن آشنايى به هم رساندند. لكن يادآور مى شويم اين اظهار نظر استاد چندان مقرون به صحت نبوده و جاى تأمل است.
وى مى گفت: فلسفه كندى, فارابى, ابن باجه, ابن طفيل و ابن خلدون در اروپا رواج و انتشار فزونترى داشته و دارند, و بيش از همه و پيش از هر فلسفه, ابن سينا و ابن رشد در اروپا راه يافتند.
استاد افزود: سهروردى و ملاصدرا از 1970 م در اروپا شناخته شدند و تحقيقاتى درباره افكار و فلسفه آنها انجام مى گرفت, و خود استاد مقاله اى راجع به سهروردى و فلسفه اشراق او نوشت كه آن را به نگارنده اهداء كرد.
او مى گفت: اولين كتاب فلسفه اسلامى كه به غرب راه يافت شفاى ابن سينا است ؟!
طبق اظهارات استاد, در سراسر اسپانيا دوازده دپارتمان عربى ]اسلامى[ در مجموع دانشگاههاى آن وجود دارد. و سه مركز شرق شناسى وابسته به مركز اصلى در شهرهاى مادريد و بارسلون و گرانادا مشغول فعاليت است. و دو واحد تحقيق راجع به قرآن در بارسلون و مادريد كار مى كند و پروفسور (برنه) قرآن كـريم را به زبان اسپانيولى ترجمه كرده كه هم اكنون در پاريس (انستيتوى دنياى عرب) مشغول به كار است. دانشمندى ديگر از اسپانيا به نام (خوليو كرتس) قرآن را بهتر و صحيحتر از (برنه) به زبان اسپانيولى برگردانده كه او نيز هم اكنون در امريكا به سر مى برد, و تا كنون براى سومين بار منتشر گرديده است.
تدريس تاريخ اسلام در دانشگاه (آاتوناما) در عهده خانم (اليسا مولينا) است.
وى مى گفت: ناشرانى در اسپانيا كتابهايى به زبان عربى چاپ مى كنند و آنها را به كشورهاى مغرب اسلام از قبيل مراكش و تونس و الجزاير و ليبى مى فرستند.
نشست ما با پروفسور مذكور گرم شده بود و او با صميميت و حرارت به سؤالهاى ما پاسخ مى داد; لكن وقت و فرصت جلسه ما آن چنان محدود بود كه بسيارى از سؤالاتى كه ما در خاطر داشتيم ناگفته مى ماند. لذا در واپسين لحظات كه بيش از دقايقى چند باقى نمانده بود نظر او را درباره حضرت امام و انقلاب اسلامى ايران سؤال كرديم, نخست بدين مضمون پاسخ داد:
بنيادگرايى از نظر من ـ با توجه به جوانب انقلاب اسلامى ـ داراى مفهوم نكوهيده اى نيست تا بتوان آن را دستاويزى براى تحقير آن قرار داد; بلكه بنيادگرايى در ايران بدين مفهوم است كه مردم ايران در سايه انقلاب بر اساسها و مبانى استوارى در جنبشهاى خود متكى هستند و داراى پايگاه محكمى مى باشند, و بايد طرز تفكر و تحرك آنها را بر آن مبتنى دانست. و ضمناً اشاره كرد كه قسمتى از نامه حضرت امام ـ قَدَّس الّلهُ سِرّه ـ به گورباچف را به زبان اسپانيولى ترجمه و منتشر كرده است.
اين استاد تاكنون در چند كنفرانس اسلامى شركت كرده و با دكتر عبدالرحمن بدوى (دانشمند و محقق معروف مصرى) دوست و رفيق, و هر از چندى در ارتباط است, و چند ماه قبل در يكى از كنگره هاى اسلامى در مراكش شركت نمود, و ميان چهارصدتن شركت كنندگـان اين كنگره تنها فرد مسيحى بود كه او را به مسجد راه دادند, و به قول خودش به هر مسجدى كه در مى آمد فاتحه ]يعنى نماز[ مى خواند, و بر خود مى باليد كه به او طى كنگره ها رخصت مى دادند بر مسجدها درآيد. چون مسيحيان را اجازه نيست بر مسجدها وارد شوند.
او سفرى به ايران داشته و هكمتانه (همدان) را ديدار كرده و خوشحال بود كه به مقصود اصلى خود (يعنى ديدار از مقبره ابن سينا) در اين شهر رسيده و توانسته است مزار شخصيتى را ـ كه قسمت مهمى از فرصتش را صرف مطالعه فلسفه او كرده است ـ زيارت كند.
خود مى گفت توفيق زيارت كربلا و نجف براى او در سال جارى فراهم آمد, و خوشحال بود كه قبل از واقعه كويت به موطنش بازگشته بود, وگرنه براى او دردسرى فراهم مى آمد!
به جمهورى اسلامى ايران اظهار علاقه مى كرد و با اينكه مسيحى است سخت متأسف بود كه به مشهد رضوى نرفته و توفيق زيارت امام رضا ـ عليه السلام ـ براى او فراهم نيامده است.
فرصت و مجال نشست ما با اين استاد به پايانش نزديك مى شد كه نگارنده دو اثر از آثار خود را (كه يكى به زبان عربى, به نام (ابن عباس و مكانته فى التفسير) و ديگرى به نام (سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو)) به او اهدا كردم, و او نيز يك مقاله و يك كتاب را به اين جانب هديه كرد.
آقاى كروس هرناندس با وجود اينكه هفتاد سال عمر را سپرى ساخته نسبتاً شاداب و سرحال به نظر مى رسيد و نسبت به پاسخها حاضرالذهن بود. در پايان پرسيديم: پس از حدود پنجاه سال كار مداوم آيا وقت آن نرسيده بازنشسته شده و از كار و فعاليت خود بكاهيد؟ پاسخ داد اگر براى خود جانشينى در دپارتمان عربى (اسلامى) دانشكده (آاتوناما) ـ براى كار و مطالعات و راهنمايى رساله ها و تدريسى كه به عهده دارم ـ مى يافتم, ترجيح مى دادم بازنشسته شده و به كار و كوششى متناسب با حال و سنم بپردازم; لكن تا كنون كسى را براى اين كار پيدا نكردم.
پيش خود فكر مى كرديم چه كسى در ايران مى تواند جايگزين چنين دانشمندى پركار و دلداده تحقيق در فلسفه اسلامى و به خصوص فلسفه اشراق باشد, و مدتى در مادريد رحل اقامت افكنده و بار سنگين اين استاد پير را به دوش كشد. با دوستان همراه و همسفر به مشورت نشستيم; افرادى به ذهنمان خطور كرد كه چندتن از آنها درخور آن مى باشند كه خلف صالح و شايسته اى براى ادامه تحقيق در فلسفه اسلامى در اين ديار باشند. و اگر ميل و علاقه اى در آنان به هم رسد كه زندگانى در ديار غربت را براى تداوم كوششهاى اين استاد بر خود هموار سازند, يقيناً بسيار سزا و درخور رضاى الهى است. سفر به تولدو (طليطله) براى بــــازديد نسخه هــــــــــاى خطى كتابخانه هاى آن
روز سه شنبه پانزدهم آبان 1369 (6 نوامبر 1990) حدود ساعت 9 بامداد در معيت فاضل گرامى جناب آقاى (بنده مقدم) از مادريد به سوى تولدو به راه افتاديم. فاصله اين شهر با مادريد چندان زياد نبود و شايد به حدود هفتاد كيلومتر مى رسد.
بايد يادآور شد اسلام نخستين بار به (تولدو) راه يافت و مدتى كه مسلمين در آن به سر مى بردند چندان دير نپاييد; لكن اسلام از همين شهر به جنوب اسپانيا حركت خود را آغاز كرده و ادامه داد.
بارى, به شهر تولدو رسيديم و قبلاً در ايران دو كتاب فهرست از نسخه هاى خطى موجود در اين شهر را شناسايى كرده بوديم; و لذا از پى كتابخانه هاى مربوط به آنها مى كاويديم و بر اين تصور بوديم كه فرصت كافى براى بررسى نسخه هاى خطى در اختيار داريم. دو فهرست ياد شده يكى مربوط به مخطوطات موجود در كاتدرال مذكور, و ديگرى مربوط به كلكسيون و مجموعه Borbon Lorenzana بود. ملاقات با چندتن از اعضاء (المعهد الغربى للثقافة الاسلامية)
روز چهارشنبه شانزدهم آبان 1369 (هفتم نوامبر 1990) دقايقى پيش از ساعت 12 بامداد براى ديدار با چندتن از اعضاء اين مؤسسه يا انجمن غربى تحقيقات در فرهنگ اسلامى در معيت برادر عزيزمان جناب آقاى محمد طاهرى به محل اين مؤسسه واقع در مادريد رفتيم. مؤسسه اى كه بودجه آن را بيست و پنج تن از علاقه مندان به فرهنگ اسلامى ـ كه خود اعضاء اين مؤسسه و محققان فرهنگ اسلامى به شمارند ـ به عهده دارند و در تحقيقات و مطالعات و فعاليتهاى روزمره عادى خود از سوى دولت به آنها كمك نمى شود و خود كفا هستند.
رياست اين مؤسسه به عهده شريف جاه عبدالرحمن قرار داد و مدير كل آن آقاى Jose Manuel Munoz Sanchez است. پرسيديم انگيزه آنها در تأسيس اين مؤسسه و كوشش در آن چيست؟ پاسخ دادند: صرفاً انگيزه ما فرهنگى است; چرا كه بخش عظيمى از مملكت ما داراى چندين قرن سابقه اسلامى است كه فرهنگ اسلام در زوايا و شؤون مختلف زندگانى نياكان ما راه يافته بود.
اين مؤسسه علاوه بر تشكيل كنفرانسها نشرياتى دارد و قرار بر آن گذاشتيم كه توصيه نماييم در پاره اى از كنفرانسهايى كه در ايران منعقد مى گردد, دعوتى از چندتن از آنها به عمل آيد. بازديد از كتابخانه (خونتا)
صبح روز چهارشنبه شانزدهم آبان 1369 (5 نوامبر 1990) ـ آخرين روز اقامت ما در مادريد, زير بارش شديد باران همراه آقاى عبدالرشيد, روانه كتابخانه (خونتا) شديم كه پس از مدتى سرگردانى براى يافتن آن, بر كتابخانه اى در آمديم كه به سال 1940 تأسيس شده بود. اين كتابخانه مجموعاً (داراى چهارصد هزار كتاب مى باشد كه قبلاً كتابخانه اى شخصى بود, و آقاى محمد طاهرى ـ حفظ الله تعالى ـ نيز اين بار به خاطر اينكه مى بايد ديدارى از (المعهد الغربى للثقافة الاسلامية) داشته باشيم از همراهى با ما در اين كتابخانه دريغ نفرمود. قبلاً با وجود محدوديت وقت و فرصت از يكى از متصديان كتابخانه فهرست زير را كه دو تن آن را تدوين كردند خواستيم:
Ribra (J.), Asin (M.)
Manuscritos arabes Y aljamiados de la Biblioteca de la junta
(Madrid, 1912, xxx+ 18 Pl)
اين دو تن در اين فهرست, شصت و دونسخه خطى عربى را توصيف كردند كه به دنبال آن, توصيف برگهايى نفيس و كهنى كه كتابهايى به وسيله آنها تجليد شده آمده است.
بارى با وجود ضيق مجال ـ چون وعده كرديم با اعضاء (المعهد الغربى للثقافة الاسلامية) ديدارى داشته باشيم ـ وقتى فهرست ياد شده را در اختيار ما قرار دادند نتوانستيم درنگ كافى در مطالعه آن معمول داريم, مع الوصف نسخه هاى نسبتاً با ارزشى را از رهگذر اين فهرست در كتابخانه مذكور سراغ كرديم كه نمونه هايى از آن به شرحى است كه از اين پس ملاحظه مى كنيد.
* عقد الجواهر الثمينة فى مذهب عالم المدنية. از ابومحمدعبدالله بن نجم شاس, در فقه كه آن را يوسف بن ابراهيم سيريلى در روز پنجشنبه 28 جمادى الاولى 854 قمرى تحرير كرده است. شماره 2. (ص3 فهرست).
* المقصد المحمود فى تلخيص العقود. از ابوالحسن على بن يحيى, در فقه. به شماره 5 (ص17 فهرست).
* تنبيه الغافلين. از محمدبن ابراهيم سمرقندى. (ص35 فهرست)
* السفر السابع من كتاب الاستذكار لمذهب علماء الامصار. از ابو عمريوسف بن عبدالله بن عبدالبر نمرى. در فقه.
* منظومه الدرر فى شرح كتاب المختصر. از ابوعبدالله محمدبن محمد الفخار الجذامى در فقه. شماره 14. (ص77 فهرست).
* تبصرة المبتدى و تذكرة المنتهى. از ابومحمد عبدالله على بن اسحاق صيمرى. شماره 15. (ص81 فهرست).
و نسخه هايى ديگر…
از آنجا كه وقت ما به پايان رسيده بود, اين كتابخانه را ـ ترك گفتيم.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 6  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست