responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 5  صفحه : 17

نامه ها


پاسخى بر مقاله «ببرى رونق مسلمانى»
....در حدّى كه اين مقال و مجال اجازه دهد به برخى از آنچه كه آن فاضل معاصر تحت عنوان «اغلاط و خطاهاى علمى و تاريخى» و «نقائص و تسامحات كلّى و عمده» در كتاب «مردان علم در ميدان عمل» برشمرده است و آنها را موجب بى رونقى مسلمانى دانسته مى‌پردازيم. خواننده گرامى خود مفصّل بخواند از اين مجمل:
1 و 2- جناب ناقد از نقل اين كه مقدس اردبيلى - رحمه اللَّه - را پس از رحلت او در عالم رؤيا ديدند و او در جواب اين سؤال كه عالم آخرت را چگونه ديدى و با تو چه معامله‌اى شد؟ گفت: «بازار عمل كساد است و نفع نداد ما را مگر صاحب اين قبر (امير المؤمنين عليه السلام)» بسيار برآشفته آن را مخالف با محكمات و نصوص دين دانسته فرموده‌اند: «درست است كه دون ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام مطلقاً عبادات قبول نيست و ارزشى ندارد، ولى اين به معنى آن نيست كه «بازار عمل كساد است». اگر بازار عمل كساد است پس بازار چه چيز داغ است... آيا در برابر آن همه آيات و ورايات مى‌توان به يك رؤياى مجعول كه صددرصد مخالف قرآن و روايات است اعتماد كرد؟ مگر نه اينست كه از نظر اسلام رؤيا حجيّت ندارد؟ بالخصوص رؤيايى اينچنين كه مخالف ادلّه قطعى است».
در پاسخ، نخست براى اين كه «جاعل» و «مجعول»! خوب شناخته و دانسته شوند [يادآورى مى‌شود كه‌] مرحوم محدّث قمى در «فوائد الرّضويه» صفحه 25 [آن را آورده اند]. حال از جناب ناقد بايد پرسيد كجاى اين داستان «مخالف با محكمات و نصوص دين»، «مجعول» و «صددرصد مخالف قرآن و روايات» است؟ و اين چه محكمات و نصوصى و كدام قرآن و رواياتى است كه جناب ناقد بدانها واقف بوده و مرحوم محدّث قمى از آن غافل، و در نتيجه - به گفته جناب ناقد - جاعل.
مگر نه اينست كه «انّما يتقبّل اللَّه من المتقين» و مگرنه اينست كه حتى انبياء و ائمّه عليهم الصلاة و السّلام از اين كه «كما هو حقّه» خدا را عبادت كنند اظهار عجز نموده، استغفار و استغاثه مى‌نموده‌اند؟ مگر آن حضرات عامل نبوده‌اند يا مگر بازار عمل ايشان داغ نبوده است؟.
جالب اينكه افاضه فرموده‌اند: «مگر نه اينست كه از نظر اسلام رؤيا حجيّت ندارد...» آنچه به گوش جناب ناقد خورده اينست كه براى اثبات حكم شرعى رؤيا حجيّت ندارد. و گرنه در جايى كه كسى در مقام اثبات حكم شرعى نيست و صرفاً در مقام نقل واقعه‌اى است كه روات آن علماء عدول طائفه هستند، سخن گفتن از حجيّت يا عدم حجيّت مضحك و افتضاح‌آميز است.
در ذيل حكايتى ديگر كه در آن آمده است: فرزند مرحوم علاّمه حلّى او را در عالم رؤيا ديد و علاّمه فرمود «لولا كتاب الألفين و زيارة الحسين لاهلكتنى الفتاوى» افاده فرموده‌اند «اگر هيچ دليلى بر مجعول بودن اين قصّه نداشتيم باز چون خواب و خيال است و رؤيا حجيّت ندارد، نمى‌توانستيم آن را بپذيريم».
آيا اين فاضل معاصر (!) مى‌دانسته كه با اين گونه سخنان كسى را مى‌ماند كه بر شاخه‌اى نشسته آن را از بن مى‌برد؟ مگر هرگز قرآن نخوانده يا نشنيده است كه در موارد مختلف *117* بعض رؤياها را حكايت فرموده است؟ مگر روايات متعدّد راجع به رؤيا و منام به سمع مباركشان نرسيده است؟ حتماً خبر ندارد از اين كه مرحوم محدث نورى كتابى به نام «دارالسّلام فيما يتعلّق بالرؤيا و المنام» نوشته است.
تنها وجه محتمل اينست كه ناقد محترم از اين همه دليل و شاهد بر صحّت و اعتبار بعضى از رؤياها (رؤياهاى صادقه) هيچ به گوشش نخورده است، و گرنه اينچنين جرأت و جسارت نمى‌فرمودند: «چون خواب و خيال است و رؤيا حجيّت (؟!) ندارد نمى‌توانيم آن را بپذيريم». والعياذ باللَّه.
برگرديم به افاضات جناب ناقد در ذيل حكايت كلام مرحوم علاّمه حلّى در عالم رؤيا. جناب ناقد فرموده‌اند: «اين مخالف ادلّه قطعى ماست. مگر فتواى مجتهد فحل و باورعى همچون علاّمه كه سرآمد فقيهان شيعه است موجب هلاكت مى‌شود؟... ثالثاً به احتمال زياد برخى از اخباريها اين رؤيا را ساخته و پرداخته‌اند... افزون بر اينها محدّث قمى به نقل از سيد محمد مجاهد اين رؤيا را از اغلاط مشهور دانسته است...».
اقول: اولاً از فاضل معاصرى كه از آن همه آيات و روايات مربوط به «رؤيا» هيچ به گوشش نخورده و مطلقا رؤيا و منام را با چوب خواب و خيال رانده، دور از انتظار نيست كه هيچ يك از رواياتى را كه در مقام بيان اهميت و خطر عظيم افتاء، و حثّ بر دقّت و احتياط در آن وارد گشته، تا آنجا كه از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «... اهرب من الفتيا هربك من الاسد و لاتجعل رقبتك للنّاس جسراً»، (سفينة البحار، ج 2، ص 346) به سمع مباركشان نخورده مفاد و مضمون آنها را نفهميده باشد و نتواند بين جواز (بل وجوب) افتاء و اين دسته روايات و قضايا جمع كند و آنچنان نامربوط و بى معنى بنويسد.
ثانياً، فحل و باورع بودن كسى همچون علاّمه از نظر ما، با اين كه او خود را در معرض خطر و مرتكب قصور و تقصيرى ديده باشد منافاتى ندارد. وگرنه بايد مثلاً - صدور دعاى كميل از جانب امير المؤمنين عليه السلام را نيز به اين دليل كه آن حضرت امام المتقين و معصوم از هر خطا و لغزشى بوده تكذيب بفرمايند!!
ثالثاً، نزد اهل تحقيق، بو كشيدن و احتمال دادن و سپس تكذيب و انكار كردن پشيزى ارزش ندارد.
رابعاً، اين عبارت كه ناقد محترم فرموده‌اند: «محدّث قمى به نقل از سيد محمد مجاهد اين رؤيا را از اغلاط مشهور دانسته است» علاوه بر اين كه به وضوح نشان دهنده ناآشنايى نويسنده آن با ادب و دستور زبان فارسى است متضمّن يك دروغ است و آن عبارتست از انتساب غلط مشهور دانستن رؤياى مورد بحث، به مرحوم محدّث قمى. چرا كه مبتداى جمله «محدّث قمى» است و خبر آن «... دانسته است». در حالى كه مرحوم محدّث قمى فقط از كتاب بيان اغلاط مشهوره سيد محمد مجاهد نقل كرده كه در آن كتاب قصّه رؤياى فرزند علاّمه از اغلاط مشهوره شمرده شده است. عبارت محدّث قمى در فوائدالرّضويه، صفحه 580 چنين است: «... و آن جناب را كتابهاى ديگر است مانند... و كتاب بيان اغلاط مشهوره. و از اغلاط مشهوره «شمردن» گيسوان داشتن حسنين عليهما السلام را و حكايت خواب فخرالمحققين علاّمه را... .
جالب اينست كه اين رؤياى «مجعول» و «مخالف ادله قطعيه» را صاحب روضات الجنان (ج 2، ص 282) قدس سرّه هم نقل نموده است.
3- فرموده‌اند: با توجه به عصر امام عسكرى عليه السلام و [عصر] ابن بابويه ممكن نيست از جانب امام عسكرى عليه السلام توقيعى كه در صفحه 346 كتاب نقل شده براى ابن بابويه صادر شده باشد.
اقول: كفى لنا سنداً اين كه مرحوم قاضى نوراللَّه شوشترى در مجالس المؤمنين ج 1، ص 453 آن توقيع را بتمامه نقل كرده و مرحوم محدّث قمى در فوائدالرّضويه، ص 281 آن را از مجالس المؤمنين نقل نموده و در سفينةالبحار راجع به ابن بابويه نوشته است: «... و هول الذى كتب اليه ابومحمّد العسكرى التوقيع الشريف كما فى المناقب (مناقب ابن شهر آشوب)». و مرحوم صدر نيز در تأسيس الشيعه، ص 331 فرموده است: «و انّه ممّن كاتبه مولانا ابومحمد العسكرى.» در كتاب «نهجة الآمال فى شرح زيدة المقال» ج 5، ص 419 نيز صدور توقيع مذكور از طبرسى در «احتجاج» و جز آن نقل شده است.
4- راجع به داستانى كه تحت عنوان «بخشش سيد رضى» در صفحه 230 كتاب نقل شده، افاده فرموده‌اند: «اين قصّه مربوط به سيد مرتضى است و نه سيد رضى.» و سپس به تفصيل، طبق نقل «ابن خلكان شافعى» آن داستان را - منسوباً به سيد مرتضى «ره» - نقل كرده است.
*118* اقول: در روضات الجنات (ج 6، ص 204) پس از آن كه شمّه‌اى از عفت نفس و بلند طبعى و سخاوت سيد رضى قدس سره سخن گفته، نوشته است: «كيف لا و قد نقل عن الشريف عطّراللَّه مرقده انّه الشترى كتبا قيمتها عشرة ألاف دينار و ازيد فلمّا حُملت اليه و تصفّحها راى فى ظهر كتابٍ منها مكتوباً»:
و قد تحوج الحاجات يا امّ مالك‌
الى بيع اوراق بهنّ ضنين
فامر بارجاعها الى صاحبها و وهبه الثّمن.
حال بر چه مبنا و معيارى نزد ناقد انديشمند ما نقل ابن خلكان بر نقل سيد محمد باقر خوانسارى (صاحب روضات) كه از بزرگان علماء طائفه رضوان اللَّه عليهم بوده است ترجيح و تقدم دارد و بهتر به مذاق مبارك ايشان چسبيده است به طورى كه نقل ابن خلكان را شيرين و زيبا دانسته و بر نقلى كه در كتاب مردان علم به عمل آمده طعن و لعن نثار فرموده‌اند؟ اللَّه اعلم.
5- راجع به اقامه نماز «طبق فتواى برخى از مذاهب اهل سنّت» [كذا] به وسيله مرحوم ملاّ حسن كاشى در حضور علاّمه حلى و شاه خدابنده، كه در كتاب آمده است، نيز با ترجيح منبع مقتداى خود (وفيات الأعيان ابن خلكان) منقول اين حقير از «قصص العلماء» را قاطعانه ردّ و تكذيب فرموده‌اند!.
6- از نقل اين كه شهيد اول رضوان اللَّه عليه در ايام تحصيل جامى از مس داشت كه شبها آن را كنار آتش مى‌نهاد، چون او را خواب مى‌گرفت آن جام را بالاى سر خود مى‌نهاد و خواب از سرش مى‌رفت و به مطالعه ادامه مى‌داد و آخرالامر به نحوى شد كه سرش صاف شده بود و ديگر مو بر نياورد» بسيار برآشفته و مفصلاً مانور داده‌اند و نوشته‌اند: «گذشته از اين كه در منابع معتبر نيامده و از متفردات مآخذ سستى همچون قصص العلماء است اساساً خلاف عقل و شرح است». آنگاه در مقام اثبات خلاف عقل بودن چنين كارى چنين استدلال فرموده‌اند: «مگر شهيد نمى‌توانست هر وقت او را خواب مى‌گرفت دست و صورتش بشويد تا خوابش نبرد؟ و آيا اساساً نهادن جام مسين داغ بر سر ممكن است و انسان تحمل آن را دارد؟» و در مقام استدلال براى حرمت شرعى اين عمل افاده فرموده‌اند: «آيا شهيد نمى‌دانست كه اضرار معتنى بر بر بدن حرام است و شرعاً جايز نيست كارى كرد كه سر مو برنياورد؟»
راستى چه منطق استوار و چه استدلالات محكمى! آدمى از اين همه هوش و ذكاوت و عقل و حكمت تلنبار شده در اين ناقد توانمند به شگفت مى‌آيد! به خصوص كه تفرّس فرموده‌اند كه شهيد - بنا به نقل كتاب - با علم به كاسه داغ بر سر نهادن موجب ريزش مو مى‌شود و به قصد اين كه ديگر سرش «مو بر نياورد»! كاسه داغ بر سر مى‌نهاد است! جلّ الخالق.
7- در ذيل قضيه‌اى كه از خواجه نصير طوسى در كتاب نقل شده مرقوم فرموده‌اند. «مأخذ اصلى اين مطلب كتاب آداب المتعلمين است كه به غلط به خواجه منسوب شده است. حال آن كه...» و سپس داستان را مربوط به محمد بن حسن شيبانى دانسته‌اند كه در آداب المتعلمين تحريف و به خواجه نصير نسبت داده شده است.
اولاً جناب ناقد مى‌توانستند اين مورد را نيز به مواردى كه مآخذ آنها ذكر نشده عطف بفرمايند. چرا خود را به زحمت انداخته منبع اصلى - به نظر خود - را نام برده و سپس در اصالت آن خدشه وارد كرده‌اند و بالاخره داستان را به محمد بن حسن شيبانى مربوط دانسته و...؟ يك بحث خارجى مربوط به اين كه مؤلف آداب المتعلمين كيست چه ربطى به نقد كتاب «مردان علم در ميدان عمل» داشته است؟ جز اين كه بگوييم در اينجا جناب ناقد فرصتى يافته‌اند كه مقدارى از «فضل تقليدى» خويشتن را اظهار بفرمايند.
ثانياً، مأخذ نويسنده كتاب «شخصيت و زندگانى خواجه نصيرالدين طوسى» بوده و نه آداب المتعلمين.
ثالثاً، كسى چون مرحوم شيخ آقا بزرگ «در الذريعه» كتاب آداب المتعلمين را تأليف خواجه طوسى دانسته و مرحوم صدر نيز در تأسيس الشيعه، ص 417، آن را متعلّق به خواجه دانسته است.
8- از داستان مشهور خروج مرحوم طبرسى از قبر و تأليف مجمع البيان پس از آن، كه داستان مشهورى است و در مقدمه مجمع البيان از قول صاحب رياض (ره) نقل شده نيز غضبناك گشته فرموده‌اند: «پايه و اساسى ندارد و پا در هوا» [كذا] است». و طبق معمول خواننده را به كتابى در اين باره حوالت فرموده‌اند!!.
9- در مقام ردّ بر اين كه «نظريه وخامت فتوى سيد بن طاووس كتابى در فقه ننوشت» فرموده‌اند اين درست نيست و ابن طاووس به تصريح خودش كتاب «غياث سلطان الورى لسكّان الثرى» را در دانش فقه [كذا] نوشته است.
*119* حال اگر به حكم «الغريق يتشبّث بكل حشيش» جناب ناقد، رساله كوچكى را كه ابن طاووس «فى قضاء الصلوة عن الاموات» نوشته، تأليف ابن طاووس در دانش فق! مى‌شمارد خود داند. امّا خوب است آن‌چه را كه راجع به «وخامت فتوى» مرحوم محدث قمى (در فوائدالرضويّه، ص 335) از وى نقل كرده را بخوانند.
10- در قضيّه‌اى كه حجةالاسلام سيد محمدباقر موسوى همدانى، از شاگردان معروف مرحوم علاّمه طباطبايى و مترجم تفسير الميزان در جلد يكم ترجمه الميزان (ص 458) از قول مرحوم علامه نقل كرده‌اند و در كتاب مردان علم در ميدان عمل نقل گرديده نيز «خطاى روشنى» ديده‌اند.
خوشبخاته هم منبع منقول عنه در دسترس است و هم جناب آقاى موسوى همدانى حىّ و حاضرند و جناب ناقد مى‌توانند با راوى قضيّه تصفيه حساب كنند.
11- راجع به اين كه «نخستين مصنّفات شهيد اول «روض» و آخرين آنها «روضه» است» فرموده‌اند: البته هر دو مطلب نادرست است.
اقول: مرحوم محدث قمى در سفينة البحار، ج 1، ص 724 فرموده‌اند: «مصنّفاته كثيرة اولها الرّوض و آخرها الرّوضة». و در مقدمّه «آصفى» بر شرح لمعه، ص 177، آمده است: «.. والّذى يظهر من رسالة ابن‌العودى انّ هذا الكتاب (روض) هو اول كتاب كتبه الشيهيد فى الفقه الاستدلالى...».
12- و فرموده‌اند: اين كه شرح لمعه در مدت شش ماه و شش روز تأليف شده باشد نيز نادرست است.
اقول: در روضات الجنات ج 3، ص 377 آمده است: «... و يظهر من نسخة الاصل انه الّفه فى ستة اشهر و ستة ايام كما ذكره صاحب الامل (أمل الآمل) و صرّح به ايضاً صاحب الحدائق و غيره». محدث قمى رحمةاللَّه عليه نيز در سفينةالبحار، ج 1، ص 724 فرموده‌اند: «الّفها فى ستة اشهرٍ و ستة ايامٍ. در «شهداء الفضيلة» ص 135 نيز كلام امل الآمل در اين باب نقل شده است.
13- فرموده‌اند: شهيد لمعه را در حبس تأليف نكرده است.
اقول: شيخ حرّ عاملى قدس سره د رامل الآمل طبع قديم، ص 30 نوشته است: «... و فى مدةالحبس الّف اللمعة الدمشقية فى سبعة ايامٍ».
14- فرموده‌اند: عبدالرحيم عباسى دو سال پيش از شهادت شهيد ثانى از دنيا رفته. و اين را كه «سيد عبدالرحيم عباسى سعى در قتل قاتل شهيد ثانى كرد و سلطان او را كشت» نادرست اعلام فرموده‌اند.
اقول: مرحوم علاّمه امينى در «شهداء الفضيلة» ص 136 به نقل از امل الآمل شيخ حرّعاملى نوشته است: «و سعى السيد عبدالرحيم العباسى فى قتل ذلك الرجل (قاتل شهيد الثانى) فقتله السلطان». محدّث قمى نيز در سفينةالبحار ج 1، ص 724 فرموده است: «و سعى السيد عبدالرحيم العباسى فى قتل قاتله فقتله السلطان».
15- بدين ترتيب، واهى و بى اساس بودن ادّعا و شعار بعدى جناب ناقد نيز در مورد رفتن سيد عبدالرحيم عباسى نزد سلطان بعد از شهادت شهيد و... آشكار م يشود.
16- فرموده‌اند بعضى از داستانهاى كتاب بدآموزى دارد، از جمله قضيه‌اى كه از مرحوم علامه امينى حكايت شده است. جناب ناقد بدون نام بردن از مرحوم علامه امينى(؟!) نوشته‌اند: «از قول يكى از بيدارگران اقاليم قبله [!] نقل كرده‌اند كه به شخصى فرمود: «اگر من كه نوكر آن حضرتم (حضر ابى الفضل سلام اللَّه عليه) به بند كفش من توهين و بى احترامى كنى، خداوند تو را به رو در آتش جهنّم مى‌اندازد» و سپس چنين افاضه فرموده‌اند: «نگارنه بسيار بعيد مى‌داند آن بزرگ مصلح آگاه [ايضاً نام نمى‌برد؟!] چنين سخنى فرموده باشد. عالمان خدا ترس هميشه از خود غافل بوده و تنها به فكر دين خدا و نواميس او [كذا] و پيرو آن بزرگ ابر مردى [كذا] بوده‌اند كه فرموده است: «لقد امرّ على اللّئيم يسبنى / فمضيت ثمة قلت لا يعنينى». از سوى ديگر مى‌دانيم كه چقدر زشت است كه يك روحانى به كسى بگويد «اگر به بند كفش من توهين كنى خداوند تو را به رو در آتش جهنم مى‌اندازد»! آيا جامعه تاب و تحمّل [كذا] چنين سخنى، يا نقل آن را دارد؟!».
اقول: جناب ناقد معاصر در اين نقطه از «نقد چاروادارى» خود سنگ تمام گذاشته در حدّ كمال افاده فرموده آب در هاون كوبيده‌اند. جناب ناقد شجاعت و صداقت خود را نشان داده! اولاً از ذكر نام مرحوم علامه امينى خوددارى كرده و به اشاره و كنايه مطلب را برگزار كرده است. ثانياً داستان را از نيمه نقل كرده *120* سپس به تاخت و تاز پرداخته است. لذا لازم است نخست 124 و عين داستان منقول در صفحه 199 كتاب مردان علم در ميدان عمل آورده و سپس در افادات و افاضات جناب ناقد اندكى تأمل شود. قضيه چنين است:
در ايامى كه مرحوم امينى صاحب كتاب ارزنده الغدير به ايران تشريف آورده بود در يك مجلسى كه چند نفر در خدمت ايشان نشسته بودند يك كسى به ايشان عرض كرد آقا من اگر به حضرت اباالفضل عقيده نداشته باشم چه ضررى به حال من دارد و حال آنكه آن حضرت نه پيغمبر و نه امام است و نه معصوم است؟. آن عالم جليل وقتى اين سؤال را شنيد حركتى به خود داد و با ناراحتى فرمود: ابوالفضل‌العباس عليه السلام كه سهل است اگر من كه نوكر آن حضرت هستم به بند كفش من توهين و بى احترامى كنى خداوند تو را به رو در آتش جهنم مى‌اندازد».
حال بدان فاضل معاصر (جناب ناقد) بايد گفت: بسيار كند ذهنى بايد كه كسى از صدر و ذيل اين حكايت نفهمد كه مقصود مرحوم علامه امينى اين بوده است كه اگر بند كفش من «بما انّى عبد من عبيد ابى الفضل سلام اللَّه عليه» نه «بما انّى أنا» اهانت كنى خدا تو را به رو در آتش جهنم مى‌اندازد.
بفرماييد كجاى اين معنى «بعيد» و «زشت» است و با «به فكر دين خدا و نواميس او [كذا] بودن» منافات دارد؟.
اين جانب ناقد كه از اين قضيّه اينچنين برآشفته و آن را «بعيد»، «زشت» و «ناسازگار با به فكر دين خدا و نواميس او بودن» دانسته، اگر بشنود كه قتل دشنام دهنده به معصومين عليهم الصلاة و السلام - حتى بدون اذن حاكم - واجب است و روايات صحيحه‌اى بر اين حكم دلالت دارند و بين فقهاء اماميه در اين‌باره اختلافى نيست و حتى وجود هر دو قسم اجماع بر آن ادّعا شده است، چقدر برآشفته و خشمگين خواهد شد؟.
سخن دراز شد. اين بود درنگى در قسمتى از خزعبلاتى كه تحت عنوان نقد كتاب مردان علم در ميدان عمل در شماره سوم مجله آينه پژوهش منعكس شده بود.
حال بد نيست در اينجا روى سخن به جناب ناقد كرده و از او بپرسيم:
اى فاضل معاصر! آيا اعتماد به آنچه در كتب علمايى چون شيخ حرّ عاملى، علامه امينى، صاحب روضات الجنات يا محدث قمى و امثالهم رضوان اللَّه عليهم آمده و نقل آنها، به جاى تقليد محض از جرائد و كتب دست اوّلى (!) كه جناب شما از آنها تقليد مى‌فرماييد، رونق مسلمانى را مى‌برد؟.
طبيعى است كه در يك كتاب پانصد و بيست و پنج صفحه‌اى دو سه اشكال وارد هم شما بيابيد كه يا ناشى از اشتباه مأخذ يا مؤلف باشد يا در يكى از مراحل آماده سازى و چاپ (استنساخ، حروفچينى، مقابله، مونتاژ و...) پديد آمده باشد آيا با دو سه اشكال وارد كذايى رونق مسلمانى از بين مى‌رود؟
نه برادر جان!
آنچه رونق مسلمانى را مى‌برد اينست كه كسى چون آن جناب بر اساس اغراض و امراض وى شايستگى علمى و اخلاقى، كنار گود بنشيند و به كس يا كسانى كه درصدد خدمت بوده كارى - هر چند نه به صورت تام و كامل - انجام داده ارائه مى‌دهند بتازد و آن‌چنان «تنابز به القاب» كند كه روى اراذل و اوباش چاله ميدانى را سفيد كند!. وفّقنا اللَّه لما يحبّ و يرضى
سيد نعمت اللَّه حسينى
1/11/69 سخنى با يك ناشر آمريكايى‌
راقم اين سطور گرچه اغلب از راست به چپ مى‌خواند؛ امّا گهگاه در حد بضاعت مزجاتى كه در انبان است هوس مى‌كند از چپ به راست هم بخواند. از قضا اين بار كتابى را تورق مى‌كرد با نام فهم زبان. ( LanguageUnderstanding). اين كتاب در باب اصول علم كامپيوتر نگارش يافته است. نويسنده اين كتاب دانشمندى است ايرانى و يزدى الاصل به نام آقاى محمد جواد معين كه ساليانى است در آمريكا رحل اقامت افكند ه و در سطوح عالى علمى مشغول تحقيق، تأليف و تدريس است. (البته اسم ايشان در ديار فرنگ مبدّل به «جان» شده است: (John A. Moyne). در سفرى كه در آبان 69 در معيت عده‌اى از اخوان الصفا و خلاّن الوفاء به كشور كانادا داشتيم، با ايشان نشستهايى صورت گرفت و از حاصل تلاشها و تحقيقاتش بهره برديم. ناشر كتاب ايشان شركت انتشاراتى پلنوم ( Publishing CorporationPlenum) *121* در نيويورك آمريكاست. ناشر در داخل جلد كتاب به معرفى كوتاهى از نويسنده پرداخته است؛ بدين گونه:
جان. ا. معين پروفسور و استاد علوم كامپيوتر و زبانشناسى در دانشگاه كوبنز و دانشكده «سيستى يونيورسيتى» شهر نيويورك و مدير دوره دكتراى زبانشناسى در دانشكده CUNY است. وى دكتراى خود را از دانشگاه هارواد دريافت داشته است. از سال 1973 تا كنون به عنوان مدير دپارتمان علوم كامپيوتر در كالج CUNY و در بخش علوم رياضى و طبيعى و نيز به عنوان استاد رشته زبانشناسى در دانشكده مزبور مشغول فعاليت بوده است.
پروفسور معين در رشته‌هايى همچون زبان كامپيوتر، ترجمه ماشينى و هوش مصنوعى در بخشهاى خصوصى و نيز در آژانسهاى دولتى كاركرده است.او همچنين بورسيه‌هاى زيادى براى چندين دانشگاه در آمريكا، در اروپا و در خاورميانه دريافت كرده است.
وى عضو مجمع زبانشناسى آمريكا و مؤسسه ماشينهاى كامپيوترى و آكادمى علوم نيويورك است و در ديگر مجامع فرهنگى و علمى نيز نوشته‌هاى زيادى در موضوعات مختلف منتشر كرده است. علاوه بر همه اينها او در رشته خود، منتقد فعال و پخته‌اى است.
چنان كه ملاحظه مى‌شود ناشر آمريكايى در اين معرفى نامه اصلاً اشاره‌اى به موطن و مولد نويسنده نكرده است و حال آنكه هر معرفى نامه ولو مختصر، اولين چيزى كه بدان اشاره مى‌شود هويت و مليّت و زادگاه شخصيت مورد نظر است. در ديار ما پاره‌اى مترجمان و ناشران به هر زحمتى كه شده در صددند بيوگرافى مختصرى از نويسندگان غربى و خارجى را در آغاز كتابان در معرض ديد خواننده قرار دهند و اين - بويژه آن‌جا كه كتاب، كتابى وزين و پر محتواست - تأثير وضعى خاص خودش را در ذهن خواننده نسبت به نويسنده و زادگاه او خواهد گذاشت. اگر بخواهم نمونه به دست دهم، فراوان است. مثلاً نگاه كنيد به معرفى نامه اجمالى كارل پوپر در ابتداى «حدسها و ابطالها». البته مرادم هرگز آن نيست كه ما نبايد چنين كنيم. سخن من با مدعيان ليبراليسم فكرى است؛ كسانى كه نيويورك و منچستر و واشنگتن را مهد آزادى مى‌دانند و صبح و شام داد آزادى و حريّت سر مى‌دهند و ما شرقيها را متعصب و خشك مى‌دانند و فرنگ نشينان را آزاد انديش و غير متعصب. سخن من با ناشر آمريكايى است كه چرا در اين معرفى نامه پرطمطراق از آقاى معين، اين اندازه انصاف و مروّت نداشته كه از زادگاه نويسنده يعنى «ايران» هم نامى ببرد؟! به ناشران خارجى اى از اين دست نصيحت مى‌كنم كه بياييد تنها مرد حرف نباشيد و صرفاً شعار آزادى و عدم تعصب ندهيد؛ بلكه مرد عمل باشيد. و هم به ناشران و مترجمان خودى عرض مى‌كنم كه:  فاعتبروا يا اولى الابصار.
محسن غرويان‌ محضر مبارك مدير محترم مجله ارزشمند آينه پژوهش‌
پس از عرض سلام و آرزوى موفقيت، زيارت مجله آينه پژوهش موجب تجديد عرض ارادت و ابراز آروزهاى قلبى شد. مى‌بينم كه هر چه زمان به پيش مى‌رود، انسانها بر روى كره خاكى لياقتهاى بيشترى را براى جلب نعمتهاى الهى به دست مى‌آوردند و ظرفيتهاى خوبى در حال تحقق است كه اميدواريم شاهد عصر شكوفايى همه جوانب علوم در حكومت الهى حضرت مهدى - عجل اللَّه تعالى فرجه الشرف - باشيم. زيرا در آن عصر، علم به مراحل تكاملى خود مى‌رسد و همه ابعادش با حضور آن نور الهى كشف مى‌گردد. و مسلّم است كه اين كشف و شهود، مقدماتى را مى‌طلبد و اميدواريم «آينه پژوهش»ها نشان دهنده همه افكار و آراء بشرى بوده و دست همه پژوهشگران را بگيرد و تا عاليترين مراحل تحقيق و كشف و ارزيابى رهنمون گرداند. دفتر نشر امام على(ع)
محمد دشتى‌ برادران عزيز و پژوهشگر آينه پژوهش
سلام عليكم بما صبرتم‌
سوّمين شماره نشريه جديد، بى سابقه و مبتكرانه شما عزيزان را همراه با شوق و ذوق و در عين حال شگفتى و تحسين ملاحظه كردم و بر آن شدم طى چند سطرى به سهم خود سپاسگوى شما باشم. به راستى كارى است درخشان و بديع و در نوع خود بى نظير كه اميد است با همكارى همه دست اندركاران كار پژوهش و *122* نگارش و نشر، به ويژه مؤسسات و وزارتخانه‌هاى مربوطه دولت جمهورى اسلامى ايران، اين نشريه بتواند در رسالت حياتى بهسازى پژوهش و نگارش به توفيقاتى چشمگير و درخشان نائل آيد.
شما در راهى هموار گام بر مى‌داريد و در جوى مساعد و محيطى موافق به چنين كار بديعى دست يازيده‌ايد. بايد از عزيزان بحق مجاهد و بزرگان بحق مصلحى ياد نمود و خاطره آنها را گرامى داشت كه در طى نيم قرن اخير حوزه علميه قم در راهى دشوار و ناهموار و عليرغم جوّ نامساعد و بسته و محيط تاريك و بى فروغ آن روز گام نهادند و تحول فكرى ميمونى را در نسل جوان حوزه ايجاد كردند. شما ادامه دهندگان و تكميل كنندگان همان رسالت و تحوّليد. هنيئاً لكم و جزاكم اللَّه عن العلم و الاسلام احسن الجزاء. على حجتى كرمانى‌ مسئول محترم و گردانندگان و تهيه كنندگان آينه پژوهش‌
با سلام و آرزوى موفقيت كامل شما دومين شماره چندى قبل واصل از تأخير جواب معذرت خواسته و تذكرى چند عرضه مى‌دارد:
- دومين شماره كامل‌تر از قبل بود كه طبيعى است و انشاءاللَّه اين روند ادامه يابد.
- سرمقاله جالب بود بويژه مسئله كتب حوزوى كه بعضاً در حال تنزل است.
- «عنوان كتاب و انتخاب» جال بود. مقدارى طولانى بود كه شيرينى مطلب را كم مى‌كند.
-اعلام وفيات علما جز در موارد خيلى مهم درخور موضوع مجله نيست كه در اين شماره مواردى داشت.
- مناسب است از ارزش كار تحقيقى و مهمتر از آن ارزش پژوهشگران كه در اين جامعه قدرناشناس ناشناخته مانده‌اند بحثهائى بشود.
- معرفى عناوين جديد پيشنهادى جهت تحقيق محققان شايد بى تناسب نباشد زيرا مسائلى است كه با همه حرفها كه در پيرامون آن زده شده باز هم حدود و ثغور آن ناشناخته است. در مسائل اسلامى از اين قبيل مسائل داريم.
- در دانشگاه امام صادق(ع) واحدى بنام تحقيقات روى «مسئله تبليغ» و شاخه‌هاى آن داريم كه تاكنون دست آوردهاى نو و جالبى داشته و ان شاءاللَّه در مناسبتى ديگر خلاصه گزارش كارهاى تحقيقى اين واحد جهت مجله ارسال خواهد شد. ان شاءاللَّه. محمد تقى رهبر تاراج ميراث فرهنگى
حفظ و پاسدارى ميراث فرهنگى از چنان اهميتى برخوردار است كه اساساً هويت هر كشور در گرو آن است. تأثير بسزايى كه ادب و هنر و فرهنگ غنى ما در پيشرفت علوم و فنون ساير ملل داشته، بخش وسيعى از فعاليتهاى مؤسسات شرق‌شناسى را به خود اختصاص داده است. مانند مؤسسه ايران‌شناسى فرانسه، مؤسسه ايتاليايى خاور نزديك و دور (I.S.M.E.O)، مؤسسه باستان‌شناسى ايران و آلمان، مؤسسه بريتانيايى مطالعات ايرانى، مؤسسه امريكايى مطالعات ايرانى، مؤسسات علمى و فرهنگى اتحاد جماهير شوروى، و غير آن.
اهميت علم و دانش و هنر در اين سرزمين به حدى بود كه با سربلندى مى‌توان از آن نام برد. ظهور شخصيتهاى علمى بزرگ مانند فارابى، ابن سينا، بيرونى، شيخ الطائفه، خواجه طوسى و امثال آنان، و تأسيس مراكز علمى و بناهاى تاريخى و كتابخانه‌هاى عظيم، بهترين گواه آن است.
آنچه در اين مختصر منظور نظر است، مطالبى در باره كتاب و كتابخانه و آثار هنرى است. پيشتر در ميهن عزيز ما كتابخانه‌هايى وجود داشته است كه عظمت و اهميت آن را مورّخين مورد گوشزد قرار داده‌اند. مانند كتابخانه عظيم رى كه بسيارى از كتابهاى آن توسط سلطان محمود غزنوى پس از هجوم به اين شهر به آتش كشيده شد. و هكذا بسيارى ديگر از كتابخانه‌ها. ابوالحسن بيهقى در وصف اين كتابخانه مى‌گويد: من بيت الكتب رى را بعد از آنكه سلطان محمود بن سبكتكين آن را به آتش كشيد، جستجو كردم. آنچه بعد از آتش سوزى به جاى مانده بود، فهرستهاى آن به ده مجلّد مى‌رسيد.
اينها مربوط به گذشته است. در اين دو قرن اخير نيز ميراث فرهنگى ما از دستبرد تاراجگران و سوداگران داخلى و خارجى در امان نبوده است. هم اكنون بسيارى از نفيسترين نسخه‌هاى خطى و آثار هنرى كه سند اصالت فرهنگ مذهبى و ملّى ماست، *123* زينت بخش كتابخانه‌ها و موزه‌هاى كشورهاى غربى است.
ديدار از موزه بريتانيا و كتابخانه آن، كتابخانه ديوان هند، بادليان، كمبريج، موزه ويكتوريا و آلبرت در انگلستان، مجموعه چستربيتى در ايرلند جنوبى، كتابخانه ملى و موزه لوور در پاريس، كتابخانه برلين در آلمان، و موزه‌ها و كتابخانه‌هاى امريكا، هر ايرانى مسلمان غيورى را غرق در تأثّر مى‌سازد. نمونه‌هايى كه نگارنده خود بسيارى از آنها را ديده، يا منحصر و يا از ارزشمندترين آثار باقيمانده ميراث ماست. مثلاً مى‌توان اشاره كرد به بيش از سه هزار نسخه خطى نفيس در موزه بريتانيا كه هشتصد مجلّد آن توسط كلوديوس جميس ريچ، نماينده كمپانى هند شرقى از ايران خريدارى شده است. همچنين همراهان سرجان ملكم در ايران (جميس موريه و سرجان مكدانالد كنير) نسخه‌هاى نفيسى براى آن موزه تهيه كرده‌اند؛ از جمله نسخه بسيار نفيس شاهنامه به تاريخ 994 شمسى كه حاج محمد حسين خان صدر اصفهانى وزير فتحعلى شاه قاجار آن را به ارل گرى نخست وزير وقت بريتانيا اهدا كرده است. و نسخه نفيس تاريخ وصاف و جغرافياى حافظ ابرو به تاريخ 820 شمسى، نسخه ظفرنامه شرف الدين على يزدى كه توسط سرچالز مرى وزير مختار انگليس در ايران تهيه شده است. و همچنين مينياتورهاى نفيس كار استاد كمال الدين بهزاد، استاد قاسم على، محمد زمان و غير آن. و نيز آنچه در موزه ويكتوريا و آلبرت لندن موجود است؛ مانند نسخه خسرو و شيرين نظامى به خط عبدالجبار با هفده مجلس نقاشى رضا عباسى و تجليد و تذهيب محمد محسن تبريزى (صحاف معروف عصر صفوى)، و صدها نمونه ديگر از صنايع مستظرفه مانند فرش اردبيل و غير آن كه پروفسور پوپ در كتاب هنر و صنايع ايران به تفصيل آنها را درج نموده است.
اينها مشتى از خروار است كه سرنوشت ديگرى پيدا كرد است. اما آنچه از ميراث فرهنگى ما فعلاً باقى مانده، حائز اهميت فراوان است و اولياء امور بايد اهتمام بيشترى نموده و دست سوداگران خائن را قطع كنند و در حفظ اين ثروت ملى كه حراست از آن فقط به اهتمام دولت ممكن است، بكوشند.
نمونه‌هايى از اين سوداگريها كه در سال اخير با هوشياى مسئوولين كشف گرديده است و رسانه‌ها خبر آن را پخش نمودند، زنگ خطرى است كه هم اكنون ميراث فرهنگى ما را تهديد مى‌كند. راه علاج‌
در دو دهه اخير بعضى از كشورهاى عربى، قوانين نسبتاً جامعى براى حراست و محافظت از كتابهاى خطى، و مجازاتهاى بسيار سختى براى متخلفين وضع نموده‌اند. بنابراين پيشنهاد مى‌شود:
1- تأسيس مركزى جهت صدور شناسنامه براى نسخه‌هاى خطى، و تعيين هيئتى مركب از متخصصين نسخه شناس و دانشمندان كتابشناس.
2- هر شخصى كه نسخه خطى (اعم از كتاب و وقفنامه و تابلو و مينياتور) در اختيار دارد، موظف باشد براى صدور شناسنامه و ثبت آن به نام خود، نسخه را به اين مركز ارائه نمايد تا دولت از وجود نسخه‌هايى كه در تملك اشخاص است، آگاه باشد.
3- صاحبان نسخه‌ها موظف باشند به بهترين نحو از آنها مراقبت نمايند.
4- تعيين مدت معقولى براى ارائه كتابها به مركز تعيين شده.
5- دارندگان نسخه‌ها بتوانند نسخه خود را به اشخاص و مؤسسات داخلى انتقال دهند؛ به شرط آنكه سند آن به طور رسمى به نام خريدار ثبت گردد.
6- دارندگان نسخه‌ها در صورتى كه از نگهدارى آن عاجز باشند و خطرى مانند پوسيدگى و سرقت متوجه كتابها باشد، موظف باشند مسؤولين را در جريان امر قرار دهند.
7- هيچيك از اشخاص حقيقى و حقوقى مجاز به خارج نمودن نسخه خطى از كشور نباشند؛ مگر در مواردى كه طبق اجازه رسمى دولت با مراقبتهاى ويژه براى نمايش در مناسبتهاى مخصوص لازم باشد.
8- تصويب قانون مجازات بسيار شديد براى متخلفين از حفظ نسخه‌هاى خطى.
9- تأمين اعتبار مناسب از طرف دولت براى خريد مخطوطات و نگهدارى آنها در يكى از كتابخانه‌هاى ويژه.
10- تبيين ارزش و اهميت دست نوشته‌ها و امثال آن توسط رسانه‌هاى گروهى، مخصوصاً تلويزيون. و نيز آگاهى دادن به مردم براى حفظ و نگهدارى نسخه‌هاى خطى تا بر اثر جهل و بى اطلاعى سر از قصابيها و عطاريها در نياورد.
*124*  كتابخانه‌ها
كتابخانه‌هاى عظيم و ارزشمندى در كشور ما وجود دارد كه بخش وسيعى از ميراث فرهنگى گرانبهاى ما را در خود جاى داده است. خوشبختانه نسخه‌هاى خطى اين كتابخانه‌ها تقريباً شناخته شده و تاكنون حدود 120 جلد فهرست مخطوطات آنها با زحمت و كوشش طاقت فرساى دانشمندان منتشر شده است. اما اين كتابخانه با مشكلات فراوانى دست به گريبان هستند:
1- بزرگترين مشكل كتابخانه‌هاى ايران ساختمان آن‌هاست كه از استانداردهاى لازم برخوردار نيست و خطرات غير مترقبه‌اى از قبيل زلزله و آتش سوزى و بمباران آنها را تهديد مى‌كند.
فراموش نمى‌كنم روزى در ايام موشك باران به محضر مرحوم آيت اللَّه العظمى مرعشى نجفى - قدس سره - رسيدم. ايشان را بسيار مضطرب ديدم؛ سبب را جويا شدم، فرمودند: عمرى براى حفظ ميراث فرهنگى و آثار مشايخ عظام و دانشمندان مرارت كشيدم و هر چه بود، همه را براى استفاده طلاب علوم اهل بيت - عليهم السلام - و محققين وقف نمودم؛ حال نمى‌دانم در اين بمباران و موشك‌باران چه بلايى بر سر اين گنجينه ارزشمند خواهد آمد.
2- كتابخانه بايد با مدرنترين سيستمهاى آتش نشانى مجهر باشند تا - خداى ناخواسته - بار ديگر شاهد فاجعه ديگرى نظير آتش سوزى كتابخانه اصفهان نباشيم.
3- كتابخانه‌ها بايد به ماشين‌هاى آفت زدايى مدرن مجهر باشند تا خطرى كه نسخه‌هاى خطى را از درون تهديد مى‌كند، مهار شود.
4- كتابخانه‌ها بايد هر كدام به تناسب موقعيت خود به وسائل عكاسى و تهيه ميكروفيلم مجهز باشد و اين، خود در استفاده و تبادل فرهنگى نقش مهمى دارد.
5- كتابخانه‌ها بايد توسط مديران دانشمند و لايق و دلسوز و علاقمند و دانش دوست اداره شود تا هم در حفظ ثروت ملى كوشا باشند و هم برخورد مناسبى با مراجعه كنندگان داشته باشند.
6- كتابخانه‌هاى كوچكى در بسيارى از شهرستانها وجود دارد كه اكثراً موقوفه و جزء مدارس علميه هستند كه داراى مخطوطات ارزشمندى هستند؛ مانند كتابخانه مدرسه نمازى خوى، و كتابخانه مدرسه مسجد جامع اروميه و غير آن كه تا كنون نسخه‌هاى اين كتابخانه‌ها فهرست نشده است. مقتضى است جهت فهرست شدن اين نسخه‌ها اهتمام لازم مبذول شود.
و خلاصه اينكه كتاب و كتابخانه، فرهنگ ملى و مذهبى ماست، تاريخ ماست، ثروت ملى ماست و افتخار ماست. و بر همه لازم است در حفظ حراست و دوام و بقاى آن بكوشند و اجازه داده نشود سوداگران بيش از اين، ميراث فرهنگى ما را تاراج كنند.
***
آنچه گفته شد يك شرط هم دارد، و آن اينكه كتابخانه‌ها تسهيلات لازم را براى استفاده دانشمندان و محققان و طالبان علم و مبادله فرهنگى فراهم نمايند. هم اكنون اكثر امكانات بعضى از كتابخانه‌هاى تخصصى صرف ارباب رجوع عادى مى‌شود. بسيارى از محققين و دانش پژوهان در مراجعه به بعضى كتابخانه‌ها با مشكلات فراوانى مواجه مى‌شوند و سرانجام از طريق روابط بايد به مقصود برسند. بنابراين بايد تدابير لازم براى رفع اين مشكلات بشود.
دو سال قبل به اتفاق چند نفر از فضلاى ايران به مجمع علمى دمشق رفتيم. بحث راجع به كتاب و كتابخانه و خارج شدن مخطوطات از كشورهاى اسلامى در گرفت. دكتر عدنان الخطيب كه خود از محققين دانشمند عرب است، گفت: من چندى قبل مقاله‌اى در همين زمينه در يكى از مجلات نوشتم؛ بعد از مدتى يكى از محققين ضمن مقاله‌اى در جواب من نوشته بود: اى كاش همه نسخه‌هاى خطى در كتابخانه‌هاى غرب بود؛ چون من هر نسخه‌اى كه از مخطوطات آنها درخواست مى‌كنم، در كمترين مدت فيلم آن را در اين گوشه دنيا برايم مى‌فرستند. اما خدا نكند به يك نسخه در دمشق يا قاهره يا بغداد يا استانبول محتاج بشوم؛ جان من به لب مى‌رسد و تازه بعد از چند ماه انتظار بايد با صرف وقت و هزينه بسيار از اين كشور به آن كشور بروم؛ آن هم آيا بشود يا نشود!
البته منظور نگارنده اين نيست كه هر نسخه خطى را در اختيار اشخاص بى صلاحيت قرار دهند؛ اما طورى هم نباشد كه همان افراد بى صلاحيت به نسخه‌ها دست يابند و دانشمندان فرزانه كه عمر شريف خود را در راه احياء و تحقيق آثار گذشتگان صرف مى‌نمايند، با مشكلات مواجه شوند. محمدعلى حائرى خرم آبادى‌

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 5  صفحه : 17
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست