responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 47  صفحه : 10

معرفى‌هاى اجمالى


فايده و لزوم دين, استاد محمّد تقى شريعتى, تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1376, 399ص, رقعى.
مفسّر بزرگ و مصلح ارجمند, استاد محمد تقى شريعتى ـ رضوان الله عليه ـ از پيشگامان نهضت احياى تفكّر دينى و قهرمانان سترگ مبارزه در سه جبهه استعمار سياسى, ارتجاع و الحاد بود. از جمله آثار ارجمند آن مدافع بى بديل ديانت و حريت, كتاب (فايده و لزوم دين) است كه اكنون و از پس نيم قرن از نگارش آن, طراوت و سودمندى آن برجاى است. اين كتاب از هيجده گفتار فراهم آمده است. استاد در اين سخنرانى ها به سه موضوع اساسى پرداخته اند:
1) فايده و لزوم دين به طور كلّى و مطلق 2) حقّانيت دين اسلام 3) حقّانيت مذهب تشيع. استاد بر چاپ چهارم آن مقدمه اى نگاشته اند و در آن از عظمت اسلام, ارجمندى احقاق حق و بيدارگرى ها, چگونگى پيشرفت اسلام و… سخن گفته اند و بدين سان كتاب را به گونه اى مى شود فراهم آمده از 19 فصل دانست. در گفتار اوّل از اهميت دين, ضرورت تحقيق در دين و آثار دين سخن رفته و بر اين نكته تأكيد شده است كه تنها راه سعادت دين است (ص34ـ41).
در گفتار دوم با طرح اين سؤال كه آيا علم, بشر را از دين بى نياز مى كند؟ به نقش دين در زندگى انسان پرداخته و توضيح داده اند كه اين نقش آفرينى را علم نمى تواند جايگزين شود. (ص45ـ56)
در گفتار سوم معناى دين را براساس فرهنگ ها تبيين كرده اند و آنگاه بر اين نكته تأكيد ورزيده اند كه دين, و دين مدارى فطرى است و در پايان اين گفتار رمز پيروزى انبيا را طرح كرده و نشان داده اند كه بيشترين عامل در فيروزى انبيا و گسترش آيين آنان همسويى آموزه هاى آنان با فطرت بوده است (ص57 ـ 74).
در گفتار چهارم از ايمان به غيب سخن رفته است, با تأكيد بر اينكه دانسته ها و آگاهى ها هرگز در علم به محسوس ها محدود نمى شود و دنيايى ناپيداكرانه در وراى اين موجودات و محسوسات است. خداوند با توجه دادن انسان به تفكر در آيات آفاقى و انفسى, انسان را به پرواز كردن در عوالم فراتر از آنچه در پيش ديدهاست, فراخوانده است (ص75ـ92). گفتار پنجم فايده و لزوم دين را به بحث نهاده و نشان داده است كه انسان با چراغ عقل تمام راه هاى سعادت را نمى تواند فراچنگ آورد, و آنگاه با تفسيرى دقيق از آيه (اهدنا الصراط المستقيم) نشان داده است كه هدايت دينى, مكمل هدايت عقلانى و حافظ آن از لغزش ها و كاستى هاست.
گفتار ششم با عنوان (شادى و ماتم) به مناسبت تقارن زمان سخنرانى با فروردين درباره عيد, شادى در زندگى, نوروز و جايگاه آن در فرهنگ ايرانى و اسلامى سخن رفته است. در پايان اين گفتار نيز اشاره اى است به فضايل فاطمه اطهر ـ س ـ (ص111ـ126). گفتار هفتم به واقع ادامه گفتار پنجم است و در جهت تكميل آن و روشن ساختن نيازمندى عقل به دين و آموزه هاى دينى. در اين بحث استاد به طور ضمنى به اتهام (كتاب سوزى مسلمانان) پرداخته و آن را ردّ كرده است. استاد اين موضوع را در اثر ارجمند ديگر خود با عنوان (وحى و نبوت) نيز به گونه اى عالمانه نقّادى كرده است. استاد كه تا بدين جاى كتاب به گونه اى گويا و ارجمند از فايده دين بحث كرده و نقش آن را در سعادت انسان واگفته و نشان داده است كه جامعه دينى جامعه اى است پاك به دور از تزوير و ريا و…, اكنون در گفتار هشتم و با عنوان (دين به معناى واقعى كلمه) بدين سؤال پرداخته است كه چرا در جامعه هاى دينى گاه با تزوير, ستم, و… مواجهيم. استاد با سوزى درخورِ مصلحى دردمند از (عمل) گفته و تأكيد كرده است كه آموزه هاى دين در صورتى نقش خواهند آفريد كه در عينيت رفتار انسان ها تحقق يابند, بدين سان و در تكميل بحث هشتم, در گفتار نهم از نشانه هاى ايمان سخن گفته است, و در پرتو آيات و روايات, از جمله رأفت و امانتدارى را به عنوان نشانه هاى مؤمن دانسته كرده است.
گفتار دهم و يازدهم ويژه شخصيت مولى است. كسانى كه با آثار استاد آشنايند و از زندگانى او مطلع هستند, شيفتگى و شيدايى او را نسبت به على(ع) مى دانند. كتاب (خلافت و ولايت از ديدگاه قرآن و سنت) او به گفته علامه محمد تقى شوشترى ـ رضوان الله عليه ـ (بهترين كتاب در امامت در عصر حاضر) است و نمونه اى است از عشق آن بزرگوار به على و نشانه اى است از سوز و گداز آن فقيد علم و تحقيق در آستانه مولى (ر.ك: يادنامه استاد محمد تقى شريعتى مزينانى, مقاله نگاهى به خلافت و ولايت از ديدگاه قرآن و سنت, محمّد على مهدوى راد, ص467 به بعد) استاد در گفتار دهم از شخصيت مولى سخن گفته است و با گزارش آرا و انديشه هاى ديگران ـ درباره مولى ـ كه سرّ دلبران را در حديث ديگران يافتن خوشتر است ـ به گونه دلپذير عظمت مولى را نمايانده است. استاد به مناسبتى از چهره منور تاريخ اسلام, حضرت ابوطالب ياد كرده است و بدين مناسبت در پانوشت, بحثى ارجمند و درازدامن سامان داده است در باب ايمان ابوطالب كه از بهترين بحث ها در آن باره است (ص176ـ184).
گفتار يازدهم در تكميل گفتار دهم است در اثبات ولايت و وصايت مولى(ع). در آن روزگاران كه استاد اين گفتارها را ايراد مى كرد, هجوم ملحدان و شياطين به ساحت دين بسى گسترده و شبهه آفرينى آنها بسى وسيع تر بود و استاد سدّ نيرومند و مدافع خستگى ناپذير دين و تشيع در آن روزگاران (بنگريد به مقدمه استاد شهيد مطهرى بر چاپ اوّل خلافت و ولايت از ديدگاه قرآن و سنت كه از نقش استاد در اين ميان سخن رفته است). از جمله اين شبهه ها و نيرنگ ها, يكى اين بود كه شيعه و تشيع ساخته و پرداخته ايرانيان است! استاد در گفتار دوازدهم با عنوان (ايرانيان تشيع را اختراع نكردند), به اين مطلب پرداخته و پيشينه تشيع را در متون كهن جستجو كرده و اين عنوان را در روايات رسول الله(ص) و در تفاسير آيات نشان داده است. جايگاه والاى زن از ديدگاه اسلام گفتار بعدى اين مجموعه است كه با توجه به چگونگى شيوه هاى فرهنگ ستيزان در آن روزگاران, درباره حقوق و مسائل مرتبط با زن, سخنى است سخته و پخته.
انگيزه قيام امام حسين(ع) بجث چهاردهم مجموعه است. در گفتار پانزدهم از حيرت زدگى مردمان در جهان براى يافتن حق سخن گفته است و آنگاه از شخصيت والاى رسول الله بحث كرده اند. سپس از كين توزى ها و شيطنت هاى دشمنان عليه اسلام سخن گفته اند, و بالاخره بحث پايانى, بحثى است بسيار دلكش و خواندنى درباره اعجاز قرآن كريم. آنچه آمد به يمن چاپ جديد اين اثر ارجمند بود كه با حروفى زيبا و چشم نواز چهره بسته است. اين چاپ براساس چاپى است كه به سال 1354 و از روى چاپ چهارم آن و با اشراف مستقيم استاد انجام شد. چاپ هاى پيشين اين مجموعه, فهرست تفصيلى مطالب را نداشت. در آن سال يكى از ناشران خراسان از اين بنده كه سال هاى آغازين تحصيل علوم اسلامى را در مشهد مى گذراندم و شيفته استاد بودم و مكرّر به محضر استاد مى رفتم و از چشمه سار زلال دانش آن بزرگوار در حدّ توان بهره مى بردم, خواستند كه اجازه نشر اين كتاب را از محضر استاد بخواهم. استاد اجازه دادند و چون خود كتاب را نداشتند, من نسخه خود را خدمت استاد دادم. استاد پس از بازنگرى, آن را بازگرداندند و كتاب براساس آن حروفچينى شد. كتاب تنها عناوين گفتارها را داشت. از اين رو پيشنهاد كردم كه فهرست تفصيلى آن نوشته شود. استاد پيشنهاد را پسنديدند, ولى فرمودند مرا اكنون حال چنين كارى نيست و امر كردند كه بنده عهده دار آن شوم. حسن ظن استاد را بر ديده نهادم و چنان كردم, استاد آن را باز نگريستند و تشويق فرمودند و كتاب با آن فهرست چاپ شد (مشهد, كانون نشر كتاب, 1355). آن فهرست اكنون عيناً با صفحات اين چاپ سنجيده شده است, اگرچه گاهى اين سنجش دقيق نيست. ديگر اينكه در آن چاپ در ذيل گفتار شانزدهم كه استاد از ديگرگونى فكرى و اعتقادى جامعه عرب سخن گفته است, نشان داده اند كه چگونه از آن همه طغيانگرى, فساد و غارتگرى مردمان, در سايه آموزه هاى دين به ايثار و از خودگذشتگى دست يافتند. من براى اين موضوع, عنوان (از طغيان تا ايثار) را نهاده بودم, كه در چاپ شده بود (از مغيان و ايثار) و در اين چاپ ظاهراً مصحح نكته را درنيافته و نهاده است, (اتحاد و ايثار) كه به هيچ روى گوياى مطلب نيست. از چاپ زيباى اين اثر بسى خوشنودم و خداى را سپاسگزارم كه به يُمن اين نشر, اين قلم لرزان را فرصتى براى پاسداشت آن بزرگمرد عنايت كرد. رضوان الهى ارزانى آن روح منوّر باد. محمّد على مهدوى راد حكايت همچنان باقى, دكتر عبدالحسين زرين كوب, تهران, انتشارات سخن, 1376, 507ص, وزيرى.
(حكايت همچنان باقى) در واقع ادامه (نقش بر آب) است. هم از آن جهت كه مجموعه اى است از مقالات و نوشته هاى پراكنده استاد كه برخى مجال انتشار در نشريات سال هاى گذشته را داشته اند و برخى براى نخستين بار است كه جامه طبع مى پوشند; و هم از آن رو كه عنوان اين كتاب, همچون عنوان كتاب (نقش بر آب) مربوط به نوشته اى است كه به نوعى حديث نفس و محاكات درونى نويسنده است. هرچند دكتر زرين كوب برآنند كه اين و آن نوشته را نبايد زندگينامه او تلقى كرد و تنها قلم انداز يا طرحى از خطوط سيماى روح و جسم اوست. اى كاش ديگر نويسندگان و انديشوران معاصر نيز از اين سنت نيكو پيروى مى كردند و خود ـ به هر بهانه كه مناسب مى دانند ـ در مكالمه اى درونى, با جسارت, از گذشته ها و نحوه شكل گيرى برخى انديشه ها و چرايى گرايش به برخى باورها و نيز اينكه انجام چه كارهايى را بايسته تر و ترك چه كارهايى را شايسته تر مى دانند, سخن مى گفتند و در يك كلام پاسخى به اين پرسش ارائه مى دادند كه (اگر عمر دوباره اى مى يافتى, آيا همين راه را در پيش مى گرفتى؟)
بارى استاد در (حكايت همچنان باقى) با جرئت و جسارتى كه درخور قلم اوست, سبك تازه اى در حديث نفس مى آفريند و با نثرى بسيار شيوا و رسا از گذشته هاى دور و نزديك, آرزوها و سرخوردگى ها, مرارت ها و حلاوت ها, قرابت ها و غربت ها و ديگر دغدغه هاى ملال آميز يا نشاط انگيز خود, سخن گفته است.
در اين مجموعه, رنگ مقالات ادبى بر ساير مقولات, برترى دارد و بيشتر در باب زندگانى يا ميراث ادبى يكى از چهره هاى شاخص ادبيات فارسى, پژوهش هايى ارائه شده است.
در مقاله (مثنوى معنوى; شريعت و طريقت), خواننده با تصاوير تمثيلى مولانا از تثليث سلوك عارفانه يعنى شريعت, طريقت و حقيقت, مواجه مى شود. در مقاله (سعدى شاعر و معلّم اخلاق) ضمن طرح پاره اى از ابهام ها در باب سرگذشت سعدى, جاى خاليِ برخى از پژوهش هاى علمى و جدّى در باب سعدى برنموده شده است. (يادداشت هاى انتقادى و ادبى) عنوانى است براى نوزده يادداشت پراكنده در باب شعر و نثر فارسى كه به گفته استاد براى درج در كتابى جداگانه نوشته شده بود. اين يادداشت ها بيشتر به حوزه تاريخ ادبيات مربوطند و البته هريك مشتمل بر فوائد نادر ادبى.
(اسلام و ميراث فلسفى) نام مقاله اى ديگر از اين مجموعه است كه در آن به مباحثى فلسفى كه در دنياى اسلام بر ميراث فلسفى يونان افزوده شد و در بسيارى موارد, تازه, بى سابقه و ناشى از ابتكار انديشه وران اسلامى بود, پرداخته شده است. دو مقاله از اين مجموعه درباره نظامى گنجوى و اسكندرنامه اوست كه يكى از آنها در باب افسانه ارشميدس با كنيزك چينى است كه به عنوان مأخذ يا منشأ الهام بخشى از داستان پادشاه و كنيزك و زرگرِ سمرقندى در مثنوى مولوى مطرح است و البته استاد به مشكل ناهمخوانى عناصر تاريخى اين داستان پرداخته است; و ديگرى درونمايه تاريخيِ آميخته با اسطوره اسكندرنامه را برنموده است.
(درباره عطار) حاوى چكيده اطلاعات و اختلاف نظرهاى معاصرين در باب نام و تاريخ تولّد و فوت و معرفى برخى آثار انتسابى به اين عارف پركار است.
سيرى در نمونه هاى آشكار و پنهان اعتقاد به قضا و قدر در ايران پيش از اسلام و ايرانِ اسلامى و تأثير حكم تقدير در رويدادهاى مهم تاريخ, و مشكلات فلسفى اين بحث و راه حل هاى گوناگونى كه در عرصه انديشه اسلامى براى گشودن اين معضله ارائه شده, از مطالبى است كه در مقاله (قضاى آسمانى, فاتاليزم) آمده است.
بحث پيرامون مراحل و صورت هاى دگرديسى تدريجى كه تحت عنوان (مسأله تحوّل و تطور) مطرح شده, در واقع بررسى مهم ترين آرا و آثار حكماى قديم و معاصر در باب توالى مراتب وجود و مراتب كمال است كه در پايان به انتقادهايى كه به وسيله متفكران دينى از نظريه داروين شده, مى انجامد.
عنوان مقاله بعدى كتاب, (آداب ايرانى) است كه در آن به آداب و رسوم دربارى و نيز مردمى ايران از ديرباز تاكنون پرداخته شده است.
استاد برآنند كه درباره (تاريخ نگارى در ايران معاصر) هنوز هيچ تحقيق انتقادى جامعى انجام نشده است. او در اين بخش از كتاب پس از برشمردن كتاب هاى تاريخى نگارش يافته پس از مشروطيت, و نقد و بررسى و نيز ارج گزارى نسبت به آنها, از كاستى هاى دست آوردهاى تاريخ نگارى علمى يا شبه علمى در دوره جديد و نيز پژوهش هاى درخور انجام در اين زمينه ياد مى كند.
بخش نه چندان كم حجمى از مقالات اين مجموعه, در باب وفيات المعاصرين و يادكردى شيرين از ياران ديرين است. اين يادمان ها البته نه به سبك و سياق نوشته هاى است كه پس از مرگ كسى در رثاى او و طبعاً در ذكر محامدش به چاپ مى سد, بلكه هريك حاوى اطلاعاتى تازه و ديدمانى نو درباره رادمردى است كه شايد نسل جوان ما توفيق چندانى در آشنايى با او نداشته است. جالب آن است كه اين يادكردها گاه از نگاه انتقادى نيز خالى نيست و خواننده مى تواند از لابلاى لحن بسيار ملايم استاد, برخى نقطه ضعف هاى شخصيت مورد بحث را دريابد.
عناوين اين يادنامه ها چنين است: خاموشى دريا (درباره دكتر عباس زرياب خويى), درودى به دكتر مشكور; درباره سعيد نفيسى; دكتر معين ـ استاد و پژوهنده; ياد دوست (درباره دكتر خيامپور); روز وصل دوستداران (يادبودِ دكتر حميد زرين كوب); يادى از مجتبى مينوى; از زندگى استاد فروزانفر; ره زين شب تاريك, برون (درباره مرحوم محيط طباطبايى); مرد سخن (يادى از دكتر پرويز ناتل خانلرى). همچنين در (بهار و ادب فارسى), (سيد اشرف گيلانى) و (درباره شعر اخوان), ضمن معرفى و بررسى آثار و اشعار ملك الشعراى بهار, سيد اشرف الدين حسينى ملقب به نسيم شمال و نيز مهدى اخوان ثالث, به برخى ويژگى هاى فردى و اخلاقى ايشان نيز نگريسته شده است.
يكى ديگر از مقالات اين مجموعه كه صورت نگارش يافته سخنرانى استاد در سمينار توسعه است, (توسعه, تكامل, و تاريخ) نام دارد كه در آن از ديدگاه تاريخ, به مفهوم توسعه و عوامل سه گانه آن توجه شده است.
مقاله بعدى (خرد و خردگرايى در شاهنامه) است. نويسنده در اين مقاله جلوه هاى گونه گون اين خردگرايى و خردكيشى را كه در تمام عرصه شاهنامه موج در موج به چشم مى خورد, برمى رسد و آن را برخاسته از دو خاستگاه فرهنگى وى يعنى مذهب و مأخذ كار حكيم طوس مى داند.
وصفى (درباره فارس و فرهنگ ايران) و بيان پيشينه اى از روابط (ايران و آسياى ميانه) از ديگر مقالات تاريخى ـ ادبى اين مجموعه است. همچنين در اين مجموعه, دو اثر ترجمه شده وجود دارد به نام هاى (ماجراى بهاران) و (آخرين درس) كه نخستينش مى تواند مصاديقى مشابه در جامعه ما نيز داشته باشد.
حضور همچنان مستمر ايران در صحنه حوادث جهانى از پس سى قرن تلاش و پويه و تحمّل لطمه هاى سختى كه از قدرت ها و تمدن هاى بزرگ جهان ديده, موضوعى است كه در مقاله (ايران در كشاكش ايام) به نيكى تبيين شده است.
(درخت دهكده) عنوان مقاله اى است كه با حجم كم, بار سنگينى از احساسات ملى دارد و خواننده را كاملاً شيفته خود مى كند. اين مقاله كه پيش از اين نيز در يكى از نشريات ادبى ـ فرهنگى به چاپ رسيده بود, مورد توجه بسيارى از اهل قلم و نخبگان جامعه واقع شد و استاد, درج آن را در اين مجموعه, چونان هديه اى دانسته اند (به آن بزرگ كه اين نوشته را درخور تقدير يافت و عنوان صزنده باد ايرانش را براى آن مناسب تر شمرد.) كه البته اهل اشارت, آن بزرگ را به نيكى مى شناسند.
در فرجام سخن نمى توان از ذكر دو نقيصه ـ هرچند در برابر شأن مقالات, كم اهميّت باشد ـ چشم پوشيد. نخست اينكه مقالات, ترتيبى ندارند و مناسب بود كه چينش مقالات نظم و نسقى درخور مى داشت و فى المثل مقالات فلسفى در كنار هم, تاريخى همچنين و يادكردها نيز در يك رديف گنجانده مى شدند. و ديگر آنكه به گمان شايد اين كتاب ـ كه در فراهم سازى امور فنّى و چاپ آن, شتابى نادرخور ديده مى شود ـ از بابت اغلاط چاپى و ويرايشى, بسيار بسيار غنى و چشمگيرتر از ساير آثار استاد است تا آنجا كه گاه در يك صفحه نزديك به ده غلط مطبعى ديده مى شود (و البته حقير نزديك به 150 مورد از آن را به حاشيه كتاب انداخته ام كه اگر ناشر ميلى بدان داشت, عرضه خواهد شد.).
در پايان اين معرفى, بندى از خاطرات استاد در (حكايت همچنان باقى) را كه متضمّن پند و درسى اخلاقى است, نقل مى كنيم:
(در من اما آنچه موجب شد تا از وسوسه حرص و خشم و حسد تا حدى بركنار بمانم, عادت ديرينه اى بود كه از سال ها باز ـ از سال هاى كودكى ـ به يك مجاهده درونى ساده, در واقع به يك محاكمه باطنى نفس به هنگام خواب, پيدا كرده بودم و اين عادت در قسمت عمده اى از عمرم, دايم به هنگام شب در بستر خواب مرا بيدار نگه مى داشت و در پيشگاه يك قاضى سختگير به پس دادن حساب روزانه ام وادار مى كرد. اگر ادعا كنم كه تقريباً نيمى از اوقات بيدارى شبانه ام را در معرض سؤال و عتاب اين قاضى سختگير تأثيرپذير گذرانده ام, گزاف نيست.)
سپاس خداى را كه حكايات استاد ـ به رغم مدّعيانى كه منع عشق كنند ـ همچنان باقى و لبريز از وصف الحال مشتاقى است. محمدرضا موحّدى الحكم من كلام الإمام اميرالمؤمنين على عليه السلام, بخش حديث بنياد پژوهشهاى اسلامى, مشهد, اشراف: كاظم مدير شانه چى, 2ج, 1417ق, 588«566ص, وزيرى.
حِكَم جمع حكمة است و در رواياتى كه از پيامبر اكرم(ص) نقل شده, معمولاً به صورت مفرد به كار رفته است. اما اين واژه به صورت جمع و به همان معناى خاص و اصطلاحى نيز براى نخستين بار در اين حديث شريف ذكر شده باشد:(سأل اميرالمؤمنين(ع) ابنه الحسن بن على فقال: يا بنى ما العقل؟ قال: حفظ قلبك ما استودعته… ثم أقبل صلوات الله عليه على الحسين ابنه فقال له: يا بنى ما السؤدد؟ قال اصطناع العشيرة واحتمال الجريرة… ثم التفت إلى الحارث الأعور فقال: يا حارث علّموا هذه الحكم اولادكم فانّها زيادة فى العقل والحزم والرأى) (معانى الاخبار, ص381). اميرالمؤمنين(ع) چند سؤال از فرزندان خود نموده و آنان در كلماتى كوتاه پاسخ هايى بسيار عميق و ژرف بيان كردند, آنگاه اميرالمؤمنين(ع) به حارث اعور فرمود: اين حكمت ها را به فرزندان خود تعليم دهيد. از اين حديث شريف ما مى توانيم تعريف حكم را به دست آوريم.
سيد رضى (نهج البلاغه) را در سه بخش خطبه ها, نامه ها و حكمت ها تنظيم نمود. با توجه به بخش سوم نهج البلاغه و حديث فوق مى توان گفت حكم يعنى: كلمات قصار, و مقصود كلماتى است كه در آنها درجه بالايى از فصاحت و بلاغت وجود داشته باشد.
يكى از امتيازات ويژه كلمات قصار, نسبت به ساير احاديث, آن است كه در آنها معمولاً نقل به معنا شدن راه پيدا نكرده است, برخلاف خطبه ها و ساير روايات. احتمال نقل به معنا شدن باعث مى شود كه ما گاه نتوانيم به صورت قطعى عين الفاظ روايات را به معصومين ـ عليهم السلام ـ نسبت دهيم و تنها بايد به مضمون و محتواى آنها تمسك كنيم. ولى در كلمات قصار اين احتمال يا اصلاً وجود ندارد و يا بسيار ضعيف است, زيرا راويان كلمات قصار را بر اثر كوتاه بودن و زيبايى لفظ و معناى آنها به زودى حفظ كرده و از هر گونه تغيير و تصحيفى محفوظ مى داشتند. كلمات قصار افراد غير معصوم نيز چنين است.
اديبان بزرگ براى فراگيرى ادبيات معمولاً سفارش به حفظ كلمات و خطبه هاى حضرت على(ع) مى نمودند, به همين جهت عده زيادى از علما به نوشتن و گردآورى سخنان قصار آن امام همام روى آوردند, كه معروف ترين آنها عبدالواحد بن محمد آمدى (متوفى 510) است با كتاب غررالحكم. گرچه پيش از او نيز جاحظ (متوفى 255) صد كلمه امام را جمع آورى كرد, و سيد رضى (متوفى 406) در نهج البلاغه نزديك به پانصد كلمه قصار از امام(ع) را نقل كرد و قضاعى (متوفى 454) نيز دستور معالم الحكم را نگاشت, امّا هيچ كدام از كتاب هاى فوق ادعاى استقصاى تام و جمع آورى همه كلمات قصار اميرالمؤمنين(ع) را نداشته اند.
كتاب حاضر كه جديداً تأليف شده, تلاشى است براى جمع آورى همه كلمات قصار امام, كه مجموعه آنها را از يازده كتاب در اين مجموعه دو جلدى فراهم آورده اند. در اين كتاب 15978 حديث به عنوان حكمت هاى حضرت على(ع) نقل شده است, و چون احاديث اين كتاب دقيقاً به ترتيب الفبايى حروف اوّل حكمت ها بوده, استفاده از آن بسيار سهل و آسان است. اما شخصى كه كلمه اول حديث مورد نظر خود را نداند, از اين كتاب بسادگى نمى تواند استفاده كند و بهتر است از كتاب هداية العَلَم كمك بگيرد.
محققان بخش حديث بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس اين حكمت ها را از يازده كتاب زير نقل كرده اند:
(مأة كلمه) جاحظ, (تحف العقول), (نهج البلاغه), (قانون دستور معالم الحكم), (عيون الحكم) براساس آنچه ناسخ التواريخ از اين كتاب نقل كرده است, (نثر اللآلى), (جلد20 شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحديد, (شرح مأة كلمه), (الدرة الباهرة), (جلد77 بحارالانوار).
در اين كتاب همه احاديث اعراب و شماره گذارى شده و در پاورقى هر صفحه اى مأخذ احاديث دقيقاً مشخص شده است. از نكته هاى بارز و باارزش كتاب توجه به نسخه بدلهاست كه آنها را نيز تعيين كرده اند. همچنين هرگاه يك حكمت در چند كتاب نقل شده باشد, به همه آنها آدرس داده مى شود. معناى لغات مشكل نيز از كتاب هاى اصيل لغت, در پاورقى آمده و بر امتيازات آن افزوده است. در مقدمه 27 صفحه اى كتاب پس از معرفى كتاب هايى كه به جمع كردن سخنان امام(ع) اختصاص دارند, روش خود را نيز توضيح داده اند.
بهتر بود در مقدمه كتاب, تعريف جامع و مانعى از (حكم و حكمت) بيان كرده و به ضرورت و هدف از انجام اين كار و فايده هاى بسيار زياد مترتب بر آن اشاره اى مى شد.
كتاب با اشراف جناب آقاى مدير شانه چى تدوين شده است و حقاً كار بسيار باارزشى فراهم آمده است. اما در عين حال براى آنكه ثابت شود كه تنها كتاب خداست كه بى غلط است, به بعضى از اشكالات ادبى و نقايص مهم كه در مقدمه كتاب و هم در اعراب گذارى احاديث ديده مى شود, اشاره مى كنيم:
ج1, ص68: چند مورد علامت همزه قطع روى همزه وصل گذارده شده است. گاهى احاديثى در كتاب نقل شده كه گرچه در مصادر يازده گانه كتاب يافت مى شوند اما تعريف (حكمت) شامل آنها نمى شود; مثل ج1, ص516, ش90 و91 و92. در ج1, ص565 حديث: (صور عارية…) با آنكه در غررالحكم موجود است, اما نويسندگان به ناسخ التواريخ آدرس داده اند, گرچه در اصل و نيز صحت و سقم آن تأمل زياد است. بهتر بود كه مصادر را به اين يازده كتاب اختصاص نداده و همه حكمت هاى امام(ع) را از مجوعه كتاب هاى روايى موجود استخراج كرده و يك كتاب جامعى ارائه مى دادند. به هرحال از نويسندگان و خصوصاً آقاى مديرشانه چى كه با اين اقدام شايسته خود گامى بزرگ براى نشر معارف اهل بيت ـ عليهم السلام ـ برداشته اند, آرزوى توفيق بيشتر دارم. احمد عابدى طرح تدوين كتابشناسى بزرگ شيعه. رضا مختارى. قم, مركز الغدير للدراسات الإسلاميه, چاپ اول, 1376, وزيرى, 168ص.
در معرفى اين اثر به نكاتى كه در مقدمه نويسنده آمده است اكتفا مى كنيم:
چند سالى پيش, صاحب اين قلم طيّ مقاله اى با عنوان (طرحى در باب تدوين كتابشناسى كتب شيعه) (ر.ك: آينه پژوهش, ش29ـ30) ضرورت پديد آوردن و به سامان رساندن كتابشناسى آثار شيعه و برخى چگونگى هاى آن را تبيين كرد تا از نظريات صاحب نظران در اين باره مدد جويد و از راهنمايى ها و ارشادها و نقد و بررسى آنان بهره گيرد. در اين مدّت برخى از كسانى كه زحمت خواندن آن مقاله را بر خود هموار كردند يا محتواى آن را از اين جانب شنيدند, بر لزوم اين كار پاى فشردند و آن را از جهات گوناگون خدمتى بس بزرگ دانستند; ولى از مشكلات و موانع اين راه نيز سخن گفتند و زبان حالشان به اين دو بيت مترنّم بود:
كيف الوصولُ إلى سعادَ و دونها
قُلَل الجبال و دونهنّ حُتُوف
ذَهَب الذين يُعاشُ فى أكنافهم
لم يبق لاّ شامِت أو حاسد
و پاسخ اين جانب به آنان اين بود:
إذا ماكُنتَ فى أمرٍ مَرومٍ
فلا تَقنَع بما دون النُجومِ
همّت بلندار دار كه مردان روزگار
از همت بلند به جايى رسيده اند
براى اينكه زواياى طرح روشن تر, و اهميت و ضرورت و چگونگيهاى آن تبيين شود, برخى از دوستان پيشنهاد كردند اين طرح به طور مشروح و به صورت كتابى مستقل منتشر شود.
براى شروع اين كار از كلام الهى مدد جستم و روز جمعه 27/7/1375ش از قرآن مجيد استخاره جستم, نتيجه استخاره اين آيه كريمه بود:
>وهُدوا إلى الطّيب من القول و هُدوا إلى صراط الحميد< (سوره حج, آيه 24).
از اين رو در امتثال امر دوستان, عزم را جزم كردم و با بضاعت مزجاتم در اين باب, نتيجه كوشش ناقابلم اثرى شد كه اينك پيش روى شماست. كتاب حاضر بسط يافته همان مقاله مختصر است كه در چهار فصل تنظيم شده است:
فصل اوّل شامل معرفى اجمالى اهمّ كتابشناسى هاى شيعه در يكصد و پنجاه سال اخير است كه تقريباً به شيوه امروزى و پيشرفته تر از شيوه قدما تدوين شده اند.
در فصل دوم بزرگ ترين و مهم ترين كتابشناسى شيعه يعنى الذريعه به اجمال نقد شده, و ضمن تبيين عظمت مؤلِّف و مؤلَّف, اين نكته گوشزد شده كه الذريعه امروزه براى معرفى آثار علمى شيعه به جهانيان كافى نيست و بايد طرحى نو درانداخت و كارى جديد كرد.
در فصل سوم چگونگى هاى تدوين كتابشناسى آثار عالمان شيعه و مشعل افروزان واديهاى تاريكى, و نكات كليدى و محورى آن ـ بدون اينكه به جزئيات پرداخته شود ـ مطرح شده است. در اين فصل همچنين ضرورت پرداختن به اين مهم و لزوم تدوين (منشور جاويد عقايد شيعه) تبيين شده است.
در فصل چهارم هم يك اثر از آثار دانش گستران و دانشوران شيعه يعنى غايةالمراد فى شرح نكت الإرشاد اثر شهيد اوّل (قدّس سرّه) به عنوان نمونه معرفى شده است تا دورنمايى از معرفى آثار شيعه در كتابشناسى مورد نظر در ذهن خواننده ترسيم شود و مراد نويسنده از چگونگى هاى كتابشناسى شيعه بهتر واضح شود. اثر حاضر اينك براى اظهارنظر و نقد و بررسى خوانندگان دانشمند منتشر مى شود. ابن الرضا فاطمى مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألّهين و مشتمل بر آثار[ى] ناشناخته و چاپ نشده [و نيز باز ويراسته], تحقيق و تصحيح: حامد ناجى اصفهانى, انتشاراتِ حكمت, چ1, پاييز 1375هـ.ش.
حكمتِ اسلامى در پهنه ايران شهر, تاريخِ پرفراز و نشيبى به خود ديده است, و اين سرزمين, فرزندانى برومند چون فارابى و پورِ سينا و سُهروردى و صدرالدّينِ شيرازى پيشكشِ آن نموده و به خدمتش گمارده.
اين حكمت تا روزگارِ صفويان در دو مسير راه مى سپرد; يكى مسيرى پُر رَهرو و دارايِ جانب داران و گُزارندگان بسيارست كه شيوه (مشّاء)ش مى نامند, و ديگرى راهى كم رَهرو و رازناك و شگرف كه حكمتِ (اشراق) گفته مى شود.
ظهورِ دانشورانى چون ميرداماد و صدرالدّين شيرازى در جامعه شيعيِ صفوى به پيدايى طريق و طريقه سومى انجاميد كه دستِ كم در حوزه ايران شهر تقريباً انقراضِ دو شيوه انديشگيِ پيشين را در پى داشت و با همه وامدارى اش به آن دو شيوه, صبغه اى ديروزينه به آنها داد.
درخشنده ترين چهره اين انقلابِ انديشگيِ روزگار صفوى و طريقه مشهور به (حكمتِ متعاليه), صدرالدّين محمّد بن ابراهيم شيرازى مشهور به (ملاّصدرا) و (صدرالمتألّهين) مى باشد كه به سال 979 يا 980 زاده شده و به سال 1050هـ.ق. درگذشته است.
نشرِ نگارش هايِ ملاّصدرا ـ با رويكرد به اثرگُذاشتِ فراوانش بر انديشه انديشه گران واپسين و روندِ هرچه شريعتى نمودنِ حكمتِ مصطلح ـ داراى اهميّت بسيارست و از روزگار رونويسگرى و كتابت تا امروزه ـ كه صنعت و صناعتِ چاپ پيشرفت هاى شگفت نموده ـ موردِ توجّه و اهتمامِ فرهيختگان بوده.
(مجموعه رسائلِ فلسفيِ صدرالمتألهين) كارى نو و كرامند و سزيدنى در عرصه پژوهشهايِ صدرايى است كه پس از انقلاب اسلامى ايران و به ويژه در حوزه هاى علوم دينى رونقى يافته.
دوست و استاد ما, جناب حامد ناجى اصفهانى, كه توشه آگاهى هاى حكمى اش را از محضر مشايخى چون حضرت استاد علاّمه سيّد جلال الدّين آشتيانى و حضرت حاج شيخ احمد شيخ الإسلام (روحانى) برگرفته, كوششى ستودنى را در جامه اين مجموعه خواندنى فرانموده و خدمتى بزرگ به حكمت اسلامى (شيعى) كرده است.
مجموعه با پيشگفتارهاى پُر فائدت و پژوهشيانه مصحّح به پارسى و تازى آغاز شده و با نصوصِ رسائل در هجده بخش ادامه يافته است. بعد از آن فهارسِ فنّى و كاربردى اثر جاى دارد كه از آن ميان فهرستِ تفصيلى نصوص و فهرست اصطلاحات, سخت, براى حكمت پژوهان كارآمد و بررسيدنى است.
در اينجا به كتابگزاريِ توصيفى بخش هاى هجده گانه نصوص, به قدر طاقت و استطاعت, مى پردازيم:
1) رسالة اتّحاد العاقل و المعقول (43ص): اگرچه صدرا در اسفار بدين پُرسمان پرداخته, چون اين رساله را پس از اسفار نگاشته, بررسى و مطالعه آن و كاهش و فزايش هايش در سنجش با متن اسفار سودمندست. اين رساله پيش ازين چاپ نشده بوده.
2) اجوبة المسائل الجيلانيّة (18ص): پاسخ هاى صدراست به پنج پرسش ملاّ شمساى گيلانى, حكيم آلهى همروزگارش, با متن پرسشها.
3) اجوبة المسائل الكاشانيّة (38ص): پاسخهاى صدرا به پرسش هاى پنجگانه ملاّ مظفّر حسين كاشانى است كه از درس آموختگان محضر ميرفندرسكى بشمارست. اين پرسش و پاسخ ها همه به گونه اى در پيرامون محور پُرسمانهاى (نفس) و (نفوس) است.
4) اجوبة المسائل النّصيريّة (17ص): صدرا خود در پيش سخن اين رساله مى گويد كه حضرت خواجه نصيرالدّين طوسى نامه اى به يكى از همروزگارانش, شمس الدّين خسروشاهى, نگاشته بوده و درباره سه پرسمان دشوار از وى پرسش نموده; خسروشاهى پاسخى نداده و در اينجا صدرا به ارائه پاسخ كافى و شافى دست مى يازد.
او خود نخست متن نامه خواجه طوسى و سپس پاسخ هاى خويش را آورده است.
مصحّح ارجمند در پيشگفتار اشاره كرده اند: (خود خواجه نصير كه از بزرگان فلسفه مشاء است از پاسخ به اين سؤالات عاجز گرديده, چه خود متوجّه اين حقيقت بوده است كه پاسخ به اين سؤالات نه تنها با مبانيِ فلسفى او [=مشّائى] بلكه با مبانى فلسفه اشراق نيز امرى دشوار و حتّى غيرممكن است.) (ص25) و (در هر حال اگر اين سه سؤال علّت تامّه اى براى طرح مسائل نوين و ابتكارى فلسفه صدرا نباشد, به عنوان يك انگيزه كارساز مسلّماً قابل طرح است) (ص26)
از چشم اندازِ سرگذشت نگاريِ حكمت اسلامى و بررسى چونى دگرگونى و باليدن پُرسمانهاى آن, اين نگارش واجد اهميّت بسيار است.
چه خوب است كه پژوهندگان تاريخ دانش ها در اسلام به بازجُست و بازكافت پرسشهاى ارجمندى مى پرداختند كه پاسخهاى كرامند برانگيختند و آن پاسخ ها امروز بُن مايه فصول كلانى از معرفت بشرى اند. بى گمان اين پرسندگان هم با پاسخگويان در افراختن اين بناى بلند و سرافراز, هَنبازند.
5) رسالة اصالة جعل الوجود (13ص): پُرسمان اصالت جعل وجود كه (از اصول زيربنايى فلسفه صدراست) (ص27) از مقولات گفتگوخيز حكمت است و ـ چنان كه مصحّح گويد ـ (نظر به اين كه در اين رساله صدرا براهين اصالت جعل وجود را به طور منقّح و كامل تر از كتب ديگر خود نگاشته است, اين رساله را درخور توجه بسزايى مى كند) (ص28).
رساله مورد گفتگو تاكنون چاپ نشده بوده است.
6) التنقيح فى المنطق (44ص): ويراسته منقّحى از همان رساله سودمند صدراست كه استاد معظّم, آقاى دكتر مشكوة الدّينى, ـ دام فضله ـ ترجمه و شرح ممتازى به نام (منطق نوين) (انتشارات آگاه) براى آن مرقوم فرموده است.
7) [الـ] رسالة الحشريّة (26ص): موضوع نگارش را از نام آن توان دانست. پاره اى از عبارات اين اثر عيناً در نگارش هايى ديگر از صدرا يافته مى شود (نگر: ص30).
اين نگارش نخستين بار در همين مجموعه چاپ گرديده است.
8) الخلسة (4ص): نگارشى كوتاه است در گزارش خوابى كه صدرا ديده و در آن, خوابگزارانه, خود خواب و تعبير آن را بازگو مى كند.
مصحّح براى نخستين بار آن را چاپ كرده.
9) ديباجة عرش التقديس (1ص): ديباجه صدراست بر نگارش ميرداماد (:عرش التقديس/ تقديسات).
نخستين بار اينجا طبع گرديده است.
10) خلق الأعمال (11ص): همان رساله است كه پيش از اين استاذنا المعظّم حضرت علاّمه حاج سيّد محمّد على روضاتى از روى يك دستنوشت, بدقّت و پاكيزگى, به طبع رسانده اند (اصفهان, 1381) و استاد فقيد, علاّمه همائى, را نيز بر آن طبع درآمدى مليح است.
11) شواهد الرّبوبيّة (62ص): رساله اى بسيار مهم و چونان فهرستواره اى است كه صدرا براى آراء حكمى خويش نگاشته باشد. اين نگارش كه نخستين نشر آن را شاهديم, آشكارا جز اثر نامدار ديگرش, (الشواهد الرّبوبيّة فى المناهج السلوكيّة), است كه به تحقيق استاد سيّد جلال الدّين آشتيانى چاپ گرديده.
12) الفوائد: در واقع و چنان كه مصحّح هم مى گويد پنج (فائده) پراكنده است كه مصحّح محترم كنار هم نهاده. مأخذ دو فائده آخر در پيشگفتار مصحّح (پاره اى از نسخ خطّى) گفته شده, كه ابهامى ناپذيرفتنى دارد.
نام و عنوان اين (فائدت)هاى پنجگانه ـ آن گونه كه در متن مطبوع مى بينيم ـ ازين قرار است: الف) ردّ الشبهات الابليسية. ب) شرح حديث كنت كنزاً مخفياً. ج) فى بيان التركيب بين المادة و الصّورة و ارتباطها بقاعدة بسيط الحقيقة د) فى ذيل آية الامانة. هـ) فى المواد الثلاث.
13) رسالة اللّميّة فى اختصاص الفلك بموضع معين (6ص): (با اين كه [بسيارى از] مطالبِ فلكيّات قديم منسوخ گرديده, اين رساله از جهتي… كه نظر يك حكيم عارف متدرّب را به مسائل طبيعي… نشان مى دهد) (ص41), خورند نگرش است.
(ظ.) اين, نخستين طبع آن است.
14) رسالة المزاج (24ص): نگارشى است درباره حقيقت مزاج و آثار مترتّب بر آن.
اگرچه بيشترينه مطالبش (نگارشى ديگر از اسفار است و هيچ مطلبى افزون بر اسفار ندارد,… در پاره اى از موارد عبارات آن فصيح تر و مفصّل تر از اسفار است كه البته اسفار نيز در پاره اى از موارد همين مزيّت را بر اين رساله دارد, و در واقع مى توان گفت عبارات اين رساله مكمّل اسفار جهت تفهيم معانى است.) (ص43).
تاكنون طبع نگرديده بوده است.
15و16) تفسير سورة التوحيد(1) و (2) (47«9ص): در فهرستنامه ها دو تفسير سوره توحيد به صدرا نسبت داده شده كه دستنوشت يكى (مختصر و ناقص) در كتابخانه مدرسه سپهسالار (سابق, شهيد مطهرى فعلى) است, و آنِ ديگرى (مبسوط و كامل) در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى.
اين تفسير واپسين (مبسوط و كامل) كه با شماره (1) در مجموعه استاد ناجى طبع گرديده است, تقريباً جمع و محاكمه ميان آراء شيخ الرئيس و محقّق دوانى در تفسير نامه هاشان بر اين سوره مباركه است.
تفسير موجود در كتابخانه سپهسالار هم با شماره (2) در پس نخستين جاى داده شده.
هر دو متن, براى نخستين بار نشر يافته است.
17) رسالة الوجود (13ص): دسترسى به اين متن از آنجا كه به پُرسمان انديشه سوز و تتبّع انگيز (وجود) پرداخته, بس مغتنم است; ليك پنهان نماند كه ـ به تصريح مصحّح و دلالت ظاهرى ـ (اين رساله از صدرا نيست) (ص46) و بنادرست به وى نسبت داده اند.
به هر روى اين طبع كه نخستين نشر آن نيز هست, بهره جُستنى است.
18) رسالة حلّ شبهة الجذر الأصمّ (14ص): اين بخش شامل چهار نگاشته, بدين ترتيب است: الف) اصل الشبهة و جواب الشبهة من فوائد صدرالدّين محمّد الشّرازى. ب) جواب المحقق الدوانى عن شبهة الجذر الأصم. ج) ردّ المحقّق الدوانى على صدرالدّين الدّشتكى فى حلّ الشّبهه. د) الرد على جواب المحقّق الدوانى من فوائد صدرالدّين محمّد الحسينى الشيرازى.
دو نگارش ميانى كه آشكارا از محقق دوانى است و محلّ مناقشه نتواند بود. نگارش پسين مى نمايد كه از سيّد صدرالدّين دشتكى باشد, و مصحّح, نگارش نخستين را هم از همو مى داند و نسبتش به صدرا گويا سهو كاتب باشد (نگر: ص49).
سخن دراز شد; كتاب مورد گفتگو به ظنّ راقم, نه تنها از جهت دست يافتن بر پاره اى آثار حكمى منسوب به صدرا ـ چه به انتساب صحيح و چه غلط ـ مهم است, دربر دارنده فرايد و فوايد كثير ديگرى در صدر و ذيل است كه حكمت پژوهان را به كار مى آيد و كتابشناسان و نگارش گزاران را دانش مى افزايد.
شادكامى دو جهانى پژوهنده آن و كاميابى ناشر را بدعا مى خواهيم. جويا جهانبخش زندگى و اشعار عمادالدين نسيمى. به كوشش يدالله جلالى پندرى, تهران, نشر نى, 1375 .
عمادالدين نسيمى (مقتول به سال 821 يا 820) بزرگترين شاعر حروفى است و تنها چاپ قابل اعتنا از ديوان او همانا چاپ باكو (به كوشش حميد محمدزاده/1972) بوده است. محقق كتاب, ديوان نسيمى را براساس نسخه اى كهن كه تاكنون مورد توجه فهرست نويسان واقع نشده و نسخ ديگر چاپى و خطى فراهم آورده است و حقاً به لحاظ تطبيق و تصحيح متن يكى از كارهاى خوب سالهاى اخير را ارائه نموده است.
كتاب, دو مقدمه مفصل دارد. يكى در بيان مذهب حروفيه كه يك فرقه غالى از شيعه دوازده امامى افراطى بوده اند در قرن هشتم و نهم هجرى قمرى و بنيانگذار آن فضل الله نعيمى استرآبادى است (مقتول به سال 796) و نيز شرح حال نعيمى (فضل الله) و نسيمى (عمادالدين صاحب ديوان مورد بحث و شاگرد فضل الله) و روش تصحيح و سوابق كار (صفحات 3ـ44) و ديگر ترجمه مقاله پرمايه و محققانه فيلسوف (رضا توفيق) درباره حروفيه كه پس از گذشت تقريباً نود سال (اولين چاپ مقاله 1909) هنوز با ارزش و خواندنى است و در اصل به فرانسه نوشته شده و آقاى غلامرضا سميعى آن را به فارسى برگردانده است.
درباره حروفيه مفصل ترين مقاله كه به فارسى تاكنون منتشر شده و ظاهراً محقق كتاب مستحضر نبوده اند, در كتاب تشيع و تصوف دكتر كامل مصطفى شيبى (ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگزلو, اميركبير, 1359 و 1373) صفحات 169ـ230 است. مآخذ ديگرى نيز هست كه مصحح كتاب در منابع خود اشاره كرده اند.
نسيمى از جهت شعر و شاعريِ محض, شاعرى متوسط بلكه زير متوسط است, اما از جهت آنكه شاعرِ عقيده است و از روى ديوان او يك نهضت مذهبى ـ اجتماعى با اهميت مى تواند مورد بررسى دقيق قرار گيرد, اهميت دارد و بين حروفيه بهترين گوينده محسوب مى شود; حتى اشعارش از خود فضل الله, صاحب مذهب حروفى, بهتر است و مسلم است كه آدمِ داغ و شيفته وار و برافروخته اى بوده كه خود را به كشتن رسانيده است!
حروفيه به سبك خودشان وحدت وجودى اند, اما چون محى الدين عربى (صاحب فصوص) سنّى بوده, به او و شاگردش صدرالدين قونوى (صاحب فكوك) حمله مى كنند:
اى فسوسى دم از فكوك مزن
ذاتِ حق فارغ از فسانه ماست
(فسوسى) يعنى آدم قابل تمسخر, و نوعى تعريض به (فصوص) دارد و اين در حالى است كه خودِ غزل مشحون از همان معانى است كه محى الدين و شاگردانش مى گويند:
مرغ عشقيم و قاف خانه ماست
كن فكان فرشِ آشيانه ماست…
آتش كفرسوز و شرك گداز
نار توحيد يك زبانه ماست
زان حرام است بر تو مى خوردن
كاين شراب از شرابخانه ماست (ص140)
اين را از اين جهت تأكيد مى كنم كه بعضى نويسندگان معاصر حروفيه را (ملحد) قلمداد كرده اند و بعضى شيعه دوازده امامى اعتدالى. حال آنكه هردو نظر اشتباه است. حروفيّه موحّدند, اما شيعه اعتدالى نيستند بلكه به نوعى پيشدرامد غلات متأخر و حتى مقدمه اى براى بابيه محسوب مى شوند و اين را محققانى چون ادوارد براون و دكتر صادق كيا نيز اشاره كرده اند. افراطگرى حروفيه در تأويل حتى از اسماعيليه درگذشته و به قول فيلسوف رضا توفيق (مذهب حروفى جز يك كاريكاتور از مذاهب بزرگ نيست) (ص48) و محقق ديگرى تصريح كرده است كه خرافات يهوديگرى در پيدايش اين مذهب كه در اصل جوهر ايرانى دارد, نقش مهم داشته است. اما اينكه مطالعه روى اين نوع عقايد كه در كل غير از خرافات چيزى نيست چه حاصلى دارد؟ پاسخ اين است كه ما بايد گذشته خود را بشناسيم و با مغز سرد و خالى از هر نوع احساساتى گرى كليدهاى حركت اين مردم را در قرون گذشته تشخيص دهيم. در اين صورت هرچه به تاريخ متأخر نزديك شويم فهم آن براى ما آسان تر خواهد شد.
اينكه حروفيان انقلابى بوده اند شكى نيست; اما در شرايط ششصد سال پيش از اين, عصيان بر نهادهاى رسمى جز به شكل عصيان بر عقايد رسمى صورت نمى پذيرفته است و عوام نيز جز حول يك محور صاحب فره و جلال ايزدى (اگرچه با ادعاى غير واقع) گرد نمى آمده اند يعنى صاف و سرراست كسى نمى توانسته است با شعار عدالت, توده مردم را دور خودش جمع كند, بلكه معمولاً دعوى ولايت و يا (مهدويت) مى كرده است و طبيعى است چيزى كه پايه اش بر يك گزافه بوده در نهايت نمى توانسته است توفيق يابد. اما تشنگان عدالت بار ديگر دور كسى ديگر كه دعوت تازه ترى داشت و يا همان ادعاى كهنه را با الفاظ ديگر در ميان مى نهاد, جمع مى شدند… در هر حال حروفيه به تيمور و تيموريان مى تازند:
شرق و غرب از فتنه يأجوج چون شد پرفساد
تى و ميم و واو و رى [= تيمور] قد كان جباراً عنيد
خوك و خرس و ديو و دد مردود ملعون نجس
بدفعال و بدسير بدبخت و مردار پليد
مستحق لعنت حق مشرك ملعونِ سگ
آنكه نامش بود ميران شاه شيطان مَريد (ص373)
ميران شاه پسر تيمور است كه نخست پيرو فضل الله شد, سپس به دستور پدر فضل الله را كشت. اين نهضت با تيموريان خونى شدند و لذا يكى از آنان به نام احمدلر در صدد ترور شاهرخ ميرزا تيمورى برآمد كه البته توفيق نيافت, ولى عده اى هم در آن هنگامه دستگير شدند و به طرز فجيعى به قتل رسيدند (صفحه 5و6 مقدمه).
مصحح كتاب وعده داده اند كه ديوان فضل الله و چند شاعر حروفى ديگر را نيز با همين ترتيب و روش به چاپ برسانند (پيشگفتار, صفحه يازده). توفيق ايشان را خواستاريم. عليرضا ذكاوتى قراگزلو رسائل ابوالحسن عامرى. با مقدمه و تصحيح سحبان خليفات, ترجمه و مقدمه: مهدى تدين, تهران, مركز نشر دانشگاهى, 1375, 452ص. وزيرى.
ابوالحسن عامرى متوفى 381هـ.ق فيلسوف معروف ايرانى يكى از سه شخصيت بزرگ متفكر است كه فاصله فارابى (339هـ.ق) و بوعلى سينا (428هـ.ق) را پرمى كند. دو شخصيت ديگر: ابو سليمان سجستانى و ابوحيان توحيدى است. اينان به جريان فكر نو افلاطونى تعلق داشتند كه پيش از اسلام خود را با اديان توحيدى يهوديت و مسيحيت تطبيق داده بود و در دنياى اسلام نيز همه سعى متفكران نو افلاطونى غالباً بر اين بود كه به نحوى فلسفه و دين منطبق شود تا از فاصله شان كاسته گردد. البته متفكرانى چون ابوسليمان سجستانى و ابوحيان توحيدى بجدّ مى انديشيدند كه اين كار صورت پذير نيست و حتى ابوحيان از قول ابوسليمان نقل مى كند كه ابوالحسن عامرى و پيش از او همشهرى اش ابوتمام نيشابورى و همچنين ابوزيد بلخى و نيز در قرن چهارم اخوان الصفا براى تقريب فلسفه و دين يا دين و فلسفه كوشيدند و موفق نشدند (ابوحيان توحيدى, عليرضا ذكاوتى قراگزلو, طرح نو, ص120ـ119).
عامرى در خراسان بزرگ و همچنين رى و بغداد به عرضه نظريات خود پرداخت و با عكس العمل هايى متفاوت برخورد كرد. بر روى هم عامرى از چهره هاى روشنفكر قرن چهارم ايران است و بعضى مسائل كه او طرح كرده, بعدها به شكل ديگرى در رباعيات همشهرى انديشمندش عمر خيام جلوه نمايى كرد.
بوعلى سينا فيلسوف بزرگ مشائى, ابوالحسن عامرى را قبول ندارد; همچنان كه به غالب فلاسفه و متفكران اسلامى پيش از خود ـ به استثناى فارابى ـ اعتنايى نداشته است. اما ملاصدرا عامرى را مى ستايد و نظريه اتحاد عاقل و معقول عامرى را بسط داده و برهانى كرده و براى اثبات معاد از آن سود جسته است. البته شخصيت بوعلى بسيارى از مؤلفان و محققان فلسفى مقدم بر او را تحت الشعاع قرار داد و از جمله كسانى كه با درخشش بوعلى از فروغ افتادند, عامرى است.
عامرى مردى پارسا و عارف منش بود و زندگى پاكيزه اى داشته است. آشنايى وسيع با عامرى در قرن ما با چاپ السعادة والاسعاد به كوشش مجتبى مينوى آغاز مى شود. سحبان خليفات در اين مجموعه السعاده والاسعاد (ص93 به بعد) و انقاذ البشر من الجبر والقدر (ص201 به بعد) و التقرير لاوجه التقدير (ص239 به بعد) و الفصول فى المعالم الالهيه (ص292 به بعد) و القول فى الابصار والمبصر (ص320 به بعد) را مورد بحث قرار داده است.
مؤلف همچنين قطعاتى از كتاب النسك العقلى و التصوف الملى ابوالحسن عامرى را كه در تأليفات ابوحيان توحيدى و ابن مسكويه پراكنده است, گردآورده (ص421ـ438) و آنچه را نيز در نسخه مختصرى از صوان الحكمه آمده, نيز نقل كرده است.(ص412 به بعد)
عامرى طبق منقولاتى كه از او آورده اند و نيز به شهادت كتاب هاى باقيمانده اش به ميراث فلسفى ايران پيش از اسلام بويژه در اخلاق و سياست توجه زيادى داشته و چنانكه از كتاب الاعلام بمناقب الاسلام او پيداست (اين كتاب به فارسى ترجمه شد و در 1367 به وسيله مركز نشر دانشگاهى به چاپ رسيده است), مسلمانى درست اعتقاد و استوار بوده است.
ابوالحسن عامرى يقيناً ايرانى است. مؤلف كه تعصب بى دليل عربيت دارد (ص60) عامرى را فيلسوف عرب مى نامد, صرفاً به اين دليل كه ل

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 47  صفحه : 10
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست