responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 41  صفحه : 13

اخبار


درگذشتگان
درگذشت آيت الله قاضى زاهدى
حضرت مستطاب آيت الله حاج شيخ على قاضى زاهدى (قدس سره) از مفاخر علماى گلپايگان به شمار مى رفت. فقيد سعيد در سال 1346ق (1306ش) در بيت علم و تقوا و فضيلت زاده شد. خاندانش پيشينه چند صد ساله روحانيت و مرجعيت را برعهده داشتند (و اينك مسجد و پل و مقبره معروف قاضى زاهد يادگار آنان در گلپايگان است). پدرش مرحوم آيت الله آقا رضا قاضى زاهدى (م1384ق) و نياى بزرگوارش مرحوم آيت الله حاج ميرزا ابوالقاسم (1347ق) ـ داماد آيت الله العظمى آخوند ملا زين العابدين گلپايگانى ـ (1218ـ1289ق), همه از علماى بزرگ و خدمتگزاران شرع مقدس بوده اند. آن مرحوم پس از دوران كودكى و نوجوانى و اتمام آموزش متوسطه, به علوم دينى روى آورد و مقدمات و بخشى از ادبيات و سطوح را نزد پدر بزرگوارش و ديگر علماى گلپايگان فراگرفت. سپس به حوزه علميه قم آمد و باقيمانده سطوح را نزد آيات عظام: گلپايگانى, نجفى مرعشى و سيد احمد خوانسارى آموخت و پس از آن به درس خارج آيات ثلاثه حوزه علميه قم آقايان: سيد محمد تقى خوانسارى, سيد محمد حجت كوهكمرى و سيد صدرالدين صدر و به جز آنان, در درس آيت الله حاج شيخ عباسعلى شاهرودى هم حاضر شد و بهره هاى فراوان برد. سپس در درس مرحوم آيت الله العظمى بروجردى شركت جست و از محضر آن بزرگمرد فخرآفرين, بحثهاى متعدد فقهى و اصولى را استفاده كرد. سال 1378ق بود كه به اصرار گروهى از مردم شهرش, به گلپايگان بازگشت و تا پايان عمرش به تأليف, تدريس, اقامه جماعت و راهنمايى مؤمنان پرداخت. يكى از ويژگيهاى آن مرحوم, تبليغ دين از راه وعظ و منبر و تفسير قرآن پس از نمازهاى جماعت خويش بود كه از اين رهگذر موفق شد سه بار تمام قرآن را تفسير نمايد. فقيد سعيد داراى مجلسى خوش, حافظه اى قوى, احاطه اى تام بر قرآن و روايات و تاريخ و ادبيات عرب و عجم بود به ديگران احترام مى نهاد و تواضع و ساده زيستى از زندگى اش نمودار و در استخاره و ادعيه و اذكار مورد مراجعه گروهى بسيار بود. تأليفات وى عبارتند از: 1ـ زبدة التفاسير (ج1) 2ـ تفسير سوره لقمان و سجده 3ـ قصص قرآن مجيد 4ـ زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام(2ج) 5 ـ چهل حديث 6 ـ راهنماى متوسلين و مستشفعين 7ـ رياض يا مجموعه دلفريب 8 ـ شرح لغات بديعى 9ـ ديوان اشعار فارسى بنام (بدر و هلال) كه همه اينها به چاپ رسيده است.
كتابهايى كه به چاپ نرسيده است عبارتند از:
10ـ تقريرات درس فقه و اصول آيت الله العظمى بروجردى 11ـ جلد دوم زبدةالتفاسير 12ـ تلخيص الكلام فى تفسير سورة الانعام 13ـ تفسير سورة المائدة 14ـ تفسير سورة الاعراف 15ـ الهداية الى تواريخ الهداة السادة ـ زندگى چهارده معصوم عليهم السلام به نظم عربى ـ 16ـ ارجوزه يا جنگ زاهد 17ـ هزار مسأله در علوم رياضى 18ـ صيغ العقود 19ـ رساله در علوم غريبه 20و21ـ جلد دوم و سوم (بدر و هلال).
سرانجام آن عالم بزرگوار پس از پشت سر نهادن يك دوره بيمارى, در روز پنج شنبه 16 رجب 1417ق (19 آذر 1375ش) در 70 سالگى بدرود حيات گفت. با اعلام خبر وفاتش, در گلپايگان سه روز عزاى عمومى اعلام شد و شهر در ماتمى سخت فرورفت و صداى قرآن از مأذنه هاى تكايا و مساجد پخش گرديد.
و صبح روز جمعه پيكر شريفش بر روى دست هزاران نفر از مردم سوگوار تشييع و به قم انتقال داده شد و پس از تشييع مجدّد و نماز ميّت به امامت حضرت آيت الله صافى گلپايگانى در قبرستان شيخان به خاك آرميد. درگذشت آيت الله سيد على بهشتى وَرَسى
حضرت مستطاب آيت الله حاج سيد على بهشتى ورس افغانى (قدس سره) فقيهى مجاهد و عالمى تلاشگر و خدمتگزار و يكى از چهره هاى درخشان روحانيت افغانستان به شمار مى رفت. وى در سال 1308ش (1350ق) در بيت علم و تقوا و فضيلت زاده شد. پدرش مرحوم حجةالاسلام آقا سيد نبى و جدّش مرحوم حجةالاسلام آقا سيد طاهر از جمله علماى معروف و محل اعتماد مردم مناطق مركزى افغانستان بوده اند. فقيد سعيد پس از پشت سر نهادن دوران كودكى و نوجوانى, به تحصيل علوم دينى نزد والد ارجمندش و برخى از اساتيد ديگر ـ مانند علامه شيخ موسى كلانى ـ روى آورد و در اندك مدّتى ادبيات, منطق, سطح فقه و اصول را فراگرفت و همزمان به تدريس حاشيه و مطول و شرح لمعه روى آورد. سپس در سال 1334ش راهى حوزه علميه نجف شد و در محضر آيات عظام: سيد محسن حكيم, سيد محمود شاهرودى و سيد ابوالقاسم خويى به فراگيرى خارج فقه و اصول و تفسير اشتغال ورزيد و در خلال آن به تدريس رسائل و مكاسب پرداخت و اين همه هشت سال به طول انجاميد. آنگاه در سال 1341ش, با اخذ اجازات متعدد اجتهادى به وطن خويش بازگشت و به تدريس سطوح عاليه, تربيت شاگردان, اقامه جماعت, ترويج شعائر مذهبى و خدمات اجتماعى پرداخت. او در همان زمان به تأسيس مدرسه علميه تخت ورس و مدرسه علميه باقريه دست يازيد و جوانان شيعه از گوشه و كنار در اطراف او گرد آمدند و يك حوزه علميه منظم پديد آمد و در كنار تربيت طلاب, براى محصلان و دانش آموزان نيز برنامه هايى ترتيب داد و كار رسيدگى به خصومات و دعاوى و پاسخگويى به مسائل شرعى مردم را نيز بر عهده گرفت و بدين سان نام او در صفحات مركزى و شيعه نشين افغان بر سر زبانها افتاد.
با تجاوز ارتش سرخ شوروى سابق در ديماه 1357ش به افغانستان, او با الهام از انقلاب اسلامى ايران و حضرت امام خمينى, پرچم جهاد و مبارزه بر عليه رژيم كفر را برافراشت و با تلاش پيگير خود توانست رهبران قبايل و متنفذين مناطق هزاره جات را متحد ساخته و قيامهاى پراكنده آنان را سامان بخشد و در 17 ارديبهشت 1358ش بود كه با دعوت عمومى مردم به سوى پنجاب حركت نمود و علما و مجاهدين شيعه از اطراف (ورس, پنجاب, دايكندى) گرد او حلقه زدند و شوراى انقلابى اتفاق اسلامى افغانستان را پى افكندند و رسماً در مرداد 1358 اين سازمان جهادى شيعى تاسيس گرديد و مرحوم آيت الله بهشتى به اتفاق آرا به رياست آن برگزيده شد و اداره مناطق مركزى و هزاره جات را بر عهده گرفت و در حقيقت دولتى اسلامى و مردمى را به وجود آورد و با يارى ديگر مجاهدان اين مناطق را از كنترل دولت ماركسيستى كابل خارج نمود و مدتهاى بسيار پرچم اسلام را در آنجا برافراشت. در سال 1368ش با تشكيل حزب وحدت اسلامى افغانستان, به عضويت شوراى رهبرى آن برگزيده شد و تا پايان عمر بر اين سمت باقى بود معظم له نسبت به معتقدات مذهبى تعصبى شديد داشت و در مقابل انحرافها و بدعتها سخت مى ايستاد, از اختلاف و تفرقه بين شيعيان رنج مى برد و از هر فرصتى براى زدودن اختلافات و پاشيدن بذر وحدت در دلها بهره مى برد. از ديگر ويژگيهاى او بردبارى, تواضع و فروتنى, غيرت و حميت دينى, مناعت طبع, عفو و گذشت و اخلاق خوش او بود.
برخى از تاليفات وى عبارت است از: 1ـ ارجوزة فى اصول الفقه 2ـ شرح حاشيه ملا عبدالله 3ـ اصول عقايد 4ـ شرح حكمت منظومه حاج ملا هادى سبزوارى 5 ـ شرحى ناتمام بر رسائل و قوانين الاصول 6 ـ تقريرات درس فقه آيت الله حكيم 7ـ تقريرات درس اصول آيت الله خويى 8 ـ تقريرات درس فقه آيت الله شاهرودى 9ـ اخلاق و تربيت خانواده (چاپ شده) 10ـ تجربه و مبارزه (چاپ شده).
فقيد سعيد پس از عمرى پربار و سرشار از خدمات دينى و علمى, سرانجام در 67 سالگى در تاريخ 15 مهرماه 1375ش (23 جمادى الاول 1417) بدرود حات گفت و درگذشت وى اثرى عميق بر دلهاى مردم افغانستان برجاى گذاشت. ناصرالدين انصارى درگذشت حجةالاسلام والمسلمين شيخ محمد واصف
عالم ربانى محمد بن ابى القاسم الجيلانى معروف به شيخ محمد واصف لاهيجى ـ عالمى عامل و عارفى سالك الى الله بود كه در دوم آبان ماه 1375 به لقاء حق پيوست. واصف لاهيجى اسطوره تقوا و معرفت بود, وى از مدافعين حقيقى اسلام و مذهب شيعه جعفرى و روحانيت معظم شيعه بود كه در خطيرترين ايام هجوم دشمنان اسلام, او سينه را سپر مى كرد و با قلم و بيان از اسلام ناب محمدى(ص) دفاع مى نمود كتاب احراق لانه هاى فساد طبع سال 1331 نمودارى از دفاع ايشان است. او در اكثر علوم اسلامى تبحر و درايت كافى داشت. در فقه, اصول, فلسفه, منطق, كلام, درايه, رياضى و فيزيك استاد بود لذا اكثر علوم را بنظم كشيد. وقتى كه مى نوشت چرك نويسش براى چاپ فرستاده مى شد در نوشتارش كمتر قلم خوردگى ديده مى شد وى هيچگاه شك و ترديد نداشت و در عقيده اش محكم و استوار بود. بيش از هفتصد اثر از خود به جاى گذاشت كه بالغ بر 200 اثر از آنها به طبع رسيده از جمله:
ديوان اشعار; حضرت رقيه(س) (در حالات حضرت); بيت الاحزان عاشقان (در موضوع حسن و عشق و غصه…); راهنماى ميراث; رسالة الانسان (بهداشت صورت); ارجوزة القيامة (بحث معاد); دروس العقائد; دليل البقاء (خواص بقاء از نظر روحى و جسمانى); علم و عالم از نظر اسلام; طب النبى(ص);اسرار الشهادة; باب الولايه; المناجات نامه; چهارده معصوم(ص); تاريخ الائمه(ع); زكاة در اسلام و….
و باقى آنها به صورت خطى مضبوط است. واصف لاهيجى مسائل رياضى ارث را در كتاب ميراث خود حل نمود و مبتكر ميراث شجرى است وى كتابى در رضاع دارد و رضاع و حج شجرى را مطابق با مذاهب پنجگانه تدوين نمود. او علم و هنر را درهم آميخت. (ال؟ المبتدع) نمونه اى از ابتكارات اوست كه پنج علم را در يك كتاب به نظم آورد. علامه واصف لاهيجى در سرودن اشعار علمى به زبان عربى بى نظير بود برخى از علما او را عرب زبان مى پنداشتند زيرا در نظم كشيدن ارجوزات علمى به زبان عربى مهارت فوق العاده داشت; كتابهاى شواهد العقائد, دليل البكا, الحب, شواهد الولايه و… نمودارى از گفتار فوق است. كتاب الفية على هامش علم الامام(ع) را در اثبات علم حضورى امام به زبان عربى به رشته تحرير درآورد. در خدمت به مردم هميشه پيشقدم بود در عين دلسوزى و عطوفت و مهربانى عملاً در امورات خيريه قدم اول را برمى داشت در زمان مرحوم آيت الله بروجردى به اذن آن بزرگوار با همكارى روحانيت محترم منطقه, بيمارستان ولى عصر(ع) فوشازده را بنا نمود و كار را به اتمام رسانيد. در كار بناهاى مساجد همت و شدت به خرج مى داد در كارگشايى مردم هرگز كوتاهى نمى كرد طلاب را تشويق مى نمود و از راهنمايى و مساعدت دريغ نمى نمود. در مصاحبت علما سرشار از شوق و شعف مى شد و در بحثهاى علمى نيرويى تازه مى گرفت. اغلب دو ساعت به اذان صبح بيدار بود و پس از تهجّد به تحقيق و تدوين و تاليف مى پرداخت. او دلباخته اباعبدالله الحسين عليه السلام بود وقتى كه نام مباركش را مى شنيد بلند ضجه مى زد و بى تابى مى كرد لحظاتى قبل از وفات كاغذ و قلم طلب نمود در عين ناتوانى كه نفسهاى آخر را مى كشيد چنين نگاشت (يوسف گل پيرهن خوش ميرود) روحش شاد و يادش گرامى باد. حميد قلندرى درگذشت استاد دكتر فلاطورى
دانشمند بزرگ و محقق نام آور, استاد معظم دكتر عبدالجواد فلاطورى از نوادگان حكيم بزرگ علامه ملا اسماعيل اصفهانى يكى از چهره هاى مشهور اسلامى در اروپا به شمار مى رفت. وى در سال 1304ش (1345ق) در اصفهان زاده شد, و پس از پشت سر نهادن تحصيلات متوسطه در سال 1319ش (1360ق) به فراگيرى علوم دينى روى آورد و مقدمات و ادبيات عرب را در اصفهان فراگرفت. سپس به مشهد مقدس كوچيد و در محضر اساتيد نامدار آن حوزه مانند حضرات آيات: ميرزا هاشم قزوينى, ميرزا محمد تقى اديب نيشابورى, حاج شيخ هادى كدكنى نيشابورى, شيخ محمدرضا ترابى خراسانى, ميرزا احمد مدرس يزدى زانوى ادب بر زمين زد و ادبيات و سطوح را به خوبى نزد ايشان فراگرفت. سپس به تهران آمد و به ادامه تحصيل علوم دينى و همزمان با آن در دانشگاه به فراگيرى رشته معقول و منقول پرداخت. فقيد سعيد شرح منظومه را نزد آيت الله حاج شيخ محمد تقى آملى, اسفار را نزد علامه ميرزا مهدى آشتيانى, عرفان و كلام را در محضر آيت الله حاج شيخ محمد على شاه آبادى و خارج فقه و اصول را در محضر آيت الله آملى و آيت الله العظمى حاج سيد احمد خوانسارى بياموخت و در همان زمان در رشته فلسفه اسلامى از دانشگاه فارغ التحصيل شد و از مرحوم آيت الله حاج شيخ محمدرضا كلباسى به اخذ اجازه اجتهاد نائل آمد. وى در سال 1333ش براى آگاهى از علوم انسانى و فلسفه غرب به آلمان رفت و در آنجا علاوه بر آموختن زبانهاى لاتين و يونانى, به تحصيل در رشته هاى فلسفه, روانشناسى, علوم تربيتى, علوم اجتماعى و تطبيق اديان پرداخت و در سال 1341ش به اخذ دكترا نايل آمد و در دانشگاه كُلن, تدريس در كرسيهاى فلسفه تطبيقى, حقوق, تاريخ ايران, اسلام معاصر, كلام و علوم اسلامى را بر عهده گرفت و دمى از تدريس, تحقيق, تاليف بازنايستاد. او در طول بيش از چهل سال اقامت خويش در آلمان, دهها سخنرانى ايراد كرد و مقالات متعدد در نشريات معتبر آلمانى در جهت دفاع از اسلام نگاشت و به عنوان يكى از متفكران سرشناس شيعه در آلمان معرفى شد.
فقيد سعيد در سال 1356ش, با همكارى گروهى از اساتيد مسلمان آكادمى علمى اسلامى را در شهر كلن با هدف ترويج اسلام در اروپا تاسيس كرد ـ كه بعدها به هامبورگ انتقال يافت ـ و موفق شد مطالب كتابهاى درسى آلمان پيرامون اسلام را تصحيح نمايد و بر پژوهشهاى اسلامى دانشجويان در آلمان نظارت دقيق داشته باشد. و شكل درست اسلام را به مردم آن كشور بنماياند. او يكى از اعضاى شوراى عالى امور عالم اسلامى دانشگاه الازهر نيز به شمار مى رفت. كتابهاى وى بسيار است, امّا از نام آنها اطلاع دقيقى در دست نيست. برخى از آنها عبارتند از: اخلاق عملى كانت و دگرگون بنيادى فلسفه يونانى در اثر طرز انديشه اسلامى. سرانجام آن استاد فرزانه پس از عمرى پربار و سرشار از خدمت به اسلام, در روز يكشنبه 9 دى ماه 1375ش (18 شعبان المعظم 1417ق) در 71 سالگى به هنگام تدريس در كلاس درس بدرود حيات گفت و به جهان باقى شتافت. ناصرالدين انصارى
فرهنگى
برگزارى دومين سمينار ديدگاههاى پزشكى در اسلام و سئوالهاى فقهى و حقوقى آن1
در اوّلين شماره از سال اوّل آينه پژوهش و در آستانه برگزارى (سمنار ديدگاههاى اسلام در پزشكى) مجموعه سؤالهاى مرتبط با مسائل فقهى آن سمينار را براى اطلاع عالمان, فقيهان و حقوقدانان, نشر داد. اين موضوعات مورد توجه قرار گرفت و عالمان و فقيهان در حوزه اجتهادى دروس خود سؤالها را محور بحث قرار دادند و برخى از فاضلان و پژوهشيان حوزه درباره موضوعاتى از آن مجموعه مقاله هايى نگاشتند. اكنون نيز در آستانه برگزارى دومين (سمينار ديدگاههاى اسلام در پزشكى) مجموعه سؤالهايى را كه متخصصان مسلمان و متعهّد دست اندركار سمينار تدوين كرده اند و با مسائل فقهى و حقوقى مرتبط است نشر مى كنيم به اميد آنكه فقيهان و عالمان بديده عنايت بنگرند و تنقيح و تبيين اين مسائل بپردازند. آينه پژوهش
ان الدين عندالله الاسلام (سوره آل عمران آيه19)
شكر بى پايان خداوند متعال را كه به ما توفيق عطا فرمود تا بار ديگر به يكى از اساسى ترين مسائل جامعه, يعنى تحقق احكام شرع مقدس و اهداف عاليه اسلام در امور پزشكى و برطرف نمودن موانع و معضلات كار پرداخته و با نگرش و روشن بينى كه اسلام ناب محمدى(ص) به عنوان دين متعالى و مترقى به جهان خلقت و از همه مهمتر به اشرف مخلوقات يعنى انسان دارد, مسائل و موضوعات مستحدثه و مطرح شده از سوى صاحبنظران و متخصصان و اساتيد دانشگاههاى علوم پزشكى بويژه دانشگاه علوم پزشكى مشهد را به نظر علما و فقها و بزرگان حوزه هاى علميه و در رأس آنها حوزه هاى علميه قم و مشهد رسانده تا پس از بحث و بررسى مورد نياز, پاسخهاى جامع فقهى و شرعى را جهت روشن شدن وظائف و تكاليف جامعه مسلمان پزشكى كشور و (انشاءالله جهان) عرضه نمايند. و از طرفى با بيان موضوعات و سؤوالاتى كه مورد بحث در حوزه هاى علميه بوده و نياز به كارشناسى پزشكى دارد را نيز مطرح تا جامعه پزشكى متخصص و مورد وثوق مساعدت علمى لازم را ارائه نمايند.
مجموعه حاضر كه حاصل تلاش كميسيونهاى تخصصى دومين سمينار, گردآورى شده از موضوعات و سؤوالات متعددى است كه طى سالهاى اخير طرح شده (كه بعضاً پاسخ فقهى آنان نيز از سوى مراجع عظام, امام بزرگوار راحلمان رحمة الله عليه و مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى بيان گرديده) تقديم مى گردد تا بار ديگر موضوعات مستحدثه پزشكى با بهره گيرى از وسائل سمعى و بصرى بروشى جديد در اين سمينار مطرح شده و مورد بررسى و دقت نظر فقهى قرار گيرد, تا انشاءالله با اعلام نظر فقهاى بزرگ ميهن اسلامى احكام تقليدى و احكام حكومتى مشخص شده و در راه خدمت به بيماران و نيازمندان به خدمات پزشكى بيش از پيش احكام نورانى اسلام ملاك عمل قرار گيرد, تا ضمن حفظ حدود شرعى و حقوق بيماران, جامعه مسلمان پزشكى كشور اجر و ثواب خدمات خود را دريافت نموده و در پيشگاه ايزد منان روسفيد باشد ان شاءالله.
از محضر علما و فقهاى بزرگوار و اساتيد و دانشمندان و اسلام شناسان تقاضا دارد پيرامون موضوعات مطرح شده غور و بررسى لازم معمول داشته و با قبول زحمت حضور در دومين سمينار كه در روزهاى 14 و 15 و 16 اسفندماه 75 در دانشگاه علوم پزشكى مشهد برگزار خواهد شد, نظرات فقهى و ديدگاههاى اسلام در امور پزشكى را ارائه نمايند. ارسال مقالات و يا خلاصه مباحث مورد علاقه شما به دبيرخانه سمينار موجب امتنان خواهد بود. دبير سمينار
دكتر سيد حسين فتاحى معصوم موضوع وصيت براى تشريح و پيوند اعضاء
كميسيون تشريح و پيوند اعضاء سؤالات:
1. آيا انسان مالك بدن خود مى باشد يا نه؟ و مى تواند وصيت نمايد پس از فوت, بدن يا اجزايى از بدن خود را براى تشريح يا پيوند عضو در اختيار پزشكى يا دانشكده هاى پزشكى قرار دهد؟
2. عمل به وصيت افراد پس از فوت در مورد برداشتن عضوى از ميت (بميزان وصيت) براى پيوند به فرد زنده مورد نظر چه حكمى دارد؟ آيا اذن اولياء ميت هم لازم است يا شرعاً آنها نمى توانند خلاف وصيت نظر دهند؟
3. بفرض پذيرش اين مسأله كه انسان مالك بدن خود مى باشد و مى تواند وصيت نمايد كه در قبال برداشتن عضوى از بدن معادل آن پول گرفته شود؟ آيا اين پول دريافتى به وارث مى رسد يا نه؟ و يا صرفاً بايستى در امورات خيرى كه ثوابش به فرد فوت شده كه وصيت نموده, خرج و مصرف شود؟
4. در موارد فوق اگر قائل شديم كه افراد مى توانند وصيت نمايند كه جسدشان يا قطعاتى از اعضاء بدن براى نجات جان بيماران نيازمند و يا بالا بردن دانش پزشكى دانشجويان و اساتيد در اختيار قرار گيرد و در قبال آن پولى را تعيين نمايد كه دريافت كنند و به مصرفى كه در وصيت آمده مصرف نمايند, حكم شرعى مسأله را بيان بفرماييد.
5. بطور كلى در مورد وصيت, شرايط آن, حوزه و ميزان وصيت از نظر شرع مقدس در امورات پزشكى, تشريح بدن براى آموزش, پيوند اعضاء به افراد نيازمند چه حكمى دارد؟ چگونه مى توان از نظر حقوقى و قانونى (اگر به وصيت عمل بشود) جلوى تعرض به پزشكان يا جامعه پزشكى را گرفت تا امنيت شغلى در خطر نيفتد؟
6. در تمامى موارد مذكور و نيز تشريح جسد و برداشتن عضو براى پيوند بويژه در كسانى كه دچار مرگ مغزى شده اند با وصيت شخص, چه حكم دارد؟ كميسيون بررسى احكام پيوند اعضاء
احكام مربوط به طرق ارائه شده ذيل براى بدست آوردن عضو جهت پيوند چيست؟
1. اهداء عضو براى پيوند توسط افراد خيّر (يا فروش عضو) به بيماران مبتلا و نيازمند به پيوند (مشابه پيوند كليه كه رايج است) ـ اهداء عضو از فرد زنده به فرد زنده مورد نياز به پيوند.
2. برداشتن عضو از شخصى كه فوت شده براى پيوند به فرد مورد نياز (برداشتن چشم از ميت براى پيوند به احياء) كه دو حالت دارد:
الف. با اجازه قبلى يعنى وصيت متوفى ـ آيا در مورد بالغين اجازه اولياء ميت مى تواند شرط عمل براى برداشتن عضو باشد (بدون وصيت).
ب. بدون اجازه متوفى و بدون وصيت, چه حكمى دارد؟
كلاً عمل به وصيت ميت در اين موارد جايز است؟ و اگر در وصيت قيد دريافت وجه شده باشد و يا گيرنده پيوند استحباباً وجهى را هديه نمايد, اين وجوه به ارث مى رسد يا صرفاً بايستى خرج خود ميت نمود (خيرات و صرف بدهيها و…).
3. تهيه عضو براى پيوند از محكوميت در دادگاهها و محاكم كه دو حالت متصور است:
الف. در مورد محكومين به اعدام يا حبسهاى طويل المدت, آيا قاضى يا حاكم شرع مى توانند به لحاظ مصلحت, تخفيف كيفر محكوم را موكول به اهداء عضوى براى نجات مسلمانى از بيمارى يا مرگ نمايند يا خير؟
ب. در مورد افرادى كه به هر دليل و جرم بايستى قصاص شوند, آيا حاكم شرع يا قاضى مى توانند در مورد گذشت اولياء دم و رضايت آنان اگر منوط به اهداء عضوى براى پيوند باشد را بپذيرند و از اعدام متهم در صورت موافقت براى هديه عضو (با درخواست و رضايت اولياء دم) صرفنظر نمايند؟
4. تهيه عضو براى پيوند در مورد كسانى كه به دلايلى غير از قصاص محكوم به اعدام مى شوند (با اجازه و رضايت خود متهم) در بيمارستان و اطاق عمل براى پيوند به افراد مسلمان نيازمند و نجات جان آنان چه حكمى دارد؟ يعنى در مواردى كه شرع مقدس و قانون نوع اعدام را مشخص ننموده با اين كار كه برداشتن عضو (مثل قلب, ريه, كبد و…) پس از بيهوشى متهم فوت خواهد كرد كه نوعى اعدام تلقى خواهد شد, چه حكمى دارد؟
5. در سؤال فوق گرچه ممكن است از نظر عرف جهانى ايراداتى وارد باشد ولى اگر متهم توجيه شده باشد و رضايت بدهد كه جان چندين انسان نجات پيدا نمايد, انشاءالله مشمول رحمت الهى قرار خواهد گرفت و اگر افراد گيرنده پيوند و يا مؤسسات خيريه و يا سازمانهاى بيمه گر تقبل وجهى را بنمايند, اين وجوه مى تواند به وارثين و يا خانواده متهم برسد يا نه؟
6. تهيه عضو از كسانى كه دچار مرگ مغزى شده اند (به علت تصادف يا بيماريهاى مختلف), يعنى هيچ اميدى به برگشت فعاليت مغز نيست, فقط از طريق دستگاه مصنوعى قلب و ريه فعاليت دارند كه اين موضوع طبق ضوابط محكمى توسط متخصصين ذيربط و مورد وثوق قابل تأييد است و در واقع مرده تلقى مى گردند در صور زير چه حكمى بر آن مترتب است:
الف. با وصيت قبلى فرد
ب. بدون وصيت فرد
ج. تكليف اولياء فرد چيست؟ اجازه آنان يك جواز شرعى محسوب مى گردد يا نه؟ كميسيون مربوط به ازدواج در بيماريهاى مختلف
برداشتن خالهاى صورت و بدن كه در طى دوران كودكى و جوانى ظاهر و عارى از خطر مى باشند تنها براى زيبايى و رفع عيب ظاهرى از نظر شرعى اشكال دارد.
در مورد بيمارى برص كه در رساله هاى احكام موجب فسخ عقد مى گردد به علت شباهت ظاهرى با بيماريهاى مسرى و عفونى و غيره مى باشد يا صرفاً اين احكام در مورد خود بيمارى برص (لك و پيس) مى باشد. تكليف پزشك در قبال بيماران به لحاظ قانونى چيست؟
در مورد بيمارى سيفليس كه يك بيمارى مسرى است و در اثر مقاربت منتقل مى شود و از ماه پنجم جنينى از مادر به جنين منتقل مى گردد و سيفليس مادرزادى ايجاد مى كند و در افراد مبتلا بويژه در جوامع مذهبى به دليل ترس از اطرافيان و خجالت و ساير عوامل مبتلايان از مراجعه به طبيب خوددارى مى نمايند كه در نتيجه مخفى ماندن تشخيص موجبات سرايت بيشتر به افراد سالم و انتشار بيمارى در جامعه مى گردند, حكم سؤالات زير چگونه است؟
1. اگر پسر يا دخترى قبل از ازدواج دچار سيفليس باشند آيا عقد ازدواج آنها را مى توان انجام داد يا خير؟ وظيفه پزشك مطلع چيست؟ با توجه به اينكه افشاء سر بيماران خود جرم محسوب مى گردد.
2. اگر پس از ازدواج يكى از دو زوج مخصوصاً مرد دچار سيفليس شود چه وضعى پيش مى آيد؟ آيا زن مى توان فسخ عقد نمايد؟
3. اگر مادرى دچار سيفليس باشد و در اثر نزديكى با شوهرش آبستن گردد و به علت ترس و يا مسائل ديگر از معالجه خوددارى و به پزشك مراجعه ننمايد و جنين او مبتلا شود در اين مورد حكم فقهى مسأله چيست؟ و مسؤوليت ابتلاء جنين با كيست؟ و شوهر چه مى تواند انجام دهد؟
در زمينه بيمارى مهلك و طاعون قرن اخير (ايدز) اگر فرد مبتلا از طريق ارتباط نامشروع مبتلا شده باشد وظيفه پزشك معالج در قبال خانواده و يا همسر فعلى (اگر ازدواج كرده باشد) و يا همسر آينده (اگر ازدواج نكرده باشد) چيست؟ با توجه به قانون مجازات اسلامى ماده 648 (فصل بيستم) ـ كه اگر اسرار مردم را فاش كنند مشمول جرائم مقرر در قانون خواهند بود, آيا سكوت نمايد؟ با ديده ترحم به بيمار مبتلا نگاه كند و او را مساعدت نمايد؟ يا خانواده و وابستگانشان را در جريان امر قرار دهد؟ تكليف شرعى چيست؟
بيماريهاى وجود دارد كه در آنها نوعى اختلال تكاملى اعضاء بوجود آورنده اندامهاى تناسلى دچار اختلال و اشكال است كه از ميان آنها موردى كه نياز به بررسى به لحاظ شرعى دارد مطرح مى گردد.
سندرم سوئير يا Swyer ـ در اين بيمارى به علت عدم وجود گوناد (كه بيضه ها يا تخمدانها يا مى سازد) بيمار داراى دستگاه تناسلى خارجى زنانه و رحم و لوله هاى رحمى است ولى از نظر ژنتيك و ماهيت وجودى, مرد تلقى مى گردد و داراى وضعيت كروموزوم 46XY است و در اينها بدليل داشتن رحم, مى توان از طريق IVF نطفه بارور شده غير از خودش (از فرد ديگر) را در رحم منتقل نمود تا بارور شود. سؤال مطرح شده اين است:
الف. اين افراد كه ماهيتاً مرد هستند (46XY)ولى اندام تناسلى زنانه و رحم دارند, مى توانند به عنوان زن به همسرى مرد ديگرى درآيند؟
ب. با فرض مثبت بودن جواب سؤال اول, مى توان از طريق IVF نطفه بارور شده غير يا اجنبيه را به رحم اين فرد منتقل نمود تا بارور شود؟ حكم شرعى مسأله چيست؟
كلاً مسأله ازدواج و حاملكى اين افراد چگونه خواهد بود. دو جنسى ها
دو جنسيها دو دسته اند: دو جنسى هاى كاذب و دوجنسيهاى حقيقى.
الف. دوجنسى كاذب, دو نوع هستند: 1ـ دوجنسى كاذب مؤنث, 2ـ دوجنسى كاذب مذكر.
سؤال اول. در دوجنسى كاذب مؤنث با وضعيت كروموزومى 46XY (يعنى كروموزوم مؤنث) ولى ظاهرى كاملاً مردانه دارد. اقدام پزشكى و جراحى براى حفظ ظاهر مردانه در صورت تمايل فرد عليرغم ماهيت زنانه چه حكمى دارد؟ مسائل محرميت چه حكمى دارد؟
در صورت ازدواج با زن سالم تكليف چيست؟ وظيفه پزشك متخصص در قبال اين ازدواجها و يا كسانى كه تاكنون ازدواج نموده اند, چه خواهد بود؟ با علم به اينكه دو زن را شرعاً به ازدواج هم درآورده اند.
سؤال دوم. در دوجنسى كاذب مذكر با وضعيت كروموزومى 46XY (يعنى كروموزوم مردانه) كه داراى ظاهرى كاملاً زنانه است, آيا مى توان براساس خواسته بيمار (عليرغم ماهيت مردانه) در جهت حفظ ظاهر زنانه اقدام پزشكى و يا جراحى نمود؟ مسائل محرميت چه حكمى دارد؟ ازدواج اين افراد با مرد سالم بويژه در ازدواجهاى انجام شده چه حكمى دارد؟ و پزشك متخصص كه اين وضعيت را تشخيص مى دهد چه وظيفه شرعى دارد: سكوت, كشف اسرار بيمار و يا….
ب. دوجنسى حقيقى: در اين افراد كه داراى هر دو گناد بيضه و تخمدان بوده كه ممكنست هر دو فعال باشند, طرح قرار گرفتن گونادها به صور مختلف گزارش شده است. يعنى ممكن است تخمدانها در يك طرف و بيضه ها در طرف ديگر باشند و يا مخلوطى از بافت بيضه و تخمدان در يك طرف يا هر دو طرف مشاهده شود (و اندام تناسلى خارجى به اشكال گوناگون است).
سؤال. در دوجنسى حقيقى كه فرد از نظر كروموزومى هر دو گوناد را دارا مى باشد (تخمدان و بيضه) تبديل وضعيت فرد چه حكمى دارد؟ آيا شرعاً پزشك يا جامعه پزشكى مسؤول مشخص نمودن ماهيت جنسى بيمار مى باشند؟ آيا خواست بيماران صرفاً مى تواند ملاك تبديل وضعيت توسط پزشك معالج باشد؟ يا مى بايستى از مراجع قانونى كسب اجازه نمايد؟ اگر پزشك به خواست بيمار عمل نمايد, به لحاظ شرعى و يا قانونى چه حكمى دارد؟ كلاً مسائل مترتب به لحاظ شرعى در اين موارد چيست؟ كميسيون بررسى مسائل شرعى كه نياز به كارشناسى پزشكى دارد
محور سوم موضوعات سمينار
1. برائت چيست؟ چگونه حاصل مى شود؟
2. ضمان چيست؟ به چه عواملى بستگى دارد؟
3. مباشرت و تسبيب در امور پزشكى به چه ترتيبى است؟
4. عاقله چيست و در موارد پزشكى چگونه قابل تعميم و تطبيق است (بويژه در مراكز آموزشى).
5. ارش چيست؟ ميزان آن چگونه تعيين مى گردد؟
6. ولوج روح چيست؟ و چه زمانى به لحاظ فقهى اتفاق مى افتد؟
7. تعريف مرگ از نظر فقهى و شرعى چيست؟
8. بلوغ شرعى چه زمانى است ـ تعريف بلوغ از نظر شرع مقدس.
طبق فتاوى موجود عيوبى كه باعث برهم خوردن عقد ازدواج مى گردد كه بعضى مختص به زن و بعضى مختص به مرد و بعضى مشترك هستند كه ذيلاً بيان مى شود. بايستى تعاريف فقهى اين عيوب و نظر شارع مشخصاً بيان گردد تا با ارائه نظرات كارشناسى پزشكى رفع شبهه يا ابهام گردد.
9. تعريف ديوانگى و جنون چيست؟
10. تعريف برص چيست؟
11. تعريف خوره, جذام, آكله چيست؟
12. تعريف كورى (عمى) چيست؟
13. تعريف العرج ـ زمين گير بودن ـ شَل بودن چيست؟
14. تعريف افضاء چيست؟
15. تعريف القرن چيست؟
آنچه مختص به مرد است:
16. تعريف الخصاء چيست؟
17. تعريف الجب چيست؟
18. تعريف العنن ـ عنيّن چيست؟
19. تعريف يائسگى و سن يائسگى از نظر شرعى.
20. تعريف بين زن سيده با زن غير سيده از نظر يائسگى چه منشأ فقهى دارد؟
در مبحث ديات تعاريف زير به لحاظ شرعى مورد نياز است كه با تعاريف پزشكى تطبيق داده شود تا هم موضوع براى پزشكان مشخصتر گردد و هم از بين رفتن حقوق مردم جلوگيرى شود.
21.تعريف ديوانه و نابالغ كه در بحث قصاص مطرح شده و در صورت ثبوت موجب عدم قصاص جانى مى گردد, چيست؟ و آيا با ديوانگى و جنون مطرح شده در شرايط فسخ عقد متفاوت است؟
22. تعريف سفاهت چيست؟ تشخيص سفيه چگونه است؟ آيا سفيه و سفاهت در بحث قصاص با ديوانه چه تفاوتى دارد؟
23. تعاريف موارد زير مشخص گردد تا مشابه پزشكى آنان ارائه گردد:
تعريف حارصه چيست؟
تعريف داميه چيست؟
تعريف متلاحمه چيست؟
تعريف سمحاق چيست؟
تعريف هاشمه چيست؟
تعريف موضحه چيست؟
تعريف مُنَقّله چيست؟
تعريف مأمومه چيست؟
تعريف دامغه چيست؟
تعريف جائفه چيست؟ كميسيون احكام تشريح جسد سؤالات:
1. با وجود امكان تهيه جسد كافر از خارج كه مستلزم تعيين بودجه و خريد آن است, آيا واجب است كه مسؤلين ذيربط به آن اقدام نمايند تا از تشريح ميت مسلمان جلوگيرى شود يا خير؟
2. تشريح جسد مسلمانى را كه وصيت كرده بعد از وفاتش وى را تشريح نمايند چيست؟ و اگر وصيت نكرده باشد حكم چيست؟ با علم به اينكه جسد مدتها در دانشكده پزشكى خواهد ماند و دفن ميت تأخير مى افتد و نهايتاً اجزاء بدن دفن خواهد شد.
3. آيا مى توان از اجساد افرادى كه بظاهر مسلمان ـ مسلمان شناسنامه اى ـ هستند و به جرمهاى مختلف مثل ارتداد, فساد اخلاقى و مالى, قاچاق مواد مخدر, مسائل سياسى و… اعدام شده اند و در اختيار دانشكده هاى پزشكى قرار مى گيرد, براى تشريح استفاده نمود؟
4. آيا براى تشخيص علت مرگ كه ناشناخته است جهت پيشرفت علم پزشكى و كمك به نجات و يا درمان بيماران مشابه در آينده اقدام به كالبدگشايى (يا اوتوپسى) نمود؟ (توضيح اينكه اين كالبدگشايى صرفاً براى برداشتن نمونه هايى از امعاء و احشاء مثل كبد, كليه, ريه ها و قلب و غيره بوده و سپس محل شكاف بسته شده و جسد دفن خواهد شد) حكم چيست؟
5. كالبدگشايى براى كشف جرم و شناسايى احتمالى قاتل يا قاتلين چه حكمى دارد؟ مثلاً فردى را ممكن است ابتدا مسموم نموده و سپس در چاه يا رودخانه و… بيندازند و تشخيص مرگ و علت قتل موكول به كالبدشكافى است.
6. كالبدگشايى براى نجات متهم بى گناهى از مرگ در مورد افراد دشمن يا جاسوس و خائن براى كشف اسرار نظامى و مملكتى چه حكمى دارد؟ كميسيون احكام مربوط به آزمايشات مختلف و آزمايشگاهها و راديولوژيها
سؤالات:
1. انجام آزمايشات ضرورى (بويژه خونگيرى) توسط افراد ناهمگن چه حكمى دارد؟
2. نمونه گيرى از افراد ذكورى كه مشكوك به بيماريهاى مقاربتى هستند و بايستى حتماً با نگاه به اعضاء تناسلى و لمس نمونه گيرى كرد, حكم شرعى چيست؟
3. در مواردى كه بدلايل مختلف پزشكى, حقوقى و قضائى, نياز به آزمايش نطفه مرد (اسپرم) مى باشد كه در مورد افراد متأهل تا حدى قابل حل بوده و مى توان با راهنمايى زوج نطفه بطريقه حلال بدست آورده و به آزمايشگاه تحويل نمايد, ولى در مورد افراد مجرد كه ضرورت بررسى نطفه محرز است بايستى از طريق استمناء نطفه (اسپرم) را به آزمايشگاه تحويل دهد راهى غير از انجام اين عمل نيست, تكليف چيست؟ آيا آزمايشگاه و مسؤلين آن در صورت انجام, در معصيت فرد دخيل هستند يا نه؟
4. آيا انجام آزمايشات تشخيصى (گرفتن خون, ادرار, مدفوع و…) نياز به اخذ برائت ذمه از طرف آزمايشگاه دارد؟ يا رضايت ظاهرى بيمار كه مراجعه نموده كفايت مى نمايد؟
5. انجام راديوگرافى (پرتونگارى) تشخيصى در مواردى كه نياز به تزريق ماده حاجب و يا سوزن زدن و نمونه نسج از داخل بدن گرفتن دارد نياز به اخذ برائت كتبى دارد تا در صورت بروز عوارض, پزشك ضامن نباشد؟ يا رضايت ظاهرى و شفاهى كفايت مى نمايد؟ كميسيون احكام مربوط به معاينات پزشكى
سؤالات:
1. معاينات دانشجويان گروه پزشكى براى فراگيرى علم پزشكى چه حكمى دارد؟ با توجه به اينكه مى بايستى حد ضرورت را رعايت نمود, در موارد زير نظر فقها چيست؟
الف. بيمار رضايت به معاينه دانشجويان ندارد و يا اكراه دارد و از طرفى دانشجو موظف است بيمار را دقيقاً معاينه و شرح حال كامل گرفته و در پرونده درج نمايد.
ب. در مورد معايناتى كه استاد مجبور است جهت آموزش انجام دهد و تعدادى دانشجو غيرهمگن بدن بيمار را نگاه و لمس نمايند.
2. معاينات افرادى كه بيمار نيستند و يا بيمارى آشكارى ندارند و براى امورات مختلف (استخدام, سربازى و كارهاى پژوهشى و…) به پزشك معرفى مى گردند, چه حكمى دارد؟ اين مسأله تسرى به افراد همگن و غيرهمگن چگونه است؟
3. بيمارانى كه از طرف محاكم و دادگاه جهت معاينات معرفى مى گردند در موارد زير حكم شرعى چيست؟
الف. زنى را جهت معاينه و تشخيص جنينى كه در رحم دارد به پزشك يا پزشك قانونى معرفى مى نمايند و پزشك قطعاً مى تواند تشخيص دهد كه از نطفه مرد اجنبى حمل برداشته است. تكليف پزشك براى گزارش به محاكم چيست؟ اگر كتمان ننموده و گزارش نمايد, امكان مفسده خانوادگى و حتى خطر جانى براى زن داشته باشد و اگر كتمان نمايد تكليف بچه و شوهر چيست؟
ب. در معايناتى كه پزشك در روى بيماران انجام مى دهد بعضاً متوجه سرى از اسرار بيمار مى شود كه در صورت كتمان نمودن نفع بيمار و اطرافيانش خواهد بود و بيمار اصرار به كتمان دارد كه با مكتوم ماندن آن احتمال مفسده مى رود و اگر به اطلاع مراجع صالحه و ذيربط برساند, نفع و مصلحت عمومى و مملكتى در آن وجود دارد. تكليف پزشك چيست؟ آيا پزشك مى تواند به خاطر حفظ جان و آبرو… كتمان سر نمايد؟
4. مشابه مورد فوق اگر پزشك در معاينات بيماران خود متوجه معتاد بودن جوانى كه درصدد ازدواج است و براى آزمايش صحت مزاج به او مراجعه نموده است, مى گردد. تكليفش چيست؟ به مراجع صالحه اطلاع دهد؟ به خانواده دختر اطلاع دهد؟ موضوع را ناديده انگارد؟ كميسيون احكام مربوط به ديات, حدود و قصاص در حرفه پزشكى
سؤالات مربوط به ديات:
1. ديه چيست؟آيا شرعاً ديه جريمه محسوب مى گردد؟
2. آيا مقدار ديه قابل تغيير است يا نه؟ اگر جواب مثبت است چگونه و از طرف چه كسى؟
3. شش نوع ديه رايج در كتب فقهى و در قانون قابل تغيير است يا نه؟ اگر بلى, چگونه و توسط چه كسى؟
4. آيا درصدهاى ديه (مثلاً ديه كامل,ديه كامل,ديه عضو و…) قابل تغيير است يا نه؟ اگر بلى, چگونه مى توان تغيير داد و چه كسى حق اين كار را دارد؟
5. در مواردى كه به جاى ديه ارش تعلق مى گيرد, تعيين ميزان ارش به چه طريقى است؟ چون ارش قابل تغيير است و ميزان آن با حاكم شرع و يا قاضى است, مى توان ميزان ديه را نيز تغيير داد؟
6. در بعضى از موارد ديه اعضاء در متون فقهى و همچنين در قانون ديات, اصلاح و رفع عيب عضو صدمه ديده را قيد نموده و سپس ميزان ديه را تعيين كرده است. مثال: در مورد شكستن مجموع دو استخوان ترقوه كه ديه كامل دارد و شكستن هر كدام از آنها كه درمان نشود يا با عيب درمان شود نصف ديه كامل است و اگر بخوبى درمان شود چهل دينار (يعنى از 1000 دينار يا 500 دينار پس از درمان به 40 دينار تخفيف يافته است) همچنين در مورد ديه استخوانها اگر درمان و بدون عيب شوند ديه آنها كمتر تعيين شده است؟ سؤالات زير مطرح است:
الف. آيا در منابع فقهى مداركى وجود دارد كه با استفاده آنها بتوان مقدار ديه را پس از اصلاح و رفع عيب از عضو يا اعضاء صدمه ديده تعيين نمود يعنى اصلاح و درمان اعضاء را كه در شرايط كنونى با پيشرفتهاى پزشكى امكان پذير است صرفاً محدود به يك يا چند عضو ننموده بتوان تعميم داد.
ب. در مواردى كه مقدار ديه كمتر از ميزان هزينه درمان است و همچنين در مواردى كه پرداخت ديه موكول به اصلاح و رفع عيب شده (مثال بالا) هزينه درمان انجام شده به عهده چه كسى است؟ جانى يا ضارب؟ يا خود مجنى عليه؟
7. به طور كلى غير از ميزان ديه, خسارت وارده در طول طبابت عضو يا اعضاء صدمه ديده (عوارض ناشى از صدمات كه فى نفسه اتفاق مى افتد و طول درمان و هزينه هاى درمان بالا مى رود) قابل وصول است يا نه؟ فقط طبق موازين شرع و قانون ديه كه پرداخت شد از جانى خسارت مطالبه نمى گردد؟ بويژه در مورد خسارت وارده به اعضاء كه بهره مندى از مواهب عضو سالم را كم نموده يا از بين برده است به عهده كيست؟
8. در شرائط كنونى كه افراد بيمه شده اند و به تدريج بيمه, همگانى مى شود, در مورد صدمات وارده به افراد, هزينه هاى درمان مصدوم توسط بيمه پرداخت مى گردد و ضمناً فرد مصدوم ديه عضو يا اعضاء را هم دريافت مى نمايد. آيا اين كار شرعاً صحيح است؟ آيا هزينه هاى درمان كه توسط مؤسسات بيمه گر پرداخت شده است نبايستى از مبلغ ديه كسر گردد؟ بويژه وقتى كه هر دو طرف دعوى (ضارب و مضروب) بيمه باشند؟ در واقع از صندوق بيمه هزينه مى شود كه متعلق به همه بيمه شونده ها مى باشد آيا مى توان مبلغ مخارج درمان را از مبلغ ديه كسر كرد؟
9. كلاً در مواردى كه در بحث ديات و در قانون نسبت به صدمات اعضاء بحث كافى شده و ضايعات محدودى مطرح و ديه آنان مشخص شده است تعيين ديه ضايعات اتفاقيه به عهده كيست؟
مثلاً در مورد ديه گردن صرفاً شكستگى گردن مطرح شده (كه خود جاى بحث مفصل به لحاظ پزشكى دارد) ولى صدمات وارده به ناى (تراشه), حنجره و اشكالات تنفسى ناشى از آن (غير از اشكالات صوتى), صدمات وارده به عروق بزرگ گردنى كه حتى ممكن است جان مصدوم را به خطر بيندازد و غيره مشخص نشده است. تعيين ديه به اين اعضاء چگونه و به عهده كيست؟
10. در عرف پزشكى و همچنين از نظر مؤسسات بيمه گر وقتى در يك جلسه چندين عمل جراحى روى بدن يك بيمار انجام مى شود هزينه عمل اصلى كامل پرداخت شده ولى هزينه اعمال دوم و سوم و… نصف و ثلث شده و يا پرداخت نمى گردد. يا در مورد ديه خسارت وارده به اعضاء به علت سهل انگارى و يا قصور جراح و يا به علت حوادث غير پزشكى نيز همين طورى محاسبه مى گردد؟ يا نه ديه هر عضو بطور كامل محاسبه و دريافت مى گردد؟ اين تناقض عرف و قوانين رايج بيمه با شرع و قانون ديات چگونه قابل توجيه است؟ سؤالات مربوط به حدود و قصاص:
1. پيوند عضوى كه به علت جارى نمودن حد قطع شده به خود فرد, جايز است يا نه؟
2. پيوند عضو قطع شده به حد به فرد ديگر چگونه است؟
3. پيوند عضو كه به علت قصاص نمودن قطع شده به خود فرد چه حكمى دارد؟ آيا رضايت قصاص كننده بايد جلب شود يا لزومى ندارد (با توجه به ماده 287 قانون كه پيوند قطعه گوش جدا شده به قصاص را جايز مى داند).
4. عضو قطع شده به قصاص متعلق كيست؟ قصاص كننده؟ قصاص شونده يا بيت المال يا حاكم شرع؟ فروش آن چه حكمى دارد؟ پول دريافتى متعلق به كيست؟
5. در قانون, ماده 281 آمده است: اگر گرمى يا سردى هوا موجب سرايت زخم بشود بايد قصاص در هواى معتدل انجام گيرد. آيا مى توان از اين قبيل مسائل فقهى و قانون استفاده نموده, عنوان كرد:
الف. آيا براى جلوگيرى از عفونت زخم و يا سرايت آن مى توان از وسائل پزشكى در شرايط تميز (استريل) استفاده نمود؟
ب. در مورد قصاص مى توان از بى حسى موضعى يا بيهوشى براى كاهش درد استفاده كرد يا صرفاً بايست قصاص مشابه شرايط جانى باشد.
ج. در مورد انجام قصاص آيا مى توان از وسايل تشخيصى و يا درمانى پزشكى كمك گرفت تا حد قصاص بهتر مشخص گرديده و قصاص از حد تجاوز ننمايد؟ كميسيون احكام مربوط به سقط جنين و تنظيم خانواده و تحديد نسل در بيماريهاى مختلف
سؤالات:
سقط جنين از نظر شرع مقدس در بيماريهاى مختلف زير چه حكمى دارد؟
1. در بيماريهايى كه مادر ناچار از معالجه است و معالجه مستلزم اسقاط جنين مى باشد؟ قبل از ولوج روح و بعد از ولوج چه حكمى دارد؟
2. در بيماريهايى كه ادامه حاملگى خطر احتمالى براى مادر دارد, آيا احتمال خطر جانى مى تواند مجوز سقط جنين باشد يا قطعيت خطر جانى و خوف فوت مادر يا خسارت غير قابل درمان به مادر بايستى ملاك باشد.
3. در بيماريهايى كه مادر اگر ادامه حاملگى داشته باشد جنين مرده يا ناقص الخلقه و معلول بدنيا مى آيد و يا مبتلا به بيماريهايى از قبيل تالاسمى و… مى شود, سقط درمانى جايز است يا نه؟ امكان تشخيص اين بيماريهاى قبل از ولوج روح با وسايل تشخيصى وجود دارد.
4. در منابع و عرف پزشكى خطر جانى و مرگ مادر و احتمال عوارض در حاملگى ها و بيماريهاى مختلف با درصد تعيين مى شود (10 درصد, 50درصد و كمتر يا بيشتر). براى سقط درمانى در مواردى كه شرعاً مجوز دارد آيا درصدهاى بالا بايستى ملاك باشد يا موردى و حتى درصد پايين نيز مى تواند مجوز باشد.
5. در تمامى مواردى كه شرعاً مجوز سقط درمانى وجود دارد, ديه حاصل از سقط به عهده كيست؟ و در صورت وصول, ديه به چه كسى مى رسد؟ پدر يا مادر و يا وارث غير مباشر سقط؟
6. بستن لوله هاى رحمى كه متعاقب آن عقيمى دائم مى دهد براى كنترل جمعيت چه حكمى دارد؟
7. بستن لوله هاى منى بر در مردان كه عقيمى دائم مى دهد براى كنترل جمعيت چه حكمى دارد؟
8. بستن لوله هاى رحمى در مادرانى كه اگر حامله شوند جنين حاصله داراى نقص عضو, كرى مادرزادى يا بيماريهاى ژنتيكى مى گردد, چه حكمى دارد؟ آيا اجبار كردن اين قبل خانواده ها كه بچه هاى قبلى آنان دچار نقص عضو يا بيماريهايى مثل تالاسمى و غيره مى باشند براى بستن لوله ها و حامله نشدن چه حكمى دارد؟
9. آيا داشتن بچه زياد (بيش از پنج بچه) با توجه به حاملگى در سنين بالاتر از 35 سال كه خطرات جسمى براى مادر دارند و همچنين براى تنظيم خانواده, مى توان اقدام به بستن لوله ها نمود؟
10. در تمامى موارد كه لوله هاى رحمى يا لوله منى در مردان كه بسته مى شود عقيمى دائم ايجاد مى كند و عمل جراحى باز نمودن لوله ها با درصد موفقيتى نسبتاً كم همراه است (عرف پزشكى تخصصى آمارهاى متفاوتى مى دهند) آيا اين درصد موفقيت مى تواند مجوز شرعى بستن لوله ها باشد؟
*
تلقيح صناعى و بچه آزمايشگاهى (L.V.F)
تلقيح مصنوعى و كمك به زوجهاى نابارور مسأله اى است كه امروزه در جهان گسترش زيادى پيدا نموده است. روشهاى مختلفى براى انجام اين كار معمول است كه ذيلاً بيان مى گردد تا حكم شرعى هر كدام مشخص گردد.
سؤالات:
1. به علت كمى نطفه مرد يا ضعيف بودن آن نياز به تقويت نطفه مرد در خارج از رحم داشته و سپس به رحم همسرش تلقيح مى نمايند (البته با رعايت روشهاى حلال) و بوسيله پزشك همگن در هر مورد, چه حكمى دارد؟
2. به علت نداشتن نطفه مرد, استفاده از نطفه فرد ثالث كه شناخته شده است و يا نطفه مردى كه از محارم مى باشد و يا استفاده از نطفه ناشناخته كه در بانك اسپرم نگهدارى مى شود براى بارورى همسر مرد با روش تلقيح مصنوعى, چه حكمى دارد؟
3. مرد نطفه سالم و قابل بارورى دارد ولى همسرش داراى رحم نيست يا رحم قدرت نگهدارى بچه را ندارد با لقاح نطفه مرد و تخمك زن در خارج از رحم كه به طريقه حلال انجام مى شود آيا اگر اين نطفه بارور شده را در رحم فرد ثالث محرم يا رحم كرايه اى قرار داده شود (بطريقه I.V.F) حكم شرعى موارد زير بيان گردد:
الف. در صورت رشد نطفه بارور شده در رحم زنى كه از محارم است, بچه ملحق به كيست؟ آيا اين بچه با زنى كه حمل برداشته حكم بچه رضاع پيدا مى كند قبل از شير خوردن (با توجه به اينكه 9ماه در رحم او بوده و رشد كرده) پس از شير خوردن از زنى كه وضع حمل كرده چه حكمى دارد؟
ب. در صورت رشد نطفه در رحم كرايه حكم شرعى بچه متولد شده از نظر وراثت, محرميت چيست؟ و به كدام فرد ملحق مى شود به صاحب نطفه يا به زنى كه حمل برداشته است؟ و از نظر وراثت و محرميت و… چگونه است و پس از شير خوردن حكمش چيست؟
4. به دليل نداشتن تخمك در همسر و استفاده از تخمك زن اجنبيه و بارور نمودن آن با اسپرم شوهر در خارج بوسيله دستگاه و گذاشتن نطفه بارور شده در رحم همسر چه حكمى دارد؟
استفاده از اسپرم مرد اجنبى و بارور نمودن آن با تخمك همسر و گذاشتن آن در رحم همسر صاحب نطفه چه حكمى دارد؟
در موارد فوق هم صاحب نطفه مرد اجنبى و هم صاحب تخمك زن ا

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 41  صفحه : 13
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست