responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 4

منزلت فلسفى قاضى سعيد قمى


محسن كديورقاضى سعيد قمى، محمّد بن مفيد؛ شرح توحيد الصدوق، المجلد الاوّل، تصحيح و تعليق دكتر نجفقلى حبيبى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشارات، 1373؛ (مجموعه مصنفات القاضى سعيد القمى، 1) 877ص.

 

1

برخى بر اين باورند كه معرفت و وصول به حقيقت از سه طريق ميسّر است: اوّل، وحى و ظواهر شرع، دوم عقل و استدلال، سوم كشف و شهود. سخن در مقايسه اين سه طريق با يكديگر و امكان اكتفا به هريك و بى نيازى از طرق ديگر و نيز وجه برترى هريك بر ديگرى و يافتن بهترين طريق، به اطناب مى گرايد و مجالى ديگر مى طلبد. حكيمان و عارفان مسلمان از قرن سوم سوداى تأييد متقابل اين طرق و وجه نياز به هرسه و ذومراتب دانستن طريق معرفت و وصول به حقيقت را در سر پرورانده اند. كوششهاى كندى، فارابى، ابن سينا، سهروردى، محى الدين، ابن تركه، غزالى و ابن رشددر اين راه يادكردنى است. امّا بى شك در سازگارى قرآن و برهان و عرفان يا وحى و عقل و دل يا كلام و فلسفه و عرفان، حكمت متعاليه صدرالمتألهين شيرازى يك نقطه عطف است.1 صدرالمتألهين با سودجستن از تجربه پربار گذشتگان آن سه طريق را در يك منظومه منسجم ذوب مى كند و با ديد وحدت بين خود از آنها بزرگراه واحدى مى سازد كه عارف و حكيم و متشرّع هرسه سالك اسفار اربعه مى گردند. نگرش حكيمان مدرسه صدرا به آيات و روايات، ديگر نه نگاه عرضى و تفنّنى است، بلكه رويكردى است به مقوّم ذات حكمت. دست نيازى است به منبعى اصيل كه در مراحلى جز با آن امكان معرفت و وصول نيست. آيات و روايات خبر از بطونى مى دهند كه وراى طور عقل است و حاكى از عوالمى هستند كه سالك طريق كشف و شهود و اشراق با الهام از آنها قوتى جديد يافته به فيض عرشى دست يافته است. لذا تدبر و تعمق در معانى ژرف آيات قرآن و غرر احاديث پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت عصمت، در حكمت متعاليه عين حكمت است.
مؤسس اين طريق، مدّعى است كه با ابتكار عظيم خود به وادى تأمل در آيات الهى و روايات نبوى و ولوى دست يافته است. لذا بى بها نيست اگر گفته شود كه حكيمان مدرسه حكمت متعاليه قبل از آنكه فيلسوف و صوفى باشند، مفسّر و محدثند و عمرى را در دريافت معانى بلند قرآن كريم و مفاهيم والاى نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و اصول كافى و توحيد صدوق صرف كرده اند و با به جا نهادن آثارى گرانبها در تفسير قرآن و روايات معصومين، سهم وافرى را در تفسير متون دينى به خود اختصاص داده اند.
ويژگى تفسير متون دينى در مدرسه حكمت متعاليه، نگاه به آيات و روايات از موضعى فراتر از افق ديد عامّه است. برداشتى است عميقتر از توضيحات لغوى و ادبى و اكتفا به ظواهر الفاظ يا بسنده كردن به مبانى رايج كلامى و با استعانت از تأويلهاى حكمى و عرفانى، كوششى است براى دستيابى به گوهر معانى عميق در وراى حجاب لفظ. مخاطبان اين تفاسير، توده مردم نيستند، بلكه فرهيختگان و برگزيدگان ايشانند. آيات و روايات مأدبه اى است كه براى هر ذائقه اى در هر مرتبه غذايى مناسب دارد. مفسران آيات و روايات، پيش از آن كمتر به نياز روحى و علمى عالمان عنايت كرده بودند و متون دينى را يكسره در حدّ فهم عوام تنزل داده بودند و معناى آنها را در همان ظواهر منحصر كرده بودند. حكيمان اين مدرسه، ضمن اذعان به ظواهر شرع انور و التزام عملى به آنها، در وادى نظر مستوايى بالاتر را اراده كرده اند. از تفاسير متون دينى در مدرسه حكمت متعاليه اين متون منتشر شده و قابل عنايت است:
1ـ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتألهين شيرازى2 2ـ شرح اصول الكافى، صدرالمتألهين شيرازى 3ـ الوافى، ملامحسن فيض كاشانى 4ـ علم اليقين فيض كاشانى 5ـ شرح توحيد الصدوق، قاضى سعيد قمى 6ـ تعليقه هاى مختصر علامه طباطبايى بر بحارالانوار و اصول كافى3 7ـ رسائل التوحيديه علامه طباطبايى4 8ـ الميزان فى تفسير القرآن علامه طباطبايى 9ـ تعليقه هاى علامه شعرانى بر وافى و بر شرح ملاصالح مازندرانى بر اصول و روضه كافى.5
ارزش هر تفسير در گرو توانايى علمى مفسر در حكمت و عرفان و دين است. تفاسير روايى يا قرآنى صدرالمتألهين همانند كتب حكمت و عرفانش مشحون از ابتكارات و تقريرات تازه است. فيض يك مقرّر خوب مبانى استاد است و در حكمت رأيى تازه ارائه نكرده، هرچند در عرفان قويتر از فلسفه و در زمينه آيات و روايات مسلط و متتبّع است. قاضى سعيد قمى در حكمت و عرفان و متون دينى در درجه اى فروتر از استاد خود فيض قرار دارد و به ميزان او به مبانى حكمت متعاليه ايمان نياورده است. در قاضى سعيد نيز بعد عرفانى از بُعد فلسفى اقوى است.

 

2

قاضى سعيد محمّد بن محمّد مفيد قمى (1107ـ1049) از علماى عصر صفوى است كه در جوانى بر فنون طب و حكمت و فقه دست يافت. مدتى طبيب رسمى دربار، و دو دوره قاضى قم بوده و از اين رو به لقب قاضى ملقب شد. در فاصله دو دوره قضاوت، مدتى را در حبس و تبعيد گذراند و آثار خود را در قم و اصفهان تأليف كرده است. دغدغه اصلى قاضى سعيد حل مشكلات اخبار و تطبيق شريعت و عرفان و حكمت است. مدفن او قم، در حوالى حرم حضرت معصومه(س) است.7
قاضى سعيد طب را از پدرش آموخت، حكمت را از مولى رجبعلى تبريزى (م1080) در اصفهان و علوم دينى و عرفان را از ملامحسن فيض كاشانى (م1091) فراگرفت. اينكه آيا قاضى سعيد نزد ملاعبدالرزاق لاهيجى (م1051) حكمة الاشراق خوانده باشد، مورد اختلاف است. افندى در رياض العلماء و به نقل از وى صاحب روضات الجنات و طرائق الحقائق8، وى را شاگرد فياض به حساب آورده اند. هانرى كربن و استاد سيد جلال الدين آشتيانى، قاضى سعيد را متأثّر از درس اشراق فياض دانسته اند.9
اما از آثار قاضى سعيد به رغم تصريح بر شاگرديش در محضر رجبعلى و فيض. تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمى آيد، به علاوه ولادت قاضى تنها دو سال قبل از وفات فيض اتفاق افتاده، چگونه اين طفل دوساله به درك محضر استاد فياض، نائل آمده است؟
قاضى سعيد در فلسفه بيشتر از مولى رجبعلى متأثر است تا از فيض. مولى رجبعلى تبريزى متخلّص به واحد از شاگردان حكيم ميرابوالقاسم فندرسكى استرآبادى (م1050) از حكماى نامدار عصر صفوى و مورد احترام سلاطين صفوى بوده است. وى از حكماى مشاء به حساب مى آيد. در محضر پرفيض او قاضى سعيد قمى، و برادرش حكيم محمّد حسن قمى، ميرقوام الدين حكيم، ملاعباس مولوى صاحب اصول الفوائد، ملامحمّد تنكابنى، ميرقوام الدين رازى و محمّد رفيع پيرزاده تربيت شده اند. پيرزاده تقريرات استاد خود را به نام معارف الهيه10ضبط كرده است. از ملارجبعلى تبريزى رساله اى در اثبات واجب11 و كتابى به نام اصول آصفيه12 به جا مانده است. آثار رجبعلى و تقريرات شاگردانش از دروس وى، حاكى از احاطه وى بر آراى فلسفى است. اما در فلسفه صاحب آراى متفرّدى است كه اشاره به امهات آنها بى وجه نيست:
1ـ وجود در ماسوى اللّه مشترك معنوى، و ميان واجب و ممكن مشترك لفظى است.13
2ـ صفات واجب الوجود عين ذات واجب نيستند. در عين اينكه زايد بر ذات نيز محسوب نمى شوند. واجب صفت ندارد و نسبت صفات كمالى به ذات ربوبى به معناى سلب طرف نقصان است. وجوب وجود و اطلاق موجود بر واجب نيز از اين قاعده مستثنى نيستند. 14
3ـ حركت در جوهر محال است.15
4ـ تركيب وجود و ماهيت تركيبى انضمامى است. وجود زايد بر ماهيت در خارج مى باشد و حمل وجود بر ماهيت نظير حمل اعراض خارجى بر جوهر به حساب مى آيد.16
5ـ ماهيت مجعول اوّل و بالذات و وجود مجعول ثانى و بالعرض است. عليت و تأثير و معلوليت و تأثر در سنخ ماهيات است نه در وجود17.
6ـ وجود ذهنى باطل است. علم نفس به حقايق خارجيه به اعيانشان است نه به صورشان. محسوسات جزئيه به توسط آلت و طبايع كليّه بدون آلت ادراك مى شوند.18
7ـ موضوع فلسفه نه وجود است و نه موجود، بلكه شئ است و شئ مشترك معنوى است.19
8ـ اثبات وجود خداوند از مسائل فلسفى نيست بلكه غايت آن است.20
ملارجبعلى نوعاً به تفردش در آراى يادشده آگاه بوده و گاه به اين تفرد مباهات مى كرده است. رجبعلى افزون از نيم قرن مدرس اوّل حوزه اصفهان بوده است و شاگردانش در حد پرستش او را بزرگ مى داشته اند. قاضى سعيد در مواضع متعددى از آثار خود، استاد را ستوده است. قاضى سعيد اگرچه تا حدود زيادى در محضر فيض از حكمت متعاليه متأثر شده و اين تأثير بويژه در تعليقات او بر اثولوجيا آشكار مى شود، اما تأثير اصلى وى از فيض در عرفان است. به علاوه در تطبيق شريعت و حكمت و طريقت نيز او به فيض وامدار است.

 

3

از قاضى سعيد آثار فراوانى به جا مانده است. با توجه به اينكه ارباب تراجم شاگرد قابل توجهى براى قاضى سعيد ذكر نكرده اند، ظاهراً بايد وى بيشتر به تأليف عنايت كرده باشد تا به تدريس. اكثر آثار وى در شرح احاديث است. همچنين همه آثار وى به استثناى كليد بهشت و اسرار الصنايع به زبان عربى نگاشته شده است. به فارسى و عربى شعر مى سروده و آثارش آكنده از آيات و روايات و كلمات عرفا، حكما، متكلمان، مفسران و محدثان است. به دست آوردن ترتيب زمانى آثار قاضى سعيد كمى دشوار است، چراكه ظاهراً جمعى از اين آثار را در عرض هم مى نگاشته است. روح حاكم بر آثار او عرفانى و صوفى منشانه است، هرچند قالبى كه براى تأليف انتخاب كرده، غالباً قالب فلسفى است. به نظر هانرى كربن: (قاضى سعيد از برجسته ترين نمايندگان عرفانى شيعى امامى است، او شيعى اشراقى بود و همه آثار او مى بايستى مدّتها پيش از اين منتشر مى شد).21 آثار قاضى سعيد را از حيث انتشار به چهار قسم مى توان تقسيم كرد: 1ـ آثارى كه با طبع حروفى منتشر شده است 2ـ آنچه كه با چاپ سنگى طبع شده 3ـ آثار مخطوط 4ـ آثار مفقود و نامشخّص.
اوّل: آثارى كه به طبع حروفى رسيده است:
1ـ كليد بهشت، تصحيح و تعليق سيد محمّد مشكوة، تهران 1356ق.22 اين كتاب مختصر در مبدأ و معاد است و به زبان فارسى و نزديك به فهم عامه، به دور از اصطلاعات و با رعايت جمع بين شريعت و فلسفه نگارش يافته است.
2ـ اسرار العبادات، تصحيح سيد محمّد باقر سبزوارى، تهران 13.23
3ـ تعليقات على اثولوجيا، با تصحيح و مقدمه سيد جلال الدين آشتيانى، تهران 1356.24
اين تعليقات بر چهار ميمر (مقاله) اوّل از ده ميمر اُثولوجيا و ناظر به تعليقات شيخ الرئيس و متأثر از مبانى حكمت متعاليه است. به رغم مقدمه نافع مصحّحِ، طبع تعليقات طبعى غيرمنقح از نسخه اى ناقص است و به تصحيحى مجدد نياز دارد.
4ـ شرح توحيد الصدوق، جلد اوّل، تصحيح و تعليق دكتر نجفقلى حبيبى، تهران 1373.
5ـ از قاضى سعيد دو نامه به استادش فيض كاشانى و پاسخى از فيض كاشانى منتشر شده است. قاضى سعيد در اين نامه ها از فيض تمناى هدايت به وادى عرفان و سلوك را كرده است. (مكاتبات فيض و قاضى سعيد قمى، به كوشش مدرس طباطبايى، تهران 1352). 25
دوّم: آثارى كه با طبع حجرى منتشر شده است:
1ـ رسالة حقيقة الصلوة (مقالة التوحيد). اين رساله مختصر در سال1084 در قم تأليف شده و در حاشيه شرح الهداية الاثيرية صدرالمتألهين شيرازى به طبع رسيده است (تهران 1313ق)26. چكيده رساله اين است كه حقيقت و روح صلوة، توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس.
2ـ الاربعين فى شرح الاحاديث المشكله (تأليف بين سالهاى 1079تا1091) تصحيح عيسى على آبادى، با مقدمه سيد نصرالله تقوى، تهران 1315ق. اين كتاب مهمترين كتاب قاضى سعيد پس از شرح توحيد است. جميع نسخ به جا مانده از اين كتاب ناقص و شامل يك مقدمه و بيست وشش حديث است.

سوّم: آثار مخطوط قاضى سعيد كه هنوز به زيور طبع آراسته نشده است:
1ـ الاربعينيّات لكشف انوار القدسيّات؛ مجموعه اى از ده يا يازده رساله كه قاضى سعيد قبلاً آنها را مستقلاً تصنيف كرد و سپس تصميم به الحاق آنها در مجموعه اربعينيّا گرفت. اين مجموعه در رديف آخرين اثر قاضى محسوب مى شود. وى در نظر داشت در اين مجموعه چهل رساله جمع آورى كند كه عمرش كفاف نداد. رسائل اين مجموعه عبارتند از:
1ـ رساله روح الصلوة.27 تفصيل رساله حقيقة الصلوة سابق الذكر.
2ـ رسالة اشارة و بشارة فى حقيقة الاختلاف الواقع فى القرآت السبع (1089قم).
3ـ الفوائد الرضويه فى شرح حديث سؤال رأس الجالوت من الامام على بن موسى الرضا(ع) فى حقيقة الكفر و الايمان.
4ـ مرقاة الاسرار فى بيان ربط الحادث بالقديم و حدوث العالم (1084قم).
5ـ النفحات الالهيه و الخواطر الالهاميه (1084قم).
6ـ الانوار القدسيه فى تحقيق الهيولى و الصورة (1085قم).
7ـ المقصود الاسنى فى تحقيق ماهية الحركة و وجودها (1088قم).
8ـ الحديقة الوردية فى السوانح المعراجيه.
9ـ رسالة البرهان القاطع و النور الساطع. ترجمه رساله استادش مولى رجبعلى تبريزى از فارسى به عربى.
10ـ الطلايع و البوارق فى تحقيق ان لكل حقيقة من الحقائق الامكانية صورة و ان احسنها الصورة الانسانية (البوارق الملكوتيه). اين رساله مفصل ترين رساله مجموعه اربعينات است.
11ـ شرح حديث الغمامة من اعجاز امير المؤمنين(ع). (اصفهان 1099)
2ـ اسرار الصنايع فى فلسفة بعض العلوم، به فارسى (1080).
3ـ شرح حديث البساط.
4ـ شرح توحيد الصدوق، جلد دوّم، از باب سوّم، تفسير سوره توحيد تا باب 26 معنى الرضا و سخطه عزّوجلّ.
5ـ شرح توحيد الصدوق، جلد سوّم، كه بايد ظاهراً از باب 27 يعنى معنى قوله عزوجل و نفخت فيه من روحى آغاز شده باشد و در سال 1107 از آن فارغ شده است. اين اثر را آخرين اثر وى به حساب آورده اند.
6ـ بخشى از اشعار قاضى سعيد. افزون از دويست بيت در تذكره محمّد نصير نصرت، بيست وهفت بيت در سفينه خوشگوى هندى، نُه بيت در تذكره نصرآبادى، چند بيت در آتشكده آذر.28
چهارم: آثار مفقود و غيرمشخص.
1ـ حاشية شرح الاشارات. رياض العلماء، تصنيف چنين كتابى را به او نسبت مى دهد.29
تأليف چنين كتابى بعيد نيست، چه قاضى سعيد در آثار خود مكرراً از اشارات شيخ و شرح محقق طوسى نقل قول كرده است.
2ـ شرح توحيد صدوق، جلد چهارم. شيخ آقابزرگ، آن را در كرمانشاه ديده است و قراينى نيز بر وجود اين چهار جزء حكايت مى كند30، امّا مشخص نيست كه آيا قاضى سعيد توفيق اتمام شرح توحيد صدوق را يافته است يا نه.
3ـ ديوان اشعار فارسى و عربى. ميرزا صائب (م1081) يك رباعى تقريظ بر ديوان قاضى نوشته بوده كه بيت آخرش اين است:
هر نسخه مناسبت به دردى دارد
اين نسخه هزار درد را درمانست31
از ديوان قاضى سعيد فعلاً اطلاعى در دست نيست و چنانكه گذشت نزديك به سيصد بيت از اشعار او در تذكره هاى سابق الذكر نقل شده است.

 

4

قاضى سعيد در مسائل فلسفى آراى خاصى دارد كه ذكر اهمّ آنها بى فايده نيست:
1ـ اصالت ماهيت و فرعيت وجود (شئ به اصليت اولى است از وجود، پس ثابت شد كه از اين دو اثر شئ اصل است و وجود فرع آن و صفت آن … بايد كه اصليت ماهيت و شئ را باشد و هرگاه ماهيت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نيز او را خواهد بود نه وجود را.)32
2ـ نفى وجود ذهنى و علم حصولى نفس (علم نفس به اشياء حصولى نيست، بلكه حضورى به معناى مشهور هم نيست، چه حضور به معنى مشهور در ميانه جسم و جسمانيات مى باشد و اگر مجازاً گويند كه اشياء همگى حاضرند در نزد نفس، مراد اين معنى خواهد بود كه هيچ يك از اشياء غايب نيستند از نظر نفس عاقله… پس حاضر بودن اشياء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنى مشهور، چه حضور اشياء در نزد نفس شبيه است به حضور معلول نزد علّت.)33
3ـ تجرّد نفوس نباتى، حيوانى و انسانى. (چراكه خواص صور مادى با آنها نيست و حق هم اين است كه آنها هم مجرّدند… نفس مطلقاً مادى نمى تواند بود تا چه رسد به نفس انسانى.)34
4ـ تسلسل را مانند متكلمين بدون شروط اجتماع در وجود و ترتّب باطل مى داند. (غيرمتناهى بودن سلسله اعداد مطلقاً محال است خواه مترتّب باشند چنانكه در سلسله علل فاعليه محتمل است و خواه غيرمترتّب، چنانكه در نفوس انسانى متأخرين مى گويند و مى پندارند كه اين معنى حق و مذهب قدماست.)35
5ـ تجرد قوّه خيالى را برخلاف صدرالمتألهين نفى مى كند (…ولا معنى لكون القوة الخيالية العرضى يبقى مع النفس كما ظنّه الرئيس ولا انها تصير مجرّدة كما قاله الاستاد (اى الصدرا) بل الحق مابينّاه….)36
6ـ حركت جوهريه را در تعليقاتش بر اُثولوجيا انكار مى كند، هرچند لوازم آن را من حيث لا يشعر پذيرفـته است.37
7ـ قول به اشتراك معنوى وجود ميان ممكنات و اشتراك لفظى وجود ميان واجب و ممكن. (هر نفس الامر طبيعت موجود به معناى مشهور در ميان واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ و ممكن الوجود مشترك نمى تواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقيق، اشتراك معنوى واجب الوجود با ممكن الوجود در هيچ وصفى از اوصاف حتى در مفهوم موجود هم ممكن نيست.)38 در شرح توحيد صدوق از نظريه اشتراك معنوى وجود ملاصدرا تعجب مى كند و در ردّ استدلال او مى كوشد.39
لذا در نظر وى مفهوم موجود بما هو موجود مساوى الصدق است با مفهوم ممكن… به جهت آنكه معنى موجود به اين معنى چيزى است صاحب وجود…)40
8ـ قول به اشتراك لفظى جميع صفات بين واجب و ممكن و قول به تنزّه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقاً.
(اتصاف واجب الوجود به هيچ چيز ممكن و محسوس نيست، چرا كه هر صفتى كه هست صفت موجود به معناى مشهور است.)41
9ـ نفى قول به زايد بودن صفات در ذات واجب و نفى قول به عينيت صفات و ذات واجب. (شناعت اين قول بر جميع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد كه هرگز صفت عين ذات نمى تواند بود، همچنانكه ذات غيرعين صفت نمى باشد و معقول نيست كه عقلا به اين قسم مقالات مموّه روى اندود كنند كه هرگاه شكافته شود، بى معنى برآيد كما لايخفى.)42
قاضى سعيد در ذيل حديث ثانى از باب ثانى توحيد صدوق، (و نظام توحيد الله نفى الصفات عنه) آن را تأكيدى بر ابطـال نظريه عينيـت ذات و صفات به حسـاب آورده است.43
10ـ علم واجب تعالى نه حصولى است مثل مشائيين و نه حضورى است به گفته اشراقى ها. (ليكن در نفس الامر هيچ كدام از اين دو مذهب معقول نيست، بلكه تلاش در دانستن كنه علم واجب تعالى و استكشاف از كيفيت آن معقول نيست… پس استكشاف از علم واجب تعالى در حقيقت تلاش محال كردن است.)44 در كتاب اربعين در شرح حديث عمران صابى نيز علم در مرتبه و موطن ذات را انكار كرده است.45
11ـ بحث از واجب الوجود مسأله اى فلسفى نيست (حضرت واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ داخل در تحت هيچ علمى از علوم نيست و نمى تواند بود، حتى در علم الهى همچنانكه مشهور است داخل نمى تواند بود، چه موضوع علم الهى چنانكه مقرّر شده است، مفهوم موجود به معنى مشهور است و از تقرير گذشته معلوم شد كه واجب الوجود ـ تعالى شأنه ـ نه خارج است از اين مفهوم، پس چون داخل در علم الهى تواند بود؟ بلى نهايت آنچه در علم الهى ثابت تواند شد و مى شود اثبات اوست ـ تعالى شأنه.)46
12ـ قول به خلق جميع اشيا از عدم. (كل مصنوع يصدر من الصانعين بامره اذا نسب الى الله فهو مصنوع لا من شئ و اذا نسب الى تلك الواسطه فهو من شئ و هذا عجيب! ولا تعجب من ذلك، فانّ امراللّه كله عجب! و ذلك لما قلنا انّه يمتنع ان يكون للاشياء بالنسبته اليه تقدم او تأخر او سبق او لحوق و الاّ لمااستوى نسبته الى كل شئ بل انّما ذلك بالنظر الى انفسها.)47
13ـ اطلاق واجب الوجود بر خداوند تعالى مجازى است. در ذيل حديث25 باب دوم توحيد صدوق مى نويسد: وجوب و امكان و امتناع اعتبارات ماهيت است به نظر به وجود. اطلاق واجب بر مبدء اوّل تعالى حقيقى و بالذات نيست، بلكه اگر در خبر مروى چنين يافت شد، مجاز است نه حقيقت، زيرا خداوند ماهيت ندارد تا با وجود قياس شود.)48
14ـ زمان سه طبقه دارد: 1ـ زمان فشرده و متراكم، مانند زمان كائنات مادى و مدت حركات حسى 2ـ زمان لطيف، مانند مدت حركات روحانيات مدبّر عالم جسمانى، حركات ملائك به وحى و الهام و نصرت و انتقام، حركات جن و ارواح 3ـ زمان الطف، همچون زمان ارواح عاليه و انوار قادسه. پس هر وجودى داراى مقدار زمان خاص و مشخصى است. ساختهاى سه گانه زمانى با توجه به لطافت شيوه وجودى از عالم محسوس به عالم مثال و از آنجا به عالم معنوى افزايش مى يابد، مقدار زمانى كه به يك وجود معنوى داده شده، مى تواند در اين صورت تمامى وجود را شامل شده، گذشته و آينده را در زمان حال حاضر داشته باشد.49
15ـ معناى ويژه توحيد افعالى، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل، فعل را نيز واحد مى داند. او توحيد افعالى قوم را توحيد ذات و صفات شمرده و به تفصيل در معناى خاص توحيد افعالى از ديدگاه خود در ذيل حديث 25 باب دوم توحيد بحث مى كند.50
آنچه نمونه وار ذكر شد، بخشى از آراى خاص قاضى سعيد است كه بى شك استقصاى تفصيلى اين آرا تنها پس از انتشار مجموعه آثار وى ممكن خواهد بود.

 

5

تأمل در آراى فلسفيِ قاضى سعيد، نشان مى دهد كه اين نظريات بر دو بخش است:
بخشى برگرفته از استادش مولى رجبعلى تبريزى و بخشى وام گرفته از حكمت متعاليه، متّخذ از استاد ديگرش فيض. قاضى سعيد در آراى خاصش كه ذكرش اخيراً گذشت، در مجموع متأثر از رجبعلى است و جز مسأله زمان همه را عيناً از مبانى استادش اخذ كرده است.
ديدگاههاى فلسفى قاضى سعيد دو شكل اساسى دارد:
اوّل: ضعف عمومى مبانى متّخذ از مولى رجبعلى تبريزى. رجبعلى حكيمى مشائى است با تفرّد در حدود ده مسأله مبنايى. از قبيل اشتراك لفظى وجود بين واجب و ممكن، نفى وجود ذهنى، نفى حركت جوهرى، نفى عينيت صفات و ذات در واجب، تركيب انضمامى وجود و ماهيت، اصالت ماهيت در تحقق وجعل. ضعف اين مبانى همگى در جاى خود اثبات شده است. رجبعلى حتى در مبانى يادشده نيز نوآورى ندارد. قبل از او هر يكى از مبانى توسط متكلم يا حكيمى اتخاذ شده بود. براى مثال دوانى به نحوى قبلاً قائل به اشتراك لفظى وجود بين واجب و ممكن شده بود. در بحث صفات واجب بويژه برگرداندن صفات ثبوته به صفات سلبيه و نفى صفات، به معتزله نزديك مى شود. در اصالت ماهيت در تحقق و جعل متأثر، از ميرداماد است. بارى، استدلالهاى رجبعلى و شاگردش قاضى سعيد در بحث اصالت ماهيت از استحسانات لفظى تجاوز نمى كند. در نفى حركت جوهرى قدمى از آراى شيخ الرئيس فراتر ننهاده است. در بخشى از بحث وجود ذهنى اگرچه متأثر از فخر رازى است، اما قول مختار و استدلال استاد و شاگرد در ادراك حضورى حتى در محسوسات، موهون و ضعيف است.
شاهد ضعف اقوال متفرد رجبعلى در فلسفه اين است كه اين مبانى از حوزه درسى شاگردان طبقه اوّل مولى رجبعلى تجاوز نكرده، در سينه همانها دفن شده است. نظريات رجبعلى نه در مجامع علمى پذيرفته شد و نه در كتب فلسفى پس از ايشان نفياً و اثباتاً به بحث گذاشته شد.
به علاوه مبانى يادشده لوازمى دارد كه نه استاد رجبعلى و نه شاگردانش از جمله قاضى سعيد به آنها التفات نكرده اند. لذا فارغ از پذيرش يا عدم پذيرش حكمت متعاليه، مدرسه ملارجبعلى از نوعى ناهماهنگى درونى و عدم انتظام رنج مى برد.51 و دقيقاً همان متفرداتش نسبت به حكمت مشاء، نقاط ضعف و عدم انسجام با ديگر مبانى فلسفى آنها محسوب مى شود. از آنجا كه قاضى سعيد در مبانى فلسفى كلاً متأثر از استادش مولى رجبعلى است، تمامى اشكالات استاد بر شاگرد نيز وارد است.
دوم: آثار قاضى سعيد علاوه بر ضعف عمومى مدرسه فلسفى مولى رجبعلى مشكل ديگرى نيز دچار است و آن ناهماهنگى فلسفه ملا رجبعلى و حكمت متعاليه است. قاضى سعيد بى توجه به لوازم مبانى دو استاد خود كوشيده است تا نسبت به هر دو استاد وفادار بماند.52 اما در موارد اختلاف دو استاد از قبيل اصالت ماهيت يا وجود، حركت جوهرى، وجود ذهنى، اشتراك لفظى يا معنوى وجود، تركيب اتحادى يا انضمامى وجود و ماهيت و بحث صفات واجب مبانى ملارجبعلى را پذيرفته، غافل از اينكه پذيرش اين مبانى لوازمى دارد كه با ديگر مبانى حكمت متعاليه از اساس ناسازگار است. لذا آثار قاضى سعيد علاوه بر اشكالات وارده به مدرسه ملارجبعلى، به تناقض درونى دچار است. از يك سو حركت جوهرى را ابطال كرده، از سوى ديگر به اتحاد نفس با صور عقلى، ارباب انواع و تكامل نفوس راى داده است. جالب اينكه در غالب اين موارد با استفاده از كلمات صدرالمتألهين بدون اينكه ذكرى از وى كند به مناقشه در ديگر آراى صدرا پرداخته است. يا به رغم استفاده فراوان از حكمت متعاليه در بحث از علم واجب، علم حضورى واجب را انكار مى كند. يا اينكه با پذيرش مبناى صدرايى تجرد قوّه خيالى را انكار مى كند. اشكالات قاضى سعيد به حكمت متعاليه غالباً سطحى و نشان از عدم رسوخ مبانى متعاليه در انديشه وى دارد. او در اين اشكالات از افق ديد استاد خود مولى رجبعلى فراتر نرفته است. در موارد متعددى از تعليقات وى بر اُثولوجيا، مطالب اسفار بدون ذكر مأخذ، عليه صدرالمتألهين به كار گرفته شده است.53
به واسطه اين دو مشكل يعنى ناهماهنگى درونى فلسفه مدرسه ملارجبعلى و عدم انسجام آن نظام فلسفى با حكمت متعاليه برگرفته از فيض، سيماى فلسفى قاضى سعيد در آينه آثار مطبوع وى سيمايى ضعيف و خام جلوه مى كند. قاضى سعيد نتوانسته اين دو مبنا را با هم سازگار كند و نظام واحد فلسفى از آن ميان اتخاذ نكرده است.
به طور خلاصه سيماى فلسفى قاضى سعيد را مى توان در اين نكات خلاصه كرد:
1ـ از قاضى سعيد هيچ رأى ابتكارى خاص فلسفى به جا نمانده است.
2ـ در متفردات فلسفى پيرو استادش رجبعلى تبريزى است. اين متفردات نوعاً ضعيف و محجور است.
3ـ در تقرير مبانى حكمت متعاليه راسخ نيست و در مناقشه بر آن برخورد قوى نكرده است.
4ـ فلسفه او از نوعى تناقض و عدم انسجام درونى رنجور است.
لذا بى بها نيست كه او را حكيمى در رديف حكماى طراز چهارم اسلامى به حساب آوريم (نه صاحب مكتب است نه صاحب رأى ابتكارى نه صاحب تقرير قوى و منسجم).
نقطه قوت قاضى سعيد قطعاً در فلسفه او نيست، بلكه در دو مورد ديگر انديشه وى است:
اوّل: تركيب عرفان و شريعت و حكمت.
دوم: روش عرفانى.
بررسى و نقد مبانى قاضى سعيد در دو مورد فوق مجالى ديگر مى طلبد. هرچند در اين دو مورد مقام علمى قاضى سعيد بى شك فراتر از مقام فلسفى وى و فروتر از استادش فيض است و به لحاظ عرفانى نيز جز نقل آراى ابن عربى و تبيين آنها از وى مطلب ديگرى ديده نمى شود.

 

6

قاضى سعيد قمى در جلد اوّل شرح توحيد صدوق تنها به شرح باب اوّل و دوم توحيد صدوق توفيق يافته است. پس از مقدمه كوتاهى، در باب اوّل يعنى (فى ثواب الموحدين و العارفين) 35 حديث را مختصراً شرح كرده است. وى در باب دوم، به طور مبسوط به تبيين مفاد احاديث پرداخته، در اين باب يعنى باب توحيد و تشبيه 36 حديث مفصلاً مورد بحث قرار گرفته. مفصلترين شرح مربوط به احاديث سه گانه در خطب اميرالمؤمنين(ع) و نيز حديث 25يعنى حديث (الحمدلله الذى لامن شئ كان) اختصاص يافته در پايان آخرين حديث كتاب يعنى حديث عبدالعظيم حسنى، قاضى سعيد، سه مبحث را مستقلاً و مبسوطاً مورد بحث قرار داده است:
بحث اوّل در ضرورت نبوت، حجت و امام. بحث دوم در معراج و قبر و قيامت كه خلاصه اى از رساله معراجيه وى است. بحث سوم كه مفصلترين بحث مستقل كتاب است، اسرار الفرائض نام دارد و نزديك يك چهارم حجم كتاب را به خود اختصاص داده است. اسرار الفرائض كه تلخيص از كتاب اسرار العبادات وى است از دلكش ترين مباحث كتاب است و تبحّر خاص قاضى سعيد در مباحث عرفانى را نشان مى دهد و در آن از فتوحات محيى الدين بسيار سود جسته و با ابواب مشابه محجة البيضاء قابل مقايسه است. بخشى از آراى قاضى سعيد در راز معنوى خانه كعبه به شدت نظر هانرى كربن را به خود جلب كرده در تحليل و توصيف آن در تطبيق با عرفان غربى قلم زده است.54
نيمى از حجم كتاب در شرح 71 روايت توحيد صدوق است و نيمه ديگر در مباحث مستقل عرفانى. مقايسه شرح قاضى سعيد با شرح فيض و صدرالمتألهين در روايات مشابه بحثى شايسته است و مجالى ديگر مى طلبد.

 

7

اخيراً جلد اوّل شرح توحيد صدوق قاضى سعيد قمى به عنوان اولين جلد از مجموعه مصنفات قاضى سعيد قمى با تصحيح و تعليق دكتر نجفقلى حبيبى منتشر شده است.ظاهراً دغدغه اصلى مصحّح به شهادت آثار تصحيح شده55 و مقالات معدودى كه از وى منتشر شده،56 تطبيق شريعت و حكمت و عرفان است. تصحيح آثار فلسفى و عرفانى بى شك خدمتى به فرهنگ معاصر است، هرچند در تصحيحات منتشره در نيم قرن اخير غالباً اولويتها رعايت نشده و بخشى از مهمترين متون فلسفى عرفانيِ دست اوّل، هنوز اسير طبع حجرى يا گنجينه مخطوطات كتابخانه هاست، از قبيل تعليقات صدرالمتألهين بر شفا و حكمة الاشراق، شرح حكمة الاشراق قطب الدين شيرازى، اكثر آثار فلسفى ميرداماد و تقريباً تمامى آثار فلسفى مكتب عقلى شيراز.57
درباره اين تصحيح نكات ذيل يادكردنى است:
1ـ مصحّح محترم از ميان نسخ متعدّد جلد اوّلِ شرح توحيد صدوق، سه نسخه را برگزيده، به روش گزينش موردى مبادرت به تصحيح متن كرده است و آنچه ناصواب دانسته، به عنوان نسخه بدل در حاشيه آورده است. در مقدمه آمده است كه پس از اتمام طبع كتاب نسخه نفيسى با تعليقات حكيم مولى على نورى به دست وى رسيده كه متأسفانه نه به مشخصات نسخه اخير و دليل نفاست آن اشاره كرده و نه به مشخصّات آن نسخ متعدد و دليل گزينش اين سه نسخه برگزيده از ميان آنها. با توجه به اينكه از جلد دوم شرح توحيد صدوق قاضى سعيد، نسخه اى به خط شارح در دست است58 و با عنايت به اينكه از وفات شارح كمتر از 310سال گذشته است، اينكه آيا نسخه خطى مصنف از جلد اوّل باقى مانده است يا نه، قابل تحقيق است. هرچند دو نسخه از سه نسخه مورد اعتماد مصحّح از نسخ مورد اجازه شارح بوده است. بنابراين مناسب بود عكس صفحات ابتدا و انتهاى نسخ همراه با اجازه نامه هاى شارح در اول كتاب آورده مى شد. ارزش اجازه نامه نسخه اوّل بويژه از آن روست كه چه بسا ممكن است كمكى كند به شناخت محشى مهدى نام كتاب كه غالباً گستاخانه بر قاضى سعيد تاخته است.
2ـ بر متن مصحّح كتاب چهار نوع حاشيه مشاهده مى شود: 1ـ حواشى مختصر و معدود شارح كه با علامت (منه) مشخص است.2ـ حواشى يكى از شاگردان شارح به نام مهدى، داراى اجازه روايى از شارح و غالباً در نقض آراى خاص شارح. 3ـ حواشى مختصر حكيم مولى على نورى بر صد صفحه اوّل كتاب كه مجموعاً در دوازده صفحه در انتهاى كتاب آمده است. 4ـ نسخه بدلها و تعليقه هاى مصحّح كتاب كه مصروف نشانى مصادر به كار رفته در متن است.
3ـ آيات و روايات با اعراب كامل و حروف مشخص درج شده اند، هكذا اعلام و اسامى كتب با حروفى متمايز از متن مشخص شده اند و براى مطالب كتاب عناوينى از جانب مصحّح برگزار شده اند. متن با قواعد جديد كتابت تزيين شده و نسبتاً كم غلط است.
4ـ مصحّح محترم در يافتن مصادر اقوال فراوانى كه شارح به نقل آنها مبادرت كرده، زحمت فراوانى متحمّل شده است. نشانى آيات، روايات، اشعار، اقوال برگرفته از اعلام و كتب مشخص، اقوال برگرفته از عناوينى از قبيل بعض العرفاء، بعض اهل المعرفة، قيل و مانند آنها، ارجاعات شارح به مطالب آينده يا گذشته، در پاورقى به اسلوب علمى ارائه شده و از امتيازات اين چاپ به شمار مى آيد. گاهى بعضى لغات دشوار متن نيز توضيح داده شده است. با توجه به تلخيص اقوال منقول از جانب شارح و عدم ذكر گوينده يا كتاب به طور صريح، يافتن مصادر اصلى كارى ساده نبوده است. امّا با وجود زحمت فراوان مصحّح، موارد متعدّدى از متن بدون ذكر مصادر اصلى اقوال، رها شده است؛ براى نمونه:
1ـ روايات منقول از اميرالمؤمنين(ع) در صفحات 174و541 استخراج نشده است.
2ـ قول فارابى در صفحه 131.
3ـ قول شيخ الرئيس منقول از شفا صفحه 205.
4ـ قول منقول از اخوان الصفا صفحه540.
5ـ قول افلاطون در صفحات 131و 572.
6ـ قول ارسطو در صفحه131.
7ـ قول شيخ يونانى در صفحه131.
8ـ شعر عربى صفحات 173و174.
9ـ قول بعض العرفاء صفحه174 و بعض ارباب المعرفه در صفحه196و201.
10ـ قول منقول از حكمت متعاليه در صفحه82.
11ـ اقوال منقول از قاطبة الحكماء وطائفة من العرفاء و جمهور حكماء الهند در صفحه568 از مصادر اصلى.
5ـ مصحّح محترم كتاب در مقدمه كتاب، در ذكر اساتيد قاضى سعيد، به حق ملا عبدالرزاق لاهيجى را به عنوان استاد قاضى سعيد به رسميت نشناخته است.59 اما در حاشيه كتاب در ذيل حاشيه مهدى كه به شارح اعتراض كرده، آورده است:
ـ (اقول: فى هذا الكلام تعريض للشارح حيث قرء عند مولى محسن الفيض الكاشانى و عبدالرزاق اللاهيجى و هما من تلامذة صدرالدين الشيرازى و هو محيى مراسم الحكمة الحقه فكيف طعن باستاذ استاذه؟) 60
ظاهراً نام عبدالرزاق لاهيجى در حاشيه فوق مى بايد حذف شود.
6ـ از مزاياى كتاب، هشت فهرست فنى آن است. فهرست آيات، روايات، احاديث، امكنه، اعلام، كتب، مصادر كتب، موضوعات كتاب و از همه مهمتر فهرست مفردات فنيه و افكار رئيسه كه در استفاده از مضامين مختلف كتاب بسيار كارساز است.
7ـ اين كتاب نخستين جلد از مجموعه مصنفات قاضى سعيد قمى است. بى شك مجلدات دوم و سوم شرح توحيد مجلّدات بعدى اين مجموعه خواهد بود. ظاهراً علت انتخاب شرح توحيد به عنوان اولين جلد از مجموعه مصنفات، اهميت وافر اين كتاب در بين آثار قاضى سعيد است. شرح توحيد مهمترين و مفصلترين و احتمالاً مجلدات اخير آن آخرين آثار وى به شمار مى آيد. اميد است كه به همت مصحّح محترم بزودى شاهد انتشار ديگر مجلّدات مجموعه مصنفات قاضى سعيد قمى باشيم.
8ـ شروح توحيد صدوق عبارتند از: انس الوحيد فى شرح التوحيد، از محدث جزائرى، سيد نعمت الله (م1112) 2ـ شرح اميرعلى نايب الصداره قم 3ـ شرح فارسى مولى محمّد باقر بن محمّد مؤمن سبزوارى (م1090)61 كه هيچ يك تاكنون به زيور طبع آراسته نشده است. بى شك شرح توحيد قاضى سعيد قمى برترين شروح صدوق به شمار مى آيد و احياى آن در حكم احياى يكى از آثار عرفانى روايى سلف صالح به حساب مى آيد.
9ـ مناسب بود موارد اقتباس قاضى سعيد از مصنفات فيض كاشانى در وافى، حق اليقين، محجة البيضاء، اصول المعارف و مانند آن مشخص شود و در احاديث مشابه شرح قاضى سعيد با شرح اصول كافى صدرالمتألهين مقايسه گردد و در آراى متفرد فلسفى به آثار ملا رجبعلى استناد گردد. چنين ارجاعاتى كه اميدواريم در ديگر مجلدات مجموعه مصنفات شاهد آن باشيم، كارآيى متن را افزون مى كند. ضمناً مقايسه موارد مشابه از آثار قاضى سعيد با يكديگر بسيار مفيد خواهد بود. براى مثال ارجاع بحث اسرار الفرائض شرح توحيد الصدوق به كتاب اسرار العبادات همو كه پيشتر به چاپ رسيده است، يا ارجاع بحث معراج شرح توحيد الصدوق به (رساله الحديقة الوردية فى السوانح المعراجيه) از خودِ او.
10ـ كتاب فاقد مقدّمه تحليلى مطالب است. اگرچه مصحّح محترم به واسطه عدم انتشار آثار قاضى سعيد از اين باب عذر خواسته و اين مهم را تا انتشار كامل مجموعه مصنفات قاضى سعيد به تأخير انداخته، امّا ظاهراً تحليل آراى شارح بر مبناى مطالب همين جلد نيز ميسر بود و (الميسور لايسقط بالمعسور).
مصحّح فاضل شرح توحيد الصدوق، در دو تصحيح ديگرش شرح دعاء الصباح و شرح دعاى جوشن كبير حكيم سبزوارى نيز از ارائه مقدمه تحليلى خوددارى كرده است. شيوه اى كه او در مقدّمه بر رساله شيخ الاشراق پيش گرفته بود، مى بايست در سه تصحيح بعدى وى نيز به كار گرفته مى شد. اميدواريم در مقدمه جلد دوّم مجموعه مصنفات اين نقيصه مهمّ جبران گردد.62 ارزش نگارش مقدّمه تحليلى قطعاً كمتر از تصحيح متن نيست و انتشار متون مصحَّح بدون مقدمه تحليلى مطالب از مصححين عادى پذيرفته نيست چه رسد به اساتيد محترم كه مى بايست كار ايشان سرمشق ديگران واقع گردد.
اميد آنكه با رفع نواقص جزئى يادشده، بزودى شاهد انتشار كامل مجموعه مصنفات قاضى سعيد قمى باشيم. سعى مصحّح فاضل در احياى روشمند آثار ارزشمند فلسفى و عرفانى مشكور باد.

 

پاورقى:
1. ر.ك: مقاله (انديشه هاى جديد و ارزش تفكر فلسفى صدرالمتألهين)، به قلم نگارنده، كيهان انديشه، شماره50، مهرـ آبان 1372، ص86ـ103.
2. صدرالمتألهين، تفسير القرآن الكريم، تصحيح محمّد خواجوى، مقدمه محسن بيدارفر، قم، انتشارات بيدار، 1366، چاپ دوم (7جلد).
3. اين تعليقه هاى مختصر اما ارزشمند در ذيل بحار و كافى چاپ تهران مندرج است. ر.ك: مقاله (عقل و دين از نگاه محدث و حكيم) به قلم نگارنده، كيهان انديشه، شماره44، مهرـ آبان 1371، ص14ـ37.
4. الطباطبايى، السيد محمّدحسين؛ رسائل التوحيدية، قم، بنيـاد علمى فكرى استاد علامه طباطبايى، [بى تا] شامل هفت رساله: التوحيد، الاسماء، الافعال، الوسائط، الانسان قبل الدنيا، الانسان بعد الدنيا.
5. تعليقه هاى علامه شعرانى در طبع 1382ق تهران، شرح مولى صالح مازندرانى چاپ شده است. اما تعليقه هاى ايشان بر وافى به طور گزينشى و نه كامل در طبع وافى اصفهان، 1406ق منتشر شده، اميد آنكه تعليقه هاى ارزشمند ايشان بر وافى مستقلاً و كامل به چاپ برسد.
6. افزون از مصادر ترجمه قاضى سعيد كه دكتر حبيبى در صفحه اوّل جلد اوّل شرح عقايد الصدوق قاضى سعيد آورده است، رجوع كنيد به: كربن، هانرى؛ تاريخ فلسفه اسلامى، جلد دوّم، ترجمه جواد طباطبايى، تهران، انتشارات كوير، 1370، ص165ـ167.
7. مدفن قاضى سعيد در كنار مدفن حكيم هيدجى، در چند مترى مدفن ابن بابويه جنب مدرسه آيت الله العظمى گلپايگانى روبروى پارك سوم خرداد قم واقع است.
8. الميرزا عبدالله الافندى الاصفهانى، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق السيد احمد الحسينى، قم 1401، ج2، ص284 (و قد قرأ فى اوائل امره الحكميات فى قم على المولى عبدالرزاق اللاهيجى).
9. كربن، هانرى، تاريخ فلسفه اسلامى، ترجمه جواد طباطبايى، ج2، ص165.
10. منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ج2، تهيه و مقدمه و تعليق از سيد جلال الدين آشتيانى، بخشى از المعارف الالهيه، ص448ـ449.
11. ملارجبعلى تبريزى، رساله اثبات واجب، در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى ايران، ص220ـ243.
12. منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ج1، گزيده اى از رساله آصفيه (الاصل الاصيل) ص244ـ271.
13. منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، رساله اثبات واجب، ج1، ص222.
14. همان، ص231.
15. همان، ص254 از رساله آصفيه.
16. همان، ص257.
17. منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ج2، المعارف الالهيه، پيرزاده. (تقريرات درس مولى رجبعلى تبريزى)، ص486 و ج1، ص259 از رساله آصفيه.
18. همان، ج1، ص262.
19. همان، ج2، ص465.
20. همان، ج2، ص452.
21. كربن، تاريخ فلسفه اسلامى، ج2، ص165.
22. چاپ دوم، كليد بهشت، تهران، انتشارات الزهراء، 1362.
23. انتشارات دانشگاه تهران.
24. اين كتاب دو گونه چاپ شده است: 1ـ مستقل، انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران. 2ـ در ضمن مجموعه منتخباتى از آثار حكماى ايران، ج3، مشهد، 1355، سلسله انتشارات انجمن فلسفه.
25. مجله وحيد، شماره مسلسل117، شهريور 1352، ص667تا678.
26. شرح الهداية الاثيرية، ص357ـ362.
27. دكتر حبيبى، رساله اوّل الاربعينيّات را همين رساله حقيقة الصلوة شمرده، (مقدّمه شرح عقايد الصدوق، ج1)، حال آنكه مرحوم مشكوة، رساله اول الاربعينيات را رساله روح الصلوة ذكر كرده است. ر.ك: مقدمه كليد بهشت.
28. سيد محمد مشكوة، مقدمه كليد بهشت، قاضى سعيد قمى، ص11.
29. رياض العلماء، ج2، ص284.
30. الطهرانى، الشيخ آقا بزرگ، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج15، ص153. ذيل شرح توحيد الصدوق، شماره 522.
31. مشكوة، مقدمه، كليد بهشت قاضى سعيد قمى، ص11.
32. قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص54.
33. همان، ص109.
34. همان، ص106.
35. همان، ص50.
36. قاضى سعيد، رسالة الطلائع و البوارق، (مخطوط) به نقل از آشتيانى، مقدمه اُثولوجيا، ص9.
37. تعليقات قاضى سعيد قمى بر اُثولوجيا، تصحيح آشتيانى، ص154ـ156.
38. قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص64.
39. قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق، ج1، ص243.
40. قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص64.
41. همان، ص69.
42. همان، ص68ـ71.
43. قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق، ج1، ص115ـ117.
44. قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص75.
45. قاضى سعيد قمى، شرح الاربعين، به نقل از آشتيانى، حاشيه اُثولوجيا، ص158.
46. قاضى سعيد قمى، كليد بهشت، ص66.
47. قاضى سعيد قمى، شرح توحيد الصدوق، ج1، 202.
48. همان، ص383، در ذيل اين مطلب محشى مجهول (احتمالاً مهدى شاگرد شارح) نوشته است: (هذا الكلام منه، لشئ عجاب، فوايلاه! وهل يتكلم هذا الكلام من له ادنى تميّز فى المرام فاصوله الباطلة فى هذا الكتاب كثيرة على مايخفى ولايخفى احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول يوجب الوهن فى فهمه و هدم بنائه فلهذا لم يشتهر هذا الكتاب و لم يعدّ [صاحبه] من العلماء ذوى الاعتبار.)
49. همان، ج1، ص152.
50. همان، ج1، ص396ـ397، جهت مقايسه رأى قاضى سعيد در باب زمان با آراى ديگر حكيمان مسلمان رجوع كنيد به رساله (زمان در فلسفه اسلامى)، به قلم نگارنده، قم، 1372.
51. رجوع كنيد به نقدهاى استاد سيد جلال الدين آشتيانى در تعليقه بر آثار ملا رجبعلى تبريزى در جلد اوّل منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص218ـ271.
52. استاد آشتيانى در جلد سوم منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ص17و18 نوشته است: (قاضى سعيد در مشرب فلسفه و عرفان تابع استاد عظيم خود علاّمه كاشانى ملامحسن فيض و او تلميذ محض و مقرّر بدون چون و چراى ملاصدرا است. چون قاضى از حوزه تدريس ملاعبدالرزاق و معاصر وى ملارجبعلى بهره برده است گاهى بر مبانى ملاصدرا مناقشه مى نمايد كه بر طبق مبانى و قواعدى (كه از باب تأثر زياد از استاد خود فيض) پذيرفته است و در واقع همه مطالب او بر آن قواعد استوار است، اين اشكالات بى اصل و غيروارد است. از اين جهت بعضى از اساتيد چندان توجّهى به او ننموده اند و او را غيرمتضلّع در حكمت نظرى دانسته اند. به عقيده حقير حق آن است كه او در حكمت متعاليه تضلّع و تخصّص تام نظير آخوند نورى و تلاميذ او ندارد؛ ولى از باب اينكه مدّتها به درس فيض حاضر نشده است، قهراً كثيرى از مبانى اين حكمت را پذيرفته است… قاضى سعيد در تصوف بيشتر از فلسفه نظرى خبرگى دارد…).
53. ر.ك: مقدمه استاد آشتيانى بر تعليقه قاضى سعيد بر اُثولوجيا، ص5.
54. كربن، هانرى، خانه كعبه و راز معنوى آن از نظر قاضى سعيد قمى (1103/1691) مجله چند زبانه ارانوس كه در زوريخ سويس چاپ شده است: Eranos - Jahrbuch - XXXIV/1965 بخش اوّل اين مقاله توسط بزرگ نادرزاد از فرانسوى به فارسى ترجمه شده و در مجله معارف اسلامى سازمان اوقاف چاپ شده است. ص34ـ46.
55. سه رساله از شيخ اشراق شهاب الدين يحيى سهروردى، (الالواح العمادية، حكمة التصوف، اللمحات) تصحيح و مقدمه نجفقلى حبيبى، تهران، 1397ق، انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران. شرح دعاء الصباح، حكيم سبزوارى، تحقيق دكتر نجفقلى حبيبى، تهران 1372، انتشارات دانشگاه تهران، 2177. شرح الاسماء (شرح دعاء الجوشن الكبير)، حكيم سبزوارى، تحقيق دكتر نجفقلى حبيبى، تهران 1372، انتشارات دانشگاه تهران، 2178. تبصرة المبتدى و تذكرة المنتهى، صدرالدين قونوى، تصحيح نجفقلى حبيبى، نشريه معارف، دوره دوم، شماره1، تهران 1364، ص69ـ128. الرسالة الاولى فى المقدمات و تقاسيم العلوم من رسائل الشجرة الالهية فى علوم الحقائق الربانية ـ شمس الدين محمّد شهرزورى ـ تصحيح و تقديم نجفقلى حبيبى؛ مقالات و بررسيها، دفتر58ـ57، 74ـ1373، ص131ـ165.
56. مقاله (آيات قرآنى در توجيه آراء فلسفى از نظر سهروردى) مجموعه سخنرانيهاى هفتمين كنگره تحقيقات ايرانى، تهران 1355، جلد سوم، انتشارات دانشگاه ملى ايران، ص50ـ75. مقاله منابع نو افلاطونى در فلسفه شهاب الدين سهروردى، مجموعه سخنرانيهاى ششمين كنگره تحقيقات ايرانى، انتشارات دانشگاه آذرآبادگان، 1357جلد دوم، ص96ـ106. مقاله مقايسه سه منظومه فلسفى (غررالفوايد، فيض البارى و تحفه الحكيم) كنگره حكيم سبزوارى، 1372، ص1ـ13 مقاله برخورد ابن جوزى با احياءالعلوم غزالى (كنگره امام محمّد غزالى) 1373.
57. از جمله كتبى كه چاپ آنها بايسته است، دو بخش اوّل و دوم كتاب اللمحات سهروردى است، يعنى العلم الاوّل فى المنطق و العلم الثانى فى الطبيعى. دكتر حبيبى بخش سوم آن را در كتاب سه رساله از شيخ اشراق منتشر كرده است(1356) و دو بخش ديگر را هنوز به طالبان متون اصيل فلسفى عرضه نكرده اند.
58. مشكوة، سيد محمّد، مقدمه كليد بهشت، قاضى سعيد قمى، ص14.
59. مقدمه دكتر حبيبى بر جلد اوّل شرح توحيد الصدوق، ص7.
60. همان، ص118.
61. الطهرانى، الذريعه، ج15، ص154.
62. براى نمونه: مقدمه فرانسوى كربن بر مجموعه مصنفات شيخ اشراق مى بايد سرمشق مصححين ايرانى قرار گيرد. نيز مقدمه هاى تحليلى استاد آشتيانى بر تصحيحات متون، فارغ از بعضى تكرارها و تاريخ نگاريهاى طولانى، حاوى نكات بديع فلسفى است.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 4
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست