responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 12

معرفى‌هاى اجمالى


سرآغاز نوانديشى معاصر (دينى و غيردينى): تاريخچه پيدايى و برآمدن انديشه نوين (دينى و غيردينى) در ايران و ديگر كشورهاى مسلمان نشين (از سده نوزدهم تا اوايل سده بيستم). مقصود فراستخواه. (چاپ اوّل: تهران, شركت سهامى انتشار, 1373). 544ص, وزيرى.
اين كتاب تحقيق مفصّل و مستندى است درباره تاريخ و چگونگى پيدا شدن جريان روشنفكرى (دينى و غيردينى) در ايران و ديگر كشورهاى اسلامى. دامنه تحقيق حاضر از قرن نوزدهم ميلادى تا اوايل قرن بيستم است. نويسنده در اين تحقيق با نگرش اسلامى به تبيين روشنفكرى پرداخته و ضمن توصيف مسائل, باختصار در مقام تحليل نيز بوده است.
مطالب كتاب در شش بخش گنجانيده شده و نويسنده وعده داده است در آينده بخشهاى بعدى كتاب, كه شامل كارنامه روشنفكرى, خصوصاً در ايران پس از مشروطه است, منتشر خواهد شد.
در بخش اوّل كتاب با عنوان (اشاره اى به تاريخ تحول فكرى در ايران, سده سيزده (نوزده ميلادى)) (ص15ـ126), پس از اشاره به دوره عباس ميرزا و قائم مقام و اميركبير و نخستين آشناييهاى ايرانيها با دانشمندان غربى و چگونگى نوانديشيهاى آن دوره و برخى از كتابهاى اجتماعى و سياسى كه در آن هنگام تأليف شد, به (احوال و آراى بارزترين نمايندگان آزادانديشى و نوگرايى در نيمه دوم سده سيزده و اوايل سده چهارده هجرى) پرداخته شده است: ميرزا فتحعلى آخوندزاده (ص61ـ81), ميرزا ملكم خان ناظم الدوله (ص81ـ99), ميرزا (عبدالحسين) آقاخان كرمانى (ص99ـ109), ميرزا حسين خان قزوينى سپهسالار اعظم (ص109ـ115), ميرزا يوسف خان مستشارالدوله تبريزى (ص115ـ118), ميرزا عبدالرحيم طالبوف تبريزى (ص118ـ126).
در بخش دوم ذيل عنوان (روايتى گذرا از تحولات جوامع عربى و ترك) (ص127ـ143), اشارات مختصرى به جريانهاى روشنفكرى در سوريه, لبنان, عثمانى (تركيه) و مصر شده است.
در بخش سوم با عنوان (مصاحبه اى سرپايى با آزادانديشان غيردينى و تجددخواهان دين نگر در ديار عرب) (ص145ـ248) به انديشه هاى اينان پرداخته شده است: رفاعه رافع الطهطاوى, سيد جمال الدين حسينى اسدآبادى, شيخ محمدعبده, محمدرشيد رضا, عبدالرحمن كواكبى, على عبدالرزّاق مصرى, يعقوب صرّوف, شبلى شميل, جرجى زيدان, مصطفى سباعى, اخوان المسلمين, سيد قطب, قاسم امين, طه حسين. در ضمن اين بخش بحثى باعنوان (مناظره اى بين معتقدان به حكومت اسلامى و قائلان به حكومت غيردينى و عرفى) گشوده شده (ص214ـ217) و چكيده مناظره اى كه ميان چند تن از معتقدان به حكومت اسلامى و معتقدان به حكومت غيردينى (عرفى) در مصر انجام يافته, آورده شده است. آنگاه به چند تلقى ديگر از تمايز (دين و حكومت) اشاره شده است(ص217ـ227). (ناسيوناليسم و نوانديشان) (ص234ـ238) عنوان بحث ديگرى است كه در اين بخش آورده شده است.
در بخش چهارم ذيل عنوان (سفرى كوتاه به شبه قاره هند و پاكستان) (ص249ـ307) نخست به انديشه هاى تنى چند از اصلاح طلبان در بخش هندويى فرهنگ هند اشاره شده كه عبارتند از: روى, تاگور, گاندى و نهرو. آنگاه از رابطه هندويان و مسلمانان سخن رفته و پس از اشاره اى به (زمينه تاريخى نوانديشى و اصلاح طلبى در بخش اسلامى فرهنگ هند), به انديشه هاى سيد احمد خان هندى و اقبال لاهورى پرداخته شده است. نويسنده درباره اقبال به تفصيل سخن گفته (ص268ـ307) و به شرح عقايد او درباره (فلسفه خودى), (بازسازى انديشه دينى), (معرفت شناسى), (رنسانس اسلامى) و… پرداخته است.
(نگاهى به نهضت مشروطه در ايران), عنوان بخش پنجم كتاب (ص309ـ421) است. در آغاز اين بخش گفته شده كه نهضت مشروطه در ايران, (ماده اى از بيرون, صورتى از درون) داشت.(ص310ـ313). آنگاه به (مطبوعات, كتب, انجمنها و مدارس جديد) به عنوان پديده هاى نو در دوره منتهى به نهضت مشروطه, اشاره رفته است(ص313ـ 329). سپس به بررسى كشاكشهاى دينى در نهضت مشروطه و تبيين عقايد و موافقان و مخالفان درباره آن پرداخته شده و گزارشى از برداشتهاى متضاد هردو دسته از اسلام (در موافقت و مخالفت با مشروطه) ارائه شده است.
عنوان بخش ششم كتاب (ص423ـ476) چنين است: ارزشيابى و داورى در كار (آزادفكران غيردينى) و (نوگرايان دينى). در آغاز اين بخش به (برخى از موانع و نيز كاستيهاى نوانديشى دينى و حركتى مذهبى) (ص424ـ427) اشاره رفته و سپس به وضع فكر دينى در دوره مشروطه و علل مخالفت متشرّعان با آن پرداخته شده است (ص427ـ 431). (منطق نوگرايان دينى در مقابل آزادانديشى غيردينى يا ضددينى) (ص431ـ434) بحث بعدى اين بخش است. در اين بحث به مشكلاتى كه در مقابل روشنفكران دينى در دوره مشروطه بوده, اشاره شده است. در ادامه به تبيين ديدگاه روشنفكران دينى به دين و سنّتهاى دينى پرداخته شده است. (ص434ـ473).
كتاب حاضر اثرى است خواندنى و قابل تأمل. نويسنده براى به سامان كردن اين اثر رنج تتبّع را بر خود هموار ساخته و در تحليل رويدادها از ساده سازى مسائل پرهيز كرده و كوشيده است به هر رويدادى با همه پيچيدگيها و جوانب آن بنگرد. در بررسى شخصيتها نيز از سفيد و سياه كردن آنها دورى جسته و باز هم كوشيده به ابعاد مختلف هر شخصيّت بنگرد و از مطلق سازى بپرهيزد. خواننده اين كتاب گرچه ممكن است آن را خالى از كاستى نبيند و يا با برخى از داوريها و برداشتهاى نويسنده موافق نباشد, امّا كتاب حاضر را اثرى خواندنى خواهد يافت. اميد است جلد بعدى كتاب بزودى منتشر شود. محمّد اسفنديارى المقنع, الشيخ الأقدام أبى جعفر الصّدوق, محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى, المتوفّى سنه381هـ. تحقيق: مؤسسة الأمام الهادى (قم, مؤسسة الأمام الهادى, 1415), 612ص, وزيرى.
فقه از آغوش حديث سر برآورد و در دامن آن برآمد و رشد كرد. فقيهان در آغاز احاديث را عرضه مى كردند و در پايه آن احكام شرعى را ارائه مى دادند. گو اينكه برخى پنداشته اند كه فقه شيعه در دوران حضور امامان(ع) دامنه اى بسيار محدود داشته است; زيرا با وجود آن بزرگواران و امكان دسترسى بدانان مجالى براى اجتهاد و فقاهت نبود (يادنامه شيخ طوسى ج3/329) امّا اين پندار چندان به صواب نيست. يكى بدان جهت كه امامان شيعه(ع) در راه ايجاد زمينه هاى فكرى تعقلى و استدلال, تشويقها و تحسينها فراوانى داشته اند و در مسائل فقهى با طرح اين نكته كه بيان اصول و قواعد كلى وظيفه ما و تفريع و استنتاج احكام جزئى به عهده شماست, عملاً آنان را به تفقّه و اجتهاد مى خواندند (السرائر, ج3/575, وسائل الشيعه, ج18/41) دو ديگر آنكه آنان به روشنى طرز اجتهاد صحيح و روش فقه استدلالى را براساس سنّت پيروى نموده و از اين راه تبعيت از آن را به ياران و اصحاب خويش مى آموختند و چون كسانى از آنها را در مقام اجتهاد و افتا مى يافتند, ترغيب و تشويق مى كردند. سه ديگر آنكه از بسيارى از اصحاب امامان(ع) آرا و اجتهادات فقهى دقيقى در مآخذ فقهى توان يافت; مانند فضل بن شاذان نيشابورى, يونس بن عبدالرحمن, زرارة بن اعين كوفى, محمّد بن ابى عمير و… و نيز توان گفت كه برخى از ياران بزرگ امامان(ع) كه متهم به قياس و اجتهاد رأى شده اند ـ بدان گونه كه در عامه بوده است و برخى از فقيهان بدان اشاره كرده اند ـ در حقيقت پيرو روش فقهى استدلالى و تحليلى بوده اند و نه پيرو قياس سنى (رجال السيد بحرالعلوم, ج3/215 كشف القناع/83) با اين همه و با تأكيد و تكيه بر اينكه نوعى جنبش استدلالى و اجتهادى و تعقّلى كه در مسائل فقهى با در نظر گرفتن احكام و ضوابط كلى قرآن و حديثى به اجتهاد معتقد بوده و عملى مى كرده است; بايد گفت كه فتوا و اظهارنظر فقيهان در اين دوره غالباً از حوزه نقل روايات همراه با اسناد (چونان مسانيد معروف عامّه) فراتر نمى رفت به ديگر سخن آنان بعد از درنگريستن به روايات و مراعات ضوابط استنباط و اجتهاد و تمييز صحيح از سقيم احاديث آنها را در مجموعه هايى براساس ابواب فقه گرد مى آوردند. بدين سان آثار فقهى آنان همان مسانيدى است كه با عناوين الأصل, الكتاب, الجامع, المسائل و… مشهور است و اين شيوه تا پايان سده سوّم ادامه داشت. (منابعِ اين سير گذرا را در مقام
يى ديگر آورده ام, آينه پژوهش شماره4/19 مقاله (تطور فقه شيعه و جايگاه سرائر در آن))
عرضه نصوص روايات با حذف اسناد و با اندكى افزودنيها در آغاز و يا فرجام روايات در قالب فتوى, پس از دقت و تمييز صحيح از ناصحيح, شيوه ديگرى در نگارش فقه بود كه از آغاز سالهاى قرن چهارم پديد آمد. از اوّلين كوشندگان در اين مرحله بايد از فقيه و محدّث عاليقدر على بن الحسين بن موسى بن بابويه ياد كرد كه كتاب (الشرائع) را براى فرزندش نگاشت و به رساله على بن بابويه مشهور شد. (بنگريد به مقاله ياد شده) اين شيوه پس از ابن بابويه ادامه يافت و فرزند برومند آن بزرگوار صدوق فقيهان محمّد بن على بن حسين بن بابويه قمى با نگارش دو اثر ارجمند (المقنع) و (الهدايه) در كمال اين شيوه كوشيد. وى در مقدمه كتاب نوشته است:
اين كتاب را (مقنع) ناميدم كه خواننده اش را بسنده است. اسناد روايات را حذف كردم تا همراه گيرى آن دشوار نباشد و بر خاطر سپردن آن سخت نشود و خواننده آن كسل نگردد. تمام آنچه در اين كتاب عرضه كرده ام در اصول مشايخ علما و فقها موثق ـ كه بى كران رحمت خداوندى بر آنها باد ـ موجود است. (المقنع ص 5)
المقنع يكبار به همراه برخى از آثار كهن فقهى در يك مجموعه و با عنوان (الجوامع الفقهيه) نشر يافته است و بار ديگر همراه با (الهدايه) به چاپ سنگى و به سال 1376 سومين بار همراه (فقه الرضا) نشر يافته است باز هم به چاپ سنگى. آنگاه به سال 1377هـ با تحقيق و تصحيح و همراه (الهدايه) نشر يافت.
با اين همه تصحيح دقيق و تعليق و تحقيق استوار و كارآمد آن ضرورى مى نمود كه اكنون به همت والاى تنى چند از محققان در مؤسسه امام هادى(ع) به گونه اى بس كارآمد و ارجمند و چشمنواز عرضه شده است. محققان كتاب را براساس هفت نسخه مقابله, تصحيح و تحقيق كرده اند و در كار اين پژوهش سختكوشانه كوشيده اند تا متنى استوار عرضه كنند و منابع و مصادر و تمام متن كتاب را به دقت نشان دهند. اين منبع يابى با توجه به چگونگى كتاب كه در آغاز بدان اشاره كرديم, بسى مهم است. تمام متن دقيقاً مصدريابى شده است بجز نه مورد در ص121 و177 و318 و332 و…. متن كتاب را افزون بر مقابله با نسخه هاى خطّى با كتابهاى فقهى مهمى چون, مختلف, ذكرى و مسالك الأفهام و آثار حديثى چونان وسائل الشيعه بحارالأنوار و مستدرك الوسائل مقابله كرده اند. شهيد ثانى ـ رضوان الله عليه ـ نسخه اى به خط مؤلف از اين كتاب را در اختيار داشته است (مسالك الأفهام, ج2/87). بزرگواران ديگر نيز روشن است كه مستقيماً از اين كتاب نقل مى كرده اند. محققان در كندوكاو از منابع آن به مواردى دست يافته اند كه در كتابهاى يادشده از (المقنع) نقل شده و اكنون در نسخه هاى خطى موجود نيست آن موارد را كه حدود چهل مورد است در داخل كروشه به متن افزوده اند و در پانوشتها بدان تصريح كرده اند. (ر.ك: ص66, 69, 114, 243, 251, 355, 356, 406, 440, 464 و…)
در عرضه متن شيوه تلفيق را به كار گرفته اند و كوشيده اند تا متنى استوار و دقيق و صحيح را عرضه كنند. در پانوشتها برخى از عبارات مبهم و واژه هاى دشوارياب را معنا كرده اند و موارد اختلاف اقوال مصنف را در اين كتاب و ساير آثارش نمايانده اند. فتاوى و احكامى را كه شيخ صدوق(ره) برخلاف مشهور اظهارنظر كرده است, گزارش كرده اند. برخى از اعلام و جايها را توضيح داده اند و اشارات مؤلف به مواضع بحث را نيز نمايانده اند و در پايان فهارس بسيار دقيق و كارآمدى تنظيم كرده اند. از جمله فهرست اعلام, كنيه ها و لقبها, امتها و طائفه ها, روزها و حادثه هاى مشهور و….
حروفچينى, صحافى و صفحه آرايى كتاب نيز پاكيزه و چشمنواز است, به دست اندركاران پژوهش اين اثر در مؤسسه امام هادى(ع) كه از سر اخلاص بدين تلاش فاخر دست يازيده اند و بدون هيچ يادكردى از خود اين اثر ارجمند را بدين آراستگى عرضه كرده اند, دست مريزاد گفته, براى ايشان آرزوى توفيق داريم. محمّدعلى مهدوى راد غاية المراد فى شرح نكت الارشاد, شهيد اول; و حاشية الارشاد, شهيد ثانى ج1, تحقيق: مركز الابحاث والدراسات الاسلاميه, 1414هـ ق. 416«511ص وزيرى.
ارشاد الاذهان الى احكام الايمان از آيت الله جمال الدين حسن بن يوسف معروف به علامه حلى رضوان الله عليه (648 ـ 726) در نظم و ترتيب منطقى مباحث فقهى از كتابهاى كم نظير فقه شيعه به شمار مى رود. اين كتاب كه يك دوره كامل فقه است, داراى پانزده هزار مساله مى باشد (ر.ك: الذريعه ج1, ص510). تفاوت اصلى آن با دو كتاب فقهى ديگر علامه قواعد الاحكام و تحرير الاحكام, موجز و فشرده بودن عبارتهاى اين آن است.
ارشاد هميشه مورد توجه محققان بزرگ بوده به طورى كه بيش از پنجاه شرح و حاشيه بر آن نوشته شده است. مجمع الفائدة والبرهان محقق اردبيلى, ذخيرةالمعاد محقق سبزوارى, روض الجنان شهيد ثانى طهارة و زكاة شيخ انصارى شرحهاى بر اين كتابند.
غاية المراد فى شرح نكت الارشاد از مهمترين شرحهاى ارشاد است. حضرت آيت الله بهجت ـ حفظه الله تعالى ـ شهيد اول را افقه فقهاء شيعه مى داند و آيت الله خوئى ـ رضوان الله عليه ـ فرموده: (واضح أن الشهيد ممتاز فى فهم كلمات الفقهاء بل قيل إنّه لسان الفقهاء) (مصباح الفقاهة ج7 ص20) وگرچه فخرالمحققين ـ رحمة الله عليه ـ در دقت و آشنايى با كلمات فقهاى مقدّم بر افرادى چون محقق ثانى كركى ـ قدس سره ـ است (ر.ك: مكاسب ص63) و دقتهاى عقلى و فلسفى فخرالدين زبانزد است اما دقتهاى فقهى و آشنايى با مذاق شارع و كلمات اساطين فقه در شهيد اول بى نظير مى باشد.
محمدبن مكى معروف به شهيد اول (حدود724ـ786) در موجزنويسى معروف است. كتابهاى لمعه, دروس و بيان از اين مقوله اند. يكى از آثار فقهى شهيد غاية المراد است كه از آن به (شرح ارشاد) و (حاشيه ارشاد) و (نكت ارشاد) نيز تعبير مى شود و چون در اين كتاب از بعضى كتابهايى نقل مى كند كه به ما نرسيده اند (مقدمه كتاب ص268) اهميت آن افزون گشته است.
زين الدين بن على معروف به شهيد ثانى (911ـ965) روض الجنان را به عنوان شرح بر ارشاد نوشته است كه متأسفانه كامل نيست و دو حاشيه نيز بر آن دارد كه يكى از آنها در دست نيست و ديگرى يعنى حاشيه مورد بحث تاكنون چاپ نشده بود.
برادر بزرگوارم دانشمند و محقق سختكوش حضرت آقاى شيخ رضا مختارى دام توفيقه ـ پس از تصحيح منية المراد به تصحيح غايةالمراد و حاشيه ارشاد پرداخت و چند سال كار شبانه روزى و مداوم با نهايت دقت بر اين كتاب انجام داد كه خود شاهد قسمتى از زحمات طاقت فرساى او بودم. تصحيح اين دو كتاب يكى از كم نظيرترين تحقيقاتى است كه تاكنون در ايران انجام شده است. در اين كتاب اولاً متن ارشاد الاذهان دوباره تحقيق و اعراب گذارى شده و گرچه قبلاً توسط دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين تحقيق و چاپ شده بود, ولى اشتباهاتى در آن وجود داشت (مقدمه كتاب, ص328) كه تحقيق مجدد را مى طلبيد.
حضرت آقاى مختارى از ميان 55نسخه خطى غايةالمراد هفت نسخه را كه بهتر از همه بوده, انتخاب كرده و به تقويم نصّ آن پرداخته است در اين تصحيح از آوردن نسخه بدلهاى زياد كه تنها به شلوغ كردن كتاب و مشوش شدن آن بر خواننده مى انجامد, خوددارى شده و مصحح تنها نسخه بدلهاى ضرورى را آورده است و خود به دنبال يافتن بهترين و نزديكترين عبارت به نوشته مؤلف بوده است. روشن است كه آوردن همه نسخه بدلها به معنى جمع كردن چند نسخه خطى در يك نسخه چاپى است و اين گونه تحقيق را هر شخصى مى تواند انجام دهد, اما مهم پيدا كردن داورى و قضاوت بين آن نسخه بدلها است كه در اين تصحيح انجام شده است. اعراب گذارى تمام كتاب, تخريج آيات و احاديث و اقوال و آرا از منابع اصلى و توضيح عبارتهاى مشكل كتاب و بيان شرح حال افراد غيرمشهور از ديگر كارهايى است كه در اين تصحيح انجام شده است. همه اين مراحل بر حاشيه ارشاد نيز عملى شده است.
در اين تصحيح محقق محترم را حجج اسلام آقايان على اكبر زمانى نژاد, على مختارى و سيد ابوالحسن مطلبى يارى كرده اند.
آنچه كه در اين تصحيح بسيار چشمگير است و بايد نقطه عطفى در تاريخ تصحيح انتقادى متون به شمار رود, مقدمه چهارصد صفحه اى اين كتاب است كه مصحح محترم به تنهايى و با چند سال تلاش خستگى ناپذير انجام داده است. اين مقدمه كه خود حديثى مفصل است داراى چهار باب و يك خاتمه است. باب اول درباره علامه حلى و كتاب ارشاد است. باب دوم ـ كه طولانى ترين قسمت مقدمه است ـ به شهيد اول و غايةالمراد اختصاص دارد. باب سوم شهيد ثانى و حاشيه او را معرفى مى كند, و باب چهارم چگونگى تصحيح ارشاد و غايةالمراد و حاشيه ارشاد را بيان مى كند. و براى تأليف آن از منابع فراوان چاپى و خطى استفاده شده است.
به هرحال اين جلد ـ كه جلد اول از يك مجموعه چهارجلدى است ـ از كتاب طهارت تا كتاب جهاد را دربر دارد و در بالاى هر صفحه متن ارشاد را با حروف بزرگ و با خط افقى زير آن كاملاً مشخص كرده و پس از آن غايةالمراد با حروف كوچكتر و با خط افقى غيركامل و پس از آن حاشيه ارشاد با حروف ريزتر و نيم خط در پاورقى تعليقات مصحح آورده شده است. در پايان توفيق مسؤولان محترم مركز مطالعات تحقيقات اسلامى دفتر تبليغات اسلامى را براى تكميل اين تصحيح و چاپ و نشر سه جلد باقى مانده ٌآن, از خداى بزرگ مسألت دارم. احمدى عابدى مناظرات فى الأمامه, عبدالله الحسين. (چاپ اول: قم, انوار الهدى, 1415). 730ص, وزيرى.
پس از رحلت رسول الله (ص) كه آرمان بلند آن بزرگوار جامه عمل نپوشيد و انديشه والاى آن حضرت درباره خلافت كه به وحى الهى بارهاى بار از آن سخن گفته بود و بر مردم ابلاغ كرده بود; در غوغاسالارى صحنه آفرينان و در كشاكش شگفت و وحشتناك سياست بازان در زير خروارها غرض و كششها و كوششهايِ آميخته به مرض مدفون گشت; و مآلاً جامه به قامت ديگران كشيده شد. پيشوايى امت و رهبرى جامعه مطرحترين مسأله هماره جامعه اسلامى مى گشت, بدانسان كه به گفته شهرستانى: براى هيچ مسأله اى چونان امامت شمشيرهاى آخته بركشيده نشد (الملل والنحل, ج1/5)
على(ع) براى بازگرداندن آب رفته, به جوى, بسيار تلاش كرد و براى روشنگرى درباره خلافت حق و حق خلافت بسى سخن گفت و حقايق را برنمود. ياران پاكيزه خوى و بُرنادل آن بزرگوار نيز چنين كردند و چون ديگرسانى خلافت را در راهى ديگر بدانسان يافتند كه درافتادن با آن را به مصلحت امت نيافتند و رويارويى را ضربه اى بنيادكن بر پيكر, آيين نوپاى دانستند, دم فروبستند و (استخوان بر گلو و خار بر چشم) تمامت رنجها را برتافتند و مظلوميتها را به جان خريدند.
با اين همه على(ع) و يارانش, هرگز از حضور فرهنگى, ارشادى و هدايتى روى برنتافتند و بدين سان جاى جاى جايگاه والاى على(ع) را در امامت مطرح كردند و حقايق را در گفتگو, مناظره ها و رويارويى عريان و آشكار برنمودند. (از موضع على(ع) و يارانش و عالمان و فرهيختگان مكتب علوى در مقامى ديگر به اجمال سخن گفته ام بنگريد به: يادنامه استاد محمدتقى شريعتى, ص467, مقاله نگاهى به خلافت و ولايت از نظر قرآن و سنت و منابع آن) اين كتاب گزارش اين گفتگوها و روياروييها است درباره امامت.
مؤلف در آغاز از مناظره سخن گفته است و از شرايط و ويژگيهاى آن در فرهنگ اسلامى و آنگاه تاريخچه مناظره و احتجاج در فر هنگ اسلامى را بازگفته و احتجاجها, گفتگوها و شكوه هاى على(ع) را در جريان خلافت گزارش كرده است (ص36ـ50).
پس از آن خطبه ها و احتجاجهاى فاطمه اطهر(س) در مسجد نبوى و در حضور زنان مهاجر و انصار آمده است (ص51ـ53). مواضع بنى هاشم و استوارانديشان از اصحاب على(ع) در برابر خلافت و گفتگوها و مناظره هاى تنى چند از هوشمندانى كه چگونگى ديگرسانى در جريان سياست را بر نمى تابيدند, در صفحات بعدى كتاب آمده است (ص54 ـ 59). پس از اين گزارش هفتاد ودو گفتگو و بحث و مناظره درباره امامت, خلافت, تشيع و جريانهاى گوناگونى كه به گونه اى با مسأله امامت پيوند داشته, گزارش شده است.
مناظره عباس بن عبدالمطلب با شيخين (ص59), گفتگوهاى ابن عباس با عمر و ديگران(ص69 به بعد) گفتگوى وى با خوارج (ص79) مباحثه محمد بن ابى بكر با معاويه (ص86), گفتگوى خواندنى و مهم عبدالله بن جعفر با معاويه (ص92 به بعد), مناظره أروى دختر هوشمند و برنادل حارث بن عبدالمطلب با معاويه(ص115), گفتار كوبنده و شكوهمند ارميّه حجونيّه با معاويه(ص120), مناظره هشام بن حكم با برخى از متكلمان در مجلس رشيد و گفتگوى وى با يحيى برمكى و ديگران (ص140ـ166), مناظره سخنور چيره دست و نستوه علوى مؤمن طاق با افراد مختلف (ص167ـ178), مناظره مأمون با عالمان عامه درباره خلافت و على ـ عليه السلام ـ (ص197 به بعد), گفتگوى فضل بن شاذان نيشابورى با گروهى از دگرانديشان (ص248), گفتگوى معلم امت و حماسه بان بزرگ تشيع, شيخ مفيد با عالمان عامّه (ص275), گفتگوها و مناظره هاى سيد بن طاوس با برخى از عالمان (ص316 به بعد), مناظره علاّمه حلّى, ابن ابى جمهور احسائى و ديگر عالمان و مدافعان ارجمند امامت و ولايت در صفحات ديگر اين كتاب گزارش شده است.
نكته جالب توجه در اين بحثها و گفتگوها, ادب بحث و مناظره است. گفتگوها به دور از احساس و عاطفه و با تكيه بر منطق و استدلال و بهره ورى از آيات و روايات و نصوص تاريخى و گاه آميخته به مطايبه هاى شيرين و خواندنى عرضه شده است. محقق و مؤلف كتاب منابع و مآخذ مناظره ها را در پايان آنها آورده است و تمام آيات, احاديث, نقلها و مستندات گفتگوها را منبع يابى كرده و مصادر مآخذ فراوانى براى احاديث و نقلها آورده است و گاهى بخشهايى از متن گفتگوها را كه مبهم مى نموده است, توضيح داده و بدين سان بر سودمندى كتاب افزوده است. از گفتگوهاى عرضه شده در اين مجموعه, دو گفتگوى بلند تاكنون چاپ نشده است و مؤلف آنها را با مراجعه به نسخه هاى موجود تصحيح و تحقيق كرده و در اين مجموعه نشر داده است. آن دو گفتگو عبارتند از:
1. گفتگوى ابن أبى جمهور احسائى با يكى از عالمان هرات در خراسان كه وى آن را براساس نسخه اى موجود در كتابخانه آيت الله العظمى نجفى مرعشى تصحيح و تحقيق كرده است. (3470 ـ 408)
2. گفتگوى است با فردى به نام قطب الدين عيسى از عالمان اهل سنت. مناظره كننده او را به دانش و انصاف ستوده و يادآور شده است كه در محضر او برخى از كتب كلامى از جمله شرح تجريد را به درس خوانده است. امّا از نام ونشان مناظره كننده اثرى نيست. اين گفتگو نيز براساس نسخه خطى محفوظ در كتابخانه يادشده تحقيق و تصحيح شده است(409ـ417).
محقق و مؤلف در پايان فهارس سودمند و كارآمدى بر كتاب افزوده است; از جمله: فهرست آيات روايات, آثار و اقوال, اعلام, نامهاى مطهّر اهل بيت(ع), اعلام, كنيه ها و لقبها, شعرها, مذهبها, فرقه ها و قبيله ها, واقعه ها و حادثه ها و….
كتاب بر روى هم اثرى است ارجمند و خواندنى و تحقيق آن نيز استوار و سودمند. محمّدعلى مهدوى راد مفتاح النّجات. شيخ احمد جام نامقى (ژنده پيل). با تصحيحِ دكتر على فاضل (چاپ دوم: تهران, پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى, 1373) 396ص, وزيرى.
شيخى است بزرگوار در خطّه جام
يك لحظه به هند است و دگر لحظه به شام
هر حاجت و مطلوب كه خواهى بطلب
از بارگه قطب يقين, احمد جام
آثار شيخ الاسلام احمد جام ـ همچون آثارِ بسيارى ديگر از نويسندگانِ سده هاى گذشته ـ در زبان تذكره ها و كتب تاريخ و ادبيات, دچار تشويش و تشتّت است و در تعداد و نام كتب وى اختلاف فراوان است, اما قولى كه همه بر آن اتفاق دارند, اين است كه احمد جام چهارده كتاب و رساله به نثر و ديوانى شعر از خود باقى گذارده است.
بارى نوشته هايى كه از اين پيرِ روشن ضمير و صاحبدلِ فرزانه خراسان درنيمه اول سده ششم هجرى باقى مانده, نمايانگر اين است كه (همگى به پارسى روان و ساده و غالباً برمبناى لهجه تخاطب و محاوره و نگارش يافته, علاوه بر ارزش بسيارى كه از نظر اشتمال بر احوال و عقايد عرفا و آداب و فرهنگ غنى تصوّف دارد, از لحاظ ثبت و ضبط بخشِ بسيارى از لغات سره و اصطلاحات شيرين و ريشه دار زبان ما, نيز سزاوار كمال عنايت و توجه است و به سبب قدمت 900ساله خود, به عنوان سندى معتبر و مسلّم و يادگارى كهن و گرانبها از نخستين روزگاران زبان و ادب پارسى به شمار مى رود.)
(مفتاح النّجات) نيز از شمار آثار پُربار احمد جام است كه با نثرى دلنشين و بيان سخنانى دلاويز در معارف و تعاليم صوفيه, سعى در تلفيق ماهرانه باريكترين انديشه هاى عارفانه با عقايد اهل سنّت دارد.
موضوع كتاب در باب تائبان و روش ايشان, كيفيّت امر و نهى, كسب و كار, قناعت, تفويض, توكّل, سماع درويشان, زاويه دارى و آيين آن, پيران و مرشدان راستين و نشانه هاى ايشان, خانقاه دارى چگونه بايستى, روش صدّيقان و ابدال و مردان حق, صفت ارباب حقيقت, اهميّت علم آموزى و ارزش كسب معرفت, نشان, عالمان حقيقى و آن كسانى كه در طلب دانشند نه نمايش, ناداشتان و خرقه پوشان رياكار و پرهيز از ايشان, دورى جستن از خامّى و تعصّب و مذهب گرى, ترغيب شاگردان و مريدان به بازگذاردن درِِ سراى به روى مسلمان و جهود و گبر و ترسا و دريغ نداشتنِ نان خود از ايشان.
مصحّح درباره هدف احمد جام از نگارش اين كتاب مى نويسد: احمد جام (مفتاح النجات) را به سال 522هـ.ق در 82سالگى و همان گونه كه خود در مقدمه اعلام مى دارد, به مناسبت توبه فرزندش خواجه نجم الدين ابوبكر از نابسامانى و باز آمدن وى به تعبير پدر (از مجالست پراكندگان و اهل فساد با مجالست و صحبت عزيزان درگاه) و استدعاى وى از شيخ نوشته است.
مصحح محترم در مقدمه ممتع خود بر كتاب, به تفصيل در باب زندگانى و شرح احوال و درگذشت شيخِ جام و موقعيت مزار و آرامگاه وى و نيز مساجد وابسته به مزار و يادگارى هاى مزار, سخن گفته است. همچنين پيش از آغازِ متن, حاصل تحقيقات و مطالعات خويش را درباره آثارِ احمد جام (در 55صفحه) فراروى خواننده نهاده است.
مفتاح النجات در يك مقدمه, هفت باب و دو فصل تدوين يافته است. مصنّف سبب تبويب كتاب را به هفت باب در آغاز به تفصيل بيان مى دارد و به خوانندگان چنين توصيه مى كند: (… هركه اين كتاب را برخوانَد, چنان بايد كه مذهب گرى و تعصّب نكند و خصومت گرى و هرچه بدين انواع بازگردد, همه با يك سو نهَد و به تأمّل در اين كتاب نظر كند…) و نيز نهاد و محتواى كتاب را بر خواننده چنين عرضه مى دارد: (…از همه ريب و عيب, و هوا و بدعت و مخالفت و طريق اهل فتنه و زيغ جويان دور و از جمله ضلالت ها و بطلان و ميل و محابا و بيم شحنه و سلطان و تقليد مقلدان زدوده… هرچه به لفظ موجزتر و مختصرتر بنوشتم, تا به حجم كمتر باشد و نويسندگان و طالبان را در خواندن و نبشتن آنها رغبت افزايد… ما اين كتاب را بر درجه اختصار نهاديم, امّا در معانى وافر و كامل است…) (مقدّمه مصحّح, ص26)
محقّق سختكوش همچنين يادداشتها و توضيحات خود را بر متن كتاب كه تهيّه و تنظيم آنها مربوط به سال 1347 خورشيدى بوده است, در اين مجلد به شكلى مستقل و مهذّب آورده است. از ديگر بخشهاى مفيد كتاب كه حاصل زحمات مصحّح است, بخش مربوط به جمع آورى (احاديث مستندِ مصنّف در مفتاح النجات همراه با توضيحى مختصر) است. كتاب همچنين به اسلوب پژوهشهاى آكادميك, مجهز به فهرستهاى جامعى است كه شاملِ فهرست آيات, احاديث, تركيبات و كنايات, اعلام و منابع و مآخذ مى گردد.
در پايان, روا نيست كه از آوردن سطرى چند از پندهاى دلنشين شيخ جام, دريغ ورزيم و خواننده را از فيضى هرچند اندك بى بهره بگذاريم.
(و دنيا دشمن خداست; هركه با دشمنِ كسى دوستى كند, دوستيِ آن كس راست نيايد. پس به همه حال هركه دعوى دوستى خداى تعالى كند, بايد كه هرچه حق تعالى دشمن دارد, او دشمن دارد و هرچه او دوست دارد, آن كس هم دوست دارد و مردمان در مثَل, چنين گويند:
هركه با دشمن من دوستى آغاز كند
درِِ وحشت كه فرابسته بُوَد, باز كند.)
(مفتاح النجات, باب هفتم, ص179) محمّدرضا موحّدى مستند الشيعة فى أحكام الشريعة, ملااحمد نراقى, تحقيق مؤسسه آل البيت عليهم السلام لإحيا التراث, ج1و2, قم, 1415ق. 52«416 , وزيرى.
ملااحمد بن ملامحمد مهدى نراقى (1185 ـ 1245هـ ق) همچون پدر خود از علماى بزرگ و ناشناخته است جامعيت و ذوالفنون بودن او با شيخ بهايى قابل مقايسه است. براى اهميت و مقام رفيع علمى و اخلاقى او همين بس كه شخصى چون شيخ اعظم انصارى به سراغ او رفته و از محضرش كسب فيض كرده است.
مرحوم نراقى در رياضيات و فلكيات, فلسفه و منطق و كلام, فقه و اصول, ادبيات و عرفان و شعر, اخلاق و تفسير استادى زبردست بوده و تاليفات متعدد و متنوعى در اين علوم از خود بجاى گذاشته است. كتاب معراج السعاده او هنوز بهترين كتاب اخلاق به زبان فارسى و جامع السعادات پدرش بهترين كتاب اخلاقى به زبان عربى به شمار مى رود.
ملااحمد نراقى اكثر درسهاى خود را نزد پدرش ملامهدى فراگرفته است و جامعيت و ذوالفنون بودن پدر, فرزند خود را نيز جامع الاطراف تربيت نمود و مصداق عالى (الولد سرّ ابيه) گرديد. در بسيارى از تاليفات ملااحمد متأثربودن او از پدر خود روشن است; مثلاً پدرش (معتمد الشيعة فى احكام الشريعة) نوشت و او (مستند الشيعة فى احكام الشريعة) را. با اين تفاوت كه معتمد بسيار مختصر است و مستند بسيار مفصل. پدر, مثنوى طائر قدسى را و پسر مثنوى طاقديس را, پدر جامع السعادات را تاليف كرد و پسر معراج السعاده را كه ترجمه آن است با اضافاتى, و پدر مشكلات العلوم را و پسر خزائن را و نيز پدر تجريد الاصول را و پسر شرح آن را.
كتابِ مستند يكى از متون بسيار دقيق فقه استدلالى و كثير الفروع است كه در آن از مسائل غير مورد ابتلا پرهيز و در هر مساله اى به دليلهاى محكم و متقن پرداخته شده و ذهن منظم رياضى و دقيق فلسفى او موجب شده كه با ترتيب و نظم در هر مساله اى وارد شده و هرگز به سراغ مؤيدات سست يا استدلالهاى غيربرهانى نرود. در هر مساله اى كه حرف تازه ندارد و تنها بايد كلمات فقهاى پيشين را تكرارنمود اصلاً وارد نشده است (ر.ك: مساله مخارج فروض در باب ارث, ج2, چاپ سنگى, ص767).
بحث آب كر و وقت و قبله و نيز ارث از دقيقترين بحثهاى كتاب است. و متأسفانه كتاب حدود و قصاص و ديات را مرحوم نراقى تاليف نكرده است.
اين كتاب در سال 1237 و 1335 هـ .ق در دو جلد بزرگ رحلى چاپ شده و سپس چند بار نيز افست گرديده است. تصحيح فنى اين كتاب خدمتى بزرگ به مكتب فقهى شيعه است كه اينك توسط مؤسسه ال البيت عليهم السلام بخش مشهد در حال انجام است و در قم چاپ مى شود و حدود پانزده جلد وزيرى خواهد شد. در اين تصحيح از نسخه خط مؤلف و نيز چند نسخه خطى و چاپى بهره گرفته شده و همه آيات و روايات و اقوال مورد اشاره در متن كتاب كه بسيار زياد مى باشند از منابع اصلى استخراج شده است حتى آنچه را كه مؤلف بصورت مجمل به آنها اشاره مى كند مثلاً (للرواية), (للموثقة) يا (قيل), (اُجيب), (استدلال), (مرّ), (بعض المعاصرين) و… و نيز رمزهايى كه در كتاب بكار گرفته شده و گاهى مشترك بين چند كتاب است مشخص شده اند مثلاً (يه) كه رمز بر من لايحضره الفقيه و نهايه شيخ طوسى و نهايه علامه حلى است و يا (فى) كه رمز بر كتاب حديثى كافى وكافى در فقه و الوافى مى باشد و حتى فقهايى را كه مؤلف بصورت رمز (اولى), (ثانيه), (ثالثه) يعنى طبقه اول يا طبقه دوم يا طبقه سوم ذكر مى كند مشخص شده و به كتابهاى آنان ارجاع مى دهند.
در مقدمه جلد اول اين تصحيح پس از بيان ضرورت احياء متون فقهى برخى از مبانى فقهى مؤلف را ذكر كرده (ص14) و پس از بيان شرح حال مؤلف در چهار صفحه و معرفى تاليفات او نيز در چهار صفحه نحوه تصحيح كتاب و نسخه هاى مورد استفاده در اين تصحيح توضيح داده شده است.
در اين تصحيح كاستيهاى اندكى به چشم مى خورد كه اميد است در تصحيح و چاپ ساير مجلدات آن وجود نداشته باشد. در ص11 مقدمه كتاب در متن شماره 7و8 آمده است ولى در پاورقى شماره1و2. در صفحه33 خط افقى فاصل بين متن و پاورقى وجود ندارد. در ص27 مقدمه سطر14 عبارت (متاخرين المتاخرين) غلط است و بايد (متأخرى المتاخرين) باشد. در ص13 سطر2 قائل (قيل) مشخص نشده است و نيز ص15 سطر (ونقل الاجماع عليه متكرر) احتياج به آدرس دادن به چند نمونه دارد كه مشخص نشده است.
توفيق روزافزون موسسه محترم ال البيت عليهم السلام را براى تكميل تحقيق و چاپ اين كتاب گرانقدر و نيز احياء ساير متون فقهى از خداى بزرگ آرزو داريم. احمد عابدى نامه شهيدى (جشن نامه استاد دكتر سيد جعفر شهيدى). به اهتمامِ على اصغر محمدخانى (چاپ اول: تهران, طرح نو, 1374), 885ص, وزيرى.
جانپرور است قصه ارباب معرفت
رمزى برو بپرس و حديثى بيا بگو
هنوز برخى مردم سالديده بروجرد, خاطره مناسب خوانيها و مناسب گوييهاى خطيب زبَردست و سيد سجاد تبار را در كوچه هاى خاطرات خويش, حفظ كرده اند. آن روزگاران در آن سامان, منبر (آسيدجعفر) جانِ مشتاقان فراوانِ خود را از زلال معارف الهى و تاريخ اسلام, لبريز مى ساخت و اينك هنگامى كه با تفاخر ـ همچون بيشترينه جويندگان ادبيات و تاريخ ـ بر خود مى بالم كه جناب دكتر سيد جعفر شهيدى از استادان ماست, پدربزرگم نيز با مباهات تمام مى گويد: (اين همان آسيد جعفرِ ماست.)
بارى چندى است كه اين سنّت حَسنه در ديار ما رواج يافته و به قدر مقدور از استادان و استادپروران بزرگ كشور به گونه اى تقدير مى شود كه ايشان خود, سپاس يك از هزار دست پروردگانِ خويش را بشنوند و خردلى از خرمن (صالحات باقيات) خويش را ببينند.
(نامه شهيدى) كه به پاسداشت فضايل و مكارم اخلاقى استاد فراهم آمده, حاوى پنجاه مقاله است در قدردانى از پنجاه سال تأليف, تدريس و تحقيقِ بى وقفه استاد.
كتاب مشتمل بر سه بخش است:
بخش اول: آثار و زواياى مختلف زندگى, شيوه تدريس, تحقيق استاد به روايت همكاران و شاگردان.
بخش دوم: زبان و ادبيات فارسى.
بخش سوم: تاريخ و فرهنگ اسلامى.
بخش نخستِ مقالات كه درباره استاد تأليف يافته اند, شامل اين ده مقاله است:
1ـ سال شمار زندگى و آثار دكتر سيد جعفر شهيدى 2ـ نشستى با انديشمند فرزانه 3ـ فضل و فضيلت شهيدى/ حسن احمد گيوى 4ـ شهيدى در قلمرو زبان فارسى/ ايرج افشار 5 ـ از ديروز تا امروز/ بهاءالدين خرمشاهى 6 ـ تأثير نگرش علمى در كار ادارى/ غلامرضا ستوده 7ـ دُرّه نادره/ ضياءالدين سجادى 8 ـ حالى از آن خوش حالها/ سيدعلى محمد سجادى 9ـ صله من سلامت تن تست/ مهدى ماحوزى 10ـ دكتر شهيدى آن گونه كه من مى شناسم/ جان هون ين.
حجم عمده كتاب, مربوط است به مقالاتى در مقولات ادبى كه دانشوران قدرشناس اين مرزوبوم, به محضرِ استاد تقديم داشته اند. فهرست اين مقاله ها چنين است: 11ـ تأويل در شعر ناصرخسرو/ تاجماه آصفى مهدوى 12ـ درباره املاى فارسى/ ناصر بقايى 13ـ گمشده لب دريا/ تقى پور نامداريان 14ـ تأثير نهج البلاغه بر ادب فارسى/ سيد محمدمهدى جعفرى 15ـ نگاهى به سير فرهنگ نويسى در ايران/ اسماعيل حاكمى 16ـ هنر حُسن انتخاب واژه ها/ غلامعلى حداد عادل 17ـ مولانا در پيشگاه مقام رسالت/ محمد خوانسارى 18ـ طيبت گرى و طبيعت نگارى در آثارِ حكيم قاآنى شيرازى/ عليرضا ذكاوتى قراگزلو 19ـ ماجراى پايان ناپذير مى در شعر حافظ/ اصغر دادبه 20ـ حساب سود و زيان در زبان فارسى/ محمدامين رياحى 21ـ دبيرستان/ عباس زرياب خويى 22ـ از قصه هاى مثنوى/ عبدالحسين زرين كوب 23ـ شوق نامه طالبى/ توفيق هـ. سبحانى 24ـ خيز تا از در ميخانه گشادى طلبيم/ قدمعلى سرامى 25ـ تأويل در مثنوى/ عبدالكريم سروش 26ـ پژوهش و پيشنهادى درباره املاى فارسى/ جعفر شعار 27ـ دستور زبان عرفان يا عرفان دستور زبان/ محمدرضا شفيعى كدكنى 28ـ سبب تأخير مثنوى/ سيروس شميسا 29ـ صوتها و آواها در شعر مولوى/ مهين دخت صديقيان 30ـ لزوم بيان مسائل عرفانى در صورت قصه و تأثير آن/ عبدالحسين فرزاد 31ـ گفتگوى اقبال و حافظ/ فتح الله مجتبايى 32ـ اصطلاحشناسى چيست؟/ مهشيد مشيرى 33ـ دمِ خونين/ مظاهر مصفّا 34ـ نگاهى به شعر ابونواس/ افسانه منفرد ـ سوسن فرهنگى 35ـ رباعى و رباعى سرايان/ ضياء موحّد 36ـ روان درمانى در ادب فارسى/ محمد سرور مولائى 37ـ يادداشتهايى بر تاريخ بيهقى/ احمد مهدوى دامغانى 38ـ حُليه رسول الله/ عارف نوشاهى.
بخش پايانى كتاب مقالاتى است در مقوله تاريخ و فرهنگ اسلامى كه به لحاظ تبحّر استاد شهيدى در اين زمينه از دانشها و مصاحبت با نويسندگان اين مقاله ها, اين سنخيّت را يافته اند كه در اين مجموعه گرد آيند. اين بخش دربردارنده اين مقالات است: 39ـ رديّه نويسى در فرهنگ اسلامى/ حسن انوشه 40ـ ابوحامد صدرالدين محمد تُركه اصفهانى/ سيد محمدرضا جلالى نائينى 41ـ بيان الحق ابوالعباس لوكرى/ سيد ابراهيم ديباجى 42ـ تاريخچه دايرةالمعارف نويسى در جهان/ على رفيعى علامرودشتى 43ـ مبانى اصطلاحاتِ ذوقى/ سيد جعفر سجادى 44ـ محمد دارالشكوه, بنيانگذار عرفان تطبيقى/ داريوش شايگان 45ـ كتابخانه هاى ايران در ادوار نخستين و ميانه تمدن اسلامى/ عباس كى منش 46ـ دانشنامه و دامنه آن در جهان اسلام/ مهدى محقق 47ـ ملاحظاتى پيرامون علم اعتقاد (كلام) نزد اماميه/ سيدعلى موسوى بهبهانى 48ـ پژوهشى درباره كتاب القند فى ذكر علماء سمرقند/ سيد عطاءالله مهاجرانى 49ـ كتابت حديث در عصر پيامبر/ محمدعلى مهدوى راد 50 ـ نگاهى به كتابخانه شرقى توكيو/ محمدرضا نصيرى.
با نگاهى گذرا به اين فهرست مى توان دريافت كه بر خوان الوان اين جشن نامه, براى همه طالب علمان به فراخور ذوق و فهم ايشان, مائده معنوى وجود دارد. مجموعه مقالات اين كتاب ـ كه قريب به اتفاق آنها براى نخستين مرتبه به چاپ مى رسند ـ چنان نامه نامورى ساخته كه هيچ پژوهشگرى نمى تواند به آسانى آن از مطالب آن چشم پوشد.
لذت بخش ترين و خوشخوانترين بخشهاى اين كتاب ـ به گمان نگارنده ـ ذكر خاطراتِ جانفزا و نقل قولهاى معرفتزاست كه در طلايه برخى مقالات آمده است و همان خوشتر كه سرّ دلبران, گفته آيد در حديث ديگران.
در خاتمه, ضمن قدردانى از زحمات گردآورنده مقالات, از ميان مقالات بخش نخست كتاب و باز از ميان دهها خاطره دل انگيز و عبرت آميز, تنها به نقل خاطره اى مى پردازيم كه امروز همگى سخت به درس آموزى از آن نيازمنديم:
(يادم هست روزى پروفسور رضا, رئيس وقت دانشگاه تهران, براى بازديد لغت نامه آمدند. در اتاقِ روانشاد استاد پروين گنابادى ـ كه بنده افتخارِ هم اتاقى شان را داشتم ـ از آقاى دكتر شهيدى پرسيدند: شما چند نفر كادر ادارى داريد؟ آقاى دكتر گفتند: ما كادر ادارى نداريم. پروفسور رضا با شگفتى گفت: مگر مى شود!؟ پس كارهاى ادارى چگونه انجام مى گيرد؟ آقاى دكتر پاسخ دادند: ما اصلاً كار ادارى نداريم تا كادر ادارى داشته باشيم. كار ما كار پژوهشى است و اگر به ندرت لازم باشد كه نامه يا پاسخ نامه اى بنويسيم, بنده مى نويسم, يكى از همكاران كه ماشين نويسى بلد است, تايپ مى كند, بنده هم امضا مى كنم. پروفسور رضا با ستايش و شگفتى گفتند: گرفتارى ما در دانشگاه, تورّم كارمند است كه هم باعث كندى كار است و هم مايه اتلاف بودجه!) (مقاله فضل و فضيلت شهيدى, ص52). محمّدرضا موحّدى اعلال تفصيلى, بهمن وحيدى و دكتر محمدحسين روحانى, تهران, انتشارات توس, 1372 خورشيدى, 288ص.
اين امكان و فرصت را داشته ام كه مدتى از عمرم را در تدريس دستور زبان عربى (صرف و نحو) بگذرانم كه خود, 35 سال به درازا كشيد. در آن زمان قرار بر اين بود كه از اسلوب كتابهاى حوزه هاى علمى و شيوه سنتى تدريس عربى استفاده نشود. نحو را توانستم از كتابهايى مانند (مبادئ العربية) تدريس كنم. ولى براى درس دادن صرف, خيلى زود, اجبارات و ضرورات كار, به من فهماندند كه بايد اساس كار خود را بر چه قرار دهم. هرچه سعى كردم, به هيچ وجه نتوانستم از چنگال (شرح امثله) خود را بيرون آورم. بخصوص كه اين مسأله, با تدريس نحو عربى سروكار داشت و دارد. از هزاران مورد, يكى همين مطابقت فعل و فاعل و مفعول با حالات بسيار متنوع و متعدد و مشكل آن است. اگر براى مثال در ساختار صرفى نَصَرا, نَصَروا, نَصَرنَ تا آخر, گفته نشود كه الف, هم علامت تثنيه است و هم ضمير ظاهريِ فاعل و ضمير مستتر آن (هُما) است. واو هم علامت جمع است و هم ضميرِ فاعل, و ضمير مستتر آن (هُم) است. نون, هم علامت جمع مؤنث است و هم ضمير فاعلى و ضمير مستتر آن (هُنَّ) است…. اگر اين ها گفته نشود, چه طور مى توان در درس نحو جملاتى از اين قبيل را به صورتى اصولى به فراگيرنده (طلبه حوزه علمى يا دانش آموز يا دانشجو) ياد داد: قالت الاعراب, قال: ماخطبكما؟ قالتا: لانسقى حتى يصدر الرعاء, الذين قالوا: ربنا الله ثم استقاموا, فذالكن الذى لُمتننى فيه, الذين قال لهم الناس…. ان الله لايغير مابقوم حتى يغيروا مابأنفسهم. بر همين قياس است, همه جملات و عبارات عربى در همه آثار كتبى و در همه محاورات و مكالمات روزانه در همه رشته هاى معارف بشرى چه رسمى و دولتى و چه عمومى و سراسر مردمى. در زبان عربى نيز مانند ديگر زبانهاى دنيا, موضوع دو علم (صرف و نحو) به صورتى تفكيك ناپذير, در همدگر ادغام شده اند. آنگاه تعليم افعال (معتل) به ميان آمد.
محققانِ مطرح در سطح جهانى در فرهنگستانها كه غالباً در عرصه زبان شناسى (فقه اللغه) صاحب نظر هستند و تماس دايمى با علوم انسانى در كشورهاى پيشرفته اروپايى و امريكايى دارند, همواره با مباحث و موضوعات (صرفى) به خصوص (معتلات) سروكار دارند. اساسِ كار همه اينها همان اصول و قواعد اعلال است كه در كتابهايى مانند صرف مير, تصريف و شرح تصريف پايه گذارى شده اند. پس تعصب چرا؟ به گفته مولانا:
سختگيرى و تعصب خامى است
تا جنينى, كارت خون آشامى است
سؤالى كه هنوز حتى گاه در محافل علمى و مجالس و ادبيات و آثار مربوط به زبان و ادب عرب نيز مطرح مى شود, مثلاً (باع) را بَيَعَ) مى خوانده است؟ چه كسى گفته است: ياى متحرك ماقبل مفتوح قلب به الف شده است و باع را پديد آورده است؟ دو نويسنده كتاب مى گويند: پاسخ ما اين است كه اعلال (كه در ميدان فعاليت خود به دگرديسيِ نوشتارى يا آواييِ افعال مى پردازد), هم يك فرض علمى است و هم يك واقعيت زبانى. اعلال, در واقع نمودار تحول وتكامل فونتيك در زبان عربى است و بيان كننده اينكه آواها چگونه و با كدام آرايش مى توانند در كنار هم قرار گيرند تا ساختمان سراسرى زبان پديد آيد. به عبارت ديگر, اعلال, گزارشگر منطق فونتيكى زبان عربى است. زبان شناسان در اين باره بحثهاى مفصل كرده اند. (ص 5 ـ6)
در تأييد گفته مؤلفان بايد گفت: همين معتلات چون به ابواب چهارده گانه ثلاثى مزيد مى روند, ريشه اصلى خود را نشان مى دهند و اثبات مى كنند كه در واقع نيز (باع) در اصل (بَيَعَ) بوده است كه پس از اعلال باع شده است. براى مثال فعلهايِ مثال واوى و يايى در تمام چهارده باب ثلاثى مزيد, به شكل اوليه خود برمى گردند.
براى اجتناب از اطاله كلام, اساس محاسبات خود را كنار مى گذارم و همين اندازه مى گويم: پنج باب ثلاثى مجرد از مثال واوى و يايى در همه چهارده باب مزيد, به صورت اوليه خود برمى گردند و در 110 صيغه فعلى از ماضى تا استفهام به صورت افعال صحيح و سالم صرف مى شوند و سه باب مثال يايى در 110 صيغه فعلى, نيز چهار باب اجواف واوى و اجوف يايى در چهار باب ثلاثى مزيد يعنى بابهاى تفعيل, مفاعله, تفاعل و تفعل, صحت آن اعلال هاى ثلاثى مجرد براساس عملكرد سنتى را به ثبوت مى رسانند. كاملاً دقيق حساب كرده ام. اينها مى شوند 7700 به اضافه 4620 به اضافه 440 صيغه فعلى. معنى اين محاسبه اين است كه 12760 صيغه فعلى كه تمامى آنها فعلاً موجود هستند و به همان صورت صرف مى شوند, ثابت مى كنند كه اعلال عربى به همان صورت گفته شده, صد درصد درست است.
مؤلفان براى محاسبه صد درصد دقيق و علمى كه معتلات از چه (وزنهاى ثلاثى مجرد) مى آيند, پايه كار خود را بر اختصارات آن بزرگ نابغه عظيم الشأن و افتخار اسلام و تشيع يعنى بهاءالدين محمد بن حسين جبعى عاملى حارثى همدانى (953ـ1031ق) معروف به شيخ بهايى گذاشته اند كه در هفت كلمه بسيار كوتاه, تكليف همگى و تمامى معتلاتِ ثلاثى مجرد را روشن كرده است, به اين صورت: وضمسكح, يضكس, نوس, سيض, نسكو, ضمسى, وضحيه. در اولين كلمه, نشان داده مى شود كه مثال واوى در پنج وزن آمده است. در هفت كلمه فوق, واو علامت واوى است و ياء علامت يايى. اگر در اول قرار گيرد, مثال واوى و يايى را نشان مى دهد. در وسط اجوف, در آخر ناقص واوى و يايى و در دو مورد ديگر لفيف مفروق و لفيف مقرون را ارائه مى كند. در اولين كلمه (وضمسكح), واو نشان مى دهد كه با مثال واوى سروكار داريم كه از پنج وزن آمده است: ضرب يضرب مانند وَعَدَ يَعِدُ, منع يمنع مانند وَضَعَ يَضَعُ, سمع يسمع مانند وَجِلَ يَوجَلُ, كرم يكرم مانند وَجُهَ يَوجُهُ حسب يحسب مانند وَرِمَ يَرِمَ. همين گونه است شش كلمه ديگر.
اگر به شكل تئورى حساب كنيم, شش وزن ثلاثى مجرد در هفت مورد معتلات ثلاثى مجرد هر كدام با 110 صيغه فعلى, ما را از افعال معتله زبان عربى متوحش و هراسان مى سازند يعنى رقمى در حدود 110هزار صيغه فعلى به دست مى آيد كه البته كسى به دشوارى مى تواند حتى وارد حوزه آنها شود. ولى مرحوم شيخ بهايى نشان داده است كه عملا بيش از 2310 صيغه در اين

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 32  صفحه : 12
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست