responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 26  صفحه : 6

درباره مرآت الاحوال جهان نما
جعفريان‌ رسول

(مرات الاحوال) اثر ارجمند و باارزش (آقا احمد) فرزند (آقا محمد على كرمانشاهى)، و نواده علامه مجدد (وحيد بهبهانى) سالهاى متمادى، تنها براى برخى آشنايان با نسخه هاى خطى شناخته شده بود. گويا تفصيلى ترين بهره را آقاى على دوانى و عبدالهادى حائرى از آن برده اند. كه اين دوّمى با لطف برادرش جناب عبدالحسين از نسخه مجلس (ش 5551) بهره برده است. پس از آن در سال 1370ش، براى نخستين بار جلد اول آن توسط آقاى على دوانى با لطف فرزندشان جناب آقاى رجبى (رئيس وقت كتابخانه ملى) و بر پايه دو نسخه از كتابخانه ملى چاپ و منتشر شد.1 اينك متنى كامل و مصحَّح آن توسط (مؤسسه علامه مجدد وحيد بهبهانى) در دو جلد (مجموعاً 1125 صفحه) با فهارس مفصل و دقيق به چاپ رسيده است. قابل ذكر است كه مـوسسه اخيرتلاش خود را وقف آثــار خــاندان وحيد بهبهانى كرده و تاكنون چند اثر از جمله (خيراتيه)، (راد شبهات كفار) و (فضايح الصوفيه) را نشر كرده است.
چاپ جديد مرات الاحوال با مقابله چهار نسخه صورت گرفته و تا آنجا كه مقدور محققان بوده علاوه بر ذكر نسخه بدلهاى مفصل، درباره پاره اى از مسائل و اعلام و لغات متن، به اختصار، توضيحاتى آورده اند. براى چنين كتابى كه به موضوعات متنوع پرداخته، وجود فهارس چندگانه لازم بوده و محققان با تنظيم فهارسى چون فهرست آيات، روايات، كتابها، اشعار، لغات، اماكن، اعلام، مصادر و مآخذ، و فهرست موضوعات كار را بر پژوهشگران آسان نموده اند.
نكته اول آن كه لازم بود تا مقدمه مفصلترى در شرح حال آقا احمد و ارزيابى كتاب نوشته شده و اهميت و جايگاه كتاب در متون مشابه مورد نقد و بررسى قرار مى گرفت.
نكته دوم آنكه محققان با زحمت فراوان كوشيده اند تا تمام نسخه بدلها را ياد كنند در حالى كه حداقل نيمى از آنها فاقد ارزش است و اصولا در تصحيح متون به اين قبيل نسخه بدلها آن هم در كتب متأخر چنين توجهى روا نيست؛ مثلاً به جاى (از) (واز) (ص73)؛ و يا درباره (واز) گفتن اينكه: و، در (د) نيامده است! از اين قبيل نسخه بدلها فــراوان است و البته در كنــار آنها نسخه بدلهاى سودمند نيز بسيار.1
محققان، در شرح لغات متن نيز توضيحاتى داده اند اما برخى از لغات نيازى به اين توضيحات نداشت، چون فهم آنها چندان دشوارى ندارد مثل (دمى تغافل) كه معنا شده: لحظه اى غفلت؛ (صيت) به معناى: آوازه؛ (مرعى ميدارند): مراعات مى كنند: مَلا: آشكار؛ ناس: مردم؛ اين قبيل توضيح لغات مربوط به كتابهاى فارسى مدارس است نه تصحيح متون.
توضيحاتى كه در پاورقى در شرح حال افراد، كتابها و يا مكانها آمده، سودمند است گرچه گاهى اغلاطى در آن ديده مى شود؛ مثلاً در ذيل ص 227 در شرح منطقه، (حُسَيكه) با استفاده از (معجم البلدان)، آن را محلى در مدينه منوره دانسته؛ در حالى كه اصولا در متن،صحبت از عراق است! همين طور در توضيح اصطلاح (متواتر) در اين كلام است كه: (استشفاع و استمداد از ارواح مطهره در اخبار، وارد و متواتر است)، در پاورقى چنين آمده؛ متواتر: پياپى، پشت سرهم صادر شدن. روشن است كه اين معناى لغوى تواتر است و مقصود مؤلف، تواتر معنوى روايات در باب استشفاع است.
در يك مورد (ص 794) نيز در متن، تاريخ روى كار آمدن نواب سراج الدوله سنه يك هزار و دوصد و شصت نه [1269] آمــده؛ در حــالى كه محققــان بــايد مى دانستند كه مؤلف در سال 1243 مــرحوم شده؛ به علاوه در ص809 يعنى چنــد صفحه بعـد شهادت ســراج الــدوله سال 1170 آمـده كه اين درست است.2 طبيعى است كه حــتى اگـر متن نادرست بوده محققان بايد آن را يــادآور مى شدند. چند سفرنامه مشابه در دهه هاى نخست قرن سيزدهم هجرى
مرات الاحوال، حلقه اى از حلقات سفرنامه نويسى فارسى در قرن سيزدهم هجرى است؛ شمارى از انديشمندان اين قرن، دست به تأليف سفرنامه هايى زدند كه از منابع بسيار غنى براى شناخت تاريخ اجتماعى ايران در قرن دوازدهم هجرى است؛ قرنى كه شاهد تحولات اقتصادى و سياسى شگرفى در عرصه جهان بويژه اروپا و نيز كشور ما و همسايگان آن خصوصاً هند بوده است.
در اينكه چه عواملى اين افراد را بر آن داشته تا دست به نوشتن سفرنامه و خاطرات خود بزنند، حدسهاى مختلفى مى توان زد، اما آنچه مهم است آنكه اين افراد طى سفرهاى خود، بويژه به هند يا اروپا روسيه، شاهد تحولات جديد سياسى و اقتصادى بوده اند. شگفتى تحولات سبب شده تا گزارش آنها را به عنوان ارمغان و براى عبرت، براى هموطنان خويش بنگارند.
تأثير و تأثر ميان آنها را از يكديگر نيز نبايد از نظر پنهان داشت؛ به عنوان مثال همين آقا احمد در (مرات الاحوال) شديداً متأثر از شيوه نگارش (مسير طالبى) و (تحفة العالم) دوست خود عبداللطيف شوشترى بوده و در مواردى از آنها نقل كرده است.3
عامل ديگر، سفرنامه نويسى غربيان و استقبال عموم مردم از آنها بوده كه آقا احمد نسبت به آنها آگاهى داشته است. او در جايى از كتاب خود درباره انگليسيها مى نويسد: (اگر كسى [از آنان] به مُلكى رود و يا از عجايب المخلوقات چيزى بيند آن را و احوال آن و ملك را و آن حيوان را نويسد و صورت آن را كشد و چون به كلكته و دارالرياسه ديگر اين جماعت رسد وى را اعزاز كنند و آن كتاب را در چهاپخانه (كذا) برده از آن صدها نسخه چاپ كنند و به قالب نويسند … و لهذا هركس به هر ملكى كه رفت يا به جزيره اى كه رسيد، احوال آن را به شوق آنكه علاوه بر اعزاز و اشتهار، مبلغ كلى عايد او خواهد شد، ثبت مى كند.1
در اينجا اشارتى به فهرست اين سفرنامه ها مفيد است:
الف: تحفة العالم2 از عبداللطيف شوشترى (1172 ـ 1220)؛ ولى كتاب خود را در سال 1216هـ.ق نگاشته3 و در آن مشاهدات و خاطرات خويش را بويژه در مورد هند و سلطه انگليسيها در آن ـ جايى كه مؤلف از سال 1202 تا پايان زندگى در آنجا بوده ـ ثبت كرده است. ساختار اين كتاب كه شامل سفر مؤلف از عراق به سمت هندوستان است شباهتهايى با مرات الاحوال آقا احمد دارد. او نيز همان طور كه آقا احمد بعداً در كتاب خود چنين كرد شرحى مفصل از چگونگى حكومت انگليسيها در هند به دست داده است. حتى آنچه كه در ذيل تحفه صص 477 ـ 481 درباره حمله وهابيون به عراق آمده در مرآت الاحوال نيز منعكس است جز آنكه آقا احمد در جريان حمله وهابى ها در عراق حاضر و ناظر بوده است. از جمله رساله محمد بن عبدالوهاب كه در تحفة العالم صص 479 ـ 480 آمده عيناًَ در مرآت الاحوال ج1 صص 220 ـ 232 آمده است. البته مى دانيم كه آقا احمد با عبداللطيف دوست بوده و در هند مكرر با او ديدارهايى داشته است.4
ب: سفرنامه و حيرتنامه سلطان الواعظين در هند؛ وى پس از سفر خود به هند كه در سال 1221 صورت گرفته، مشاهدات خويش را از وضعيت هند و عادات و آداب ساكنان آن نوشته و در سال 1231 به دستور فتحعلى شاه يادداشتهاى خود را تنظيم و تحرير نهايى كرده است. قاعدتاً آقا احمد در زمان تأليف سفرنامه خود نمى توانسته از آن مطلع بوده باشد.
ج: سفرنامه ديگر اثر ميرزا ابوطالب خان [اصفهانى، تبريزى، لندنى] است كه به آن نام (مسير طالبى فى بلاد افرنجى) داده است.
ميرزا ابوطالب كه در هند زندگى مى كرده در فاصله سالهاى 1213 هـ.ق تا 1218 مسافرتى به اروپا داشته و اندكى بيش از دو سال در لندن به سر برده است. او پس از آن به هند بازگشت و يادداشتهاى سفر خود را تنظيم كرده است. بخش عمده سفرنامه مربوط به انگليس و قسمتى نيز درباره هند است، او در سال 1221 هـ.ق درگذشته است. اين كتاب با نام (مسير طالبى) به كوشش حسين خديو جم توسط انتشارات آموزش انقلاب اسلامى به چاپ رسيده است.
د: چهارمين سفرنامه در اين رديف همين ( مرآت الاحوال) است كه نوشته حاضر به قصد معرفى آن نوشته شده است. وى كتاب خود را در سال 1225 هـ.ق تأليف كرده و از اين جهت متأخر از تحفة العالم و همان گونه كه گفته شد متأثر از آن بوده است.
البته مؤلف ما از سفرنامه شيخ محمد على حزين لاهيجى نيز كه به نحوى مشابه سفرنامه هاى سابق الذكر است خبر داشته اما از لحاظ حلقه اى، تنها به عنوان يكى از حلقات (كاروان هند) كه تا اين اواخر هنوز ادامه داشته با آن پيوند مى خورد اين در حالى است كه از لحاظ محتوا در رديف همان تحفة العالم، سفرنامه سلطان الواعظين و مسير طالبى است.
مشابه اين سفرنامه ها، البته در گزارش وضعيت دنياى جديد، (حيرتنامه سفرا) اثر ابوالحسن ايلچى است كه شرح سفر سياسى او به لندن در سال 1224 قمرى است. محتواى كتاب
فهرست بندى محتواى كتاب از سوى مولف بسيار ريز و گسترده بوده و خود وى، در آغاز كتاب آن فهرست را آورده است. در نسخه چاپى، فهرست مؤلف علاوه بر آنكه براساس نسخه اصل، در آغاز كتاب آمده در فهارس پايانى نيز خلاصه اش آمده است.
در اصل مى بايست ضمن فهرست مؤلف كه در آغاز كتاب آمده، شماره صفحه ها نيز از سوى محققان افزوده مى شد تا علاوه بر سودمندى آن، از ذكر مجدد خلاصه فهرست مؤلف در فهارس پايانى نيز بى نياز شود، محققان، خود نيز فهرست مطالب كتاب را با قيد عناوين ريز ـ نه فقط فصل اول، فصل دوم … ـ در فهارس پايانى آورده اند. حق آن بود كه فهرست مزبور در آغاز كتاب باشد، همان گونه كه اكنون در بيشتر كتابها رايج است و نفع آن آشكار.
در اينجا براى آن كه خوانندگان اين مقال با كليت محتواى كتاب آشنا شوند، بر پايه موضوع بندى كلى كتاب، آن را در چند موضوع مى شناسانيم:
بخش نخست كتاب، شرح حال خاندان مجلسى و وحيد بهبهانى است كه در اصـل شرح و بسط و تكميل رسـاله خاندان علامه مجلسى از ميرزا حيدرعلى مجلسى (تأليف به سال 1194) است. اين بخش تا ص 183 نسخه چاپى ادامه دارد.
بخش دوم كتاب شرح حال خود مؤلف و به عبارتى سفرنامه اى است كه او نگاشته و در آن خاطرات تحصيل و مسافرت به شهرهاى گوناگون (ايران و عراق) را آورده است اين بخش تا آغاز ورود مؤلف به بمبئى ادامه داشته و در نسخه چاپى از ص 185 تا 254 آمده است.
بخش سوم كتاب كه از مهمترين قسمتهاى كتاب است شامل شرح سفر از ورود به بمبئى است كه در آن به تفصيل از شهرهـاى مختلف هند و حـالات خـود سخن مى گويد و تا خـاتمه اين بخش ادامـه دارد. ايـن قسمت در نسخه چـاپى از ص 257 تا 640 مى باشد. خاتمه اين قسمت درباره تأليفات نويسنده و اجازاتى است كه اعاظم علما به وى داده اند.
بخش پايانى كتاب كه از آن به مقصد سوم تعبير شده ياد از احوال شاهان فرنگستان و غيره است كه ضمن آن آگاهيهايى از كشورهاى اروپايى، امريكايى و افريقايى به دست داده است.
مقام سيم اين بخش ويژه كشور انگليس و حكومت كمپانى هند شرقى است كه شرح چگونگى حكومت انگليسيها در هند است. اين مباحث در صص 657 ـ 889 كتاب آمده است.
خاتمه كتاب نصايحى به ملوك و غير ملوك است كه ضمن آن به برخى رخدادهاى اواخر عصر صفوى و دوره نادرى نيز اشاره شده است. خاتمه كتاب ضمن صفحه هاى 900 ـ 952 كتاب آمده است.
تقسيم بندى فوق از حيث معرفى محتواى كتاب بوده و از نظر بخش و باب ربطى به فهرست مؤلف ندارد. مؤلف، كتاب را در پنج مطلب آمده كه تا مطلب چهارم شرح حال خاندان و مطلب پنجم از شرح حال مؤلف تا خاتمه كتاب را دربر مى گيرد و شامل سه مقصد است. خاتمه نيز در انتهاى كتاب آمده است. ارزش و ارزيابى محتواى كتاب
گذشت كه مؤلف، كتاب خود را در پنج مطلب تقسيم كرده و چهار مطلب آن را اختصاص به شرح حال خاندان مجلسى و بهبهانى و وابستگان نسبى و سببى آنها دارد. اين بخش، تفصيل كتابچه خاندان علامه مجلسى از ميرزا حيدرعلى مجلسى است. متن مزبور در قياس با مختصر ميرزا حيدرعلى شامل توضيحات تفصيلى نسبت به خاندان، نقش علمى و احياناً سياسى آنها و نيز آثار مكتوب و شاگردان آنان است. تاريخنگارى خاندانهاى شيعه
آنچه در بدو امر جالب است آن كه كتاب مزبور سرگذشت يك خاندان عريض و طويلى است كه در طى قريب دويست سال نسل اندر نسل عالمان برگزيده بسيارى از شهرهاى ايران بوده اند. اين خانواده، همزمان با ايجاد پيوندهاى جديد خانوادگى، بسط بيشترى مى يافته و زنجيره اى را تشكيل مى داده كه حلقات آن از عراق عرب گرفته تا عراق عجم و تا هند، در بسيارى از شهرها حضور داشته است.
خاندانهاى علمى شيعه در هر دوره تاريخى، از عصر اول تاكنون، موضوع بسيار جالب براى تحقيق هستند. زمانى عباس اقبال، خاندان نوبختى را نوشت؛ زمانى ديگر آقاى محمد على ابطحى خاندان آل اعين و آقاى مدرسى طباطبايى خاندان فتحان را نگاشتند. شناخت خاندانهاى شيعه از عصر صفوى بدين سو، براى شناخت تاريخ تفكر شيعى در دوره مزبور حائز اهميت بسيارى است. در مواردى اين خاندانها با يكديگر پيوند برقرار كرده ونقش قابل توجهى در سياست و فرهنگ ايفا كرده اند؛ نگاهى به مدخل (آل) در (دائرة المعارف تشيع) وسعت اين قبيل خاندانهاى شيعى را از روى كار آمدن دولت صفوى به بعد، به خوبى نشان مى دهد.
متأسفانه سرگذشت تفصيلى برخى از اين خاندانها و ارتباطات داخلى آنان در دسترس ما قرار نگرفته است؛ اما از برخى ديگر ـ كه يك نمونه آن همين كتاب است ـ با آگاهيهاى تفصيلى برجاى مانده است؛ همت آقا احمد در ثبت جزئيات مربوط به خاندان مجلسى و بهبهانى در مرآت الاحوال، ما را در شناخت هرچه بهتر اين خاندان يارى كرده است.
اهميت خاندان مزبور به لحاظ فرهنگى و سياسى كاملاً مشهود و هويداست. از ميان آنان دو چهره برجسته علامه مجلسى و وحيد بهبهانى نقش بزرگى در شكل دهى تفكر شيعى در سده هاى اخير داشته اند.
بسيارى از افراد خاندان در شهرهاى مختلف منصب امامت جمعه را داشته و به علاوه اكثر آنان اهل تأليف و تصنيف بوده اند و بدين ترتيب در بناى عظيم تفكر شيعه نقش ويژه خود را داشته اند. بدين ترتيب بايد توجه داشت كه كتاب مذكور شرح حال بسيارى از عالمان شهرها را كه برخى از آنها در جاى ديگرى شناسانده نشده اند، آورده است.
آقا احمد مى كوشد تا در زمينه هاى علمى و فرهنگى آگاهيهاى لازم را در اختيار ما بگذارد. به علاوه هر كجا كه آگاهى ويژه اى از نقش اجتماعى آنان داشته مطالبى آورده و نقش و سهم آنان را در رخدادهاى مهم اين دوره ياد كرده است. اخلاقيات داخل خانواده كه سهم بسزايى در برجستگى اين قبيل خاندانها دارد از امورى است كه آقا احمد به آنهاتوجه داده است. نبايد فراموش كرد كه كار اصلى او در اين نوشته، ( تبارشناسى) است. در واقع مطالعه تاريخ اجتماعى ايران و نيز تاريخ تفكر شيعه در گرو اين قبيل نوشته هاست.
گفتنى است كه از يك اشارت مؤلف در صفحه 175 چنين به دست مى آيد كه بخش نخست كتاب نيز در هند نوشته شده است، قاعدتاً مؤلف يادداشتهايى طى مسافرتها فراهم كرده و در هند به تدوين آن پرداخته است. نكته ديگر آن كه مؤلف تنها چهره هاى روحانى خاندان را ياد كرده و اين از اشارت ديگر او در ص 110 كتاب روشن مى شود؛ به علاوه از مجموع شرح حالها نيز نكته اخيرمستفاد مى شود.
در اينجا يكى دو سه نمونه از برخوردهاى فرهنگى كه مؤلف از آنها ياد كرده مى آوريم.
در يك مورد از سفر (سرجام مالكوم) انگليسى به كرمانشاهان ياد مى كند. توجه داريم كه در آن زمان كه دهه هاى نخست قرن سيزدهم هجرى است مناظرات مسيحى ـ اسلامى درايران رواج يافته و به دنبال آمدن (هنرى مارتين) به ايران از شيراز تا اصفهان، و از آنجا تا قم و تهران، عالمانى چند، رساله هايى در رد بر كتاب وى نگاشتند. يادداشت آقا احمد اشاره به درآمد اين مباحث است كه در قضيه حضور مالكوم در خانه آقا محمد على پدر آقا احمد در كرمانشاه رخ داده است:
چون هميشه اين جماعت، طالب و جوياى ملاقات با بزرگان و نام آوران و اصحاب معرفت و كمالند، در بلده كرمانشاهان كه رسيدند، استدعا كردند كه به دولتخانه والد اين فقير آمده فيض ياب ملاقات آن جناب شده … چون نشستند سخن از هرجا در ميان آمده تا آنكه به مذهب رسيد. ايشــان عرض كردند كه مـا را از دين و آيين، آن قدر اطلاعى نيست. جناب سامى اين مطالب را در رساله اى عليحده نوشته عنـايت فرمايند كه جواب را از ولايت ارسال خواهيم داشت. آن جنــاب در مدت يك هفته (رساله نبويه) را در اثبات نبوت خـاتم الأنبيـا به شرح و بسط تمام نوشتند.1
مورد ديگر اشاره به رشد جريانات صوفى منشانه در ايران، بويژه در غرب آن، است كه با تلاش آقا محمد على كرمانشاهى، رشد جريان مزبور متوقف و به تدريج محدود گرديد. آقاى احمد شرحى كوتاه از اين ماجرا را در كتاب خود آورده است:
چنانكه در اين اعصار، مذهب باطل صوفيه ضلالت شمار در دارالايمان ايران به نهايت اشتهار رسيده بود، جناب مستطاب غفران مآب زبدة المجتهدين والد ما جد فقير ـ قدس الله سرّه الشريف ـ به اعانت و تأييد پادشاه جمجاه عالم پناه … فتحعلى شاه ـ نصره الله لدفع اعداء الدين ـ … قلع و قمع شده و در اطراف و اكناف آن مملكت اشخاصى را كه اختيار آن مذهب كرده بودند توبه داده داخل زمره مسلمين كردند و اين آتش فتنه را خاموش نمودند و باعث نجات چندين هزار كس از مسلمين شدند.2
او در انتهاى كتاب نيز ضمن بحث نصايح به ملوك شرحى از صوفى كشى فتحعلى شاه آورده است. زندگينامه خودنوشت
مؤلف در مطلب پنجم پس از شرح حال خاندان درمطالب پيشين، به شرح زندگى خويش مى پردازد؛ او از كودكى آغاز مى كند، از شهر كرمانشاهان، جايى كه سالهاى متمادى آقا محمد على كرمانشاهى پدرش در آنجا زندگى كرده است. آگاهيهاى او از زندگى خود منحصر به تحصيل ومسافرت بدين سوى و آن سوست و از تجربه هاى زندگى بهره اندكى دارد. در برابر شرحى از عالمان آن زمان كرمانشاه به دست مى دهد و تك تك عالمان فاضل آن ديار را مى شناساند. پى از گذشت بيست بهار به سوى عتبات مى رود. از آنجا كه وى اين سفرنامه را بعدها نگاشته خالى از ذكر جزئياتى است كه اغلب در سفرنامه ها وجود دارد. وى در شرح سفر به عتبات تنها از چشمه آب گرم نيمه راه و شهر (ذهاب) ياد مى كند و آنگاه به بغداد و توصيف آن مى پردازد. در شرح بغداد از مقابر برخى اصحاب ائمه (ع) و بزرگان ديگر ياد مى كند، و نيز از مسجد( براثا) و آنگاه حرم كاظمين (ع). در ياد از حرم كاظمين و نجف از شرح كارهاى آقا محمد خان قاجار و نادرشاه در آبادى و بناهاى مذهبى اين دو شهر سخن مى گويد. در ادامه از ادامه تحصيل خويش بحث مى كند.
از ميان آنچه او درباره تحصيل خود آورده مى توان متون درسى حوزوى آن دوره را در فقه، اصول و بلاغت و ديگر مسائل، به راحتى به دست آورد.
در آن دوره (مفاتيح الشرايع) فيض جايگاه ويژه اى داشته چنانكه شروح متعددى نيز براى آن نوشته شده است. حمله وهابى ها به نجف
زمان حضور وى در عتبات از سال 1210 هـ.ق به بعد بوده و او بيشترين تحصيل خود را در سطوح عالى نزد شيخ محمد جعفر نجفى به انجام رسانده است. او شرح حال شمارى از عالمان اين شهر را به دست داده است. در طى سالهاى حضور وى، يكى از مهمترين حوادث حمله وهابى ها به شهر مقدس نجف است. اين حمله در سال 1216 قمرى واقع شده و طى آن، پس از شكسته شدن خط دفاعى شهر در روز غدير آن سال، وهابى ها به داخل شهر آمده به تخمين مؤلف، سه هزار نفر را به قتل رساندند. مؤلف به دنبال شرح واقعه، به بيان معتقدات وهابيان پرداخته و متن رساله اى از محمد بن عبدالوهاب را درتكفير ساير مسلمانان و دعوت به توحيد منعكس كرده است. وى سپس به رد ديدگاههاى وى پرداخته است.
آنچه كه در خصوص ارتباط حوزه هاى علمى ايران و عراق قابل توجه است اين كه حادثه مزبور شمارى از عالمان معروف عراق را به سوى ايران كوچ داد. مؤلف در شرح حال عالمان خاندان و غير خاندان در چند مورد اشاره كرده كه به دنبال حادثه وهابيون عراق را به سمت ايران ترك كردند1 همين حادثه مؤلف ما را نيز از عتبات به ايران بازگردانده است. سفر به شهرهاى ايران
وى پس از چند ماه توقف در كرمانشاه، بدون خانواده، به قم آمده، شش ماه در آن شهر توقف و از ميرزاى قمى بهره برده است. آنگاه به بروجرد و نهاوند رفته به كرمانشاه بازگشته و براى چند ماه به عتبات رفته است. در آنجاست كه او (به سبب زيادتى ديون و پريشانى احوال) عزيمت سفر هند كرده است. گذشت كه (كاروان هند) اصولاً براى رهايى از همين مشكل، ايران و عراق را رها كرده به هند رفته اند. او براى سفر به هند، سفر خود را به سمت مشهد مقدس، از همدان آغاز كرده، از كاشان، نايين، يزد، طبس، تون [فردوس فعلى] عبور كرده تا به مشهد رسيده است. وى از شهرهاى طول راه عمدتا از عالمان و برخى از حكام آنها سخن گفته كه به لحاظ تاريخ محلى سودمند است. پس از مدتى توقف در مشهد در سال 1219 عازم بندرعباس شده و آغاز سال 1220 قمرى را در مسقط بوده است. سفر او از مسقط تا بندر بمبئى [يا به قول خودش ممبئى كه معتقد است درست همان است] از طريق دريا هيجده روز به درازا كشيده است. مؤلف در هند
بخش عمده كتاب از اين پس آغاز مى شود. او به هند مى رود و به توصيف آنچه ديده و شنيده مى پردازد. شرحى از جغرافيايى هند، اقوام مختلف و دولتها و دولتيان به دست مى دهد اما حقيقت آن است كه در ميان آگاهيهاى داده شده، تنها آنچه از مشاهدات مؤلف است ارزش علمى دارد آن هم در حد يك برداشت. مسموعات چندان عالمانه نيست. مثل آنچه مؤلف در ريشه يكى از اعياد براهمه گفته است (ص300). وى پس از كليات به سراغ آداب و عادات هندوان مى رود و بخشى را به اعياد آنان اختصاص مى دهد (ص299 ـ 310)؛ به دنبال آن، ديگر معتقدات هنود با اصطلاحات خاص هندى، و نيز آداب اخلاقى و اجتماعى شان به عنوان نكات برجسته توجه مؤلف را به خود جلب مى كند، از آن جمله (كيفيت عروسى كردن هنديان) و (آداب حضور حكام نزد سلاطين) است. از نكات برجسته كه به حق نظر مؤلف را جمع كرده آن كه (كناسان) را در اين مملكت (حلال خور) مى نامند. نظر مؤلف نيز آن است كه (حق آن است كه اين اسم با مسمى است.) (ص 339).
مؤلف از كثرت فساد از زنا و لواط سخن مى گويد آن گونه كه (زنان فاحشه … علانيةً بر مناظر و غرفات و بالاخانه ها و كوچه ها … نشسته اند و…) (ص 339) و حكام نيز از اين راه درآمد فراوانى دارند. شفاعت امام حسين (ع) براى كيست؟
متأسفانه شيعيان نيز گرفتار فساد شده و توجيه شان اين بود كه (حضرت سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ به جهت شفاعت گناهكاران و نجات دادن ما عاصيان به درجه شهادت رسيده است.) (ص 343). مؤلف از اين سخنان برمى آشوبد و به شدت به آن مى تازد. ريش تراشى نيز رايج است و دليلش به عقيده مؤلف، تحصيل (رضامندى زنان) (ص 347). در جاى ديگرى از زنى فاحشه ياد مى كند كه مشيرالملك هشتاد لك روپيه از نقد و جواهر از او گرفت و بعد به خواهش برخى به او پس داد. آن زن (قريب پانصد نفر ملازمان و چاكران دارد و شبى هزار روپيه از رقص مى گيرد و (عجب آنكه خواسته به ملاقات آقا احمد بيايد، و وقتى حتى قبول نكرده (متعجبه) شده است. آن زن تنها چيزى كه عبادات فهميده (اخلاص به حضرت امير) بوده است (ص379).
آقا احمد در صفر 1220 وارد بمبئى شده است او در آغاز به توصيف اين شهر پرداخته و از زردتشيان شهر و نفوذشان در اين شهر سخن مى گويد (ص 354)؛ وى از آنجا راهى شهرهاى ديگرى از قبيل (نپولى) (پونه) (بيجاپور) و (حيدرآباد) شده و در هر شهر اگر بر آشنايى وارد شده به معرفى وى پرداخته است. او در حيدرآباد عبداللطيف خان شوشترى را ملاقات كرده است.
همان گونه كه گذشت مؤلف اين كتاب را به صورت خاطرات روزانه ننوشته و لذا از حوادث قبل و بعد نيز ياد مى كند؛ مثلا در حالى كه سفر سال 1220 خود را مى گويد فوت مير عالم بهادر در سال 1223 را يادآور مى شود. شيوه نفوذ انگليسيها در هند
يكى از پديده هاى كه آقا احمد از آغاز سفر به هند به آن روبه روست برخورد با انگليسيهاست. آنان در مناطقى تسلط كامل داشته و در مناطق ديگر رفت و آمد تجارى داشتند. آقااحمد به تناسب به شرح كارهاى آنان مى پردازد.
يك مسأله مهم براى وى آن است كه چگونه انگليسيها در اين بلاد مسلط شدند. او در موارد متعددى مى كوشد تا به اين سؤال پاسخ دهد و آن را به عنوان عبرت ديگران ارمغان بگذارد. البته ارزيابى آقا احمد از موقعيت انگليسيها در سراسر كتاب پراكنده است و براى به دست آوردن ديدگاه وى بايد تمامى كتاب به دقت مطالعه شود.
نخستين اشاره او به اين مطلب است كه (اغلب ملك و كهن و بنگاله تا به شاه جهان آباد (دهلى) كه چشم و چراغ اين مملكت بود، در تصرف جماعت انگليسيها است (ص 282).
او در همان صفحه از غارتگرى مالى آنان كه به نام تجارت صورت مى گيرد سخن گفته و مى افزايد: كه (سپاه ايشان منحصر در قوم خود، و جمعى از اراذل و اوباش اين ملك است). اشراف همه ترس از آن دارند كه (به عدالت ضلالت دستگاه اين قوم مبتلا شده بالمره نيست و نابود شوند) (ص 283).
گام بعد برخورد آقا احمد با منارى است كه (جماعت انگريزيه) لب دريا ساخته اند و (در شب بالاى آن چراغ روشن كنند) و بدين ترتيب راهنماى ناخدايان است. آقااحمد اين اقدام را از (اوضاع پسنديده) آنان مى داند. (ص 354)
زمانى كه به شهر (پونه) مى رسد در توجيه علت نفوذ انگليسيها چنين مى گويد كه (چند سال است كه جماعت انگريزيه در آن شهر دخل كلى كرده اند و به اسم نوكرى آنجا را نيز به احاطه خود در آورده اند (ص 359). در شرح شهر حيدرآباد دكهن عنوان بحث (كيفيت تسلط انگريزيه در دكهن) است. مشيرالملك كه رشته امور شهر را در دست داشت براى رهايى از دست مخالفان كه با قوم (فرانكسيس) سر و سرّ داشتند، (چنين صلاح دانست كه استمداد از جماعت انگريزيه كند) و البته انگليسيها كه (هميشه طالب و جوياى اين معنى اند كه كسى ايشان را به ملك راه دهد تا به طلبيدن چه رسد) (سر قدم ساخته) به حيدرآباد رفتند. اول قوم (فرانكسيس) را اخراج كردند. بعد در خارج شهر قلعه اى ساختند و بالاخره بر شهر مسلط شدند (ص 367). شگفتى مؤلف از آن است كه ظواهر را كاملاً رعايت كرده و به (سهولت و آسانى) و بدون آنكه (به ظاهر حال بر كسى جبر) كنند حيدرآباد را گرفتند (ص369). نعل ذوالجناح در حيدرآباد
وى به تفصيل درباره اميران و بزرگان اين شهر، كه عمدتا نژاد ايرانى دارند، سخن مى گويد. اين شهر بيشترين نژاد ايرانى را درخود جاى داده، كسانى كه در سلك كاروان هند به عنوان اديب و سياستمدار به آنجا رفته و شأن و شخصيتى پيدا كرده اند. اين شهر كه جمعيت شيعه بسيارگسترده بوده، پناهگاهى براى مهاجران به شمار مى آمده است.
از نكات شنيدنى حيدرآباد آنكه (نعل پاره) اى هست كه مى گويند نعل ذوالجناح اسب امام حسين (ع) است. شب تاسوعا آن را در حجره اى مى نهند و منتظر شنيدن آواز آن مى شوند. همه اين آواز را مى شنوند. يكى به صداى آواز فيل، ديگرى شير و… شگفت آنكه نعل مزبور، سالى دو بچه نعل مى زايد.
آقا احمد در ادامه مى گويد كه اين افعال از حسن اعتقاد مردم به حضرات ائمه (ع) است (چنان كه در حدود هندوستان … زياد از صد موضع به نظر آمده است كه قبه و بارگاهى ساخته اند و در آنجا صندوقى گذاشته اند و مى گويند كه از موى ريش مبارك حضرت رسول (ص) در آنجاست (ص387). ساختن (ضرايح) نيز در ايام عاشورا نه فقط براى شيعيان كه براى هنود نيز مرسوم است.
آنان در برابر ضرايح سجده مى كنند! و پس از فرارسيدن محرم آنها را در آب غرق كرده يا در (جاى معينى كه او را كربلا ناميده اند دفن مى نمايند).
فرهنگ شيعى هند كه در اصل برگرفته از آداب مذهبى ايران عصر صفوى بوده، چنان زايشى از خود نشان داده كه شگفت انگيز است. در آنجا در ايام عاشورا گودالى در اطراف تعزيه خانه مى كَنَند، و روز آخر آن را پر مى كنند و آن را علامت پايان مصيبت مى دانند. اين همان خندقى است كه اظراف خيمه ها بوده (ص388). كوهى در اطراف حيدرآباد با نام (بهار ولى) هست كه گفته حضرت (حيدر)(ع) به آنجا آمده است.
همانطور كه آقا احمد فهميده (در امورات بى اصل، آن قدر دقت دارند، و در چيزى كه شرعاً محترم است اين قدر مسامحه مى كنند.) او فهرست آن امور بى اصل را به دست داده است كه در اينجا نمى توان ذكر كرد! از جمله اصل دارها كه رها كرده اند آنكه روزه نمى گيرند و اغلب نماز نمى خوانند (ص390).
وامانده زاصل و پيوسته به فرع
كم معتقد خدا و بسيار به شرع ادامه سفر
او پس از شرحى از روابط ديپلماتيك انگليسيها با شاه قاجار و رفت و شد سفيران، سفر خويش را از حيدرآباد به سمت (مچهلى بندر) ادامه مى دهد، در محرم سال 1221 را در اين شهر بوده و در صفر همان سال راهى كلكته شده است (ص403).
آنچه توجه وى را جلب كرده يكى وضع انگليسيها بويژه در ساختن قلعه هاى مستحكم و ديگر آداب بت پرستى هُنُود و ديگر اقوام است. در آنجا نيز با استقبال آشنايان كه نوعا از شخصيتهاى برجسته اند روبرو شده است. شهر كلكته گودالى بوده با چند خانه از تهيدستان كه اكنون (جماعت انگريزيه به تعمير آن پرداخته اند) و به صورت شهرى (در غايت شكوه و صفا و عمارات عاليه) درآمده است؛
و البته (تمام هندوستان خراب شده است تا آن بندر آباد گرديده است) (ص407).
شگفتى آقا احمد از كارخانه هاى توپ ريزى است كه در تمام ايام به كار مشغولند؛ استحكامات نظامى آنان نيز تعجب وى را برانگيخته و مى گويد آمادگى آنان به طورى است كه در هر آن (مستعد حرب اند).
آقا احمد پس از چند روز به (مرشد آباد) رفته و در آنجا خانواده تشكيل داده است. در آنجا از زن جعفرعلى خان با نام بيوبيگم مصاحبه ياد مى كند كه چه خدماتى به او و ديگر كسانى كه از عتبات مى آمده اند كرده است (ص420). در اين شهر نيز ايرانيان فراوانى با پسوندهاى اصفهانى و كرمانى بوده اند كه آقا احمد با آنان مراوده داشته است (ص422 ـ 423).
از نكات جالبى كه در (مرشد آباد) گزارش كرده حكايت دين جديدى با نام دين خفشانى است كه (بانى آن مدعى نبوت جديد بوده و براى هر دو گروه شيعه و سنى، و جذب آنها اقتباساتى داشته است. آقا احمد با بهره گيرى از كتاب (سير المتأخرين) و آگاهيهاى شفاهى، سير پيدايش دين خفشانى تا انحطاط آن را كه بر اثر اختلاف بين جانشينانش بوده گزارش كرده است. به هر روى اين قسمت تجربه اى جالب است (ص426 ـ 439).
وى در ادامه سفر به (عظيم آباد) و سپس به (بنارس) رفته و به لحاظ دينى مورد مراجعه بسيارى از اهالى سنى و شيعه شهر واقع شده است. نكته قابل توجه در اين شهر مقبره (شيخ محمد على حزين)، عالم، شاعر و تذكره نويس اواخر عهد صفوى است كه آقا احمد شرح حال وى را نسبتاً مفصل آورده است (ص460 ـ 464). وى را متهم به قول به (وحدت وجود) كرده اند. مؤلف در دفاع از وى كوشيده و گفته است كه نظاير حرفهاى او را، حتى علامه مجلسى نيز دارد. وى در راه سفر به (فيض آباد) از چندين منطقه گذشته و در هر جا از اعيان شهر و متفردات آن بلد سخن گفته از روغن جونپور، پل جانپور و درخت بر و…؛ در بهدرسه نيز سادات بى شمار بوده اند و از آقا احمد استقبال شايانى كرده اند. در فيض آباد وى در آغاز سال 1222 هـ.ق. به فيض آباد رفته است. وى از تاريخچه اين شهر و حكام آن در طى يكصد سال سخن گفته است. در بسيارى از اين بلاد مؤلف از طايفه قزلباشيه و نقش آنها در آبادانى شهر سخن مى گويد؛ مثلاً درباره همين فيض آباد آمده است كه: (و آن شهر به سبب ازدحام و اجتماع قزلباشيه نظير يكى از بلاد عظيمه ايران شد) (ص476). ولى تاريخچه اين شهر را بيشتر به جهت بيان يك هيأت نفوذ انگليسيها در آن بيان كرده است. عمده دليل نفاق داخلى ميان قدرتمندان شهر و روابط پنهانى با انگريزيها براى حفظ موقعيت خودشان بوده است (ص480). آقا احمد درباره ولى نعمت خود (مقدّسه متعاليه و خلف مرحوم مغفور ميرزا محمد امين خان را كه الى الان نظير او را در زمره مردان نيز نديده چه رسد به زنان) به تفصيل سخن گفته و از بسيارى از اعيان شهر نام برده است (تا ص 494). آگاهيهاى داده شده جز براى تاريخ محلى برخى از شهرها سود ديگرى ندارد. اشارتى نيز به بى سوادى امام جمعه فيض آباد كرده كه برخى از طلاب خطبه اش را معرَّب مى كردند و باز غلط مى خواند. آقا احمد چندى در فيض آباد به تدريس كتابهاى فقهى و اصولى مشغول بوده است.
آقا احمد در رجب آن سال به (لكنهو) آمده است تا در آنجا براى وى مراقب گذاشته اند. در اين شهر (سيد دلدار على) عالم نامى شيعه آن سرزمين سكونت داشته و چندين بار به ملاقات آقا احمد آمده گرچه در ادامه روابط آن دو پايدار نمانده است (ص506) جدال مختصرى نيز براى تعيين روز عيد فطر پيش آمده كه خود سبب كدورت بيشتر وى با حاكمان بلد شده، است. او مى گويد كه در لكنهو طعنه بر فيض كاشانى بسيار گسترده و شايع بوده و لاجرم اين مربوط به اتهام تصوف گرايى فيض بوده است. مقدسه عاليه مجدداً وى را به فيض آباد دعوت كرده و آقا احمد پس از سه ماه لكنهو را ترك كرده است. با اينها شرحى از عالمان و انديشمندان اين شهر در آن دوره به دست داده كه از لحاظ تراجم عالمان و اعيان شيعه آن بلد بسيار سودمند است (ص513 ـ 519). شرحى نيز از احوال لكنهو آورده و ارزيابى او از مردم شهر به عنوان نتايج مصيبتهاى وارده اينكه: (اغلب اهالى آن در بى وفايى با ا هل كوفه شباهت بسيار دارند و نفاق اگرچه در تمام هند عالمگير است ولكن ظاهر آن است كه آن بلده معدن و پايتخت اوست) (ص521). در اينجا وى به شرح حال آصف الدوله و آثار باقيمانده از وى در نجف (نهر آصفيه) و تعزيه خانه و ديگر خدمات وى آورده است. باز هم حيله هاى انگليسيها
آقا احمد در اينجا توجهش معطوف به شيوه نفوذ انگريزيهاست كه عمدتا با استفاده از نزاحهاى امراى محلى و بهره گيرى از حماقت آنها (كلاه فرحت را به اوج رخصت) مى اندازد و همه را به ريشخند مى گيرند (ص530). آقا احمد همه جا از همكاران انگليسيها به عنوان ابلهان (نمك به حرام) سخن گفته و بيان حيله گرى انگليسيها را براى عبرت ديگران وظيفه خويش دانسته است، حيله گريهايى كه ضمن آنها (يكى را شمشير از نيام و خون از اندام برنيامد) (ص 545). آقا احمد تحت تأثير سياست بازيها زيركانه آنهاست كه مى گويد: و حق آن است كه اين جماعت در اين مراحل و در حزم و تدبير قليل النظير بلكه بى مثل و مانندند و هيچ قومى از مسلم و كافر را با ايشان لياقت همسرى نيست (ص546). آقا احمد علاقه مند به تاريخ محلى (لكنهو) بوده و فصل مفصلى درباره آن آورده است. آگاهى جالب او درباره مبدأ نماز جمعه در اين شهر است. بانى آن ملا عسكرى كشميرى است كه با كسب اجازه از وحيد بهبهانى اقدام به آن كرده است (ص564 ـ 565). اساس مطلبى كه وى درباره شاه جهان آباد گفته بار ديگر، مربوط به چگونگى سلطه انگليسيها در آنجاست. در واقع اين (توپ) است كه سبب شده هيچ كس ياراى برابر با آنها را نداشته باشد.
پيدايش مذهب سكه (سيكها) نيز سرگذشت جالبى دارد. مذهبى تلفيقى از عقايد صوفيانه اسلامى و هندويى با آداب و رسومى خاص. اشعارب كه از (نانك) بنيانگذار اصلى اين فرقه و ديگر خلفاى او برجاى مانده در حكم كتاب مقدس آنهاست (ص572 ـ 582).
تجربه اين دين جديد نيز در سرزمين اديان و مذاهب، تجربه اى شيرين و پرعبرت است. آقا احمد پس از آمدن به فيض آباد، گرفتار دردسرهايى شده اما با حمايت (مقدسه متعاليه) و ديگر حاميان خود بر آن توطئه ها فائق آمده است تمام اين مصايب (از جماعت نفاق پيشه قزلباشيه) بوده است (ص589). دستخطى نيز از سوى يكى از اعيان لكنهو در رد آقا احمد نشر يافته كه سبب شده وى متنى تحت عنوان در عنايتنامه) بنويسد و به آن مطالب پاسخ دهد. گويا يكى از موارد مربوط به فيض كاشانى بوده كه آقا احمد دفاع از او كرده و ديگر اين كه اجتهاد آقا احمد ترديد كرده اند (ص591 ـ 599).
آقا احمد كم كم انديشه بازگشت را مطرح مى كند و در رجب سال 1223 عازم (عظيم آباد) مى شود. در حالى كه (مسلمانان از يك طرف به آه و فغان بودند و هنود از يك طرف، (ص601)، در بازگشت سفارشات لازم به شهرها و بلاد براى استقبال از وى شده بود حتى چندين از صاحبمنصبان انگريزى نيز از وى ديدار كردند و از جمله (مستر گورنر) دستخطى فرستاده (مشتمل بر حكم به حفاظت و حراست اين فقير). تعزيه خوانى انگريزيها!
آقا احمد آغاز سال 1334 را در (جهانگير) در راه بازگشت بوده است. وى از تعزيه خانه دارالشرب مرشد آباد! ياد مى كند كه املاك وقفى آن را انگريزيها گرفته و البته (در ايام عاشورا از دولت سركار كمپنى بهادر فى الجمله رسوم تعزيه دارى در آنجا به عمل مى آيد). (ص620) و (اگر مقدمه دوازده هزار روپيه و اهتمام جماعت انگريزيه نبود چون تعزيه خوانهاى ديگر اثرى الى آلان از آن مكان باقى نمانده بود. سياست انگليسيها آن بوده كه معمولا موقوفات مهم را در مناطق تحت سيطره خود در تصرف خويش داشت و درآمدى از آن را به مصرف مزبور مى رسانده اند. اولين نماز جمعه در عظيم آباد
آقا احمد در شعبان سال 1324 براى اولين بار نمازجمعه براى شيعيان امامى مذهب شهر (عظيم آباد) اقامه كرده چه اداى آن (موجب رونق دين و شكوه مذهب اماميين در نظر مخالفين خواهد بود.) (ص632). شاعران شهر اشعارى درباره اين نماز جمعه و آقا احمد سروده اند كه او آن اشعار را آورده است. نماز عيد سال 1324 را نيز در عظيم آباد بر وفق مذهب شيعه اقامه كرده است. او محرم سال 1325 را در عظيم آباد بوده و از عزادارى مردم ياد كرده است. وى از تلاش خود براى اصلاح عزاداريها و نيز از اين كه برخى جهال مرجع دينى مردم شده و فتواهاى عجيب ـ از جمله پاك بودن فضله گربه داده اند ـ سخن مى گويد (ص639).
خاتمه اين كتاب بازگشت به شرح حال خود آقا احمد است: (عدد تأليفات اين فقير) كه هجده اثر است؛ (صورت اجازه شيخ محمد جعفر نجفى) (صورت اجازه مير سيد على طباطبايى)؛ و چند تن ديگر از جمله ميرزاى قمى (ص649). ساختار حكومت انگريزيها
مقصد سوم كتاب اختصاص به سرگذشت پادشاهان فرنگ و غيره دارد. در اين مقصد تاريخچه مختصرى از اين بلاد و شاهان آن گفته شده كه حاوى مطلب تازه اى نيست. آنچه كه كم و بيش سودمند است بخش مربوط به روسيه است كه ضمن آن به (جنگهاى ايران و روسيه) كه مؤلف معاصر آن جنگها بوده، پرداخته شده كه آن هم در حد كليات است (ص688 ـ 697). بحثهاى وى درباره ممالك مزبور تا صفحه 751 ادامه دارد. پس از آن به (شرح احوال جماعت انگريز و حقيقت احوال كمپنى) مى پردازد. آگاهيهاى او از تاريخ انگلستان چندان قوى نيست مخصوصا كه در يك مورد مى گويد (بريتانيه اكبر كه در عهد خلفاى بنى اميه و عباسيه به تصرف مسلمانان بوده اند) (ص765).
در شرح حكومت انگليس به ساختار سياسى اين كشور توجه كرده است. به نوشته او انگريزيها از دو صد سال قبل دريافتند كه نبايد (پادشاهى و لوازمات آن موقوف بر يك شخص) باشد. در اين كشور سه طايفه قدرت سياسى را در در اختيار دارند: پادشاه، وزراء و پارلمنت (ص772). ولى بخشى از آگاهيهاى خود را در اين باره از ميرزا ابوطالب خان نويسنده كتاب (مسير طالبى) گرفته است (ص773). البته نقلهاى شفاهى نيز از طرق موثق از خود صاحب منصبان انگليسى، مى آورد. وى درباره تك تك سه قدرت مزبور شرحى به دست داده است. از نظر و سلطان بالاستقبال همان (وزير) است كه با كمك پارلمنت در برابر خواسته شاه مقاومت مى كند. در عصر وى در ميان وزيران، يك وزير امور مذهبى نيز در انگليس بوده كه كار كليساها و انجام ديگر آداب و عادات مسيحى در اختيار او بوده است. وى در بخش قوه قضائيه به استقلال اين قوه در برابر (اعاظم و اراذل) اشاره مى كند و اينكه عدالت به يكسان اجراء مى شود (ص782).
آقا احمد به درستى دريافته كه اگرچه انگريزيها بر دين مسيحيت اند اما (به جز آنكه در كليساها ناقوس زنند … چيزى ديگر از احكام در ميان ايشان مشهور نيست). بزرگان و امرايشان نيز (به جز اقرار به وحدت، همه را افسانه مى دانند و اوقات خود را با التمام صرف تدبير تسخير ملك … و سياست مُدُن مى كنند).
آثار اجتماعى و سياسى عصر روشنگرى تا آن حد برجسته بود، كه در هند آنها را به درستى دريافته است. استعمار در شمار اين آثار اين است لذا بلافاصله مى گويد (و نتيجه آن اين است كه كمپنى يعنى تجار اين فرقه نيز بر ممالك بعيده غالب شده اند و اكثر بلاد را در تصرف خود آورده اند) (785). اكنون نوبت آن است تا درباره اين كمپنى كه مؤلف آنچه گفته مقدمه شرح آن بوده سخن بگويد. كمپانى هند شرقى
آقا احمد، اشارتى صورى به كار كمپانى داشته و آن را صرفا اقتصادى مى داند. در اينجا نيز مطالبى از مسير طالبى نقل مى كند (787 و 789). در آغاز و در عصر (جهانگير بابرى) تنها در (بند سورت) مكانى به عنوان بيت التجاره به آنها داده شد اما چيزى نگذشت كه بيشتر بلاد هندوستان را به تصرف خود در آوردند. آقا احمد از بى غيرتى هنديان تأسف مى خورد و در همانجا از صفويان و زنديان كه اروپائيان را از جزاير جنوب ايران اخراج كردند ستايش مى كند و مى گويد: (حق آن است كه اين مردى و مردانگى در آن كشور از اثر آب و هواى آنجاست (ص791). در برابر سلاطين هند روحيه تسامح داشته و حاضر به جنگ براى اخراج انگليسيان نبودند. البته وى اشارتى به برخى از مقاومتها از جمله جنگهاى سراج الدوله با انگليسيها كرده است كه آن هم منجر به مصالحه و پرداخت غرامتى سنگين شد؛ جنگهاى بعدى نيز منجر به (شهادت) او در سال 1170 گرديد (ص809). به جز (مسير طالبى) مؤلف در شرح وقايع اين دوره از كتاب (سير المتأخرين) نيز بهره برده است (ص814).
آقا احمد كه با شيوه حكومت در عثمانى و ايران آشنايى داشته، نظام جديدى را در هند تحت سلطه انگليسيها ديده و لذا به جز آنچه پيش از اين آورد، فصولى را به (آيين و طريقه حكومت آن قوم) اختصاص داده است. نظام قضايى و سياهيگرى
از مجموعه ساختار اقتصادى و سياسى و نظامى كمپانى او تنها به شيوه قضايى و نظامى آنها، كه گويى بيش از هرچيز توجه او را به خود جلب كرده، پرداخته است. ابتدا به سيستم (عدالت ديوانى) در امور حقوقى پرداخته و از نظم حاكم بر آن و اجراى عدالت و نيز مراحل رسيدگى به دعوا بحث كرده است. پس از آن نوبت به (عدالت فوجدارى) مى رسد كه مربوط به رسيدگى به خيانت و دزدى و فساد و امثال ذلك است. در برابر احكام قضايى اسلام مثلاً قطع دست، جرايمى نظير هفت سال زندان را تعيين كرده اند (832). آقا احمد در بخش عدالت فوجدارى دو انتقاد عالمانه مطرح مى كند كه از نظر قضايى قابل توجه است. (837 ـ 838) پس از سيستم قضايى، آقا احمد به سپاهيگرى آنها مى پردازد چرا كه آنها (در جنگ توپ و تفنگ و مهارت در آن از اعجوبه روزگار و نادره دورانند). آقا احمد بر اين باور است كه تسلط آنها بر توپ اندازى يكى از رازهاى اصلى سلطه آنان بر هند است. بنابراين ضرورت ديده تا شرحى از سيستم نظاميگرى آنها به دست دهد، (القاب سرداران)، (طريقه توپ انداختن)، (طريقه تربيت سياهيان و قواعد كردن ايشان) (مواجب لشكريان) از جمله اين مباحث است. رفتار منظم آنان در اين امر سبب شده (كه با آنكه زياده از دوازده هزار كس در اين ملك نيستند، به اين سهولت و خوبى مالك و مسلط شده اند.) وى درباره طريقه لشكركشى آنان نيز به تفصيل سخن گفته است (ص850 ـ 859).
دراينجا يك نكته جالب وجود دارد و آن اينكه پس از پيروزى به قتل و شهب نمى پردازد بلكه با سلطان شكست خورده به عزت و احترام برخورد مى كنند (به خلاف و ضوابط اهالى ايران و روم [عثمانى] كه دفعتاً دودمانى را خراب و شيرازه انساب و اخلاف جمع كثيرى را در آن واحد گسسته بيخ و بنياد ايشان را به آب مى رسانند)، و اين سبب مى شود تا نظام مملكت ويران شود. نظر نهايى آقا احمد در اين بخش آنكه: (اگرچه آيين و قواعد ايشان نيز خالى از مكر و خدعه و حيله نيست و در بسيارى از امور بر رعيت، در پرده، ظلم و تعدى مى شود، ولكن چون به ظاهر در لباس عدالت است، روز به روز دولت و مملكت ايشان در ترقى و تزايد است (859). در واقع بايد سخن او را به اين گونه تجزيه و تحليل كرد كه عدالت براى خود و ظلم براى اقوام ديگر، دمكراسى براى خود، استبداد براى ديگران؛ اين رمز ترقى و تزايد نيروى استعمار در چند قرن اخير بوده است.
آقا احمد در ادامه بار ديگر به شرح برخى از خصوصيات زندگى اجتماعى و خانوادگى و صنعتى انگليسيها مى پردازد. (طريقه معيشت)، (نفى بكارت زنان)، (تسلط و بى پردگى زنان و كيفيت رفتار مردان با ايشان)، (احوال اطبا و قابله شدن) (دلالت تشخيص مقدار حرارت و برودت هوا)، (وضع ربا و سود) (بيمه مال التجاره) كه آقا احمد درباره اش مى گويد: (چون يك طرف معامله كفارند ظاهراً عذر شرعى ندارد و الا شرعا نهايت مشكل بود) (875). (نوشتن كتب به قالب و مسأله چاپ [چهاپه!] )، (ثبت عجائبات و اخبار جديده) و (مدرسه كلكته) از آخرين مباحثى است كه در كيفيت زندگى قوم انگريز آورده است.
در پايان لازم است كه به يك نكته اشاره كنم. از آنچه گذشت به دست مى آيد كه آقا احمد مثل هر عاقلى از مظاهر تمدن جديد ستايش مى كند اما هيج گاه ، روى خوش به انگليسيها نشان نداده و در بسيارى از موارد با متهم كردن آنان به حيله و دغل، از غيرتمندانى كه اروپايى را از كشو رانده اند ستايش مى كند. او همكاران انگليسى ها را مشتى نمك به حرام مى خواند و كوشش او شرح و بازگو كردن چگونگى سلطه انگليسى است.
با وجود اين همه نص، تعجب از مرحوم دكتر عبدالهادى حائرى است كه متأسفانه، تصورى واژگون از ديدگاههاى وى به دست داده و حمل به صحت آن اين است كه چون كتابِ در دسترس وى مخطوط بوده، وى نتوانسته سراسر آن را مطالعه كند.1 يك سياستنامه ديگر
آقا احمد در لابه لاى مطالب اظهاراتى در مقايسه مسائل كشورهاى مختلف با نظام سياسى و اجتماعى انگليسيها آورده؛ اما به نظر مى رسد خواسته است تا (خاتمة الكتاب) خود را به عنوان حـاصل تجربيات خود به (نصايح سياسى) و اصـول مملكتـدارى بپردازد. در اصـل اين ب

 

پاورقى:
1. اخيراً نيز ايشان متن كامل كتاب را بدون هيچ گونه فهارسى (جز فهرست مطالب) به چاپ رسانده است! (تهران، نشر قبله)؛ نوشته حاضر بر پايه نسخه چاپى مؤسسه وحيد بهبهانى نوشته شده است و از آنجا كه جناب آقاى دوانى حساسيت ويژه اى درباره نقد آثارشان دارند اين بنده به چگونگى و نقد چاپ آن بزرگوار نپرداخته ام.
1. تا آنجا كه بنده نگاه كردم در چاپ جناب دوانى با آنكه قيد شده از سه نسخه استفاده شده، هيچ نسخه بدلى در پاورقى نيامده است.
2. به اتفاق آنچه را مربوط به تاريخ روى كار آمدن سراج الدوله بود، در چاپ جناب دوانى (ص 467) ملاحظه كردم بدون اشاره به رقم حروفى آمده است 1069 كه قاعدتاً آن نيز خطاست.
3. نگاه كنيد به فهرست اسامى كتب وارده در متن كتاب، ذيل مورد: مسير طالبى و تحفة العالم.
1. مرات الاحوال ج2 ص 882.
2. اين كتاب به اهتمام صمد موحد توسط انتشارات طهورى در سال 1363ش به چاپ رسيده است.
3. ر.ك: تحفة العالم ص 469.
4. ر. ك: مراة الاحوال ج1 صص 370 ـ 371 و نك: فهرست اعلام، ذيل مورد.
1. مرات الاحوال ج1 ص 394 ـ 395.
2. مرات الاحوال، ج1، ص 80.
1. وى در كتاب (نخستين رويارويى انديشه گران) در دو مورد به شرح ديدگاههاى آقااحمد مى پردازد.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 26  صفحه : 6
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست