responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 16  صفحه : 14

معرفى هاى اجمالى


منتهى المطلب فى تحقيق المذهب
الحسن بن يوسف بن على بن المطهر, تحقيق قسم الفقه مجمع البحوث الإسلامية. (چاپ اول: قم, 1371). ج 1, وزيرى.
حسن بن يوسف بن مطهر, مشهور به علامه حلى, از دريادلان, نستوهان و چهره هاى برجسته سلسله منور فقيهان, فيلسوفان و متكلمان شيعه است كه گستره آثار و نگاشته هايش زواياى فرهنگى اسلامى را درنورديده و در موضوعات مختلف اسلامى كتاب هاى بزرگ و مجموعه هاى گرانقدرى سامان داده است. كارنامه فقهى علامه حلى در اين ميان بسيار پربرگ است و پربار. آثار فقهى وى از انصاف علمى روح تحقيق, استوارى مبانى, اشراف بر انديشه ها و ديدگاه هاى مذاهب مختلف, لطافت تعبير و جزالت بيان در سطح بسيار بالايى برخوردار است. مرحوم آية الله سيدبحرالعلوم در چگونگى آثار فقهى وى نوشته اند:
در فقه, استاد فن و شناگر درياى موج خيز آن است. دوازده كتاب نوشته است… اولين اين آثار (منتهى) است و آخرين آنها (مختلف) و بهترين, نيكوترين ومحكمترين آنها (قواعد) است و سودمندترين آنها براى اهل استدلال, (مختلف) , (منتهى) و (تذكره) و جامع ترين و آسان تر آنها در مطالعه, (تحرير) كه گفته مى شود داراى چهل هزار مسأله است. (رجال السيد بحرالعلوم, ج 2, ص 273).
منتهى المطلب, ارائه سنت حسنه شيخ الطائفه محمد بن حسن طوسى است كه با نگارش كتاب عظيم (الخلاف) فصلى كارآمد در پژوهش هاى فقه استدلالى, فراروى محققان گشود و عملاً (فقه تطبيقى) و به تعبير ديگر (فقه مقارن) را بنياد نهاد.علامه حلّى در اين ميدان دو كتاب بزرگ نگاشته, تذكرة الفقهاء و منتهى المطلب. علامه حلى, در ضمن شمارش آثارش, اين اثر را كتابى بى نظير ناميده (خلاصه الاقوال, ص 47) و در چگونگى محتواى آن نوشته است:
در اين كتاب آراء تمام مذاهب اسلامى را در فقه آورده ام و پس از ابطال آراء و ديدگاه هاى ديگر به اثبات و برترى آراء فقيهان شيعه پرداخته ام. (همان).
(منتهى) , مانند بسيارى از آثار مهم فقهى, كامل نيست و آنچه از آن نگاشته شده از آغاز فقه است تا پايان كتاب متاجر. اين اثر به سال 1316 و 1333 قمرى در دو جلد بزرگ به صورت سنگى منتشر شده است. اين چاپ ها به اندازه اى مغلوط و مشوش و ناهنجار است كه برخى از ظريفان از آن به عنوان (منتهى الأخطا) ياد كرده اند.
اكنون جلد اول اين كتاب را در پيش روى داريم با چاپى منقح و تحقيقى استوار و عرضه اى سودمند و چشمنواز. در تحقيق و تصحيح و تعليق اين مجموعه, تنى چند از محققان بنياد پژوهش هاى آستان قدس رضوى همكارى كرده اند (ص85) و جناب دكتر محمود بستانى بر آن مقدمه اى دقيق و سودمند نگاشته اند. نگاه به اين تحقيق را از مقدمه آغاز كنيم.
جناب بستانى با اشاره به شخصيت علمى و فقهى علامه حلى به توضيح شيوه آن بزرگوار در (استدلال) و (مقارنه) و ديدگاه هاى وى, مقارنه اقوال, عرضه آراء, استدلال بر ديدگاه ههاى برگزيده, نقد آراء ونقض ديدگاه هاى مخالف, گزارش آراء مخالف شيوه تبيين مطلب و برخورد با نصوص و … پرداخته است. همه بحث ها مستند است بر مواردى از متن كتاب و اين بحث از جمله بحث هاى دقيق و سودمندى است كه مطالعه كنندگان سير و تصور فقه و شيوه هاى استدلال و اجتهاد فقيهان را بسيار سودمند خواهد بود. در اين مقدمه جاى شرح حال كوتاهى از علامه حلى, تاريخ نگارش كتاب, فرق آن با (مختلف) و (تذكره) و اينكه در اين كتاب از ديگر آثارش ياد كرده است يا نه خالى است.
كتاب بر اساس نسخه كامل و ناقص, مقابله, تحقيق و تصحيح شده است. محققان در تحقيق و تعليق اين كتاب آيات, احاديث و اقوال فريقين را دقيقاً استخراج كرده, و احاديث اقوال را با مصادر اوليه آنها سنجيده اند. همچنين گزارشى از شرح تمام اعلام و راويان نگاشته و منابع شرح آنها را ياد كرده اند.
در اين تخريج و تعليق ها گاه خلط در روايات را بازشناسى كرده اند (ص 220) و ديگر گاه, ديدگاه هاى مختلف را درباره راويان مورد گفتگو و مناقشه آورده و دلايل طرفين را ياد كرده اند. اما اين موارد, غالباً از اظهار نظر نهايى خالى است. (ص 93, 111, 191 و …) تبيين و توضيح نام هاى همگون, كه بسيار لازم مى نمايد, از ديگر تلاش هاى محققان كتاب است. (ص 153). ضبط هاى اشتباه را نيز از اسناد روايات زدوده و دلايل گزينش ضبط صحيح را باز گفته اند (ص 261). همچنين طوايف و فرقى را كه نامشان در متن آمده است, شناسانده اند.
در پايان كتاب, فهرست آيات, احاديث جاى ها و آبادى ها, كتاب هاى ياد شده در متن, اعلام كتاب و موضوعات آمده كه گويا بهتر و كارآمدتر آن است كه در مجلدات متعدد, فقط فهرست موضوعات را بگذراند و در مجلدى مستقل, ضمن ارائه فهرستى موضوعى ـ الفبائى, فهرست هاى ديگر را بياورند محمدعلى مهدوى راد معجم ما كتب عن الرّسول و اهل البيت صلوات الله عليهم.
عبدالجبار الرفاعى. (چاپ اول: تهران, وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1371). ج 1 و 2, وزيرى.
نگارش سيره پيامبر گرامى اسلام و ائمه معصومين (ع) و تحليل و بررسى زندگانى درس آموز و تنبّه آفرين آن بزرگواران, ضرورتى است مهم و سودمند. از گذشته هاى بسيار دور, گزارش سوانح زندگانى و نگارش ابعاد حيات نورانى اين بزرگواران, بهترين, ارجمندترين و مهم ترين دلمشغولى عالمان و متفكران اسلامى بوده است. و بى گمان پيشينه اين گونه نگارش ها به اولين قرن تاريخ اسلام مى رسد. اكنون نيز كتاب ها, مقالات و پژوهش هاى فراوانى در تبيين و تحليل; زندگانى معصومين نشر مى يابد كه برخى متأسفانه از حداقل شرايط پژوهش ونگارش تهى است. تبيين و تفسير حضور پيشوايان در عينيت جامعه و بازشناسى مواضع سراسر اقدام و موضع گيرى پيامبر و ائمه طاهرين (ع) در صلابت و استوارى, تصحيح مواضع و گسترش درك امت اسلامى از واقعِ صادقِ فرهنگ اسلام و قرآن, نقش عظيمى خواهد داشت. شناخت دقيق و شناساندن كارآمد زندگانى آن بزرگواران, افزودن بر درك و دريافت راستين و داشتن زاويه ديد درست و نقد متون, آگاهى گسترده اى به تمامى منابعى را مى طلبد كه به گونه اى درارتباط با آن بزرگاران به قلم آمده است. براى دست يافتن به منابع موجود و مصادر مهم زندگى معصومين, مهم ترين گام پژوهشى فراهم آوردن كتاب شناسى فراگير و معجم هاى كليدهاى راهنماى متون تاريخى است. در اين زمينه تاكنون آثار سودمندى, اما نه شامل و كامل, فراهم آمده است كه از جمله مى توان از كتاب هاى ذيل نام برد: محمد رسول الله: ببليو جرافيا مختاره از يحيى محمود ساعاتى و جعفرابراهيم التاى, معجم ما الف عن رسول الله از صلاح الدين المنجّد, و سلسله مقالات اهل البيت فى المكتبه العربيّه از سيدعبدالعزيز طباطبايى (كه ويژه نگارش هاى عربى غير شيعى درباره ائمه اطهار (ع) است) و كتاب نامه امام رضا (ع) از على اكبر الهى خراسانى, و كتاب نامه امام حسين (ع) و كتاب نامه امام صادق (ع) از رضا استادى و كتاب نامه امام موسى بن جعفر (ع) از ناصرالدين انصارى قمى, و كتاب نامه امام مهدى (عج) و نيز كتاب در جستجوى قائم (عج) از سيد مجيد پورطباطبايى.
مجموعه اى كه اينك مورد گفتگوست, شامل ترين, كامل ترين و سودمندترين اثرى است كه تا كنون در اين موضوع سامان مى يابد. آقاى عبدالجبار رفاعى, مؤلف سختكوش اين مجموعه, از كتاب شناسان و فاضلان ارجمند و پر اطلاع حوزوى است كه سال هاست در شناخت منابع و مصادر فرهنگ و تاريخ اسلامى مى كوشد و تاكنون آثار ارجمندى عرضه كرده و آثار شايسته و شايان توجهى در حال چاپ و نشر و تدوين دارد. اين مجموعه به لحاظ زمانى تمام آثار مخطوط, مطبوع, مقاله و پژوهش هاى ضمن مجموعه ها را كه درباره معصومين (ع) از آغاز تأليف تا سال يافته است, دربر مى گيرد. كتاب شناسى حاضر به لحاظ لغت, شامل تحقيقاتى است كه به زبان هاى عربى, فارسى, تركى و اردو نگاشته شده است. منابع و مصادر مؤلف افزون بر اطلاعات شخصى و جستجو در كتاب خانه هاى عمومى و شخصى و تصحف و تفحص و نشريات كتاب شناسى و اطلاع رسانى و مجموع هاى خرد و كلان كتاب شناسى, مانند الذريعه, كشف الظنون, اسماء الكتب, ايضاح المكنون, معجم المطبوعات العربيّه و فهارس كهن مانند فهرست ابن نديم, فهرست شيخ طوسى و … مجموعه هاى عظيم شرح حالنگارى, تاريخ ادبيات ها و … و بالاخره هر آن چيزى است كه به گونه اى از كتابى و مقاله اى اطلاعى به دست مى دهد.
كتاب حاضر در شانزده بخش تدوين يافته است. چهارده بخش آن ويژه ائمه معصومين (ع) و بخش پانزده در باره اهل بيت در منابع مشترك و بخش شانزده شامل مصادر و منابع سنت نبوى است. كتاب ها در هر بخش بر اساس حروف الفبا تنظيم شده و در ذيل هر كتاب, اطلاعاتى چون نام مؤلف, زبان كتاب (اگر به زبان عربى نباشد), مخطوطات آن (اگر خطى باشد), چاپ هاى متعدد آن و منابعى كه اين اطلاعات بر اساس آن منابع ياد شده است (اگر مستقيماً مؤلف كتاب را نديده باشد), به دست داده شده است.
بدين سان مى توان گفت كه كتاب آقاى رفاعى, راهنمايى است دقيق, كارآمد و سودمند اما هرگز نمى توان آن را به تمام معنى كامل تلقى كرد. در برخى موارد از ميان مجموع مجلدات كتابى, برخى از مجلدات ذكر شده است. مانند كتاب خيانت در گزارش تاريخ كه سه جلد است و فقط از جلد اول آن ياد شده است. (ج1, ص 534). گاهى اطلاعات داده شده درباره اثرى كامل نيست; يا اينكه مشكلى براى اطلاع دقيق در ميان نبوده است. مانند شماره 1058, مقاله آقاى دوانى. كه در سمينار طبرى ايراد شده و پس از آن در يادنامه طبرى چاپ شده است. و نيز از كتاب عبدالكريم خطيب درباره اعجاز قرآن بدين سان ياد شده است. (اعجاز القرآن فى مفهوم جديد), در حالى كه (فى مفهوم جديد) عنوان مجموعه است كه كتاب اول آن (الإعجاز فى دراسات السابقين) است و كتاب دوم آن, (اعجاز القرآن فى دراسة كاشفه لخصائص البلاغة العربيه و معاييرها…) است.
اين موارد زير به هيچ روى از عظمت و اهميت اين تلاش گرانقدر نمى كاهد در پايان يادآورى كنم كه جناب رفاعى در بخش اول (كتابشناسى پيامبر اكرم (ص) كه اكنون دو جلد از آن نشر يافته و به پنج جلد خواهد رسيد) هر آنچه را به مباحث قرآنى و پژوهش هاى قرآنى, از بعد اعجازى آن مربوط مى شود, فهرست كرده اند. لذا اين مجموعه به نوعى كتاب شناسى علوم قرآنى نيز هست.
توفيق مؤلف را از خداوند خواهانيم و همت بلند سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى را در عرصه اين اثر عظيم كه در كمال نفاست و زيبايى و چشم نوازى عرضه شده است, مى ستاييم. محمدعلى غلامى مبانى فقهى حكومت اسلامى
حضرت آية الله العظمى منتظرى. ترجمه و تقرير محمود صلواتى و ابوالفضل شكورى. (قم, نشر تفكر 1370و 1371)ج 3 و 4, 637« 400 ص, وزيرى.
اثر عديم النظير دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة اسلاميّه, تنها كتابى است كه با نگاهى ژرفگرانه و از جايگاه بلند فقاهت در سطح بحث هاى عالى اجتهادى با گستردگى و شمول, مبانى و مسائل حكومت اسلامى را به بررسى نهاده است. اين مجموعه در حقيقت تكامل يافته بحث ها و تحقيقات سلف صالح است. دراين كتاب افزون بر تبيين ضرورت حكومت و اثبات ولايت فقيه, با نگاهى نو تمام مباحث مربوط به حكومت به بحث نهاده شده است. متن عربى كتاب از استقبال عظيم عالمان, فقيهان و متفكران و حوزويان برخوردار شد و فقيهان بزرگى, عظمت و والايى آن را ستودند و آن را در ميان آثار فقهى, بحق بى نظير تلقى كردند.
(ر. ك: مبانى فقهى حكومت اسلامى, ج3, ص 17 ـ 19). از آغاز انتشار متن عربى اين كتاب, ضرورت ترجمه آن نيز آشكار بود. از اين رو تنى چند از شاگردان مؤلف كتاب همت ورزيدند تا كتاب را به پارسى برگردانند و از اين رهگذر بهره آن را فراگير كرده و خلأ محسوس اين بحث را در ادبيات سياسى فارسى بزدايند. و آنچه اكنون با اندكى فاصله نشر يافته است جلد سوم و چهارم اين كتاب است كه شامل بحث هاى متنوع و سودمندى است.
جلد سوم ترجمه, شامل بحشى از متن عربى جلد دوم است كه با بحث از اهداف دولت اسلامى و وظايف حاكم مسلمانان آغاز شده و با بحث مهم شورا و مشورت و جايگاه آن در نظام اسلامى ادامه يافته است. مسؤوليت رهبر در حكومت اسلامى و اشراف وى بر قواى سه گانه, بحث بعد كتاب است. آنگاه بحث مهم وظايف و گستره مسؤوليت قواى سه گانه, با بحث و بررسى درباره چگونگى قوه مقننه و با نقد و بررسى آراء و تبيين و توضيح بحث به گونه اى مبتكرانه, آغاز مى شود. پس از آن چگونگى و ابعاد مسؤوليت قوه مجريه است و در ادامه آن, بحث از قوه قضائيه. در اين بحث شرايط و ويژگى هاى قاضى, اجتهاد قاضى, تجزّى و عدم تجزّى در اجتهاد, تساوى افراد در برابر قانون, وظايف و اختيارات قاضى و بالاخره ولايت مظالم, به بحث نهاده شده است. فصل پنجم, شامل بحثى است ارجمند و خواندنى در باب امر به معروف و نهى از منكر كه در ضمن آن به جايگاه امر به معروف و نهى از منكر در نظام اسلامى, مراتب و شرايط آن و مسأله ( حسبه) در نظام اسلامى اشاره رفته و چگونگى آن در روزگاران گذشته به تفضيل مورد بحث قرار گرفته است.
فصل ششم عهده دار سخن از تعزيرات شرعى است كه با بررسى چگونگى آن در روايات و آثار فقها و نقد و بررسى آراء و انديشه هاى فقيهان, محدوده آن گسترده شده و تعزيرات مالى نيز پيشنهاد شده است. اين بحث از جهات متعددى قابل تأمل است و استاد, مطالب و آراء جديد و ارزشمندى در آن به دست داده اند.
در خاتمه اين بحث از چگونگى اجراى تعزير و فرق آن با حدّ سخن رفته است. جلد چهارم كتاب حاضر, يكسره به دو مسأله بسيار مهم و خطير نظام اسلامى, يعنى زندان ها و اطلاعات, پرداخته است. بحث زندان با عنوان كلى احكام و آداب اداره زندان ها در يازده بحث سامان يافته است. در بحث اول مفهوم زندان بازشناسى شده و در بحث دوم از مشروعيت اجمالى زندان سخن رفته است. بحث سوم درباره اولين زندان در تاريخ اسلام است در بحث چهارم, زندان به لحاظ موضوع, انگيزه ها و اهداف مورد بررسى قرار گرفته و در بحث پنجم جايگاه زندان در كيفرهاى شرعى تبيين شده است. از موارد جمع ميان زندان و ديگر كيفرهاى شرعى در بحث ششم سخن به ميان آمده است و در بحث هفتم از انواع زندان به لحاظ زندانيان و در بحث هشتم از انواع زندان به لحاظ عامل و موجب آن بحث شده است. هزينه ها و مخارج زندان و زندانيان و برخى از مسائل حقوقى زندانيان و موارد زندان در روايات ـ كه بحثى است مفصل و دراز دامن ـ در بحث هاى نهايى اين فصل پيگيرى شده است.
در فصل هشتم از احكام استخبارات, اطلاعات و پنهان پژوهى, در ضمن چهار بحث سخن رفته است. در بحث اول آن از وجوب نگهدارى اسرار و حيثيت و آبروى مسلمانان سخن رفته و در بحث دوم از لزوم نهادهاى خبريابى و امنيتى و اطلاعاتى بحث شده است. فراهم آوردن خبر و اهداف آن, مراقبت فعاليت هاى سياسى ـ نظامى دولت هاى بيگانه, فعاليت هاى مخالفان, منافقان و جاسوسان از مطالب بحث سوم اين فصل است كه نگاهى تاريخى به مسأله (نقيب) و (عريف) پايان يافته است.
در ترجمه كتاب, متن عربى دقيقاً ترجمه شده و در پانوشت ها مستندات مطالب كتاب و متن عربى آيات و روايات دقيقاً آمده است. فقيه عالى قدر به هنگام القاء درس, گاهى دربارٌ متن كتاب, فضاى صدور روايات, اسناد روايات, مسائل اجتماعى, فرهنگى و سياسى و تاريخى ـ كه به گونه اى در روشنگرى بحث سودمند بوده است ـ مطالب فراوانى فرموده اند كه مترجمان آن بحث ها را از نوار پياده كرده و در پانوشت ها آورده اند, و گاهى خود مطالبى در جهت توضيح و تأييد متن آورده اند.
بدين سان, اين مجموعه ضمن آنكه ترجمه متن عربى كتاب است, به گونه اى تقرير درس معظم له نيز هست و از اين رو ترجمه كتاب, شامل تر و گسترده تر از متن آن است. اميد است جلدهاى ديگر اين مجموعه نيز به زودى نشر يابد و بر آگاهى هاى سياسى, فكرى مسلمانان بيفزايد. محمد علوى دراسات فى الأخلاق و شؤون الحكمة العمليّة.
آية الله حسين مظاهرى. (قم, مركز الدراسات و البحوث الاخلاقيه, 1371) ج1, 527ص, وزيرى.
تعاليم اخلاقى و آموزه هاى حكمت عملى در مجموعه تعاليم فرهنگ اسلامى از جايگاهى بلند و مرتبتى عظيم برخوردار است. پيامبر گرامى اسلام (ص) كه در آغاز رسالت خويش از (قرائت) , (قلم) و (دانش) سخن گفت و با جمله (بالتَّعليم اُرسِلتُ) آهنگ قيام و هدف رسالتش را زدايش جهل و گسترش معارف سپيده گشا و بركشيدن انسان به جايگاه بلند آگاهى بينش اعلام كرد, در بيان بلند و زيباى ديگرى فرمود (بُعثتُ لاُتَمِّم مَكارِم الأخلاق) تا معلوم شود كه دانش و آگاهى, چونان بذرى است كه بايد در زمين مساعد برويد, و درخت خرد و شعور در آن رشد كند و ببالد, اخلاق است;آن هم اخلاق با ابعاد گسترده آن (اخلاق فردى و اجتماعى).
دانش اندوزى, نشر و انتقال علم, گسترش و ژرفايى ابعاد فرهنگ, نياز به دل هاى پاك و جان هاى پيراسته دارد. گران جانى و آلودگى, با فرزانگى و دانشورى, آن سان كه شايسته است, جمع نخواهد شد. در ميان مردمى كه نفس آنان پيراسته نباشد و خردشان پاك و جانشان آكنده از جلوه هاى پاكى نباشد, هيچ پرتو علمى و هيچ فروغ دانش نمى تابد, و اگر آگاهى هايى فراهم آيد جز (تيغ دادن در كف زنگى مست) نخواهد بود. مگر نه اين است كه خداوند انسان آفريد فرمود: و اتقوا الله و يعلمكم الله. (بقره, آيه 282). و عيسى ـ پيامبر آگاهى, بيدارى و صفا ـ فرمود: حكمت فقط در جان هاى پاك و دل هاى فروتن خواهد روييد.
عالمان اسلامى از اين تعاليم آگاه بودند كه هماره در تعاليم و آموزه هاى خويش, اين حقايق را بزرگ مى داشتند و مى پراكندند; بدان سان كه جامعه اسلامى و مسلمانان, شهره اخلاق بودند و جلوه منش هاى والاى انسانى. (ر. ك: دانش مسلمين, ص 320 ـ 322) سير نگارش هاى اخلاقى عالمان اسلامى قابل توجه و تأمل است. در هم آميختن فرهنگ هاى گوناگون با انديشه اسلامى و به وجود آمدن جريان هاى مختلف در حوزه فرهنگ اسلامى, منجر بدين گرديد كه در ترسيم شيوه و روش هاى اخلاقى, راه و روش هاى گوناگونى را پيشنهاد كردند كه قطعاً هر جريان نيز به نوعى آبشخور انديشه اش را اسلام مى دانست و قرآن… اما بايد گفت اين دارو را جز از طبيبان اصيل دل ها برگرفتن خطاست.
اكنون خوب است كلام هوشمندانه دانشورى را بياموزيم كه پس از تبيين ناكارآمد بودن مشرب هاى اخلاقى نوشته اند:
اخلاق اسلامى را از (طهارة الأعراق) ابن مسكويه و اخلاق ناصرى خواجه نصير طوسى (كه آداب مى گسارى را نيز دربر دارد) خواستن, آب در هاون كوفتن و با دبه غربال پيمودن است. آب را بايد از سرچشمه ها برداشت و اين سرچشمه ها جز ارشادات و تعليمات پيشوايان دين نيست. كلمات پيامبر (ص) و خطبه هاى نهج البلاغه و دعاهاى صحيفه السجاديه, منبع فوّار فضايل خداپسند اسلام اند و براى تدوين علم اخلاق اسلامى بايد از آنها مدد جست.
براستى آيا مفاهيم عظيم و سرنوشت سازى چون توكل, تقوا, توبه, شكر, زهد و … را جز از اين معارف درياوار و تعاليم آفتابگون كه همه و همه تفسير و تبيين سپيده گشاى كلام الهى است, توان دريافت.
اكنون همت حضرت استاد آية الله مظاهرى ستودنى است كه با مراجعه به سرچشمه زلال (ثقلين) كوشيده اند كه مجموعه جديدى درباره اخلاق اسلامى با پرداختى استوار و دقيق رقم زنند. جلد اول از اين كتاب به ده موضوع از موضوعات اسلامى پرداخته است و جلدهاى بعدى آن به زودى منتشر خواهد شد. در اين جلد سخنى است كوتاه در جريان ها و مشرب هاى اخلاقى. پس از آن مقدمه كتاب است در پنج فصل درباره تعريف علم الاخلاق, موضوع علم اخلاق, فوائد آن, دلائل وجوب تهذيب نفس و چگونگى تزكيه نفس و راه هاى آن. آنگاه متن كتاب آغاز مى شود با فصل اول در تبيين يقين و در مقابل آن شك و ترديد. در فصل بعدى از توحيد و شرك. فكر ,تفكر, غفلت (شجاعت و خوف, ; سخن رفته است. در تمام فصل ها ابتدا موضوع بحث تبيين مى شود, آنگاه آيات آن موضوع با تفسيرى مختصر مى آيد و پس از آن روايات در هر موضوع, زمينه ها, ابعاد, نتايج و چگونگى موضوع كاملاً رسيدگى شده است. و در مجموع اثرى سودمند, كارآمد و خواندنى سامان يافته است. ظاهراً در بخش هاى مختلف كتاب بنابر استقصا نبوده است, از اين روى از آيات و رواياتى; در فصولى مى شد مورد بهره گيرى قرار گيرد, بازمانده است. و در مواردى آيات و روايات گوياترى برجاى مانده است به مثل در باب تفكر, دوازده روايت آمده است و همه برگرفته از بحارالانوار و مى دانيم كه در اين باره, روايات كوتاه; بلند و بيدارگرتر و تكان دهنده ترى در منابع كهن آمده است. مانند اين روايت امام صادق (ع): كان اميرالمؤمنين (ع) يقول ( التفكر حياة قلب البصير). (الكافى, ج 1, ص 28). و نيز اين سخن على ـ امام انديشوران ـ به امام حسن: اى نبى! الفكرة تورث نوراً و… (تحف العقول, ص 65). و چنين است آنچه در زير عنوان (آيات فى التفكر فى الموت) و (روايات التفكر فى الموت) و (آيات فى التفكر فى المعاد) آمده است. در موارد تفسير آيات ـ كه معركه آراء است ـ هم جاى گفتگو باز است. در مثل ذيل آيه 59 احزاب, در تفسير (يدنين جلابينهن…) آمده است: (امر بحفظ وجوههن و ادفاء جلبابهن عليها) كه قطعاً اين تفسير بسيار مورد گفتگوست. در مورد منابع كتاب هم اين يادآورى لازم است كه تا آنجا كه امكان دارد, خوب است روايات به كهنترين منابع موجود مستند شود و نه به منابع متأخر كه از آن منابع برگرفته اند. از اين رو پيشنهاد مى شود تا آنجا كه مقدور است به جاى نقل هاى از بحار الانوار,
مفاتيح الجنان و… به منابع كهن ارجاع شود. گو اينكه تعدد منابع براى خواننده سودمند خواهد بود اما مى بايد نخست از منابع كهن ياد شود و سپس منابع بعد از آن. بايد افزود كه نگاهى گذرا به پانوشت ها نشان مى دهد كه تتبع وسيع و شامل در منابع براى گردآوردن روايات نيز صورت نگرفته است. با اين همه, كتاب حاضر مجموعه اى است بسيار سودمند و ارزشمند كه اميدواريم جلدهاى بعدى آن كامل تر و پيراسته تر, به زودى منتشر شود. براى مؤلف بزرگوار توفيق سامان بخشى به اين مجموعه را آرزومنديم. محمدعلى مهدوى راد كتاب الامامة و الرد على الرافضة
حافظ ابونعيم الاصبهانى, تحقيق و تعليق على بن محمد بن ناصر الفقيهى. (مدينه 1407ق)
حافظ ابونعيم اصفهانى, محدث و مورخ متصوف (متوفى 430ق) را بعضى شيعه انگاشته اند و البته اين نظريه كه از زمان مجلسى به بعد در بعضى كتب اظهار شده, به علت آن است كه على المشهور حافظ ابونعيم از اجداد مجلسى بوده و مقبره اش از ديرباز مورد احترام اهل اصفهان بوده است. در زمان مجلسى كتيبه اى مشعر بر شيعى بودن ابونعيم بر گورش نصب كردند, و عجيب اينكه ميرلوحى سبزوارى محض خصومت و توهين به مجلس دستور داد آن گور را ويران كردند. (روضات الجنات, ج1, ص 275).
از قدماى شيعه ابن شهر آشوب صريحاً ابونعيم را سنى مى داند الا اينكه مى گويد نوشته هايى در منقبت اهل بيت و كتابى درباره آيات نازله در حق اميرالمؤمنين دارد (معالم العلماء, ص25). همچنين از خاتوان آبادى نقل كرده اند كه ابونعيم شيعه بود و احاديث در فضيلت حضرت على (ع) آورده كه در ساير كتب نيامده, و علماى شيعه اخبار سنيان در فضائل على (ع) را از كتاب ابونعيم[حليةالاولياء] استخراج مى كنند. (روضات الجنات, ج1, ص 273). البته بايد دانست كه ابونعيم احاديثى هم در فضائل ديگر صحابه نقل كرده; چنانكه در كتاب معرفة الصحابه (چاپ مدينه, 1988 / 1408 ق به كوشش دكتر محمد راضى حاج عثمان) عشره مبشره را مى ستايد. يعنى ـ فى المثل ـ طلحه و زبير را كه با على (ع) جنگيدند بهشتى مى داند. البته ابونعيم احاديثى نيز درباره مهدى (عج) آورده كه از ديدگاه شيعه اهميت دارد. (نامه دانشوران, ج7, ص 21به بعد). علامه شيخ محمدتقى شوشترى صاحب قاموس الرجال منكر شيعى بودن ابونعيم است و مى گويد: او در مراتب ولايت, اولى را[يعنى ابوبكر] اولى دانسته (ج1, ص 494) و از همين قبيل است كه سيد محسن امين در اعيان الشيعة آورده, كه نمى توان جزم بر تشيع او كرد; نهايت اينكه ناصبى نيست. (ج3, ص 7).
انتشار كتاب الامامة و الرد على الرافضة از ابونعيم به يكباره اين بحث را تمام مى كند و مشخص مى دارد كه او با (رافضة) (يعنى رد كنندگان حقانيت سه خليفه) مخالف است و رواياتى در ستايش سه خليفه, به ويژه ( شيخين) از پيغمبر (ص)و على (ع)نقل مى كند. از جمله آنكه از قول على (ع) مى آورد: بهترين مردم بعد از پيغمبر, ابوبكر بود و سپس عمر, و اگر مى خواستم, سومى را هم نام مى بردم. (ص283). و نيز از قول على (ع) مى آورد كه عمر بارها با من مشورت مى كرد و گاه من ناچار از پيروى رأى او مى شدم (ص 296); حال آنكه شيعه از قول عمر نقل مى كنند كه بارها مى گفت: (لو لا على لهلك عمر). همچنين ابونعيم از عايشه روايت كرده است: (قال رسول الله فى مرضه الذين مات ادعوا لى عبدالرحمن بن ابى بكر اكتب كتابا لا يختلف بعدى. ثم قال: دعه, معاذالله ان يختلف المؤمنون فى ابى بكر). (ص 249); كه شيعه و بعضى از اهل سنت قضيه را طور ديگر آورده اند و گويند شخص ديگرى مانع شد وصيت پيغمبر ـ كه مسلماً درباره ابوبكر نبوده ـ نوشته شود. و نيز ابونعيم از عمر روايت مى كند كه گفت: (اين امر ميان اهل بدر است, سپس اهل احد و ديگر مواضع[ يعنى مجاهدان اسلام]; و طُلقا و تسليم شدگان مكه در آن حقى ندارند). و اين نظير آن است كه از قول ابوبكر آورده اند: (الامامة فى قريش).
ابونعيم ايرادهايى را هم كه مسلمين برعثمان گرفتند و بر ضد او شوريدند توجه نموده, و نيز آن روايت را كه از عمر مى آورند كه گفت: سقيفه, (فلته) اى بود كه خدا مسلمانان را از شر آن نگهداشت, چنين معنى مى كند كه (فلته), شركت انصار بود در جلسه سقيفه (ص 258). و نيز گويد: اگر بپرسند چرا ابوبكر, بيعت عمر را به شورا نگذاشت, گوييم در آن مورد واضح بوده كه عمر متعين است و شورا در جايى است كه امر مشتبه باشد (ص277). احاديثى هم كه از پيغمبر در قدح بعضى از اصحاب وارد شده, بدين گونه پاك مى كند كه پيغمبر (ص) فرمود: (إيما رجل من امتى سببته سبةً او لعنته لعنةً فى غضب… فاجعلها له صلاة يوم القيامه). (ص 342). و مى گويد سلمان با افشاگرى هاى حذيفه[ كه منافق شناس بود] درباره بعضى از صحابه مخالفت مى كرد: ( أما تنتهى حذيفة؟ حتى تورث رجلاً حبّ رجال و رجالاً بعض رجال و حتى توقع اختلافاً و فرقةً), (ص 342).
اين در كل نظرى است كه عقلاى اهل سنت از ديرباز داشته اند و عقلاى شيعه نيز وحدت اسلامى را همواره حفظ كرده اند اما محقق كتاب يك ضد شيعه افراطى است كه مقدمه اى مفصل, هر چه تهمت و حمله بر ضد شيعه هست, از اينجا و آنجا التفاط كرده و راست و دروغ را به هم آميخته, حتى بهتان هاى تاريخى بر شيعه را تكرار كرده است: ابن العلقمى (وزير شيعى مستعصم عباسى) ارتش را مرخص كرده بود تا مغول بغداد را بگيرد قيام عباسيان عليه امويان هم به تحريك شيعه بود. و نيز گويد داستان بابيت اما غائب را محمدبن نصير نميرى درست كرد و چون رقبا او را آدم قوى مى دانستند كنارش زدند و عثمان بن سعيد را به جاى او گذاشتند, و محمد بن نصير هم مذهب نصيريه را بر ساخت.
مقدمه نويس, روايت مشهور و متقن عليه فريقين كه (اِنّ عليا فى و انا منه و هو وليّ كل مؤمن) را چنين معنى مى كند كه پيغمبر (ص), على (ع) را بر سريّه اى گماشته بود و بر غنيمتى اختلاف سليقه ميان آن افراد و على (ع) پيدا شد و پيغمبر (ص) كلمه حديث مذكور را فرمود, و شيعيان فقره (مِن بعدى) را هم برآن افزوده اند (ص 219, حاشيه). بدين گونه روشن مى شود كه ابونعيم اگر هم متشيع تلقى شده, شيعى نبوده, اما اينكه چه مذهبى داشته است, على المشهور در اصول اشعرى و در فروع شافعى است. البته بعضى از قدما (و به پيروى آنان, بعضى از معاصران) ابونعيم را سَلَفى و پيرو اهل حديث انگاشته و حتى مذهب او را حنبلى پنداشته اند; اما سؤال اين است كه اگر ابونعيم حنبلى بود, با ابن منده چرا اصطكاك پيدا كرد؟ و خطيب بغدادى چرا او را مورد بى اعتنايى قرار مى داد؟
اقوى آن است كه ابونعيم را يك شافعى متشيّع (يعنى دوستار خاندان پيغمبر) بدانيم كه البته در زمان خود نقش تعديل كننده اى در شهر سنى گراى اصفهان داشته است و بدين گونه ابونعيم و كتاب صوفى منشانه اش, حلية الاولياء, در تمهيد ذهنيت شيعيانه مؤثر بوده و ستايش رهبران شيعى عصر صفوى از وى بى وجه نمى نمايد. عليرضا ذكاوتى قراگزلو حركت و زمان در فلسفه اسلامى
درس هاى قوه و فعل اسفار استاد شهيد مرتضى مطهرى
تنظيم و نشر از انتشارات حكمت,جلد اول, 502 صفحه, 1368, جلد دوم, 306 صفحه, 1371.
در مورد حركت حداقل چهار نظريه مختلف ارائه شده است: نظريه اول, ديدگاه اليائيان كه اساساً منكر حركت هستند و احساس حركت را ناشى از خطاى حس مى دانند و مى گويند در واقع حركتى در جهان وجود ندارد. اين نظريه در ميان فلاسفه پيش از سقراط مطرح بوده و در همان عرصه نيز دفن شده است.
نظريه دوم, نظريه اتميست هاست. اين نظريه, حركت, بلكه مطلق تغيير را از سطح اشيا بيرون مى داند. به نظر دموكريت, پدر نظريه اتمى, تمام تغييرات و تبديلات, جوهرى نيست; يعنى به اساس اشيا كارى ندارد و تنها به ظواهر اشياء مربوط است. حركت يك امر سطحى در ظاهر اشياء است و در ماهيت و واقعيت آنها تأثيرى ندارد. زيرا واقعيت را همان ذرات اتمى ـ كه ابدى و ازلى و تغيير ناپذيرند ـ تشكيل مى دهد و ماهيت آنها تغييرناپذير است.
نظريه سوم, از آن ارسطوست. اين نظريه, در حدود دو هزار سال در جهان حاكم است. ارسطو با فرق گذاشتن ميان تغيير و حركت, معتقد بود كه تغييرهاى تدريجى, حركت است و تغييرات دفعى, كون و فساد نام دارد. به نظر ارسطو تغييرات تدريجى در سطح اشيا و در كميت و كيفيت و نقل و انتقال ها و ظواهر آنهاست كه همه مقولات عرضى هستند. پس به نظر او, در عمق وجود اشياء حركت نيست, ولى تغيير هست و اسم اين تغيير, كون و فساد است. بر جهان ارسطو هم ثبات حاكم است و هم تغيير دفعى (كون و فساد) و هم تغيير تدريجى (قوه و فعل). به نظر او, صورت اشياء در (آن) حادث مى شوند و در (آن) معدوم مى شوند, ولى در زمان باقى مى مانند. يعنى فاصله آن حدوث و آنِ فنا را ثبات و بقا پر مى كند. به عقيده ارسطوئيان, در همه مقولات ده گانه, تغيير صورت مى گيرد. تغيير تدريجى, يعنى حركت در چهار مقوله (كم) و ( كيف) و (اين) و (وضع) جارى است, اما تغيير ساير مقولات دفعى است. بنابراين بر همه مقولات, اعم از آنكه تغيير دفعى باشند يا تدريجى, ثبات نسبى حكمفرماست. زيرا مقولاتى كه در آنها حركت هست, آن حركات دائم نيست, گاه هست و گاه نيست, و از اين رو ثبات نسبى بر آنها حكمفرماست. زيرا مقولاتى كه در آنها حركت هست, آن حركات دائم نيست گاه هست و گاه نيست و از اين رو ثبات نسبى بر آنها حكمفرماست. مقولاتى كه تغييراتشان دفعى است, نظر به اينكه تغييرات در ( آن) واقع مى شود, يعنى صورت ها در (آن) حادث مى شوند و در (آن) نابود مى گردند و در فاصله دو آن كه قهراً (زمان) است ثابت و باقى است. پس بر اين مقولات نيز تغيير نسبى و ثبات نسبى حكمفرماست. پس جهان ارسطو جهانى است كه در آن ثبات بيش از تغيير به چشم مى خورد.
نظريه چهارم, از آن ملاصدراست. اين نظريه كه به صورت يك اصل فلسفى مبرهن تنها در فلسفه اسلامى يافت مى شود, مبتنى بر حركت جوهرى است كه توسط او ارائه شد. به نظر صدرا, كون و فسادى در عالم نيست و هر چه هست, حركت است. اساس عالم ما را جوهر تشكيل مى دهد و اعراض, تبعى و طفيلى هستند. در سراسر جهان متحرك است, بلكه بايد گفت جهان يك واحد حركت است و يك جريان دائم است. در اعراض متحرك و حركت دوتاست, در جوهر متحرك و حركت يكى است. طبيعت مساوى است با حركت و حركت مساوى است با حدوث و فناى مستمر و دائم و لاينقطع. بنابر اصل حركت جوهرى چهره جهان ارسطويى به كلى دگرگون مى شود. بنابراين اصل, طبيعت و ماده, مساوى است با حركت و زمان, عبارت است از اندازه و كشش اين حركت جوهرى و ثبات, مساوى است با ماوراءالطبيعى بودن. آنچه هست يا تغيير مطلق است (طبيعت) و يا ثبات مطلق ا ست (ماوراء طبيعت). ثبات طبيعت, ثبات نظم است و نه ثبات وجود و هستى. يعنى در جهان, نظام مسلم و لا يتغيرى حاكم است, ولى محتواى نظام متغير است و بلكه عين تغيير است. اين جهان, هم هستيش ناشى از ماوراء است و هم نظامش و اگر حكومت جهان ديگر نمى بود, اين جهان كه يكپارچه لغزندگى و دگرگونى است, رابطه گذشته و آينده اش قطع بود. در قديم مى گفتند جسم يا ثابت است و يا متغير; ولى فلسفه صدرايى مى گويد در جسم, ثبات معنى ندارد, بلكه اين هستى است ـ يعنى همان حقيقت واحد اصيل ـ كه در برخى مراتب خود ثابت است و در برخى مراتب ميان هستى ثابت مساوى است با ماوراء طبيعت. بر مبناى اين نظريه, جهان يك پارچه حركت و جريان و حدوث است. جهان, حادث است; به اين معنى كه عين حدوث است. نبايد دنبال اين بگرديم كه جهان از كى آغاز شده است. اين حرف بى معنى است. جهان از هر ابتدايى كه فرض كنيم, هميشه در حال حدوث بوده است. ما دائماً در حال شدن هستيم.
به هر حال قبل از ملاصدرا بحث ثابت و متغير در طبيعيات مطرح مى شد. چرا كه مقسم ثبات و تغيير جسم بود و حركت و سكون از عوارض جسم. با ابتكار صدرالمتألهين, وجود و هستى همچنان كه در ذات خود به واجب و ممكن تقسيم مى گردد, در ذات خود به ثابت و سيال نيز تقسيم شود. لذا از نظر او تنها قسمتى از حركات, يعنى حركات عارضى جسم كه نقطه مقابلشان سكون است, شايسته است در طبيعيات ذكر شود. اما ساير حركات و يا همان حركات نه از آن جهت كه عارض بر جسم طبيعى مى باشند, بايد در فلسفه اولى درباره آنها بحث و تحقيق به عمل آيد. صدرالمتألهين مباحث حركت را در امور عامه اسفار ضمن بحث قوه و فعل آورده است, هرچند حق اين بود كه فصل مستقلى براى آن قرار مى داد.
آنچه گذشت, نمودار ديدگاه شارح بزرگ حكمت متعاليه در عصر ما, استاد شهيد مطهرى از مباحث حركت و زمان است. مرحوم آخوند مباحث حركت را در ضمن پنجاه و پنج فصل در بيش از دويست صفحه از جلد سوم اسفار ارائه كرده است. على رغم اينكه اين فصول آكنده از ابتكارات بديع و نكات تازه و بنيادى فلسفى است, با اين همه, بيان مطالب آن فاقد نظم معقول است و به طورى كه ترتيب مباحث اسفار, بدون نظم منطقى و گاه باعث سردرگمى است. به نظر استاد شهيد مرتضى مطهرى مناسب تر بود عنوان بحث به جاى (قوه و فعل) , (حركت و سكون) انتخاب مى شد; چرا كه حركت و سكون از عوارض موجود بما هوَ موجود است و مباحث مربوط به قوه و فعل را به عنوان مبادى بحث در مقدمه ذكر مى كردند. ترتيب پيشنهادى استاد مطهرى براى مطالب بحث قوه و فعل اسفار به طور خلاصه به شرح ذيل است:1. تعريف حركت و سكون, 2. اركان حركت: يك: فاعل حركت, دو: متحرك يا موضوع حركت, سه: مبدأ و منتهاى حركت, چهار: ما فيه يا مسافت حركت, بحث حركت در حركت در اين فصل بايد مطرح شود, پنج: زمان يا ماعليه الحركة. آيا اصولاً زمان در خارج وجود دارد يا نه؟ حقيقت زمان چيست؟ آيا زمان طرف و نهايت دارد يا طبع زمان اقتضا مى كند فاقد اول و فاقد آخر باشد؟ 3. اقسام حركت, 3. احكام حركت, مباحث ملاك تماثل و تضاد در حركات اينجا مطرح مى شود. به نظر مرحوم مطهرى در اين بحث قوه و فعل اسفار مباحثى مطرح شده كه جاى آن در ديگر مباحث كتاب است. ضمناً مرحوم آخوند مباحث قوه و فعل را ضمن دو مرحله سابعه و ثامنه با عناوين ( قوه و فعل) و (فى احوال الحركه و امكانها) مطرح كرده اند كه اولى اين است كه هر دو تحت يك عنوان و در يك مرحله آورده شدند. به نظر مرحوم مطهرى: (اسفار از اول كه تهيه شده است, به صورت يادداشت هايى تهيه شده و خود مؤلف نرسيده است كه براى مرتبه دوم آن را پاكنويس كند و به آنها نظم بدهد). ايشان بر اين ادعا قرائن فراوانى اقامه كرده اند.
به هر حال كتاب مزبور, شامل درس هاى استاد مطهرى در حوزه علميه قم در سال هاى 1354 تا 1357 است كه چهارشنبه و پنجشنبه هر هفته براى جمع كثيرى از طلاب ارائه مى شده است. مطالب كتاب پس از پياده شدن از نوار با مختصر ويرايش توسط آقايان عطاءالله كريمى و حسين غفارى تنقيح و تدوين گرديده است. صد صفحه اول به نظر استاد شهيد رسيده است. ضمناً در پايان توضيحات استاد در هر فصل, متن همان فصل اسفار همراه با توضيحات عبارتى استاد در پاورقى آورده شده است. جلد اول دربر دارنده مطالب فصل دهم تا بيست و چهارم و جلد دوم حاوى مطالب فصل 25 تا 32 بحث قوه و فعل اسفار است. قرار است مجموعه مجلدات اين سلسله به پنج جلد برسد.
اين مجموعه مفصل ترين بحث استاد در مباحث قوه و فعل و زمان و حركت است. قبلاً آراء استاد در اين زمينه به طور مختصر و پراكنده در ضمن آثار ذيل منتشر شده بود:
1. مقاله اصل تضاد در فلسفه اسلامى, 2. مقاله (بحث حركت), (اين دو مقاله در ضمن جلد اول مقالات فلسفى به چاپ رسيده است), 3. بحث متغير و ثابت در جلد اول مجموعه آشنايى با علوم اسلامى, بخش فلسفه (179 تا 187), 4. مقاله سير فلسفه در اسلام (ص 99 تا 107و 111 تا 115 از جلد سوم مقالات فلسفى), 5. بحث هاى حركت و تضاد در كتاب نقدى بر ماركسيسم (ص 350 ـ 291), 6. پاورقى بر مقاله دهم كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم, تحت عنوان (قوه و فعل, امكان و فعليت) و نيز يادداشت هاى مقاله دهم.
جلد چهارم پاروقى هاى استاد بر اصول فلسفه با تأخير فراوان پس از شهادت ايشان منتشر شد و پاورقى هاى مقاله قوه و فعل نيز ناتمام است, و از جمله علل, آن اختلاف نظر علمى شارح و ماتن در مباحث فاقد پاروقى است.مباحثى كه به نظر استاد شهيد نياز به تفكر و تعمق بيشترى داشت. آراء استاد شهيد در باب قوه و فعل و نيز اختلافات علمى اين دو حكيم فرزانه به تفصيل ضمن دروس اسفار مورد مداقه و تأمل و تحقيق واقع شده است. و در حقيقت دروس اسفار استاد, مكمل پاورقى هاى اصول فلسفه ايشان است. از جمله نكات مثبت و چشمگير (حركت و زمان در فلسفه اسلامى) موارد ذيل است: 1. مطالب كتاب در عين اتقان و استحكام علمى خالى از تعقيدهاى مصنوعى كتب سنتى فلسفه است و پيچيده ترين مباحث فلسفى را به ساده ترين زبان ممكن ارائه كرده است. 2. چگونگى بيان كتاب, مناسب آن دسته از شيفتگان فلسفه اسلامى است كه توان استفاده از متون عربى را ندارد. 3. توجه استاد شهيد به فلسفه غرب و مقايسه ها و تطبيق ها و تدقيق هايى كه بين دستگاه فلسفه صدرايى و به ويژه فلسفه هگلى شده است, از جمله امور مباركى است كه فتح باب آن از ابتكارات استاد شهيد است. هر چند در اين زمينه در آغاز راهيم. 4. پرداختن به تاريخ هر مسئله و پيشينه و سير تطور آن از نكات برجسته كتاب به حساب مى آيد, 5. ابتكارات فلسفى استاد مطهرى و نيز نكات بديعى از مرحوم علامه طباطبايى در لابه لاى اين دروس مطرح شده است كه استخراج آنها و مقايسه مبانى اين دو حكيم خود موضوع يك تحقيق مستقل مى تواند باشد. اين دروس اگر چه در زمان ارائه خود فارغ از بار علمى, پشتوانه فرهنگى انقلاب و به قصد مسلح شدن جوانان مسلمان با ذخائر فلسفى دين خود در مقابل هجوم فرهنگى مكاتب الحادى و انحرافى القا شده است, اما هنوز طراوت و جلاى خود را حفظ كرده است و برخوردهاى بنيادى و ريشه اى فرهنگى را مى بايد از شيوه استاد شهيد آموخت. لذا اينكه چرا استاد از ميان مباحث مختلف اسفار, بحث قوه و فعل را برگزيده, قابل درك است. در اين مباحث رفع شبهه خودسامانى جهان و بى نيازى آن از خالق, هدف دارى جهان, اثبات معاد براى عالم, نفى نظريه اتفاق و تصادف, حدوث زمانى عالم حل مشكل رابطه ميان نفس و بدن و بسيارى مسائل اساسى ديگر فلسفه مطرح شده است.
آثار فلسفى استاد شهيد مطهرى همچون شروح مختلف منظومه, درس هاى شفاء, درس هاى اسفار و مقالات فلسفى, ارائه كننده روش جديدى در نگارش, تدريس و ارائه مباحث فلسفى است و بحمدالله در دروس فلسفه حوزه هاى علميه و دانشگاه ها جاى خود را باز كرده است. توفيق تنظيم كنندگان و ناشر محترم را در انتشار هر چه سريعتر ديگر مجلدات اين مجموعه ارزنده از خداوند بزرگ خواستارم. محسن كديور شرح عبدالصاحب على المكاسب
سيد محمدمهدى مرتضوى لنگرودى, (قم, منشورات مكتبة المفيد, ج1, 1411 ـ ج2, 1412) 322 « 276ص, وزيرى.
كتاب مكاسب, تأليف نامدارترين فقيه شيعه در دوران اخير, شيخ اعظم انصارى (1214 ـ 1281) ـ قدس سره الشريف ـ از هنگام تدوين آن تا امروز, غنى ترين كتاب فقهى حوزه هاى علميه به شمار رفته است. تسلط و تبحر شيخ انصارى بر همه ابواب فقه و آشنايى كامل او بر اقوال و كلمات فقهاى گذشته و تحقيقات و تأملات و ابتكارات فراوان, به همراه فكر نقاد او, موجب شده اند كه كتاب مكاسب او هميشه مورد توجه خاص اهل فن قرار گيرد. و از آنجا كه اين اثر از كتب درسى حوزه هاى علميه است, شرح و حاشيه هاى فراوانى بر آن نوشته شده كه البته از نظر محتوا, در يك سطح نيستند. كتاب حاشية المكاسب از مرحوم آية الله سيد محمد كاظم يزدى از دقيق ترين حواشى بر مكاسب است. در مقابل, بعضى از كتاب ها تنها به عبارت مكاسب و بازى با متن آن پرداخته و هرگز به عمق افكار شيخ انصارى توجه نكرده اند. چيزى كه همگى اين كتاب ها خود را از آن كنار كشيده و هرگز به آن نپرداخته اند. سبك و روش فقهى شيخ انصارى است و حتى در درس هاى مكاسب نيز طرز ورود و خروج شيخ در مسائل را مطرح نمى كنند; در حالى كه اگر يك تفر طلبه بداند شيخ هر مسأله اى را چگونه عنوان كرده و لُبّ مطلب چيست و بايد چگونه آنها را فرا گرفت و به كار برد, يقيناً براى او بسيار مفيدتر از پرداختن به يك مسأله خاص و فرا گرفتن چم و خم عبارات است, زيرا يك مسأله معين, هرگز مفيد براى ساير مسائل نيست, اما سبك و روش بحث در هر مسأله اى براى ساير مسائل نيز راهگشا است. به اميد آنكه در كتاب ها و نيز درس هاى فقهى به اين جنبه توجه شود.
كتابى كه اينك مورد گفتگوست, از آخرين شروح بر مكاسب است و دو جلد اين كتاب تنها مشتمل بر شرح بيست صفحه از مكاسب خط طاهر است. نكات برجسته و خوبى در اين كتاب ملاحظه مى شود, از جمله: گاهى مطالب كتاب مكاسب را با ساير كتاب هاى شيخ, همچون كتاب الطهارة, مقايسه كرده كه روشى است بسيار پسنديده (ج1, ص 167, ص 235).
و نيز جدا كردن اشكالات و انتقادات شارح از شرح و قراردادن آنها در پاورقى. همچنين معادل فارسى بعضى از لغات مشكل ذكر شده است. (ج1, ص 169و 170). و نيز جمع و دسته بندى منظم اقوال نيز از محاسن كتاب است. (ج2, ص152 و 163).
با اين همه معايب فراوانى در كتاب حاضر به چشم مى خورد كه به برخى از آنها مى پردازيم:
1. نام كامل كتاب در صفحه عنوان چنين آمده است: (شرح عبدالصاحب على المكاسب الشيخ الانصارى (قدس سره البارى) . و اين چند اشكال دارد: اولاً كلمه (شرح) با حرف جرّ (على) به كار نمى رود. ثانياً الشيخ الانصارى صحيح نيست; بلكه بايد للشيخ الانصارى ذكر شود.
2. كتاب هيچگونه مقدمه اى ندارد كه هدف از تأليف و يا امتيازات آن را بيان كند و تنها در صفحه اول هر دو جلد كتاب اين عبارت اغراق آميز آمده است: (شرح مزجى جامع كامل تام واف بجميع اغراض المصنف ـ ره ـ حتى الضمائر, ما من مطلب الا و قد شرح و فصل…).
3. گاهى آياتى نشانى آن داده نشده است. مانند ج1, ص 318و 320; و بعضى از آيات, غلط نقل شده و يا رسم الخط قرآن مجيد مراعات نشده است, مانند ج1, ص 289 و ج2, ص 196.
4. نشانى بعضى از روايات نيامده است, مانند ج1, ص 6و 55; گاهى نشانى آن در پاورقى (مانند ج 1, ص 82 و 83) و گاهى در متن كتاب (ج1, ص 62, 63, 80 و 149) ذكر شده است كه نشان دهنده آن است كه از روش واحدى پيروى نشده است.
5. غلط هاى ادبى فراوانى در كتاب ديده مى شود. مثلاً در ج1, ص 230, مى گويد: (افتوا فقهاء الامامية) كه بهتر بود فعل را به صورت مفرد ذكر نمايد. همچنين در ج 1, ص 10 مى گويد: لانهم منتخبون و منصبون من …) و صحيح آن است كه گفته شود (منصوبون من…) و در ج1, ص 64 مى گويد: (و هى على ما فحَّصنا ستة اقوال) در حالى كه لغت (فحص) از باب تفعيل استعمال نشده است. و در ج1, ص 318 مى گويد: (كقوله تعالى لنبى الاكرم)در حالى كه (للنبى الاكرم) درست است; زيرا كلمه (اكرم) صفت نبى (ص) است نه مضاف اليه آن. همچنين در ج2 ص 165 در شرح كلام شيخ كه فرموده: (فقال له…), گفته است: ( (فقال) عبدالله بن المبارك (له) اى لقيل فى الجواب…) در حالى كه بايد بگويد (اى للسائل فى الجواب) و در ج 1, ص 66 مى گويد: فاستناد صحة المعاملة الكذائية الى الشارع تشريع) صحيح آن است كه بگويد: (فاسناد…). همچنين در ج1در ص 67 مى گويد: (لا يهمّنا البحث فى معني…) و بهتر است بگويد: (عن معني…).
6. در تعيين سر فصل ها و عناوين كتاب دقت نشده است. مثلا در ج1, ص 30كلمه (الاجارة) كه در قسمتى از حديث تحف العقول مطرح شده, نبايد در يك صفحه كامل قرار گيرد; بلكه تنها به سر سطر بودن مى توان اكتفاء كرد. همچنين است عنوان ( وجه الصراحة) در ج2, ص 220. اما عناوين (مسأله) در ج 1, ص 67 و 84 بايد با خط درشت چاپ مى شد تا به سادگى قابل دسترسى باشد. احمد عابدى المباحثات
ابوعلى حسين بن عبدالله بن سينا. تحقيق و تعليق محسن بيدارفر. (قم, انتشارات بيدار, 1371). 400 صفحه, وزيرى.
آثار شيخ الرئيس به لحاظ نظم در نگارش و دنبال كردن هدف واحد و رعايت ترتيب منطقى به دو بخش تقسيم مى شود: كتبى مانند شفا و نجاة و اشارات و دانش نامه و… نمونه بخش اول هستند.
بخش دوم آثارى است كه شيخ, قصد تأليف كتاب خاصى نداشته بلكه پاسخى به سوالاتى است كه از وى شده يا عباراتى است كه مأخوذ از اوست و يا مطالبى است كه شيخ املا كرده و شاگردانش تقرير كرده اند. مشهور ترين آثار شيخ در

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 16  صفحه : 14
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست