responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 135  صفحه : 5

كتاب و كتاب پژوهشى پابرگ6
بشرى جواد

39. درباره على نامه و چاپ عكسى آن اخيراً مركز پژوهشى (ميراث مكتوب) كتابى به صورت چاپ عكسى با مشخصات ذيل منتشر كرده است نكاتى در اين كتاب مغفول مانده است كه مربوط به مقدمه هاى كتاب است و در اين نوشتار به آنها مى پردازيم: على نامه (منظومه اى كهن), سروده به سال 482 ق از سراينده اى متخلص به ربيع (420 ق… ), نسخه برگردان به قطع اصل نسخه خطى شماره 2562 كتابخانه موزه قونيه (تركيه), كتابت حدود سده هفتم هجرى, با مقدمه هاى محمدرضا شفيعى كدكنى و محمود اميدسالار, چاپ اول, تهران: ميراث مكتوب, با همكارى كتابخانه موزه و مركز اسناد مجلس شوراى اسلامى و كتابخانه تخصصى تاريخ اسلام و ايران و مؤسسه مطالعات اسلماعيليه, 1388 ش. اكنون همه (على نامه) را مى شناسند; البته سرچشمه اين شناخت معرفى نامه فوق العاده سودمند استاد شفيعى كدكنى است كه در قالب مقاله اى با عنوانِ هيجان انگيز (حماسه اى شيعى از قرن پنجم), در شماره پاييز و زمستان 1379 مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد (ص 425ـ494) منتشر شد. اين مقاله بلافاصله مورد ارجاع (Reference) قرار گرفت و در مطالعاتِ تاريخ ادبى و تاريخ تشيع (مانند كتابِ تاريخ تشيع در ايران اثر دكتر رسول جعفريان) بدان استناد شد. مقاله استاد شفيعى اينگونه آغاز مى شود: تا به چشم خود نديدم باور نكردم. شما نيز حق داريد باور نكنيد: يك حماسه منظوم پارسى, در مناقب و مغازى امام على بن ابى طالب(ع) از قرن پنجم; يعنى حدود نيم قرن بعد از نشرِ شاهنامه فردوسى و در حجم حدود دوازده هزار بيت با اسلوبى كهن و نوادرى از لغات و تركيبات كه گاه در فرهنگ ها شواهد آن را به دشوارى مى توان يافت… . گوينده آن ـ كه به تصريح متنِ كتاب, متولد 420 هجرى است ـ اين منظومه را در سن 62 سالگى و در سال 482 هجرى به احتمال قريب به يقين در خراسان, و شايد هم ناحيه بيهق منظوم كرده است و آن را به يكى از اشرافِ ساداتِ عصر, يعنى على بن طاهر عريضى از سادات ناحيه تقديم داشته است (425/يازده).2 او سپس گفتنى ها راجع به اين منظومه را در بخش هاى مختلف به دقت بيان كرد. طبق نوشته استاد, سراينده كه (ربيع) تخلّص مى كند, ماجراهاى (جمل) و (صفين) را در اين منظومه به تفصيل تمام, در دوازده مجلس آورده و در آغاز هر بخش يا مجلس, به شيوه فردوسي… همه جا به ستايش خرد و خردمند مى پردازد (430/پانزده). شخصى كه كتاب به او تقديم شده, (سيدعلى بن طاهر) (على ابن طاهر, مدار شرف/كه هست آن مطهر به طاهر خلف.على نامه, ص 5) نام دارد كه به گمان استاد, همان امير سيدعلى بن طاهر عريضى بيهقى است كه ذكرش در لباب الانساب ابن فندق آمده است (436ـ 437/ بيست و يك ـ بيست و دو). البته در اينكه اين سيدعلى بن طاهر, همان اميرسيدعلى بن طاهرى باشد كه از سادات عريضيِ بيهق بوده, قرينه اى در متن نيست و فقط بايد آن را در حدّ يك احتمال تلقى كرد; از اين رو انتساب دربستِ اين منظومه به خراسان, فعلاً محملى قطعى ندارد; مضاف بر اينكه نسخه منحصر به فردِ آن (همين نسخه كه چاپ عكسى شده) به دست كاتبى شوشترى (تسترى) موسوم به (محمد محمود بن مسعود المقدم التسترى)3 (على نامه, ص 596) استنساخ شده كه همين خود سرنخى خوب براى تعيين حوزه توزيع كتاب است. استاد در جاى ديگرى, در بيانِ احتمالِ اينكه (ربيع) سراينده كتاب, مى تواند همان شيخ عبدالملك بنانِ قمى (مذكور در كتاب نقضِ عبدالجليل قزوينى رازى) باشد, نوشته اند: بعضى قراين لهجه اى شاعر از قبيل بالابودنِ بسامد استعمال كلماتى از نوع (ز بهراى) به جاى (براى), گواهى است بر اينكه بگوييم زبان شاعر, خراسانى و ماوراءالنهرى خالص نيست; هرچند كتاب را به كسى تقديم كرده است كه از اشراف سادات عصرِ خود در ناحيه نيشابور و بيهق بوده است) (448ـ449/سى و سه). در اينجا نيز مى بينيم كه خراسانى بودنِ مُهدى اليه, مسلم فرض شده است; در حالى كه به نظر نمى توان آن را چندان هم قطعى تلقى كرد. مگر در ايرانِ بزرگ آن روزگار پرآشوبِ سده پنجم كه هر جاى آن حكومتگرانى محلى و اشراف زادگانى زيست مى كرده اند, همين يك نفر, سيدعلى بن طاهر نام داشته است؟! گويا با كمبود منابع رجالى ما از دوران ها و اقليم هاى مختلف ـ كه خود بحثى است و براى اهل تحقيق پرواضح است ـ درباره اين فرد نبايد با قطعيت سخن گفت. در وضعيت كنونى, به نظر مى رسد بهترين راه حل براى دسته بندى محدوده جغرافيايى توليد اثر, روش (سبك شناسى مقايسه اى) باشد كه چندان دور از دسترس هم نيست و البته بايد به دست خبيرى روش شناس انجام شود. در اينجا پس از مقدمات مذكور, به عرضه نكاتى راجع به دو مقدمه اى كه بر چاپ عكسى نوشته شده است, مى پردازم. ابتدا با اين سؤال اساسى شروع مى كنم: آيا منظومه اى با اين اهميت تاكنون مورد توجه هيچ كس قرار نگرفته است؟ در نگاه اول شايد طبيعى به نظر برسد كه نسخه اى خطى در گوشه اى از دنيا دچار فراموشى شده باشد و پژوهشگرى نكته سنج آن را معرفى كند; اما مگر كتابخانه موزه قونيه هر گوشه اى از دنياست؟ نفايس اين كتابخانه سال ها مورد توجه بوده است و بسيارى ايران شناسان و فارسى دانان جهان اعم از ايرانى, ترك و غيره, بدان عنايت خاصى داشته اند. مرحوم گولپينارلى در آنجا زيسته و فهرست فارسى آن را نوشته است. پس مشكل كجاست؟ پاسخ اين است كه غفلت از متنى چون على نامه ـ كه احتمالاً در فهرست هاى كتابخانه موزه قونيه توصيف شده و به دلايل مختلف, از جمله كم توجهى ما در استفاده از منابعِ تركيِ كشور همسايه, مورد غفلت قرار گرفته است ـ به كم تلاشى مان در يك حوزه مهر تأييد مى زند و آن گسست فرهنگى نسل حاضر از نوشته هاى متن شناسان و نسخه شناسان نسل هاى قبل است; زيرا اين متن حداقل در دو نشريه از نشريات ده هاى نه چندان دور معرفى شده است كه بدان در هيچ جا توجهى و در مقدمه هاى دوگانه چاپ عكسى نيز از آن يادى نشده است. يكى از اين دو جا, نوشته مرحوم عبدالرسول خيامپور, استادِ به واقع سختكوش و منبع شناس تبريزى در سال هاى نه چندان دور است كه خود ترجمه گونه اى تلخيصى از نوشته پروفسور احمد آتش, كتابشناس برجسته ترك محسوب مى شود. اين نوشته در سال هفتم نشريه دانشكده ادبيات تبريز, شماره دوم, بهمن 1334, صفحات 241ـ248 با عنوانِ (نشريات تركيه ـ چند كتاب خطى مهم فارسى در قونيه) (بخش اول) منتشر شد و نخستين كتابى كه معرفى كرد, همين (على نامه) بود. در نوشته خيام پور يا بهتر بگويم آتش, درباره على نامه آمده است: (اين كتاب كه در هيچ جا درباره آن نتوانستم اطلاعاتى به دست بياورم و ظاهراً اين نسخه, نسخه منحصر به فرد است, در سال 482 هجرى تأليف يافته و مانند شاهنامه به بحرِ متقارب است و تقريباً داراى يازده هزار بيت مى باشد. على نامه خواند خداوندِ هوش ندارد خرد سوى شهنامه گوش چو آمد به سر نظم اين سعد فال دو و چارصد بود و هشتاد سال على نامه از چند جهت در تاريخ ادبيات ايران اهميت دارد: اولاً نخستين كتاب مذهبى است كه به شكل داستان نوشته شده است و تا آنجا كه من مى دانم, بعد از اين كتاب, خاوران نامه از طرف محمدبن هشام الدين نوشته شده و تاريخ تأليف آن سال 830 هجرى است; ثانياً درباره فضايل حضرت على(ع) چنان كه به زبان عربى به خصوص از طرف شيعيان كتاب هايى تأليف شده بود, به زبان فارسى نيز مخصوصاً كتاب هاى زيادى بايستى تأليف مى شد, و اين كتاب از آن قبيل است كه زندگانى حضرت على و سرگذشت هاى خارق العاده وى را به شكل داستان شرح مى دهد. تاريخ استنساخ اين نسخه, به قرار زير قيد شده است: (تم الكتاب… فى يد… محمد بن محمود بن مسعود… التسترى فى يوم الخميس سابع شهر رمضان… ). برگى كه دنباله اين عبارت در آنجا بوده, افتاده است و تاريخ استنساخ بايد قرن 7 ـ 8 هجرى باشد) (ص 241ـ242). محل ديگرى كه از على نامه در منابع ايرانى ياد شد, باز هم ترجمه اى كامل از همين نوشته احمد آتش بود كه توسط مترجمى نامعلوم در ماهنامه فرهنگى سيمرغ, سال اول, شماره دوم, اسفند 1368, صفحات 54ـ64 نشر يافت. اين مقاله نيز كه بدون آگاهى از ترجمه تلخيص گونه خيام پور تدوين شد و (نسخه هاى خطى فارسى كتابخانه هاى موزه مولانا و يوسف آغا در قونيه) نام داشت, معرفى نامه ديگرى از على نامه را در ايرانِ دهه شصت عرضه كرد كه البته اقبالى در پى نداشت. اين بى توجهى به متن با اين درجه از اهميت را در فهرست ميكروفيلم هاى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران (محمدتقى دانش پژوه, دانشگاه تهران, 1348, ص 143) با توصيفى در حد يك سطر و نيم نيز شاهد هستيم; آنجا كه مى خوانيم: (على نامه: به نظم فارسى. ف [ميكروفيلمِ] 322, قونيه ش 2578, نسخ محمد بن محمود بن مسعود مقدس تسترى در پنجشنبه 7 رمضان در 301 گ 19 س). گويا تقدير اين كتاب بوده است كه در اختفا بماند تا به دست تواناى استادى يگانه از پرده برون آيد و بدان گونه عرضه شود كه مى دانيم و اكنون شاهد چاپ آن هستيم. نكته آخر درباره مقدمه استاد محمود اميدسالار بر چاپ عكسى كتاب است كه شامل نكاتى نغز در حيطه نسخه شناسى دستنويس است; اما با يكى از ديدگاه هاى ايشان موافق نيستم كه بيان مى شود. استاد بر اساس وجود برخى ويژگى هاى كتابتى, مانند كشيدگى دُمِ الف به پايين در مواردى كه به حرف ماقبل پيوسته است در چند موضع از نسخه, گذاشتن سه نقطه روى حرف (گ) به شيوه قدما فقط در دو مورد, و گذاشتن (ح) كوچك زير حرفِ (حاء) در مواردى چند, نتيجه گرفته اند: شايد اين ويژگى ها در نسخه اى مادر بوده كه نسخه حاضر از روى آن كتابت شده است. عين نوشته ايشان در اين باره, چنين است: ييكى ديگر از خصوصيات رسم الخط اين نسخه, به تفصيلى كه خواهيم گفت, حكايت از آن دارد كه اين دستنويس از روى مادرنسخه كهنى استنساخ شده; زيرا در كلماتى كه با حاء نوشته مى شوند… زير حرف حا يك (حــ) كوچك مى نويسند تا اين حرف با حروف همانند (ج, ح, چ) اشتباه نشود… . گذشته از اينكه كاتب صور جديد و قديم برخى كلمات را كنار هم به كار مى برد (مثلاً نوشت/نبشت; بديد/بديت; اميد/اوميد), گهگاه دمُ الفى را كه به حرف ماقبل پيوسته از محل تقاطع الف و حرف ماقبل به پايين مى كشد. اين شيوه رسم الخط را در نسخه هايى ديده ام كه يا در قرن پنجم كتابت شده اند (الابنيه فى حقائق الادويه به خط اسدى طوسى مورخ 447 هجرى, و ترجمان البلاغه رادويانى به خط قطبى شاعر, شاگرد اسدى, مورخ رمضان 507 هجرى) و يا از روى مادرنسخه هاى متعلق به آن قرن استنساخ گرديده اند (مانند نسخه غررالسير ثعالبى مورخ 593 هجرى كه در كتابخانه داماد ابراهيم پاشا به شماره 916 محفوظ است و به گمان من از روى مادرنسخه اى كه در قرن پنجم كتابت شده بود, استنساخ شده است). اين گونه نُسَخ معمولاً به خطى كه كوفى شرقى, كوفى خراسانى يا كوفى غزنوى خوانده شده اند يا به يكى از متفرعات آن شيوه كتابت, نوشته شده اند. در نسخه هاى قديم, معمولاً زير حرف عين يك حرف (عـ) كوچك و زير حاء… يك (حــ) كوچك مى نوشتند; چنان كه زير و زبر برخى ديگر از حروف نيز علامات خاصى مى گذاشتند. اين رسم به تدريج منسوخ مى شود و در نسخه هاى قرون هفتم و هشتم كمتر مى توان اين نشانه ها را ديد; مگر در نُسَخى كه از روى يك مادرنسخه قديمى استنساخ شده باشند و كاتبانِ آنها به تقليد از شيوه مادرنسخه اى كه نقل مى كرده اند, اين علامات را در متن وارد كرده باشند; اما حتى اين كاتبان هم در مورد گذاشتن اين علامات كارشان يكدست نبوده است; در هر صورت, از كشيدگى دُم الف, و دو مورد گذاشتن سه نقطه به جاى سركش حرف گاف, و گذاشتن علامت زيرحرفِ حا, نگارنده اين احتمال را نامعقول نمى داند كه نسخه على نامه از روى مادرنسخه اى استنساخ شده باشد كه به شيوه دستنويس هاى قرن پنجم نوشته شده بوده است (على نامه: هشتاد و شش ـ هشتاد و هشت). نكته خدشه پذير در اين مقوله اينكه: اساساً ويژگى هايى كه ذكر شد, به نسخه هايى كه در قرن پنجم كتابت شده اند, محدود نمى شود. گذاشتن (ح) و (ع) كوچك زير حا و عين تا جايى كه حضور ذهن دارم تا قرن نهم كم و بيش رايج بوده است; ولى نبايد تصور كرد وقتى يك كاتب در مواردى از نسخه اش, براى رفع بدخوانى از اين علامت ها استفاده مى كرده, مقيد مى شده است زير همه عين ها و حاءها حرف كوچك آن را نيز كتابت كند. از اين مهم تر, بحث من راجع به كشيدگى دُم الف است به سمت پايين, در مواردى كه الف به حرف قبلى چسبيده باشد. تا آنجا كه متوجه شدم, استاد اميدسالار بر آن است كه اين ويژگى كتابتِ نسخه هاى سده پنجم است ولاغير, و هر جاى ديگر هم كه اين ويژگى در سده بعدى ديده شود ـ كه لابد بسيار موارد نادرى بايد باشد ـ تقليدِ كاتبانِ قرون بعدى از مادرنسخه كهنه شان ـ كه لامحاله به قرن پنجم يا پيش از آن تعلق داشته ـ است. متأسفانه نظر پيش گفته درست نيست; زيرا اين ويژگى به وفور در نسخه هاى سده هاى ششم تا هشتم نيز ديده مى شود و طبق جستجوى ناقص من, حداقل تا پايان قرن هشتم كم و بيش به كار مى رفته است. آنچه هست, اينكه: اين ويژگى يك خصيصه سبكى و سليقه اى است; به اين معنى كه نبايد از همه كاتبان پيش از سده هشتم توقع داشت آن را مراعات كرده باشند; ديگر آنكه حتى كاتبى هم كه اين ويژگى را در استنساخ يك كتاب رعايت مى كرده, پايبند نبوده آن را در همه موارد لحاظ كند; يعنى شايد در نيمى از مواردى كه الف به حرف قبلى پيوند مى خورد, دُم آن را به پايين مى كشيده و در باقى موارد نه; و البته اين نكته اى بديهى در بررسى ويژگى هاى املايى و رسم الخطى نسخه هاى كهن است. در اين جا بد نيست چند نمونه از نسخه هاى پيش از سده هشتم كه اين ويژگى در آنها ديده مى شود, معرفى و تصوير صفحاتى از آنها عرضه شود: ـ نسخه ناقص مثنوى وامق و عذراى عنصرى كه مرحوم مولوى محمدشفيع پاكستانى آن را از لابلاى جلد نسخه اى كهن بيرون كشيد. اين نسخه احتمالاً در قرن پنجم و به شيوه كوفى غزنوى از نوع تحريرى آن, كتابت شده است. عكس صفحه 9 اين نسخه كه در سطرهاى 2 (مصرع 2), 13 (مصرع 1) و 19 (مصرع 2) آن, اين ويژگى ديده مى شود, از چاپ عكسيِ پاكستان در اينجا آورده مى شود (تصوير 1);4 البته اين مورد ربطى به اثباتِ مدعاى ما ندارد; زيرا احتمالاً در قرن پنجم كتابت شده است. ـ نسخه ديوان الادب فارابى در لغت به شماره 12132 كتابخانه آيت اللّه العظمى مرعشى, از سده پنجم, بى تاريخ. اين نسخه نيز كه مثل مورد قبل مدعاى ما را اثبات نمى كند, بعضاً داراى اين ويژگى است. براى مشاهده عكس صفحه اى از آن, به فهرست مرعشى (ج 30, ص 894) مراجعه كنيد. ـ نسخه 14887 كتابخانه مرعشى مورخ 554 ق كه عكس آن در فهرست كتابخانه (ج 37, ص 899) آمده است. ـ نسخه ديوان ظهير فاريابى به شماره 11995 مرعشى به خط نسخ كهنِ سده 6 و 7 ق كه در مواردِ اندكى اين ويژگى را دارد; براى مثال مى توان به عكس چاپ شده در فهرست (ج 30, ص 854) نگريست. ـ نسخه الاغراض الطبيّة مورخ 626 ق در همان جا كه به تكرار و وضوح اين ويژگى در آن مشاهده مى شود. عكس صفحه اى از آن را مى توان در فهرست مرعشى (ج 33, ص 897) مشاهده كرد. ـ مجموعه مورخ 670 ق و غيره در كتابخانه مرعشى به شماره 12412 كه به ندرت اين ويژگى را دارد. اين نسخه شامل مجموعه اى از رسالات خواجه نصير طوسى است كه معيار الاشعار آن در شماره هاى پيشين (پابرگ), معرفى شد; براى نمونه مى توان به تصوير صفحه 861 از فهرست مرعشى جلد 31 مراجعه كرد. ـ نسخه كامل الصناعة اثر على بن عباس مجوسى اهوازى, مورخ 681 ق به شماره 12532 مرعشى كه مكرر و واضح اين ويژگى را دارد (فهرست, ج 31, ص 926ـ928). ـ نسخه كتابِ كميابِ تحفة الغرايب فى النيرنج والعجائب5 در كتابخانه مرعشى به شماره 12380 از سده هفتم كه عسكش را مى توان در فهرست آنجا (ج 31, ص 837) مشاهده كرد. ـ نسخه 889 از مجموعه اهدايى طباطبايى كتابخانه مجلس كه نسخه اى بى تاريخ, ولى كهن (احتمالاً سده هفتمى) از شفاى بوعلى است (براى نمونه, نك به: تصوير آن در: فهرست مجلس, ج 2, ص 24, 237) مراجعه شود. ـ نسخه شرح جامع الصحيح به شماره 8180 كتابخانه مجلس كه در سده هفتم قمرى كتابت شده و عكس برگ 184 پ آن در فهرست مجلس, جلد اول, ص 27 ـ كه به همين قلم نگاشته شده و اخيراً نشر يافته است ـ آمده است. در سطور زير از برگ 184 پ ويژگى موردنظر رؤيت مى شود: 3, 7 (2 مورد), 8, 10, 11 (2 يا 3 مورد), 12 (2 يا 3 مورد), 13 (2 مورد), 15 (2 مورد), 16, 18, 22, 23 و 24. ـ نسخه مجموعه 610071 مجلس كه قسمت عمده آن در فاصله 708 ـ 720 ق و باقى آن (به جز يادداشت هاى شعريِ افزوده شده در سده نهم قمرى) نيز در همان سده كتابت شده است. عكس صفحات 47 و 48 نسخه مزبور كه مربوط به قصيده بديعيه قوامى مطرّزى گنجه اى است و در فهرست مجلس از قلم افتاده (فهرست مجلس, ج 32, ص 95) عرضه مى شود, كه در مواضع متعدد اين ويژگى را داراست (تصوير 2). ـ نسخه مجموعه اى شماره 13054 مجلس كه در سده هشتم كتابت شده است و قسمت دوم آن, يعنى فرهنگ لغتى كهن تأليفِ پيش از سده هشتم, مورد بررسى قرار گرفت. اين نسخه همان است كه بخش نخستِ آن, شرح كليله اى است كه دوست دانشورم آقاى بهروز ايمانى آن را بر اساس نسخه هاى متعدد تصحيح و منتشر نمود. كتابتِ بخش دوم اين مجموعه, يعنى فرهنگ لغت عربى به فارسى, در روز جمعه بيست و نهم صفر 704 ق به دست محمدبن محمودبن محمود, معروف به جلال نسفى پايان يافته است. در تصوير صفحه 123 نسخه كه عرضه مى شود (تصوير 3), در اين سطور ويژگى مزبور لحاظ شده است: 3, 5, 6, 7, 12 و 17. ـ نسخه ديوان جلال الدين عتيقى كتابت شده در سال 743 هجرى محفوظ در كتابخانه فاتح استانبول كه اخيراً به صورت فاكسيميله (عكسى) نشر يافته است.7 در اين نسخه, اين ويژگى به وفور ديده مى شود كه مى توان بدان مراجعه كرد. ـ نسخه سفينه اى/جُنگ مانندِ كتابخانه سليمانيه تركيه كه به شماره 280 چلبى عبداللّه در آنجا نگهدارى مى شود و قسمت عمده اى از آن در سال 763 هجرى و برخى اجزايش حتى پيش از آن كتابت شده است. از اين نسخه, عكس كمرنگى ظاهر شده از ميكروفيلمِ فرسوده شماره 508 در دانشگاه تهران موجود است كه بر اساس همين عكس كمرنگ, به وجود مواردى از اين شيوه رسم الخط مى توان پى برد. عكسى كه از اين سفينه خواهد آمد كه مربوط به برگ 59 پ نسخه است (تصوير 4). ـ نسخه سفينه ارزنده لالا اسماعيل تركيه شماره 487 ر, كتابت شده در سال هاى 741 ـ 742 هجرى به دست چند كاتب كه ميكروفيلم آن به شماره 753 در دانشگاه تهران محفوظ است. اين ويژگى در نسخه مزبور به وفور به چشم مى خورد. عكس يك صفحه از اين نسخه (برگ 212 ر), به طور اتفاقى گزينش و عرضه مى گردد (تصوير 5) كه در آن اين ويژگى به وضوح قابل رؤيت است. ـ نسخه شماره 45 ـ قرآن ها از كتابخانه آستانه حضرت معصومه(س) كه به نوشته مرحوم دانش پژوه, در سده هشتم به خط نسخ كتابت شده و عكس صفحه اى از آن نيز در پايانِ فهرستِ آنجا عرضه شده است.8 بر اين موارد اندك كه به سرعت گردآورى شد, نمونه هاى بسيارى مى توان افزود. وجه اشتراكِ اين شواهد, به غير از دو مورد نخست ـ كه در قرن پنجم استنساخ شده اند ـ كتابت به خط نسخ يا يكى از انواع آن است. اين شيوه گويا در ثُلث ديده نشده است اما در نستعليق سده نهم, نمونه اى بسيار نادر را به چشم ديده ام كه شايد بعدها درباره آن مطلبى نوشتم. باز تأكيد مى كنم كه برخى از كاتبان سده هاى ششم تا هشتم كه در نگارشِ نَسخ از اين ويژگى استفاده مى كرده اند, كاملاً مستقل عمل كرده, به هيچ وجه از مادرنسخه شان تقليدِ نقاشى وار نكرده اند; و اساساً نظرِ عرضه شده در منبع پيش گفته مردود است. گفتنى است در نسخه هاى كتابت شده به خطّ نسخ در بلادِ غربى تر عربى نشين, ويژگى مورد گفتگو تا سده نهم نيز به ندرت به كار مى رفته است كه عرضه شواهد آن, مجالى ديگر مى طلبد. 40. گزارش بوسهل زوزنى بر اشعار متنّبى هركس با تاريخ مسعودى (معروف به تاريخ بيهقى) اثر خواجه ابوالفضل محمدبن حسين دبير بيهقى انسى داشته, بى ترديد با شخصيت بوسهل زوزنى آشناست. اين بوسهل از قهرمانان اصلى قسمت بازمانده از تاريخ بيهقى, مربوط به حوادث عهد مسعود بن محمود غزنوى است. به غير از پررنگى نقش بوسهل در حوادث سياسى عصر كه طبيعتاً وى را به مهره اى تأثيرگذار و برجسته تبديل كرده, شيوه خاص ابوالفضل بيهقى در تاريخ نگارى نيز به ماندگارى نام بوسهل كمك كرده است; هرچند اين ماندگارى, به هيچ وجه با خوشنامى همراه نبوده است. در اينجا قصد نداريم به مبحث احوال بوسهل وارد شويم9 بلكه هدف, معرفى نسخه اى بسيار ارزشمند از آثار اين شخصيت سياسى ـ ادبى خراسان در عهد غزنوى اول است كه تا كنون كسى در ايران متوجه آن نبوده است. پيش تر, اشاره اى به فضل بوسهل در عرصه ادب عرب ضرورى است. خواجه ابوالفضل دبير, در برخى قسمت هاى تاريخ خود به مناسبت, اشاراتى به اين بخش از شخصيت بوسهل دارد; مثلاً در نقل ماجراى شكار شيرِ مسعود غزنوى و ابياتى كه بوسهل بر بداهه در آن باره سرود, بيهقى جمله اى توضيحى به اين صورت آورده است: (خواجه بوسهل زوزنى دوات و كاغذ خواست و بيتى چند شعر گفت به غايت نيكو; چنان كه او گفتى, كه يگانه روزگار بود در ادب و لغت و شعر).10 همچنين در آغاز (ذكر بر داركردن اميرحسنك وزير), براى آنكه بى طرفى خود در راندن قلم تاريخ نگارش را به رخ بكشد, منصفانه بوسهل را چنين توصيف مى كند: (اين بوسهل مردى امامزاده و محتشم و فاضل و اديب بود, اما شرارت و زعارتى در طبع وى مؤكد شده ـ ولا تبديل لخلق اللّه ـ و با آن شرارت, دلسوزى نداشت).11 باز در اثناى همين ماجرا (بر داركردن حسنك ميكال) هنگام نقل مشاجره لفظى حسنك با بوسهل پيش از اعدام نكته جالب توجهى را متذكر مى شود. اين مشاجره زمانى روى مى دهد كه بوسهل, بى ادبانه و در حضور خواجه ميمندى, حسنك مغضوب را (سگ قرمطى) مى خواند و حسنك با خونسردى پاسخ است, خاندان من و آنچه مرا بوده است از آلت و حشمت و نعمت, [= بوسهل] مى دهد: (سگ ندانم كه بوده جهانيان دانند. اين خواجه كه مرا اين مى گويد, مرا شعر گفته است و بر در سراى من ايستاده است).12 از اين جملات برمى آيد كه بوسهل با آنكه در جوانى, در زمره اطرافيان خواجه احمد ميمندى بوده, در جايگاه مدرس و اديبِ فرزندان او به خدمت مشغول بوده, ابوعلى حسن بن محمد ميكال (حسنك) را نيز ـ كه در گروه سياسى مقابل ميمندى قرار داشته ـ مديحه گفته, به او خدمت كرده است. گمان من بر اين است كه جمله معروف بيهقى در مقايسه حسنك و بوسهل, آنجا كه گويد: (فضل, جاى ديگر نشيند), در بيان همين برترى ادبى بوسهل ـ كه از آن تعبير به (فضل) شده ـ نسبت به حسنك است: (و بوسهل با جاه و نعمت و مردمش در جنب امير حسنك يك قطره آب بود از رودى; فضل جاى ديگر نشيند).13 يعنى در مقام قياس, جاه و نعمت و خدم و حشم امير حسنك, بسيار عظيم تر از بوسهل بود كه البته در اين قياس, حساب فضل و دانش جداست; زيرا فضل و سواد ادبى بوسهل از اقران خود بيشتر بوده, وى در اين مورد بر همتايان خود برترى داشته است. جز اينها اعتراف دو تن از اديبان شخصيت نگار عصر غزنوى, ثعالبى و باخرزى, بر دانش ادبى بوسهل و نقل فقراتى از سروده هاى عربى وى, گواه فضل اوست. * * * در ميان نسخه هاى كتابخانه (طلعت) كه فؤاد سيد گزارشى از برخى نفايس آن عرضه كرده است, دستنويسى به شماره 4480 ـ ادب, توصيف شده كه از تأليفات بوسهل زوزنى است. اين كتاب قشر الفسر عن ديوان ابى الطيب المتنبّى نام دارد و مؤلف آن (الامام الشيخ العميد ابى سهل محمد بن الحسن الزوزنى) معرفى شده است. به نوشته فؤاد سيد, اين اثر استدراكى بر شرح ابن جنى بر ديوان متنّبى است كه در آن به لغزش هاى ابن جنى اشاره شده, اشكالات آن اصلاح گشته است. نسخه به (خط قديم), مورخ 475 ق است و به دست ابوالقاسم بن ابى بكر بن احمدبن عبداللّهبن الفضل بن العباس بن خالد, در 91 برگ 19 سطرى كتابت شده است. اندكى از سرآغاز شرح مورد بحث در مقاله مزبور نقل شده است كه مى آورم: (الحمدللّه خير ما افتتح به الكلام واختتم…).14 نكاتى كه از همين معرفى نامه مختصر برداشت مى شود, يكى تأييد نام پدر بوسهل به صورت (حسن) است و نه (حسين), چنان كه برخى منابع به آن شكل ثبت كرده اند. ديگرى لقب (شيخ العميد) براى وى است كه به جز باخوزى (به صورت (العميد)15 و ثعالبى,16 منوچهرى دامغانى نيز آن را در قصيده اى مدحى براى بوسهل به كار برده است.17 از قرار معلوم اين كتاب حداقل دو مرتبه در ممالك عربى تصحيح و منتشر شده است. مشخصات دو چاپ آن چنين است: ـ محمد بن الحسن الزوزنى العارض; قشر الفسر; تحقيق و تقديم رضا رجب; دار الينابيع, 1425 ق/2004 م. ـ العميد ابى سهل محمد بن الحسن الزوزنى العارض;18 كتاب قشر الفسر, تحقيق عبدالعزيز بن ناصر المانع; الرياض: مركز الملك فيصل للبحوث والدراسات الاسلامية, 1427 ق/2006 م, 460 ص. 41. ماده تاريخ صدرالافاضل تبريزى در فوت عباسقلى خان سپهر از ارتباط علمى و دوستى عباسقلى بن محمدتقى لسان الملك, مشهور به (سپهر ثانى) و ملقب به (مشير افخم) (نگارنده مجلدات تكميلى ناسخ التواريخ كه پدرش لسان الملك سپهر اول, آن را بنيان نهاد و مجلداتى از آن را نگاشت) با لطفعلى تبريزى ملقب به صدرالافاضل و متخلص به (دانش)19 سندى به خط خوش صدرالافاضل در پايان دستنويسى گرانقدر, محفوظ در كتابخانه مجلس يافت شد كه اطلاعات آن عرضه مى شود. پيش پيش گفته شود كه خانواده پدران اين دو دانشور عصر قاجار نيز با يكديگر آمد و شد داشته اند و اصلاً تغيير تخلص صدرالافاضل از (فانى) به (دانش) در سال 1294 ق20 را ميرزا محمد منشى ساوجى در رساله اى كه گزارش حال شعراى معاصر وى است,21 به پيشنهاد همين لسان الملك كاشانى, در يكى از روزهاى آمدن به منزل پدرى صدرالافاضل بيان كرده است: در بدايت كار, تخلص آن بزرگوار به ملاحظه تجرد و گسيختگى از دنيا, (فانى) بود. روزى چند تن از سران دولت مثل جناب جلالت مآب مجدالملك و حضرت لسان الملك متخلص به سپهر ـ كه هر دو در فضيلت يكتا و انديشه در كنه كمالاتشان بى دست و پاست ـ به ديدن والدشان, امين السفرا قدمى رنجه داشته بودند. صحبت اشعار آن عالم ربانى [= صدرالافاضل] به ميان مى آيد. پس از تحسين بسيار و تمجيد بى شمار, جناب مجدالملك مى فرمايد كه بايد به تغيير اين تخلص كوشيد, نسبت چنين وجود را به فنا نبايد داد. جناب لسان الملك تخلص را به (دانش) قرار دادند. فوراً اين لطيفه را جناب دانش مآب, [= صدرالافاضل] به زبان آوردند: (الاسماء تنزل من السماء). همگى به اين لطيفه تحسين كردند; خصوصاً خود حضرت لسان الملك كه تخلصشان سپهر است.22 در كتابخانه مجلس, دستنويسى مجموعه اى به شماره 8836 نگهدارى مى شود كه تا كنون فهرست تفصيلى محتويات آن نگاشته نشده است. به مناسبتى, اين دستنويس را بررسى و از بخش اشعار متفرقه فارسى آن يادداشت بردارى كردم. نگارش اين سطور, البته به بهانه اى ديگر است و آن تعلق نسخه به صدرالافاضل تبريزى و مطالبى است كه او به خط خوش در آغاز و انجام نسخه, به يادگار نوشته است. دستنويس مزبور شامل قسمت هايى اصلى و متفرقاتى شعرى است كه بخش متفرقات آن را بايد جنگ شعر معرفى كرد. قسمت هاى اصلى نسخه را چند تذكره سده نهم و دهم فارسى, مانند تحفه سامى, منتخب مجالس العشاق, تذكرة الشعراى دولتشاه و از همه كمياب تر, مذكر احباب اثر نثارى بخارى تشكيل داده است. در چند موضع, كاتب نسخه, رقم زده است; از جمله در پايان تحفه سامى اثر سام ميرزا صفوى: (تم وكمّل فى اواسط ربيع الاول سنه 1033 ثلث و ثلثين و الف) و نيز در پايان تذكره دولتشاه: (فرغت من كتابتها فى اول محرم سنه 1035 و انا الفقير ابراهيم بن احمد ابن ابى بكر القاضى). صدرالافاضل خود برگ هايى به آغاز و انجام نسخه پيوند زده, در ابتدا و انتهاى آن, مكرر و به خط نستعليق جلى نوشته است: (جنگ اشعار استادان و چند تذكرة الشعراء ـ تاريخ كتابت و استنساخ آن سنه 1035). در اين برگ ها, وى همچنين يادداشت هاى ديگرى درباره محتويات نسخه و شاعرانى كه در قسمت جُنگ مانند آن شعر دارند, نگاشته است. منظور من, برگ ماقبلِ آخر نسخه است كه صدرالافاضل بر روى و پشت آن يادداشت هاى جالب و ارزنده اى دارد. او بر پشت اين برگ, اختلاف ساعت تهران با شهرهاى مهم جهان آن روزگار مانند برلن, واشنگتن, يكوهاما, بمبئى, پكن, اسلامبول, (وين), لندن, بطرزبورغ (پطرزبورگ), پاريس و رم, به همراه اشعارى از خود با عنوان (لمحرره غُفر له) و بر روى آن يادداشت مهمى درباره خاندان سپهر كاشانى و تاريخ فوت عباسقلى خان سپهر ثانى, به همراه ماده تاريخى كه يك دو شب پس از فوت او سروده, به خط شكسته نوشته است. طبق اين يادداشت, عباسقلى خان كه با صدرالافاضل دوستى داشته, در شب يكشنبه اى از ماه جمادى الاخر سال 1342 ق به جهان ديگر رفته است. اينك عين آن يادداشت: از ميرزا تقى مستوفى كاشانى متخلص به سپهر, ملقب به لسان الملك, مؤلف ناسخ التواريخ دو پسر ماند: ميرزا هدايت و عباسقلى خان نام. ميرزا هدايت كه بزرگ تر بود, بعد از پدر لسان الملك و ملك المورخين لقب يافت. عربيتش كامل بود; در نثر و نظم مهارت تمام داشت; از نقاشى بى بهره نبود; اواخر عمر كور شد و از او اولاد متعدد مانده است, اغلب باكمال اند. پسر ديگر كه عباسقلى خان باشد, خود را سپهر ثانى مى خواند, به مشير افخم ملقب شد. تتمه مجلدات ناسخ التواريخ را كه پدرش توفيق اتمام نيافته بود, به عهده گرفت و از كثرت نگارش, آنچه در استعداد داشت, فعليت پيدا كرده بود, قلمش در نظم و نثر حالت انتظار نداشت. پريشب كه شب يكشنبه شهر جمادى الاخر باشد, دعوت حق را لبيكِ اجابت گفت. پاس حقوق دوستى و اخوت ايمانى را, اين قطعه به قلم آوردم: سپهر ثانى, اعنى مشير افخمِ راد كه بود يكتا زير سپهر مينايى برون شد از پس هفتاد و يك سنه ز جهان كه تنگ بودش گيتى ز گنج دانايى (مشير افخم) تاريخ فوت اوست اگر, سنين عمرش را بر اين عدد بيفزايى 1271[1271«71=]1342 (حرره الفقير لطفعلى بن محمد كاظم التبريزى ـ غفراللّه لهما ـ فى دارالخلافه طهران). 42. كليله و دمنه منظوم رودكى در عهد قاجار كسانى كه (داستان كليله و دمنه رودكى) به قلم مرحوم مجتبى مينوي23 را خوانده اند, حق خواهند داشت از عنوان اين يادداشت, شگفت زده نشوند و بگويند (غيرممكن است). واقعيت اين است كه خود من هم, با تجربه كردن ناكامى هاى بسيار در برخورد با كتابى خطى كه بالقوه آن را ارزشمند مى دانسته ام, در عمل خلاف آن برايم ثابت شده است. تا كتابى را نبينم و از نزديك مطالب آن را بررسى نكنم, به ارزش آن ايمان نمى آورم. اين مورد نيز شايد از همان قبيل باشد; از همان مواردى كه فهرستنگارى با آب و تاب كتابى متوسط و مشهور را به اشتباه معرفى مى كند, اما بعد معلوم مى شود به بيراهه رفته است. اين سرنخ از كليله و دمنه رودكى به واسطه نقلى است كه عباسقلى بن محمدتقى سپهر كاشانى (1342 ق) در ناسخ التواريخ, بخش مربوط به زندگانى امام رضا(ع), از دوستى شنيده است.24 اگر خود عباسقلى سپهر شخصاً نسخه كليله و دمنه رودكى را ديده بود, به دليل فضل مثال زدنى وى در عرصه كتابشناسى مى توانستم تا حدودى, احتمال صحت مطلب را در ذهن قوت ببخشم, اما اكنون با نقلى مواجهيم كه او از حسينقلى خان كرمانشاهانى متخلص به سلطانى كرده و سرانجام خود نيز موفق به ديدن نسخه آن نشده است. او آنجا كه به شعراى عصر هارون الرشيد مى رسد, طبق شيوه نگارش تاريخش, مطلبى استطرادى درباره كليله و دمنه منظوم رودكى مى نگارد. بحث اصلى او بر سر ابان بن عبدالحميد شاعر عرب و به نظم درآورنده كليله و دمنه براى برامكه است كه ناگهان مطلب مهمى باعث مى شود عباسقلى خان سپهر, از كليله و دمنه رودكى ياد كند: … راقم حروف گويد: رودكى, استاد بزرگوار معروف به چنگ زن كه از قدما و فصيح ترين شعراى روزگار است, اين كتاب را به زبان فارسى به نظم درآورده است و در كتب تذكره در ذيل احوال اين شاعر اوستاد ياد كرده اند. مرحوم حسينقلى خان كرمانشاهانى, از خوانين ايل كلهر متخلص به سلطانى كه از فحول شعراى عصر و مردى اديب و فاضل و با خط خوش و طبع دلكش و ميزان طبعش به شعراى تركستان شبيه, و در پاره اى تذكره ها و تذكره اى كه اين بنده در احوال شعراى معاصرين نگارش داده, شرح حالش مبسوط, در سنوات ماضيه كه در طهران و غالباً با بنده محشور و معاشر بود, مى فرمود: از نسخه كليله و دمنه كه رودكى به نظم آورده, دو نسخه داشتم. يكى را به نواب امام قلى ميرزاى عمادالدوله عليه الرحمه كه حكمران كرمانشاهان بودند, تقديم كردم و آن ديگر در جمله كتب خود كه در ولايت كرمانشاهان است, موجود است. قرار شد براى اين بنده استنساخ نمايند, لكن بعد از مراجعت به كرمانشاهان روزگار ايشان كافى نشد و به رحمت حق واصل شدند و چون فرزند ذكور نداشتند, كتب ايشان را متفرق كردند. معلوم نشد چه شد و اين نسخه گرامى و گوهر نامى به كجا رسيد.25 آيا واقعاً كليله و دمنه رودكى تا عصر قاجار باقى مانده بوده؟ حتى اگر چنين باشد, اكنون نسخه اى از منظومه كليله و دمنه, هرچند از شاعرى ديگر, مى شناسيم كه خود ارزشمند است; زيرا تنها نظمى كه از كليله به فارسى باقى است, نظم قانعى طوسى است كه در جهان دو نسخه بيشتر از آن شناسايى نشده و اگر نسخه هاى حسينقلى خان كلهر, حتى دو دستنويس از همين منظومه بوده اند, باز اطلاع از وجود آنها چندان بد نيست. 43. شرح ابيات مرزبان نامه, نگاشته حسام الدينِ شاعر در سده هفتم با بررسى مجموعه اى كهن كه در سال 709 ق به دست كاتبى ناشناس, گويا زيسته در آسياى صغير (بر اساس بيتى كه در تولد فرزندش در قونيه سروده و در مجموعه اش ثبت كرده است) در قلعه (ذاليفره) كتابت شده, اطلاعى از شرح ابياتِ مرزبان نامه اثر حسام الدين شاعر از سده هفتم به دست مى آيد. اين اطلاع از خلال منشآت سعدالدين نامى كه خود از منشيان و دبيرانِ رده پايين تر حسام الدين بوده و منشآتش در اين نسخه كتابت شده است, به دست آمد. اين نسخه, مجموعه اى است محفوظ در كتابخانه فاتحِ استانبول به شماره 5406 در 133 برگ, شامل اين بخش ها با تاريخ هايى كه ذكر مى شود: ـ نصيحة الملوكِ غزالى از آغاز تا پايان برگ 32 ر. در انتهاى اين قسمت, رقمِ كاتب را به اين صورت شاهد هستيم: (والسلام على من اتّبع الهدى. تم ّ الكتاب بعون اللّه وحسن توفيقه فى اواخر ربيع الاخر سنه تسع وسبعمائة في دارالحصر يعرف بذاليفره حُميت عن البليّة). ـ برگ 32 پ تا 33 پ. شامل اشعار متفرقه اى كه جز يك مورد با عنوان (لكاتبه), بقيه جديدتر است و به خط اوايل سده نهم مى ماند, مانند ابياتى از قصيده نونيه ابوالفتح بُستى (زيادة المرء في دنياه نقصان… ), يك رباعى و چند قطعه متفرقه و بعضاً معروف به فارسى و عربى. آن شعرى كه عنوان (لكاتبه) دارد و كهن است, يك رباعى اى است در تولد فرزندِ كاتب مرسوم به ابراهيم: فرزند ابراهيم ز لطف يزدان در قونيه وقتِ چاشت آمد به جهان تاريخ ز هجر پنج بوذ و پنجاه روز جمعه ثانى ماه شعبان ـ برگ 34 ر تا 57 ر. شامل نزهة الكُتاب وتحفة الاحباب اثر حسام الدين حسن خوئى كه البته در تصحيح آن, اين نسخه مورد استفاده قرار گرفته است.26 رقم كاتب در اين قسمت چنين است: (حصل الفراغ عن تعليقه يوم الاربعاء الاوايل مِن صفر ختم اللّه بالخير والظفر سنه تسع وسبعمائه حامداً للّه على نِعَمِه ومصلّياً على نبيه محمد وآله فى قلعة يعرف بذاليفره). ـ برگ 58 ر تا 70 پ. شامل قواعد الرسال وفرائد الفضائل از همو كه نسخه ناقصى است و از پايان افتادگى دارد, و در تصحيح, از آن استفاده شده است.27 ـ برگ 71 ر تا 97 پ. شامل غنية الكاتب ومنية الطالب اثر همان حسام الدين خوئى كه در تصحيح از آن استفاده شده است.28 مطلبى كه درباره اندازه خانقانه اميرجلال الدين قراطائى در انطاليه تركيه نقل خواهد شد, در برگ عنوانِ همين بخش (برگ 71 ر) به عنوان يادداشت متفرقه, ولى گويا به همان خط اصلى و كهنِ نسخه نوشته شده است. رقم پايانيِ غنية الكاتب چنين است: (وقع الفراغ من تحريره فى اواخر ربيع الاخر سنة تسع وسبعمائه فى قلعة يعرف بذاليفره, حُمّيت عن البليّة, والسلام). ـ برگ 98 پ تا 129 پ. بخشى منحصر به فرد با عنوان (مِن منشآتِ مولانا واستادنا علامه العالم, منظم فرائد البدايع, منشى فوائد الروايع, مبدع المعانى, سَحبان الثانى, افضل المتأخرين سعد الملة والحق والدين… (؟) الملوك والسلاطين دامت فضايله, بالنبى وآله). از اين عنوان برمى آيد كه سعدالدين (صاحب اين منشآت) استادِ كاتب مجموعه بوده, لابد در اواخر سده هفتم و اوايل سده هشتم مى زيسته است; پس او نمى تواند سعدالدين وراوينى صاحب مرزبان نامه باشد. از خلال منشآت او شايد بتوان اطلاعاتى از احوالاتش به دست آورد. هرچه هست, او بايد از منشيان و دبيرانِ محدوده سلاجقه روم و آسياى صغير باشد. در ادامه نامه اى منظوم از او كه خطاب به (ملك الشعرا حسام الدين), در تمجيد از كتابِ حسام الدين در شرح ابياتِ مرزبان نامه سروده است, مى آورم. اين نامه نشان مى دهد در سده هفتم, شرحى بر ابياتِ مرزبان نامه به دستِ (حسام الدين) نامى (شايد همان حسام الدين حسن خوئى) نگاشته شده بوده است; از اين نامه; اطلاعِ كتابشناختى ديگرى به دست نمى آيد. (فى جواب رسالة مولانا ملك الشعرا حسام الملة والدين اذا صنّف كتاباً فى شرح اَبيات مرزبان نامه: رسيذ از حضرتِ درگاه عالى خداوندِ جهان مولى الموالى خداوندِ كلام و مالكِ فضل خداوندِ كمال, اَيُّ الكمالِ مكان لطف و كانِ حسن و اخلاق معانِ جود و عينِ خوش خصالى فريدِ دهر آن فرزانه عصر وحيد عالم آن شمس المعالى بليغ الشرق والغربِ كلاماً بديع النظم فى نثر المقالِ خداوندى كه اندر كلك دارذ چو موسى در عصا سحرِ حلالى كند از نفثه زنده جانِ معنى چو عيسى مرده هفتادسالى خداوندى كه شيران فصاحت كنند اندر حضور او شغالى طباع ناظمانِ درّ معنى كند در لطفْ طبعش را عيالى بيانِ همچو سحرِ آن زبان است كه سعرِ شعر را باشذ مُغالى خداوندا تو عمرش آنچنان ده كه بيش آيد ز صذ سالِ هلالى رسيد از غيب آن منشورِ منثور مثالِ نظمِ او, از بى مثالى كتابى چون بُتانِ خلُّخ و چين به عنبر زلفى و با مُشك خالى موشّح از نكاتِ بكر و حكمت محشّا با عبارت هاى عالى مبّوب بوده چون فردوس اعلى مفصل كرده در خوب اتّصالى به آيات و احاديث و حكايات به امثال و نوادر نيك حالى شده مستغنى از اِطراء مادح ز قادح ايمن وز عيب خالى حروفُ كالجُمانِ اتّساقاً والفاظُ تضمّن كاللآلى خلال اللفظ تبدو مثل صبح من الّليلِ معانيها الملالى سرورِ دل بداد و ديده را نور در رحمت گشاد از لطف, حالى هموم صدر را آمذ مفرّح صداء قلب را هم گشت حالى بزد بر آتشِ اشواقم آبى ز سوز هجر شذ جان نيز سالى چو بنشاند آتشِ شوقِ درونم بدو گفتم مگر آبِ زلالى؟ نباشذ آب را لطفى ازاين سان نشايذ بوذ جز باد شمالى كه جانم را نسيمش تازه دارذ جهانى را دهذ فرخنده فالى خداوندا29 ز شوقت آن چنانم كه گر بر شخص من دستى بمالى نتابى تابِ دردِ اندرونم ز سوزِ ناله جانم بنالى وگر بيرون كشى پيراهن از من چه بينى؟ استخوانى مانده مالى وگر هيچ افتدم حاجت خلالى ز شخص30 خويش مى يابم خلالى اگر وصلت ميسّر هست از اين پس فانّى اِن اَمُت ّ فَلَن اُبالى درين عالم تويى اوميذِ من بس كه خان و مان تويى و جاه و مالى ز بيعِ عهد اقالت نايذ از من وگر عالم شوندم جمله قالى خوشا آن روز كز خاكِ درِ تو گهى بالش كنم گاهى نهالى نهم سر در كفِ پايت ازيراك منم سايه تو مهرِ بى زوالى خذا بادا تُرا و عنصرت را معين و ناصر و واقى و كالي31 از يك موضع برمى آيد اين حسام شاعر, همان حسام الدين حسن خوئى صاحب منشآت و رسائل است; زيرا سعدالدين در نامه اى با عنوان زير, درباره رساله عروضِ او نوشته است: (در جواب رقعه اى كه مولانا حسام الدين نبشته بود و نسخه عروض پارسى فرستاده). مى دانيم كه حسام الدين حسن صاحب رساله مختصرى به نظم در عروض فارسى است كه البته در مجموعه رسائل او, چاپ ميراث مكتوب نيامده است, ولى من در سفينه محمودشاه نقيب مورخ 827 ق نسخه اى از آن را يافتم; همچنين اخيراً دستنويس ديگرى از همان رساله عروض نزد استاد دكتر مرعشى نجفى ديدم كه در 750 و اندى كتابت شده بود; پس صاحب شرح ابياتِ مرزبان نامه بايد همان حسام الدين حسن خوئى باشد. رقمِ پايانى اين منشآت از قرار زير است: (تمت ّ الرسالة فى اوايل شهر جمادى الاولى سنة تسع وسبعمائه). 44. اندازه صفّه خانقاهى در انطاليه تركيه در سده هفتم و هشتم از مجموعه 5406 كتابخانه فاتح استانبول مورخ 709 ق كه در بخش قبلى وصف شد, يادداشت بسيار جالب و اصيلى درباره خانقاهى موسوم به (خانقاه اميرجلال الدين قراطائى) و اندازه صفّه آن آمده است كه حكم يك سند زنده و دست اول را دارد. من عجالةً از خانقاه مزبور اطلاعى ندارم; اما به تصريحِ كاتب مجموعه كه در بلادِ آسياى صغير زيسته و فرزندش در قونيه به دنيا آمده است, اين خانقانه در انطاليه تركيه قرار داشته است. اينك عين آن يادداشت كه در برگ عنوانِ غنية الكاتب (برگ 71 ر) به شكل عمودى از پايين به بالا نوشته شده است, نقل مى شود: (صفه خانقاه اميرجلال الدين قراطائى كه در محروسه انطاليه است به قدمِ كاتبِ حروف, طولش چهل هشت32 قَدَم است و عرضش سى قَدَم, اما برهنه). تصوير اين صفحه از نسخه خوشبختانه در مجموعه رسائل حسام الدين حسن خوئى, چاپ ميراث مكتوب با حالتِ كوچك شده آمده است كه مى توان بدان نگريست. 45. تصوير نسخه (مجمع الرباعيات) در ايران مجمع الرباعيات كهن ترين مجموعه/سفينه رباعى فارسى است كه در سال 588 ق به دستِ ابوحنيفه عبدالكريم بن ابى بكر, تدوين شده, به نام محى الدين مسعود درآمده است. از اين كتابِ فوق العاده ارزنده نسخه اى خطى به شماره 238ـ مجموعه حالت افندى, در كتابخانه بزرگ سليمانيه تركيه وجود دارد كه متأسفانه ناقص است و فقط چهار برگِ آغاز كتاب را داراست. همين چهار برگ را هلموت ريتر در فيلولوگيكا معرفى كرد و باعث شد احمد آتش, اسلام شناس و پژوهشگر بزرگِ ترك نيز به سراغ آن رود و شاعرانِ آنكاراييِ آن (با نسبتِ (انگوريه اى) را بررسى نمايد. نوشته آتش به عنوان بخشى از كتابچه/مقاله مفيد او راجع به آثار فارسيِ كهنِ آناطولى ـ كه خوشبختانه به فارسى هم برگردانده شده ـ آمده است.33 پس از اين, مرحوم دكتر رياحى, گويا بدون اينكه به نسخه خطى مراجعه اى داشته باشد, بر اساس نوشته احمد آتش, از مجمع الرباعيات در نوشته هاى خود ياد كرد.34 تمام كسانى هم كه از اين پس نامى از مجمع الرباعيات برده اند, به واسطه نوشته افراد نامبرده است, و اين به دليل دسترسى نداشتن به نسخه خطى و يا تصوير آن است.35 اين قضيه براى خود من بسيار عجيب بود كه مجتبى مينوى كه ميكروفيلم بسيارى از نفايس كتابخانه هاى مشهور تركيه را به ايران آورد (ميكروفيلم هاى دانشگاه تهران) چطور از چنين مجموعه اى غفلت كرده است؟ پاسخ اين سؤال را وقتى يافتم كه در تصفّح و تفحّصِ فهرست ميكروفيلم هاى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران و رؤيت برخى ميكروفيلم ها ـ كه برخى به صورتِ ظاهرشده روى كاغذهاى ضخيم نيز صحافى و مجلدشده هستند ـ به ميكروفيلم نسخه اى از مجموعه حالت افندى برخوردم, و چون در جايى, عكسى از صفحات نسخه مجمع الرباعيات را نديده بودم, هيچ گمان نمى كردم نسخه اى كه عكسش را ورق مى زنم, همان نسخه مجموعه اى است كه چهار برگِ آن, همان نسخه منحصر به فردِ مجمع الرباعيات است; پس مينوى غفلت نكرده بود. فهرستنگارِ ميكروفيلم هاى دانشگاه, در اين مورد كوتاهى كرده بود, و نيز ما كه پس از گذشتِ چند دهه به اين امر واقف گشتيم. متن ميكروفيلمِ اين دستنويس ارزنده كه براساس قرائن خطشناسى, احتمالاً از سده هشتم است ـ (چنان كه آتش نيز چنين نظرى داده و آن را از نيمه اول قرن هشتم دانسته است)36 به شماره 564 در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران نگهدارى مى شود. فهرستنگار درباره اين مجموعه دستنويس به اين مختصر بسنده كرده است كه: (جنگ: شعرهاى سنائى و عطار و مولوى و سعدى و سلطان ولد. فيلمِ 564, حالت افندى 232 [به جاى 238] نسخ سده 8 در 199 گ 19 و 21 س).37 اين كوتاهى فهرستنگار در وصف اين نسخه ارزنده, باعث شد سال ها از نسخه اى كه در دست داريم و از آن بى خبريم, محروم بمانيم. اين مجموعه چنان كه آتش نوشته, شامل اين بخش هاست: ـ برگ 1 تا 27: غزليات سنائى; ـ برگ 27 تا 74: غزليات عطار; ـ برگ 74 تا 102: مختارنامه عطار;38 ـ برگ 102 تا 126: غزليات مولانا; ـ برگ 126 تا 128: غزليات سلطان ولد; ـ برگ 129 تا 159: غزليات سعدى; ـ برگ 159 تا 176: غزليات فخرالدين عراقى; ـ برگ 176 تا 192: غزليات همام تبريزى; ـ برگ 192 تا 196: مجمع الرباعيات (پايان ناقص); شاعران قسمت اخير عبارتند از: عبدالواسع جبلى, عزيزى, كمالى, محيوى انگوريه اى, ازرقى, كمال الدين فيلسوف, كمال الدين اسماعيل39, انورى, عمادى, خليفه ارعندى, مهستى دبيره, مسعود سعد, امام على هيصم, ابن خطيب گنجه, على انسابادى, ظهير ترمدى, مغيثى گنجه, بديع پسر منتجب انگوريه اى, حكيم محمود انگوريه اى, سنايى, بوسعيد بُلفرج, عايشه مقريه, زيد غزنوى, سيد اشرف, فخرى, اميرخواجه سمرقندى و روحى غزنوى. خوشبختانه مقارن با يافتن اين نسخه ارزنده, باخبر شدم دوست بسياردان و فاضلم, جناب بهروز ايمانى با تحمل مشقت بسيار, تصويرى رنگى از اصل نسخه حالت افندى (در كتابخانه سليمانيه) به دست آورده و از تصحيح آن فارغ شده است. تصحيحِ دقيق ايشان را بايد در مجموعه اوراق عتيق كه آقاى سيدمحمدحسين حكيم گردآورده و كتابخانه مجلس چاپ كرده است, ملاحظه كرد. از اين پس در بررسيِ مجدد اشعار همام, سنائى, سعدى و حتى مولانا بايد از موجوديِ اين مجموعه ـ كه به اشتباه جُنگ نام گرفته است ـ استفاده كرد. 46. نام شاعران سفينه 1151 سنا از باستانى راد نسخه هاى خطى مجموعه دارِ فقيد معاصر, مرحوم حسينعلى باستانى راد ـ كه در ميان آنها ديوان هاى شعرى و به خصوص سفينه ها و جُنگ هاى ارزنده بسيار زياد بوده ـ در عصر حياتش به كتابخانه هاى دانشگاه تهران و مجلس منتقل شد. شناسه بارز قريب به اتفاق نسخه هاى باستانى راد, شناسنامه و معرفى نامه هاى كوتاه و بلندى است كه روى كاغذ سفيد فرنگيِ آهارخورده براى هر نسخه مى نوشت و در آغاز دستنويس الصاق مى كرد. خط او خوش بود و با همان خط خوش اين مطالب را مى نگاشت و گاهى مطالبِ مهم داخل سفينه ها را براى ايجاد تمايز, با قلمِ نازك يا خودنويس مشكى يا قرمز دورگيرى مى كرد. در بيشتر مواردى كه مرحوم دانش پژوه در فهرست دانشگاه تهران براى معرفيِ نسخه هاى سفينه اى و جنگى تفصيل داده, نقل مطلب از باستانى راد و معرفى نامه هاى الصاقى اوست كه البته به بسيارى از اين موارد هم, در فهرستِ دانشگاه تصريح شده است. در كتابخانه مجلس و نيز مجموعه مجلس سنا (مجلس شماره دو كه اكنون در كنار نسخه هاى مخزن شماره يك مجلس نگهدارى مى شود) نسخه هاى باستانى راد فراوان است; ولى به علت پراكنده بودن نمى توان آمار دقيقى از آنها عرضه كرد. يكى از اين نسخه ها, سفينه شماره 1151 سنا است كه مرحوم دانش پژوه در فهرست سنا آن را به اختصار تمام معرفى كرده است; اما نمى دانم چرا در اين مورد دانش پژوه از مطالب باستانى راد بهره نبرده است; چه اينكه حق آن بود كه به نام شاعران اين سفينه ارزنده اواخر عصر صفوى تا اوايل عصر قاجارى, در فهرستِ سنا اشاره اى مى شد. من در بررسى نسخه مزبور, پس از تهيه تصوير از فهرست آغاز سفينه به خط باستانى راد, تصميم به نشر آن به اين صورت گرفتم. دانش پژوه درباره دسته بندى مطالبِ سفينه و نيز ويژگى هاى نسخه شناسيِ آن به اختصار چنين نوشته است: نستعليق چليپاى سده 13, عنوان و نشان و رقم, شنگرف. جدول زر و لاجورد و زنگار و شنگرف, با سرلوح و ستون زن, ص 1 و 2 با حاشيه گل و بوته رز, با پنج دايره زرين, با فهرست به ترتيب تهجّى از اسامى شاعران مرد و زن, با يادداشت دست نويسِ باستانى راد در 17 برگ, با بخششِ بى بى فوفل افغانى كنيز دورانى سدوزى به سركار عاليه شاهزاده غريب نواز در 1291, با مهرهاي… بن شاه جهان و جلال الدين, مورخ پيچى ئيل روز آدينه 24 صفر 1245, در 432 گ 10 س دوستونى, اندازه 6ھ13, 11ھ20, كاغذ سفيد, جلد تيماج قهوه اى ضربى يك لايى با نقش ترنج, درون پارچه قلمكار (17353).40 مجموعه: به نظم (فارسى ـ ادبيات) داراى 11 بخش برخى از نعمت خان عالى (نزديك به 9000 بيت). 1. غزليات (با استقبال از يكديگر به ترتيب تهجّى از 572 شاعر) 1ـ 448. 2. رباعيات (1. بدون رعايت قافيه نزديك 79 رباعى: 448 ـ 463, 2. جواب در جواب به ترتيب تهجى نزديك 156 رباعى: 464 ـ 495). 3. [مثنوى] قضا و قدر: حكيم ركنا و ميرزا واله و ميرزا سليم: 504ـ541. 4. ترجيعات و تركيبات: سعدى, جامى, ميرمشتاق, ميرنظام, مثمن ميرزا مفتون, نورالعين واقف: 542ـ629. 5. [منظومه] سراپا (در تعريف اندام معشوق): توفيق, مهرى عرب: 630ـ679. 6. واسوخت ها: عرفى, وحشى, متين. 690ـ707. 7. قصايد و قطعات: شريف آملى, نكهت: 717ـ736. 8. فرديات و غزل ها و تك بيت ها در: 680 ـ 689, 707 ـ 717 و 736 ـ 761. 9. مخمّسات: حسينى, قاسم, بينا, عيشى, رافع, هلالى, اميدى, اميرخسرو, سيدمتين, عطاءاللّه هما, توفيق, شيدا, محرم, عاشق, اوجى, صايب, ارشد 762ـ811. 10. مناجات: عطار, احمد جام, سنايى, محيى الدين, شمس تبريزى, جنيد بغدادى, كاكى, جلال الدين رومى: 812ـ827. 11. نقل مطايبات و اشعار تفنّنى كه در دواير و جداول ترسيم شده: 449ـ 828).41 فهرستِ باستانى راد ناظر بر دسته بنديِ مطالب سفينه نيست, بلكه نام شاعران را به ترتيب الفبايى عرضه كرده است كه مى تواند بسيار مفيد باشد. در فهرستى كه او تنظيم كرده و البته نيتِ چاپ آن را هم نداشته ـ كه اگر مى داشت, آن را اصلاح مى نمود ـ گاهى شماره صفحه شعر برخى شاعران جا افتاده است; برخى مدخل هاى پشت سر هم قرار گرفته نيز عملاً يك نفر هستند; شماره صفحات نيز به رديف پشت سر هم قرار نگرفته است; اما با اين همه, فهرست او آن قدر مفيد است كه تنوع اين سفينه را به خوبى انعكاس مى دهد. آن مرحوم درباره شعر و سفينه حاضر نوشته است: (يادداشت و استدراك: 1. شعر و نظم و اشتهار شخصى به شعر, مانند ابر و غبار, فضايلِ ديگر شخص را مى پوشاند و البته از جهتى مفيد است و از جهتى مضر. چنانچه حكيم شفائى در طب و حكمت و انواع عديده علوم وارد و متبحّر و مشارُ بالبَنان و سرآمد اقران بوده, ولى فقط به شعر معروف است, و همچنين مولانا علينقى كمره اى مجتهد مسلّم بوده و به هيچ يك از فضايل شهرت نيافته. 2. موضوع در خورِ ذكر و توجه, اين است كه همين مجموعه هاست كه اكثراً منبع و ماده اصلى برخى تذكره نويسان گرديده; چنان كه نصرآبادى در موارد عديده تصريح كرده كه از مجموعه فلان شخص استفاده نموده; مانند مجموعه حاجى اسمعيل (ص 173), مجموعه ميرزا صالح (ص 74), مجموعه محمدسعيد (ص 287), مجموعه ملاقدرتى (صص 227 و 414) و مجموعه مفردِ قمى (ص 367 و غيره). لازم به توضيح است كه صفحاتِ اشاره شده, مربوط به تذكره چاپى نصرآبادى است كه مرحوم وحيد دستگردى به چاپ آن اقدام كرده است). فهرستى كه او براى اين سفينه تنظيم نموده عيناً نقل مى شود. بررسى دقيق تر سفينه مزبور ـ كه نمى دانم چرا مرحوم دانش پژوه نام (مجموعه نعمت خان عالى) را بدان اطلاق كرده ـ به بررسى هاى دقيق و زمان بر بستگى دارد. الف آذر491 آرزو (ميرتاج الدين)139, 198, 312, 380, 386 آصف بيك717 آصفي149, 171, 180, 206, 233, 281, 291, 302, 338 آگه286 آفرين183, 215, 251, 272, 335, 336, 344, 345, 391 آهي100, 373 ابدال اصفهاني336 ابراهيم (ميرزا)127 ابن يمين415, 441, 487, 44 ابوطاهر شيرواني422 ابوالخير سمرقندي462 ابوالعلا گنجوى ـــــ ابوالقاسم كازرونى (شيخ)181 اثر105 اثير اوماني138, 422, 457 اجرى (مير)185 احمد گيلانى (خان)460 احسان460 احسن (ظفرخان)188, 243, 275, 281, 296 احسن139, 361, 490, 492, 43, 78 ادراك494 ادهم369, 469, 490 اردشير (اميرسيدحسن)423 ارشد808 استغنا387 اسداللّه اصفهانى (خليفه)456 اسمعيل صفوى (شاه)713 اسير (ميرزا جلال)286, 379 اسير387, 340, 290, 182, 106 اسيرى (محمدهاشم)126 اسيرى (امير قاضى)251 اشراق80 اشرف139, 286 اشرفى (سيدحسن سمرقندى)422 اصدق138 اصلي135 اطهر26 اطهرى دهلوي448 افضل343 اقدس (محمد)715 اقدسي385 اكبرشاه هندي423 الهي117ـ 119 الهى ميرمهدي438 الهى (مير)125, 203, 212, 225, 475 امالى خلخالى/خلجاتي461 امانى مازندراني157, 300, 313 اميد115, 152, 188, 211, 259, 319 اميدي773 انوري483 انيسى شاملو140 اوحدي69 اوحدى كرماني422, 425 اهلي85, 101, 118, 235, 398, 364, 286, 341, 353, 355 ايما743 باذل360 باقر434 باقر كاشي168, 242, 274, 325 باقي121 برهمن166 بزرگ (مير, بزرگ تخلّص)294 بنائي174, 341 بهاءالدين قزويني460 بهائى (شيخ)241 بيخود159, 295 بيدل136, 282, 335, 376, 387 بينش117, 181 ت تائب هجرودي113 تأثير141 تاراج34 تجلي152, 227 تحسين120, 379, 386, 391 تحمل (ميرزا زمانِ بخارى)379 تعظيم8 تلاش319 تمكين34, 310 تمنّا272 تمنّا (ميرزا ابوالحسن دست غيب)128, 161 تنها110 تنها (عبداللطيف خان)122 توفيق كشميري160, 186, 222, 223, 331, 350, 432, 793 ث ثابت412 ثاقب165 ثنائى (حسين مشهدى)228, 816 ج جامى 16, 38, 77 جانباز83 جدلى قزوينى (مير)217 جدائى ساوجي230 جرئت25 جلالي827 جمال الدين قزويني260 جناب ميرزا فتح اللّه36, 406 جنيد820, 821 جويا137 چ چرخى يعقوب غزنوي451 ح حاجي207 حارسى خراسانى (شيخ الاسلام)449 حافظ19, 46, 65, 113, 127, 144 حاكم123 حالتى (قاسم بيك)114 حالى كربلائي111 حالى (فريدون لوندخان)171 حالي67 حجاب412, 469 حزنى اصفهاني124, 212, 227, 327 حزين33, 124, 178, 229, 240, 276, 298, 367, 450, 320, 351, 441, 358 حزينى شاشي303 حسابى نطنزي321, 687 حسن غزنوى (سيد)451 حسن دهلوي153, 192, 232, 246 حسين شاه كشميري248 حسين خونسارى (آقا)494 حسين نيشابوري453 حسين هراتى ــــ حسين فارسى (كمال الدين)330 حسينى سبزوارى ـــــ حضورى (امير) (اميرابراهيم)67, 210, 236, 327, 409 حضورى قمي127, 130, 321 حكمي35 حيا26 حياتي756 حيدر111, 221, 303, 332, 355 حيدر كلوچه هراتي163, 238, 256, 307 حيدرى خراساني100, 308, 350 حيدر لاجوردى (ملا)174 حيراني248, 370 حيرت255, 293, 692, 259 حيرتى مروي150 خ خاشع83, 110, 167, 389 خالد (فخرالدين هراتى)452 خالص (امتيازخان)385 خالص117, 119, 209, 239, 243, 344, 348, 299, 285, 383, 360 خان دوران715 خجند493, 494 خسرو دهلوى (امير)13, 94, 101, 134, 152, 250, 176, 194, 202, 227, 232, 248, 236, 685, 241 خضرى قزويني318, 350 خليل361 خليل تبريزي346 خمارى استرآبادي236 خواجه61 خيالي464, 484 خيام472, 493 دانا31 دانش132 دانش (ميررضى)162, 472, 477, 480 دل42227 ذ ذبيح489 ذكى همداني250 ذوقى مشهدي252, 301 ر رابط386 رابطا475 راجع (محمدعلى)187 رافع770 رايج13, 34, 169, 225 ربيع343 رشيد (ميرزا محمد)133 رشيد وطواط451 رشيدا زرگر462 رضى (ميرزا رضى)208 رفيع (ميرزا)54, 167 رفيق (محمدحسين اصفهانى): ـــــ ركنا (حكيم)4, 5 رونق33 رهائي173 رهي288 ز زاهدى خراساني193 زلالي26 زماناى زركش113 زماناى يزدي136 س سابق161, 173, 273, 342, 486 ساكن تبريزي362 سالم338 سالم كشميري159 سامان (ميرزاناصر)317, 53 سامع391 سامي717 سامى خياباني49 سامى (محمدجان): ـــــ ساير مشهدي716 سايري27 سايل دماوندي377 سحابي463, 467 سخا (زاهد على خان)190 سخا اصفهاني374, 686 سراج الدين لاهوري451 سرخوش318 سرمد409 سعدالدين جويني453 سعدي65, 128, 131, 154, 396, 426, 157, 195, 337, 400, 542, 430 سعيد287, 410, 413 سقا147, 366 سلمان270 سليم141, 512 سميع (ميرزا)488 سنائي450 سنجر126, 129, 140, 426 سويدا355 سهمي96, 378 سهيلى (امير شيخم)150 سيادت101, 169, 185, 312 سيد159 سيفى بخاري306 ش شاپور64, 153, 168 شاه (خواجه پادشاه)367 شامل دماوندي424 شانى تكلو285 شاهي20, 48 شاهى (امير)424, 455 شاهمير ديلمي328 شجاع الدين اصفهاني424 شرارى همداني328 شرف شفروه268 شرف (شرفجهان قزوينى)122 شريف تبريزي324 شريف آملي718 شفائي127, 157, 389 شكيب (ملا محمدعلى)324 شكيبي62, 249 شمس289 شمس تبريزي819 شوكت2, 252, 295, 334 شوكتى اصفهاني327 شهرت (ملا)128, 141, 428 شهيدي70 شيدا801 ص صائب تبريزي2, 9, 20, 55, 74, 130, 123, 118, 112, 107, 860, 79 صابر470 صاحب (حكيم صاحب برگ گل خيال)113 صادق حلوائي110 صالحى مشهدي210 صامت4, 215, 343 صانع301 صانعى هروي231 صبحي57 صدرالدين خجندي454 صرفي333 صفي199 صفى قلى بيك2 صورت بخارى (شاه)103 صورت خان اصفهاني424 صوفى مازندراني482, 412, 306 صوفى (محمد آملى)459 صيدى طهرانى (مير)310, 365, 372 ض ضميرى اصفهاني131, 183, 204, 238, 373, 363 ضياء كشميري326 ضياءالدين كاشاني457 ط طالب5, 40, 47 طالب آملي198, 234, 276, 296, 337, 316 طالب (يحيى خان)243 طاهر (شاه)465 طاهر (ظهيرالدين)451 طاهر (ابوطاهر) شيرواني422 طغرا264 ظ ظريف334 ظهوري204, 216, 383 ظهيرى تفرشي177 ظهيرالدين طاهر451 ع عابد45, 354 عاجز300 عارف174 عاشق (كرم اللّهخان)131 عاشق271, 306 عالي162, 165, 347, 472 عامي27 عبدالباقى حسن آبادي453 عبدالرزاق اصفهاني455, 306 عبدالرسول125 عبدالعزيز لُنباني454 عبدالهادي212 عبداللّه اصفهانى (ميرزا)453 عبدي378 عبيدي200 عراقي247, 428 عزت30, 167 عزت (ميرزا جانى كرمانى)117 عزتى سبزواري233 عزالدين كاشانى (شيخ)456 عرفي29, 166, 202, 268, 215, 272, 297, 376, 462, 474 عزمى ـــــ عسكر شيرازي224 عسكرى (محمد برادر محمد عابد)187 عشرت390 عصمت475 عصمت بخارائي265 عطائي762 على كل سمناني458 على (ناصرعلى پسر توفيق)ـــــ على (حاجى)186 علوى43162 علوى44 (طاهر علوى)230, 227, 241, 277 عماد موسوى (مير)309 عمادى طهراني458 عمر بخارائي462 عنايت اللّه كنت (مير) عنايت تخلّص159, 186 عنصرى (ابوالقاسم)450 عنوان253 عيسي39 عيشى و عيش769 عين القضاة همداني457 غ غارت30 غبار169, 283 غبارى اردستاني456, 32 غربت181 (/غريب) غزالى مشهدي252 غنى ــــــ غنيمت273, 318, 334, 365 غيرتى شيرازي79 ف فائز14, 28, 98, 103, 136, 414 فاتح348 فارس289 فارغ42 فاضل (مولانا حسن)126 فاني175, 308, 444 فايح (ميرابوالفتح سبزوارى)179 فائق180, 478 فائض167 فخرا67 فخري135, 151, 171, 175, 309, 342 فرج اللّه شوشترى (مولانا)326 فردي15 فردوسي434, 480 فروغ3, 272 فصيحي299, 327, 471 فضلي135 فضولى بغدادي98, 372 فطرت (موسوى خان)395 فطرت (ميرزا معز)35, 75, 158 فغاني213, 317, 327, 392 فغانى تبريزي226, 234, 284, 351, 388 فغفور لاهيجي300 فغفور83 فوجي23, 110, 115 فهمى كاشي137 فيضي170, 220, 240 ق قابل477 قادر هندي438 قاسم3, 203, 206, 331, 333, 365, 394 قاسم انوار128 قاسم ديوانه155 قاسم عليخان ــــــ قاسمي148, 195, 477 قپلان بيك (قپلان تخلّص)172, 175, 134, 198, 237, 370 قبول184, 370 قبولى مشهدي446 قدرت260 قدسي134, 158, 207, 287, 298, 315, 488 قدسى تفرشى (امير)138 قربى دماوندي458 قصاب263, 336, 385 قمرى (سراج)467 قوشچى (مظهرالدين)452 ك و گ كاتبي66, 119, 24, 220 كافى سبزواري199 كاهي10, 238 كاهى (قاسم)275 گرامى (عبدالرحمن)46, 412 كلامي210 كليم93, 119 كمال97, 144, 199, 202, 330, 333, 351, 474 كمال الدين حسين فارسي330 كمال اسمعيل اصفهاني454 كمال خجند192, 196, 220, 231, 239 كم گو29 گويا30 ل لايق109 لطفى نيشابوري439 لطيفي488 م ماجد379 مانى زرگر شيرازي255 مباركشاه خراساني499 متين27, 47, 57, 143 متين كشميري188 مجدالدين472 مجدالدين بغدادي462 مجدالدين خوافي453 مجلسي293 مجيدا472 مجذوب (ميرزا)54 محبت (خواجه نصراللّه كشميرى)326 محبعلى سندي437 محتشم4532, 81, 91, 122, 130, 20145 محتشم كاشاني213, 246 محرم803 محسن حسن آبادى (خواجه)458 محمدعلى هروى (حافظ)138 محمد رستمداري459 محمد فراهى (امام شرف الدين)450 محمدهاشم شيرازي126 محمد (شمس الدين)450 محمود اصفهانى (سيف الدين)455 محمود گيلانى (مير)460 محمود (سلطان)436, 437 محوي495 محى الدين817 مخلص38, 60 مخلص (قاسم خان)126 مدهوش54, 116 مراد766 مرادى استرآبادى (مير)149 مرتضي287, 290, 293, 347 مرحوم (ملا محسن نيشابورى)431 مرحومى بخارى (مناظره شمع و پروانه)32 مرشد (محمد زوارئى)456 مرواريد (محمدتقى كاشانى)456 مرهم108 مسرور489 مسعود همداني457 مسعود طهراني458 مسعود لُنبانى (رفيع الدين)454 مسعود سبزوارى (سلطان)453 مسلم173 مشتاق68, 331, 363, 382 مشتاق (مير)218, 220, 257, 265, 359 مشتاق اصفهاني577, 318, 293 مشتاق كشميري339 مشكى (محمود تبريزى)177 مشهور40 مضمون (ميرزا)70, 344, 390 مطربي98 معلوم23, 41, 139 معلوم (ميرزا حسين بيك)119, 242, 246 معلوم تبريزي162, 184, 189, 321, 324, 345, 388, 370, 205, 217, 219 معني102, 107 معنى (ملا)28 مغربي146, 689, 707 مغرور802 مفتون (ميرزا)160, 187 مفلسى مشهدى (ملا)366 مقيم (ميرزا)141 ملامت214 ملهم (صالح بيك)102 منصف321 منصور (محمد اوزجندى)438 منفرد (ملا)322 منوچهري423, 798, 797, 787, 791, 794 منير169 موجد398 موسوى (موسوى خان)87 موسوى (ميرعماد مشهدى)309 مولى (عبدالمولى)ــــــ مولوى (ملاى روم)539 مؤمن استرآبادى (مير)56 مهرى (سيدعلى)6, 132, 83, 666 ميان حضوراللّه124, 350 ميان حضوردار241, 367 ميرزاجان (عبدالرحيم)449 ميلي88, 92, 114 ميلى (ميرزا قلى)120, 222, 193, 203, 362 ميلى (صفى قلى)145 ن ناجى (ميرزا حسين)310, 382 نادر260, 299 نادم گيلاني249 ناصر66 ناظم69 ناظم هروي137, 312 ناطقى سمناني459 نامى طهرانى (افضل)356 نثاري250 نثارى توني129 نجات108 نجات (مير)191, 239, 347, 353 نخشبي425 نسيم سمناني459 نسيمي201 نصرتي404 نصيبى گيلاني121 نصير (كمال الدين محمد)431 نظام دست غيب337 نظام (مير)613 نظامي438, 468 نظير ــــــ نظيري56, 176, 179, 214, 280, 276, 274, 240, 226, 313, 349 نعيمي121 نقى كمره ئي151, 177, 236, 328 نقى (شرف الدين على)187 نكهت728 نوراللّه ساوجى (قاضى)99 نورس378 نورالعين125 نويدي21, 130 نويدى هروي56 نيكى اصفهانى (مولانا)362 و واحد207, 286, 326 واصل361 واعظ73, 172 واقف95, 191, 219, 261, 331, 335, 364, 396, 397, 408, 415 واقف (نورالعين)621 واله (ميرزا)509, 208, 283 واهب اصفهاني429 وجهي82 وحدت28, 111, 137, 285 وحشى يزدي51, 99, 440, 694, 714 وحيد115, 134, 146, 364, 394 وحيد (طاهر)264 وصال477 وصالي76 وصالى بسطامي119 وفا96, 142, 141, 135 وفائي27, 68, 124, 58 وفاى خوارزمي281 وفائى خوارزمي163 ولي94 ولى دشت بياضي373 هاتفي436, 457 هجري21, 247, 378, 384, 716, 722 هلالي58, 97, 116, 170, 171, 216, 206, 219, 232, 237, 257, 292, 305, 306, 340, 207, 273 هما (عطاءاللّه)781, 800, 787 همام66 همايون اسفراينى (امير)210, 322, 331 همايون ــــــ همايونشاه448 هندي300, 683 هوائى توني404 يى ييحيي14, 52 ييحيى كاشي155, 197, 220, 314 ييحيى (طالبخان)243 ييمين الدين فريومدى (امير), پدر ابن يمين ــــــ فهرست تذكرة النساء46 بى بى آرزو416 ضعيفي416 حجابى دختر عزيزالدين هلالي416 بى بى فاطمه خاتون سبزوارى متخلص به دوستي416 بى بى عصمتى اسفرائني417 بى بى نسائي417 جهان آرا بيگم, پنهان تخلّص417 دختر قاضى سمرقند417 فخرالنساء نسائى دختر امير يادگار417 بى بى نباتى معشوقه خواجه حافظ417 بى بى پرتوى تبريزي418 نسائى دختر امير يادگار418 سيده بيگم جرجانى, ملك تخلص418 دختر غزالى يزدي418 بانو آفاقى جلاير 419, 420 مهرى زن خواجه حكيم420 بانو بيدلي420 بانو ضعيفى, نهانى تخلّص دختر حسن شاه420 بانو آفاقي420 بانو منجّمه, حالى تخلّص421 نسائي421 بانو نهانى شيرازي421 زيب النسا بيگم421 1. حدود 38 يادداشت كوتاه كتابشناسى و نسخه شناسى با عنوان (پابرگ) در پنج شماره از آينه پژوهش (109ـ115) چاپ شد و انتشار آن در شماره 5 از آن سلسله موقتاً خاتمه يافت. اينك ادامه اين سلسله. 2. عدد نخست شماره صفحه مقاله استاد در مجله مشهد و عدد بعدى, شماره صفحه تجديد طبع مقاله در مقدمه على نامه است كه براى مزيد فايده به هر دوى آنها ارجاع داده مى شود. 3. در مقاله استاد شفيعى اين نام به صورت (محمد بن محمود [بن] مسعود المعدم (؟) التسترى) خوانده شده (437/ بيست و دو), در حالى كه در رقمِ كاتب, (محمود) بالاى (محمد) به همان خط اصلى اضافه شده است و قرائت فوق گويا نادرست باشد. اگرچه خود درباره وجود نام هاى تركيبى و دو اسمى در قرن هفتم و هشتم بسيار مشكوكم. 4. وامق و عذراى عنصرى; به تصحيح مولوى محمد شفيع; لاهور, 1967 م, عكس هاى اوراق خطى وامق و عذراى عنصرى, ص 9. 5. متن تصحيح و چاپ شده به اهتمام استاد دكتر جلال متينى. نسخه حاضر كه از نسخه هاى ديگر اثر كهن تر است, در تصحيح لحاظ نشده است. 6. اخيراً گفتارهاى محمودِ فضل, صوفى ناشناس پيش از سده هفتم را از روى همين نسخه, در دو ماهنامه گزارش ميراث, ذيل معرفى كتابِ بيست متن فلسفى ـ عرفانى منتشر كرده ام. مقاله اى مفصل نيز درباره ساير فوايد شعرى اين نسخه نگاشته ام كه به اميد خدا بناست در نسخه پژوهى, دفتر چهارم چاپ شود. 7. جلال الدين عتيقى; ديوان عتيقى; به كوشش نصراللّه پورجوادى و سعيد كريمى, چاپ عكسى از روى نسخه خطى كتابخانه فاتح استانبول, تاريخ كتابت 743 ق, به كوشش نصراللّه پرجوادى ـ سعيد كريمى, تهران, فرهنگستان زبان و ادب فارسى, 1388. 8. محمدتقى دانش پژوه; (فهرست نسخ خطى كتابخانه آستانه مقدسه قم); نشريه آستانه مقدسه قم, ش 2, ص 46, رديف 37. 9. در مورد احوال و آثار (ابيات عربى) خواجه محمد بن حسن ملقب به شيخ العميد زوزنى اين منابع ديده مى شود: ابى منصور عبدالملك الثعالبى النيسابورى; تتمة يتيمة الدهر فى محاسن اهل العصر; شرح و تحقيق الدكتور مفيد محمد قميحة; [از چاپ دوجلدى عباس اقبال گرفته شده], بيروت: دارالكتب العلمية, ص 254ـ256. دمية القصر وعصرة اهل العصر; تحقيق ودراسة الدكتور محمد التونجى; [بى جا], [بى نا], [بى تا]: الجزء الثانى, ص 1391ـ1393. جمال رضائى; (بوسهل زوزنى در تاريخ بيهقى); يادنامه ابوالفضل بيهقى, مشهد: دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه مشهد, 1349, ص 220ـ 232. (بوسهل زوزنى); دائرةالمعارف بزرگ اسلامى, زير نظر كاظم موسوى بجنوردى; ج 5, تهران: مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى, 1372, ص 572ـ574. 10. خواجه ابوالفضل محمد بن حسين بيهقى دبير; تاريخ بيهقى; تصحيح دكتر على اكبر فياض; چ 3, تهران: علم و دنياى كتاب, بهار 1371, ص 152. 11. همان, ص 222. 12. همان, ص 230. 13. همان, ص 223. 14. فؤاد سيد; (نوادر المخطوطات فى مكتبة طلعت); معهد المخطوطات العربيه, المجلد الثالث, الجزء الثانى, ربيع الثانى 1377, ص 208. 15. دمية القصر وعصرة اهل العصر; ج 2, ص 1391. 16. تتمة يتيمة الدهر فى محاسن اهل العصر, ص 254. 17. ديوان منوچهرى دامغانى; به كوشش دكتر محمد دبيرسياقى; چ 3, تهران: زوار, 1379, ص: 143, بيت 1950. 18. در اين چاپ ـ كه هنوز آن را نديده ام ـ تاريخ درگذشت بوسهل زوزنى 445 ق ثبت شده است و اين با متن تاريخ بيهقى تعارضى ندارد. بيهقى در آغاز ماجراى بردار كردن حسنك آورده است: (… امروز كه من اين قصه آغاز مى كنم, در ذى الحجه سنه خمسين واربعمائه, در فرخ روزگار سلطان معظم ابوشجاع فرخ زاد ابن ناصر دين اللّه… ازين قوم كه من سخن خواهم راند يك دو تن زنده اند در گوشه اى افتاده, و خواجه بوسهل زوزنى چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنكه از وى رفت, گرفتار) (تاريخ بيهقى, ص 221). از عبدالعزيز مانع دو مطلب ديگر درباره بوسهل و كتابش منتشر شده است كه هنوز آنها را نيز از نزديك بررسى نكرده ام; به اين مشخصات: ـ نظرات نقدية فى كتاب قشر الفسر للزوزنى (تاريخ انتشار: 2007 م). ـ ابوسهل الزوزنى الوزير الاديب فى عصر الدولة الغزنوية (تاريخ انتشار: 1427 ق/2006 م). بايد ديد آيا مصحح عرب, از منابع فارسى در مورد بوسهل استفاده كرده است و آيا در عرضه تاريخ دقيق درگذشت وى سندى قطعى و يقين آور در اختيار داشته است؟ 19. درباره محمدعلى مدعو به لطفعلى ابن محمدكاظم تبريزى, ملقب به صدرالافاضل (1268ـ1350 ق) پدر مجدالدين و پدربزرگ فخرالدين نصيرى (مجموعه دار نسخه هاى خطى هم روزگار ما كه ساليانى پيش درگذشت), اين منابع ديده مى شود: دكتر ع. خيامپور; فرهنگ سخنوران; تهران: طلايه, زمستان 1368, ص 331. محمدعلى مصاحبى نائينى متخلص به عبرت; تذكره مدينة الادب, چاپ عكسى از روى نسخه به خط مؤلف, ج 2, تهران: كتابخانه موزه و مركز اسناد مجلس شوراى اسلامى, 1376, 875ـ948; الذريعة الى تصانيف الشيعة; ج 9, ق 2, ص 316ـ317 و مواضع بسيار ديگر. محمدعلى تربيت; دانشمندان آذربايجان; به كوشش غلامرضا طباطبايى مجد; تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1378, ص 228ـ229. احمد گلچين معانى; تاريخ تذكره هاى فارسى; تهران: كتابخانه سنائى, 1363, صص 241ـ243 و 366ـ371; عزيز دولت آبادى; سخنوران آذربايجان; ج 1, تبريز: مؤسسه تاريخ و فرهنگ ايران, شماره 23, فروردين 1355, ص 346ـ356. حورا نصيرى امينى; زندگى نامه فخرالمحققين ابوالفضائل والمكارم محمدرضا فخرالدين نصيرى امينى فخري… بمضميمه شرح حال و آثار اجدادم… ; تهران: مؤلف, 1372 ش, ص 170ـ245. عبرت در مدينة الادب به دليل تولد در شيراز, نسبت او را شيرازى نوشته است; ولى صدرالافاضل تمايل داشته خود را (تبريزى) بداند; هرچند ارتباط او با تبريز فقط از آن روست كه پدرش امين السفراى نسائى الاصل به سال 1228 ق در آن شهر متولد شده است. صدرالافاضل, مثلاً در شرح حال خودنوشتى كه (عبرت) تذكره اش آن را براى ما ثبت كرده, خود را (تبريزى) خوانده است (تذكره مدينة الادب; ج 2, ص 897). او همچنين در يادداشت هايى كه بر روى نسخه هاى خطى ملكى خود به يادگار گذارده, نسبت فوق را به كار برده است. براى مشاهده نمونه اى ديگر, جز آنچه در اين يادداشت عرضه خواهد شد, ر. ك به: جواد بشرى; (اشعار فارسى در مجموعه 12599); ميراث شهاب, سال دهم, شماره اول و دوم (پياپى 35ـ36), ص 177ـ178 (من در مقاله مورد گفتگو, صدرالافاضل را شناسايى نكرده بودم). 20. تذكرة مدينة الادب; ج 2, ص 897. عزيز دولت آبادى (سخنوران آذربايجان, ج 1, ص 346) و ويراستار چاپ جديد دانشمندان آذربايجان اثر مرحوم تربيت (دانشمندان آذربايجان: 228, پاورقى 2) اين سال را به اشتباه 1296 ضبط نموده اند. اما سند عبرت نائينى قطعى تر است زيرا وى به ثبت امانتدارانه شرح حال خودنوشت صدرالافاضل در تذكره خود اقدام كرده, اين تاريخ هم از همان شرح حال برداشت شد. 21. قسمت مرتبط با احوال صدرالافاضل تبريزى از اين رساله را عبرت نائينى براى ما ثبت كرده است (ر. ك به: تذكرة مدينة الادب; ج 2, ص 879ـ869). 22. همان, ص 881. 23. فرهنگ ايران زمين; صاحب امتياز ايرج افشار, تهران, 1336 خورشيدى و سخن, ج 5, چ 3, 1368, ص 265ـ278. 24. اين بخش از ناسخ التواريخ را كه جلد يازدهم از كتاب دوم ناسخ التواريخ است (از كتاب اول, تأليف پدر و از كتاب دوم قسمت هاى مربوط به پسر منظور است) محمدباقر بهبودى سالها پيش توسط كتابفروشى اسلاميه منتشر كرد. 25. عباسقلى خان سپهر; ناسخ التواريخ زندگانى حضرت رضا عليه السلام; به تصحيح و حواشى محمدباقر بهبودى; ج 8, تهران: كتابفروشى اسلاميه, 1350 ش, ص. نيز ر. ك به: 371; نسخه خطى مؤلف از همين بخش ناسخ التواريخ, كتابخانه مجلس شماره 8210: 1477. 26. حسام الدين حسن بن عبدالمؤمن خويى (زنده در 709 هـ. ق) مجموعه آثار حسام الدين خويى; مقدمه, تصحيح و تحقيق صغرى عباس زاده; تهران: ميراث مكتوب, 1379, ص 34. 27. همان, ص 39. 28. همان: 45. متأسفانه مصحح به دليل آشنايى نداشتن با روش تصحيح, غزلى از سعدى را كه بعدها مالكان نسخه به عنوان يادداشتهاى متفرقه در صفحه عنوانِ اين بخش افزوده اند اصيل تلقى كرده و آن را در آغاز تصحيح خود پيش از ديباچه مؤلف آورده است (ص 297). بنابراين كسانى كه به چاپ ميراث مكتوب مراجعه مى كنند نبايد تصور كنند اين غزل را حسام الدين خوئى در قرن هفتم در آغاز كتابش قرار داده است. 29. نبايد تصور كرد ابيات از اين پس به موضوع مناجات اختصاص مى يابد; زيرا منظور از اين خداوند, همان مخاطبِ شاعر, يعنى ملك الشعرا حسام الدين نگارنده شرح ابيات مرزبان نامه است, و خداوند در اين موارد, يعنى صاحب و سرور. 30. شخص, يعنى اندام, تن, جسم. 31. برگ هاى 108 ر ـ 109 ر. 32. = چهل و هشت. 33. احمد آتش; (آثار فارسى در آناطولى از قرن ششم تا هشتم هجرى); ترجمه دكتر صائمه اينال صاوى; نشريه ستاد بزرگ ارتشتاران, ش 12, ص 23ـ29. 34. محمدامين رياحى; زبان و ادب فارسى در قلمرو عثمانى; تهران: پاژنگ, 1369, ص 42ـ45 و نزهة المجالس; چ 2, تهران: علمى, 1375, ص 54. 35. مثلاً ر. ك به: جواد بشرى; (جُنگ رباعيات كتابخانه آيت اللّه مرعشى); ميراث شهاب, سال دهم, ش 4, شماره پياپى 38, ص 75. 36. آثار فارسى در آناطولى, ص 28. 37. محمدتقى دانش پژوه; فهرست ميكروفيلمهاى كتابخانه مركزى دانشگاه تهران; تهران: دانشگاه تهران, 1348, ص 499. 38. به گمانم همان تلخيص مختارنامه باشد كه جناب ميرافضلى مشغول بررسى و احياناً چاپ آن است. 39. اگر اين رباعى بعدها به مجمع الرباعيات افزوده نشده باشد, از اسنادى است كه نشان مى دهد شعر كمال الدين اسماعيل اصفهانى سال ها پيش از وفات, به مناطق آسياى صغير رسيده بوده است. 40 . شماره ثبت نسخه است (بشرى). 41 . فهرست سنا, ج 2, ص 142ـ143. 42 . در عنوان غزل و نيز در بيتِ تخلّص, چنين آمده است; گرچه غريب و دور از ذهن مى باشد, ولى محال نيست (باستانى راد). 43 . هرجا تخلّص اين شاعر ذكر شده است, با ضم ّ عين و سكون لام و واو است نه عَلَوى, و به نام و شرح حالش در هيچ تذكره معروف برنخوردم (باستانى راد). 44 . هرجا تخلّص اين شاعر ذكر شده است, با ضم ّ عين و سكون لام و واو است نه عَلَوى, و به نام و شرح حالش در هيچ تذكره معروف برنخوردم (باستانى راد). 45 . گويا ادامه صفحاتِ اشعار محتشم را پشت برگه نوشته است كه تصوير آن را ندارم (بشرى). 46 . اين نامى است كه خود مؤلف نهاده و نگارنده و تهيه كننده فهرست هم پيروى نمودم و تصور مى كنم براى همه اين مجموعه و قسمتِ رجال آن نيز همچو نامى درنظر داشته, و اگر شرح حال مختصرى براى شاعران مى نگاشت, نسخه حاضر يكى از بهترين تذكره شعرا مى شد; گرچه شرح حالى كه برخى از ارباب تذكره براى شاعران نوشته اند, به شناسايى آنان كمكى (كذا) نمى كند و فقط يك جملاتِ يكنواخت و متّحدالمعنى و مختلف اللفظ است و چندين تعريف; و يكى از منابع و موادِ اغلب از تذكره هاى هندى چنانچه خود اشاره كرده اند, همين گونه مجموعه ها بوده كه به پاره اى از موارد آن دانشمند محقق و منتقد معاصر دوست گرامى (گلچين معانى) در تأليف بى نظيرِ تاريخ تذكره هاى فارسى متذكر شده است; حتى برخى از تذكره نويسان ايرانى هم از اين مجموعه ها استفاده ها برده اند; چنانچه نصرآبادى هم چند جا به اين موضوع اشاره دارد (باستانى راد).

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 135  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست