responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 132  صفحه : 9

گزارشى از كتاب خواص ّ الأشياء منسوب به رازى دائرة المعارف داروهاى مركّبه
حصیری افسانه

خواص الاشياء; حكيم ابوعلى; به كوشش يوسف بيگ باباپور, كاوه عباسى; قلم: مجمع ذخائر اسلامى, 1388 .

طب يوناني1
تاريخ پزشكى يونانى, با نام اَبُقراط (هيپوكراتس) از مردم كوس شروع مى شود كه در سال 257 ق. م (و به روايتى 370 ق. م) از دنيا رفت و كتاب كلمات قصار يا فصول (Aphorismoi) او, پيوسته كتاب راهنماى كسانى بوده است كه حرفه طبابت داشته اند. اين مجموعه از جمله نخستين آثار طبى است كه توسط حُنين بن اسحاق ـ كه زبان يونانى مى دانست ـ به زبان عربى ترجمه شد. ترجمه ديگر سُريانى نيز از اين كتاب در دست است كه نام مترجم آن و نيز تاريخ ترجمه معلوم نيست و در سال 1903 م در لايپزيگ توسط پونيون انتشار يافت.
در دوره متأخّر مدرسه اسكندريه, نوشته هاى طبى گالن (جالينوس: Galen, متوفى در 200 ميلادى) بسيار معتبر بود و منتخبى از رساله هاى وى به عنوان متن برنامه درسى, تدريس مى شد. اين برنامه در حمص و جُندى شاپور نيز به كار مى رفت و ترجمه سريانى آن مورد استفاده دانشجويان سريانى زبان بود. بسيارى از آن ترجمه هاى سريانى, توسط سَرجيوس رَاس عَينى صورت گرفته و پس از وى توسط حنين بن اسحاق و ياران او در دارالحكمه بغداد تنقيح شده يا ترجمه هاى جديدى از اين فرهنگستان جاى آنها را گرفته است.
اين ترجمه هاى سريانى بر ترجمه هاى عربى مقدم بود و پس از پيداشدن ترجمه عربى, تا مدتى هر دو ترجمه سريانى و عربى به موازات يكديگر به كار مى رفت. خود جالينوس در رم طبابت مى كرد, ولى در ازمير و كورنت و اسكندريه درس خوانده بود.
در ادامه به برخى ديگر از مؤلفان مهم طب يونانى اشاره مى كنيم:
اوريباسيوس (Oribasius, متولد حوالى 325 ميلادى) از دوستان امپراتور يوليانوس بود, و اين امپراتور در بيان عدم رضايتى كه از مسيحيت داشت و كوششى كه براى احياى بت پرستى قديم مى كرد, او را محرم اسرار خود مى دانست. نامه اى كه امپراتور در اين باره به او نوشته (يوليانوس, Xvii, Epist) محتملاً مربوط به سال 358 ميلادى است. وى در حمله به سرزمين گل همراه آن امپراتور بود و در لشكركشى بدعاقبت وى به ايران نيز حضور داشت و هنگام مرگ وى در آن سرزمين, به سال 363 در كنار او بود. پس از بازگشت از ايران املاك او را والنتينيانوس و والنس مصادره كردند و سبب اين مصادره به خوبى دانسته نيست; سپس وى را به (سرزمين وحشيان) تبعيد كردند, ولى اين تبعيد چندان طولانى نشد و در 369 به پايان رسيد. از تأليفات طبى او سه كتاب بر جاى مانده كه يكى از آنها (موجز) (Synopsis) است مشتمل بر هشت كتاب كه آن را به پسر خود ائوستاثيوس اهدا كرده بود.
اين كتاب را حنين بن اسحاق به عربى ترجمه كرد و على عباس (على بن عباس مجوسى) از آن باخبر بود. پُل آيگينايى (Paul of Acgina) فقراتى از آن را نقل كرده است.
آيتيوس (Aetius, پايان قرن پنجم) پزشكى بود كه در قسطنطنيه طبابت مى كرد. از زندگى او هيچ نمى دانيم; حتى زمان فعاليت وى معلوم نيست. تنها از اينكه در آثار خود از كوريل اسكندرانى (Cyril) متوفى در 444 ميلادى و پتروس آرخياتر (Petrus Archuater) طبيب ثئودوريك, شاه گت هاى شرقى نام برده است, معلوم مى شود كه در اواخر قرن پنجم مى زيسته است. وى سريانى و از مردم (آمد) بود. مجموعه طبى در شانزده كتاب نوشت كه اكنون آنها را به چهار دسته تقسيم مى كنند. در نوشته هاى او چيزهاى ابتكارى فراوان نيست, ولى محتويات آنها را خوب انتخاب كرده است. نخستين پزشك يونانى است كه به سحر و تعويذ توجه فراوان داشته است.
پل آيگينايى محتملاً در اواخر قرن هفتم مى زيسته است. از حيات او چيزى نمى دانيم. سوييداس وى را مؤلف چند كتاب طبى مى داند. از اين كتاب ها تنها يكى به نام هفت كتاب پزشكى برجاى مانده است. اين كتاب توسط حنين بن اسحاق ترجمه شده و در ميان اعراب شهرت فراوان داشت; مخصوصاً از لحاظ فن قابلگى بيشتر به آن رجوع مى كردند و به همين جهت وى را (القَوابِل) لقب داده بودند.2
اهرن يا هارون (Aaron) كاهن و پزشك اسكندرانى نيز يكى ديگر از كسانى است كه اطلاعى از زندگى وى در دست نيست. وى مؤلف مجموعه اى است كه مى گويند توسط شخصى به نام گوسيوس (Gosius) به سريانى ترجمه شده بود. اين گوسيوس را با گوسيوس پتايوس (G. petaeus) كه در روزگار امپراتور زِنو [zeno] (491 ـ 474) مى زيسته است, يكى شمرده اند.
نويسنده متأخرتر سريانى, ابن العبرى (Bar Hebraeus) نوشته است هارون سى كتاب تأليف كرده بود كه سرجيوس رأسعينى آنها را ترجمه كرد و دو كتاب از خود بر آنها افزود; ولى شتاينشنايدر (Steinsehneider) بر آن است كه اين ملحقات تأليف مترجم عربى كتاب است كه يهودى ايرانى بوده و ماسَرجويه (Mesirgoyah) نام داشته است. كتاب هاى هارون در ميان اعراب رواج كامل داشته و طب عربى, سخت از آن متأثر شده است.3
در ميان ايرانيان نيز معدود افرادى بودند كه كتب خود را به زبان يونانى مى نوشتند تا هم تفاخر علمى نمايند و هم علوم خود را به عالم غير اسلام انتقال دهند. شايد مؤلف اين كتاب نيز از جمله همين افراد بوده است; زيرا همچنان كه از نام وى در مقدمه كتاب برمى آيد, ظاهراً ايرانى مسلمان بوده كه كتابى در طب به يونانى نوشته است و بعد از وى توسط زكرياى رازى ـ هرچند جاى ترديد هست ـ به فارسى ترجمه شده است.

رازى از ديدگاه اروپاييان
دكتر زيگريد هونكه, در كتاب ارزشمند فرهنگ اسلام در اروپا درباره رازى مى نويسد: (ششصد سال قبل, كتابخانه دانشگاه طب پاريس, كوچك ترين كتابخانه دنيا بود. اين كتابخانه فقط داراى يك كتاب بود و اين كتاب, نوشته يكى از دانشمندان اسلام بود). اين كتاب آنقدر برايشان ارجمند بود كه حتى لودويگ يازدهم كه پادشاهى باايمان و مسيحى بود و مى خواست اين كتاب را امانت بگيرد, مى بايست صد سكه طلا و دوازده سكه نقره به وديعه بگذارد. او اين كتاب را كرايه كرد تا پزشكان خصوصى وى از آن رونويسى كنند و در موارد بيمارى و يا در دوران سلامتى, به مثابه يك فرهنگ امراض و دستورات طبى, از آن استفاده نمايند.
اين كتاب گرچه تمام موجودى اين كتابخانه بود, ولى در حقيقت شامل مجموع علوم طب, از دوران يونان قديم تا سال 925 بعد از ميلاد مسيح بود, و چون مدت چهارصد سال بعد از اين نيز در اروپاى فرانكى تقريباً هيچ فعاليت علمى وجود نداشت, ارزش اين كتاب مهم و باعظمت و مترقى, به قلم يكى از فرزندان تمدن اسلامى, هزار بار بيش از مجموع نوشته هاى كم ارزش و خرافاتى مذهبى تمام كتابخانه هاى معابد اروپا بود.
اهالى پاريس براى اين گنجينه طبى اهميت زيادى قايل بودند; به اين دليل كه مجسمه نويسنده آن كتاب را به عنوان يادگار در سالن بزرگ تدريس مدرسه عالى پزشكى, برپا داشته اند. در حال حاضر هرگاه دانشجويان مدرسه عالى (Mdecin Ecole de) واقع در بولوار سن ژرمن دوپرس, در سالن بزرگ تدريس اجتماع مى كنند, اين مجسمه و مجسمه دانشمند اسلامى ديگرى را نيز ملاحظه مى كنند. نام او در اروپا به (رازس) معروف است. اعراب او را (الرازى) مى نامند و اسم واقعى اش ابوبكر محمد بن زكرياست.
رازى داراى معلومات عميقى بود; به طورى كه از زمان جالينوس به بعد پزشكى نظير او نمى شناسيم. او به طور خستگى ناپذير بر وسعت معلوماتش مى افزود و نه تنها بر بالين بيماران, بلكه موقعى هم كه بيمارانش به خواب مى رفتند, شب هنگام با خواندن كتاب ها و پرداختن به آزمايش هاى شيميايى و مسافرت هاى علمى دور و دراز, به اين كار ادامه مى داد. او با دانشمندان طراز اول همزمانش رابطه داشت و با برخى از ايشان نيز ملاقات مى كرد. او ارزش اخلاقى شغل پزشكى را نزد شاگردانش بالا برد و عليه شارلاتان بازى هاى غيرعلمى, كتباً و شفاهاً مبارزه كرد.
از جوانكى كه با موسيقى و صرافى انس گرفته بود, پزشك بشردوستى ساخته شد كه مورد احترام امرا و محبوب ملت و پناهگاه فقرا گرديد. او اضافه بر اين, بى بضاعت ها را معالجه مى كرد. با پول خودش نيز به آنان كمك مى كرد, در حالى كه خودش بى تجمل و حتى فقيرانه زندگى را مى گذراند.
رازى در سال 925 م, در نهايت فقر درگذشت. سخاوت بى نهايتش او را به تهيدستى محض كشاند. همكارانش كه قلبشان مملو از حسادت بود و به اندازه كافى بهانه هاى مذهبى و سياسى عليه آن فيلسوف آزادفكر در دست داشتند, از او انتقام گرفته, توانستند او را به آسانى, هم در بغداد و هم بعدها در شهررى, از همه مشاغل بركنار كنند.
خواهرش خديجه, برادر بى بضاعت و كاملاً محتاج شده خود را به خانه خويش برد. به رغم اواسط عمرش كه در رفاه مى زيست, اواخر عمر زندگى او اسفناك به نظر مى رسيد. رازى كه درد هزاران بيمار را درمان كرده بود, نابينا شد. حاكم خشمگين و بى رحم خراسان, المنصور ابن اسحق با تازيانه اش آنچنان بر آن دانشمند زده بود كه بعدها به كورى وى منتهى شد. بهانه اين عمل آن بود كه يك آزمايش شيميايى رازى كه در حضور المنصور انجام داده بود, ظاهراً موفقيت آميز نبوده است.
رازى براى امتحان, از پزشكى كه مى خواست چشم او را جراحى كند, پرسيد: (چشم داراى چند پوسته است؟) پزشك دستپاچه شد و به لكنت افتاد. رازى گفت: (كسى كه اين را نداند, نبايد وسايل جراحى اش را در چشم من به كار برد).
احتمال زيادى بود كه با عمل جراحى دوباره نور چشمش را بازيابد, ولى رازى به ردّ آن پافشارى كرد و گفت: (من از دنيا آنقدرها ديده ام كه ديگر دلم را زده است).
بنابراين عقلش سوى مرگ مى گرايد; در حالى كه روح در بدن دارد و چشمان كورش شاهد اشعارى است كه بر كاغذ مى نويسد:
لعمرى ما أدرى وقد اَذن البلى
بعاجل ترحال الى أين ترحالى
وأين محل الروح بعد خروجها
من الهيكل المنحل والجسد البالى
عظمت ميراث به جاى مانده از او در يك عمر كار ارضاكننده خستگى ناپذير است. خديجه به شمارش آنها پرداخت: 230 جلد كتاب مهم4 كه عبارت اند از: شرح هاى علمى (مونوگرافى), رسالات كوچك و كتاب هايى كه تنها منحصر به علم پزشكى يا شيمى نيستند (تقريباً نيمى از آنها در مورد فلسفه, مذهب, نجوم, فيزيك, رياضيات و… اند); مثلاً جزو اينها كتابى به نام چرا مغناطيس آهن را جذب مى كند به ضميمه رساله اى درباره خلأ وجود دارد و (درباره شكل جهان, با اثبات اينكه كره زمين دو نوع حركت دارد (داراى دو محور حركت است) و كره خورشيد بزرگ تر, و كره ماه كوچك تر از كره زمين است). در نقدى بر اديان, دانش ازلى, رازى قايل بر پنج اصل ازلى مؤثر بر جهان بود و كتابى دارد كه (اخلاق بدون توجه به مذاهب) را اعلام مى كند و مى آموزد و خواستار آن مى شود كه بشر بايد به زندگى (آرى) گفته, با شجاعت زندگى كند; به خاطر زندگى و بقاى آن و حفظ جامعه و بهبود آن, نه به خاطر وعده بهشت يا ترس از جهنم. بايد هر كس صحيح و غلط يا خوب و بد اعمال خود را بشناسد و برحسب آن عمل كند; همچنين كتاب هاى پخت و پز و كنسرو كردن مواد غذايى و شعر نيز در ميان آثار او يافت مى شود.5

مؤلّفات و مصنّفات رازى
مؤلفات و مصنفات رازى بسيار زياد و شماره آنها از دويست متجاوز است.
وى در زمان خود از دانشمندانى بوده كه صيت شهرت مؤلفاتش دنياى آن زمان را فراگرفته است. محمد زكريا در طب و فلسفه و كيميا و حكمت و نجوم و هيأت و علوم مؤلفات و مصنفات دارد, ولى آنچه بيشتر از همه در عالم معروف است, طب و شيمى است.
ابن النديم6 در كتاب الفهرست, شمار مؤلفات رازى را بالغ بر يكصد و شصت و هفت كتاب و مقاله و رساله نوشته است.
ابن ابى اصيبعه7 صاحب عيون الانباء, شمار مؤلّفات و مصنّفات وى را 238 عدد مى داند.
ابوريحان بيروني8 در رساله اى كه فهرست كتب وى را ذكر مى كند, شمار آنها را يكصد و هشتاد و چهار مى گويد.
بعضى از مورّخان مؤلّفات وى را بالغ بر دويست جلد مى دانند كه در ميان جميع مؤلّفين جهان شايد كسى تا كنون بدين پايه نبوده و از اين رو, يعنى كثرت مؤلّفات مفيده وى, جودت فكر و علوّ مقام اين دانشمند را مى رساند.
ييكى از دانشمندان اروپايى موسوم به (لانگله دو فرنوا)9 در كتاب خود, شمار كتاب هاى پزشكى ايرانى را 226 عدد مى داند.
به نظر مى رسد رازى بيشتر مؤلّفات و مصنّفات خود را در بغداد تهيه و تدوين نموده است و با وجود زيادى آثار و مؤلّفاتش, نسخ زيادى از آنها در عالم موجود نيست و علت آن به واسطه نبودن صنعت چاپ در زمان وى و از طرفى حوادث و سوانح ايام بوده است كه بسيارى از آنها را از بين برده است; از اين جهت نسخ كتب گران بهاى وى, عموماً از ميان رفته و شايد بيش از چهل عدد از مؤلفات وى در عالم نباشد كه در كتابخانه هاى جهان (من جمله كتابخانه اسكوريال10 اسپانى) موجود است.
رازى چند نوع تأليف و تصنيف دارد: نخست آنهايى كه خود شخصاً كتاب مى نامد و در آنها از يك فن به خصوص, مانند معالجات و امثال آن سخن مى راند; به خصوص آنكه جنبه تخصصى و فنى بدان ها داده است. اين دسته كتب, مخصوصاً در رشته طب, با كمال دقت و تحقيق از طرف اين دانشمند به رشته تحرير درآمده اند و اصولاً بسيارى از آنها نتيجه تجربيات و عمليات وى در بيمارستان هاست; مانند كتاب حاوى و منصورى و امثال آنها; چه اينكه به راستى كتاب حاوى كه دايرة المعارف طبى است, ثمره آزمايش هاى شخصى رازى در بيمارستان است.
دوم آنهايى كه رازى رساله مى نامد. در اين آثار او بيشتر از يك موضوع بسيار مختصر صحبت مى كند و به موجب نگارش ابن النديم در كتاب الفهرست, رازى شخصاً يك سلسله از مؤلفات خود را رساله نام نهاده و در يك موضوع به خصوص و يك مطلب, با كمال سادگى و اختصار آن را شرح و بسط مى دهد; مانند رساله (اطعمة المرضى) و رساله (فصد) و امثال آنها كه همچنان كه از اسم آنها پيداست, در باب غذاى بيماران و خون گرفتن مى باشند.
سوم, آن دسته كه به نام مقاله آمده اند. در اين آثار از بعضى مسائل و مواضيع به خصوص گفتگو مى شود كه مختصرتر از دسته قبل است; گرچه عده آنها كم است, ولى از مطالعه فهرست آن دقت و تبحر فوق العاده رازى مشاهده مى گردد; مانند مقاله (شمسيه) و مقاله (قولنج) كه هركدام يك مقاله بيشتر نيستند.
چهارم, آن دست از كتب وى كه ردّ بر اقوال ديگران است. عده آنها بى شمار است. اين دسته از مؤلفات رازى باعث شد مخالفان وى, وقت گرانبهاى او را بگيرند و رازى براى پاسخ به آنها زمان بسيارى را صرف نمايد و بدبختانه گاه اتفاق افتاده است كه مخالفانش بر كتاب او نقض و ردى بنگارند; مانند كتاب الرد على ابى القاسم البلخى فى نقض المقاله الثانيه فى العلم الالهى و كتاب نقض البلخى لعلم الالهى و كتاب مناقضة الجاحظ فى كتابه فى فضيلة الكلام و امثال آنها كه چنان كه از نام آنها برمى آيد, نقض و ردّ بر موضوعات فلسفى است.
پنجم, يك دسته ديگر از مؤلفات رازى است كه ايراد بر اقوال و آراى گذشتگان است كه سردسته آنها شكوك وى بر جالينوس است. توضيح آنكه محمد زكريا اشكالات و ايرادهاى چندى بر آراى ديگران در بسيارى از مسائل علمى و فنى مى گرفته و آنها را مورد مطالعه و تحقيق قرار مى داده است و از اين رهگذر مؤلفاتى به نام شكوك داد; مانند كتاب الشكوك على الجالينوس و امثال آن.
ششم, يك دسته از مؤلّفات رازى كه تلخيص بر مؤلفات ديگران است; مانند تلخيصات وى بر كتاب (نبض) و (حيلة البرء) جالينوس و امثال آنها.
غير از دسته هاى بالا, ساير مؤلّفات وى در فلسفه و كيميا و نجوم و هيأت و امثال آنها نيز دسته آخرى را تشكيل مى دهند.
اما بايد دانست مؤلفات وى مانند مؤلفات بسيارى از دانشمندان ديگر نيست و تفاوتى با آنها ندارد; به اين معنى كه اغلب آنها (مخصوصاً رشته پزشكى) نتيجه تجربيات و كارهاى اوست كه در طى دوران عمل, به رشته تحرير درآورده است. آثار رازى از اين بابت تفاوت بسيار فاحشى با مؤلّفات علماى ديگر دارد. اين مؤلّفات, نتيجه عمليات طبى و جراحى اى است كه رازى در بيمارستان و آزمايشگاه و مطب خود انجام داده و با دقت كامل و تحقيق, آنها را به صورت كتاب درآورده است; چه اينكه هركس آشنايى اندكى با مؤلّفات وى داشته باشد, به خوبى مى فهمد اين مطلب كاملاً صادق و واضح است.
مؤلفات وى نه تنها در ميان مردم خاور و علماى مشرق مقامى بلند دارد, بلكه در ميان ملل باختر و علماى مغرب زمين مقام ارجمندى داراست; چه اينكه بعضى از آنها به زبان علمى دوران قديم اروپا, يعنى لاتينى ترجمه و چاپ شده و برخى ديگر نيز به زبان هاى گوناگون ترجمه و نشر يافته است و در قرون وسطى و اوايل قرون جديد, در مدارس اروپا تدريس مى شده است.
از مزايايى كه عموم مورخان براى بعضى از مؤلّفات طبى رازى برشمرده اند, به صورت دائرةالمعارف طبى بودن اين آثار است كه رازى را شخصاً (آنسيكوپديست)11 معرفى مى كنند.
برخى عقيده دارند رازى زبان يونانى نيز مى دانسته و هرچه در علوم شيمى و طبى به رشته تحرير درآورده, از كتب يونانى بوده است.
شادروان دكتر قاسم غنى در رساله ابن سينا, در صفحه 25 به اين نكته اشاره كرده, چنين نگاشته است: (ضمن تأليفاتش كتابى به نام كتاب فى استدراك مابقى من كتب جالينوس ممالم يذكره حنين12 و همچنين قصيده اى به نام (قصيدة فى العظه اليونانيه)13 موجود مى باشد و اين دو رساله مؤيد اين موضع است); همچنين ابن ابى اصيبعه در كتاب عيون الانباء در ذكر كتب رازى قسمت هفتم از كتاب حاوى چنين مى نگارد: (القسم السابع فى تفسير الاسماء والاوزان والمكاويل التى للعقاقير وتسمية الاعضاء والادواء باليونانية و… الخ). 14

خواص ّ الاشياء رازى
در ميان آثار محمدبن زكرياى رازى, از كتابى با عنوان كتاب الخواص ّ نام برده اند. ابن ابى اصيبعه از اين كتاب با عنوان در خواص ّ اشياء ياد كرده است.15 اين كتاب مورد استفاده دانشمندان اسلامى قرار گرفته است; چنان كه بيرونى از كتاب خواص رازى نقل مى كند كه در مصر كنيسه اى است كه در آن دو مرده بر تختى هستند كه پيوسته از زير آن زيت بيرون مى آيد.16 و مقدسى نيز به نقل از رازى در كتاب خواص از كوهى در سرزمين ترك نام مى برد كه وقتى مردم بدان مى رسند, ناچارند سم ستوران خود را با نمد و پشم ببندند, وگرنه از سم آنان گردى برمى خيزد كه موجب ريزش باران مى شود. 17
محمد بن سرخ نيشابورى, دانشمند اسماعيلى, در فصلى كه تحت عنوان (اندر معنى خاصيت ها) آورده, درباره كتاب الخواص رازى چنين گفته است: (بدان كه محمد بن زكرياء الرازى كتابى تصنيف كرده است اندر خاصيت چيزها و بسيار سخن اندرو بياورده است از قوى و ضعيف و فربهى و لاغر).18
در كتاب مؤلفات و مصنفات رازى, ذيل عنوان (طب الملوكى) و ضمن معرفى اين كتاب آمده است: (اين كتاب را رازى براى على بن وهسودان, حاكم طبرستان تأليف نموده و آن معالجه بيمارى ها با غذاست; بدون آنكه بيمار را كراهت فزايد. محمد زكريا آن را به نام كتاب الخواص موسوم ساخته و چنان كه از اسم آن برمى آيد, اين كتاب را براى پادشاهان و فرمانروايان تأليف نموده, در حقيقت پزشك نامه شاهانه است. در ابتداى آن از بسيارى از مؤلفات خود مانند كتاب حاوى كه به اسم الجامع الكبير ناميده و كتاب تقسيم و تشجير و كتاب منصورى و كتاب من لايحضره الطبيب و كتاب ادوية الموجودة بكل مكان نامبرده است). 19
چنان كه از قراين برمى آيد, كتاب الخواص مذكور, تأليف خود رازى است و ترجمه از زبان يونانى نيست; اما آقاى دكتر محمود نجم آبادى در تكمله كتاب مؤلّفات و مصنّفات رازى, از كتابى ديگر به نام خواص الاشياء نام مى برد و مى نويسد: (اين كتاب در حقيقت بايد ضمن كتب طبى يا طبيعى رازى بيايد. بركلمان تحت عنوان:(K. Kawass - al - asya)  alphabetish nam. 11, 234 Steinschneider Virchows Archiv 86,p.122) در ضميمه اول كتاب خود, چاپ ليدن (از صفحه 417 ـ 419) 1937 ميلادى, از كتاب مذكور ياد مى كند; همچنين در جلد اول بركلمان (صفحه 270) تحت عنوان:( Deproprietatibus; membrornm hebr.7), نيز بركلمان, 1937 ميلادى, صفحه 421, با عنوان(De Aegritudinibus praeeonum aus Hebr. Zuzammenn mit de proprietibus membrorum et utilitatibus et nocummentis animalium Aggregatus ex dictis dictis antiquorom S.B.Lovatellus Zenet. 1497.(
كه در حقيقت ترجمه خواص اشياء است, مذكور افتاده است; همچنين نسخه اى تحت عنوان كتاب الخواص و الاشياء المقومة للامراض به شماره 141 (طب) در كتابخانه تيمورپاشاى قاهره موجود است.20
آقاى احمد منزوى, در فهرستواره كتاب هاى فارسى, به اين كتاب اشاره كرده است و از آن با دو نسخه در كتابخانه هاى ايران اشاره نموده است. وى مى نويسد: (در سرآغاز آن آمده: كتاب را بوعلى (؟) به يونانى نگاشته و محمد بن زكريا به فارسى برگردانده است (كه جور نيست)… ), و نسخى از آن در پزشكى ايران, ش 116, و اشكورى, ش 87 ـ 14/86 ياد شده است;21 و آغاز و انجام آن را ذكر كرده كه همين كتاب مى باشد.
استاد عبدالحسين حائرى نيز از وجود يك نسخه از اين كتاب در كتابخانه مجلس اطلاع دادند كه گويا از كتب تازه خريدارى شده است كه هنوز فهرست نشده است.
در باب چهارم اين كتاب, به مطلبى اشاره شده است كه انتساب كتاب را به زكرياى رازى ردّ مى كند. در مدخل (فنداريقون) نوشته است: (نسخه قانون شيخ الرئيس… ) كه نشان مى دهد اين مطلب افزوده كاتبان است كه در اين صورت باز مسئله انتساب به قوت خود باقى است; وگرنه با توجه به تقديم و تأخر اين دو دانشمند بزرگ (رازى و ابن سينا) و بُعد زمانى حدود يك قرن از همديگر, چنين امرى محال و ساختگى به نظر مى آيد.22
اين احتمال هم به نظر مى رسد كه (محمد بن زكريا) نامى غير از زكرياى رازى بوده كه اين كتاب را از يونانى به فارسى ترجمه كرده است.
از آنچه گفته شد, چنين برمى آيد كه رازى احتمالاً دو كتاب با عنوان خواص الاشياء دارد كه يكى تأليف اوست كه با عنوان معروف (كتاب الخواص ّ) شناخته شده و در فهارس مسطور است و ديگرى كتابى است كه گويا حكيم ابوعلى نامى (؟) آن را به زبان يونانى نگاشته و محمد بن زكريا آن را به فارسى برگردانده است.
در صحت انتساب ترجمه اين كتاب به رازى شك است و در هيچ يك از فهارس كتب رازى و ديگر فهارس كتب خطى, صراحتاً به چنين اثرى از وى اشاره نشده است.
اما با توجه به اهميت كتاب از حيث فرهنگواره بودن آن در زمينه موضوعات عمده طبى و طبقه بندى داروها در آن بر حسب داروهاى مركبه, و وجود برخى اصطلاحات دارويى و طبى يونانى در آن كه مى تواند به عنوان منبعى از منابع لغات و اصطلاحات طبى به شمار آيد, مى توان آن را مورد نظر قرار داد; همچنين مى توان اين اثر را به عنوان يك اثر ترجمه شده از زبان يونانى به فارسى, در مطالعات سنت ترجمه متون از يونانى به زبان فارسى مورد توجه و امعان نظر قرار داد.
اين كتاب از روى نسخه خطى متعلق به مصصحان تصحيح شده است و در حدود 120 صفحه متن و 10 صفحه مقدمه دارد و در نهايت چكيده انگليسى آن آمده است.

1. قسمتى از اين مقاله تلخيصى است از مقدمه كتاب مزبور كه به صورت گزارشى از آن كتاب ارائه مى شود.
2. به گفته جورج سارتن (مدخل, ج 1, ص 479) رساله قابلگى پل مفقود شده است و اينكه مؤلف كتاب لقب (القوابل) (= ماماها) را براى حنين آورده است با تركيب زبان عربى سازگار نيست. القوابل به اين صورت نمى تواند نام شخص باشد; شايد نام كتابى بوده است.
3. دليسى اوليرى; انتقال علوم يونانى به عالم اسلام; ترجمه احمد آرام; ج 2, تهران: جاويدان, 1356, ص 55 ـ 58.
4. براى اطلاع بيشتر از آثار رازى ر. ك به: مهدى محقق; فهرست كتابهاى رازى و نام هاى كتابهاى بيرونى; تهران: دانشگاه تهران, 1366.
5. زيگريد هونكه, فرهنگ اسلام در اروپا, ترجمه مرتضى رهبانى; تهران: دفتر نشر اسلامى, [بى تا] ص 237 ـ 241.
6. ابن النديم, ابوالفرج محمد بن اسحق (297 ـ 385 هـ. ق 909 ـ 939 م) صاحب تأليف نفيسى است به نام (الفهرست) يا (فهرس العلوم) كه در آن از فنون گوناگون مانند لغت, مذهب, نحو, اخبار, آداب, طب و كيميا, انساب سير, شعر, كلام, فقه, فلسفه و امثال آن و دانشمندان اين فنون با شرح حال و عقايد و كتب و مؤلفاتشان, با بيانى بسيار سليس و عبارتى شيرين به عربى كتابى تأليف كرده است كه سندى بسيار محكم و متقن براى عموم مراجعه كنندگان و تذكره نويسان است.
كتاب الفهرست در مصر و ليپزيك آلمان (Leipzig) به چاپ رسيده است.
7. ابن ابى صيبعه: نامش احمد, پدرش قاسم ملقب به موفق الدين, مكنى به ابوالعباس و مشهور به ابى ابى اصيبعه مى باشد و از پزشكان مائه هفتم هجرى قمرى و در طب و حكمت و فلسفه و تاريخ دستى بسزا داشته است. وى كتابى بسيار نفيس و سودمند به نام عيون الانبياء فى طبقات الاطباء دارد كه شامل سرگذشت همه پزشكان و حكما, از پيدايش طب تا دوران خود است و يكى از بزرگ ترين سندهاى تاريخى است. اين كتاب در دو مجلد در مصر به سال 1299 هجرى قمرى مطابق با 1883 ميلادى چاپ شده است.
وفات ابن ابى اصيبعه به سال 668 هجرى قمرى مطابق با 1269 ميلادى است.
8. بيرونى: ابوريحان بيرونى فيلسوف و منجم و رياضى دان معروف ايرانى است. تولدش به سال 362 هجرى قمرى مطابق 972 ميلادى در خوارزم و وفاتش به سال 440 هجرى قمرى مطابق 1048 ميلادى در غزنين اتفاق افتاده است. وى مؤلفات بسيار معتبرى دارد كه مهم ترين آنها كتاب آثار الباقيه عن القرون الخاليه و ماللهند است.
به علاوه رساله مخصوصى در باب كتب و رسالات محمد بن زكرياى رازى در سال 1936 ميلادى تحت عنوان (رسالة للبيرونى لفهرست كتب حمد بن زكرياى رازى) تأليف كرده است.
Epitre de Beruni, Contenant des ouvrages de Muhammad B. Zakariya Al- Razi
با شرح و حاشيه از طرف پاول كراوس P. kraus در پاريس به چاپ رسيده است. به نظر مى رسد اين كتاب اولين بيبليوگرافى است كه دانشمندى از دانشمند ديگر به صورت كتاب يا رساله مخصوص به رشته تحرير درآورده است.
9. Lenglet Dufresnoy (Histoire de la philosophie hermetique).
10. Escutial. كتابخانه مشهور اسپانيا غير از كتابخانه مادريد كه در شهرى به همين اسم مى باشد و خارج شهر در شصت كيلومترى مادريد واقع شده است. اين نقطه همان جايى است كه چندى قبل محل نزاع و كشمكش بين اسپانيايى ها بود و بدبختانه ممكن است بسيارى از گنجينه ها و كتب قيمتى و مانند آن در طى اين گير و دار و نزاع از بين رفته باشد.
11. Encyclopediste. سردسته آنها Ereind فرند است. ر. ك به: ال. فيكوئر; زندگى علماى مشهور (Vies des Savants illustres).
12. ر. ك به: الفهرست, عيون الانباء و رساله بيرونى.
13. ر. ك به: الفهرست ابن نديم.
14. به نقل از: مؤلفات و مصنفات ابوبكر محمد بن زكرياى رازى; با تصحيحات و حواشى دكتر محمود نجم آبادى; تهران: دانشگاه تهران, 1371, مقدمه, ص 1 ـ 5.
15. عيون الانباء; ص 423.
16. الجماعر فى معرفة الجواهر; ص 72.
17. البدء والتاريخ; ج 4, ص 94. به نقل از: فهرست كتابهاى رازى; ص 155.
18. شرح قصيده خواجه ابوالهيثم جرجانى; ص 50. به نقل از: فهرست كتابهاى رازى. ص 155.
19. مؤلّفات و مصنّفات رازى; ص 64. نيز ر. ك به: همان, ص 190.
20. همان, ص 327 ـ 328.
21. احمد منزوى; فهرستواره كتابهاى فارسى; ج 5, تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى, 1380, ص 3441.
22. ر. ك به: خواص الاشياء (متن كتاب حاضر); ص 27, باب چهارم, ذيل (فنداريقون).

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 132  صفحه : 9
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست