responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 125  صفحه : 2

مدرسه شوكتيه بيرجند چگونگى تأسيس، آموزش، كتاب ها، معلمان و امتحانات
ارشاد سرابى اصغر

دل و جان تو جاودان شاد باد
هميشه ز دست غم آزاد باد1

اهتمام اميركبير در تأسيس مدرسه دارالفنون2 و اقدامات وى در تعليم علوم جديد و تربيت فرزندان ايران مؤثّر افتاد و طولى نكشيد نهضتى در زمينه دانش هاى نو پديدار گشت. اين مدرسه به گروه انبوهى از جوانان فرصت داد تا در راه اصلاحات قدم بردارند و طولى نكشيد يك طبقه منوّر الفكر در رشته هاى گوناگون پيدا شدند كه با ترجمه و تأليف, تحولى در فرهنگ ايران برپا كردند, به طورى كه مى توان گفت نشر افكار آزادى خواهانه و مبارزه با خرافات و موهومات در عصر ناصرى و سرانجام انقلابِ مشروطيت از بركت تربيت يافتگان همين مدرسه بوده است.
از آغاز تأسيس دارالفنون (1268 ق) تا گشايش نخستين مدارس جديد ابتدايى در تبريز نزديك به چهل سال و در تهران قريب به چهل و هشت سال طول كشيد. يكى از مزيت هاى دارالفنون, محتواى آموزشى و شيوه تدريس آن بود, زيرا كاستى هاى آموزش مكتب خانه اى در نظر متفكران آشكار گرديده بود. با تأكيد بر لزوم تغيير ساختار آموزشى شرايطِ ايجاد مدارس جديد و اجراى برنامه هاى درسى فراهم آمد كه زمينه ساز تحولات اجتماعى و سياسى ايران شد.3
سرزمين قُهستان4 تا پيش از انقلاب مشروطه به لحاظ فرهنگ و آموزش امتيازى بر ديگر ولايات ايران نداشت و ايرانيان از دانش ها و فناورى هاى جديد و آنچه در آن سوى مرزها اتفاق مى افتاد, بى خبر بودند. باورهاى خرافى و غيرعلمى بر تمام ايران سايه افكنده بود و شيوه آموزش بر مدار سنت و كهنگى مى چرخيد.
آموزش فرزندان بيرجند تا قبل از گشايش مدرسه شوكتيه همچون ديگر شهرهاى ايران بر عهده مكتب خانه ها بوده و معمولاً پيرمرد يا پيرزنى با قديمى ترين روش هاى تدريس, قرآن و كتاب هاى ساده فارسى را به كودكان تعليم مى داده است. در اين شهر علاوه بر ده مكتب خانه, يك مدرسه قديمى به نام (معصوميه)5 مختص طلاب علوم دينى بوده است. نقل كرده اند كه (… در اين مدرسه, منحصراً صرف و نحو و زبان عربى و مختصرى از ادبيات عرب (مطوّل) تدريس مى شد و باقى مواد تحصيل عبارت بود از فقه و اصول. فارغ التحصيلان رهبرانِ مذهبى مردم بودند و از راه درآمد موقوفات و تأسيس مكتب خانه در دهات امرار معاش مى نمودند. در اين مدرسه هيچ كتاب فارسى اى تدريس نمى شد و خط به كسى نمى آموختند. به اين جهت اكثر آخوندها كه فارغ التحصيل مى شدند كم و بيش عربى مى دانستند, اما فارسى نمى دانستند و خط نوشتن بلد نبودند, مگر كسانى كه از خانواده علم بيرون آمده بودند و خط را از پدر ارث برده بودند… در هر قريه نيز مكتب خانه اى وجود داشت كه هر شاگرد مقدارى نان, هيزم, تخم مرغ و امثال آن براى آموزگار كه گاهى مرد و گاهى زن بود, مى برد و قرآن خوان مى شد. در آن تاريخ معتقد بودن كه دختران نبايد بيش از آموختن قرآن سواد داشته باشند).6
در چنين دوره اى است كه اميرمحمد ابراهيم خان علم7 هنگام سفر به تهران و احراز مقام حكمرانى و امارت قاينات در بازديد خود از دارالفنون و مشاهده اصول جديد تعليم و تربيت و نظاماتِ آن تحتِ تأثير قرار مى گيرد و انديشه تأسيس مدارس و ترويج تعليم و تربيت بر مبناى اصول جديد به ذهن او خطور مى كند.8 در اين تصميم بخت با او يار گرديد, زيرا اميراسماعيل خان كه از داشتن فرزند محروم بوده, برادرِ خود اميرمحمد ابراهيم خان را همچون فرزند گرامى داشت و او را مورد محبت و تحت سرپرستى قرار داد. اين علاقه مندى به حدى افزون شد كه در وصيت خود ثلثِ اموالش را به او بخشيد و ثلث ديگر را وقف عزادارى و امور خيريه كرد و توليت آن را هم به امير ابراهيم خان مى سپرد و ثلث بقيه را به وارثانش اختصاص مى داد.9
به اين سبب اميرمحمد ابراهيم خان با بهره ورى از ميراث پدر و ثروت برادر به صورت بزرگ ترين قدرت مالى و اقتصادى خاندان علم درآمد و پايه هاى حكومت او استوار گرديد و بخشش هاى بى حساب و خدمات اجتماعى و عام المنفعه اش آغاز شد.
پس از آنكه اميرمحمد ابراهيم خان به حكومت قاينات رسيد, معدّل الدوله كاشي10 پدر ذكاء السلطنه شيبانى كه مردى كارآمد و نوانديش بود, براى تعديل ماليات ها مأمورِ قاينات و سيستان گرديد. امير درباره تأسيس مدرسه به شيوه جديد و نحوه مصرف موقوفه برادر با وى مشورت كرد و او اين پيشنهاد را پسنديد و به تشويق امير پرداخت. همچنين مردان خردمندى مانند محمدولى خان اسدى,11 ضياءالدين الاطباى تربتى در دستگاه امير و نيز آيةاللّه محمدهادى هادوي12 امير را تشويق كردند.13 انگيزه هاى سياسى و اجتماعى هم در اين تصميم دخالت داشته است. در كشاكش مخالفت هاى محمدعلى شاه با مشروطه خواهان, امير بادرايت طرفدار مشروطه شد و چون رهبران آزادى نمى توانستند به امير كه از طرف شاه به حكومت منصوب شده بود و پدرانش نيز تا چند پشت در شمار عمّال استبداد بودند, اطمينان كنند, شيوه مؤثرى به كار گرفت كه امير را در نظر مردم و مشروطه خواهان موجه مى كرد و آن تأسيس مدرسه شوكتيه بود.14
اميرمحمد ابراهيم خان نخستين مدرسه پسرانه بيرجند را در هجدهم15 ذى الحجه سال 1325 ق مصادف با عيدغدير در محل حسينيه شوكتيه تأسيس كرد. بعد از آنكه بر تعداد مدرسه شوكتيه اضافه شد, مدرسه ابتدايى را به حسينيه حاج عبدالعلى خان منتقل كردند و حسينيه شوكتيه را به مدرسه متوسطه اختصاص دادند.16
در آن روزگار, رشد و گسترش مدارس در ولايات گوناگون ايران فراز و نشيب هايى داشته كه باتوجه به اوضاع اجتماعى و سياسيِ هر منطقه پيوسته در نوسان بوده, زيرا ذهن عامه مردم با اين گونه مدارس آشنايى نداشته و به طور كلى برنامه و نحوه تدريس در مدرسه با طرز تفكر آنان سازگار نبوده است. از طرفى, برخى تاريك انديشان در مردم مى دميدند و با تأسيس مدارس جديد كه به زعمِ آنان عاملِ اشاعه كفر و زندقه در ميان اطفال و معلمان بوده, به شدت مخالفت مى كردند.17
به همين سبب بر سر افتتاح مدرسه شوكتى جنجال و هياهو در بيرجند برپا شد و برخى عوام از فرستادن فرزندان خود به مدرسه تا حدى خوددارى كردند. حاج شيخ محمد هادوى كه مجتهدى دل آگاه و آشنا به احوال و اوضاع جهان بود, براى فرونشاندن غوغا و تشويق مردم به تحصيل فرزندِ خود را به مدرسه شوكتى فرستاد. اين فقيه والامقام در مقدمه ديوان خود به اين موضوع چنين اشاره كرد: (در سنه 1326 ق حكمران معارف پژوه [امير محمدابراهيم خان شوكت الملك] مدرسه اى به نام شوكتيه تأسيس كرد. من تشويق كردم و پسرم را به مدرسه فرستادم و جنجال آقايانى را كه از اصول اجتماعى بى بهره بودند, به چيزى نشمردم, چه مى دانستم كه اگر اين ملت بر اين جهالت بماند, به سرعت دستخوش اجانب مى آيد).18
ذبيح اللّه ناصح در يادداشت هاى خود آورده است كه (از سال دوم پسر مرحوم شيخ محمدهادى هادوى و پسر حاجى شيخ محمدباقر ـ شيخ مرتضى آيتى ـ به دبستان وارد شدند. با ورود آنها مشكل پذيرفته شدن شاگردان حل شد).19 اين اقدام بزرگان دينى بيرجند در ذهن و فكر عامه اثرى عميق برجاى مى گذارد و كار مدرسه رونق مى گيرد, به طورى كه نه تنها مردم شهر به فرستادن اطفال خود به مدرسه نوبنياد شوكتيه راغب مى شوند, بلكه افراد مطلع و بيداردل روستاهاى دور و نزديك بيرجند نيز خواهان ثبت نام و تحصيل فرزندان خود در آن مدرسه اند.20
محمد ابراهيم خان شوكت الملك هم براى توفيق در كار خود تشويق دانش آموزان پرداخت و به شاگردان بى بضاعت و خانواده هاى آنها به طور نقدى و جنسى كمك كرد و براى آنان حقوق و جيره سالانه معين مى نمود, به طورى كه به هر دانش آموز (سالى هشتاد و چهار ريال پول كتاب و دويست و هفتاد كيلو جيره گندم و دو دست لباس)21 مى داد. مرحوم ذبيح اللّه ناصح هم به مقررى دانش آموزان اشاره كرده است: (امير از محل درآمد موقوفات وسيع خود به سى نفر شاگرد, ماهيانه اى كه عبارت از روزى نيم من گندم (ماهى 15 من معادل 26 كيلو) و روزى پنج شاهى پول خودش بود, مى پرداخت و سالى دو دست لباس دو جفت كفش نيز به هر شاگرد موظف داده مى شد و كتاب اكثر شاگردان غيرموظف را مدرسه تهيه مى كرد. عجب اين بود كه روزى پنج شاهى پول براى زندگى ساده يك نفر محصل كافى بود, زيرا روغن منى پنج قران و گوشت منى پانزده شاهى و ساير مايحتاج هم به همين نسبت ارزان و فراوان بود).22
علاوه بر اينها شوكت الملك براى ترغيب و تكريمِ محصّلان همه ساله به شاگردان لايق و بااستعداد جوايزى اعطا مى كرد و حتى برخى از آنان را به هزينه خود براى تحصيل به تهران, اروپا و گاهى به هندوستان مى فرستاد.23
محمد ابراهيم خان پس از راه اندازى مدرسه پسرانه به فكر داير كردن مدرسه دخترانه افتاد. به همين منظور در سال 1301 ش (عمارت قلعه) را كه در جنب قلعه قديم و ارگ قرار داشته و ملك شخصى او بوده, به مدرسه دخترانه اى كه (مدرسه نسوان) ناميده مى شد, اختصاص داد و سپس از معدل الدوله كاشى درخواست كرد معلمان شايسته اى را براى استخدام معرفى نمايد.24
مردمِ آن زمان فرستادنِ دختران خود را به مدرسه نمى پذيرفتند و بر اين باور بودند كه دختران نبايد بيش از خواندن قرآن سواد داشته باشند.25
شوكت الملك براى تشويق مردم شخصاً پيشقدم شد, دختران خود ـ بى بى فاطمه و بى بى زهرا ـ را به مدرسه فرستاد و توصيه او به علماى منورالفكر بيرجند مخصوصاً حاج شيخ هادى هادوى نيز مقبول واقع شد و مردم كه ديدند بزرگان شرع دختران خود را به مدرسه فرستاده اند, كم كم از آن استقبال كردند.26 به تدريج يك دوره كامل متوسطه پسران و يك دوره سه ساله متوسطه دختران (سيكل اول دبيرستان) داير گرديد.27
موقعيت مدرسه شوكتى در تعليم و تربيت فرزندان بيرجند سبب شد كه دومين مدرسه شوكتيه در سال 1299 ش در نهبندان و سومين مدرسه در سال 1300 ش در دشت بياض از بخش نيم بلوك شهرستان قاينات داير گردد. در فاصله سال هاى 1300 ـ 1306 ش مدارس بسيارى در نقاط مختلف قهستان از جمله قاين, آبيز (زيركوه), درميان, گزيك, سربيشه, خوسف و گل تأسيس شد.28
تأسيس مدرسه شوكتيه و دانش اندوزى فرزندان مستعد و كوشاى بيرجندى, تحول فرهنگى مهمى در سرزمين قهستان به وجود آورد كه ثمرات آن در سال هاى بعد آشكار شد, به طورى كه مردمان بيرجند در سراسر خراسان به فرهنگ مدارى و باسوادى شهرت يافتند.
پايه و مايه اين توفيق و سرافرازى چندان گسترده و عميق است كه مرحوم ذبيح اللّه ناصح مى نويسد: (مهم ترين, برجسته ترين و مؤثرترين حادثه اى كه بعد از مشروطيت در بيرجند صورت گرفت, افتتاح دبستان شوكتى بود. )29 محمدرضا راشد محصل نيز بر آن است كه (مدارس شوكتيه, طليعه و پايه گذار فرهنگ و مدارسى بود كه امروزه از نظر كمى رشدى كم نظير و از جهت كيفى ارتقاى چشمگير يافته است). 30
بى سبب نيست يكى از قضات شيرين قلم و دل آگاه معاصر خراسان, ضمن يادآورى خاطرات دوران تحصيل خود در شهر زاوه (تربت حيدريه) مى نويسد: (در سال 1337 كه من در دبيرستان بهار زاوه ثبت نام كرده بودم, شش تن از ده دبير آن مدرسه بيرجندى بودند. در همان زمان بچه ها به طنزى مايه گرفته از شهرت فرهنگى بيرجندى, ظرايف و طرايف جنوب خراسان را اين گونه برمى شمردند: خرماى طبس, انار بجستان, كاسه گناباد, بادام تربت, انگور كاشمر, زعفران قائن و آموزگار بيرجند. البته اين درست بود, شهر بيرجند عَلَم سيادتِ فرهنگى خود را در كل ّ خراسان برافراشته بود و به مياندارى درس و بحث و مدرسه و تحصيل شهره مى بود… من اما كم و بيش اطلاع داشتم كه دره هاى كوهستان جنوب خراسان جز در قلمرو حاكميت دانايى نبوده است و هم بر اين دقيقه واقف بودم كه اين قطعه از خاك خوب خدا پيوسته عرصه ايمان و اخلاق و صلح و سلم و صفا و آرامش بوده است… ).31
آوازه مدرسه بيرجند در تمام ايران به خصوص صفحات خراسان به حدى رسيد كه عده اى از مشهد و تربت و ساير شهرهاى خراسان براى تحصيل به بيرجند رفتند.32
* * *
و اما درباره وضع درسى مدرسه شوكتيه نقل است كه (شاگردان مدرسه در اوان تأسيس دو دسته بودند. يك دسته آنها كه به مكتب نرفته و درسى نخوانده بودند و دسته ديگر جوانانى كه به مكتب رفته بودند و معلوماتى داشتند و خواندن و نوشتن را نيك مى دانستند. بنابراين مدرسه در آغاز تأسيس دو كلاس داشت و شاگردان دو كلاس مجموعاً 43 نفر بودند. عده شاگردان كلاس دوم 18 نفر و پايه سواد فارسى اين دسته از شاگردان در حدى بود كه ميرزا احمد مدير نراقى گلستانِ سعدى را با شرح و تفسير تدريس مى فرمود و شاگردان نيك مى فهميدند. دروس ديگر كلاس عبارت بود از صرف و نحو, قرآن, شرعيات, حساب, هندسه, طبيعيات, جغرافيا, تاريخ, زبان فرانسه و انگليسى و بيشتر درس ها را همان دو دانشمند يعنى ميرزا احمد مدير نراقى و شيخ احمد سليمانى نراقى به شاگردان مى آموختند… ).33 ظاهراً از ميان دسته دوم كه در سال 1332 ق پس از شش سال فارغ التحصيل شدند, برخى به استخدام ادارات درآمدند و برخى به تحصيل خود ادامه دادند.34 محمدعلى منصف مى نويسد: (مدرسه شوكتيه, ابتدا به صورت مدرسه ابتدايى ايجاد شد و بعدها دبيرستانى نيز بر آن افزوده گرديد. كلاس هاى مدرسه در آن زمان محدوديتى نداشت و طبعاً هر تعداد محصل را كه مراجعه مى كرد, مى پذيرفتند و نيز مواد درسى محدود نبود, به طورى كه موارد درسى سال هاى پنجم و ششم آن دبستان حتى از معادل سيكل اول متوسطه تهران نيز بيشتر بود. از جانب ديگر هرچند بر تعداد محصلين اضافه مى شد, تعداد معلمين را هم اضافه مى كردند و در اين راه از وجود مأمورين دولت كه به بيرجند مى آمدند, استفاده مى شد, از قبيل مرحوم دكتر محمودخان كسروى و مرحوم ميرزا ابوالقاسم خان واثق و مرحوم على اكبر خان كه به كار تدريس نيز ضمن انجام وظايف خود اشتغال داشتند).35
در سال 1313 عده شاگردان دبيرستان به حدى فزونى مى يابد كه ناچار عمارت جداگانه اى در مجاورت باغ زرشكى به دبيرستان اختصاص مى يابد و حسينيه شوكتى به دبستان شوكتى اختصاص مى يابد.36
درباره مواد درسى و سطح علمى دانش آموزان, احمد احمدى بيرجندى, ضمن تجليل از مقام علمى سيدمحمد فرزان (1273 ـ 1349 ش) مى نويسد: (فرزان را بر اثر آمادگى كافى به كلاس سوم ابتدايى بردند. در آن كلاس, چهار عمل اصلى (جمع, تفريق, ضرب و تقسيم) و حتى جذر و كعب و از لحاظ ادبى گلستان سعدى تدريس مى شد).37
وزارت فرهنگ در آن تاريخ براى آموزشگاه هاى خود برنامه درسى هماهنگ و يكسان نداشت و مدير هر مدرسه براى مدرسه اى كه مسئوليت آن را داشت, برنامه اى تدوين مى كرد; مدرسه شوكتيه نيز از اين امر استثنا نبود.38 محمدعلى منصف مى نويسد: (درس هاى رياضى, فيزيك, شيمى, هيئت, عربى, ادبيات, فقه, تاريخ و جغرافى جزو برنامه درسى بوده است).39
ذبيح اللّه ناصح نامِ درس ها و كتاب هايى را كه در سال آخر دبيرستان شوكتيه تدريس مى شده, چنين برشمرده است:
ـ ادبيات فارسى: تاريخ وصاف, كليله و دمنه (گلستان سعدى را در سال هاى قبل خوانده بودند).
ـ عربى: دروس النحويه, دو جلد قواعد (تأليف استادان دانشگاه بيروت), دوره مدارج القرائد كه در سالِ آخر جلدِ پنجم آن تدريس مى شد, تأليف همان استادان (تدريس عربى و فارسى با شخص مدير بود), مجانى الادب, جلد ششم كه در بيروت طبع شده بود.
ـ فرانسه: جلد سوم لكتور كوران (مرحوم ميرزا ابوالقاسم خان واثق عهده دارِ تدريس اين زبان بوده است).
ـ فقه: متن شرايع و تبصره علامه (مرحوم آقا ميرزا محمدحسين آقا ميرزا تدريس مى كرد).
ـ هيئت: جزوه گفته مى شد, مطابق هيئت طالبوف (آقاى مهدى نراقى).
ـ منطق و بديع: معادل حاشيه ملاعبداللّه و ابدع البدايع (مهدى نراقى).
ـ تاريخ طبيعى: عين جزوه اى كه دكتر محمودخان در دارالفنون خوانده بود, به زبان فرانسه تدريس مى شد.
ـ فيزيك و شيمى: هر دو از كتاب فرانسه ترجمه و جزوه گفته مى شد (مرحوم دكتر كسروى).
ـ جبر و هندسه: هندسه حاجى نجم الدوله (هفت مقاله) و جبر وحيد (ميرزا محمدخان).
ـ تاريخ ملل قديمه شرق: تاريخ يونان, تاريخ ايران در كمال تفصيل, نخبه سپهرى, تاريخ دين اسلام (مهدى نراقى).40
در مقطعِ متوسطه نخست زبانِ فرانسه تدريس مى شده است, اما پس از پانزده سال شوكت الملك متوجه شد زبان فرانسه موقعيتِ خود را از دست داده است, از طرفى ارتباط نزديك با هندوستان و توسعه تجارت دانستنِ زبان انگليسى را ضرورت بخشيد. در نتيجه تصميم گرفت در مدرسه شوكتيه زبانِ انگليسى هم تدريس شود و چون در آن زمان با هندوستان ارتباط تجارى داشته, امير شخصى به نام سيدرضى خان را از آن ديار دعوت و استخدام مى كند تا در بيرجند انگليسى تدريس كند. البته شاگردان مخير بوده اند از دو زبان فرانسه و انگليسى يكى را به عنوان زبان خارجى انتخاب كنند.41
شوكت الملك براى تدريس در مدارس شوكتيه بهترين و مبرزّترين معلمان را استخدام مى كرد و زمينه هاى رفاه و آسودگى آنان را فراهم مى ساخت. بعضى معلمان شوكتيه از علما, دانشمندان و باسودان بيرجندى و گاهى مأموران دولتى شاغل در اين شهر بوده اند. برخى را هم شوكت الملك از تهران و شهرهاى ديگر حتى هندوستان براى تدريس و انتظام اين مدرسه دعوت مى كرد.42 وسائل آزمايشگاه و كتاب هاى مورد لزوم كتابخانه و ديگر وسائل مدرسه را از تهران و حتى كشورهاى خارج مى خريدند.43
معلمان مدرسه شوكتيه از مايه علمى برخوردار و در كار تدريس, موفق و از حقوق مكفى, بهره مند بوده اند. هر مدرس روزى پنج ساعت تدريس مى كرده و هيچ كس در صدد كم كارى و كاهلى نبوده است. سعيِ معلمان آن بوده كه شاگردان چيزفهم شوند, نه آنكه براى كسب مدرك آماده بشوند, حتى اولياى مدرسه در دوره هاى اول درصدد اخذ مدرك رسمى تحصيلى براى فارغ التحصيلان نبوده اند;44 به همين سبب شاگردان نيز معلومات عميق و جامعى به دست مى آوردند و خوب تربيت مى شدند.45
نتيجه كوشش معلمان شوكتيه سبب شد كه دانش آموختگان اين مدرسه در مراكز علمى و پژوهشى ايران و حتى جهان نامور شوند; از اين رهگذر مؤلف كتاب مرآت المكنونات فى تاريخ القاينا, به مناسبتى از مدرسه شوكتيه به (كارخانه آدم سازى) ياد كرده است.46
* * *
و اما برگزارى امتحانات مدرسه شوكتيه در سال هاى اول تأسيس به نحوى بوده كه در هيچ مدرسه اى از ايران معمول نبوده است. اولياى شاگردان به خصوص طبقه روحانى سخت مشتاق بوده اند كه دريابند در مدارس جديد چه مطالبى به فرزندان آنان ياد مى دهند, از طرفى مدعيانِ فضل به سبب آنكه علاقه شوكت الملك را به حضور در مجالس امتحان دريافته بودند, به چند منظور در جلسات امتحان دانش آموزان حاضر مى شدند. در واقع به يك تير چند نشان مى زدند. هم با حضورِ خود توجه شوكت الملك را جلب و عرض ارادت مى كردند, هم از كيفيت تحصيل و مواد درسى آگاه مى شدند و هم فرصتى مناسب براى اظهار فضل به چنگ آنان مى افتاد, زيرا غير از اين جلسات زمانِ مساعدى براى خودنمايى نمى يافتند.47 هيأت مديره دبيرستان نيز براى تبليغ نحوه آموزش و تدريس معلمان خود اجازه مى داد هريك از حاضران آنچه مى خواهد از شاگردان در جلسه امتحان به طور شفاهى و رو در رو بپرسد. در نحوه اين نوع امتحان ذبيح اللّه ناصح مى نويسد: (… بيچاره شاگردى كه براى امتحان وارد مجلس شده بود دچار زحمت و سرگردانى مى شد, معمولاً شخص اول مجلس مرحوم حاج شيخ محمدهادى هادوى مجتهد بيرجند بود كه شروع به سوال مى كرد, اما تا شاگرد مى خواست جواب دهد يك نفر ديگر سؤال ديگرى مطرح مى نمود يا در زمينه همان پرسش توضيحاتى مى خواست. شاگرد به شخص دوم جواب مى داد. نفر سوم از گوشه مجلس به اعتراض بلند مى شد. خوب به خاطر دارم در باب معناى اين شعر [مصراع] مشهور خاقانى (پند سر دندانه بشنو ز بن دندان) نزديك دو ساعت بين ممتحنين مناقشه درگرفته بود, رگ هاى گردن از شدت تعصب برآمده و صداى داد و فريادِ آنان فضاى وسيع سالن را پر كرده بود, به طورى كه همه فراش ها و مستخدمين جزء به تصور اينكه جنگ و جدالى رخ داده است اجتماع كرده بودند و تمام اين مدت شاگردى كه براى امتحان آمده بود, ايستاده منتظر ختم مناقشه ممتحنين بود. تنها مجالس امتحانى كه بدون سر و صدا خاتمه مى يافت, امتحانات رياضى و فيزيك و شيمى بود كه آقايان حضار و تماشاچى ها از آن اطلاعى نداشتند. در جلسه امتحان زبان خارجه كسى حاضر نمى شد تا زبان كفار را نشنود. خلاصه اينكه هچ وقت هيأت ممتحنه انتخاب نمى كردند و همه كس را در پرسش از شاگردان آزاد مى گذاشتند. در امتحانى ممتحن شرحِ حال سليمان پادشاه بنى اسرائيل را پرسيد و شاگرد مطابق آنچه در كتاب خوانده ب
ود پاسخ گفت, از جمله گفت رحبعام ـ پسر سليمان ـ بعد از پدر به سلطنت بنى اسرائيل رسيد و به مردم گفت اگر پدرم براى وصول ماليات باشلاق معمولى شما را تنبيه مى كرد, من با شلاق هايى كه مفتول آهنى داشته باشد, شما را تنبيه خواهم كرد. يكى از علما نظرى به قد و قامت شاگرد افكند و گفت: برو بيرون, كافر شدى. مدير مدرسه كه خود معلم تاريخ بود گفت: چرا كافر شده, چه كرده است كه حكم كفر او را صادر مى نماييد؟ شخص عالم گفت: مى خواهد چه بكند, به پيغمبر خدا نسبت ظلم داده است, با اين بيان مرتد شده. محاجه بين مدير و حضّار كه اغلب عمامه به سر بودند, به قدرى طولانى شد كه وقت امتحان را گرفت و امتحان به روز ديگر موكول شد. حال بدين منوال بود و مردم بيرجند گمان مى كردند امتحان يعنى اينكه هركس هرچه دلش مى خواهد از شاگرد بپرسد و شاگردى كه امتحان مى دهد ملزم و مكلف است به سؤال هريك از حضار جواب بدهد. شگفت آنكه پرسش كنندگان هيچ وقت به كتاب درس شاگرد مراجعه نمى كردند تا ببينند او چه مطالبى خوانده است. همين قدر مى دانستند جلسه مربوط به نحو عربى است. كافى بود كه غامض ترين مباحث علم نحو را از شاگرد بپرسند يا در امتحان تاريخ متوقع بودند آنچه در روضة الصفا و حبيب السير در باب بنى اسرائيل يا جنگ هاى صليبى نوشته شده از شاگرد بشنوند).48
ييكى ديگر از فارغ التحصيلان مدرسه شوكتيه در يادداشت هاى خود چنين مى نويسد: (امتحانات سالانه مدرسه از همان اوايل تأسيس به صورت آزاد انجام مى گرفت, در تمام روزهاى امتحان مرحوم شوكت الملك و علما و فضلا در جلسات شركت مى نمودند. گاهى اين امتحانات به صورت كتبى و شفاهى ـ هر دو ـ انجام مى شد, بدين صورت كه از تمام دروس بدواً به صورت كتبى امتحان مى گرفتند, سپس امتحانات شفاهى با حضور مؤسس و علما و فضلا برگزار مى گرديد. ولى چون نظرم در اين باب بر اختصار است, يكى دو موضوع را مى نويسم. يك روز كه امتحان عربى و فقه داشتيم و تبصره علامه كتاب درسى مان بود, نفر اولى كه امتحان داد, مرحوم حاج شيخ هادى كتاب عربى را باز كرده به او [شاگرد] دادند كه تجزيه و تركيب و معنا نمايد. او شروع به سخن كرد و چيزهايى گفت. او را زياد معطل نكردند. سپس نوبت بنده ضعيف الجثه رسيد. با اولين سؤالى كه مرحوم آيةاللّه حاج شيخ محمدباقر آيتى ـ رحمة اللّه عليه ـ فرمودند. نمى دانم چه جواب دادم كه از طرف مجلس يكى از آقايان كه مشغول تحصيل و قريب الاجتهاد هم بود با صداى بلند گفت: اشتباه است. معلمين فقه و عربى مدرسه, آقايان رضائى, مهتدى و ناصح, متفق القول اظهار داشتند اشتباه نيست. بحث به درازا كشيد و قريب يك ساعت من ايستاده بودم و آقايان مجلس امتحان را به مجلس مباحثه و به اصطلاح فضل فروشى تبديل كرده بودند. عاقبت خدا رحمت كند مرحوم آقاشيخ مهدى مشهور به آقاشيخ مهدى حاجى حسين فرمودند در اين ميان اخوى زاده تقصيرى ندارد, او را مرخص كنيد. به بنده اجازه جلوس دادند. بايد بگويم كه غالباً جلسات امتحانات عربى و فقه ميدان مبارزه بود, زيرا در آن موقع در شهر بيرجند مجتهدين عالم و واردى بودند كه شماره آنان بالغ بر پانزده نفر مى شد و همه آنها در جلسات شركت مى كردند. در اين سال ها عده اى از رؤسا و مأمورين كشورى هم كه به بيرجند آمدند افراد فاضلى بودند, زيرا باسابقه فرهنگى بيرجند دولت سعى مى كرد برجستگان را بفرستد, به خصوص در بين افسران افراد تحصيل كرده خارج نيز بودند. مرحوم رضى حسين49 براى پيشرفت زبان انگليسى رياضيات را به زبان انگليسى تدريس مى كرد. شاگردان هم در موقع امتحان به انگليسى جواب مى دادند. در يكى از سال ها فرمانده قشون كه افسرى تحصيل كرده بود و مى گفتند ليسانس رياضى است, فردى را پاى تخته فرستاد و مسئله جبر مشكلى را طرح كرد
كه فكر مى كنم حل آن براى طرف آسان نبود, اما حل مسئله را شروع كرد و اصطلاحات را به انگليسى مى گفت. هرچه فرمانده قشون با آن يال و كوپال و لباس هاى مشكى و چكمه و… اصرار مى كرد كه به فارسى جواب بدهد, طرف [آن شاگرد] به زبان انگليسى جواب مى داد. البته اين جناب سرهنگ به زبان فرانسه وارد بود, اما از زبان انگليسى بهره اى نداشت. بالاخره طرف با جا به جا كردن معلومات و مجهولات جوابى كه واقعاً صحيح نبود, درآورد و به حال احترام ايستاد كه بسيار مورد توجه فرماندهى محترم قرار گرفت و فرمودند بسيار خوب, ايشان را تشويق كنيد).50 نحوه امتحان به همين شيوه در مدرسه شوكتيه متداول بوده است تا اينكه ظاهراً در سال 1308 آقاى رضاى مزينى, معاون سابق وزارت فرهنگ, مأمور امتحانات بيرجند مى شود و هيأت ممتحنه تشكيل مى دهد و از دخالت ناظران ممانعت مى كند.51
مدارس شوكتيه تا فروردين 1316 ش زيرنظر شوكت الملك و از محل درآمد همان موقوفات (شوكتى) اداره مى شود تا آنكه مسئله يكنواخت كردن برنامه هاى آموزشى سراسر كشور مطرح مى گردد. دولت مصمم به اجراى آن است. بنابراين دستورهايى كه از مركز مى رسد, موافق طبع شوكت الملك نيست, فى المثل يكى از مقررات مدارس شوكتى آن بوده است كه محصلان و معلمان در ماه رمضان همه فرايض دينى خود را به جا آورند و روزه بگيرند, به همين سبب شاگردان در اين ماه نصف روز از ساعت يك بعد از ظهر تا غروب در مدرسه درس مى خوانده اند. علاوه بر اين درباره تدريس پاره اى از دروس هم باهم اختلاف نظر داشته; به طور كلى دستورهاى مركز با برنامه هاى مدارس شوكتيه عيناً تطابق نداشته است.52 به همين سبب كم كم موجبات رنجش و دلسردى شوكت الملك فراهم شد و مداخله وزارت معارف در مدارسى كه او ايجاد كرده بود و با بودجه خود اداره مى كرد, بر وى گران آمد. بنابراين اداره همه مدارس شوكتيه را به وزارت معارف كه نام (فرهنگ) گرفته بود واگذار مى كند53 و بدين ترتيب سيطره وزارت فرهنگ بر مدارس شوكتيه مسلم مى گردد.
پس از دولتى شدن مدارس شوكتى در سال 1316 امير بودجه همه اين مدارس را براى ساخت و تجهيزات بيمارستان علم (امام رضا) اختصاص مى دهد.54

1 .على بن احمد, اختيارات شاهنامه, به تصحيح مصطفى جيحونى و محمد فشاركى, ص 67 (مركز خراسان شناسى آستان قدس رضوى, مشهد, 1379).
2. نخستين سنگ بناى دارالفنون به سال 1266 ق در قسمت شمال شرقى ارگ سلطنتى كه سابقاً سربازخانه بود, نهاده شد. توضيح آنكه اميركبير پس از واقعه قتل گريبايدوف (سفير روسيه) در دربار فتحعلى شاه در معيت شاهزاده خسرو ميرزا براى عذرخواهى مأمور دربار روسيه شد (شوال 1244 ق) و با ديدن مدارس فنى و صنعتى آنجا به فكر تأسيس دارالفنون افتاد. نظر امير در تأسيس چنين آموزشگاهى آن بود كه مؤسسه اى باشد نظامى و فنى (polyteehnicum) كه نيازمندى هاى كشور را در درجه اول از اين دو جنبه تأمين كند. اين مدرسه در سال 1268 ق با حضور ناصرالدين شاه و ميرزا آقاخان نورى صدراعظم و وزيران و اهل فضل و معلمان ايرانى و اروپايى افتتاح شد. متأسفانه هنگام افتتاحِ دارالفنون امير در باغ شاهى (فين كاشان) آخرين ايام تبعيد را مى گذرانيد و قريب دو هفته بعد از گشايش اين مدرسه همان جا كشته شد و نتيجه كار خود را نديد (رك: يحيى آرين پور, از صبا تا نيما, ج 1, ص 252 ـ 259, انتشارات زوار, تهران, 1375).
3. رك: ايرج آقاملايى, تاريخچه آموزش و پرورش نوين مشهد, ص 9 (مرنديز, مشهد, 1384).
4. قُهستان معرب كُهستان در قديم به ولايتى در جنوب خراسان اطلاق مى شده و اين نامگذارى به دليل محيط جغرافيايى خاص و وجود كوهستان هاى متعدد آن بوده است. حدود قهستان در دوره هاى مختلف تاريخى ظاهراً يكسان نبوده و از ساختار طبيعى منطقه تبعيت مى كرده است. اين ساختار عبارت است از منطقه كوهستانى گسترده اى كه از شمال غربى به دشت كوير و از جنوب غربى و جنوب به كوير لوت و از مشرق به دشت نااميد و بيابان هاى غرب افغانستان كنونى محدود مى شده و ناحيه وسيعى را شامل گناباد, فردوس, طبس, قاين, بيرجند و نهبندان دربر مى گرفته است. اين توضيح لازم مى نمايد كه در تقسيماتِ جغرافياييِ گذشته سرزمينِ قُهستان (منطقه بيرجند و قاينات) را جدا از خراسان به حساب مى آورده اند, رك: غلامحسين مصاحب, دائرة المعارف فارسى, ذيل قهستان; محمدعلى احمديان, جغرافياى شهرستان بيرجند, ص 61 ـ 62 (مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى, مشهد, 1374).
5. مؤسسِ اين مدرسه امير معصوم خان (يكى از اجداد محمد ابراهيم خان علم) است كه ملكى را هم بر طلاب اين مدرسه وقف كرده است. اين مدرسه در ضلع جنوبى كوچه اى كه (سرآبِ ميان ده) (چهار درخت) را به (جوى گسكى) (مسجد آيتى) وصل مى كرد, واقع است و آن كوچه را به همين مناسبت (كوچه مدرسه طلاب) مى خواندند. قراين نشان مى دهد اين مدرسه را در قرن 12 ق ساخته اند, رك: جمال رضايى, بيرجندنامه, به اهتمام و هزينه محمود رفيعى, ص 246 (چاپ اول, انتشارات هيرمند, تهران, 1381).
6. ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, به كوشش محمدرضا راشد محصل, ص 65 (انتشارات رزقى, بيرجند, 1382).
7. محمد ابراهيم خان علم معروف به اميرشوكت الملك از مالكان بزرگ ايران (واليِ قاينات و سيستان در سال 1259 ق) در بيرجند متولد شد. پدرش امير علم خان حشمت الملك مالك و والى قاينات بود. اين خانواده قريب يازده قرن فرمانروايى سيستان و خراسان را متناوباً عهده دار بودند. محمد ابراهيم تحصيلاتى مقدماتى را نزد معلمان خصوصى فراگرفت, سپس مدتى آموزش نظامى ديد. در سال 1283 ق پس از فوت برادرش, محمد اسماعيل خان, حكومت قاينات و سيستان از طرف مظفرالدين شاه به او واگذار شد و لقب اميرشوكت الملك گرفت. او مردى متمول و سخاوتمند و بذال بود. به امور فرهنگى علاقه اى تام داشت. در دوران حكمرانى خود به هزينه شخصى شهر بيرجند را لوله كشى كرد و مدارس جديد دخترانه و پسرانه در غالب شهرهاى سيستان تأسيس نمود و بيمارستان هايى نيز بنياد كرد. پس از خلع قاجاريه و سلطنت رضاشاه پهلوى كه ايران مركزيت پيدا كرده, اميرشوكت الملك كه هميشه رفتار و اعمال خو درا با اوضاع زمانه تطبيق مى داد, كار حكومت را به برادرزادگان خود سپرد و به تهران آمد و به رضاشاه نزديك شد. در سال 1316 استاندار فارس شد و در سال 1317 در كابينه محمود جم به وزارت پست و تلگراف رسيد و در كابينه هاى دكتر متين دفترى, على منصور و محمدعلى فروغى سمت مزبور را دارا بود. پس از استعفاى رضاشاه او نيز از كارهاى دولتى كناره گرفت و در بيرجند سكونت گزيد و سرانجام در سال 1323 درگذشت رك: باقر عاقلى, شرح حال رجال سياسى و نظامى معاصر ايران, ج 2, ص 1028 ـ 1031 (نشر گفتار با همكارى نشر علم, تهران, 1380).
8. رك: محمدعلى منصف, اميرشوكت الملك علم (امير قاين), ص 111 (چاپ اول, انتشارات اميركبير, تهران, 1354).
9. همان, ص 33 ـ 35.
10. معدل الدوله, ميرزا منصورخان, فرزند ميرزا طاهر كاشى در دارالفنون درس خواند و مدت زيادى به كار معدن شناسى اشتغال داشت. پدرش مستوفى سمنان و دامغان بود. نامبرده در اواخر سلطنت مظفرالدين شاه, مأمور مميزى ماليات خراسان گرديد. در دومين دوره مجلس شوراى ملى (1328) از طرف مردم قاين و سيستان به وكالت انتخاب شد و در اواخر سال 1333 به رياست ماليه آذربايجان منصوب گشت رك: كريم سليمانى, القاب رجال دوره قاجاريه, ص 161 (نشر نى, تهران, 1379).
11. محمدولى خان اسدى فرزند ميرزا على اكبر در سال 1257 ش در بيرجند تولد يافت. او در دوران نوجوانى مدتها پيشكار و مستوفى امير شوكت الملك علم والى قاينات و سيستان بود. اسدى از سال 1305 تا 1314 ش نايب التوليه آستان قدس رضوى شد و در مشهد اقامت گزيد. وى در اين سمت, بر نفوذ اجتماعى و سياسى خود افزود و در دل سخت رضاشاه رسوخ كرد, به طورى كه يك روز شاه در حضور عده اى گفت: (اگر من ده نفر نوكر مثل اسدى داشتم, ايران را آباد مى كردم) در سال 1314 ش كه رضاشاه تصميم گرفت طرح تغيير لباس و برداشتن حجاب زنان را در ايران اجرا كند, به اسدى نيز از مركز حكم شد كه طرح را به مورد اجرا بگذارد. او از اجراى اين حكم طفره رفته, اعلام كرد اين طرح در شهر مذهبى و مقدسى چون مشهد عجالتاً غير قابل اجراست. پس از اعتراض روحانيان و مردم مشهد, واقعه خونين مسجد گوهرشاد روى مى دهد و فتح اللّه پاكروان, استاندار خراسان, و رقيب سياسى و مخالف اسدى, موقعيت را مغتنم شمرده, عليه اسدى پرونده سازى مى كند و او را يكى از عاملين اين قيام وانمود مى كند. اسدى پس از محاكمه و بازجويى هاى بسيار, سرانجام در روز شنبه 29 آذر 1314 اعدام مى شود. رك: حسن مرسلوند, زندگينامه رجال و مشاهير ايران, انتشارات الهام, تهران, 1376, ج 1, ص 146 ـ 150.
12. شيخ محمدهادى بيرجندى متخلص به هادى فرزند حاج ملاحسين در سال 1277 ق در بيرجند متولد شد. علوم مقدماتى را نزد پدر آموخت و سپس رهسپار مشهد شد و در نزد استادانى چون حاج ميرزا حبيب اللّه مجتهد خراسانى, شيخ محمدحسين كرمانى و سيد محمدباقر گلپايگانى تلمذ كرد و سپس به عتبات عاليات عزيمت كرد و از محضر حاج ميرزا محمدحسن شيرازى, سيدمحمد اصفهانى, ملا محمدكاظم خراسانى و حاج ميرزا حبيب رشتى كسب فيض كرد. پس از اخذ اجازه اجتهاد به ايران آمد و پس از چند سال اقامت در مشهد در سال 1319 به بيرجند رفت و در سال 1366 ق درگذشت. وى در پيشرفت فرهنگ جديد, برخلاف غالب فقهاى ديگر در قاينات, عامل, مربى و هادى مؤثرى بود. ديوان شعر آن فقيه والامقام در سال 1354 به همت محمدعلى منصف به چاپ رسيده است) رك: سيد محمدباقر برقعى, سخنوران نامى معاصر ايران, ج 6, ص 3899 (نشر خرم, 1373, تهران) ايضاً رك: على اكبر گلشن آزادى, صد سال شعر خراسان, به كوشش احمد كمال پور, ص 598 (مركز آفرينش هاى هنرى آستان قدس, مشهد).
13. ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 67.
14. همان.
15. محمدحسن گنجى بر اين باور است كه طبق مدارك به دست آمده, تأسيس اين مدرسه روزِ شنبه 20 ذى الحجه سنه 1325 ق/4 بهمن 1286 ش و 24 ژانويه 1908 م قيد شده است, رك: (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 55.
16. رك: جمال رضايى, بيرجندنامه, ص 128 و 249. بناى اين مدرسه كه يكى از شاهكارهاى دوره قاجار است, در سال 1308 ق در دوران حكومت اميراسماعيل خان آغاز شد و در سال 1312 ق به پايان رسيد. در سمت جنوب اين بنا تالارى بزرگ قرار دارد كه حدود 70 سانتيمتر از كف حياط بلندتر است و قسمت اعظم سمت جنوب حسينيه را دربر گرفته است. سقف تالار ضربى و سازنده آن استاد فرج يزدى بوده است. در پشت اين تالار سالن بزرگى است كه مخصوص اجتماعات بوده و در دو طرف شرق و غرب حياط حسينيه, غرفه هايى هم تراز تالار بناشده كه مخصوص برگزارى مراسم عزادارى و تشريفات حكومتى بوده است رك: ابوالحسن آيتى, (حسينيه شوكتيه), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين در بيرجند, ص 115.
17. رك: محمدعلى منصف, اميرشوكت الملك علم (امير قاين), ص 113.
18. شيخ هادى هادوى, ديوان اشعار, مقدمه صفحه (ح), بى نا, بى تا, اين فقيه يكى از چهارتن علماى طراز اول مراجع نجف اشرف بود كه براى حضور و نظارت بر وضع قوانين در مجلس شوراى ملى معرفى و منصوب شد. اما ظاهراً اين مسئوليت را نمى پذيرد, ايضاً رك: محمدعلى منصف, همان, 113.
19. ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 69.
20. رك: سيد محمدرضا جلالى نائينى, (علامه سيدمحمد فرزان), تذكرة منتخب اللطايف, تأليف رحيم عليخان ايمان, به اهتمام سيدمحمدرضا جلالى نائينى و سيد اميرحسين عابدى, (تابان, تهران, 1349 ش).
21. محمدعلى منصف, اميرشوكت الملك علم (امير قاين), ص 113.
22. ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 15 ـ 16.
23. احمد احمدى بيرجندى, (شهرستان بيرجند, اوضاع جغرافيايى, تاريخى و فرهنگى), يغما, سال هشتم, شماره دوازدهم, شماره مسلسل 92, اسفند 344, ص 566; ايضاً اقبال قاسمى پويا, مدارس جديد در دوره قاجار, بانيان و پيشروان, ص 418 (مركز نشر دانشگاهى, تهران, 1377).
24. رك: جمال رضايى, بيرجندنامه, ص 249.
25. رك: ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 66.
26. رك: محمدعلى منصف, اميرشوكت الملك علم (امير قاين), ص 119.
27. رك: جمال رضايى, بيرجندنامه, ص 248.
28. رك: همان, ص 149.
29. ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, به كوشش محمدرضا راشد محصل, ص 65.
30. محمدرضا راشد محصل, (گزارشى از پيشينه فرهنگ و يادكرد مراكز فرهنگى بيرجند), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, به كوشش محمدرضا راشد محصل, ص 20. در عين حال, مؤلف هم در كتابش, چنين استنباط كرده است: مدرسه اخير [شوكتيه] صرفاً در اختيار خوانين و متنفذين محلى بوده است و توده مردم به آن راهى نداشته اند, به همين دليل منشأ تغييرات بنيادين اجتماعى و فرهنگى نشده است. ) (رك: محمدعلى احمديان, جغرافياى شهرستان بيرجند, ص 14 ـ چاپ اول, مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى, مشهد, 1374). و اما جمال رضايى نوشته است: اين مدارس به ابتكار و اهتمام محمدابراهيم خان (شوكت الملك دوم) تأسيس و داير شده و همه هزينه هاى آنها اعم از هزينه هاى ادارى, حقوق معلمان و كارمندان, كمك خرج تحصيلى شاگردان بى بضاعت به دستور اين امير از محل درآمد موقوفات برادر بزرگش, اسماعيل خان (شوكت الملك اول) تأمين و پرداخت مى گرديده. (رك: بيرجندنامه, ص 248).
31. محمدرضا خسروى, (در چگونگى اين بيرجنديه), كتاب پاژ, ص 5.
32. رك: على اصغر فاضلى, (مدرسه شوكتيه بيرجند), جستارى در تاريخ فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 84.
33. سيد محمدرضا جلالى نائينى, همان مأخذ, همان صفحه.
34. رك: ميرزا ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 68.
35. محمدعلى منصف, اميرشوكت الملك (امير قاين), ص 114 ـ 115.
36. رك: ميرزا ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ آموزش نوين, ص 75.
37. احمد احمدى بيرجندى, (يادى از علامه سيدمحمد فرزان), ديار آفتاب, به اهتمام محمد عزيزى, ص 38 (چاپ اول, انتشارات روزگار, تهران, 1377).
38. رك: ذبيح اللّه ناصح, همان, ص 70.
39. محمدعلى منصف, همان, ص 115.
40. ذبيح اللّه ناصح, همان, ص 70 ـ 71.
41. رك: محمدعلى منصف, همان, ص 117; ايضاً احمد احمدى بيرجندى, (شهرستان بيرجند: اوضاع جغرافيايى, تاريخى و فرهنگى), ديار آفتاب, يغما, سال هشتم, شماره دوازدهم (اسفند 1344), شماره مسلسل 92, ص. 105
42. رك: اقبال قاسمى پويا, مدارس جديد دوره قاجار ـ بانيان و پيشروان ـ 417.
43. رك: احمد احمدى بيرجندى, (شهرستان بيرجند, اوضاع جغرافيايى و تاريخى و فرهنگى), يغما, ص 106.
44. رك: ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ آموزش نوين, ص 71; وى يادآور مى شود كه (مدت پانزده سال گذشت كه شاگردان دبيرستان شوكتى از دريافت گواهى نامه رسمى محروم بودند, در صورتى كه معلومات اكثر آنها با ميزان تحصيلات دوره متوسطه برابرى مى كرد).
45. رك: ذبيح اللّه ناصح, همان, ص 71.
46. شيخ عبدالحسين فنودلى, مرآت المكنونات فى تاريخ القاينات, به اهتمام محمود رفيعى, ص 8 (هيرمند, تهران, 1383).
47. ذبيح اللّه ناصح, همان, ص 71 ـ 72.
48. همان, ص 72 ـ 73.
49. معلمى از شيعيان هندى كه ضمن محاوره زبان فارسى را ياد مى گيرد. در فلسفه به درجه R.A [فارغ التحصيل آكادمى سلطنتى بريتانيا [Royal Academician] رسيده بود. در قرارداد استخدامش قيد شده بود كه هر سال يك صد و بيست قران به حقوقش افزوده شود. در آن تاريخ حتى مأموران عالى مقام دولتى ايران از دريافت چنين ترفيعى محروم بودند. رضى حسين تا طلوع كوكب پهلوى با عنوان ناظمى و دبيرى دبيرستان شوكتى در بيرجند ساكن بود. بر اثر تصميم دولت مبنى بر اخراج اتباع بيگانه ناچار به معادوت گرديد و در هندوستان به تجارت پرداخت و بعد از چند سال در آفريقاى شرقى به رحمت ايزدى پيوست (به نقل از ذبيح اللّه ناصح, همان, ص 74).
50. فاضلى, على اصغر, (مدرسه شوكتيه بيرجند), همان, ص 86 ـ 87.
51. رك: ذبيح اللّه ناصح, (افتتاح دبستان شوكتى), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين, ص 73.
52. رك: محمدعلى منصف, امير شوكت الملك علم (امير قاين), ص 120.
53. رك: جمال رضايى, بيرجندنامه, ص 250.
54. رك: على اصغر فاضلى, (مدرسه شوكتيه بيرجند), جستارى در تاريخ و فرهنگ و آموزش نوين بيرجند, ص 82.





نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 125  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست