responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 118  صفحه : 10

معرفى و نقد كتاب الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة
مسعودى محمدمهدى

الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة (مقدمه محقق), نورالدين على بن محمّد بن سلطان المشهور بالملاّ على القارى, الطبعة الثانية, المكتب الاسلامى, 1406,

يكى از آفت هاى مورد ابتلاى احاديث, ورود اخبار موضوعه به ميان آنها است. از اين رو,تحقيق در اين زمينه امرى ضرورى به نظر مى رسد. محدّثان از ديرباز به اين نكته توجه داشته و كتب زيادى براى پالايش روايات نگاشته اند. برخى به جمع آورى احاديث موضوعه مشهور بين زبان ها پرداخته اند كه از جمله آنها كتاب الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة از ملا على قارى است. در اين تحقيق قصد داريم كه تا حدّ توان به معرفى اجمالى اين كتاب پرداخته, به برخى نقاط قوّت يا ضعف كتاب اشاره اى كنيم.

مؤلف

على بن (سلطان) محمد, نورالدين الملاّ هروى القارى, معروف به ملاّعلى قارى, فقيه حنفى مذهب, در منطقه هرات از مناطق خراسان متولد شد, در زادگاهش رشد كرد, همان جا مشغول تحصيل شد, سپس به مكه عزيمت كرد, در آن جا اقامت گزيد و در سال 1014 ق در همان جا درگذشت.1
وى در مكه نزد تعدادى از بزرگان آن سامان, همچون ابى الحسن بكرى (م952 ق) و احمد بن حجر الهيتمى2 شاگردى كرد.3
او از رجال قرن دهم بود كه اوايل قرن يازدهم را هم درك كرد.
وى فردى متنوع الثقافة بود و مصنفاتى در زمينه تفسير, فقه, حديث, عرفان و توحيد از خود به جاى گذشت.4 محقق كتاب مى نويسد:
(آنچه با مطالعه كتاب هاى او و مطالبى كه در مورد زندگى اش نوشته اند, استفاده مى شود, اين است كه وى اطلاعات وسيعى در مورد كتاب هاى اسلامى داشته و بسيارى از مطالبى را كه مى خوانده, خلاصه مى كرده و به همين دليل تعداد زيادى مؤلفات از خود برجاى نهاده كه متجاوز از يكصد تأليف است).5
زركلى مى نويسد:
(معاش او از دسترنج خودش تأمين مى شده و گفته اند: او در هر سال مصحفى مى نوشت و آن را با قرائات و تفسير حاشيهتنگارى مى كرد, سپس آن را مى فروخت و براى مدت يك سال قوتش كافى بود).6
محقق كتاب مى گويد:
(برخى مواضع او دلالت بر وجود تعصب در مذهبش دارد).
وى به نقل از محبّى مى گويد:
(لكنّه امتحن بالاعتراض على الأئمة و لاسيّما الشافعى و أصحابه و اعترض على الإمام مالك فى إرسال اليد فى الصلاة… و بالجملة فقد صدر منه أمثال لما ذكر, و كان غنياً عن أن تصدر منه…).7
وى به تبعيت از ابن قيم جوزى بدون ذكر هيچ گونه دليلى و بدون اشاره به حديث خاصى تمام احاديثى را كه در فضايل اميرالمؤمنين(ع) وارد شده,ساخته شيعيان دانسته و از آن ها به رافضه تعبير كرده است و اين مى تواند نشانگر تعصب خشك و دور از انصاف او باشد.8
براى مؤلف سه كتاب در زمينه ى احاديث موضوعه با عناوين زير گزارش شده است:
1. الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة;
2. الهبات السنيات فى تبيين الأحاديث الموضوعات 10;
3. رسالة المصنوع فى معرفة الحديث الموضوع.
در اين تحقيق برآنيم كه در حد توان به معرفى و نقد كتاب الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة بپردازيم.

مشخصات كتاب شناختى

اين كتاب ظاهراً براى اولين بار در سال 1289 در چاپخانه العامريه در آستانه با عنوان الموضوعات چاپ شده و نسخه اى از آن در كتابخانه الظاهرية موجود است و نيز در استانبول با همكارى شركت چاپ عثمانى با عنوان موضوعات على القارى11 و بالأخره در سال هاى 1391 و 1406 با تحقيق آقاى محمد بن لطيفى الصباغ چاپ شده است.12
محقق كتاب گويد:
(عنوانى كه مؤلف براى اين كتاب اختيار كرده, غير از عنوانى است كه بين طالبان علم از زمان هاى دور تاكنون شايع بوده و آنچه به روشن شدن عنوان اصلى كمك كرد, اين بود كه مصنف عنوان را در مقدمه كتابش نياورده است).13
عنوان شايع اين كتاب الموضوعات الكبرى است و برخى آن را تذكرة الموضوعات الكبرى ناميده اند. 14
همان گونه كه قبلاً نيز گفته شد, در مراجعى كه به ذكر كتب و تعريف آن ها پرداخته شده, سه كتاب براى مؤلف در زمينه احاديث موضوعه گزارش شده است.15آن چه از كلام محقق كتاب استفاده مى شود كه عنوان كنونى كتاب در ابتدا بر تحقيق كننده مشخص نبوده است; زيرا از دو نسخه خطى كه وى در اختيار داشته, عنوان كتاب بر ورقه اول نسخه خطيِ كامل نوشته نشده بود; چرا كه اين كتاب در واقع رساله اى از مجموعه رسائل مؤلف بوده است. همچنين عنوان موجود بر جلد نسخه خطى ديگر كه ناقص بوده, (موضوعات كبير) بوده است كه موافق با چاپ آستانه است. از اين رو, نام اصلى كتاب به فراموشى سپرده و در ميان مردم به موضوعات كبرى مشهور شده است و اين,عنوانى نبوده كه مصنف براى كتابش اختيار كرده باشد. محقق كتاب هرچه جستجو مى كند, در دستيابى به عنوان اصلى موفق نمى شود و از گفته هاى علما در مورد عنوان اين كتاب نيز به نتيجه قطعى نمى رسد; چرا كه هر كدام به يكى يا بيشتر از اين سه عنوان در كتابشان اشاره كرده اند, اما چيزى از اوايل كتاب ها را ذكر نكرده اند 16. تا مشخص شود كه عنوان مربوط به كدام كتاب است. برخى نيز عنوان الأسرار المرفوعة را نام براى دو كتاب صغرى و كبرى شمرده اند.17و18
بالأخره محقق, اين كتاب را ظاهراً با همان عنوان الموضوعات الكبرى چاپ مى كند, ولى پس از پايان نسخه هاى چاپ اول كتاب و قبل از چاپ دوم, استاد زهيرالشاويش او را از وجود نسخه اى خطى از اين كتاب در كتابخانه عامره مطلع مى سازد كه نسخه اى قريب العهد به مؤلف و بر روى ورقه اول آن چنين مكتوب بوده است: الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة.19
گفتنى است كه اين نسخه خطى همراه با رسائل ديگرى در سال 1057 نوشته شده و از آن معلوم مى شود كه وفات مصنف در سال 1014 ق بوده است.20ظاهراً محقق كتاب المصنوع فى معرفة الحديث الموضوع نيز با همين مشكل مواجه بوده است. ايشان در مقدمه اين كتاب مى نويسد:
(مؤلف كتاب در ابتداى اين كتابش و نيز كتاب ديگرش به نام الموضوعات الكبرى 21 عنوانى براى هيچ كدام از دو كتاب ذكر نكرده است و اگر اين كار را كرده بود, بهتر بود. شايد ايشان بر عنوانى كه بر صورت هر دو كتاب نوشته, اكتفا كرده, لكن در بسيارى از مواقع نُسّاخ در حفظ نام مذكور بر وجه كتاب سهل انگارى مى كنند و گاهى در آن تصرف كرده و گاهى نيز در مواقعى كه ورقه اول كتاب موجود نيست و يا عنوان از روى ورقه اول پاك شده است, از آن عنوان بى اطلاع اند. از اين رو, عناوين بين نسخه هاى مختلف, متفاوت مى شود).22

زمان تأليف

اين كتاب ظاهراً از آخرين مصنفات مؤلف است; چرا كه دو اشاره در اين كتاب وجود دارد كه دلالت بر اين مطلب دارد. يكى در مقدمه كتاب است كه مؤلف مى گويد: (زمان تأليف اين كتاب متجاوز از 1000 سال پس از هجرت است).23
و دوم ذيل حديث شماره 557 است كه مى گويد: (فَإنّنا متجاوزون عن الألف بضع عشره سنة).24
محقق كتاب المصنوع فى معرفة الحديث الموضوع مى نويسد:
(وَ لَعَلَّهُ ألَّفَهُ قبل كتابه الموضوعات الكبرى إذ فيها من الأحاديث المجزوم بوضعها ما ليس هُنا; احتمالاً مؤلف كتاب المصنوع را قبل از كتاب موضوعات كبرى تأليف كرده; زيرا در كتاب الموضوعات الكبرى احاديثى يافت مى شود كه مؤلف به وضع آن ها يقين داشته, وليكن در اين كتاب موجود نيستند).25

انگيزه و روش مؤلف

از مقدمه اى كه مؤلف در بخش دوم كتاب آورده, انگيزه و طرح او در گردآورى مطالب كتاب به دست مى آيد. وى در مقدمه مى نويسد:
(وقتى ديدم كه گروهى از حفّاظ سنت نبوى, احاديث مشهور بر زبان ها را جمع آورى كرده, صحيح, حَسَن و ضعيف آن ها را مشخص ساخته اند و موقوف و مرفوع و موضوع را از يكديگر جدا كرده اند, به ذهنم خطور كرد تا اين دفاتر را با بسنده كردن به آن چه در مورد آن (لاأصل له) يا (موضوع بأصله) گفته شده, خلاصه كنم….بنابراين آن چه را كه موضوع بودنش اختلافى بود, واگذارده ام تا از خطر در امان بمانم; چون ممكن است روايتى از طريقى موضوع بوده و از جهت ديگر صحيح باشد…).26
مؤلف در پايان اظهار مى كند كه احاديث كتابش را به ترتيب حروف تهجّى از افعال و حروف و اسما گرد آورده است.27 وى از حرف همزه شروع كرده و با حرف ياء به پايان رسانده است. تعداد احاديثى كه در اين بخش از كتاب آمده, 625 حديث است.
از بيانات مؤلف در ابتداى كتاب پنج نكته مى توان برداشت كرد:
1. مؤلف كتبى را كه احاديث مشهور بر زبان ها را جمع آورى كرده اند, خلاصه كرده است.
2. او از ميان اين احاديث تنها موضوعات را آورده است.
3. از ميان آن ها بر آن چه در موردش (لااصل له) يا (موضوعٌ) گفته شده, اكتفا كرده است.
4. وى احاديثى را كه در موضوع بودن آن ها اختلاف وجود داشته, از ترس اينكه مبادا صحيح باشند, ذكر نكرده است.
5. احاديث را به ترتيب حروف تهجى آورده است.
وقتى كتاب ـ يعنى بخش دوم آن را ـ را مطالعه و بررسى كنيم, مى بينيم كه مؤلف جز به دو شرط اول عمل نكرده است. به عبارت ديگر, وى كتاب هايى را كه حاوى احاديث دائر بر زبان هاست, خلاصه كرده و از ميان آن ها فقط احاديث موضوعه را آورده است. البته اين بدان معنا نيست كه به كتب حديثى ديگر در مورد احاديث موضوعه مراجعه نكرده, بلكه گاه به تعدادى از آن ها نيز مراجعاتى داشته. به عنوان مثال, گاهى از اللئالى المصنوعه28 سيوطى و نيز از الدرر المنتثرة 29 او نقل كرده است كه برخى اوقات به نقل از آن دو تصريح كرده و گاهى نيز ساكت مانده است و نيز به تخريج الإحياء 30 حافظ عراقى و الذيل سيوطى مراجعاتى داشته است.31
به هر حال, مؤلف به سه شرط بعدى كه در مقدمه به آن ها اشاره داشته ملتزم, نبوده است و ما به طور مختصر به هر يك اشاره مى كنيم:
1. اين كه وى فقط به احاديثى كه در مورد آن ها (لاأصل له) يا (موضوعٌ) گفته شده, اكتفا كرده باشد, در برخى از مواقع اين گونه نيست. به عنوان مثال, در مورد حديث شماره 311 مى گويد: (قال النووى: لايَصِحُّ).32
2. اين كه مؤلف احاديثى را كه موضوع بودنشان اختلافى است, در كتابش نياورده تا مبادا آن احاديث صحيح بوده باشند و او در خطر معصيت قرار بگيرد, در بسيارى از موارد نقض آن مشاهده مى شود. گاهى مؤلف قصد تصحيح حديث را داشته و احتمالاً گاهى هم تعصب مذهبى, وى را به چنين كارى وا داشته است. به عنوان مثال, او حديث (أنا مدينة العلم و عليٌّ بابُها) را فقط به صرف اين كه بخارى گفته: (إنه كذبٌ, لاأصل لَه) ,جزء موضوعات آورده است;33هر چند خود مؤلف پس از نقل قول بخارى مى نويسد:
( سُئل عنه الحافظ العسقلانى فأجاب: بأنه حسن, لاصحيحٌ كما قال الحاكم و لاموضوعٌ كما قال ابن الجوزى ذكره السيوطى. و قال الحافظ ابوسعيد العلائى: الصواب أنه حسن بإعتبار طُرُقه, لاصحيحٌ و لاضعيفٌ فضلاً عن أن يكونَ موضوعاً ذكره الزركشى).34
البته اين كه بخارى در كدام كتابش چنين چيزى راجع به حديث گفته, مؤلف اشاره اى نكرده و محقق كتاب نيز ظاهراً منبع آن را نيافته است; چون از سخنان محقق در مقدمه چنين فهميده مى شود كه هرجا به مصدر اشاره نكرده, به دليل عدم اطلاع از مصدر آن بوده است.35 ما نيز هرچه تلاش كرديم, نتوانستيم آن را بيابيم.
به هر حال, بخارى كه قريب العهد به زمان امام صادق(ع) بوده و به مدت شش سال در مدينه اقامت گزيده, در حالى كه مدينه مركز تدريس امام صادق(ع) و شهرت آن حضرت همه عالم اسلامى را فرا گرفته بود, تا جايى كه علماى اهل سنت در آن زمان از ايشان بهره ها برده اند, با اين حال وى حتى يك حديث از امام صادق(ع) نقل نكرده; در حالى كه از برخى خوارج و نواصب و مخصوصاً كسانى كه دشمنى آن ها با اهل بيت(ع) به طور قطع ثابت شده, روايت كرده است.36 وى احاديثى را كه بخشى از آن ها در فضائل اميرالمؤمنين(ع) بوده , تقطيع كرده 37 است. بنابراين جاى تعجب نيست كه در مورد اين حديث چنين قضاوت كند.
محمد صادق نجمى در كتاب سيرى در صحيحين مى نويسد:
(آرى, كسى كه مى خواهد كتابى بنويسد كه جامع احاديث و تفسير و تاريخ باشد تا جايى كه خود را موظّف مى داند, گفتار و مدح يكى از صحابه را در باره شخص ديگرى (معاويه) نقل كند, چگونه مى تواند موضوع غدير را با آن اهميت و عظمت تاريخى ناديده بگيرد و يا حديث (أنا مدينة العلم و على ّ بابها) را فراموش كند؟ و اين بى اعتنايى و فراموش كارى محمل ديگرى به جز پرده پوشى فضايل اميرالمؤمنين (عليه السلام) و از بين بردن حقايق و واقعيات نمى تواند داشته باشد).38
جالب اينجاست كه محقق كتاب در پاورقى هيچ گونه واكنشى نشان نداده و مطلبى را از كتاب كشف الخفاء39 عجلونى نقل كرده كه در آن اشاره شده به اين كه اين احاديث به افضليت ابوبكر و عمر ضررى نمى رساند و نيز در تأييد آن به روايتى در فضيلت ابوبكر و عمر بر على(ع) كه آن هم به اميرالمؤمنين(ع) نسبت داده شده, استناد كرده است,40هرچند محقق اثر در جاى ديگر در پاورقى از اميرالمؤمنين(ع) به بزرگى ياد كرده و گفته است:
(هوَ أميرالمؤمنين على بن ابى طالب, ابن عم النبى و زوج ابنته فاطمه(س) و أول من أسلم من الصبيان, ولد قبل البعثه بعشر سنين و ربى فى حجر النبى(ص) و شهد معه المشاهد الا غزوة تبوك و اشتهر بالفروسية و الشجاعة و الخطابة و العلم…)41.
گفتنى است كه ابن المغازلى, از علماى اهل سنت (م483 يا 534), اين حديث را با هفت طريق مختلف در كتابش به نام مناقب الامام على بن ابى طالب(ع) آورده است.42
براى آگاهى بيشتر راجع به اين حديث, خوانندگان گرامى را به كتاب الغدير علامه امينى ارجاع مى دهيم.43
مؤلف در مورد حديث (مَن أخْلَصَ لله أربعين يوماً ظَهَرَت ينابيع الحكمة مِن قلبه على لسانه) مى گويد: (ذكره ابن الجوزى فى الموضوعات وَ قَدْ أخْطَأ).44
هم چنين در مورد حديث ردّ الشمس بر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(ع), گرچه سعى در تصحيح آن دارد, اما به گونه اى به تصحيح آن پرداخته كه حاكى از تعصب در عقيده اش است. وى پس از ذكر اين حديث مى گويد: ( قال احمد: لاأصل له و ادّعى ابن الجوزى: أنه موضوع لكن. قال السيوطى: أخرجه ابن منده و ابن شاهين و ابن مردويه و صَحَّحَهُ الطحاوى و القاضى عياض).45
سپس مى نويسد: (أقول: وَ لَعَلَّ المنفى رَدُّها بأمر عليّ و المثبت بدعاء النبى ّ (عليه الصلاة و السلام)).46
در مورد اين حديث در همين تحقيق هنگام معرفى بخش سوم كتاب, به تفصيل صحبت خواهيم كرد.
3. ترتيبى كه مؤلف در مورد احاديث كتابش آورده, در برخى موارد نادرست است. به عنوان مثال, ترتيب احاديث شماره 3, 4, 5/ 54, 55/ 78, 79/ 125, 126/ 133, 134 مطابق با ترتيب الفبايى نيست و احتمالاً اشتباهى از سوى مؤلف بوده است. گاهى اوقات در مورد كلمه ى دوّم يا سوّم احاديث ملتزم به ترتيب الفبا نبوده است همان گونه در مورد احاديثى كه اولشان (انَّ اللّه….) آمده, در مورد كلمه بعد از لفظ جلاله اين ترتيب را رعايت نكرده است; مانند احاديث شماره 85, 86 و 87 .47
گاهى حديثى را به دليل اين كه مناسبت بين آن حديث و باب ديگر وجود داشته, در غير از باب خودش آورده و گاهى نيز به آن اشاره اى كرده و نص حديث را نياورده است; مانند احاديث شماره 36 و 114.48
و بالاخره گاهى نيز حديثى را آورده, ولى هيچ گونه اظهار نظرى در مورد آن نكرده است; مانند حديث شماره 315.49
در كتاب موسوعة الأحاديث و الآثار الضعيفة آمده:
(نكته قابل توجه اين كه مؤلف كتاب عيناً همان مطالبى را كه در مقدمه كتاب الأسرار المرفوعة آورده و انگيزه و طرح خود را در جمع آورى مطالب بيان كرده, در مقدمه كتاب ديگرش به نام المصنوع فى معرفة الحديث الموضوع كه مختصر كتاب الأسرار المرفوعة است, آورده است 50و ظاهراً تعمدى از سوى مؤلف بوده كه كتاب الأسرار المرفوعة را از بخش اول و سوم آن مجرد ساخته و به بخش دوّم آن به اختصار بسنده كرده است).51
با توجه به اين نكته, به نظر مى رسد مؤلف, كتاب المصنوع را پس از كتاب الاسرار المرفوعة تأليف كرده باشد, برخلاف نظر محقق كتاب المصنوع كه معتقد بود اين كتاب قبل از كتاب الاسرار المرفوعة تأليف شده كه قبلاً توضيح آن گذشت.
گفتنى است كه احاديث كتاب الاسرار المرفوعة بالغ بر 625 حديث است; در حالى كه احاديث كتاب المصنوع فى معرفة الموضوع, 478 حديث است.52

مباحث كتاب

مباحث اين كتاب را مى توان به سه بخش تقسيم كرد:
1. بخش اول كه شامل فصولى است در تخريج حديث ( من كذب عَلَيَّ متعّمداً…) و ذكر روايات آن كه طرق آن بالغ بر 102 طريق است53, قصاص و چگونگى برخورد آن ها با احاديث54 و خطرات آن ها55, و ذكر احاديثى كه آن ها وضع كرده اند56و57, چگونگى برخورد علماى حديث با برخى احاديث موضوعه58و59, زنادقه و وضع حديث 60, و فصلى در ذكر اقوال علما درباره اين كه سخن گفتن در مورد اشخاصى كه حديث مردودى نقل كرده اند, غيبت محسوب مى شود يا خير؟61
محقق كتاب گويد:
(مؤلف اين فصول را از كتاب تحذير الخواص سيوطى خلاصه كرده و به آن ملتزم بوده و از آن خارج نشده است و اين گونه تصرف از جانب مؤلف عجيب به نظر مى رسد; كه فصولى را از كتابى خلاصه كند و چيزى نيز بر آن نيفزايد, اما كوچك ترين اشاره به كتابى كه از آن نقل كرده, نداشته باشد).62
همان گونه كه محقق كتاب متذكر شده, مؤلف اين بخش از كتابش را از كتاب سيوطى اخذ كرده و سيوطى نيز در جمع آورى طرق حديث (من كذب عليَّ متعمّداً…) , ذكر بالغ بر هفتاد طريق براى آن ,متعرض شدن به قصاص وضع كننده حديث و خطرات آن ها, راه ابن جوزى را پيموده است.63
2. بخش دوم شاملِ احاديثِ موضوعه مرتب شده براساس حروف معجم است. همان گونه كه قبلاً ذكر شد, مؤلف كتاب در ابتدا قصد داشته كه احاديث موضوعه اى را كه مشهور بر زبان ها بوده, گردآورد و از ميان آن ها بر آن چه در مورد آن ها (لا اصل له) يا (موضوعٌ) گفته شده, اكتفا كند و احاديثى را كه موضوع بودن آن ها اختلافى است, نياورد و نيز احاديث را به ترتيب حروف الفبا ذكر كند; اما او فقط احاديث موضوعه مشهور بين زبان ها را جمع آورى كرده و به بقيه شروط ملتزم نبوده است.
مؤلف در اين بخش از كتابش بر كتبى مانند الدرر المنتثرة64 از سيوطى, المقاصد الحسنة 65 از سخاوى, تميز الطيب من الخبيث از ابن ربيع و المغنى عن حمل الأسفار از حافظ عراقى تكيه كرده و نيز از كتبى مثل الموضوعات از ابن جوزى و مختصر آن از ذهبى و كتاب اللآلى المصنوعة و ذيل آن از سيوطى بهره گرفته است.66
احاديث اين بخش از كتاب متجاوز از ششصد حديث است.
محقق كتاب مى نويسد:
(آن چه قابل توجه است, اين است كه (در جاهايى كه مؤلف به اظهارنظر شخصى در مورد حديثى پرداخته) بهره متن در مناقشه احاديث بيشتر از بهره سند است. گاهى مؤلف كتاب بر بطلان حديثى به دليل معارض بودن با آيه اى از قرآن استدلال كرده; مانند حديث (الغرباءُ ورثة الأنبياء و لم يبعث اللّه نبيّاً إلاّ و هو غريب فى قومه)67 كه مؤلف به دليل آيه شريفه (إنّا أرسلنا نوحاً إلى قومه) 68 حكم به بطلان آن كرده است و اين مزيت نيكويى است).69
3. بخش سوم كتاب را فصول پايانى كتاب تشكيل مى دهد. مؤلف در ابتداى فصل اول اين بخش مى نويسد:70
(قال شيخ مشايخنا الحافظ شمس الدين السخاوى فى خاتمة المقاصد الحسنة فى بيان الأحاديث المشتهرة على الالسنة…).
آن چه از كلام مؤلف استفاده مى شود, اين است كه مؤلف مطالب اوّليه بخش پايانى كتابش را از كتاب المقاصد الحسنه برگرفته است.
همچنين با مراجعه به كتاب المنار المنيف ابن قيم جوزى, بسيار واضح است كه مؤلف مطالب بخش پايانى كتاب (از فصل سوم تا پايان كتاب) را از كتاب المنار ابن قيم جوزى گرفته, مگر جاهايى كه خودش بر مطالب ابن جوزى حاشيه زده و اظهارنظرى كرده است.71
از آن جا كه نويسنده كتاب در بسيارى از موارد اشاره اى نكرده كه مطلب را از كتاب المنار ابن قيم جوزى نقل مى كند, لذا در برخى موارد به مطالبى برخورد مى كنيم كه با نظر خود مؤلف در جاهاى ديگر همين كتاب يا كتب ديگر او مخالف است. به عنوان مثال, با اين كه ذيل حديث ردّ الشمس72 سعى در تصحيح حديث كرده و در كتب ديگرش در صدد دفع ايراد مخالفان از اين حديث برآمده است,73و74 در عين حال در يكى از فصول پايانى كتاب جايى كه به ضوابط تشخيص موضوع بودن حديث بدون ملاحظه سند پرداخته, اين حديث را جزء احاديث موضوعه آورده است.75
اين فصول پايانى كتاب را مى توان به سه قسمت تقسيم كرد:
3ـ1. فصولى در تنبيه بر امورى كه مشهور شده اند, اما صحيح نيستند. اين فصول شامل اين مباحث است: ملاقات برخى ائمه (اهل سنت) با برخى اشخاص, بررسى نسبت برخى كتب به صاحبان آن ها, بررسى صحت قبور بعضى از اعلام, كتبى كه در زمينه حديث تأليف شده اند, ولى موضوع اند و نيز به مناسبت به مباحثى مانند عدم جواز نقل حديث از كتب متداول و دليل وجود برخى احاديث موضوعه در كتب برخى علما پرداخته است.
3ـ2. فصلى در مورد اين كه آيا غير از بررسى سندى, ضابطه اى ديگر براى شناخت حديث موضوع وجود دارد يا خير؟ مؤلف در خلال بحث به احاديث موضوعه اى كه بنفسه دلالت بر مصنوع بودن خود دارند, اشاره كرده است.76
مطالب اين فصل تا پايان كتاب برگرفته از كتاب المنارُ المُنيف ابن قيم جوزى است كه البته مصنف در خلال آن ها نظريات خودش يا ديگران را به عنوان حاشيه بر آن مطالب افزوده است.77
3ـ 3. فصولى در مورد ضوابطى كه به وسيله آن ها مى توان حديث موضوع را از غير آن بدون ملاحظه سند تشخيص داد. مؤلف پس از ذكر هر كدام از اين ضوابط, به نمونه هايى از احاديث اشاره كرده است. اين فصول در ادامه فصل قبلى است و همان گونه كه توضيح آن گذشت, برگرفته از كتاب المنار المنيف ابن قيم جوزى است و البته در برخى مواقع مؤلف ديدگاه خود و يا ديگران را نيز آورده است.78 اين ضوابط كه در اين فصول, ياد شده اند, از اين قرارند:
ـ اشتمال حديث بر گزافه گويى هاى بى مورد; 79
ـ مفاد و معنى حديث مخالف با حس باشد;80
ـ ناهنجارى حديث و مايه تمسخر بودن آن;81
ـ مخالفت آشكار با سنت صريح.82 مؤلف كليه احاديثى را كه مشتمل بر فساد يا ظلم يا عبث يا مدح باطل يا ذم حق و امثال آن هستند, از اين قسم مى داند;
ـ اين كه ادعا شود پيامبر(ص) عمل آشكارى را در محضر تمام صحابه انجام داده است و همه آن ها در كتمان آن متفق بوده باشند.83
در نقد اين ضابطه مى گوييم: پذيرفتن آن مشروط بر اين است كه عملى كه در محضر صحابه انجام شده, كتمان آن به سوده عده اى و به ضرر عده اى ديگر نباشد. به عبارت ديگر, عده اى از كتمان آن نفع نبرند كه در غير اين صورت بسيار طبيعى به نظر مى رسد كه آن عمل يا سخن از سوى اين عده پنهان شود. از اين رو, بسيارى از فضايل اهل بيت(ع) را كه از زبان پيامبر(ص) توسط جمع كثيرى از صحابه شنيده شده است, گروهى كه معاند با اهل بيت(ع) بودند, نه تنها كتمان ساختند, بلكه در مبارزه با آن بزرگواران نهايت سعى و تلاش خود را نيز به كار گرفتند. دستور منع نقل و نگارش حديث كه تا زمان عمربن عبدالعزيز ادامه داشت,نمونه اى بارز از تلاش آن ها در كتمان حقايق و محو احاديث فضايل اهل بيت (ع) بوده است. مؤلف كتاب به تبعيت از ابن قيم جوزى, حديث ردّ الشمس بر اميرالمؤمنين(ع) را از اين دسته شمرده است; هرچند هنگام برشمردن احاديث موضوعه در بخش دوّم كتاب, متذكر آن شده و سعى در تصحيح آن نموده است.84
در مورد اين حديث بايد گفت: موردِ اين حديث با مبنايى كه مؤلف متذكر شده, بسيار فاصله دارد; چرا كه طبق مبناى مؤلف بايد تمامى صحابه يا گروه زيادى از آن ها شاهد اين واقعه بوده باشند كه نمى توان در مورد اين واقعه چنين چيزى را اثبات كرد. پس اين كه همه صحابه يا اكثر آن ها, زمانى كه پيامبر(ص) در دامان اميرالمؤمنين(ع) خوابيده بود, در حضور پيامبر (ص) بودند, قابل اثبات نيست و خود حديث نيز بر اين مطلب دلالت ندارد و اگر مراد مؤلف رؤيت بازگشت خورشيد در آسمان از سوى همه مردم بوده, اين هم قابل اثبات نيست; چون مى توان تصور كرد كه ردّ شمس اتفاق افتاده باشد, ولى بسيارى از افراد كه از ماجرا بى اطلاع بوده اند, اصلاً متوجه آن نشده باشند.
ذكر اين نكته لازم است كه سيوطى در مورد اين حديث تصنيف مستقلى دارد به نام كشف اللبس عن حديث ردّ الشمس85 و قبل از او ابى الحسن فضلى شبيه اين تصنيف را داشته و طرقش را با اسانيد بسيار آورده و صحتش را در حد اعلى تأييد كرده و با ابن جوزى كه در بعضى رجال آن خدشه وارد ساخته, به مخالفت پرداخته است.86و87
براى اطلاع بيشتر راجع به اين حديث, خوانندگان محترم را به كتاب الغدير علامه امينى ارجاع مى دهيم;88
ـ اين كه حديث فى نفسه باطل باشد و بطلان آن دلالت دارد بر اين كه از فرمايش هاى پيامبر(ص) نيست;89
ـ اين كه حديث با سخنان انبيا(ع) و صحابه شباهتى نداشته باشد.90
در نقد اين ضابطه مى گوييم: در صورتى مى توان اين ضابطه را پذيرفت كه وجه عدم شباهت مشخص شود و در صورت منطقى بودن آن مى توان به اين ضابطه عمل كرد.به عنوان نمونه, مؤلف حديثِ (ثلاثة تزيد فى البصر: النَّظَر إلى الخُضَره و الماء الجارى و الوجه الحسن)91 را طبق اين ضابطه موضوع شمرده, ولى به وجه عدمِ شباهت اين سخن با سخنان انبيا (ع) اشاره اى نكرده است;
ـ اين كه در حديث ذكر تاريخ شده باشد.92
در نقد اين ضابطه نيز بايد گفت: كليت آن قابل پذيرش نيست;
ـ حديث بيشتر به سخنان اطبا شباهت داشته باشد.93
اين مبنا نيز قابل مناقشه است, زيرا از آن جا كه علم پيامبران(ع) از جانب خداست, طبيعى است كه در مورد غذاها و داروهاى مختلف و خواص آن ها سخنانى داشته باشند. از اين رو, پذيرش اين مبنا در نسبت دادن يك حديث به وضع بعيد به نظر مى رسد, مگر اينكه دليل خاصى بر وضع گروهى از اين گونه احاديث داشته باشيم;
ـ احاديث عقل, همگى دروغ است.94
اين مورد نيز نمى تواند يك مبنا محسوب شود; چرا كه اثبات آن نياز به دليل ديگرى دارد;
ـ احاديثى كه در مورد خضر(ع) و زندگى اش است, همگى دروغ است و حتى يك حديث در مورد زندگى خضر(ع) صحيح نيست.95
اين مورد نيز به عنوان مبنا و ضابطه قابل پذيرش نيست و خودش نياز به دليل دارد; گرچه ممكن است كه با بررسى تك تك احاديث به چنين نتيجه اى هم برسيم;
ـ حديثى كه شواهد صحيحى بر بطلان آن موجود است. 96
مؤلف حديث (قاف جبلٌ محيطٌ بالأرض) را از اين دسته دانسته است;
ـ مخالفت حديث با صريح قرآن;97
ـ همه احاديث نمازهاى ايام و ليالى مثل نماز روز شنبه و شب آن و…, دروغ است.98
همان گونه كه ملاحظه مى شود, در اين جا نيز نياز به ارائه دليل داريم و تا دليلى منطقى ارائه نشود, نمى توانيم كليت اين مبنا را بپذيريم;
ـ احاديث نماز نيمه شعبان.99
اين مورد نيز مانند مورد قبلى است;
ـ ركاكت الفاظ حديث و ناهنجار بودن آن به گونه اى كه گوش طاقت شنيدن آن را ندارد و طبع انسان از آن دورى مى كند;100
ـ احاديث ذم اهل حبشه و سودان;101
ـ احاديث ذم ترك, خصيان و بردگان;102
ـ همراه حديث قرائنى باشد كه از آن قرائن بطلان حديث فهميده شود.103
مؤلف حديثِ برداشته شدن جزيه از اهل خيبر را از اين قسم شمرده است.104
مؤلف در پايانِ فصول, احاديثى را به كلى موضوع شمرده است; مانند احاديث مربوط به كبوتر, مرغ, ذمِّ اولاد, فضايل سور و….
همان گونه كه مشاهده مى شود, بسيارى از احاديثى كه مؤلف در بخش پايانى كتاب آن ها را موضوعه دانسته, جاى بررسى دارد; مانند احاديث فضايل سور كه وى همه آن ها را موضوع شمرده است.105 برخى از احاديث هم بدون دليل قابل قبولى جزء احاديث موضوعه شمرده شده; مانند احاديثى كه در مورد خواص برخى غذاها وارد شده; در حالى كه مؤلف همه آن ها را تنها به اين دليل كه شباهت با كلام اطبا دارند, موضوعه دانسته است.106 پاره اى را نيز به پيروى از تعصب عقيدتى ابن قيم جوزى جزء احاديث موضوعه شمرده است. به عنوان مثال, بدون ذكر هيچ گونه دليلى و بدون اشاره به مورد خاصى, تمام احاديثى را كه در فضايل اميرالمؤمنين(ع) وارد شده, ساخته و پرداخته شيعيان دانسته و از آنان به رافضه تعبير كرده است و اين نشانه تعصب عقيدتى بيجا و بى مورد او و كسى است كه از او (ابن قيم جوزى) نقل مى كند. 107

تحقيق كتاب

اين كتاب با تحقيق محمدبن لطيفى الصباغ , در سال 1406 در بيروت براى بار دوم به چاپ رسيده است. محقق كتاب درباره انگيزه اش در مورد تحقيق اين كتاب مى نويسد:
(و هناك مزيّة أخرى للكتاب و هى أنه يتعرض للأحاديث الشائعه بين الناس و يقتصر من هذه الأحاديث على الموضوع فحصلتُ على نسخة من الكتاب و شرعت فى نسخه, فوجدت هذه الطبعة محشوّةً بالتحريف و الأغلاط و عافيت فى تحقيقها ما أحتسب الأجر فيه عند الله….).108
محقق در مقدمه كتاب عملياتى را كه بر روى اين كتاب انجام داده, بيان كرده كه در اين جا به طور خلاصه به آن اشاره مى كنيم:109
1. تصحيح متن كتاب با مراجعه به دو نسخه خطى و يك نسخه چاپى. وى هيچ كدام از اين سه نسخه را براى اين كه آن را متن اصلى قرار دهد, ارجح نديده است. اين سه نسخه عبارت اند از:
ـ نسخه كاملى كه ضمن مجموعه اى از رسائل متعدد بوده است.
ـ نسخه خطى ناقصى كه احاديث تا حرف ظاء بيشتر در آن موجود نبوده است.
ـ نسخه اى كه شركت صحافى عثمانيه در استانبول آن را به چاپ رسانده و سال چاپ آن مذكور نيست.
محقق مى گويد اين كتاب نسخه هاى خطى زيادى دارد; از جمله در: مكتبة السعودية در رياض, مكتبة الحرم المكى, مكتبة الاوقاف در بغداد و كتابخانه هايى در تركيه و آلمان كه همه اين ها دلالت بر شيوع اين كتاب دارد.
وى اظهار مى دارد: به كتبى كه به عقيده او مؤلف بر آنها اعتماد داشته, مراجعه كرده است; مثل الدرر المنتثرة از سيوطى,تميز الطيب من الخبيث از ابن ربيع, المقاصد الحسنه از سخاوى, و نيز كتبى كه پس از اين كتاب تأليف شده; مثل كشف الخفاء عجلونى كه وى بسيار از آن بهره جسته و الفوائد الموضوعة مرعى كرمى.110
2. ترجمه بسيارى از اعلام كتاب.
3. تعليق بر مطالب كتاب در موارد لزوم و اشاره به مواردى كه نظرش مخالف ديدگاه مؤلف بوده و يا احياناً خطايى ديده و نيز گاه اشاراتى به آرا و نظريات علما كرده است.
4. ارجاع آيات و اعراب گذارى آن ها.
5. مصدريابى احاديثى كه مؤلف به آن ها استشهاد كرده است.
6. شماره گذارى طرق حديث متواتر (من كذب عَلَيَّ متعمّداً فليتبوا مقعده من النار) كه مؤلف در بخش اوّل كتاب آورده و نيز شماره گذارى احاديثى كه بخش دوم كتاب را تشكيل مى دهد, ولى احاديثى را كه در بخش سوّم كتاب آمده, شماره گذارى نكرده است.
7. اعراب گذارى مطالب كتاب تا جايى كه نياز خواننده عادى را پاسخگو باشد و نيز اعراب گذارى نصوص احاديث و اسماء اعلام از اشخاص و امكنه تا جاى ممكن.
8. ارائه فهرست هاى متعدد در پايان كتاب براى راحتى كار مراجعه كننده; مانند فهرست احاديث كتاب و غيره.

ساير تأليفات

همان گونه كه گذشت, صاحب كتاب مؤلفات متعددى از خود در زمينه هاى مختلف به جاى نهاده است كه محقق كتاب به 125 عنوان كتاب از وى اشاره كرده و گفته است:
(آن چه گمان مى رود; اين است كه مؤلف كتب ديگرى نيز داشته كه ما بر آن اطلاع نيافته ايم و بعيد نيست كه كتابى با دو اسم نام گذارى شده باشد و حجم اين كتب نيز بين رساله اى كه شامل چندين برگه است تا كتابى كه مجلدات متعدد دارد, متفاوت است.)111و112
به علت فراوانى مؤلفات مصنف و براى جلوگيرى از اطاله كلام, از ذكر تك تك مؤلفات خوددارى مى كنيم و محققان گرامى را به مقدمه كتاب الاسرار المرفوعة ارجاع مى دهيم.113

پي نوشت ها:
1. الأعلام, خيرالدين الزركلى, ج 5, ص 12, دارالعلم للملايين, الطبعة التاسعة.
2. احمد بن حجر الهيتمى المكّى الشافعى, متولد 909 ق در منطقه ابى هيتم از نواحى غربى مصر و متوفاى 974 ( ق) در مكه است. (ر.ك: اكتفاء القنوع بما هو مطبوع, أدورد فنديك, دار صادر, بيروت, 1896 م, ج1, ص 202 .
3. ر.ك: الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة (مقدمه محقق), نورالدين على بن محمّد بن سلطان المشهور بالملاّ على القارى, الطبعة الثانية, المكتب الاسلامى, 1406, ص 12 .
4. براى اطلاع از كتاب هاى مؤلف ر.ك: الأعلام, الزركلى, ج5, ص12 و نيز ر.ك: هدية العارفين فى أسماء المؤلّفين و آثار المصنّفين, اسماعيل باشا البغدادى (م1339), دار احياء التراث العربى, بيروت, ج1, ص 753ـ 751 .
5. الاسرار المرفوعة فى الاخبار الموضوعة, ص22 .
6. الاعلام, ج 5, ص12 .
7. الاسرار المرفوعة فى الاخبار الموضوعة, ص22 و نيز ر.ك: خلاصة الأثر فى أعيان القرن الحادى عشر, مولى محمد المحبّى, دار صادر, بيروت,ج 3, ص 185.
8. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص454 . ممكن است گفته شود كه مؤلف اين مطلب را از ابن قيم جوزى نقل كرده, ولى بايد گفت از آن جا كه فصول پايانى كتابش ـ به جز مواردى كه خود مؤلف در خلال مباحث به اظهارنظر پرداخته است ـ تماماً رونويسى از كتاب المنار المنيف ابن قيم جوزى است و نيز چون كه برخلاف مواردى كه ذيل گفته ابن جوزى از خودش اظهارنظر كرده و حاشيه زده است, در اين جا اظهارنظرى نكرده است, هيچ گونه عذرى از مؤلف پذيرفته نيست. ر.ك: المنار المنيف فى الصحيح و الضعيف, ابن قيم الجوزية, دارالآثار 1423 ق.
10. ر.ك: كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون, حاجى خليفه (م1067), دار احياء التراث العربى, بيروت ج 2, ص 2027.
11. الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص15.
12. ر.ك: الأسرار المرفوعة فى الاخبار الموضوعة, المكتب الاسلامى, 1406 .
13. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص15 .
14 .همان .
15. در ادامه بحث به منابعى كه به ذكر عناوين اين كتب پرداخته اند اشاره مى شود.
16. اسماعيل باشا در هداية العارفين هر دو كتاب الأسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة و رسالة المصنوع فى معرفة الموضوع را آورده (ر.ك: هدية العارفين فى اسماء المؤلفين و آثار المصنفين, ج1, ص751ـ752 )و نيز در كتاب ايضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون, (رسالة المصنوع فى معرفة الموضوع) ذكر شده (ر.ك: ايضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون عن أسامى الكتب و الفنون, اسماعيل باشا البغدادى, دار احيا التراث العربى, بيروت, ج 1, ص 569) و حاجى خليفه (م 1067) در كشف الظنون به كتاب الهبات السنيات فى تبيين الأحاديث الموضوعات اشاره كرده است (ر.ك: كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون, ج2, ص2027).
17. ر.ك: كشف الخفاء و مزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على أَلْسِنَة النّاس, الشيخ اسماعيل بن محمدبن عبدالهادى الجراحى العجلونى الشافعى(م1162 ق), دارالكتب العلميه, بيروت, 1418, ج 1, ص 7.
18. ر.ك: الاسرار المرفوعة فى الاخبار الموضوعة, مقدمه, ص16ـ 18.
19. همان .
20. همان .
21. تحقيق كتاب الاسرار المرفوعة بعد از كتاب المصنوع فى معرفة الموضوع صورت گرفته; لذا محقق كتاب المصنوع فى معرفة الموضوع از آن كتاب به الموضوعات الكبرى كه نام مشهور آن است ياد كرده است.
22. المصنوع فى معرفة الحديث الموضوع و هو الموضوعات الصغرى, على القارى الهروى المكى (م1014), حَقَّقَهُ عبدالفتاح ابوغدّه, مكتب المطبوعات الاسلامية, الطبعة الخامسة, بيروت, حلب, 1414 , ص14 .
23. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص 38 .
24.همان, ص 369 .
25. المصنوع فى معرفة الحديث الموضوع, ص13 .
26. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص98 .
27. همان, ص 99 .
28. ر.ك: اللئالى المصنوعة فى الاحاديث الموضوعة, جلال الدين عبدالرحمن السيوطى, دارالكتب العلميه, الطبعة الاولى, بيروت, 1417 ق .
29. ر.ك: الدرر المنتثرة فى الاحاديث المشتهرة, ابى الفضل جلال الدين عبدالرحمن ابى بكر السيوطى (م 911), دارالكتب العلمية, الطبعة الاولى, بيروت, 1408 ق .
30. ر.ك: المستخرج من الكتب تخريج احاديث إحياء علوم الدين للعراقى (806 ـ 725) و ابن السبكى (771 ـ 727) و الزبيدى (1205 ـ 1145), ابى عبد اللّه محمود بن محمد الحداد, دار العاصمة للنشر, الطبعة الاولى, رياض, 1408 ق.
31. ر.ك: الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص11 .
32.همان, ص6 .
33. همان, ص 138.
34. همان, ص139 .
35.همان, مقدمه, ص20 .
36. أضواء على الصحيحين, محمد صادق النجمى,مؤسسة المعارف الإسلامية, الطبعة الاولى, قم, 1419 ق, ص 110 ـ 111.
37. همان, ص 116.
38. سيرى در صحيحين, محمد صادق نجمى, انتشارات المهدى, 1396 ق, ج 1, ص 114 ـ 113.
39. نام كامل اين كتاب, كشف الخفاء و مزيل الإلباس عَمّا اشتهر من الأحاديث على أَلْسِنَة الناس است كه شيخ اسماعيل بن محمدبن عبدالهادى جرّاحى عجلونى شافعى متوفاى سال 1162 ق آن را تأليف كرده است.
40. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص139 .
41. همان, ص41 .
42. ر.ك: مناقب الامام على بن ابى طالب (عليه السلام), ابى الحسن على بن محمد الشافعى الشهير بابن المغازلى, الطبعة الثانية, دار الأضواء بيروت, 1412, ص 151 .
43. ر.ك: موسوعة الغدير فى الكتاب و السنة و الأدب, العلامة الشيخ عبدالحسين احمد الامينى النجفى, الطبعة الثانية, مؤسسة دائرة المعارف الفقه الاسلامى, قم, 1424, ج6, ص 87 ـ 117 .
44. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص315 .
45. همان, ص141 .
46. همان .
47و48و49 . شماره احاديث بر اساس كتاب الاسرار المرفوعة فى الاخبار الموضوعة, تحقيق محمدبن لطيفى الصباغ, طبع دوم, مكتب اسلامى, 1406 است.
50. ر.ك: المصنوع في معرفة الحديث الموضوع, علي القاري الهروي المكي, مكتب المطبوعات الاسلاميّه بحلب, طبع پنجم, 1414, ص 43 ـ 44.
51. ر.ك: موسوعة الأحاديث و الآثار الضعيفة و الموضوعة, على حسن على الحلبى و…, مكتبة المعارف للنشر و التوزيع, الطبعة الاولى, 1416, ج 1, ص 137.
52. همان.
53. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص102 .
54. همان, ص74 .
55. همان, ص90 .
56. همان, ص81 .
57 .مؤلف, فصول مربوط به قصاص را به صورت پراكنده ذكر كرده و يكجا نياورده است.
58. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص75ـ 77 .
59. به عنوان مثال, محمدبن اسماعيل بخارى بر پشت كتابش در مورد روايت (الايمان لايزيد و لاينقُصْ) نوشته: (مَنْ حَدَثَ بهذا استوجب الضرب الشديد و الحبس الطويل) (الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص75 يا 77) .
60.همان, ص89 .
61. همان, ص78 .
62.همان, ص12 .
63. ر.ك: الموضوعات, ابى الفرج عبدالرحمن بن على بن الجوزى القرشى (597 ـ 510), دار الفكر, الطبعة الثانية, 1403, ج 1, ص 102 ـ 29.
64 . ر.ك: الدررالمنتثرة فى الاحاديث المشتهرة, سيوطى, دارالكتب العلمية, الطبعة الاولى, بيروت, 1408ق .
65. المقاصد الحسنة فى بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الأسنة, شمس الدين ابى الخير محمد بن عبدالرحمن السخاوى (م 902), مكتبة الخانجى, الطبعة الثانية, قاهره, 1412 ق .
66. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص13 .
67. همان, حديث شماره ى 309 .
68. نوح / 1 .
69. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص14 .
70. همان, ص381 .
71. ر.ك: المنار المنيف فى الصحيح و الضعيف, دار الآثار للنشر و التوزيع.
72. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص141, حديث 77 .
73. در بحث هاى بعدى در مورد اين حديث مفصل صحبت خواهيم كرد.
74 . علامه امينى در الغدير مى نويسد: (ملاعلى قارى (م1014), در كتاب مرقاة در شرح مشكوه پس از ذكر اين حديث و ذكر كلام عسقلانى نامبرده, مى نويسد: از اين جا دانسته مى شود كه ردّ الشمس به معنى تأخير خورشيد است; يعنى نزديك بود غروب كند و پيامبر(ص) آن را باز داشت و بدين ترتيب, ايراد عده اى (يعنى ابن جوزى) كه گفته اند اين از غفلت دروغ ساز بوده كه صورت فضيلتى را نگريسته و توجهى به فايده اش نكرده است, زيرا نماز عصرى كه با غروب آفتاب قضا شد, بازگشت خورشيد آن را روا نمى سازد,خود به خود پاسخ داده مى شود).
علامه امينى در ادامه مى فرمايد: (در عين حال, قضا شدن نماز را با بازگشت خورشيد مى توان از خصوصيات و امتيازات دانست كه در كار معجزات تأثيرش را بيشتر مى كند و خداوند از حقيقت آگاه تر است.) ر.ك: الموسوعة الغدير فى الكتاب و السنة و الادب, ج 3, ص 195 .
75. ر.ك: المنار و المنيف فى الصحيح و الضعيف, ص34.
76. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص399 .
77 . ر.ك: المنارُ المنيف فى الصحيح والضعيف, دارالآثار للنشر و التوزيع, الطبعة الاولى, 1423 .
78 . همان.
79 . الاسرار المرفوعه فى الأخبار الموضوعة, ص 406 .
80. همان, ص406 .
81. همان, ص409 .
82. همان, ص 412 .
83. همان, ص413 .
84. همان, ص 141 .
85 .اين كتاب و نيز كتاب مزيل اللبس عن حديث ردّ الشمس تأليف شمس الدين ابى عبد اللّه محمد بن يوسف الصالحى (م 942) در ضمن كتاب كشف الرّمس عن حديث ردّ الشمس از شيخ محمد باقر محمودى آورده شده است. (ر.ك: كشف الرمس عن حديث ردّ الشمس, الشيخ محمد باقر المحمودى, مؤسسة المعارف الاسلاميّة, الطبعة الاولى, قم, 1419ق) .
86. ر.ك: موسوعة الغدير فى الكتاب و السنة و الادب, ج3, ص197 .
87 . براى اطلاع از كتبى كه در زمينه (ردّ الشمس) تأليف شده, ر.ك: همان, ص 184 .
88. علامه امينى در الغدير (ج 3, ص 196 ـ 197) مى نويسد: (شهاب الدين خفاجى, حنفى (م 1069) در شرح الشفا گويد: (طبرانى به اسناد مختلف از رجالى كه اكثر آن ها مورد وثوق اند, اين حديث را روايت كرده است) و نيز گويد: (يكى از شارحان بر اين حديث اعتراض كرده و گفته: اين حديث دروغ و رجالش مورد ايراد, دروغگو و جعّال اند.) او نمى داند اين سخنان برخلاف حقيقت است و او از كلام ابن جوزى به اين اشتباه افتاده, غافل از اين كه اكثر مطالب كتاب ابن جوزى مردود است; چنان كه خاتمة الحفاظ سيوطى و نيز سخاوى گفته اند: ابن جوزى در كتاب موضوعات خود براى مجعول جلوه دادن احاديث, خود را سخت به زحمت انداخته; تا جايى كه بسيارى از احاديث صحيح را چنان كه ابن صلاح اشاره كرده, در رديف مجعولات آورده است).
علامه امينى در ادامه مى نويسد: (مصنف (ره) كه به صحت اين حديث اعتراف كرده, از تعدد طرق آن شاهد صدقى بر صحتش آورده و قبل از او بسيارى از پيشوايان حديث مانند طحاوى, صحتش را تأييد كرده اند. ابن شاهين, ابن منده, ابن مردويه و طبرانى در معجمش آن را نقل كرده و طبرانى افزوده است: (حديث حسن است) علامه امينى در جاى ديگر (ج3, ص 188 ـ 189) مى نويسد: (ابوالمظفر يوسف قزأ وغلى الحنفى (م654) در كتابش به نام تذكرة الخواص اين حديث را روايت كرده, آن گاه به جدّ خود ابن جوزى در قضاوتى كه در زمينه اين روايت داشته, ايراد گرفته است. خلاصه ايراد او اين است كه دليلى بر مجعول بودن اين روايت نداريم. رواتى كه نامبرده شد (ابن جوزى نام برده), اگر در آن ها ايرادى باشد, عين اين روايت را از راويان مورد وثوق كه هيچ گونه ايرادى به آن ها نيست و نامبردگان هم در طريقش نيستند, نقل كرده ايم… و اين كه جدِّ من, ابن عقده را متهم دانسته, اين اتهام از روى گمان و ترديد است, نه از روى قطع و يقين. ابن عقده مشهور به عدالت است. او فضايل اهل بيت(ع) را روايت و بر آن ها اكتفا مى كرد و چون متعرض مدح و ذم صحابه نمى شد, او را به رفض نسبت داده اند و مراد از ردّ شمس بازداشت و توقف خورشيد از سيرمعمولى است نه بازگشت حقيقى و اگر واقعاً هم بازگشت باشد, جاى شگفتى نيست; زيرا اين امر معجزه پيغمبر خدا (ص) و كرامت على (ع) است…) .
89. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة, ص413 .
90. همان, ص415 .
91. همان.
92. همان, ص418 .
93. همان .
94. همان, ص421 .
95. همان, ص422 .
96. همان, ص425 .
97. همان, ص431 .
98. همان, ص438 .
99. همان.
100. همان, ص441.
101. همان, ص442 .
102. همان, ص443 .
103. همان, ص22 .
104. همان .
105. همان, ص453 .
106. همان, ص418ـ 420 .
107. همان, ص 454 و نيز ر.ك: المنار المنيف, ابن قيم الجوزيّه, ص58 .
108. الاسرار المرفوعة فى الأخبار الموضوعة,مقدمه, ص9.
109. همان, ص18 .
110. ر.ك: همان, مقدمه.
111. همان, ص 32 .
112 .براى اطلاع از ساير كتاب هاى مؤلف ر.ك: هدية العارفين فى اسماء المؤلفين و آثار المصنفين, اسماعيل باشا البغدادى, ج1, ص751ـ 753; الاعلام, الزركلى, ج5, ص12 .
113. ر.ك: الاسرار المرفوعة فى الاخبار الموضوعة, ص23ـ 32 .

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 118  صفحه : 10
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست