responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 7

نگاهى به تاريخ الجغرافى العربى
واسعي سيد عليرضا

تاريخ الادب الجغرافى العربى. نقله عن الروسية, صلاح الدين عثمان هاشم, دارالغرب الاسلامى, بيروت, 11560ص, وزيرى.
كتاب (تاريخ ادبيات جغرافياى عرب) با قلم نويسنده توانمند معاصر روسى, يگناتى ايليانويچ كراتشكوفسكى به نگارش درآمده و (صلاح الدين عثمان هاشم) آن را به زبان عربى برگردانده و اداره فرهنگ در دانشگاه دول عربى آن را به چاپ رسانده است. اصل روسى آن در سال 1957 در مسكو ـ لنينگراد منتشر گرديده است.
ترجمه عربى كتاب با سه مقدمه آغاز مى شود; ابتدا مقدمه مترجم و به دنبال آن مقدمه ناشر و سپس مقدمه كوتاه مؤلف. مترجم در مقدمه خود به معرفى كتاب پرداخته و آورده است: نام كراتشكوفسكى در جهان معاصر عربى ناشناخته نيست, مگر اين كه بيشتر او را مورخ ادبيات قديم و جديد عربى مى شناسند و از تلاش و اهتمام وى به تاريخ جغرافيا نزد عربان آگاهى ندارند; در واقع بيشتر مباحث اين دانشمند بر سه محور دور مى زند: شعر عربى, ادبيات نصاراى عرب و تاريخ ادبيات معاصر عرب. به هر حال ايشان به عنوان متخصص تمدن اسلامى كه در هر يك از شاخه هاى آن مطلبى دارد مى تواند مطرح باشد به نحوى كه شمار نگاشته هاى وى به چهارصد و پنجاه و هشت مى رسد. نهايتاً با درگذشت وى در سال 1951, پس از شصت وهشت سال تلاش, اتحاد شوروى بزرگ ترين عرب زبان زمان خويش را از دست داد.
مترجم در ادامه, زندگى نامه مؤلف را از زبان خود وى كه در مجله مجمع علمى عربى در دمشق (سال 1927 جلد 7) چاپ شده بود مى آورد كه خلاصه آن چنين است:
(من در شانزدهم مارس سال 1883 در ويلنا پايتخت ليتوانى قديم متولد شدم و پدرم رئيس مدرسه معلمين آن جا بود. دو سال بيش از عمرم نگذشته بود كه خاندان من به سرزمين هاى ماوراءالنهر كوچ كردند. پدرم به رياست مدرسه معلمين در تاشكند انتخاب گرديد و بعد از زمان كوتاهى بازرس كل مدارس در آسياى ميانه شد. از كودكى در تاشكند چيزهايى به خاطر دارم و اول زبانى كه به آن سخن گفتم ازبكى بود بدان جهت كه سرپرستى ام را زنى ازبكى الاصل بر عهده داشت. اولين تأثيرپذيرى ام در خردسالى, چيزهايى بود كه به چشمم مى خورد, از مساجد, بازارهاى شرقى, گوناگونى امت ها و طوائف و تنوع لباس ها; اين ها تأثيرات بسيارى در من گذاشتند (در كودكى) و به گمانم همين ها ميل و شوق را در من برانگيخت.
در سال 1888 پدرم به ويلنا برگشت و مدير كتابخانه عمومى و رئيس انجمن كاوش آثار تاريخى قديمى شد و تا زمان مرگ 1903 بر اين كار بود. من در كودكى ضعيف البنيه بودم و زود دچار مريضى مى شدم به همين جهت با مادرم در زمين كوچك خود در ولايت ويلنا مانديم, در آن جا كتاب هاى ارزشمند و مهمى در زمينه هاى مختلف علمى بود كه جد و پدرم آنها را جمع آورى كرده بودند; همه آنها در جنگ جهانى 1915 با تمام مايملك ما از بين رفتند. من بسيارى از اين كتاب ها را از مورخين و داستانسرايان به زبان روسى مطالعه نمودم).
او در ادامه به چگونگى تحصيل خود اشاره مى كند و اين كه با كتاب هاى دوساسى شرق شناس بزرگ آشنا شد و از كتاب صرف و نحو وى براى آموختن عربى بهره گرفت گرچه برايش آسان نبود, چون بدون راهنما آن را كار كرد….
كراتشكوفسكى به زبان هاى لاتينى و يونانى قديم آشنايى يافت و با علم تاريخ و فن انشا نيز عشق مى ورزيد و شانزده ساله بود كه علاقه به سرزمين هاى شرقى در او سرشار و رهسپار آن ديار گرديد. در سال 1901 به بخش زبان هاى شرقى دانشگاه لنينگراد وارد شد و چهار سال به آموزش زبان هاى عربى, فارسى, تركى و تاتارى و بعضى زبان هاى سامى مثل عبرانى و خصوصاً حبشى قديم ـ كه تورايف تدريس مى كرد ـ پرداخت.
او مى گويد: (رياست دپارتمان تاريخ شرق اسلامى را دانشمند بزرگ بارتولد عهده دار بود و من برخى از كتاب هايش را به تركى ترجمه كرده ام. وى تأثير مهمى در زندگى علمى ام داشته است. زبان شناسى عمومى را نزد ميليورانسكى (م1906) و علم تاريخ ادبيات عامه (تاريخ الاداب العامه) را نزد اسكندر فيسيلوفسكى, كه از بزرگ ترين دانشمندان جهان در اين فن است آموختم و علوم عربى را نزد استاد ميدينكوف مورخ فلسطين (م1918) ياد گرفتم…). به هر حال وى با بعضى از عرب هاى ساكن روسيه مراوده داشت, با افرادى مثل فضل الله صروف دمشقى و انطون خشاب طرابلسى. وى در سال 1907 براى تكميل زبان عربى به شرق رفت و از كشورهاى سوريه, فلسطين, مصر و لبنان ديدن كرد و با دانشكده مسيحى بيروت, جامع الازهر مصر و دانشگاه مصرى و… ارتباط برقرار كرد; در اين دوره بهره هاى علمى فراوانى برد و مطالعات زيادى انجام داد. در سال 1910 به روسيه بازگشت و مسئوليت هاى چندى را به دوش گرفت. پس از آن بيشتر رويكردهاى علمى وى به مطالعات شرقى اختصاص يافت چنان كه مى گويد: (تأليفات علمى من از زمانى كه به نگارش آنها دست زدم ـ از سال1904 ـ بيشترشان, اگر نگويم تمام آنها, در آداب عرب است).
مترجم در ادامه به فعاليت هاى علمى و جهانى وى اشاره مى كند مثل بين المخطوطات العربيه و من تاريخ الاستعراب الروسى. به هر حال او در سال 1951 درگذشت.
براى تقدير از تلاش هاى علمى وى, آكادمى علوم شوروى از آن سال طبع (منتخاب آثار آكادمى كراتشكوفسكوى) را تأييد كرد كه بين سال هاى 1955 و 1960 زير نظر عالمان و بزرگان شرق شناس در شش جلد منتشر گرديد, از مهمترين آن آثار همين كتاب تاريخ الادب الجغرافى العربى است كه اول بار در سال 1957, شش سال پس از مرگ وى انتشار يافت.
كراتشكوفسكى سال هاى پايانى زندگى خويش را به دانش جغرافيا اختصاص داد و تلاش كرد تا اين نقيصه را جبران كند. وى به راستى مناسب ترين مرد براى چنين امر خطيرى بود. مترجم در ادامه مقدمه به روش خويش در ترجمه كتاب مى پردازد.
پس از اين مقدمه از ناشر نيز مقدمه اى آمده است كه به سيرى از تلاش علمى مؤلف در اين موضوع و نيز روند اين دانش اشاره مى كند و مى گويد: جزء چهارم از (منتخبات آثار آكادمى كراتشكوفسكى) متضمن كاوش هاى اين دانشمند در تاريخ ادب جغرافى عرب است كه پيش از اين جز چند فصل پراكنده آن چاپ نشده بود, ولى دست نويس هاى وى وجود داشت; بيشتر كتاب در فواصل 1938 تا 1945 با مشكلاتى كه جنگ جهانى پيش آورده و شهر لنينگراد در محاصره بود به نگارش درآمد, ولى وى آموزش ادب جغرافى عرب را از همان ابتدا (1909) مدنظر داشته و در سفرش به شرق در كنفرانس ها و خطابه هاى (كارلو الفونسونالينو) (مستشرق ايتاليايى) كه بزرگ ترين متخصص در تاريخ نجوم و جغرافى رياضى نزد عرب است شركت مى جست. مؤلف در بازگشت از شرق در دانشگاه پطرسبورگ به خطابه هايى در زمينه زبان و تمدن عرب دست زد كه بيش از همه (نگاه به ادب جغرافى عرب) چشمگير است و موضوع تدريس وى در سال هاى 1935 و 1936 (ادب التاريخ والجغرافيا عند العرب) بوده است.
با ذكر اين سخن, ناشر به علاقه مندى و كوشايى مؤلف در اين زمينه مى پردازد و اين كه چگونه موضوع جغرافى ذهن وى را مشغول داشته و وى را به تفكر و مطالعه وا مى داشته است.
در ادامه, ناشر به روش كار مؤلف و محتويات كتاب اشاره مى كند, اين كه روش كار صرفاً نقل يا نگارش تاريخ علم جغرافى يا تاريخ كشفيات جغرافيايى نزد عرب نبوده, بلكه فلسفه علم جغرافى است.
در پايان ناشر اضافه مى كند كه اين كتاب در زمان اوج علمى مؤلف به نگارش در آمده است و سپس مى نويسد كه وى در اين ميدان يكه تاز به شمار است و كسى با او همانندى ندارد. خلاصه داده هاى كتاب يا آنچه كه با مطالعه كتاب دستگير مى شود چنين است:
1. با كار علمى ارزنده و بى سابقه اى كه مؤلف انجام داده است جايگاه تمدن عرب در تاريخ بشرى و نقشى كه دانش جغرافى عرب در اين ميدان بازى كرده, روشن مى گردد.
2. اين كه ديگر اقطار اسلامى از تمدن هاى آسياى ميانه (تركستان), قفقاز, ايران و تركيه و… چه سهمى در شكوفايى و بلندى اين تمدن داشته و از ميان آنان چه دانشمندان بزرگى در جغرافياى عرب سر برآوردند.
3. ديگر اين كه مؤلف با روش صحيح, دقيق و عميق علمى خود به راستى نشان داده كه مى توان به ماده واقعى دانش جغرافياى تاريخى و مسائل مربوط به آن از علم, آثار و اجناس (نژادشناسى) دست يافت و….
سپس مقدمه اى از مؤلف آمده كه در آن مؤلف مى نويسد: اين كتاب براى پا گرفتن, سال هاى درازى را به خود اختصاص داده و در اصل بر مواد سخنرانى ها و كنفرانس هايى استوار است كه در دانشگاه پطرسبورگ و لنينگراد در فواصل مختلف سال 1910 برگزار گرديد. مؤلف در ادامه به هدف كار خود اشاره مى كند و مى نويسد كه من صرفاً نخواستم به تاريخ جغرافيا به اندازه اى كه كتاب هاى تاريخ ادبيات بيان مى دارند, پرداخته باشم, بلكه اين نوشتار نگاهى جامع به فلسفه دانش جغرافيا از لابه لاى اشعار جاهلى تا زمان ماست, بنابراين هر چيزى كه به گونه اى در اين دانش تأثيرى داشته و نقشى آفريده, بدان توجه شده و در اين مجموعه گرد آمده است و همچنين به تأثيرى كه ادب جغرافياى عربى در شرق و غرب داشته, اشاره شده است.
نويسنده در پايان به زمان تأليف هر يك از فصول كتاب اشاره مى كند و اين كه بخش هايى از آن در هنگام محاصره لنينگراد و در دوره جنگ جهانى به نگارش در آمده است; در اين جا اندوه و غم يا خاطرات تلخ اين دوره از لابه لاى نوشته به روشنى به چشم مى آيد.
پس از اين سه مقدمه, مدخلى در دو بخش آمده است: عرض عام; تاريخ آموزش جغرافى و هدف از آن. در اين بخش مؤلف به جايگاه تمدن عرب و نقش آن در تمدن بشرى توجه مى دهد, اين كه عربان چگونه در دانش هاى گوناگون از فيزيك, رياضى, كيميا, بيولوژى و… برترى يافته و ديگران از اين خرمن بهره گرفته اند و بعد به موضوع جغرافيا وارد مى شود و اهميت آن را در دانش و معرفت انسانى و سهم عرب ها در آن و نيز تأثير آن در دنياى انسانى مى نمايد. در ريشه يابى دانش جغرافياى عربى به ريشه ها و منابع خواسته يا ناخواسته آن هم نگاهى افكنده و از ايران, مصر و بيزانس ياد مى كند. پيدايش اسلام و تأكيد بر دانش آموزى به عنوان عاملى مهم در فراگيرى دانش ها در همين مدخل آمده و نقش تاجرين در اين ميدان, كوچ كردن هاى متعلمين, خراج گيرى و… همه در مقوله بحث داخلند.
مؤلف در اين مدخل با دقت, موارد مؤثر در موضوع مطالعاتى جغرافى را زير نظر مى گيرد, همچون تأثير حج در مطالعات جغرافى مسلمين و كارهاى جغرافيايى عرب ها مثل علم الاصول و الاعراض, علم تقويم البلدان, علم المسالك و الممالك, علم البرود, علم عجائب البلاد و… البته آشنايى با زبان هاى مختلف در اين كار به كمك مؤلف مى شتابد, از زبان هاى مرده تاريخى تا زبان هاى زنده كنونى.
در بخش دوم به تاريخ آموزش اين موضوع در غرب مى پردازد كه اروپاييان از چه زمانى با جغرافياى عرب آشنا شده اند؟ وى مى نويسد: از قرن يازدهم در اسپانيا ترجمه تصنيف هاى عربى در فلك و رياضى به زبان لاتينى آغاز شد و به سرعت اسامى خوارزمى, فرغانى و تبانى نزد همگان شناخته شد و به اين طريق بيشتر اسامى اصلى شرقى معروف گرديد و با اين ترجمه ها, دانش جغرافى فلكى و وصفى سير تطورى خويش را در اروپا آغاز كرد و انديشه عرب در آن نقش بسزايى ايفا كرد. مؤلف در ادامه به سير ترجمه آثار عربى به دست اروپاى مسيحى مى پردازد و برخى از مستشرقان را با ترجمه آنها نام مى برد و با نگاهى نقدى در پايان, هدف از نگارش كتاب را بيان مى كند.
پس از اين مقدمات, اولين فصل كتاب با عنوان (جغرافيا نزد عرب قبل از پيدايش كتاب هاى اوليه جغرافى) آمده است. در اين فصل, نويسنده به نقش عربان در جغرافيا و نيز منابع اطلاعاتى ما از آن اشاره دارد و مى گويد: (اطلاعاتى كه خود عرب ها براى ما حفظ كرده اند اندك و پراكنده است و نيازمند به تجانس بين داده هاست, به ويژه آن كه عربان جنوب در تاريخ شرق قديم, تجارب فراوانى داشته و سرزمين هاى آنان هميشه نقش واسطه تجارى بين هند و افريقاى شرقى از يك طرف و دجله و فرات و امپراتورى روم از سوى ديگر بازى مى كردند و بازرگانان عرب از اين طريق اطلاعات فراوانى به دست آورده اند كه بخشى از آنها را در داده هاى ملوانان محلى همراه در بعضى تصنيفات جهانى كلاسيك قديم مثل (المحطات البارتيه), نوشته (ايزيدوالخركسى) كه در قرن اول ميلادى مى زيست مى توان يافت. وى شايد عربى الاصل باشد. به هر حال, او براى ما توصيفى از راه هاى كاروان ها بين انطاكيه و حدود هند را به جاى گذاشته است. (اورانيوس) و (غلاوكوس) نيز توصيفى از جزيرةالعرب از لحاظ مدنى و قبيله اى كرده اند كه بخش هايى از آن باقى و در دسترس (استطفان بيزانسى) قرار گرفته كه در كتاب معجم جغرافى اش آمده است. علاوه بر اين منابع, كتاب هاى ادبى كه در آن جا پيدا شده و دوره تاريخى و تمدن عربى را منعكس كرده اند نيز در مطالعات كنونى به كار مى آيند).
مؤلف در ادامه به چگونگى بهره گيرى از اشعار و ادب در اين زمينه و اطلاع يابى از آنها اشاره مى كند. كتاب هاى آسمانى مثل قرآن, تورات, انجيل نيز از منابع اين زمينه به شمار آمده اند. بر اين اساس به ديدگاه هاى جغرافياى فلكى و رياضى اعراب پرداخته و تحقيقات عالمانه اى انجام مى دهد. داستان هاى جغرافيايى, تقسيمات طبيعى, نقشه ها, تحقيقات و جستجوگرى ها, راه شناسى ها, نظريات گوناگون در مورد دريا و خشكى و علم الانواء (هواشناسى)… مباحثى است كه در اين فصل آمده است.
فصل دوم, شروع جغرافياى رياضى نزد عرب است و اين كه ريشه جغرافياى علمى نزد عرب به فلكى هاى يونانى برمى گردد و بعد تأثير هندى و ايرانى موجب پر و بال يافتن آن گرديد, همچنين در اين فصل به اين سؤال پاسخ مى گويد كه چرا جغرافياى علمى ابتدائاً در زمان عباسيان يعنى در نيمه دوم قرن هشتم پديدار شد و چرا ايرانيان, اولين مترجمين آن بوده اند با اين كه امويان به تمدن هلنى در انطاكيه و اسكندريه نزديك تر بودند و على القاعده سريان مى بايد نقش واسطه را بازى كند. به هر حال تا آن زمانى كه شكوفايى نجوم ساسانى را مشاهده مى كنيم هنوز نامى از منجم در ميان عرب نيست تا زمان خلافت عباسى و به هنگام بناى بغداد كه طالع بينى منصور به چشم مى خورد. بنابراين, برابر نظر كراتشكوفسكى تا اين زمان هنوز عرب هاى مسلمان از دانش جغرافى بهره اى نداشته اند. سپس او به دانشمندان منجم ايرانى اشاره مى كند كه چگونه در انتقال نجوم به ميان عرب ها نقش آفرينى كرده اند, افرادى مثل نوبخت, ماشاءالله با زيج شاهى, فزارى با كتاب سند هند و… در اين جا مؤلف به دوره ساسانى و شكوفايى علوم در آن و نيز جايگاه علمى جنديشاپور و آمدن هنديان به ايران و تلمذ دانشمندان نزد آنان سخن مى راند. همچنين به بيان اين نكته مى پردازد كه دانش هاى هندى از طريق ايرانيان به عرب منتقل گرديده است و برخى از اصطلاحات رايج فارسى در زبان عرب را دليل بر نقش داشتن ايرانيان مى داند, مثل زيج كه همان يزك پهلوى است. در اين فصل او به كتاب هايى كه به گونه اى به جغرافياى علمى مربوط مى شود و تا دوره اول عباسى پيدا شده اشاره مى كند و در پايان تعريفى از جغرافيا از كتاب كشف الظنون حاجى خليفه ارائه مى كند كه مى گويد: (علم جغرافيا, و هى كلمة يونانيه, بمعنى صورة الارض و يقال جغراويا, بالواو على الاصل و هو علم يتعرف منه احوال الاقاليم السبعة الواقعة فى الربع المسكون من كرة الارض و عروض البلدان الواقعه فيها و اطوالها و عدد مدنها و جبالها و براريها و بحارها و انهارها الى غير ذلك من احوال الربع, كذا فى مفتاح السعاده) و بعد تعريف شيخ داود را در تذكره اش نقل مى كند و… بدين طريق مى كوشد تا تعريف محصلى از آن ارائه كند.
فصل سوم با عنوان جغرافى دانان مكتب يونانى و زيج هاى بزرگ (جغرافيو المدرسة اليونانيه و الزيجات الكبرى) است. در اين فصل نويسنده به انديشه نجومى خوارزمى و كارهاى وى مى پردازد و نكته هاى دقيق و جالبى از نوگرايى فكرى و تأثيرى پذيرى وى از يونان و نيز تأثيرگذارى اش دارد و سپس به كتاب هاى عرب و محتويات بعضى از آنها و تأثير آنها در ادوار بعدى اشاره مى كند و بعد انديشه ها و روش سهراب, يعقوب كندى معاصر خوارزمى و كارهاى او, بتانى و انديشه هايش تا خواجه نصير و شاگردانش و محمود شيرازى, الغ بيك (نواده تيمور), على القوشجى را بررسى مى نمايد.
جغرافى دانان لغوى و سياحان قرن نهم در فصل چهارم آمده است (الجغرافيون اللغويون و رحالوا القرن التاسع). مقصود از اين عنوان, بررسى مطالعات و پژوهش هاى دانشمندان جغرافى دانى است كه از بسط و تبيين واژه اى به شناسايى يافته ها پرداختند و نوشته هاى آنان به كتب الانواء مشهورند همانند نوشته هاى دوسى, ابوحنيفه دينورى, كتاب تقويم قرطبه و… كتاب الاصنام, جمهرة الانساب, كتاب الاقاليم, كتاب البلدان الصغير و كتاب البلدان الكبير, كتاب العجائب, اشتقاق البلدان, كتاب انساب البلدان و… ديگر كتاب هايى كه در اين فصل معرفى و از آنان استفاده شده است. در پايان آورده است كه قرن نهم, گشايش دوره جديدى در تاريخ ادبيات جغرافى عرب است, نه فقط به جهت فراوانى روش هاى تازه بلكه به جهت پيدايى رساله هاى قابل نشر كه به اشكال مختلف به دست ما رسيده است.
تصنيفات عمومى در جغرافياى قرن نهم (المصنفات العامه فى الجغرافيا فى القرن التاسع) عنوان فصل بعدى است. مؤلف در آغاز مى نويسد كه خردادبه اول مؤلفى است كه تصنيفى از ايشان در جغرافياى وصفى به ما رسيده است و در ادامه آورده است: (ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن خردادبه فارسى الاصل و كان جدّه مجوسيا كما هو واضح من الاسم الذى حمله المؤلف و…). بعد از بررسى انديشه وى نويسنده به يعقوبى, بلاذرى, ابن فقيه, ابن رسته تا ابن زولاق و محمد وراق و احمد رازى و همدانى اشاره مى كند. وى همدانى را با كتاب صفة جزيرةالعرب در نوع خود يگانه مى داند.
فصل ششم با عنوان (المسعودى والرحالة الذين زارو الاصقاع الشماليه فى القرن العاشر) است (مسعودى و كوچ كننده هايى كه از سرزمين ها و مناطق شمالى در قرن دهم ديدن كرده اند). وى مى نويسد: قرن دهم از نظر سياسى دوره ازهم پاشى و اضمحلال نهايى خلافت اسلامى است وليكن از جهت ديگر, عصر شكوفايى تمدن عربى يا نهضت اسلامى است; در اين قرن, ادب جغرافى عربى با پيدايش كتاب هاى مهم درباره جغرافياى اقليمى به خلاقيت بالا دست يافت. نماينده بارز اين دوره مسعودى است; وى عربى خالص است و نسبش به صحابى مشهور (ابن مسعود) مى رسد. مسعودى در نوشته هاى خويش از شيوه جديد و بكرى استفاده كرده كه علما و انديشمندان را به تفكر درباره آن كشانده است. بعد از آن از ابن وصيف شاه, ابن فضلان و… تا الاسوانى سخن مى راند. كتاب اخبار النوبة والمقره و عكوه والبجه والنيل از (ابن سليم الاسوانى) را كتابى جالب در زمينه توصيف دقيق نواحى نيل و… مى داند.
از اين دوره مكتب كلاسيك جغرافياى عربى آغاز مى شود. به همين منظور فصل بعدى با همين عنوان آغاز مى شود (المدرسه الكلاسيكيه لجغرافين القرن العاشر) و نمايندگان اين تفكر در اين فصل به بحث و بررسى گرفته مى شوند افرادى چون بلخى, اصطخرى, ابن حوقل و مقدسى. مؤلف كار مقدسى را داراى اسلوبى سنگين و دشوار مى داند, ولى وى را آخرين حلقه سلسله جغرافيدانان بزرگ قرن دهم مى شمارد. همچنين در اين فصل از نقشه هاى جغرافيايى سخن به ميان آورده است.
فصل هشتم به جغرافى دانان ديگر قرن دهم مى پردازد از جيهانى تا خواشير با كتاب هايى كه در اين دوره نوشته شده و نيز روش هاى نويسندگان و ويژگى هاى هر يك از آنها و به ميزان اهميت هر يك, مطالب بيشترى درج شده است. مؤلف در اين فصل از كتاب مجهول المؤلف حدود العالم سخن دارد كه گرديزى مورخ فارسى در بخش جغرافى به آن تكيه كرده است. مجموعه مهم اين عصر, كه در همين فصل به آن اشاره رفته, رسائل اخوان الصفاست كه در آن انديشه ها و نظريات قديمى دنياى كلاسيك يونان و نيز دانشمندان هندى آمده است. به ادعاى نويسنده رسائل اخوان الصفا به سبك آسان و به دور از اصطلاحات غامض به نگارش درآمده و حاوى موضوعات گوناگونى است. كتاب هاى آكام المرجان فى ذكر المداين المشهورة فى كل مكان از (اسحق بن حسين) و المسالك والممالك از (حسن بن احمد مهلبى) و دلائل القبله از (ابوالعباس احمد بن القاص الطبرى) و… در اين فصل بررسى شده اند.
فصل نهم در مورد بيرونى و جغرافى دانان قرن يازدهم در مشرق زمين است, وى مى نويسد: با اين كه نام بيرونى در ادب عربى, در ميدان جغرافيا و سفرنامه ديده مى شود, اما او در واقع يك جغرافى دان نيست بلكه بيشتر رياضيدان و فيزيكدان و در مرحله بعد تاريخ دان است. نويسنده از كتاب هاى مهم بيرونى چون الآثار الباقيه, القانون المسعودى و… ياد مى كند و وى را در عين اين كه متأثر از مكتب يونانى مى داند مدعى است كه از داده هاى تازه جغرافيايى معاصرش بهره گرفته و كتاب هاى او از احساسات قومى ايرانى خالى نيست.
مؤلف به هر حال از ديگر جغرافى دانان اين دوره چون گرديزى, ناصر خسرو, ابن بطلان, محمود كاشغرى و المروزى سخن مى راند. همچنين وى كتاب ديوان لغات الترك (كاشغرى) را از آثار مهم اين دوره مى شمارد كه مناطق ترك نشين و جغرافياى تاريخى آن شهرها را معرفى مى كند و همچنين از نقشه (جهان اسلام) او ياد مى كند كه از اهميت زيادى برخوردار است. دو فصل بعد از جغرافى دانان قرن يازدهم و دوازدهم در مغرب و جغرافى دانان قرن دوازدهم در مشرق سخن دارد و بر آن است كه مغرب و اندلس نقش چندانى در تطور جغرافيا نداشته جز آن كه در رابطه با جغرافياى محلى اطلاعاتى را در اختيار پژوهنده قرار مى دهند, اما در مشرق اسلامى بزرگ ترين تصنيفات جغرافيايى پديد آمده است. در فصل دهم, بحث مفصلى درباره ادريس و روش او ارائه داده و در ادامه از سفرنامه هاى حج هم گفتگوهايى شده است.
فصل يازدهم از (خرقى) آغاز مى شود كه جغرافياى رياضى و وصفى را به هم نزديك كرده است و از كتاب هاى فارسى اين دوره نيز مباحث ارزشمندى ارائه گرديده هرچند به ادعاى مؤلف در اين قرن در مشرق زمين روش هاى جديد با آثار بزرگى ارائه نشده است.
فصل دوازدهم از ياقوت حموى و مؤلفين نيمه اول قرن سيزدهم سخن به ميان آورده است, از عبداللطيف, نباتى, عبدالواحد مراكشى, نابلسى و ابن مجاور. نويسنده مدعى است كه در اين دوره جز ياقوت دانشمند ديگرى درخور ذكر نيست. ياقوت كسى است كه نياز به يك مرجع عمومى را دريافت و با اين كه بخش عظيمى از مواد تحقيقاتى اش در حمله مغولان از ميان رفته اما با كتاب معجم البلدان كه جمع بين جغرافياى نجومى, وصفى, لغوى و سفرنامه هاست نقشى بزرگ در تاريخ اين دانش بازى كرده است. ديگر كتاب هاى ياقوت, المشترك وضعاً والمفترق صقعاً و مراصد الاطلاع على اسماء الامكنة و البقاع است كه در همين حوزه قرار دارند. سپس مؤلف به ديگر شخصيت هاى اين دوره مى پردازد و از حمله تأثيرگذار مغولان مى گويد كه موجب انتقال مراكز علمى و ادبى زبان عربى به شام و غرب گرديد.
فصل سيزدهم كتاب, به نيمه دوم قرن سيزدهم اختصاص دارد و در آن از ابن سعيد زكرياى قزوينى تا جوينى و ابن عبرى و برصوما سخن به ميان مى آورد و مى نويسد: جنگ مغولان حد فاصلى است در تاريخ بخش شرقى از جهان عربى و پس از آن مركزيتِ عالم اسلامى و بغداد از بين رفت, ولى با همه اينها در جهان اسلام دانشمندانى سر برآوردند از آن جمله ياقوت و….
قرن سيزدهم به جهت حمله مغولان به دو دوره متفاوت تقسيم شده است و نوع كار در اين دو زمان از يكديگر متفاوت است كه به تفصيل طى دو فصل دوازده و سيزده آمده است.
فصل چهاردهم از قرن چهاردهم سخن دارد. اين قرن با سهم اندلس و مغرب در تطور ادب جغرافى عرب آغاز شده است با افرادى چون محمد بن رشيد, تجانى صفدى تا حمدالله قزوينى با كتاب نزهة القلوب.
فصل پانزدهم (موسوعات عصر مماليك و اسفار ابن بطوطه) است و چنان كه از عنوان برمى آيد نويسنده به فرهنگ نامه ها و دائرةالمعارف هاى دوره سلاطين مملوكى اشاره مى كند و همچنين به سفرهاى ابن بطوطه كه اطلاعات فراوان جغرافيايى را در خود جاى داده است. اين فصل با الوطواط و نويرى آغاز مى شود به ابن بطوطه ختم مى گردد. در سفرهاى ابن بطوطه به اين نكته مى پردازد كه آيا آنچه را وى در سفرنامه اش ذكر كرده است به راستى خود ديده يا از روى گمانه و تصور منعكس كرده است و در پاسخ مى نويسد كه نمى شود آن همه اطلاعات مثلاً از چين از روى حدس و خيال باشد, بلكه همه آنچه را ابن بطوطه در رحله خويش آورده است نتيجه مشاهده شخصى و به واقع سفر وى بوده است. فصل پايانى كتاب (تاريخ الادب الجغرافى العربى) با عنوان ابن خلدون و جغرافيا در مغرب در دو قرن پانزدهم و شانزدهم آغاز مى شود. در اين فصل نويسنده به آرا و نظريات جغرافيايى ابن خلدون (732ـ 808) اشاره مى كند. به جهت برجستگى شخصيت و نقش (ابن خلدون) ابتدا به زندگى او به طور گذرا نگاهى مى افكند و كارهاى وى را بررسى مى كند و زمينه رشد و نمو فكرى و اجتماعى و سياسى اش را نشان مى دهد. بحث در مورد ابن خلدون و مقدمه وى به درازا كشيده و بمانند ديگر نويسندگان, مؤلف شيفتگى خاصى به ابن خلدون و تفكر وى ابراز مى دارد. پس از ابن خلدون از عبدالباسط و… و نهايتاً از تونسى و مجروتى سخن به ميان مى آورد. با اين مباحث كتاب ارزشمند (تاريخ الادب الجغرافى العربى) به پايان مى رسد. چنان كه از محتويات كتاب به اجمال ديده شد كتاب در نوع خود بى نظير و بسيار بديع و ارزنده است و نويسنده نيز از تبحر و كوشايى بالايى در اين حوزه برخوردار بوده است.
اين كتاب چنان كه گذشت از شانزده فصل تشكيل شده و در پايان هر يك از فصول, حواشى و پى نوشت هاى آن فصل آمده است كه خود ميزان پژوهشگرى و تلاش مؤلف را نشان مى دهد كه از كتاب هاى عربى, فارسى, روسى, انگليسى, ايتاليايى, فرانسوى و… بهره جسته و استفاده كرده است.
در بعضى از صفحات نيز پاورقى هايى از طرف مترجم در توضيح برخى واژه ها و اصطلاحات آمده كه گاه بسيار راه گشا و مفيد است.
گفتنى است اين كتاب به دست مترجم توانا, روانشاد ابوالقاسم پاينده به فارسى برگردانده شد و در سال 1379 آن را انتشارات علمى و فرهنگى با عنوان (تاريخ نوشته هاى جغرافيايى در جهان اسلام) انتشار داد.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست