responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 5

پس از ده سال: شأن حاشيه نويسى
حقيقى محسن

روزنامه سفر خوارزم, محمدعلى غفور, تصحيح: محمدحسن كاووسى عراقى و محمد نادر نصيرى مقدم, وزارت امور خارجه,,تهران, 1373ش.
پيش از اين وقتى كتابى به دست عالمى (يا عالم نمايى) مى افتاد مى كوشيد نكات مبهم متن را در حاشيه صفحه توضيح دهد, منابع مؤلف را شناسانده يا ايرادات او را يادآورى كند. گاه اطلاعاتى چنان بديع در اين حواشى يافت مى شود كه بايد به اطلاع و تيزبينى حاشيه نويس آفرين گفت.
همان گونه كه حاشيه نويسى مى تواند نشانه تيزبينى و دانش حاشيه نويس باشد, همچنين گاه كند ذهنى و كم دانشى او را هم مى تواند نشان دهد. حاشيه نويسى كه كلمات بسيار رايج را شرح مى دهد يا اسامى آشكار و واضح را معرفى مى كند از عمق بى دانشى خود نشان مى دهد و حاشيه نويسى كه متوجه منظور متن نشود و حواشى او مغاير يا بى ارتباط با متن باشد بى سوادى خود را به نمايش مى گذارد.
گويا هنوز ضرورت حاشيه نويسى به درستى معلوم نشده است. عده اى با تصور اين كه با افزودن حاشيه در پاورقى احاطه خود را نشان مى دهند بى جا و بى دليل كلماتى به متن مى افزايند كه كمترين سودى براى خواننده در بر ندارد (اگر ضرر نداشته باشد) و فقط كاغذ سفيدى را سياه مى كنند و البته خرج آن را نيز از خواننده مى گيرند. بگذريم از بعضى حواشى كه موجب تفريح خواننده مى شود و نيشخند يا پوزخندى به همراه دارد و شايد گرانى كتاب خريده شده را براى دمى فراموش كند, اما گاه برانگيزنده خشم خواننده نيز هست. فراموش نمى كنم يكى از نويسندگان و محققان معاصر, در يكى از آثار خود كه تصحيح منظومه اي… مربوط به سقوط دولت صفويه است, اين بيت را آورده:
چنان تندرو خِنگ اضلالشان
كه وامانده شيطان به دنبالشان
نويسنده مورد نظر ما, متوجه معناى كلمهِ خِنگ نشده و شايد شعر معروف رودكى را در دبيرستان نخوانده بود كه:
بوى جوى موليان آيد همى
ياد يار مهربان آيد همى


آب جيحون از نشاط روى دوست
خنگ ما را تا ميان آيد همى
ما كه نمى دانستيم نويسنده متوجه معناى كلمه خنگ نشده است, اما او حاشيه اى در شرح واژه خنگ نوشته كه بد نيست شما هم بخوانيد:
(خنگ در اين جا احتمالاً به معناى ديرفهم, نه لقب شخصى بلكه وصف نوعِ اضلال, به اعتبار اين كه كسى سر از كارشان درنمى آورد; مصرع دوم مزيد اين معناست).

بنابراين حاشيه نويسى يكى از نشانه هاى مهم تسلط يا عدم تسلط بر متن است. نويسندگان و محققانى اند كه متوجه اين موضوع شده و از حاشيه نويسى به بهانه هاى گوناگون طفره مى روند. بعضى هم كه به حاشيه نويسى مى پردازند وقتى كه به واژه يا عبارت مبهم يا مشكلى برمى خورند به راحتى (زيرآبى) مى روند و از حل مشكل مى گريزند. اندكند كسانى كه وقتى از كشف مبهمات متن درمى مانند به عدم آگاهى خود اقرار مى كنند.
اصولاً افزودن هر مطلبى به متن مانند فهرست مطالب, پيشگفتار, مقدمه, حواشى, ضمايم, نقشه, فهرست ها, … بايد به نوعى به خواننده يارى مستقيم رساند. هرگونه انحراف ذهن خواننده از درك متن كتاب يا رساله, نوعى خيانت به اوست.
معمولاً حاشيه نويسى به صورت هاى زير انجام مى گيرد:
ـ حاشيه نويسى خصوصى بر كتاب ديگران (خطى يا چاپى);
ـ حاشيه نويسى بر كتاب و مقاله خود نوشته;
ـ حاشيه نويسى بر تصحيح كتاب يا رساله ديگران.
اگر از حاشيه نويسى گذشتگان, كه در كنار صفحه هاى كتاب ها و رساله هاى خطى سطورى مى نوشتند و گاه چندان هم از روى حساب و كتاب نبود و حاشيه نويسى كسانى كه در گوشه كتاب شخصى خود (و متأسفانه گاه در كنار كتاب ديگران يا كتابخانه ها) چيزهايى مى نويسند بگذريم, نظر اصلى ما با كتاب ها و نوشته هاى منتشر شده اى است كه حاشيه هايى در زير متن (پانوشت) يا در پايان متن (پى نوشت) دارند.
حواشى مفيد و علمى بر نوشته هاى در حال انتشار بايد به صورت هاى زير باشد:
1. توضيح كلمات و عبارات و اصطلاحات ناشناخته و كم شناخته;
2. شناسايى اعلام تاريخى و جغرافيايى ناشناخته و كم شناخته;
3. مستندسازى آيات و روايات و اشعار و امثال;
4. مستندسازى منابع نويسنده;
5. نشان دادن اغلاط املايى و انشايى نويسنده;
6. نشان دادن نسخه بدل ها (در تصحيح انتقادى متون).
افزون بر اين, حاشيه ها مى تواند جاى نظرها و خواسته هاى حاشيه نويس باشد كه ممكن است به صورت هاى زير درآيد:
ـ اظهارنظر اجتهادى درباره نوشته;
ـ نشان دادن تضادها و تناقض هاى نوشته;
ـ نشان دادن اسناد و مدارك نقض كننده يا تأييدكننده نوشته;
ـ دفاع يا حمله بر نويسنده (و نه نوشته);
ـ حاشيه نويسى به قصد تأييد يا نفى نوشته;
ـ حاشيه نويسى به قصد انحراف از درك مشكلات نوشته.
حاشيه نويسى به قصد افزودن حجم كتاب و رساله (و حتى نقشه و جدول و…) هرچه هست, بايد در جهت يارى به خواننده باشد يعنى
1. مستقيماً به متن كتاب و رساله ارتباط داشته باشد;
2. دانستن آن براى خواننده كم اطلاع تر ضرورى باشد;
3. نياوردن آن مشكل ايجاد كند;
4. خواننده علاقه مند به داشتن اطلاعات بيشتر را راهنمايى كند;
5. مستند و مستدل باشد, ارجاعات به منابع ارزشمند و در دسترس همگان باشد;
6. حجم آن با موضوع متناسب باشد و رشته فكرى خواننده را پاره نكند.1
آخرين كتابى كه حاشيه نويسى آن مورد توجه نگارنده قرار گرفت روزنامه سفر خوارزم اثر محمدعلى غفور است كه محمدحسن كاووسى و محمدناصر نصيرى آن را تصحيح كرده اند و انتشارات وزارت امور خارجه آن را به چاپ رسانده است. گويا مصححان يا ناشر در چاپ اين اثر, شتاب بسيار كرده اند چه (در زمانى كه كتاب روزنامه سفر خوارزم براى چاپ آماده مى شد به طور اتفاقى به وجود نسخه ديگرى از اين متن در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى پى برده شد) (ص107 كتاب).
با اين وجود (به علت آن كه نسخه اى براى مقابله وجود نداشت) (ص بيست وشش مقدمه) به همان صورت منتشر شد.
پيش گفتار كتاب به قلم وزير محترم امور خارجه است و سپس مقدمه اى به قلم كوشندگان آمده كه با 31 حاشيه كه در پايان مقدمه آمده مستند شده است. از اشتباهات تاريخى و لغوى مقدمه درمى گذريم و تنها حواشى آن را بررسى مى كنيم:
حاشيه هاى شماره4, 6, 8 و14 به نقل از جلد پنجم دائرةالمعارف اسلام چاپ دوم ليدن EI2 است كه از مقاله خوارزم استفاده شده است. البته خوارزم را در جلد چهارم اين دائرةالمعارف مى توان ديد نه جلد پنجم.
حاشيه شماره چهار كه از EI2 نقل شده, در اصل منقول از معجم البلدان ياقوت حموى است كه گويا در دسترس كوشندگان نبوده است.
حاشيه شماره شش هم از EI2 نقل شده كه البته مطلب متن را تأييد نمى كند; در متن فارسى آمده: (هرودت نيز خوارزم را به همراه پارت, سعديانا و آرئيا, شانزدهمين ساتراپ قلمرو هخامنشى دانسته است) و به EI2 ارجاع داده شده; در EI2 آمده:
Herodotus alludes to what he calss "the plain of the Akes River". i.e. the Oxus as part of the Achaemenid dominionsة"
كه ترجمه آن مى شود: هرودت به آنچه كه او آن را (جلگه رود اكس) يعنى اكسوس [جيحون] مى نامد به عنوان بخشى از سرزمين هاى هخامنشى اشاره دارد.
حاشيه شماره هشت هم از EI2 نقل شده كه باز هم كاملاً مؤيد متن نيست.
حاشيه شماره شانزده استناد به كتاب احسن التقاسيم مقدسى است به نقل از كتاب لسترمج جغرافياى تاريخى سرزمين هاى خلافت شرقى. ظاهراً حتى به ترجمه فارسى احسن التقاسيم نيز دسترسى نداشته اند.
حاشيه شماره هفده معرفى شيخ نجم الدين كبرى به نقل از فرهنگ فارسى محمدمعين, و از آن مى فهميم كه او(خوفى) بوده و نه (خيوقى) (البته اين اشتباه از مرحوم معين است و كوشندگان حاضر نيز نمى دانستند كه اهل خيوه را خيوقى مى گويند) و اين كه او (والى تراش) بوده نه (ولى تراش) (اين اشتباه البته از مرحوم معين نيست).
به موجب حاشيه نوزده (در زمان خانى عرب محمدخان (32ـ1011ق) پايتخت خانات خيوه از اورگنج به شهر خيوه منتقل شد) حال آن كه بنابر مقدمه كوشندگان (با ويرانى اورگنج توسط تيمور در دوره جانشينان وى خيوه كرسى خوارزم گرديد) (ص شانزده).
پس از مقدمه و حواشى آن در صفحه 35 (نمودار سالشمار تاريخ خوارزم) از روى كتابى به صورت رنگى عكس بردارى شده و چاپ شده در حالى كه اصلاً قابل خواندن نيست.
متنِ حروف چينى شده رساله در 43 صفحه آمده كه بعضى جاها غلط خوانده شده, مانند:
ثوب به صورت توپ (ص14و35)
اسيران به صورت اسير از (ص25)
قوم ها به صورت قهى (ص30)
از كشتن به صورت در كشتن (ص33)
بياورد به صورت نياورد (ص33)
خوب نيست به صورت خوبست (ص33)
برويد به صورت بريم (ص36)
پس از متن چاپ شده رساله, حواشى كوشندگان در هفت صفحه و 42 مورد آورده شده كه سپس به آن خواهيم پرداخت. آن گاه متن اصلى كتاب به صورت عكسى چاپ شده كه صفحات 37 و 38 آن دوبار چاپ شده است (ص93و95, 94و96), سپس به دنبال آن فهرست اعلام در هشت صفحه آمده, شامل اسامى افراد, جاى ها, اصطلاحات, مناصب, ايلات … كه البته اعلام پيش گفتار و مقدمه و حواشى مقدمه در اين فهرست نيامده است. در پايان كتاب نقشه اى از شمال خراسان آورده شده كه شش راه از مرو به رود جيحون را نشان مى دهد, ولى مسير سفرنامه نويس ما در آن ديده نمى شود.
اينك بازگرديم به حواشى كتاب حاضر كه به چند گونه ديده مى شود:
1. بعضى حواشى بسيار طويل و بى ربط است, مانند حاشيه يك كه 27سطر درباره زندگى ويليام تامسن آورده شده و دليل اين همه درازنويسى معلوم نيست. در متن زندگى نامه او اغلاط بسيارى راه يافته و هيچ ترتيبى براى تاريخ مشاغل او ديده نمى شود, مثلاً دوازدهم ژوئن 1837 يك بار با هشت ربيع الاول 1253 برابر دانسته شده و يك بار با هشت ربيع الاول 1257. يا ماه ربيع الاول پيش از ماه صفر دانسته شده: (رايزن امور مالى از هشتم ربيع الاول 1257 تا هفتم صفر 1257).
2 . بعضى حواشى تكرارى است, مانند حاشيه دو كه در صفحه شانزده مقدمه هم آمده بود يا حاشيه شش كه دو بار آمده است.
3. بعضى حواشى غلط است, مانند حاشيه هشت كه در مورد آهوان آورده:
(در مورد اين ناحيه مستوفى در نزهة القلوب مى نويسد: شهرچه اى است ميان سمنان و دامغان و قبور بسيارى از صالحين در آن جاست و گندم و ميوه فراوان در آن حاصل مى شود).
جالب است كه در نزهة القلوب درباره آهوان (ص173) فقط آمده: (ازو (سمنان) تا رباط آهوان هفت فرسنگ).
و در همان نزهة القلوب (ص161) درباره بسطام آمده: (شهرى كوچك است و هواى معتدل دارد و از مزارات اكابر مزار سلطان العارفين ابويزيد طيفور بن عيسى سروشان آن جاست, حاصلش ميوه و غله فراوان است).
روشن است كه حاشيه نويسان بسطام را با آهوان اشتباه گرفته اند.
حاشيه نه نيز غلط است, چه دولت آباد در جنوب غربى دامغان است نه در جنوب شرقى.
حاشيه 41 هم كه فوقان را از ولايت كليدر مى داند درست نيست. كليدر در جنوب قوچان واقع است و قوقان مورد بحث كتاب بايد بين بخارا و خيوه باشد چون امير بخارا, پس از تصرف قوقان, قصد خيوه كرد.
4. بعضى حواشى به كرامات اوليا مى ماند, مثلاً در متن آمده: جرشى قلعه خراب و بى آب است (ص7) و در حاشيه آورده اند: جرشى قلعه كه آب شيرينى دارد (ص51).
يا شهرهايى كه ششصد و نهصد كيلومتر انتقال يافته اند (به موقع خواهد آمد).
5. اما بيشترين حواشى, توضيح واضحات است. فرض كنيد كسى بخواهد از تهران به بندرعباس سفر كند و در راه خود از قم, كاشان, يزد, بافق, كرمان و سيرجان نيز بگذرد و بخواهد مسير خود را شرح دهد و بگويد قم شهرى بين تهران و كاشان, كاشان شهرى بين قم و يزد, يزد شهرى بين كاشان و بافق, بافق شهرى بين يزد و كرمان, كرمان شهرى بين بافق و سيرجان, سيرجان شهرى بين كرمان و بندرعباس است. شايد باور نكنيد, به مقايسه اى كه بين متن و حاشيه حاشيه نويسان انجام گرفته بنگريد:
متن: ايوان كيف تا قشلاق خار شش فرسخ
حاشيه: قشلاق خوار از نواحى شش فرسخى ايوان كى كه به نام قشلاق از قراى خوار نيز ناميده مى شود
(البته بايد افزود كه نام جديد قشلاق خوار, گرمسار است)
متن: دولت آباد الى دامغان سه فرسخ
حاشيه: دولت آباد ناحيه اى در جوب شرقى دامغان
(كه البته دولت آباد در جنوب غربى دامغان است)
متن: شاهرود الى ميامن نه فرسخ
حاشيه: ميامن نام يكى از بخش هاى شاهرود
متن: ميان دشت الى عباس آباد پنج فرسخ
حاشيه: ميان دشت ناحيه اى ميان عباس آباد و زيدر
متن: مزينان الى مهر پنج فرسخ
حاشيه: عباس آباد ناحيه اى در نزديكى ميان دشت
حاشيه: مزينان يكى از دهستان هاى سبزوار
متن: سبزوار الى زعفرانى شش فرسخ
زعفرانى: دهى از دهات بادغيس
(ظاهراً مآخذ حاشيه نويسان ما (جغرافياى خراسان, ربع هرات) اثر حافظ ابرو (ص33) بوده است كه چنين اطلاعاتى را به حاشيه نويسان داده و ايشان نيز بى خبر از بعد مسافت ششصد كيلومترى بادغيس و سبزوار, دست به چنين اطلاع رسانى زده اند).
متن: دستجرد الى نيشابور شش فرسخ
حاشيه: دستجرد ناحيه اى در غرب نيشابور
متن: نيشابور الى قدمگاه چهار فرسخ
حاشيه: قدمگاه نام يكى از بخش هاى نيشابور
متن: شريف آباد الى ارض اقدس پنج فرسخ
حاشيه: شريف آباد دهى از دهستان مركزى بخش فريمان شهرستان مشهد
متن: ارض اقدس الى قورقون چهار فرسخ
حاشيه: قورقون قصبه اى در شرق شهر مشهد مقدس
متن: مزدوران غارى دارد… آخر غار را كسى نديده است
حاشيه: در اين دهستان غارى است كه گويند انتهاى آن ديده نشده است
(اين را مى گويند حاشيه نويسى براساس غيب گويى)
متن:مزدوران الى شورلق پنج فرسخ
حاشيه: شورلق: آبادى بين مزدوران و گنبدلى
متن: حوض خان
حاشيه: آب انبارى است واقع در راه خراسان به سرخس
(گويا مقصود, سر راه مرو به سرخس بوده است)
متن: مرو الى (خراب و بى آب است) چارشى قلعه چهار فرسخ
حاشيه: چرشى قلعه از منازل راه خوارزم كه آب شيرينى دارد
(البته حاشيه نويسان منبع اطلاعات خود را ذكر نكرده اند)
متن: تخت سليمان
حاشيه: تخته سليمان
(به نظر مى رسد متن صحيح تر باشد)
متن: هزار اسب الى بشارق سه فرسخ; بشارق الى آستانه سه فرسخ; آستانه الى خيوه دو فرسخ
حاشيه: بشارق در پنج فرسنگى خوقند
(مى بينيم كه نويسنده سفرنامه, خواننده را در بشارق به سه فرسخى هزار اسب و پنج فرسخى خيوه رسانده است و حاشيه نويسان ما به جاى آن كه او را از اين سه فرسخ و پنج فرسخ به بشارق نزديك تر كنند او را به خوقند يعنى نهصد كيلومتر آن سوى خيوه برده اند كه به طى الارض بى شباهت نيست ـ شايد هم مى خواستند مثل حواشى ديگر بنويسند (بشارق در پنج فرسنگى خيوه), اما دست اشتباه نام خوقند را به جاى خيوه نهاد ـ والله اعلم).
جالب است كه كلماتى مثل مهتر, كبش, قم, ايناق, يلنكرك, دُرقون, نفس اسب, دُقمه, امان سيز, شوكت لو, حشمت لو, دره خانه, اُلُولُو از نظر حاشيه نويسان نيازى به توضيح نداشته اند.پي نوشت ها: * نوشته حاضر ده سال پيش نوشته شد اما فرصت چاپ نيافت. اينك بدون آن كه قصد چوب زدن مرده داشته باشم, تنها به دليل آن كه هنوز پس از ده سال كتابى در حد اين كتاب نديده ام, انتشار نوشته را سودمند مى دانم. 1. درباره حاشيه نويسى و انواع آن, مناسب است مراجعه شود به: نشر دانش, سال هشتم, شماره5, ص72ـ83 (حسين معصومى همدانى, در حاشيه).

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 104  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست