responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 101  صفحه : 7

مغنيّه و شرف الدين
مردى عباسعلى


كسانى كه تقسيم جغرافياى صدر اسلام را مى ديدند, هرگز گمان نمى كردند كه روزى اختلاف حجازى, مدنى و كوفي…به اختلافات فكرى و فرقه اى تبديل شود; اگر چه در صدر اسلام بين مسلمانان چندين جنگ خانماسوز اتفاق افتاد, ولى هيچ يك از آنها بر اساس اختلافات فرقه اى و مذهبى نبود. آن جنگها يا به جهت تمرد و خروج عليه خلافت و خليفه اسلامى بود, مثل جنگ نهروان (خوارج). يا به جهت اصلاح حكمران مسلمانان كه از حدود الهى خارج شده بود انجام گرفته, مثل واقعه جانسوز كربلا.
اما از آن زمان كه فلسفه يونانى به جامعه اسلامى راه يافت و دنيا طلبانِ به ظاهر مسلمان دريافتند كه مى توان با آن بر اسب مراد سوار شد, آن را گرفته و چون گوساله سامرى در ميان امت اسلامى به گردش در آوردند و با آن به ايجاد تفرقه و اختلاف بين مسلمانان دست يازيدند, كار به جايى رسيد كه يك روز كسانى را به جهت اعتقاد به خلق قرآن به سياهچال انداختند و روز ديگر به جهت عدم اعتقاد به آن, مسلمانان را به شلاق بستند; اگر چه در ميان مسلمانان روشنگرانى بودند كه مصالح و مفاسد مردم را مى شناختند و مردم را از وارد شدن در اين اختلافات بر حذر مى داشتند ولى افسوس كه آنان توسط سردمداران زر و تزوير و نادانان عالم نما به حاشيه رانده شده بودند.
هر روز كه بر عمر تاريخ افزوده شد اختلافات فرقه اى نيز گسترده تر گشت و دامنه آتش اختلافات جان را عده اى سوزاند, يكى را به جرم رافضى بودن كشتند, آن ديگرى را به جرم معتزلى و….
شروع كردند به رد همديگر, و بر عليه يكديگر كتاب نوشتند, چنان به جان هم افتادند كه متون مقدس را نيز به اين ننگ آلودند. گويى كه در اين كره خاكى فقط مسلمانان زندگى مى كردند و هيچ ملت ديگرى نبود كه مسلمانان با آنان به ستيزه و مناظره برآيند.1
اختلافات فرقه اى و مذهبى به مرزهاى سياسى كشيده شد و امپراطوران مسلمان به بهانه هاى دينى به جان هم افتادند, آتش اين اختلافات زمانى شعله ورتر گشت كه اروپا خود را در معرض سقوط ديد و با بهره جستن از اختلافات مذهبى ميان امپراطوران مسلمان, از خطر سقوط رهايى جست, چرا كه مسلمانان به جاى فتح اروپا در دشت چالدران و ديگر مرزهاى ايران و عثمانى, دمار از روزگار يكديگر در مى آوردند. در بين امپراطوران مسلمان ـ تا آن جايى كه من اطلاع دارم ـ نادر شاه افشار در صدد حل اختلاف برآمد ولى مورد قبول طرف عثمانى قرار نگرفت و جنگ خونين ديگري….
عاقبت از دو امپراطور بزرگ اسلامى دهها كشور كوچك برجاى ماند كه هيچ دويِ از آنان باهم يك دل نبودند. اموال مسلمانان به غارت رفت, به ناموسشان تجاوز شد و خود بردگانى شدند در خدمت اربابان به ظاهر متمدن كه نوادگان وحشيانى بيش نبودند. مسلمانان هيچ از خود نداشتند و صداى تك فريادهاى خسته و نالان امثال سيد جمال ها را خود مسلمانان خفه مى كردند.
در اين ميان مردانى به پا خاستند تا با ايجاد نهضتى, اين زخم كهنه را درمانى نهند و اختلافات را از بين برده, شكوه و عظمت از دست رفته باز گردانند.
مصلح كبير سيد عبد الحسين شرف الدين(ره) يكى از اين مردان بود, او تنها راه نجات مسلمانان را, از اين وضعيت نابسامان, تنها در (وحدت اسلامى) يافت. روح اصلاح طلب و پر خروش او ـ كه همواره به بازگرداندن مجد اسلام و عزّت مسلمين مى انديشيد ـ از نخستين روزگار اقدامات اجتماعى و دينى خويش, درصدد بر آمد تا جامعه بزرگ اسلام را به مبانى صحيح اتحاد اسلامى فراخواند. او در اين باره كتاب الفصول المهمه را نوشت و در ضمن فصول مهم اين كتاب, حقايق بسيارى كه براى آگاهانيدن مسلمانان اهل سنت و شيعه سودمند و لازم است گرد آورد و با بيان روشن و صميمى و بليغ عرضه داشت. او در سرآغاز كتاب نوشت:
تنها و تنها با (وحدت اسلامى) است كه اقدامات عمرانى هماهنگ مى گردد, وسايل ترقى فراهم مى شود روح تمدن جلوه مى كند, فروغ آسايش در آفاق زندگى مى تابد و يوغ بردگى از گردن همه برداشته مى شود.
آرى, هنگامى كه (وحدت اسلامى) پيدا شد, و عزمها متحد گشت و دلها باهم پيوند يافت, و تصميمها يكى شد, مى توان در راه اعتلاى امت اسلامى قيام كرد و مسلمانان را در جهان به مقامى كه بايد برسند رسانيد….
ليكن اگر امت اسلام به صورت كنونى باقى مانند, يعنى گروههايى باشند پراكنده و ملتهايى باهم دشمن, همه سرگرم كارهاى بيهوده, و غافل از مصالح عاليه, و مانند بوته هاى خشك بيابانى, در مسير بادهاى توفنده قرار گرفته, و هر يك به گوشه اى افتاده, چنين قومى همواره اسير ذلّتند و بى سامانى, تابدانجا كه هر كس رسد در آنان طمع بندد و هر جهانخوارى آنان را طعمه خويش خواهد, و هر تير اندازى آنان را آماج سازد و هر تازه به قدرت رسيده اى از آنان باج طلبد, قومى, در سرزمينهاى ذلت و مذلت و فقر ساكن, و در چنگال بدبختى و مرگ و مصيبت گرفتار, نه از سازمانهاى تبليغى درست برخوردار, و نه از قدرتهاى مركزى معتبرى كه پناهشان باشد بهره مند, چه سرنوشتى خواهند داشت و چه عزتى؟….
پس اى مسلمانان! از تفرقه حذر كنيد! اى مسلمانان! از جدايى و اختلاف حذر كنيد! حذر كنيد! حذر كنيد!2
يكى ديگر از اين مصلحين اجتماعى و مناديان وحدت اسلامى شيخ محمد جواد مغنيّه(ره) بود. دوره حيات وى به زندگى آية الله عبد الحسين شرف الدين همانندى بسيار داشت. او نيز در انديشه وحدت اسلامى و نجات مسلمانان از سلطه استعمارگران بود. و از اينكه مسلمانان چنين پراكنده و متفرق اند زبان به شكوه مى گشود.
او عقيده داشت كه علت اصلى اختلاف شيعه و سنى, عدم شناخت صحيح اهل تسنن از اعتقادات شيعه مى باشد, وى رفتار سنيان با شيعيان را از جاده انصاف خارج مى دانست و آن را نمى پسنديد, او مى گفت:
رفتار پيروان مذاهب اربعه با شيعيان, شيوه بى انصافى است; چرا كه آنان در برخورد با خوارج, آنان را مخطى و معذور مى دانند و حال آنكه به طائفه اى كه ايمان به خدا و پيامبر و قيامت دارند و اصول و فروع خود را از كتاب و سنت مى گيرند و لا اله الا الله و محمد رسول الله مى گويند, نسبت كفر داده و اينان را كافر مى دانند.3
به اين باور بود كه اگر مسلمانان به دستور صريح قرآن گردن نهند, اختلاف و تفرقه از بين خواهد رفت. او گويد:
قرآن سه اصل ايمان به خدا, پيامبر و قيامت را براى برادرى كافى مى داند و اختلاف مذاهب و فرقه ها موجب تفرقه و جدايى نيست, با توجه به آيه شريفه فان تابوا و اقامو الصلوة و اتوالزكوة فاخوانكم فى الدين, مسلمانان برادارن دينى همديگر هستند و با تعبد به اين اصول سه گانه, جامعه دينى بين مسلمين تحقق مى يابد و اگر كسى وارد آن شد, مسلمان است, خواه غربى باشد و خواه شرقى, عرب يا عجم, سنى يا شيعه باشد. و اگر كسى بين دو نفر از اعضاى اين جامعه جدايى افكند و بينشان مانعى بياورد, از شيطان پيروى كرده و راه قرآن را بسته است.
و معناى تقريب مذاهب اسلامى اعلان حقيقتى است كه قرآن به آن سخن گفته است. 4
تلاش او اين بود كه به سنيان بفهماند, اختلاف آنان با شيعيان مثل اختلاف مذاهب اربعه با يكديگر است, و براى اثبات اين حقيقت, كتاب الفقه على المذاهب الخمسه را تأليف كرد. و اعلان داشت كه شيعه هيچ گاه به اختلافى دامن نمى زند كه موجب تفرقه و به ضرر اسلام باشد, همان طور كه امام على(ع) اين كار را نكرد.5
او با ستايش از عالمانى چون شيخ شلتوت, شيخ ابو زهره و شيخ مدنى به نقد كسانى پرداخت كه با تعصب كوركورانه به شيعيان نسبت كفر مى دادند.6 او مى گفت:
اگر تعصبى داريم بايد به دين داشته باشيم كه دين ما همانا اسلام است; زيرا تعصب به مذهب, تعصب به فرد خاصى از دين است و متعصب به مذهب, متعصب به دين نيست و هيچ مبدأى ندارد.
تعصب به اسلام بدين معنى است كه ولع شديد به تعاليم آن, احترام به شعائر آن و دعوت به آن با سخنان نيكو و پسنديده داشته باشيم. به دين اسلام تعصب داشته باشيم تا روح الفت و برادرى بين همه مسلمانان گسترش يابد.7
او كسانى را كه بين وحدت اسلامى و وحدت عرب فرق مى گذاشتند به باد انتقاد مى گرفت, و بيان مى داشت كه عرب و مسلمين اهداف مشترك و آرزوهاى يكسان دارند, تاريخ و مقدّسات آنان يكى است, نمونه اش حفظ فلسطين است كه تمام مسلمانان از بذل مال و جان دريغ نمى كنند.8
همكارى 14 ساله با مجله رسالة الإسلام و ارتباط با ديگر علماى مسلمان و نگاشتن دهها مقاله, همه در جهت شناساندن صحيح شيعه به ديگر فرق اسلامى و دعوت به (وحدت اسلامى) بوده است.
يكى ديگر از خصوصيات مشترك شيخ محمد جواد مغنيّه و آية الله سيد عبد الحسين شرف الدين(ره) مبارزه با استعمار و استعمارگران است.
مغنيّه, اسرائيل را ساخته دست آمريكا مى دانست و آمريكا را بزرگ ترين دشمن اسلامى معرفى مى كرد. مبارزات او سفارت آمريكا را وادار كرد تا به هر نحوى, مغنيّه را از مبارزه باز دارد. وقتى از او خواستند به ديدار سفير آمريكا در لبنان برود, جواب داد:
…آمريكا سخت ترين دشمن اسلام و امّت عربى است. آمريكا, اسرائيل را به وجود آورد, و دست به قتل فلسطينيان زد و آنان را از سرزمينشان بيرون راند و با خون فرزندانمان زمين فلسطين را رنگين كرد. برادران ما به وسيله اسلحه هايى كشته مى شوند كه آمريكا به اسرائيل داده است…با همه اينها, مرا دعوت مى كنيد كه به ديدار ناوگان ششم بروم…. 9
اين شجاعت مغنيّه از ديد روزنامه ها مخفى نماند و روزنامه محرر از حركت او با عنوان (هذا عربى عزيز) تقدير كرد.10
مغنيّه علما را براى مبارزه با استعمار به كمك طلبيد و از آنها خواست تا حكم واقعى اسلام را براى مبارزه با استعمارگران صادر كنند, ولى به نداى او جوابى داده نشد. او گويد:
بعد از جنگ چهارم اعراب و اسرائيل, عربها به آمريكا نفت نفروختند و نفت بسيار گران شد. ما هم خدا را شكر كرديم; ولى مدتى بعد, دوباره معامله نفت شروع شد. اين حقيقت را همه مى دانيم كه آمريكا و اسرائيل, سلاطين ستمگرى هستند و بر اين مطلب, ظلم آمريكا در ويتنام و…گواه هستند. با همه اينها, اموال عرب (نفت) بدون اينكه خود بخواهند سلاحى مى شود عليه تمام ملتهاى مستضعف.
آن گونه كه من احساس مى كنم, بعضى از فقيهان گوش خود را مى بندند تا صداى مرا نشنوند! به گمان آنان, من حرف اشتباهى مى زنم, ولى مگر آنان در فقه تدريس نمى كنند كه فروش سلاح به دشمن حرام است؟ تقويت دشمن ـ به هر نحو ـ كه بتواند انواع سلاح و هر چه كه احتياج دارد را بخرد, صد در صد حرام است. و اگر اموال عرب (نفت) نباشد و آن را به آمريكا ندهد, هيچ وقت آمريكا نمى تواند به اسرائيل مساعدت مالى و نظامى بكند….11
وى بارها فرياد زد: (چه ننگى بالاتر از اين, كه مسلمانان و اعراب, در مسأله اسرائيل اين چنين بى خاصيت و بى تفاوت شده اند؟).
او در كنار مبارزات سياسى, از تهاجم فرهنگى غافل نبود. كتاب الله والعقل را در رد كتاب الله والانسان نوشته مصطفى محمود نوشت. و نيز مقالات فراوانى در رد مادّيگرى و…دارد.
مسأله فلسطين يكى از دغدغه هاى اصلى شيخ محمد جواد مغنيّه بود.
مرحوم شرف الدين خود را (اقل ّ خدمة الدين الاسلامى و سدنة المذهب الامامى) مى دانست.12 مغنيّه نيز چون او گريزان از شهرت بود و از القاب كراهت داشت و آن را نمى پسنديد.13
افزون بر اين, دوره زندگى اين دو عالم و مصلح بزرگ, كه هر دو از جبل عامل هستند, بسيار شبيه هم بوده است. هر دو دوره خردسالى خود را در نجف گذرانده اند و براى مدتى كوتاه به جبل عاملِ لبنان رفته و دوباره براى تحصيل به نجف برگشته اند و از حوزه نجف اجازات اجتهاد گرفته اند, هر دو اهل قلم و داراى دقت نظر بوده و توانسته اند كتابهاى گرانسنگ و آثار قيمه به وجود بياورند الا اينكه بسيارى از كتابهاى چاپ نشده شرف الدين در آتش سوزى خانه اش از ميان رفته است. سفرهاى آنان به ديگر بلاد اسلامى و گفت وگو و گاهى مناظره آنان با علماى گروههاى مخالف جذاب و آموزنده است;14 زيرا هر دو با زبانى شيرين و نيكو به حق دعوت مى كردند.
به جهت همانندى در افكار و آثار اين دو مصلح بزرگ اجتماعى, گزيده اى از شرح حال مرحوم مغنيّه عرضه مى شود و اميد است كه بعد از كنگره شرف الدين ; بزرگداشتى نيز براى ديگر عالمان كوشاى وحدت اسلامى, بزرگانى چون شيخ محمد جواد مغنيّه, محمد جواد بلاغى و محمد حسين كاشف الغطا(ره) برگزار شود. كودكي15
محمد جواد مغنيّه16, فرزند شيخ محمود در سال 1322ق در روستاى (طيردبا)ى لبنان به دنيا آمد. محمد جواد هنوز چهار بهار را نديده بود كه مادرش را از دست داد. پدرش پس از مرگ همسرش كه از سلاله پاك سادات بود, لبنان را به قصد عراق ترك كرد و محمد جواد در نجف, خط و حساب و زبان فارسى ر آموخت.
شيخ محمود كه از علماى معروف لبنان بود, بعد از چهار سال اقامت در نجف, به دعوت مردم منطقه عباسيه, به جبل عامل بازگشت. مردم عباسيه استقبال گرمى از وى نمودند و در ساختن خانه به او كمك كردند. پدر محمد جواد براى تكميل سقف خانه از زرگرى پول گرفت و خانه را گرو گذاشت, اما اجل مهلت بازپرداخت وام را به آن بزرگوار نداد. او در سال 1334ق به ديدار حق شتافت. چون زرگر خانه را تصرف كرده بود, محمد جواد همراه برادر كوچك خود به (طيردبا) بازگشت. و برادر بزرگش, شيخ عبد الكريم سرپرستى آنان را به عهده گرفت. با كوچ شيخ عبد الكريم به نجف, روزهاى سخت محمد جواد آغاز گرديد; روزهايى كه در شبهاى سرد آن هيچ روانداز و زير اندازى نداشت و غذايش فقط نخود و فندق بود, و گاه سه روز مى گذشت و چيزى براى خوردن پيدا نمى كرد و چون بقالها مى دانستند كه او از پرداخت دين عاجز است چيزى به او نسيه نمى دادند. شبهاى زمستان سخت ترين لحظات عمر محمد جواد بود. تنها پناهگاهش در آن شبها خانه قديمى پدرش بود كه نه فرش نرمى داشت و نه آتش گرمى, او براى فرار از سرما كه چون غولى حمله مى كرد چمباتمه زده و زانوانش را در بغل مى گرفت و سرش را به روى ساعد مى گذاشت و خودش را چنان مى فشرد كه توانايى حركت از او گرفته مى شد, بلكه از شدت سرما كاسته شود و شب چون بادى بگذرد, روماتيسمى كه 27 سال انيس وى بود, حاصل اين شبها بود تا اينكه در سال 1946م در فلسطين از اين بيمارى نجات يافت. 17
محمد جواد از همان كودكى تلاش كرد, روى پاى خود بايستد. جوانان روستا براى كار به بيروت مى رفتند و هر كس به فراخور حال خويش به كارى مشغول مى شد. مغنيّه نيز عازم بيروت شد; ولى چون جثه اى كوچك داشت و از انجام كارهاى سنگين عاجز بود, دوستانش به او پيشنهاد كردند تا به كارهاى سبكى مثل كتابفروشى بپردازد. او نيز مدتى به دستفروشى پرداخت. تحصيل
محمد جواد بى سوادها را به آدمهاى كر و لال تشبيه مى كرد و دوست داشت چون پدرانش به دنبال علم برود و عالم شود, او تصميم گرفت براى تحقق اين آرزو به نجف برود. بدهى مالياتى زمينهاى پدرش, سبب شد تا به او جواز خروج از لبنان را ندهند. اما او بدون جواز به راه افتاد و به كمك راننده نيكوكاري18 وارد عراق شد و به خانه برادرش در نجف رفت.
در نجف نزد سيد محمد سعيد فضل الله19 منطق, مطوّل و مقدارى از اصول را خواند. او محمد جواد را بسيار دوست مى داشت و هنگامى كه به او درس مى گفت هيچ نكته اى را فرو گذار نمى كرد و تا زمانى كه مطمئن نمى شد محمد جواد درس را كامل فهميده است, درس بعدى را شروع نمى كرد.
مغنيّه جلد دوم كفاية الاصول و قسمتى از مكاسب را نزد آية الله خوئى خواند. نيز آن كتاب را دوباره نزد مرحوم شيخ محمد حسين كربلائى خواند.
ساليانى در درس برادر بزرگش شيخ عبد الكريم مغنيّه20 شركت داشت. نيز حدود شش سال نزد مرحوم سيد حسين حمّامي21 شاگردى كرد.
او به درس خيلى اهميت مى داد, روزى يك درس مى گرفت و به ندرت دو درس مى رفت, بعضى كتابها را دوباره مى خواند. اگر درسى را نفهميده بود درس جديد نمى گرفت و آن قدر ذهنش را مشغول آن مسأله علمى مى كرد تا مطلب برايش واضح و آشكار شود. سخت ترين چيز براى او گرفتن درس جديد بود بدون آن كه درس قبل را فهميده باشد. هر درسى را كه مى آموخت مى نوشت. در روزهاى تعطيل (پنجشنبه, جمعه, اعياد, وفيات, ماه مبارك رمضان و محرم الحرام) به كتابخانه مى رفت و هر چه مى توانست كتاب مى خواند. بازگشت به لبنان
محمد جواد پس از مرگ برادرش, نجف را به سوى (معركه) (يكى از روستاهاى جبل عامل) ترك گفت. مردم از او استقبال گرمى نمودند و تقاضا كردند كه به جاى برادرش منصب امامت جماعت آنجا را به عهده بگيرد. مغنيّه نيز قبول نمود و در كنار اقامه نماز جماعت, به تدريس قرآن و معارف پرداخت. متأسفانه درسهاى مغنيّه زود تعطيل شد; چون افرادى كه پذيرفته بودند اجاره محل درس مغنيّه را بپردازند از پرداخت بهاى اجاره خوددارى كردند. او در اين منطقه از دو مسأله بسيار رنج مى برد: 1. نبودن كتاب و مجله در روستاى معركه; 2. نادانى مردم.
مردم روستاى معركه وقتى فقر مغنيّه را ديدند, دلشان به حال او سوخت و تصميم گرفتند به او كمك كنند. شخصى كيسه اى به دوش و توبره اى به دست به راه افتاد و از ساكنين روستا, آرد, ذرت و…براى مغنيّه جمع كرد. بعد از جمع شدن مقدارى مواد خوراكى, آن را با خوشحالى به منزل مغنيّه بردند. ولى وقتى ايشان جريان را فهميد, از آنها عذر خواسته و هديه شان را رد كرد.
اين توهين بر مغنيّه گران آمد باعث شد تا آنجا را ترك گويد و شعرى در عرفان با مطلع زير به چاپ رساند:
ان الذى عنده دين و معرفة
لا يستخف باهل العلم و الدين

مغنيّه بعد از دو سال و نيم اقامت در معركه, در سال 1358ق آنجا را به قصد روستاى (طيرحرفا) ترك گفت. مغنيّه در طير حرفا به كشاورزى پرداخت و اندكى به وضعيت نابسامان اقتصادى خود, سامان بخشيد. مغنيّه براى اينكه بتواند از اوقات بهتر استفاده كند به وادى السروه (محلى در جنوب طير حرفا) مى رفت. آنجا بيشه زارى بود كه از راهى سنگلاخى مى گذشت. تپه اى به ارتفاع حدود صد متر را درختان احاطه كرده بودند. ساكت بود و جز نواى پرندگان چيزى به گوش نمى رسيد. مغنيّه آنجا را اتاق مطالعه نام نهاد. قلم, كاغذ, كتاب و قورى چاى تنها همراهان او بودند. مغنيّه در آنجا توانست كتابهاى نيچه, شوپنهاور, ولز, تولستوى, عقاد, طه حسين و توفيق الحكيم را مطالعه كند, اما از ميان اينان تولستوى را به خاطر ايمان به انسان و جهاد به خاطر دوستى همه انسانها و تساوى حقوق سپيد و سياه دوست مى داشت. او علاوه بر مطالعه, به نوشتن كتاب نيز مى پرداخت; از آثار او كه در اين محل به نگارش درآمده, مى توان به كميت و دعبل, الوضع الحاضر فى جبل عامل و تضحيه, اشاره كرد.
او حدود ده سال در طير حرفا به مطالعه و نوشتن پرداخت و در سال 1367ق به بيروت رفت. منصب قضاوت در بيروت
شيخ محمد جواد در سال 1367ق قاضى شد و سال بعد, مشاور دادگاه عالى شيعيان و از سال 1370 تا 1375 رئيس دادگاه شيعيان لبنان شد. بعد از اينكه از رياست عزل شد, تا سال 1378ق به عنوان مشاور باقى ماند. او مدتى كه در دادگاه بود, سعى كرد به عدالت رفتار كند. مثلا در سال 1376ق وزير كشاورزى وقت (كاظم الخليل) به او گفت: خواسته مرا انجام بده تا در رياست ابقا شوى. مغنيّه جواب داد: ثابت ماندن دينم مهم است; كرسى ّ رياست, سايه اى رفتنى است.
افزون بر امور قضاوت, او اصلاحات مفيدى در قانون قضايى دادگاه به وجود آورد كه موارد زير از آن جمله اند:
1. قاضى دادگاه شيعيان برخلاف قضات ديگر مذاهب و اديان بدون امتحان و از طريق معرفى نامه شخصيتهاى معروف انتخاب مى شد. افرادى كه صلاحيت علمى نداشتند, از طريق نفوذ بعضى از شخصيتهاى بلند پايه و معرفى نامه از علماى نجف, منصب قضاوت را عهده دار مى شدند. شيخ محمد جواد با تلاش فراوان قانونى را وضع كرد كه بر اساس آن, قاضى شيعه بايد داراى دو شرط باشد:
الف) درسخوانده حوزه علميه نجف باشد;
ب) مانند قضات اهل تسنن از طريق امتحان ورودى انتخاب شود.
او بدين ترتيب, دست افرادى را از قضاوت كوتاه كرد كه صلاحيت علمى نداشتند.
2. ماده 240 دادگاههاى لبنان تصريح داشت كه نقل و انتقال و تعيين و ارتقاى رتبه قضات وقتى صحيح است كه شوراى عالى دادگاه آن را تصويب كند. بيشتر اعضاى اين شورا, سنى بودند و در سرنوشت قضات شيعه دخالت مى كردند. مغنيّه با زحمت فراوان, آن قانون را به اين صورت تعديل نمود: نظريه اكثريت شوراى عالى نسبت به قضات شيعيان وقتى به تصويب مى رسد كه يكى از آنان شيعه بوده و موافق آن مسأله باشد و در غير اين صورت, قابل اجرا نخواهد بود. عزل از رياست!
هميشه در جامعه كسانى هستند كه احكام حق را برنمى تابند و اگر داراى نفوذ و قدرتى باشند از آن در جهت منافع خويش سود مى جويند. شيخ محمد جواد در جامعه اى زندگى مى كرد كه تعداد اين اشخاص كم نبود و بارها سعى كردند با تطميع مغنيّه, احكام آن گونه صادر شود كه آنان مى خواهند. شيخ محمد جواد هيچ گاه حاضر نشد حق را زير پا گذارد و حكمى به ناحق صادر كند. همين مسأله باعث عزل شيخ از رياست دادگاه گرديد. براى عزل شيخ محمد جواد از رياست, دست به هر ترفندى زدند, حتى نسبت كمونيستى به او دادند.22
موضوع آخرين پرونده اى كه باعث عزل مغنيّه از رياست شد اين بود: شخصى هجرت كرده و در محل ديگر زنى گرفته و از او صاحب پسرى شده بود. بعد از مرگش خانواده زن در اموال مرد تصرف كرده و پسر را از ارث محروم كردند. پدر بزرگ پسر كه پيرمردى فقير بود شكايت به دادگاه برد. ولى گردش اين پرونده به كندى صورت مى گرفت, تا اينكه در زمان رياست مغنيّه, اين پرونده بار ديگر به جريان افتاد. على رغم دخالت كاظم خليل (وزير وقت كشاورزى) مغنيّه حكم به حق داد و حاضر نشد پسر يتيمى را از ارث محروم كند. و اين باعث شد كاظم خليل به كمك عادل عيران23 (رئيس مجلس وكلاى شيعه) شيخ محمد جواد را از رياست عزل كنند. تأليف كتب 24
بعد از عزل از رياست, شيخ محمد جواد مغنيّه دست به تأليف كتب زد. او دست به قلم برد و آثار گرانسنگى از خود به يادگار گذاشت. در ابتدا, شروع به تأليف كتاب جيبى و كوچك كرد, از جمله (الله والعقل), (النبوة والعقل) و…كه بيشتر آنها در مجموعه عقليات اسلامى گرد آمده است.
وقتى از او پرسيدند: چرا شما كتابهاى قطور و گران قيمت را رها كرده, به كتابهاى جيبى و كوچك پرداخته ايد؟ جواب داد: روزى از خيابانهاى بيروت عبور مى كردم. ديدم جوانى در همان حالى كه با يك دست ساندويچ مى خورد, با دست ديگر يك كتاب جيبى گرفته و مشغول خواندن است. اگر كتاب بزرگ بود اينطور قابل استفاده نبود.25
سپس دست به تأليف كتابهاى مفصل تر و بزرگ تر زد و الشيعة والتشيع, معالم الفلسفة الاسلاميه, الفقه على مذاهب الخمسه, فقه الامام جعفر الصادق…را نگاشت.
در مرحله سوم او توانست بزرگ ترين اثر خود يعنى تفسير الكاشف را پديد آورد; نيز او بعدها فى ظلال نهج البلاغه, فى ظلال الصحيفة السجادية و…را به رشته تحرير درآورد.
او خيلى پركار بود و براى استراحت گاهى به 4 ساعت خواب اكتفا مى كرد و گاهى نوشتن چنان مشغولش مى كرد كه تا 48 ساعت نمى خوابيد.26
اثر ارزشمند مغنيّه, فقه الامام الصادق در سال 1385ق جايزه اى به مقدار پنج هزار ليره گرفت كه در نوع خود بى نظير بود.27 مغنيّه و شيخ شلتوت
سابقه آشنايى مغنيّه با شيخ الازهر, شلتوب به سال 1368ق بر مى گردد. شيخ شلتوت از بانيان (دار التقريب بين المذاهب) و از مناديان وحدت اسلامى به شمار مى رود. محبوبيت او در بين علماى شيعه به سبب صدور فتواى او بر (جواز عمل به فقه شيعه) است. نامه هاى زيادى بين آنان رد و بدل شد. مغنيّه در سال 1382ق در مصر, با شيخ شلتوت ملاقات كرد. او در شرح ديدارش مى نويسد:
به خانه شلتوت رفتم. از من استقبال كرد و خوش آمد گفت. وقتى سخن از شيعه به ميان آمد او گفت: شيعيان, الازهر را تأسيس كردند و مدت كوتاهى علوم و مذهب تشيع در الازهر تدريس مى شد, تا اينكه به پادارندگان اين مذهب از آن اعراض كردند و الازهر را از نور خيره كننده و فوائد آن محروم كردند.
من به او گفتم: علماى شيعه شما را محترم مى شمارند, چون ارزش خدمات شما را به دين مى دانند و جرأت شما را در بيان حق و عدل كه از ملامت هيچ كس نمى هراسيد, مى ستايند. و به او گفتم: شيعيان خلافت بعد از پيغمبر را حق امام على مى دانند, ولى عقيده دارند كه نبايد به اختلافى دامن زد كه موجب تفرقه و ضرر به اسلام باشد. همان طور كه امام على(ع) با خليفه اوّل رفتار كرد.
شيخ شلتوب به حاضران در جلسه گفت: سنيان اين حقيقت را نمى دانند. 28 هجرت به قم
مغنيّه در طول عمر خود به كشورهاى مختلف سفر كرد, كه مى توان به سفر او به سوريه در سال 1379ق و ديدار با شيخ ابو زهره, مسافرت به مصر و ايران در سال 1382ق, سفر به بحرين در سال 1385ق و ديدار از عربستان در سال 1383ق29 براى اداى فريضه حج اشاره كرد. همه اين سفرها قبل از نگارش تفسير الكاشف بود. او مى نويسد:
بعد از اينكه تفسير كاشف را نوشتم, با خودم گفتم, ديگر, دست به قلم نخواهم زد. از اين به بعد, راحت زندگى مى كنم و به سياحت مى پردازم. دوستى كه احوال مرا مى دانست, گفت: محال است قلم را زمين بگذارى, نوشتن از آنجايى كه نمى دانى به سراغت خواهد آمد.
به مصر رفتم و مدتى در شهر (اسوان) گذراندم. چند روزى در حوالى شهر قاهره بودم. به اين فكر بودم كه تا آخر عمر در مصر بمانم. اما اوضاع جنگى مصر و اسرائيل مرا بر آن داشت كه به وطن خود باز گردم. نمى دانستم عمرى را كه روز به روز كوتاه تر مى شود چگونه بگذرانم; تا اينكه از طرف مرجع دينى آية الله شريعتمدارى براى تدريس در دارالتبليغ دعوت شدم. دو دل بودم و نمى توانستم دعوت را قبول يا رد كنم. بيش از يك ماه با خود كلنجار رفتم. بالاخره استخاره گرفتم, اين آيه آمد: و قال إنّى ذاهب إلى ربّى سيهدين, تفسير به رهايى از غم و اندوه كردم و دو شرط مطرح كردم: 1. به حساب خود و به عنوان زائر به قم بروم; 2. اوضاع آنجا را ببينم و بعد جواب مثبت يا منفى بدهم.
وقتى شروطم را پذيرفتند, به قم رفتم. وقتى دارالتبليغ را ديدم آنچه كه مرا متحيّر كرد حركت علمى حوزه در زمينه دروس حوزوى سطح, خارج, تفسير, نهج البلاغه و جلسات هفتگى بود كه براى تعليم و تربيت جوانان مى كوشيدند.30 فقيه مجدِّد
به عقيده بعضى, مغنيّه مجدّد فقه است. به عبارت ديگر, او انسانى است كه با زمان به جلو گام بر مى داشت…. او به اين واقعيت رسيده بود كه زندگى در حال دگرگونى و تغيير است و يكى از صفات حيات و زمان, تغيير است. و اسلام بعضى از مسائل عصر جديد را مى پذيرد و برخى را رد مى كند.
كتابهاى او پر از نصوص صريح و روشن است; لذا آنچه از مسائل زندگى امروزه را كه با شرع مقدس و سنت رسول خدا(ص) و فقه و احاديث اهل بيت(ع) تباين و تضاد دارد و در ميان مردم رواج داده شده, رد كرده است.31
شهيد صدر (ره) مى نويسد:
اكنون, براى نخستين بار ملاحظه مى كنيم كه عنصر فهم اجتماعى نصوص, به صورتى مستقل مطرح مى شود و هنگامى كه برخى از بخشهاى كتاب فقه الامام الصادق(ع) را مى خوانم مى بينم استاد بزرگ ما شيخ محمد جواد مغنيّه در اين تأليف خود, اين موضوع را مطرح كرده و با دست خويش فقه جعفرى را به شكلى زيبا از نظر شيوه و تعبير و بيان در آورده است….
با آنكه من درباره فهم اجتماعى نص, با احتياط سخن مى گويم باز هم ايمان دارم قاعده اى كه استاد محقق ما مغنيّه, براى اين موضوع وضع كرده است, گره بزرگى را در فقه مى گشايد.32
او در عين حال به ضعفهاى موجود حوزه توجه مى كرد و تلاش مى كرد تا با نقد و گوشزد نقاط ضعف, اين مشكلات از ميان برود. از مسائلى كه او نقد كرده است مى توان به موارد زير اشاره كرد: الف. ضعف كتب حوزوى
هر چيز داراى تأثير و تأثر و داد و ستد با زمان محيط خويش است, مگر علوم حوزه و كتابها و رسائل ما; چون آنها دربردارنده مسائل پيشينيان هستند و به مسائل امروزى انتقال نيافته اند, با آنكه يقين داريم اسلام وسيع تر از آن چيزى است كه در كتابهاى گذشتگان آمده است.33 ب. وظيفه فقيهان
بايد توجه داشت كه فقه, ابزار اجراى احكام است; ولى با اين حال مى بينم مردان بزرگى را كه تمام زندگى خود را وقف فقه و اصول كرده اند و در اين راه تلاشهاى بسيارى از خود نشان داده اند. آنان فراموش كرده اند كه بايد مشكلات انسان عصر خود را حل كنند; مشكلاتى مانند رابطه كارگر و كارفرما, مجازات دزدى آثار نويسندگان و مخترعان, فرد و جامعه و ديگر مسائل روز مره كه در حيات انسان بر تفكر و عواطف او فشار مى آورد.
فقيهان معاصر بايد مشكلات جديدى كه همگان گرفتار آنند, در قالب قوانين جديدى كه پشتوانه اجرايى هم دارند, حل كنند, آن هم بر اساس ديد سالم از شريعت و نصوص اسلام. اينان بايد هر قضيه اى را كه پيشينيان درباره آن بحث كرده اند, اما ربطى به زندگى امروز ندارد, را, كنار نهند.34 ج. شرط اجتهاد
علما شرايطى براى اجتهاد نوشته اند كه آنها را در كتاب اصول الاثبات و فقه الامام الصادق(ع) آورده ام. اما بايد شرط ديگرى بيفزايم و آن اينكه: چون ما و آنچه در اطراف ما قرار دارد, در حال حركت و دگرگونى است, بر ما لازم است كه به حسب شرايط و ظرفيت مسؤوليت اين زندگى دگرگون شونده را درك نماييم. اگر توانايى استخراج و استنباط احكام از دليلهاى چهار گانه براى مجتهد ديروز كافى بود بدان جهت بود كه زندگى را برابر شرع اسلام تنظيم و احكام و نصوص آن, همراه كرده بودند. بنابراين, بر مجتهد امروز نيز افزون بر شرايط ياد شده, واجب است كه ظرفيت و بينش دينى روشن و گسترده و ديدگاه زمانى, نسبت به مجراى حوادث و حقايق زندگى پيرامون خود داشته باشد.
همچنين مجتهد بايد داراى فكرى خلاق و نو آور بوده و از قيدها كه نه عقل آنها را ايجاب كرده و نه دين, آزاد باشد, تا بتواند بين نصوص دينى و مقتضيات زمانى مطابقت ايجاد كند.
لازم است كه مجتهد بتواند از قوانين جديد, در مورد آنچه به زندگى بشر كمك مى رساند, اقتباس كند; البته آن گونه قوانينى كه شريعت سمحه و سهله اسلام آنها را جايز دانسته است….
بالاخره كسى در عصر ما مجتهد مطلق قلمداد مى شود كه بتواند بر اساس مصلحت, در قلمرو مبادى و قواعد عمومى, ابتكار كند اما فردِ ظاهر گرا كه بر عقل و دنياى خود قفل زده محال است حقيقت اجتهاد در او تحقق يابد, حتى اگر تمام آيات الاحكام و احاديث فقهى و متون و شرح آنها را حفظ باشد و بر مسند تدريس تكيه زند و صد هزار كتاب و رساله بنگارد.35 د. عظمت حوزه نجف و ضعفهاى آن36
نجف مكان شگفت آورى است, شخص ناشناسى كه هيچ گونه حامى و دارايى ندارد وارد نجف مى شود, مدتى مى گذرد, ناگهان آن ناشناس (كه كالعدم بود) در صف بزرگان قرار مى گيرد, آيا اين مسأله اى خارق العاده نيست؟
نجف در جهان بى نظير است ـ به نظر من ـ و جذابيت و فريبندگى نجف را هيچ كجا ندارد, تنها مشكل طالب علمى كه وارد نجف مى شود عدم انطباق و انعطاف در مقابل وضع موجود است, اگر طلبه توانست بر اين مشكل فائق آيد و صبر پيشه گيرد به آن چيزى از علم كه مى طلبد خواهد رسيد و اگر توانايى صبر ندارد بايد برگردد.
بايد توجه داشت كه حوزه با اين عظمت, اختصاص به طايفه اى خاص ندارد و در واقع جامعه اسلاميه است, نجف به مدت هزار سال در خدمت اسلام بوده و ناشر تعاليم قرآن و پيغمبر است, با اين همه, خيلى از مسلمين فكر مى كنند كه نجف مختص به شيعه است. و اين تصور از عزلت نجف ناشى مى شود, حوزه با عظمت نجف هيچ نشريه و كتابى را براى معرفى نجف چاپ نكرده است. اما اين حوزه با عظمت, از چند مسأله رنج مى برد:
1. براى رياست نجف نظام معينى وجود ندارد و هر كس مرجع شد براى خودش نظام مستقلى مى آورد و اطرافش را افرادى گرفته اند كه تمام هم ّ و غمشان قرار گرفتن در كنار يا پشت سر آقاست و تظاهر به زهد و قداست مى كنند و شادى و رستگارى آنان در پر شدن جيبشان است.
2. از شهرهاى شيعه به عنوان خمس و زكات اموال زيادى به نجف سرازير مى شود و مراجع در مصرف آنها مستقل هستند و كسى نيست كه بپرسد چقدر است؟ كجا مى رود؟
البته ما در امانتدارى مراجع شك نداريم ولى هر شخصى از انجام دو كار سنگين ـ در يك زمان ـ عاجز است. تدريس و اداره جامعه هر دو كار شاقى هستند و بايد مراجع براى اداره جامعه و كارهاى مربوط به آن, شخص با كفايتى را استخدام كنند.
4. مشكل ديگرى كه حوزه نجف را تهديد مى كند عدم برنامه ريزى است, هر طلبه هر وقت خواست درس را ترك مى كند, هر وقت خواست به درس مى رود, و در هر حلقه اى كه دلش خواست حاضر مى شود, نه امتحانى هست و نه رقابتي…و از آنجاست كه عالم نما بسيار شده است.
5. هر روز كه حوزه دروس گسترده مى شود باز در نجف, همان متون قديم تدريس مى شود.
اين دروس با كم و كيف از قدما به ارث رسيده و كسانى كه بعد آمده اند, همان الفاظ سابق را تكرار كردند; در حالى كه مى دانند اقسام معاملات هر روزى كه مى گذرد وسيع تر مى شود. چنان در كتابهاى فقه و اصول غرق شده اند, و با اينكه دهها سال است در نجف هستند, ولى نام سنهوري37 را نشنيده اند; چرا كه هيچ چيز از او نخوانده اند.
افزون بر اين, در چاپ كتب شرعيه هيچ گونه تحقيق مفيدى روى آنها صورت نگرفته, با عبارات مشكل تأليف شده اند يا بد چاپ شده اند, فهرست ندارند و ترتيب و باب و شماره و صفحه ندارند و براى پيدا كردن مسأله اى شايد روزها وقت نياز باشد.
6. فقر, نجف را آزار مى دهد. مغنيّه وقتى استادش, شيخ حسين حمّامى را با اوصاف عالى وصف مى كند آخرين جمله اش اين است: استاد در طول حياتش در نجف فقيرترين استاد و شاگرد او فقيرترين شاگرد بود.
او مى افزايد: فقر در نجف چيز عجيبى نيست, مخصوصا براى طلبه ها, بلكه اگر چيزى قيمتى در خانه شان پيدا شود عجيب است. طلبه معمولا درمانده است, از بقال و قصاب قرض مى گيرد تا انشاء الله بعدا بپردازد و هنگامى كه طلبكار طلبش را مى خواهد اگر طلبه توانست او را قانع كند كه هيچ, وگرنه وضعيتش بدتر مى شود. طلبه گاهى موقع درس رفتن مجبور مى شود, راهش را كج كند تا بلكه به طلبكار برخورد نكند, با اينكه طلبه ها هميشه قناعت مى كنند. هـ. لباس روحانيت
لباس روحانيت نشانه مقدسى شمرده شده است. پس بر اولياى امور واجب است آن را از دسترس نالايقان دور نگه دارند. بر صاحبان حقيقى آن واجب است اولياى امور را ملزم به تدوين قانونى كنند كه افراد ناباب و جاهل و رياكارِ منحرف را از دسترسى به آن دور كنند.
اگر فرد عادى, بدون جهت لباس پاسبانى را بر تن كند, قانون او را مجازات خواهد كرد. آيا روزگارى خواهد آمد كه شئون يك اداره كوچك, در حق ّ حوزه با اين عظمت رعايت شود؟! اگر حوزه از بناى چنين نظامى عاجز است, بهتر آن است كه افرادش, با لباس عادى زندگى كنند; تا اينكه جاهلان و نفوذيان با اعمال و رفتار نامناسب, آن را بد جلوه دهند.38 و. جمود فكرى
شكى نيست كه در هر قشرى افرادى پيدا مى شوند كه سطح فكرى پايين ترى دارند اما حوزه كه مركز تفكر است بايد اين عيب مبرا باشد. طلاب بايد جهانى فكر كنند. مغنيّه از كوته فكرى بعضى از طلاب رنج برده و نمونه هايى را در آثار خود آورده است. از جمله:
الف. زمان جنگ آمريكا و ويتنام در قم بودم, طلبه اى از حمله آمريكا به ويتنام ابراز خوشحالى مى كرد و در واقع, ضد ويتنامى بود. من مى دانستم كه استادش به او گفته كه ويتنامى ها به خدا ايمان ندارند و هلاك كردن آنها واجب است. در حالى كه توجه نداشتند, ظلم, گناه بسيار بزرگى است, از هر نوعى و از هر كسى باشد.
ب. به من اعتراض مى كردند كه چرا اسم لنين و ماركس را در تفسير كاشف آورده ام! اصلا توجه نداشتند كه نام فرعون و هامان بارها در قرآن آمده است.
ج. بعضى تصور مى كنند مجتهد شدن به طول زمان درس خواندن بستگى دارد; البته كه چنين نيست. اجتهاد به نحوه درس خواندن است. اگر كسى خوب درس بخواند و با استعداد باشد و پشتكارى عالى داشته باشد, در مدت كمترى به درجه جتهاد نائل خواهد آمد.
روزى شخصى از خصوصيات اخلاقى مغنيّه نزد عالمى كه ظاهرى با تقوا داشت, تعريف كرد. آن عالم ابروان را بالا انداخته و گفت: اين شيخ كه فقط 11 سال در نجف بوده است.39
د) يكى از ايرانيان كه عمامه اى بزرگ و ريش بلندى داشته است از مغنيّه پرسيد: آيا شما در كشور خودتان مجتهد و مرجع هستيد؟ مغنيّه جواب داد: آيا اين عمامه كوچك و ريش كوتاه برازنده مرجعيت است؟ او مى افزايد: وقتى من مالى را قبول نمى كنم و در پى جمع آورى مال نيستم آيا مرجعيت به سراغ من خواهد آمد؟ دور و برم خالى است و هيچ كس در اطرافم نيست, خود به بازار مى روم و خريد خانه انجام مى دهم, هنگام خستگى كنار جاده مى نشينم و غذاى خانه, خودم به دست خودم مى برم, آيا اينها با مرجعيت سازگار است؟40

نكاتى از آثار مغنيّه:
1. وحدت مسلمين
مغنيّه به وحدت اعراب و مسلمانان مى انديشيد و عقيده داشت كه علت دشمنى اهل سنت با شيعيان, عدم آگاهى آنان از عقايد اصيل شيعه است.41
محمد مهدى شمس الدين مى گويد:
مهم ترين نگرانى شيخ محمد جواد مغنيّه در اين بحران فتنه انگيز كه گريبانگير ما شده است (وحدت ملى), (وحدت اسلامى) و (جنوب لبنان) بود.
اما در زمينه وحدت ملى انسان متعصبى نبود, او آگاه و عامل به اسلام شكوفا بوده و آن را در آغوش گرفته بود و همواره كوشش مى نمود تا از ميان تمام راههاى گوناگون كه بين بشر موجود است, راهى را كه خير و صلاح و رضوان الهى در آن است انتخاب كند.
و اما درباره (وحدت اسلامى) مى توان گفت كه تمام تأليفات ايشان حول وحدت دور مى زند و مى توان گفت: او يكى از مبلغين و دعوت كنندگان به اين وحدت بود و اين عقيده را در مشاركت با يك مؤسسه و نشريه فقه اسلامى كه در قاهره منتشر مى شد به اوج خود رساند.
(جنوب لبنان) انگيزه اظطراب و بى خوابى مرحوم مغنيّه بود.42
او در الوضع الحاضر فرياد برآورد كه:
جبل عامل متعلق به يك گروه خاص (مثلا شيعه) نيست, بلكه جزئى از لبنان است, ما در جبل عامل آمريكاى دوم نمى خواهيم, ما مى خواهيم جبل عامل جزئى حقيقى از لبنان باشد….
خدمت جنوب براى بچه هاى خودش نيست بلكه براى لبنان و جمهورى آن است, اگر در بدن عضوى فاسد باشد آن جسم سالم نيست, فساد جسم به فساد بعضى از اعضا و سلامتش به سلامت كل ّ اعضاست.43 2. انقلاب اسلامى ايران
از ديدگاه مغنيّه, انقلاب اسلامى ايران نظامى است كه پا جاى پاى نظام اسلامى حضرت پيغمبر گذاشته است.44 او بعد از ذكر حديث رجل من أهل قم, يدعوا الناس إلى الحق ّ يجتمع معه قوم كزبر الحديد لاتزلّهم الرياح العواصف, ولا يملّون من الحرب ولا يجبنون, وعلى الله يتوكّلون, والعاقبة للمتّقين. 45 مى نويسد:
اين توصيف, صادق ترين وصف نسبت به امام خمينى و يارانش مى باشد. او بيشترِ زندگى و درس و تدريس خود را در شهر قم گذرانيد و در آن شهر دعوت خدا را بر ضد شاه اعلام نمود, و سرانجام از آن شهر تبعيد گرديد, دعوت وى, دعوتى بر مبناى حق و عدالت است و هر حقيقت گرا و مخلص به آن دعوت, لبيك مى گويد. فرد باطل از آن دعوت مى هراسد, و خداوند سرپرست و دوست پرهيزگاران و متّقيان است.46
او درباره انقلاب اسلامى گفت:
انقلاب اسلامى ايران, ضربه كوبنده بر دشمنان اسلام و انسانيت وارد آورده است.47
وى درباره شهيد مطهرى(ره) گفته است:
استاد مطهرى, خطيبى از خطباى منبر حسينى بود كه كارش, افشاندن روح فداكارى و عزت در قلوب مردم و عاملى در انفجار انقلاب بر ضد ظلم و تجاوز بود.48 3. مرجعيّت علمى ائمّه(ع)
سوگند مى خورم كه من كتابها و افكار مختلف قديم و جديد, شرقى و غربى را خوانده ام و به اين مطلب رسيده ام كه آنچه به حال مردم مفيد است, اساسش به صورت جالب تر و كامل تر در ميراث اسلامى ما, مخصوصا در ميان مطالب اهل بيت(ع) و بالاخص در كلمات امام على و فرزند زاده او, امام صادق(ع) ديده مى شود.49 4. شفاعت
طايفه شيعه, اشاعره و مرجئه درباره شفاعت مى گويند: رسول خدا(ص) شفيع گنهكاران است…. من معتقدم كه پيغمبر شفاعت ستمگران و متجاوزين به حقوق مردم را نمى كند و يا افرادى را كه در اثر گفتار و كردار از ايمان خارج گرديده اند مورد شفاعت قرار نمى دهد, ولى براى كسانى كه درباره خود ظلم نموده اند و در يكى از احكام اسلام كه مربوط به خداست كوتاهى كرده اند و در رفتار و كردار خود به كسى تجاوز ننموده اند, شفاعت مى نمايد.50 5. عيد
عيد روزى است كه صادرات كمتر از واردات نباشد, روزى كه انقلابى عظيم در صنعت و كشاورزى رخ داده باشد و روزى كه بر فقر و آرزوها پيروز شده باشيم و بر هر دستى كه ايجاد فتنه و فساد مى كند, فائق آمده باشيم و روزى كه راههاى استثمار شدن را بسته باشيم و روزى كه بر جاده آزادى ايستاده باشيم.51 6. تحليل افسانه
در تورات آمده است كه: حضرت يعقوب با خدا كشتى گرفت و سرانجام فايق آمد. آفتاب بالا آمد خدا گفت: رهايم كن مردم مى بينند آبرويم مى رود….52
مغنيّه مى نويسد:
اين افسانه را ساخته اند تا بگويند هيچ كس بر يهود غالب نمى شود, حتى خدا. و آيات شريف وقالت اليهود يد الله مغلولة…53, قالوا إن ّ الله فقير و نحن أغنيا…54 اشاره به اين مطلب يهوديان دارد.
در ضمن, معناى اسرائيل در زبان عربى, همان طور كه از لغت شناسان نقل شده است, نيروى ضدّ خدايى است.55 چند سخن كوتاه از مغنيّه
1. اسلام بزرگ ترين خطر براى مادّيگرايان, صهيونيستها, و تمام آنانى است كه دشمن عدالت و آزادى هستند.56
2. فقر, ساخته دست مردم است; زيرا پيامبر(ص) مى فرمايد: (ان الناس لو ادّو زكاة اموالهم ما بقى فقير; اگر مردم زكات مالشان را بپردازند, فقيرى باقى نمى ماند).
3. براى همه مردم خير و خوبى مى خواهم, حتى براى دشمنانم. از صميم قلب آرزو مى كنم تمام مردم دانشمند و ثروتمند باشند.
4. توصيه من به طلاب آن است كه در عزم خود براى يادگيرى دانش, ثابت قدم باشند و درس را كامل بفهمند و از درس يك ثانيه هم غايب نشوند و با تمام وجود به پيش بروند; چون اگر وقت رفت, بر نمى گردد.57
5. در اعماق وجود هر انسانى, نفحه الهى است كه اگر خوب بهره بردارى شود و بر تلخى و سختى ها صبور باشد, انسان به هدف خود مى رسد و وجودش داراى قيمت و معنا مى گردد; اگر چه در محيط عقب مانده باشد. ولى اگر سستى كند و تنبلى بورزد و در حاشيه زندگى كند, حياتش بى معناست, اگر چه در شهر مترقّى و متمدّن باشد.58
6. من دوست دارم بسيار بخوانم و كمتر بنويسم, بلكه دوست ندارم بنويسم; مگر اينكه راه فرارى برايم نمانده باشد. اگر چيزى در وجودم احساس كنم (كه دانستنش براى مردم ضرورى است) آرامش ندارم تا زمانى كه آن را به مردم اعلان كنم. من تشنه خواندن و مطالعه هستم و دوست دارم مشغوليت روزمره من باشد.59 7. سه تجربه:
الف. ياد گرفتم كه اهميت ندهم به كسى كه مرا ترك كند و پيشم نيايد و مطلقا به او فكر نكنم; اگر چه به ديدنش عادت كرده باشم.
ب. ياد گرفتم كه اهميت ندهم به كسى كه به من ناسزا مى گويد و تهمت مى زند; چون من نمى توانم دهان او را قفل بزنم, و سخن او با باد خواهد رفت و هيچ اثرى بر دين, صحت و رزق من نخواهد داشت.
ج. ياد گرفتم كه اهميت ندهم به كسى كه ادعاى داشتن چيزى را مى كند كه ندارد و در مورد او فكر نمى كنم. فرعون ادعاى ربوبيت كرد, عاقبتش چه شد؟!60 آثار مكتوب
1 . المرآة, اين كتاب در 1956 سوزانده شد.
2 . الكميت و دعبل: اين كتاب چاپ نشده و فقط خلاصه اى از آن در كتاب من هنا و هناك ص 303, به نام الكميت چاپ شده است.
3 . الأحكام الشرعية للمحاكم الجعفرية(ع).
4 . التضحية: اين كتاب با نام مجالس الحسينية چاپ شده است.
5 . مع بطلة كربلا: اين كتاب و التضحيه به نام الحسين و بطلة كربلا نيز منتشر شده است.
6 . من زوايا الأدب.
7 . الوضع الحاضر فى جبل عامل. اين كتاب اوّلين اثر چاپ شده مرحوم مغنيّه در 1947م است.
8 . الشيعة والتشيع: اين كتاب را سيد شمس الدين مرعشى ترجمه, و با نام شيعه و تشيع, چاپ كرده است.
9 . مع الشيعة الإماميه.
10 . الاثنا عشرية و اهل البيت(ع) .
سه كتاب اخير در مجموعه اى به نام الشيعة فى الميزان نيز چاپ شده اند.
11 . اهل البيت(ع)
12 . الشيعة والحاكمون: اين كتاب را مصطفى زمانى به فارسى ترجمه كرده و در سال 1346 با نام تاريخ خلفاء بنى اميه و بنى عباس و در سال 1347ش, با نام شيعه و زمامداران خود سر منتشر كرده است.
13 . الإسلام مع الحياة.
14 . الله والعقل: اين كتاب با نام خدا و خرد با ترجمه على اكبر صبا منتشر شده است.
15 . شبهات ملحدين و الاجابة عنها.
16 . النبوّة والعقل.
17 . الآخرة والعقل: اين كتاب با عنوان معاد از نظر عقل با ترجمه آقاى كامل خير خواه چاپ شده است.
18 . المهدى المنتظر والعقل: اين كتاب با ترجمه مهدى دامغانى و با عنوان زمامدار آينده چاپ شده است.
19 . امامة على ّ والعقل. اين كتاب را اكبر ايرانى قمى ترجمه و با عنوان امامت على در آينه عقل و قرآن چاپ كرده است.
20 . على والقرآن: اين كتاب را يوسف صديق عربانى با عنوان خورشيد ايمان, و محسن بهبهانى با عنوان على و قرآن ترجمه و چاپ كرده اند.
21 . الحسين فى القرآن: اين كتاب را محمد رسول دريايى با عنوان شهادت, حسين, قرآن ترجمه و چاپ كرده است.
22 . مفاهيم انسانية فى كلمات الإمام الصادق(ع): اين كتاب با نام مردان پاك از نظر امام صادق(ع) توسط مصطفى زمانى ترجمه و چاپ شده است.
23 . بين الله والإنسان.
24 . الاثنا عشرية.
يازده كتاب 1. رك: مجله رسالة الاسلام, شيخ محمد عرفه, سال هشتم, شماره 29, ص 43 به بعد. 2. شرف الدين, محمدرضا حكيمى, ص 123ـ125, چ پنجم, زمستان 82, انتشارات دليل ما. 3. مجله رسالة الاسلام, مقاله (الخلاف لا يمنع من الانصاف), س 5, ش 20, ص 92 به بعد, با تلخيص. 4. مجله رسالة الاسلام, مقاله (الاصول الثلاثة والاخوة فى الدين), س 8, ش 30, ص 48 به بعد, با تلخيص. 5. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 301. 6. همان, ص 298. 7. رك: همان, ص 210ـ213; مجله رسالة الاسلام, مقاله (الفرق بين الدين والمذهب), س 8, ش 29, ص 48 به بعد, با تلخيص. 8. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 389. 9. همان, ص 386. 10. همان, ص 387. 11. همان, مقاله (المال العربى الى اين؟), ص 421. 12. شرف الدين, ص 274 به نقل از پايان تعليقات شرف الدين بر كتاب المراجعات. 13. رك: تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, مقاله (الألقاب والمعمّمين), ص 287 به بعد. 14. رك: المناظرات فى الامامة, عبد الله حسن, ص 534 به بعد, مناظره شيخ محمد جواد مغنيّه با شيخ عبد العزيز بن صالح; نيز رك: هذه هى الوهابيه, محمد جواد مغنيّه. 15. رك: الاسلام مع الحياة, محمد جواد مغنيّه, دارالعلم للملايين, ط ثانيه, نوامبر 1961, ص 278ـ307. شايان ذكر است كه زندگينامه خودنوشت مغنيّه تا زمان عزل از رياست دادگاه شيعيان در آن كتاب آمده است. نيز رك: تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, دار الجواد. 16. مغنيّه به ضم و فتح ميم و تشديد ياء: شهرى است در الجزاير, ممكن است اشتهار آل مغنيّه به اين نام اين باشد كه در قرن 6 از مغنيّه الجزاير به لبنان هجرت كرده اند. (رك: تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه) 17. تجاب محمد جواد مغنيّه, ص 25. 18. راننده از ارمنى هاى اسكندريه بود كه در لبنان اقامت داشت. مغنيّه مى نويسد از آن زمان, حدود 33 سال مى گذرد و من هنوز هم سپاس گذار او هستم و هيچ گاه او را فراموش نخواهم كرد; چون احساس مى كنم او اولين انسانى بود كه برادر انسانى خود را دوست داشت. 19. محمد سعيد فضل الله (1316ـ1373ق): او شاعرى دانشمند و با تقوا بود. رسائل را نزد ميرزا فتاح شهيدى تبريزى خواند و ساليانى در درس ميرزا محمد حسين نائينى و آقا ضياء عراقى شركت كرد. 20. شيخ عبد الكريم مغنيّه (1311ـ1354ق): او مردى مجتهد بود و كتاب القضا و كتاب الارث از آثار اوست. (اعيان الشيعه, ج 8, ص 39). 21. سيد حسين بن على بن هاشم حمّامى (1298ـ1379ق). در نجف اشرف متولد شد. لقب حمّامى از جدش, سيد هاشم حمّامى به او رسيده است. وى سالها در درس آخوند خراسانى, سيد محمد كاظم يزدى و شيخ الشريعه اصفهانى شركت كرد و در فقه و اصول از نخبگان روزگار گرديد. پس از وفات سيد ابوالحسن اصفهانى, بسيارى از مقلدانش به او روى آوردند و از او تقليد نمودند. وى فلسفه و كلام را نزد ميرزا احمد تهرانى, شيخ على نورى و سيد على اصغر هزار جريبى فرا گفت. داراى تأليفات ارزشمندى است, از جمله: تعليقه بر كتاب 1 . ذخيرة الصالحين; 2. هداية المسترشدين; 3. حاشيه بر كتاب وسيلة النجاة; 4. تقريرات فى الاصول: تقرير درسهاى آخوند خراسانى; 5. تقريرات فى الفقه: تقرير درسهاى سيد كاظم يزدى و شيخ الشريعه اصفهانى; 6. تقريرات فى الحكمة والكلام. (اعيان الشيعه, ج 6, ص 131) 22. تجار محمد جواد مغنيّه, ص 105. 23. عادل عيران به دليل اينكه شخص معرفى شده او براى قضاوت, در امتحان رد شد و مغنيّه آن فرد را براى قضاوت انتخاب نكرد, از شيخ مغنيّه كينه داشت. (تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 102) 24. اين قسمت (نحوه تأليف كتب) برگرفته از مقدمه تفسير الكاشف است. رك: تفسير الكاشف, ج 1, ص 5 ـ6. 25. مردان پاك از نظر امام صادق(ع), محمد جواد مغنيّه, ترجمه مصطفى زمانى, ص 16, انتشارات پيام اسلام, قم, 1348ش. 26. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 142. 27 . همان, ص 111. 28. همان, ص 301. 29. همان, ص 298. 30. فلسفة التوحيد والولاية, محمد جواد مغنيّه, ص 6ـ9. 31. انديشه هاى سياسى مغنيّه, لطيف راشدى, ص 13; تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 581, از سخنان شيخ محمد مهدى شمس الدين درباره مغنيّه. 32. مجله فقه, مهدى مهريزى, شماره 3, بهار 74, ص 288. 33. الاسلام بنظرة عصرية, محمد جواد مغنيّه, ص 101. 34. همان, محمد جواد مغنيّه, ص 102. 35. همان, ص 103ـ104; مجله فقه, شماره 6, سال 1374ش. 36. اين قسمت, از تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, فصل دوم: نجف اشرف, ص 47ـ73 برگرفته شده است; نيز رك: من هنا و هناك, ص 29. 37. عبد الرزاق سنهورى, حقوقدان مصرى و مسلط بر اديان آسمانى; الوسيط در دوازده جلد مشهورترين اثر اوست. 38. الشيعة فى الميزان, محمد جواد مغنيّه, ص 394. 39. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 36. 40. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 37. روشن است كه طعن مغنيّه به كسانى است كه از علم پلى براى دكان باز كردن استفاده مى كنند. 41. الشيعة فى الميزان, ص 281. 42. انديشه سياسى مغنيّه, ص 14; نيز رك: تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 580 به بعد. 43. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 98 به نقل از الوضع الحاضر فى جبل عامل. 44. انديشه هاى سياسى, ص 43. 45. سفينة البحار, ج 7, ص 358. 46. انديشه هاى سياسى, ص 44. 47. همان, ص 48. 48. همان, ص 51. 49. مردان پاك, ص 20. 50. همان, ص 87. 51. الشيعة فى الميزان, ص 417. 52. تورات, سفر تكوين, اصحاح 32, فقرة 22ـ29. 53. مائده /5, آيه 64. 54. آل عمران/3, آيه 181. 55. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 407. 56. همان, ص 346. 57. همان, ص 38. 58. همان, ص 39. 59. همان, ص 124. 60. همان, ص 344. 61. عدد اوّل, سال, و عدد دوم شماره مجله است. 62. تجارب محمد جواد مغنيّه بقلمه, ص 534. 63. همان, ص 539.

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 101  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست