responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 100  صفحه : 7

نگاهى به فهرست ابن نديم
حسين بکار يوسف

## ترجمه حسين علينقيان## كتاب الفهرست للنديم. تحقيق: محمدرضا تجدد, 6«164«425ص, رحلى.
چه زيباست كه غير عرب هاى آشنا به زبان عربى و علوم و آداب آن در تصحيح و انتشار كتاب هاى تمدن اسلامى عربى با محققان عرب مشاركت مى نمايند و اين آثار را از تاريكى ها به روشنايى ها مى برند تا دانشمندان و محققان در زمينه هاى مختلف تخصصى خود از آنها بهره مند شوند. بهترين نمونه اين مشاركت موفق, تصحيح و انتشار كتاب الفهرست ابن نديم توسط مرحوم استاد محمدرضا تجدد است كه در جستجوى نسخه هاى خطى كتاب و به چنگ آوردن آنها از جاهاى مختلف ـ چنانچه در مقدمه گفته ـ تلاش و سرمايه فراوان به خرج داد.
تصحيح در حد خود, مسئوليتى سترگ و بارى سنگين و مهم به شمار مى آيد. اما چگونه است كه مؤلف در كتاب موسوعه اى چون الفهرست, به يك علم بسنده ننموده, صدها نفر از شخصيت هاى علمى در شاخه هاى مختلف آن را ليست بندى كرده و به يك كتاب واحد اكتفا نكرده است و هزاران كتاب در موضوعات و تخصصات مختلف را از كهن ترين ايام تا به زمان خود معرفى و عرضه نموده است. كتاب الفهرست چنانكه خود مى گويد: (فهرست كتاب هاى تمامى امت ها ـ از عرب و عجم ـ است كه در رشته هاى گوناگون علمى به زبان و خط عربى موجود بوده, با اخبار مصنفان و طبقات مؤلفان و سلسله خانوادگى و تاريخ تولد و دوره زندگانى و زمان وفات آنها و شهرهايى كه در آن اقامت داشته و صفات نيكو يا ناپسندى كه داشته اند, از ابتداى پيدايش هر علم تا اين زمان كه سال سيصد و هفتاد و هفت هجرى است) .(مقدمه, ص3).
محقق فاضل نسبت به مسئوليت سنگين و مهم كار خود, اشعار داشته, با تواضعى تمام در مقدمه مى گويد: (با اين وجود, به صراحت مى گويم كه كتاب همچنان نيازمند تدقيق, بررسى و تحقيق است.)
با توجه به اين نكته كه خود مصحح بدان تفطن يافته و نيز به اين اعتبار كه او خود نسبت به ترجمه اين چاپ به زبان فارسى اقدام نموده2 و در مقدمه (ص ب) گفته است: (… چاپ فلوگل را براى مقابله و برشمارى لغزش هاى آن قرار دادم و اختلافات آن چاپ را با اين نسخه با علامت (ف) نشان داده ام…),3 و نيز نظر يكى از مصححان بزرگ عرب يعنى استاد سيد احمد صقر كه گفته است: (من معتقدم كه تمامى خوانندگان كتب قديمى بايد به ناشر كمك كنند و لغزش ها و خطاها [ى اين آثار] و ملاحظات خود را در مورد آنها ابراز دارند تا در نتيجه مشاركت علمى, كتب عربى از شائبه هاى تحريف و تصحيف كه به دست ناسخين قديمى و ناشران كنونى رخ مى دهد, رهايى يابد).4
با توجه به تمامى اين ملاحظات, به ضرورت نگارش اين مقاله پى بردم تا مصحح را در انجام مسئوليتش يارى دهم و نه از باب نقد; بلكه به جهت بيان پاره اى ملاحظات آن را ارائه دهم تا سهمى ولو اندك در خالى ساختن كتاب از آفات بسيار تحريف كه به دست ناسخان قديمى و ناشران جديد رخ داده, داشته باشم. اين گونه مشاركت هدفمند و سازنده, موجب خواهد شد كه امهات كتب تمدن ما به صورت آغازين و مدون اوليه خود نزديك تر شود.
كتاب الفهرست قبل از اين چاپ, دوبار به چاپ رسيده بود: چاپ اول آن به تصحيح مستشرق آلمانى گوستاو فلوگل5 با تعليقاتى از جوهانس روديگر6 و موللر7 در قالب دو جلد (لايپزيك 1871ـ1872م) به سامان رسيد و چاپ دوم آن توسط مكتبه رحمانيه در قاهره (1348هـ/ 1930م) به اتمام رسيد. محققان نيز بسيار به خطاها و اوهام و تحريفات اين دو چاپ به ويژه چاپ مصر اشاره كرده اند.
اما چاپ كنونى كه مورد صحبت ماست على رغم تلاش هايى كه مصحح مبذول داشته و بايسته تقدير و تمجيد و امتنان است نيز از آنچه بر دو چاپ قبلى عارض شده خالى نمانده است. حق آن است كه اين چاپ داراى مزايا و ويژگى هاى منحصر به فرد است, اما ملاحظات و اشكالاتى نيز دارد كه به صورت كوتاه به آن اشاره مى كنم. ويژگى ها و مزاياى كلى
ستودن مصحح و چاپ و تصحيح او دلايل زيادى دارد كه مهم ترين آن بدين قرار است:
1. مصحح به چاپ فلوگل و چاپ مصر ـ به جهت تكمله آن ـ اطمينان نكرده و سعى نموده است كه تمامى نسخه هاى كتاب را جمع آورى كند. او بر نسخه چستربيتى8 دوبلن و نسخه شهيد على پاشا در كتابخانه سليمانيه استانبول و ديگر نسخه ها اعتماد كرده و چاپ فلوگل را براى موازنه و مقابله, اساس قرار داده و در مقدمه به آن اشاره كرده است.
2. شايد از مهم ترين مزاياى اين چاپ, زياداتى است كه مصحح از طريق نسخه هاى مختلف بدان دست يافته است. بيشترين اين زيادات مربوط به مقاله پنجم كتاب, به ويژه فن اول آن است. اين زيادات قبلاً به چاپ نرسيده بود و مصحح در آغاز فن اول از مقاله پنجم (ص20) اشاره داشته كه اين زيادات از ص201 تا 218 از نسخه خطى (شماره3315) مستشرق انگليسى (گيب/Gibb) بوده است; در عين حال مصحح به اينها اكتفا ننموده و اضافاتى مربوط به متكلمين معتزلى از تراجم آنها افزوده است. اين اضافات در آخر چاپ مصر با عنوان (تكلمه الفهرست) انتشار يافته و شامل موضوعات ذيل مى شود:
الف. لم سميت المعتزله بهذا الاسم؟ (ص201);
ب. ذكر اول من تكلم فى القدر والعدل والتوحيد (201);
پ. اسماء من اخذ عنه العدل والتوحيد (202);
ت. الحسن بن ابى الحسن البصرى (202);
ث. واصل بن عطاء (202ـ203);
ج. عمرو بن عبيد (203);
چ. تسميه من اخذ عن عمرو واصل (203);
ح. ابوالهذيل العلاف (203ـ204);
خ. من اصحاب ابى الهذيل (205);
د. الاسوارى (205);
ذ. بشر بن المعتمر (205);
ر. النظام (205ـ206);
ز. الدمشقى (206);
س. عيسى بن صبيح المردار (206ـ207);
ش. معمر السلمى (207);
ص. نمامه بن اشرس (207ـ 208);
ض. جعفر بن مبشر (208);
ط. الجاحظ ابوعثمان و ما استحسنه من كلامه و كتبه و رسائله (208ـ212);
ظ. احمد بن ابى داوود (213);
ع. الاسكافى, ابن الاسكافى (213);
غ. جعفر بن حرب (213);
ف. ذكر قوم من المعتزله ابدعوا و تفردوا و هم: الاصم, القوطى, ضرار بن عمرو; عباد بن سلمان, ابوسعيد الحضرى, ابوحفص الحداد, عيسى الصوفى, ابوعيسى الوراق, ابن الروندى, والناشى الكبير (214ـ217);
در آخر صفحه 217 اضافات نسخه گيب پايان مى يابد و صفحه218 به مانند نسخه فلوگل, با واسطى آغاز مى شود. اما مصحح در نسخه هند به اضافاتى ديگر قبل از شرح حال واسطى دست يافته, آن را در چاپ خود اثبات مى كند. اين اضافات شامل اخبارى از اين افرادند: بردعى, شطوى, حارث الوراق, ابوقاسم بلخى, صيمرى, باهلى, احمد بن يحيى منجم (ص218ـ220). همچنين كمى اضافات متفرقه ديگر در لابه لاى كتاب به چشم مى آيند كه بيشترين آنها اسامى كتاب ها مى باشد, مانند كتاب (الكلاب الاول والكلاب الثانى) (ر.ك: ليست كتاب هشام الكلبى, ص110).
با وجود اين, مصحح در نسخه اى كه بر آن تكيه كرده, نقص فاحشى مى يابد و آن را از چاپ فلوگل حرف به حرف, كامل مى كند (نگر: هامش, ص17). اين اضافات مؤيد درستى نظر كسانى است كه معتقدند نسخه هايى كه از كتاب الفهرست ـ قبل از اين نسخه ـ چاپ شده اند, ناتمام و ناقص بودند. اولين شخصى كه قايل به اين نظر شد, مرحوم احمد زكى پاشا بود كه وقتى ديد كتاب الفهرست با اين حجم, تقريباً از جاحظ كتابى ذكر ننموده, تعجب مى كند.9 دنبال او استاد [مرحوم] عبدالسلام هارون مى گويد: (عجيب است كه خواننده در فهرست ابن نديم تقريباً چيزى از آثار جاحظ جز به صورت گذرا و عرضى نمى بيند با اينكه ابن نديم از اساطين وراقى بوده و برجسته ترين متخصص در فن كتابشناسى و كتابخانه ها بوده است).10 آن گاه شيخ عربيت آن را با نص ابن حجر عسقلانى تأييد مى كند: (ابن نديم كتب جاحظ را به تعداد يكصد و هفتاد و اندى گزارش كرده است.)11 3. پاى بندى به رعايت دقت, تأنى و ترتيب و نظم در اعلام و اخبار.
3. مصحح توانسته است كه بسيارى از تحريفات و تصحيفات دو نسخه قبلى را خواه در اسامى اعلام و خواه در اسامى كتاب ها و يا الفاظ, جملات و عبارات, اصلاح نمايند. مانند اين موارد:
الف. توزى ـ به تاى مشدد ـ (عبدالله بن محمد بن هارون) ص65, در دو نسخه ديگر: ثورى ـ به ثاء ـ آمده است. توزى يا همان توجى,12 شاگرد ابوعبيده بوده است.13
ب. اصلاح خطاهايى كه در دو نسخه فلوگل و مصر در مورد اخبار فراء آمده است. در آن دو نسخه در قسمت اساميِ حدودِ [فراء] آمده: (حد ملازمه رجل) كذا; اما مصحح در نسخه خود آن را اصلاح نموده و چنين ثبت كرده است: (حد منذ و مذوهل)) (ص74).
ج. در اخبار ابوحنيفه دينورى (ص86), ابن نديم كتابى از او با عنوان (الرد على لغذه الاصفهانى) ذكر كرده در حالى كه در دو نسخه ديگر [مصر و فلوگل] اين كتاب با عنوان: (الرد على رصد الاصفهانى) آمده است.
د. در اسامى اى كه از ابوالاسود دوئلى فرا گرفته اند, نام (ميمون الاقرن) آمده, در حالى كه در دو نسخه (ف) و (م), (ميمون بن الاقرن) ذكر شده است14 و درست آن ضبط استاد تجدد است كه با تكيه بر كتاب مراتب النحويين (ص11) آن را آورده است.
نمونه هاى اين برترى ها زياد است, به طورى كه هركس با مقايسه بين اين چاپ و دو چاپ قبلى, آن را به وضوح درمى يابد. اما مصحح با وجود اين, در برخى مسائلى كه در دو نسخه قبلى به صورت صحيح آمده است, دچار خلط و اشتباه شده كه نمونه هاى آن را خواهيم آورد.
4. به جز چند خطاى مطبعى, در تهيه فهارس كتاب كه شامل موضوعات, اعلام, قبايل, طوايف, اماكن, شهرها و كتاب ها مى شود, دقت و ظرافت به كار برده است. اين فهارس, محقق را در راه يابى سريع و آسان به مطلب مورد نياز خود بدون تلاش و سختى, يارى مى دهد.
6. ليست خطا و صواب ملحق به كتاب. اين ليست على رغم فوايد آن, اندك است, زيرا خطاهاى ديگر مطبعى چندين برابر خطاهاى ياد شده بوده و در ليست مذكور نيامده است. ملاحظات و اشكالات كلى
آنچه مى تواند در عداد هفوات كلى به حساب آيد, شامل موارد ذيل مى شود:
1. تصحيح, انتقال متن از نسخه ها و بردن آنها به چاپخانه براى چاپ كتاب نيست. تصحيح, تلاش و كوشش و رنج و زحمت است. تصحيح, زدودن مبهمات و كشف امور پيچيده و جستجو براى اثبات صواب و يا نزديك به صواب و آگاهى سازى نسبت به آن است. اما محقق فاضل چنين مى نمايد كه هدف اولش اين بوده كه همه آنچه را كه در نسخه هاى مورد اعتماد يافته, انتقال دهد و در نتيجه اينكار, امور بسيارى را به عنوان خطا برشمرد. حال آنكه آنها درست و بدون اشكال بوده اند. نيز در هوامش ـ چنانكه در مقدمه تصريح داشته ـ چيزهايى را كه به ظن خود با نسخه فلوگل مطابقت نداشته, ضبط نموده است. بدين روى, تعليقات و حواشى او در هوامش, بسيار اندك بوده و جايگاه مناسبى براى ذكر آنها نبوده است. چه ,بسيارى امور و مسائل از اشاره و تنبيه مصحح خالى مانده است به اضافه اينكه براى مقايسه و به دست دادن خطاهاى كتاب ها بسنده كردن به نسخه فلوگل كافى نخواهد بود.
2. مصحح, كتاب پاره اى از امورى را كه جزء اصول كار يك مصحح است, رعايت نكرده است. مثلاً ابيات كتاب را مصدريابى ننموده و آنها را با منابع ديگر مقايسه نكرده است. همچنين او براى يكبار هم كه شده در جهت جبران نقايص و خطاهاى مربوط به اسامى اعلام و تاريخ تولد و وفات آنها و مانند آن, تلاش ننموده است. حال آنكه در صورت بهره مندى از منابع مربوط, اينكار به سهولت انجام مى گرفت. اما ما به جهت كثرت اين دست نقايص و پراكندگى زياد آن كه اصلاحش از عهده يك مصحح خارج است, عذر او را مى پذيريم.
3. انتظار مى رفت كه مصحح فارسى زبان, نسبت به ترجمه اسامى برخى كتاب هاى فارسى به عربى اقدام مى نمود تا خواننده عربى به آنها آگاهى و شناخت پيدا مى كرد. چنانكه معانى پاره اى از كلمات فارسى را به عربى توضيح داده است. مثلاً در هامش, ص84 گفته: (نزك, واژه اى است فارسى به معنى لطيف.) و چقدر مفيد و جالب بود كه مصحح, معانى برخى اسامى كتب فارسى را اين گونه ترجمه مى كرد. مثل كتاب (هزاردستان) به معنى الف قصه (ص354); خاصه اينكه ابن نديم خود نسبت به ترجمه برخى از عناوين اقدام نموده است. مثلاً در موضوع قلم فارسى (ص15) گفته: الكل شاه و معناه ملك الطين (= پادشاه گِل). ملاحظات و اشكالات خاص
اينها خصايص و مزايا و نيز ملاحظات و اشكالاتى كلى بودند; اما ملاحظات و اشكالات خاص, زياد و شاخه به شاخه و پراكنده هستند و ترجيح دادم كه آنها را باب بندى نموده, در عناوين و موضوعات آن محدود نمايم تا بتوانم هر يك را تفصيل دهم:
1. نقطه گذارى;
2. ملاحظاتى در مورد اسامى اعلام و القاب آنها;
3. ملاحظاتى در مورد اسامى كتاب ها;
4. ملاحظاتى درباره اشعار;
5. ملاحظاتى پيرامون الفاظ, جملات و عبارات;
6. ملاحظاتى زبانى و نحوى;
7. ملاحظاتى املايى و مطبعى. 1. نقطه گذارى
تنقيط يا Punctuation در اصطلاح انگليسى يا همان نقطه گذارى در زبان فارسى از مهم ترين امورى است كه در نوشتار و تصحيح, بايسته توجه و رعايت است; زيرا كم دقتى نسبت به آن باعث بسيارى از اشكالات و اشتباهات مى شود. اما هرچه هست, نقطه گذارى در اين چاپ, بسيار بيشتر از دو چاپ قبلى رعايت شده است.
موارد كم توجهى نسبت به نقطه گذارى در اين نسخه, بسيار است كه به ذكر نمونه هاى ذيل اكتفا مى كنم:
الف. در بخش ارائه كتاب هاى مدائنى (قسمت كتب وقايع او, ص115) آمده: (كتاب سلم, ابن قتيبه و روح ابن حاتم.) كه صحيح آن بدون نقطه بوده و چنين است: (كتاب سلم بن قتيبه و روح بن حاتم).
ب. در بخش مربوط به ابن سعدان و كتب او آمده: (وله من الكتب, كتاب الخيل, رأيته لطيف) (ص87). نوشتن عبارت با اين شكل, موجب اشتباه در بعد از فعل (رأى) مى شود. صحيح عبارت, بر اين اساس, اين است كه (لطيف), منصوب باشد, چنان كه در دو نسخه (ف) و (م) نيز چنين است. اگر قواعد نقطه گذارى رعايت مى شد و عبارت به اين صورت مى آمد: (وله من الكتب: كتاب الخيل, رأيته لطيف), به آسانى از ايجاد اشتباه جلوگيرى مى شد. ابن نديم در كتابش براى كتاب هايى كه خود در جاهاى متعدد ديده اين عبارت را به كار برده است. (معناى لطيف در اينجا يعنى: كوچك).15
ج. در بخش مربوط به (الباحث عن معتاص العلم) يعنى محمد بن سهل مرزبان كرخى آمده: (وقال لى: من رآه انه اشل اليد…) (ص152). صحيح عبارت چنين است: (وقال لى من رآه: انه اشل اليد…).16 2. ملاحظاتى در اسامى و القاب اعلام17
بسيارى از اسامى و القاب در اين چاپ, تحريف شده اند; زيرا مصحح خود را زياد به زحمت نينداخته كه آنها را در منابع مختلف بررسى نموده و از صحت آن مطمئن شود. اين اسامى را, وى براساس مخطوطات قبلى و بيشتر براساس مقايسه با چاپ فلوگل ضبط نموده است. اينها نمونه هايى از اين دست اشتباهات هستند:
ص35: (النقار)18 ـ به نون ـ (همان ابوعلى حسن قرشى) است, كه ياقوت حموى او را (بقار) ملقب كرده است (معجم الادبا, ج8, ص109). نيز صاحب الفهرست, كتاب (اللغه و مخارج الحروف و اصول النحو) را به او نسبت داده حال آنكه ياقوت19 و سيوطى,20 اين كتاب را (اللغه فى مخارج الحروف و اصول النحو) ذكر كرده اند.
ص64: (اخبار مبرد): اسم او: محمد بن يزيد بن عبدالاكبر بن عمير بن حسنان (كذا) ضبط شده است. حال آنكه در معجم الادبا (ج19, ص111) و در (ف) و (م) به صورت: (حسان) آمده است.
ص66: در اخبار زجاج آمده است: (وكان سبب اتصاله بالمعتضدان بعض الندماء وصف للمعتضد كتاب جامع النطق الذى عمله محبره (كذا) النديم, و اسم (محبر) محمد بن يحيى بن ابى عباد, و يكنى اباجعفر).21
اما به نظر من روايت قفطى در مورد زجاج صحيح تر است كه مى گويد: (و سبب اتصاله به ـ اى اتصال الزجاج بالمعتضد ـ ان بعض الندماء وصف للمعتضد كتاب (جامع النطق)22 الذى عمله (محمد) النديم, و هو محمد بن يحيى بن ابى عباد, و يكنى اباجعفر…).23
ص105: در اخبار محمد بن اسحق آمده: صاحب السيره ابوعبدالله محمد بن بشار (كذا); كه صحيح آن: محمد بن اسحق بن يسار است.24
ص139: در اسامى خطبا, نام (ابن القسريه) (كذا) آمده است كه صحيح آن: ابن القريه است. جاحظ در مورد او گفته: (وقد يبلغ الفارس و الجواد الغايه فى الشهره و لايزرق ذلك الذكر والتنويه بعض من هو اولى بذلك منه. الا ترى ان العامه ابن القريه عندها اشهر فى الخطابه من سحبان وائل)25
نام ابن القريه, ايوب بن زيد است. و القريه (به كسر قاف و راء مشدد و مكسور), جد مادرى او بوده يعنى: جماعه دختر جشم بن ربيعه.26 ابن القريه, از طرف مادر, عرب بوده و جزء خطيبان مشهور به فصاحت و بلاغت به شمار مى رفته است.27 مى گويند كه حجاج او را در سال 81 هجرى به قتل رساند.28
ص158: كتاب اخبار الابخر آمده كه درست آن: الابجر است. ابجر لقبى است كه به عبيدالله بن قاسم بن خبيه شاعر, و يا محمد بن قاسم (مكنى به اباطالب) از شعراى مكه, اطلاق شده است.29
ص178: اشكالات در اين صفحه مربوط به اسامى برخى شاعرانى است كه ابوسعيد سكرى اشعار آنها را جمع آورى كرده است; بدين قرار:
الف. النمر بن تواب. صحيح آن: النمر بن تولب است30 كه اشعار وى توسط دكتر نورى حموى قيسى (استاد دانشكده ادبيات دانشگاه بغداد) به سال 1969م جمع آورى و انتشار يافت.
ب. متمم بن برير. صحيح آن: متمم بن نويره است. خانم دكتر ابتسام مرهون صفار (استاد دانشكده ادبيات دانشگاه بغداد) در مورد او و برادرش مالك بن نويره كتابى را با عنوان (متمم و مالك ابنانويره) ـ بغداد 1968 ـ تأليف نمود.
ج. بشر بن خازم. صحيح آن: بشر بن ابى خازم الاسدى است. دكتر عزه حسن, ديوان او را تصحيح كرد (دمشق 1960م) و مقدمه اى طولانى بر آن نگاشت.
د. جران العور. صحيح آن: جران العَود است.31 بغدادى صاحب خزانة الادب, حاشيه اى از ياقوت حموى بر مختصر جمهره ابن كلبى نقل كرده چنين مى گويد: (جران العود, لقب شاعرى جاهلى از بنى ضبه بنى نمير بن عامر بن صعصعه است. نام او عامر بن حارث ابن كلفه يا كلده است).32 بروكلمان نيز به اين مطلب تفطن يافته و مى گويد: (ادباى عرب او را از جاهليون دانسته اند.)33 در حالى كه به زعم كرنكو او شاعر اموى و معاصر عبدالله بن مروان بوده است…).34
ديوان جران العود همراه با توضيحات به سال 1931م در دارالكتب المصريه چاپ شد.
ص181: در اخبار بشار بن برد, او به مرغث, ملقب شده در حالى كه صحيح آن (مرعث) مى باشد; زيرا مرعث لقب بشار بوده است….35
ص187: در اسامى زنان آزاد و برده نام (فضل الشاعر) (كذا)36 آمده كه صحيح آن (فضل الشاعرة) است. وى جاريه اى بوده كه در بصره متولد شده و مخصوص مردى از نحاسين كرخ به نام حسنويه بوده است. محمد بن فرج, برادر عمرو بن فرج رخجى وى را خريدارى كرد و به متوكل اهدا نمود. ابن جاريه خوش سيما و خوش هيكل و اديبى فصيح بوده و داراى طبع شعر.37
ص188: عمرو الحاركى. صحيح آن: عمرو الخاركى, منسوب به خارك يعنى جزيره اى بزرگ كه در وسط دريا و نزديك ساخل [خليج] فارسى قرار دارد.38 دعبل ابن على خزاعى در شعر خود ـ آنجا كه شخصى را به نام خاركى بصرى هجو مى كند ـ از اين جزيره ياد مى كند. ابوالفرج [اصفهانى] شعر او را بدون ذكر انتساب آورده:39
و شاعر عرض لى نفسه
لخارك آباؤه تنمى

ص401: سلم الحاسر. صحيح آن: سلم الخاسر است. او سلم بن عمرو, اهل بصره و از شاعران حكومت عباسى و راوى و شاگرد بشار بن برد [ـ شاعر معروف دوره عباسى ـ] بوده است. در مورد وجه تلقيب خاسر در كتاب اغانى و غيره, دلايل زيادى آمده است….
مستشرق آلمانى گوستاو گرانبوم, اشعار سلم را همراه اشعار دو شاعر ديگر يعنى مطيع بن اياس و ابوشمقمق در كتابى با عنوان (شاعران عباسى) جمع آورى نمود. اين كتاب توسط دكتر محمد يوسف نجم به عربى ترجمه و اعاده تصحيح شد و با مراجعه دكتر احسان عباس به چاپ رسيد.40 جز اين, مهندس حاتم غنيم متون ديگرى بر اين مجموعه به عنوان استدراك و با نام (استدراكات على النصوص الشعريه فى كتاب: شعراء عباسيون) در جمله مجمله اللغه العربيه اردن (مجلد اول, ش2, تموز 1978, ص79ـ100) اضافه نمود. 3. ملاحظاتى در اسامى كتاب ها
نصيب اسامى كتاب ها از تحريف, اگر زيادتر از نصيب اعلام نباشد, كمتر نيست:
ص55 (ربيعه البصرى): از كتاب هاى او كتاب (ماقيل فى الخيار من الشعر والزجر) مذكور است كه صحيح آن: (ما قيل فى الحيات من الشعر والرجز) است.41 و كذا در نسخه (ف) و (م).
ص59 (ابوعبيده):تعدادى از كتب وى به صورت محرف آمده كه ذيلاً آنها را با اشاره به اختلافات آنها در ديگر منابع برشمريم:
الف. كتاب (جفره خالد).42 قفطى با عنوان (حفره خالد) ياد نموده است.
ب. كتاب معارات قيس و اليمن. قفطى آن را با عنوان مغارات قيس واليمن ذكر كرده است.
ت. كتاب خبر ابنى بغيض. قفطى: حرب بنى بغيض.
ث. كتاب القتال. قفطى: القبائل.
ج. كتاب نامه الرئيس. قفطى: نابه الرئيس.43
ح. كتاب القبالين. قفطى: القتالين.
خ. كتاب الاوفياء. قفطى: الارقاء.
د. كتاب الحاملين الحاملات. قفطى: الحاملين والحاملات.
ذ. كتاب تسميه من قبلت بنو اسد. قفطى: تسميه من قتل من بنى اسد.
ر. كتاب الفرارين. قفطى44 و ياقوت45 و ابن خلكان46: القرائن.
ز. كتاب حفير الخيل. منابع قبلى: حضر الخيل. حضر به معناى جرى (=پَرش) است. استاد ما, دكتر حسين نصار در ارائه آثارى كه در مورد خيل/ اسب است گفته: (وله ـ لابى عبيده ـ ثلاثه كتب فى الخيل و اسمائها و حضرها.)47
س. كتاب الاعتان. منابع قبلى: الاعيان.
ش. كتاب الخسف. منابع قبلى: الخف.
ص. كتاب العلاويات. منابع قبلى: الملاويات.
ض. كتاب ادعياء العرب. منابع قبلى: ادعيه العرب.
ط. كتاب الاحلام. منابع قبلى: الاحتلام.
ظ. كتاب الاسنان. قفطى48 و ابن خلكان49: الانسان.
ص73ـ74 (فراء) در ليست اسامى كتاب هاى او آمده سات:
الف. كتاب آله الكاتب. ياقوت50 و سيوطى51: آله الكتاب آورده اند.
ب. كتاب حد ما لم يتم فاعله. صحيح آن چنان كه در نسخه (ف) و (م) نيز آمده: (حد ما لم يسم فاعله) است.
ص7 (سلمه بن عاصم): از كتاب هاى او: كتاب العلول فى النحو و در نسخه (ف): الحلول فى النحو آمده است. صحيح آن: المسلوك فى النحو است. (ر.ك: بغيه الوعاه, ص260). ياقوت (معجم الادباء, ج11, ص243) كتابى از او با عنوان المسلوك فى العربيه ذكر نموده است.
ص75ـ76 (اخبار ابن اعرابى), در ليست اسامى كتب او آمده:
الف. كتاب تنسيق الامثال. كه صحيح آن: تفسير الامثال است.52
ب. كتاب نوادر الدبيريين (نيز ص96). درست آن: نوادر الزبيريين.53
دكتر حسين نصار مى گويد: (ابن اعرابى در نوادر, سه كتاب نوشته به اسم: النوادر, نوادر الزبيريين و نوادر بنى فقعس. ما جز از النوادر اطلاعاتى در دست نداريم).54
ج. كتاب الذباب.55 صحيح آن: كتاب الديات است.56
ص79: از كتاب هاى ابن سكيت, كتاب: المنطق ذكر شده كه صحيح آن: اصلاح المنطق است, كه در دو نسخه قبلى نيز آمده, اين كتاب مشهور و معروف است57 و با تصحيح و شرح استادان: احمد محمد شاكر و عبدالسلام هارون دو بار به چاپ رسيده است.58 گفتنى است عنوان كتاب, كسانى را كه موضوع آن را نشناخته اند, به اشتباه انداخته و گمان مى كنند كه مباحث كتاب در علم منطق است, متوجه نيستند كه آن كتابِ لغت است و در مورد زايش و شيوع لحن و خطا در زبان عربى بحث مى كند. جرجى زيدان در ترجمه ابن سكيت گفته: (…او بيست و اندى تأليف در نحو و لغت و منطق و شعر از خود به جاى گذاشت و صاحب الفهرست آنها را ذكر نموده است.)…59
ص108ـ110 (اخبار هشام كلبى و كتب او):
آنچه در مورد كتب مذكور ابوعبيده اتفاق افتاده, در مورد تعدادى از كتاب هاى هشام كلبيِ نسّابه و اخبارى معروف نيز رخ داده است. اما شانس خوب كلبى اين بود كه خداوند براى او, مرحوم احمد زكى پاشا (مصحح كتاب الاصنام) را مقرر فرمود. كسى كه به تصحيح و شناساندن كتاب و مؤلف اكتفا ننمود و اثر ماندگارى را به آثار سترگ قبلى خود در خدمت به تراث, افزود. آن مرحوم, چون به تحريفاتى كه در برخى آثار ابن كلبى در الفهرست (چاپ فلوگل) پى برده بود, ليستى از مصنفات وى را با تكيه بر ليست مصنفاتى كه در ذيل ترجمه اش در الوافى بالوفيات صفدى ـ كه در آن زمان در دارالكتب الخديويه به صورت خطى بود ـ بدان دست يافته بود, پيوست اين كتاب الاصنام نمود و نظر و ديدگاه خاص خود را همراه با قرائنى كه در اثبات اشتباهات صفدى و ابن نديم موجود بود ارائه داد و لذا تعليقات او مفيد و سودمند واقع شد. با استفاده از اين مطالب, تحريفات و اشتباهاتى كه در كتب هشام رخ داده به شرح ذيل ارائه مى شود:
الف. كتاب المغيرات. استاد [احمد زكى باشا] آن را به نام المغتربات ثبت نموده است. پيوست الاصنام, ص68.
ب. كتاب (تسميه من نفل و عاد و ثمود و العماليق و خبرهم (كذا) و بنى اسرائيل من العرب (كذا) و قصه الهجريين (كذا) و اسماء قبائلهم.) نام درست آن تسميه من نفل من عاد و ثمود والعماليق و جرهم و بنى اسرائيل و العرب و قصه هجرس و اسماء قبائلهم. چنانكه استاد (همان, ص70) آن را پس از تصحيح تحريفاتى كه از طرق صفدى ـ از قدما ـ و فلوگل و موللر ـ از اجانب معاصر ـ دريافته بود به اثبات رسانيده است.
ياقوت نيز بخشى از آن را به اشتباه آورده: (…و بنى اسرائيل من العرب (كذا)…). (معجم الادباء, ج19, ص289).
پ. كتاب ادعاء زياد معاويه. استاد, آن را با عنوان ادعاء زياد من معاويه آورده و البته صفدى [با اشتباه] با عنوان ادعاء زياد بن معاويه آورده بود. آنگاه استاد در مورد عنوان ابن نديم چنين مى گويد: (اين عنوان, خلاف تاريخ است, زيرا كسى كه به (زياد) معروف است همان معاويه است). و در مورد عنوان صفدى گفته: (شكى نيست كه كلمه (بن) را ناسخ از كلمه (من) تحريف نموده است. و با عنوان درست [من], معنى, درست درمى آيد و تاريخ هم رضايت مى دهد). (همان, ص70).
ياقوت (معجم الادباء, ج19, ص289) و ابن خلكان (وفيات الاعيان, ج5, ص131) كتاب را به نام (ادعاء معاويه زيادا) وارد نموده اند كه معنا و مفهوم آن روشن است!
ت. كتاب المعرفات من النساء فى قريش. ياقوت با همين عنوان آورده است, و استاد با عنوان المعرقات من النساء فى قريش آورده و گفته: (معروقات از: اعرق الرجل اخذ شده يعنى اصيل و ريشه دار شد. اما معرفات در اينجا با معنا و مقام تناسب ندارد و لذا بر روايت صفدى تكيه نمودم.) (همان, ص72)
ث. كتاب امثال حمير. استاد [باشا] آن را اقيال حمير ثبت نموده و گفته است: (در [كتاب] صفدى: اقبال (به باء) آمده است… و من روايت صفدى را اصلاح نموده به آن اعتماد كردم; زيرا مقام, اقتضاى ذكر اوايل و از جمله آنها پادشاهان حمير كه به اقيال معروف اند دارد و شك نيست كه كلمه امثال در فهرست ابن نديم توسط ناسخ, تحريف شده است.) (همان, ص72)
ج. كتاب فحول خيل العرب. اين كتاب را استاد (همان, ص74) با عنوان اسماء فحول خيل العرب ثبت نموده و ياقوت (معجم الادباء, ج19, ص290) با عنوان اسماء فحول العرب وارد كرده است.
چ. كتاب الغناء. استاد (همان, ص74): اللعناء. اين كتاب از اضافات اين نسخه از فهرست مى باشد.
ح. مصحح, كتاب ذيل را نتوانسته به طور كامل بياورد و اين گونه ثبت نموده: كتاب ابن عاب و مع (كذا) حين سئله (كذا) عن العويص. استاد (همان, ص74): كتاب ابى عتاب الى ربيع حين سأله عن العويص; ياقوت (معجم الادباء, ج19, ص290) نيز همين عنوان را آورده است.
خ. كتاب من هاجر و ابوه. ياقوت نيز همين عنوان را وارد نموده است و استاد (همان, ص75): كتاب من هاجر و ابوه حى. به احتمال او, كلمه آخر از الفهرست, ساقط شده است.
د. كتاب منار اليمن. استاد (همان, ص76): منازل اليمن.
ذ. كتاب الحيره و تسميه البيع و الديارات و نسب العباد. استاد (همان, ص77): كتاب الحيره و تسميه البيع و الديارات و نسب العباديين.
ر. مصحح نام كتاب ذيل را به درستى معلوم ننموده و به مانند خود مخطوط, ثبت نموده; با اين عنوان كتاب يوم سف كذا اين كتاب را استاد: سيف ـ نام مكانى ـ ثبت نموده (همان, ص78) و در حاشيه خود بر نسخه (ف) نوشته است: (سنيق (كذا) را ياقوت (ج19, ص291) آورده با اين گفتار كه: در مورد اين روز, اثرى نيافتم و لذا بر روايت صفدى مبنى بر اينكه آن نام مكان است, تكيه نمودم و ياقوت نيز چندين مكان را به اين اسم ياد نموده است.)
حقيقت اين است كه در مراجعه به منابع مربوط به ايام عرب, روزى با نام روز (سيف) يا (سنيق) نيافتم, اما نام شقيق را كه مربوط به بكر على تميم است, در اين منابع يافتم. شقيق, نام آبى از بنى اسيد بن عمرو بن تميم است.60 به علاوه, نام روز شقيقه را كه بين شيبان و ضبه است پيدا نمودم. شقيقه, زمينى سخت بين دو كوه رمل واقع است.61 شايد عنوان كتاب ياد شده, از يكى از اين دو روز به ويژه از شقيق, محرَّف, باشد.62
ز. كتاب الكلاب, و هو يوم النشاش. در نسخه (ف): السنابس و نيز در معجم الادباء (ج19, ص291). استاد: كتاب الكلاب, و هو يوم النسناس ثبت كرده و گفته است: (به ياقوت و ابن اثير و العقد الفريد مراجعه كردم, ولى كسى يافت نشد كه اين لفظ را در باب روز كلاب ذكر كرده باشد) (همان, ص78).
ليكن بنده در مفضليات, ص363ـ364 و كامل ابن اثير, ج1, ص376 و العقد الفريد, ج5, ص248 به روزى با نام يوم النسار برخورد كردم كه اين مخصوص ضبه و تميم على بنى عامر است. نسار: كوه هاى كوچك و مجاور يكديگر را گويند و نيز آبى از بنى عامر.63 بنابراين عنوان كتاب ياد شده از اين (يوم النسار), محرّف شده است.
ص115: در شمار كتب مدائنى در فتوح دو كتاب از او ياد شده: يكى در خبر الباقوصه و ديگر در خبر قحل كه در درست آن دو: واقوصه و فحل است. واقوصه چنانكه ياقوت گفته: بيابانى است در شام در ارض حوران كه مسلمانان در روزگار ابوبكر صديق براى حمله به روم به آنجا رفتند.64 قعقاع بن عمرو نيز در شعر خود از آن ياد كرده است:65
الم ترنا على اليرموك فزنا
كما فزنا بايام العراق
قتلنا الروم حتى ما تساوى
على اليرموك مفروق الوراق
فضضنا جمعهم لما استحالوا
على (الواقوصه) البتر الرقاق
اما فحل, نام مكانى است در شام و نزديك شهر بيسان (واقع در فلسطين اشغالى كنونى) كه جنگ مسلمانان با روم در آنجا رخ داد.66 فحل, در الفتوح آمده و پس از فتح دمشق در يك سال, واقع شده است67….
ص172: در جايى كه از آمدى سخن آمده, كتابى از وى با عنوان اصلاح ما فى معيار الشعر لابن طباطبا ذكر شده كه صحيح آن: عيار الشعر است. نمى دانم در حالى كه اسم اين كتاب در كلام پيرامون على ابن طباطبا (ص151) به درستى آمده, چگونه از ياد مصحح رفته است؟
گفتنى است اين كتاب را دكتر طه حاجرى و دكتر محمد زغلول سلام تصحيح نموده و در سال 1956م در قاهره به چاپ رسيده است. ص210ـ211 (جاحظ):
الف. مصحح, نام درست يكى از كتب جاحظ را معلوم ننموده است, وى اين كتاب را كتاب علم المريد كذا آورده و در حاشيه گفته: (كذا فى الاصل, و فى معجم الادباء, ج16, ص107: عصام المريد).
حال آنكه عنوان صحيح كتاب, غنام المرتد است و خود جاحظ در مقدمه الحيوان به آن اشاره كرده: (ثم عبت انكارى بصيره غنام المرتد و بصيره كل جاحد و ملحد).68 جز اين ما در مورد اين كتاب غنام به جز گفته طبرى مبنى بر اينكه غنام المرتد در سال 325 سوزانده شده چيزى نمى دانيم.69
ب. در صفحه111 كتابى با عنوان الحجه النبوه70 آمده كه اسم [درست] كتاب, چنانكه خود جاحظ ذكر نموده: الحجة فى تثبيت النبوه71 است كه با نام كتاب الحجه نيز از آن ياد كرده است.72
اين كتاب با عنوان حجج النبوه در هامش كتاب الكامل مبرد به سال 1323هـ قاهره به چاپ رسيده است; جزء اول: ص275ـ 296 و جزء دوم: ص1ـ117. سپس رشر73 آن را در شهر اشتوتگارت در سال 1931 در كتابش: Escepte U.Uberstzungek, pp.112 انتشار داد.74 همچنين استاد حسن سندوبى در رسائل الجاحظ, المطبعه الرحمانيه: قاهره 1933, ص117ـ 154 آن را منتشر ساخت.
د. رسالة فى الرد على الغوليه. كه استاد سندوبى آن را با عنوان رسالة فى الرد على القولية منتشر ساخته است.75 ليكن هر دو عنوان صحيح نيست, چه خود جاحظ در مقدمه الحيوان مى گويد: (…و زعمت ان مقاله الزيدية خطبة مقالة الرافضه و ان مقاله الرافضه خطبه مقاله (الغاليه)).76 و در ادامه گفته: (وهلا كنت عندك من (الغالية) لحكايتى حجج الغاليه.)77 4. ملاحظاتى در اشعار
مصحح, اشعار وارد در كتاب را مصدريابى ننموده است. به گمان من انجام اين كار از اولين شروط و ضروريات تصحيح علمى است تا كار مصحح كامل و يا نزديك به حد كمال باشد. مصدريابى اشعارى كه در الفهرست آمده, بار سنگينى نيست, زيرا آنها كم اند و اگر مصحح به انجام آن مى پرداخت از لغزش ها و هفوات بسيار در وزن و ضبط و نيز تصحيف و تحريف الفاظ به دور مى ماند.
ص50: بيت شاعر جناد بن واصل كوفى به اين شكل آمده:
(ان) كنت لا تدرين ما الموت فانظرى
الى دير هند كيف خطت مقابره
كه درست آن: (فان) كنت… است. در اين صورت وزن بيت كه در بحر طويل است, مستقيم مى شود.
عجيب است كه همين بيت در اخبار جناد (ص104) به صورت صحيح, ضبط شده است.
در ص62:
…وافضن بعد كظومهن بحره78
من ذى الابارق اذا رعين حقيلا79
كه صحيح آن بجره است.80

ص73: ابيات منحصر به فردى از فراء به اين شكل آمده:81
يا امير اعلى جريب من الا
رض, له تسعه من الحجاب
جالسا فى الخراب يحجب عنه
ما سمعنا بحاجب فى خراب
لن ترانى لك العيون بباب
ليس مثلى يليق رد الحجاب

شَطر اول از بيت اول, مى بايست به شكل (يا اميراً على جريب من الار) بيايد تا وزن بيت كه در بحر خفيف است, درست درآيد.
اما سيوطى اين ابيات را به اين نحو روايت كرده:82
لن ترانى لك العيوب بباب
ليس مثلى يطيق ذل الحجاب
يا اميرا على جريب من الار
ض, له تسعه من الحجاب83
جالسا فى الخراب يحجب فيه
ما رأينا امارة فى خراب

در ص102 شرقى بن قطامى اين بيت آمده:
ما كنت و كواكالاو ابن افك84
رويدك حتى يبعث الخلق باعثه

وزن قسمت اول بيت (بحر طويل), مختل است. صحيح بيت چنانكه ابن منظور آن را به خانمى منسوب كرده كه در رثاى شوهرش سروده, چنين است:85
ليست بوكواك و لابزونك
مكانك حتى يبعث الخلق باعثه86
در ص103, بيت عدى بن زيد چنين آمده:
ليس على المنون بباق
غيرَ وجهِ المسبح الخلاق
كه صحيح آن چنين است:
ليس حلى على المنون بباق
غيرُ وجهِ المسبح الخلاق

اين بيت از قصيده اى است كه عدى آن را براى نعمان بن منذر ـ هنگامى كه عدى را زندانى كرده بود ـ فرستاد.87
ص104 (اخبار حماد). اشعار محمد بن كناسه در رثاى حماد به اين شكل آمده:
ابعدت من نومك الغرار فما
جاوزت حيث انتهى بك القدر
لو كان ينجى من الردى حذر
نجاك مما اصابك الحذر
يرحمك الله من اخ يا ابا
القاسم ما فى صفاته كدر
فكهذا يفسد الزمان ويضىء
العلم منه ويدرس الاثر
ياقوت88 و ابن خلكان89 صرفاً سه بيت آخر را با كمى اختلاف ذكر كرده اند. بيت سوم, چنين آمده:
يرحمك الله من اخى ثقه
لم يك فى صفو وُده كدر

و بيت آخر:
فكهذا يفسد الزمان و يفـ
ـنى العلم فيه, و يدرس الاثر
در اين صورت وزنى كه مصحح به شكل مختل آورده بود, مستقيم مى شود.
در ص123 اخبار زبير بن بكار در بيت:90
عف الصبى متجمل الصبر
يرجو عواقب دوله الدهر

كلمه صبى را مصحح با صاد مشدد و مفتوح آورده كه درست آن: الصبى (مشدد و مكسور) است تا معناى مقصود كه همان جوانى و ايام آن است به دست آيد.
ص135: بيت دوم از ابيات سه گانه عتبى به اين شكل آمده:
فيكون الجواب منى الى الحاجب
ما ان اردت الا السلاما

كه صحيح آن:
فيكون الجواب منى الى الحا
جب, ما ان اردت الا السلاما

تا وزن بيت كه در بحر خفيف است, مستقيم شود.
ص157 اخبار اسحق بن ابراهيم موصلى:
دو بيت ذيل از شاعر ادريس بن ابوحفصه (برادر شاعر مروان بن ابى حفصه) در رثاى اسحاق بن ابراهيم موصلى به اين شكل آمده:
سقى الله يا ابن الموصلى بوابل
من الغيث قبرا انت فيه مقيم
ذهبت فاوحشت الكرام ورعتهم
فلا غرو ان يبكى عليك حميم
اما ابوالفرج اصفهانى بيت دوم را اين گونه ضبط كرده است:91
ذهبت فاوحشت الكرام, فماينى
بعبرته يبكى عليك كريم
و بيت سومى را نيز آورده:
الى الله اشكو فقد اسحاق اننى
و ان كنت شيخاً, بالعراق يتيم 5. ملاحظاتى پيرامون الفاظ, جملات و عبارات
علاوه بر آنچه عنوان شد ,الفاظ, جملات و عباراتى در كتاب آمده كه پس از تأمل در آنها, به منابعى ديگر مراجعه نمودم تا صحيح آن را مشخص نمايم و در مورد ترجيح صحت مابقى بر دو نسخه ديگر و نيز ديدگاه خود, اعتماد كردم. اين موارد به قرار ذيل اند:
ص74 (الطوال): قال ابوالعباس ثعلب: (كان الطوال حاذقاً بالقا العربيه). شايد عبارت قفطى92 و سيوطى93 صحيح تر باشد كه گفته اند: (كان الطوال حاذقا بالقاء المسائل العربية).94
ص78: در اخبار (نزرج) عروضى اين عبارت آمده: (وكان كذابا, كثيرا يحدث بالشى. عن رجل ثم عن غيره) (سوء نقطه گذارى را هم بنگريد!).
اين عبارت اگر اين گونه نباشد: (وكان كذابا, كثيرا ما يحدث الشىء عن رجل ثم عن غيره) چنانچه قفطى نيز آورده: (وكان كذابا, يحدث بالشىء عن رجل) (ف) و (م); اما به نظر من صحيح عبارت اين چنين است: (وكان كذابا كبيرا, يحدث بالشىء عن رجل, ثم عن غيره) يا (ثم يحدث به عن غيره).95
ص105: در (اخبار ابن اسحق) اين عبارت آمده: (يحلى ان امير المدينه رقى اليه ان محمداً يغال (كذا) النساء فامر باحضاره.)
درست آن: (…ان محمداً يغازل النساء) است. به گمان قوى اين جزء خطاهاى مطبعى بوده است.
ص125: در (اخبار عمر بن شبه) آمده: شبه, لقب او بوده96 زيرا مادرش او را مى رقصاند و مى گفت:
يا بأبى و شبا
و عاش حتى دبا.
شيخا كبيراً خبا97
ياقوت نيز به همين شكل آورده است,98 كه صحيح آن چنين است:
يا بأبى و شبا و عاش حتى
دبا شيخا كبيراً خبا

همچنين در اخبار او عبارت: (ومات عمر بن شبه بسرمرى) آمده كه صحيح آن (بسُرَّمن رأى) يا (سامرا) است.
ياقوت گفته: (ومات عمر بن شبه بسامرا).99
در اينجا ذكر اين نكته گفتنى است كه (سر من راى) در اين نسخه از فهرست, در بسيارى جاها به (سرمرى) تصحيف شده است. از جمله در ص75 آمده كه ابن اعرابى (مات بسرمرى و قد جاوز الثمانين) كه درست آن: مات (بسر من رأى) است.100
چنانچه در نسخه (ف) و (م) آمده است. (نيز بنگريد به اخبار عمرو بن بابه, ص162 و…).
همچنين در ابيات وارده توسط ابن نديم كه آنها را از احمد بن عمر بن شبه دانسته, مصحح كلمه (عزله) در بيت آخر ذيل را به فتح عين به جاى ضم آورده است:
فيقعد للشؤم فى (عزله)
من الناس ينظر فى دفتر101

ص129 (مأمون): (وهو… اعلم الفقهاء بالفقه والكلام) شايد عبارت نزديك به صواب اين باشد: (اعلم الخلفاء بالفقه و الكلام); چنانچه در (ف) و (م) آمده.
ص364 (اسماء كتب الهند): (كتاب كليله و دمنه و هو سبعه عشر باباو يكون (كذا) ثمانيه عشر باب). كه صحيح آن (…و قيل: ثمانيه عشر بابا) است چنانكه در (ف) و (م) آمده. 6. ملاحظات لغوى و نحوى
ملاحظات لغوى و نحوى بر دو بخش اند: يكى مربوط به لغت خود مصحح است و ديگر مربوط به اصل كتاب مى شود و مصحح از آن غافل مانده است. از جمله اشكالات بخش اول, اين قول مصحح (ص1) است: (ومع اننا لا نعرف بالضبط102 متى شرع هذا الرجل العبقرى ـ ابن النديم ـ بعمله, لان المآخذ103 التى من شأنها الكشف عن مثل هذه الغوامض ساكته لم تكرث (كذا) بها…). شك ندارم كه مصحح در اينجا با آوردن (تكرث) خواسته است مفهوم (تكترث) را برساند; غافل از اينكه (كرث) با (اكثرت) متفاوت است. كرث الامر,يكرثه و يكرثه و اكرثه يعنى: كار بر او سخت آمد و به مشقت افتاد. نيز گفته شده: ما اكرثنى هذا الامر; يعنى اين كار مرا به سختى نينداخت. ولى اكثرتُ, يعنى: توجه و دقت نمود.104
اما بخش دوم اشكالات شامل برخى خطاهاى نحوى در كتاب است كه ريشه آن ناسخان و كاتبان بوده است. آنچه موجب ستايش كار مصحح است, اينكه وى به پاره اى از اين خطاها ـ كه همزمان در دو نسخه (ف) و (م) رخ داده ـ آگاهى يافته است. مانند آنچه در ص20 آمده: (هؤلاء القوم (مختلفى اللغات, (مختلفى) المذاهب ولهم اقلام عده). كه مصحح توجه كرده كه دليلى براى نصب كلمه (مختلفى) نيست و در ملاحظات خود در ذيل كتاب (ص:ب) آن را ضبط نموده است.
جز اين مصحح متوجه بسيارى ازاين دست خطاها نگرديده, حال آنكه در دو نسخه ديگر به صورت صحيح آمده اند. [از جمله] اين خطاها بدين قرارند:
ص13: (يقال رداءه الخط (احد) الزمانتين). درست آن: (احدى الزمانتين) است.
ص76 (اخبار ابن اعرابى): (…وله من الكتب, كتاب النوادر, رواه عنه جماعه منهم الطوسى وثعلب وغيرهما, وقيل انه اثنا عشر (كذا) روايه, وقيل: تسعه (كذا)).
درست آن (اثنتا عشره روايه) و (تسع) است.
ص86: (سكرى): (وعمل السكرى اشعار جماعه من الفحول, وقطعه من القبائل, فمن عمل من الشعراء امرؤالقيس (والنابغتين)…) صحيح آن: (والنابغتان…).
ص132: در اخبار عبدالله بن مقفع آمده: (وكان احد النقله من اللسان الفارسى الى العربى مضطلعا بالغتين, (فصيح) بهما…). كه درست آن: (فصيحاً) بهما… است.
ص172: در كتب آمدى آمده: (كتاب فى تفضيل شعر امرؤالقيس (كذا) على الجاهليين). كه درست آن: (كتاب فى تفضيل شعر امرى القيس…) است.
ص173: در اخبار رازى كه از مؤلفين در شطرنج بوده و غير از ابوبكر رازى معروف است آمده: (…وكان نظيراً للعدلى (ممن الفوا فى الشطرنج ايضا) و كانا جميعاً (يلعبون) بين يدى المتوكل). كه صحيح آن: (وكانا جميعاً يلعبان…) است.
ص183: (آل ابوالعتاهيه): (فمنهم… عبدالله بن محمد ابى العتاهيه, شاعر و مقدار شعره خمسين (كذا) ورقه. ابوسويد عبدالقوى بن محمد بن ابى عتاهيه شاعر مقدار شعره خمسين (كذا) ورقه) كه صحيح آن: خمسون ورقه است.
ص183: (آل طاهر بن الحسين): (ابوالحسين طاهر بن الحسين, شاعر و مقدار شعره خمسين (كذا) ورقه. محمد بن عبدالله بن طاهر, شاعر و مقدار شعره سبعين (كذا) ورقه). كه صحيح آن: (خمسون ورقه) و (سبعون ورقه) است.
ص300: سطر اول: (فجمع فيها العلم والعلماء وبنى بها اثنا عشر (كذا) قصرا على عده بروج السماء…) كه صحيح آن: (وبنى بها اثنى عشر قصراً…) است. درست است كه مصحح به وجود اين اشتباه پى برده و در هامش گفته: (كذا فى الاصل). اما اين عبارت كافى نيست. چه بر مصحح است كه آنچه را درست مى انگارد در متن, ضبط كند و خطايى را كه در نسخه اصل آمده, در هامش برشمرد.
مصحح در اخبار يحيى ابن زكريا (ص282) چندين بار اين اشتباه را تكرار كرده است. او در متن, اين عبارت را ضبط نموده: (مات بالمدائن وهو قاضى (كذا) بها…) يعنى كلمه قاضى را در اصل با ياء آورده و در هامش گفته: (كذا فى الاصل باثبات الياء). كه اين كار نيز صحيح نمى باشد. چرا كه بايسته مى بود كه عبارت در متن به اين صورت مى آمد: (مات بالمدائن وهو قاض فيها…) و در هامش به اصل اشاره مى شد. 7. ملاحظات املائى و مطبعى
زبان عربى و فارسى هر يك داراى قواعد ويژه در كتابت و املاء هستند و رعايت آنها و عدم عدول از آنها ضرورى است. اما مصحح در انتشار كتاب الفهرست, بسيارى از قواعد املايى و نوشتارى زبان فارسى را مورد استفاده و توجه قرار داده است. با توجه به زبان كتاب كه عربى است, اينكار صحيح نمى باشد. نمونه ها را بنگريد:
1. از جمله بيشترين كاربرد و استعمال عبارات در اين كتاب, عبارت (ان شاءالله) است كه مصحح به شيوه فارسى (انشاءالله) ضبط نموده كه در زبان فارسى غير جايز است, زيرا كلمه (انشاء) معنايى غير از معناى (ان شاء) مى دهد. (از جمله بنگريد به صفحات425, 56, 119, 154, 178, 183, 226, 305, 315, 363 از كتاب.)
2. از كلماتى كه در عربى به صورت جدا نوشته مى شوند و مصحح آنها را به صورت پيوسته ضبط نموده اينها هستند:
الف. ص114, سطر نهم: كتاب اخبار ابيطالب.
ب. ص168, سطر اول: جعفر بن ابيطالب.
ج. ص238, سطر12 و18: على بن ابيطالب) عليه السلام و (عقيل ابن ابيطالب).
د. ص202, سطر2: وقرأت بخط ابيعبدالله بن عبدوس.
س. ص277, سطر9: احمد بن ابيعبدالله.
3. موارد ذيل را شايد بتوان از اين خطاها يعنى رعايت املاى فارسى در مورد كلمات عربى به حساب آورد:
الف. ص165, سطر5: قرائت بخط عبدالله… به جاى: قرأت….
ب. ص208, سطر20: …كتاب قرئه; به جاى: قرأه.
ج. ص85, سطر19: …وسئلت عن هذا الكتاب جماعه… به جاى: سألت.
د. ص102, سطر3: فسئله عن الاخبار المتقدمه… به جاى: فسأله… (نيز بنگريد به: ص305, 112, 330 و غيره)
اما در مورد خطاهاى مطبعى بايد گفت كه على رغم اهتمام مصحح به اصلاح آن در جدول خطا و صواب (پيوست كتاب) بايد گفت كه كتاب باز هم مملو از خطاهاى چاپى است كه از ديد هر خواننده اى پنهان نمى ماند. خاتمه و اقتراح
شكى نيست كه ملاحظات ديگرى به جز اينها وجود دارد; زيرا موضوعات كتاب متعدد و ابواب آن زيادند, و كسى نمى تواند ادعا كند كه همه آنها را جمع آورى نموده و يا استقصا كرده است.
بدين روى من از مصحح [مرحوم] به جهت آنچه بيان شده و نيز آنچه در كشف آن توانايى داشته و آنچه را نتوانستم بيان دارم عذر و پوزش مى خواهم. در اين راستا خود مصحح در مقدمه كتاب در تأييد گفته قبلى پيشنهاد داده كه مؤسسات رسمى و غير رسمى مرتبط با تراث اسلامى و عربى در تشكيل و ايجاد لجنه اى از متخصصين در انواع علوم مربوط به كتاب الفهرست, اقدام نمايند. وظايف پيشنهادى من در مورد اين لجنه بدين قرار است:
1. جستجو در مورد مخطوطات ديگر كتاب,105 قبل از آغاز تصحيح جديد.
2. بررسى دقيق اسامى اعلام و القاب مختلف آنها و اسامى كتاب ها در موضوعات مختلف آن و ارجاع تمامى آنها به منابع ديگر. اين كار به جهت كثرت وقوع تحريف و اشتباهات در چاپ هاى سه گانه قبلى است.
3. مصدريابى اشعار وارد در كتاب و تصحيح تحريفات واقع شده در ضبط و الفاظ و مانند آن.
4. از بهترين و بايسته ترين كارهايى كه براى محققين و پژوهشگران تراث مى توان كرد, اين است كه اعضاى اين لجنه در تمامى تخصصات خود تمامى كتب و دواوينى را كه صاحب الفهرپىنوشت: 1. اين مقاله ترجمه اى است از: نظرات فى فهرست ابن النديم (تحقيق: محمدرضا تجدد), الدكتور يوسف حسين بكار (جامعه نيويورك ـ اربد الاردن), مجله المورد, المجلد9, العدد3. كتاب الفهرست به تصحيح مرحوم تجدد در سال 1351ش (1971م) در دانشگاه طهران به چاپ رسيد. 2. اين كتاب تاكنون دوبار در تهران به چاپ رسيده است. 3. در اين مقاله از چاپ فلوگل با حرف (ف) و از چاپ مصر با حرف (م) ياد مى كنيم. 4. مقدمه احمد صقر در كتاب مقاتل الطالبين ابوالفرج اصفهانى, ص:ش: چاپ البابى الحلبى, قاهره 1949. 5. Custav Flugel 6. Johannes Reodiger 7. August Muller 8. Chesterbeaty 9. ر.ك: مقدمه او بر كتاب التاج فى اخلاق الملوك, منسوب به جاحظ, ص43ـ44. 10. مقدمه او بر كتاب الحيوان, ج1, ص21, چاپ اول, قاهره 1938. 11. لسان الميزان, ج4, ص257, چاپ اول, حيدرآباد ـ دكن, هند 1329هـ. 12. منسوب به توز از بلاد فارس. 13. بنگريد به: شرح ما يقع فيه التصحيف والتحريف, ص92 از تصحيح عبدالعزيز احمد, قاهره 1963; المزهرا, ج1, ص407, تصحيح جاد المولى و ديگران; مراتب النحويين, ص75, از ابوطيب لغوى, تصحيح ابوالفضل ابراهيم (بلا تاريخ); انباه الرواه, ج2, ص126 از قفطى, تصحيح ابوالفضل ابراهيم, چاپ دارالكتب قاهره 1950. 14. نيز بنگريد به: المصون فى الادب 191; انباه الرواه, ج3, ص337; معجم الادباء, ج19, ص209ـ210. 15. لسان العرب (لطف); نيز ر.ك: دكتر حسين نصار, المعجم العربى, ج1, ص41, چاپ دار مصر للطباعه, قاهره 1968. 16. گفتنى است كه مرحوم تجدد در ترجمه الفهرست اين فقره را براساس ضبط درست عبارت عربى, برگردان كرده است: (…و كسى كه او را ديده به من گفت: دست هايش از كار افتاده است…). ر.ك: الفهرست… ترجمه محمدرضا تجدد, انتشارات اساطير, اول 1381, ص227. (مترجم) 17. ممكن است به ذهن خواننده اين گونه متبادر شود كه بخشى از ملاحظات و موضوعاتى كه در اين قسمت ارائه مى شود, مربوط به خطاهاى مطبعى مى شود. حال آنكه اينطور نيست; زيرا مصحح در هوامش براساس موازنه و مقايسه با نسخه (ف) به عكس آن اشاره مى نمايد كه بيشترين ـ و يا تمامى آن ـ خطا و اشتباه است. 18. كذافى: بغيه الوعاه, ص219; در (ف) و (م): النقاد. 19. معجم الادباء, ج8, ص109. 20. بغيه الوعاه, ص219, چاپ السعاده, اول قاهره 1326. 21. معجم الادباء, ج1, ص149. 22. حاجى خليفه كتاب را به اشتباه به خود زجاج منسوب كرده و آن را جامع المنطق ناميده است (كشف الظنون, ج1, ص575). حال آنكه صاحب الفهرست (ص66) و مترجمان زجاج, كتاب مافسره من جامع النطق را از او دانسته اند. 23. انباه الرواه, ج1, ص164. 24. تاريخ بغداد, ج1, ص214, چاپ دارالكتاب العربى, بيروت (بلاتاريخ); معجم الادباء, ج18, ص5; وفيات الاعيان, ج3, ص405. 25. البيان والتبيين, ج1, ص20ـ21, تصحيح عبدالسلام هارون, چاپ اول قاهره 1948. در صفحات 298, 350, 112 از همان جلد اول نيز اسم او را تكرار نموده است. 26. ابن قتيبه او را به مادرش منسوب كرده, نه مادربزرگش. (كتاب المعارف, ص598, تصحيح ثروت عكاشه, چاپ دارالكتب, قاهره 1960). 27. نيز ر.ك: وفيات الاعيان, ج1, ص227ـ232. 28. مروج الذهب, ج3, ص147, تصحيح محمد محيى الدين عبدالحميد, مطبعه السعاده بمصر, چاپ دوم 1948; نيز ر.ك: در اخبار او با حجاج در همين جلد, ص181. 29. الاغانى, ج3, ص213 به بعد, دارالثقافه, چاپ دوم 1957. 30. ر.ك: الشعر والشعرا, ج1, ص276, دارالثقافه, بيروت 1964; الاغانى, ج22, ص287. 31. الجران: جلوى گردن شتر; العود: شتر پير. 32. خزانه الادب, ج4, ص198, طبع بولاق. 33و 34. تاريخ الادب العربى, ج1, ص116, ترجمه عبدالحليم النجار, چاپ دوم, قاهره 1968م. 35. الاغانى, ج3, ص133. 36. مصحح در فهرست اعلام نيز همان را ضبط نموده است. 37. ر.ك: ك: طبقات ابن المتعز, ص426, تصحيح عبدالستار فراح, دارالمعارف (بلاتاريخ); الاغانى, ج19, ص257 به بعد. 38. الورقه, ص59, از ابن حراج, تصحيح عبدالوهاب عزام و عبدالستار جراح, چاپ دوم, دارالمعارف (بلاتاريخ); معجم البلدان (خارك). 39. الاغانى, ج20, ص18. 40. اين كتاب را مكتبه الحياه با مشاركت مؤسسه فرنكلين بيروت به سال 1959 منتشر ساختند. 41. انباه الرواه, ج2, ص9. 42. همان, ج3, ص285. 43. همان, ص286; در (ف) قامه الرئيس. 44. همان, ص285. 45. معجم الادباء, ج19, ص161. 46. وفيات الاعيان, ج4, ص326. 47. المعجم العربى, ج1, ص126. 48. انباه الرواه, ج3, ص286. 49.وفيات الاعيان, ج4, ص266. 50. معجم الادباء, ج20, ص14. 51. بغيه الوعاه, ص411. 52. انباه الرواه, ج3, ص131; معجم الادباء, ج18, ص196. 53. انباه الرواه, ج3, ص131; معجم الادباء, ج18, ص196. 54. المعجم العربى, ج1, ص141. 55. ياقوت (معجم الادباء, ج18, ص196) نيز با همين عنوان از آن ياد كرده و نيز دكتر غره حسن در مقدمه اش بر كتاب (النوادر) از ابومسحل, ج1, ص28, دمشق 1961. 56. انباه الرواه, ج3, ص131. 57. ر.ك: معجم الادباء, ج20, ص52; وفيات الاعيان, ج5, ص442. 58. اين كتاب را دارالمعارف در مصر (چاپ سوم 1956م) انتشار داد. 59. تاريخ آداب اللغه العربيه, ج2, ص118, چاپ الهلال ـ قاهره 1912. 60. العقد الفريد, ج5, ص212, تصحيح احمدامين و ديگران, لجنه التأليف والترجمه والنشر, قاهره 1956. 61. ابن اثير: الكامل فى التاريخ, ج1, ص374ـ376, قاهره 1348هـ. 62. ر.ك: ايام العرب فى الجاهليه, ص382ـ387, اثر احمد جاد المولى و ديگران, قاهره, بدون تاريخ. 63. همان, ص378ـ381. 64. تاريخ الطبرى, چاپ اروپا, ج5, ص2085, 2088, 2091, 2127 وغيره. 65. معجم البلدان (واقوصه). 66. تاريخ طبرى, ج4, ص2245ـ2147 و نيز 2154ـ 2158. 67. معجم البلدان (فحل). 68. نحط, شبيه زفير, صداى اسب. الحيوان, ج1, ص9. 69. تاريخ طبرى, جزء3, 1302, چاپ اروپا و چاپ استقامه, ج7, ص302. 70. صحف فى معجم الادباء, ج16, ص108 تا كتاب الحجر والنبوه. 71. الحيوان, ج1, ص9. 72. همان, ج7, ص302. 73. Rescher. 74. بروكلمان, تاريخ الادب العربى, ج3, ص112. 75. همان, ج2, ص122; ياقوت, ج16, ص110. 76. الحيوان, ج1, ص7. 77. همان, ص11. 78. در معجم البلدان (حقيل) آمده كه به گمانم تصحيف شده است. 79. حقيل: بيابانى در ديار بنى عكل (ر.: معجم البلدان ـ حقيل). 80. ر.ك: جمهره اشعار العرب, ص233; شعر الراعى النميرى و اخباره, ص132, به كوشش ناصر حانى, دمشق 1964; انباه الرواه, ج2, ص321; در لسان العرب (جرد) آمده: الجره: جره البعير حين يجترها فيقرضها ثم يكظمها; جوهرى گفته: مايخرجه البعير جرته. 81. بغيه الوعاه, ص411. 82. همان, ص412. 83. الجريب من الارض: مقدار معلوم الذراع والمساحة وهو عشره اقفزه (لسان العرب ـ جرب). 84. در (ف) و (م): اويل. 85. لسان العرب (وكك) و (زنك). 86. الوكواك: الجبان. الزونك; القصير الدميم. 87. الاغانى, ج21, ص151. 88. معجم الادباء, ج1, ص266. 89. وفيات الاعيان, ج1, ص266. 90. ابيات در (ف) مشوش است. 91. الاغانى, ج5, ص394 (ترجمه مروان بن ابوحفصه). 92. انباه الرواه, ج1, ص92. 93. بغيه الوعاه, ص20. 94. در معجم الادباء, ج11, ص243: (كان سلمه ـ سلمه بن عاصم ـ حافظا لتأديه ما فى الكتب, والطوال حاذقا بالعربيه.) 95. انباه الرواه, ج1, ص241. 96. ر.ك: وفيات الاعيان, ج3, ص114. 97. يا: حرف ندا, منادا: ولدهاست كه محذوف است. بأبى: جار و مجرور متعلق به فعل محذوف, تقدير آن: اخديك است. خب يعنى ذوالخداع. 98. معجم الادباء, ج16, ص60; المزهر, ج2, ص428; و در (م): بابا و شبا وعاش حتى دبا شيخاً كبيرا احبا 99. معجم الادباء, ج16, ص6. 100. انباه الرواه, ج3, ص130; بغيه الوعاه, ص43. 101. معجم الادباء, ج16, ص62. 102. ياقوت از متن ابن نديم در مقدمه اش (ص3) ـ چنانكه در مقدمه اين مقال نقل كردم ـ اينگونه دريافته كه مؤلف, تصنيف كتاب را از سال 377هـ آغاز كرده است (معجم الادباء, ج18, ص17). بروكلمان نيز همين نظر را دارد (تاريخ الادب العربى, ج3, ص72). 103. ايرانى ها واژه مأخذ را به معناى منبع يا مرجع به كار مى برند. پاره اى از نويسندگان و پژوهشگران عرب نيز گاهى در همين معنى استعمال مى كنند. 104. لسان العرب (كرث). 105 .ر.ك: بروكلمان, تاريخ الادب العربى, ج2, ص73ـ74. 106. المصون فى الادب, ص121; بغيه الوعاه, ص20. ابن مكتوم گفته كه نام او محمد بن عبدالله است. (انباه الرواه, ج1, ص92, هامش). 107. پيرامون ابن نديم (ترجمه و شرح حال, زندگانى, تولد و وفات, لفظ ابن نديم) و نيز كتاب الفهرست و نسخه ها و تصحيحات مختلف و كتابشناسى آن از جمله به اين منابع مراجعه فرماييد: ـ پايگاه ابن نديم در كتاب شناسى, محمدحسين ساكت, مشهد, انتشارات جاويد, چاپ اول 1368; ـ دايره المعارف بزرگ اسلامى, مدخل ابن نديم, حسين انصارى, ج5, ص4843; ـ (ابن نديم صاحب فهرست و خاندان او), محمد واعظ زاده خراسانى, مجموعه مقالات كنگره بين المللى كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامى, دفتر چهارم, انتشارات آستان قدس رضوى, چاپ اول 1383, ص1706 به بعد; ـ (ابن نديم, كتاب شناس و فهرست نگار), حسن انصارى, همان, ص1725 به بعد; ـ (پژوهشى در مآخذ الفهرست ابن نديم), سيد جلال ساغروانيان, همان, ص1735 به بعد; ـ مقاله اى در مجله جهان كتاب (مهر ـ آبان81) ص25; ـ مقاله اى در مجله آينه ميراث ش13 تابستان80, ص87 به بعد; ـ (كتاب الفهرست للنديم المعروف خطأ بابن النديم…), دكتر محمدجواد مشكور, مجله مجمع اللغه العربيه, دمشق, مجلد52, شماره2, آوريل 1977م, ص336 به بعد; ـ (تاريخ وفاه ابن النديم), دكتر رودلف زلهايم, تعريب استاد حسام صغير, مجله مجمع اللغه العربيه, دمشق, مجلد50, شماره3, ژوئيه 1975, ص613 به بعد; ـ (كتاب الفهرست لابن النديم) (مخطوطات), دكتر باياردوج, مجله مجمع اللغه العربيه بدمشق, مجلد45, اكتبر 1970م, ص810 به بعد; ـ مقالات متعدد در: Zeitsehtrft der Morganlandischen Gasellschaft (ZDMG) از جمله مقاله: Uber Muhammad ibn ishaks fihrist al-ulum از دكتر گستاو فلوگل در مجلد13, 1859, صفحات559 ـ650 از همان مجله; و نيز مقاله: Beitrage ZUR Erklarung des Kitab al-fihrist از گلدزيهر, همان مجله, مجلد36, 1882م, صفحات278ـ284; و نيز مقاله: Neue Materialian ZUM Fihrist توسط: جوهان فوك, همان مجله, مجلد15, شماره2, 1936, صفحات298ـ322, پيرامون نسخه معروف تونك واقع در راجستان هند; و نيز مقاله: Philogika, Uberlie Ferung des fihrist in Dey Islam توسط هملوت ريتر, همان مجله, مجلد17, شماره1, 1928, صفحات15ـ23; و نيز مقاله: Islamie Research Association Miscellany توسط آربرى, همان مجله, مجلد1, 1848, صفحات19ـ 45, پيرامون نسخه چستربيتى. مترجم.  

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 100  صفحه : 7
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست