responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 100  صفحه : 5

زين الفتى و مؤلف آن
رحمتى محمدکاظم


در ميان آثار تفسيرى كه از عالمان خراسانى به چاپ رسيده است, كتاب المبانى فى نظم المعانى, به دليل جامعيت در مباحث علوم قرآنى, متنى است كاملاً شناخته شده كه علاوه بر اهميت در علوم قرآنى, از آن جهت كه تأليف عالمى كرامى و اهل نيشابور است, اهميتى دوچندان يافته است. تنها مشكل اين كتاب, ناشناخته بودن مؤلف آن است و اين اشكال به افتادگى برگ نخست تنها نسخه اساس چاپ كتاب باز مى گردد. اين متن را كه نخستين بار آرتور جفرى در 1954 بر اساس تك نسخه آن در كتابخانه برلين, بخشى از آن را به چاپ رسانده, به تازگى به دليل چاپ متن تفسيرى ديگرى از حوزه تفسيرى خراسان به نام زين الفتى فى تفسير سورة هل اتى مورد توجه مجدد قرار گرفته است و تلاش هايى براى معرفى نام نويسنده آن صورت گرفته است. در كتاب زين الفتى, مؤلف علاوه بر آنكه برخى روايات مندرج در المبانى را با همان سلسله سند نقل كرده است, در چندين مورد خواننده را براى تفصيل مطلب به كتاب ديگر خود يعنى المبانى ارجاع مى دهد.1* بر اين اساس مشخص است كه مؤلف كتاب زين الفتى و المبانى يك تن مى باشد. نسخه اساس زين الفتى با وجود اين كه از آغاز افتادگى دارد و فاقد صفحه عنوان است, نام مؤلف در بخشى از خطبه كتاب آمده است: احمد بن محمد بن على بن احمد عاصمى. ظاهراً مشكل شناخت هويت مؤلف كتاب المبانى با توجه به انتساب كتاب زين الفتى, اثر ديگر مؤلف كتاب المبانى, به عاصمى حل شده است.2 اما متن كرامى ديگرى به نام الايضاح فى القراأت تأليف ابوعبدالله احمد بن ابى عمر اندرابى, حاوى مطالبى است كه در انتساب كتاب زين الفتى و المبانى به عاصمى ترديد جدى ايجاد مى كند.3 آقاى حسن انصارى قمى كه براى نخستين بار در انتساب كتاب زين الفتى به عاصمى ابراز ترديد كرده اند, بر اساس برخى مطالب نقل شده در الايضاح كه با همان سلسله سند در كتاب المبانى و زين الفتى آمده, نگارنده كتاب المبانى و زين الفتى را عالم نامور كرامى ابومحمد حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام طحيرى معرفى كرده اند. در مقابل كلود ژيليو در مقاله مفصلى كه درباره كتاب المبانى نگاشته, مؤلف احتمالى كتاب المبانى و به تبع, كتاب زين الفتى را اندرابى نام مى برد.4 بررسى كامل اين موضوع و تدكر برخى نكات ديگر در باب اهميت اين سه اثر مهم تفسيرى كه از حوزه عالمان كرامى نيشابور باقى مانده, موضوع اين نوشتار است.

* * *

در ميان حوزه هاى تفسيرى قرون ميانه, خراسان و مفسران خراسانى جايگاه كاملاً شناخته شده اى دارند. به نحو طبيعى در قرون اول و دوم هجرى آثار خاصى در حوزه تفسيرى خراسان تأليف نشده است و اين دو قرن تنها شاهد روند گسترش اسلام و مهاجرت قبايل عرب به خراسان است كه به دليل شرايط جغرافيايى مشابه با محيط زندگى اعراب و اهميت مالى, جايگاه خاصى يافته است. تا اواخر قرن سوم, زمينه هاى اوليه شكوفايى حوزه تفسيرى خراسان با تداول روايت آثار تفسيرى مفسران عراق شكل گرفته است. مقاتل بن سليمان بلخى (متوفى 150 يا اندكى بعد از اين تاريخ) و مقاتل بن حيان بلخى (متوفى 135ق), دو چهره برجسته تفسيرى خراسان از اواخر قرن دوم هجرى مى باشند. مقاتل بن حيان بر خلاف مقاتل بن سليمان كه سه اثر تفسيرى به نام هاى الوجوه و النظاير (الاشباه و النظاير), تفسير خمس مائة آية و تفسير تأليف كرده, اثر تفسيرى ننگاشته, اما به دليل روايت احاديث تفسيرى قصصى, اهميت خاصى در توجه به تفسير ايفا كرده است.5 همچنين اين را مى دانيم كه اسلوب تفسيرى قصصى, يكى از رايج ترين گونه هاى تفسيرى در اواخر قرن اول و آغاز قرن دوم هجرى بوده است. هر چند در عراق, روايت اين مدونات تفسيرى با تأليف تفسير جامع البيان فى تفسير آى القرآن توسط ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد طبرى (متوفى 310ق) و ديگر تفسير روايى يعنى تفسير ابن ابى حاتم رازى (متوفى 327ق) از رواج افتاده بود, در نواحى مختلف ايران چون قزوين و خاصه خراسان اين آثار تا نيمه نخست قرن پنجم به صورت مدونات مستقلى روايت مى شده است.6
شاهد اين قول, گفته هاى مفسر شافعى نيشابورى ابواسحاق ثعلبى (متوفى 427ق) است كه در آغاز تفسير مفصل خود, الكشف و البيان عن تفسير القرآن به تفصيل گزارشى از اين مدونات و روايت هاى مختلف آنها آورده و در نگارش تفسير خود از آنها بهره برده است.7نقش عالمان شافعى و حنفى در تدوين متون تفسيرى در خراسان كاملاً شناخته شده است8 اما به دليل فقدان مدارك لازم به نظر نمى رسد كه فرقه كراميه, اصحاب محمد بن كرام (متوفى 255ق, نيز نقش خاصى در ترويج علوم قرآنى و نگارش تفسير در خراسان داشته اند9 و البته اين موضوع به نحوه گزارش كتاب هاى ملل و نحل باز مى گردد كه تا چندى پيش اساس دانسته هاى ما درباره كراميه بوده اند.10 تصويرى كه در اين متون از كراميه ارايه شده است, حتى نشانى از اهميت سياسى و پراكندگى جغرافيايى اين فرقه به دست نمى دهند11 و در تحقيقات اوليه در باب اين فرقه تنها به اهميت و نقش اين نحله در گسترش اسلام در نواحى روستايى خراسان و ايجاد مدارس اشاره شده است12 با عقايد كلامى اى كه در كتاب هاى ملل و نحل براى اين گروه ذكر شده, ابداً تصور نمى شده كه بتوان اهميت چندانى براى اين نحله در نگارش تفاسير در خراسان در نظر گرفت. نخستين اشارات به توجه كراميه در تدوين متون تفسيرى, تك نگارى مهم يوسف فان اس در معرفى مجموعه اى از متون باقى مانده كراميه در 1980 است كه به صورت رساله اى مستقل منتشر شده است. فان اس در اين مقاله تقريباً تمام اطلاعات مهمى را كه در منابع و تحقيقات انجام شده در باب كراميه آمده است, به طور كامل استخراج و جمع بندى كرده است; از جمله متنى تفسيرى به نام الفصول كه فان اس تنها از وجود نسخه اى از آن در كتابخانه بريتيش ميوزيوم مطلع بوده است.13 توضيحات فان اس در معرفى رجال كراميه, امكان شناخت متن كرامى ديگر چاپ شده را كه مورد توجه فان اس قرار نگرفته بوده, فراهم كرد. آرون زيزو در مقاله اى با عنوان (دو متن ناشناخته كرامى) (1988) براى نخستين بار به كرامى بودن مؤلف متن مهم و كاملاً شناخته شده تفسير المبانى فى نظم المعانى اشاره كرد.14 بخشى از تفسير المبانى را كه سال ها قبل آرتور جفرى بر اساس تنها نسخه موجود آن در كتابخانه دولتى برلين (وتس اشتاين 103) (قاهره 1954) به چاپ رسانده بود, به دليل اشاره جفرى ـ كه مؤلف آن را عالمى مغربى دانسته بود ـ مورد توجه قرار نگرفته بود. زيزو با توجه به نام هاى عالمان كرامى چون محمد بن كرام و محمد بن هيصم كه در چندين مورد در اين كتاب از آنها نام برده شده و مطالبى از آنها در ضمن تكريم آنها نقل شده بود, مؤلف كتاب المبانى را عالمى كرامى و خراسانى معرفى كرد. در سال 1418ق, محقق بزرگوار آقاى محمد باقر محمودى, كتاب مهمى به نام زين الفتى فى تفسير سورة هل اتى با انتساب به عالم كرامى احمد بن محمد بن على بن احمد عاصمى (؟) به چاپ رساندند. نكته جالب توجه در اين كتاب, ارجاع مؤلف به اثر ديگر خود يعنى المبانى فى نظم المعانى, يعنى همان متن چاپ شده توسط آرتور جفرى بود. البته آقاى محمودى در مقدمه تصحيح خود بر زين الفتى تنها به كرامى بودن مؤلف كتاب زين الفتى اشاره كرده و از ارتباط ميان كتاب المبانى فى نظم المعانى و زين الفتى سخنى به ميان نياورده اند. در حقيقت اين موضوع نخست مورد توجه دوست دانشمندم آقاى حسن انصارى قمى قرار گرفت و ايشان در مقاله اى كوتاه در (كتاب ماه دين) با عنوان (دو كتاب از يك مؤلف كرامى), بر اساس ارجاعات نگارنده كتاب زين الفتى, يعنى عاصمى (؟) به كتاب ديگر خود المبانى, مؤلف كتاب المبانى را عاصمى معرفى كردند.15
احمد نصيف جنابى در سال 1405ق/ 1985م مقاله اى با عنوان الايضاح فى القراأت در مجله معهد المخطوطات العربية به چاپ رساند كه به همان صورت و بدون تغييرى در مجله مجمع العلمى العراقى نيز در سال 1406ق/ 1985م نيز منشتر شده است. جنابى در بخش نخست مقاله خود, ابتدا اطلاعاتى درباره اندرابى و اساتيد وى بر اساس آنچه ابن جزرى درباره اندرابى آورده و اطلاعاتى كه از طريق نسخه خطى الايضاح به دست مى آيد, آورده است. سپس در بخش دوم, معلومات نسخه شناسانه اى درباره نسخه و فصول آن آورده است. در بخش سوم و چهارم از منابع الايضاح كه جنابى برخى از آنها را شناسايى كرده و اهميت كتاب بحث كرده است.16 نكته اى كه از ديد جنابى پنهان مانده, هويت كرامى اندرابى است. دليل اين امر تنها به منبع مورد استفاده جنابى در معرفى اندرابى باز مى گردد; يعنى كتاب غاية النهاية فى طبقات القراء تأليف شمس الدين محمد بن محمد مشهور به ابن جزرى (متوفى 833ق) كه جنابى معتقد است, ابن جزرى اطلاعات خود را درباره مؤلف الايضاح از منبعى ديگر اخذ كرده و نسخه اى از كتاب الايضاح در اختيارش نبوده است.17 جنابى در ادامه تحقيق خود درباره كتاب الايضاح, باب سى و دوم آن (فى ذكر الاسانيد التى وصلت الينا قراأت القراء المعروفين بروايات الرواة المشهورين) را با عنوان (قراءات القراء المعروفين) (بيروت, 1405, 1407ق) به چاپ رسانده است.
شمس الدين محمد بن محمد مشهور به ابن جزرى (متوفى 833ق) در كتاب ارزشمند غاية النهاية فى طبقات القراء (ج 1 ص 93) در معرفى اندرابى مى نويسد:
ابوعبدالله احمد بن ابى عمر خراسانى, مؤلف كتاب الايضاح فى القراأت العشر و اختيار أبوعبيد (قاسم بن سلام هروى) و اختيار ابوحاتم (سجستانى) است كه در در اين آثار فوائد فراوانى آورده است. اندرابى قراأت را از طريق ابوالحسن على بن محمدبن عبيدالله فارسى (متوفى ذى القعده 431ق) از ابن مهران (ابوبكر احمدبن حسين بن مهران اصفهانى متوفى 381ق), ابوعبدالله محمدبن ابوالحسن على بن محمد خبازى (متوفقى 449ق) به روايت از پدرش (على بن محمد خبازى) و ديگران و از طريق ابوبكر احمد بن حسين كرمانى از كارزينى روايت كرده است. وى همچنين از ابوبكر محمدبن عبدالعزيز (الحيرى متوفى رجب 451)18 و ابوعبدالله محمد بن ابن عبدالله حاكم حافظ (متوفى 405ق) و ديگران نقل حديث كرده است. اندرابى بعد از سال 500ق درگذشته است و نمى دانم چه كسى از وى قراأات را اخذ كرده است.19
مشخص است كه ابن جزرى ,مؤلف الايضاح را نمى شناخته و تنها به كتاب وى دسترسى داشته و اطلاعات خود را از آن اخذ كرده است. مؤيد اين گمان, عبارت ابن جزرى در شرح حال محمد بن هيصم است. ابن جزرى در شرح حال ابن هيصم نوشته است: (محمد بن الهيصم أبوعبدالله أمام مقرى, أعتمد عليه احمد بن ابى عمر صاحب الايضاح و روى عنه (يعنى از ابن هيصم) حامد بن احمد (و روى من ابن الهيصم صاحب الايضاح) عنه (يعنى به واسطه حامد بن جعفر, اندرابى از ابن هيصم روايت كرده است) و أبدى عنه (يعنى مؤلف الايضاح) فوائد فى كتابه).20 همين گونه ابن جزرى شرح حال ناقصى براى حامد بن احمد بر اساس نسخه خطى كتاب الايضاح آورده و بخشى از شرح حال وى را به اميد يافتن اطلاعى در باب وى در نسخه خود, سفيد گذاشته است.21
متن مهمى كه مى تواند اطلاعات با ارزشى درباره انداربى در اختيار ما قرار مى دهد, تكمله تاريخ نيشابور يعنى السياق لتاريخ نيسابور تأليف عبدالغافر اسماعيل بن عبدالغافر فارسى (متوفى 529ق) است.22 فارسى در شرح حال انداربى نوشته است:
احمد بن ابى عمر المقرى المعروف بالزاهد الاندرابى من أصحاب أبى عبدالله (محمدبن كرام السجزى), بهى المنظر, مشهور, ثقه, زاهد, عابد, عالم بالقراءات, له تصانيف الحسنة فى علم القراءات. أقام بنيسابور سنين. رأيت سماعه فى صحيح مسلم و غيره.
توفى يوم الخميس الحادى و العشرين من شهر ربيع الأول سنة سبعين و أربع مائة و صلى عليه ابوبكر (عمر) بن الحامد و دفن فى مقبرة معمر.23
اين را مى دانيم كه اندراب, شهرى بين غزنين و بلخ بوده است كه كاروان هاى تجارى قبل از ورود به كابل از آنجا گذر مى كرده اند.24 از آنچه فارسى درباره اندرابى و اقامت وى در نيشابور گفته نيز معلوم مى شود كه انداربى قبل از ورود به نيشابور در جايى ديگر ساكن بوده است. هر چند بديهى است كه وى براى اخذ علوم متداول مى بايست در جوانى به نيشابور ـ كه در آن زمان مركزيت علمى داشته ـ مهاجرت كرده است. خوشبختانه نسخه اى خطى باقى است كه اندرابى آن را كتابت كرده و اجازات سماع مختلفى بر آن است.25 تاريخ قرائت اين نسخه كهن و كتابت شده توسط اندرابى, به قرائت وى بر ابومحمد حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام طحيرى در حضور جمعى از عالمان كراميه نيشابور, ظهر روز يكشنبه در پايان دهه اول ماه رمضان 429 در مدرسه طحيرى است.26 بنابراين مشخص است كه انداربى قبل از 429ق براى تحصيل به نيشابور آمده و در نيشابور نيز در مدرسه عالم كرامى ابومحمد حامد بن احمد طحيرى به تحصيل پرداخته است. اطلاعات بيشتر درباره تاريخ حضور انداربى در نيشابور را از طريق متن كتاب الايضاح و مشايخ اندرابى مى توان به دست آورد. اندرابى در كتاب الايضاح, فراوان از ابوعمرو محمد بن يحيى بن حسن خورى (متوفى 427ق), مؤلف كتاب فى قوارع القرآن كه به كتابت اندرابى باقى مانده, نقل حديث كرده و بر اين اساس به يقين اندرابى بيش از سال 427ق در نيشابور بوده است.27 نكته مهمى كه درباره كتاب الايضاح, منابع آن است. مشكلى كه در بررسى منابع كتاب الايضاح وجود دارد, شيوه نقل قدما از متون مكتوب است. شيوه متداول قدما در تخريج حديث از متون كهن تر و حتى نقل از تأليفات كهن تر, ذكر سند روايت خود به حديث يا كتاب و غالباً بدون ذكر نام كتاب و تنها اتصال سند روايت خود به سند مؤلف متن است كه نتيجه, تنها سلسله سندى متصل است. البته از برخى الفاظ روايت و تحمل حديث كه محدثان به كار برده اند, مى توان دريافت كه در كجا مؤلف متنى مكتوب را به سلسله سند خود از مؤلف آن روايت مى كند. جنابى برخى از منابع كتاب الايضاح را معرفى كرده است و موارد نقل قول ها را نيز مشخص است, اما يك نكته از ديد وى پنهان مانده است و آن عدم مقايسه متن نسخه الايضاح با كتاب المبانى بوده است. از مقايسه سلسله سندهاى اين دو كتاب مى توان به مهم ترين منابع انداربى در تأليف الايضاح پى برد. همچنين اين كار در شناخت هويت مؤلف كتاب المبانى و به تبع آن زين الفتى راه گشا خواهد بود.
* * *

كلود ژيليو در بحث مفصل خود درباره اسناد كتاب المبانى, اشاره مى كند كه اغلب روايات كتاب المبانى از طريق فردى به نام ابوعبدالله محمد بن على نقل شده و ژيليو اين فرد را ابوعبدالله محمد بن على بن حسن خبازى (متوفى 449ق) و مؤلف كتاب بسيار مهم الابصار فى اصول الروايات و غرائب ها معرفى كرده است.28 سه دليل مهم وجود دارد كه بر اساس آن نمى توان ابوعبدالله محمد بن على را ابوعبدالله محمد بن على بن حسن خبازى دانست: نخست عبارت مؤلف كتاب المبانى درباره زمان تأليف كتابش است. مؤلف كتاب المبانى در آغاز كتابش در اشاره به علت تأليف كتاب و زمان نگارش آن مى نويسد: (و لعمرى قد كنت شرعت فى باب الظاهر بكتب ألفتها فى فنونه و أوردت فى كل واحد منها ما هو الأليق فيه من عزيزة و عيونه و كنت أشرت فى بعضها الى احتياج طالب هذا الباب الى كتاب أستخرجه فيه و وعدته استخراج ذلك بمصادر و مبانيه… و أبتدأت بالأخذ فى تأليفه و استخراجه يوم الأحد غرة شعبان سنة خمس و عشرين و أربعمائة… ). اين عبارت دلالت دارد كه مؤلف كتاب المبانى پيش از تأليف كتاب المبانى, آثار چندى در اين موضوع تأليف كرده كه خوشبختانه خود به اسامى آنها در ضمن كتاب المبانى و زين الفتى اشاره كرده است.29 همچنين آغاز تأليف و گردآورى مطالب كتاب, روز يكشنبه آغاز ماه شعبان 425ق ذكر شده است. با توجه به پختگى مؤلف كتاب المبانى و تأليف آثار متعدد ديگر, اين را بايد معقول دانست كه تأليف كتاب المبانى نبايد بيش از يك سال و يا اندكى بيشتر زمان برده باشد و اگر ابوعبدالله محمد بن على كه در اين كتاب بسيار از وى ياد شده, ابوعبدالله محمدبن على خبازى (متوفى 449ق) باشد, اين مشكل به وجود مى آيد كه مؤلف كتاب المبانى تأليف كتاب خود را از 425ق آغاز كرده, ولى تنها بعد از درگذشت خبازى (449) از تأليف آن فراغت يافته است و اين مطلب با توجه به حجم كتاب و پختگى مؤلف آن چندان قابل قبول نخواهد بود.30
شناخت هويت ابوعبدالله محمد بن على از طريق ديگرى امكان پذير است كه البته آقاى ژيليو به دليل در اختيار نداشتن منابع لازم براى اين كار نمى توانسته اند آن را انجام دهند و آن بررسى مشايخ ابوعبدالله محمد بن على و مطالب نقل شده از وى در سه كتاب المبانى فى نظم المعانى, زين الفتى و الايضاح است (نكته دوم).
در كتاب المبانى ابوعبدالله محمد بن على از ابونصر محمد بن على طالقانى راوى كتاب بسيار مهم فيه ما فيه تأليف ابوسهل انمارى31, ابوالحسن على بن عبدالرحمن ابن ابى سرى بكائى (متوفى 13 ربيع الاول 376ق)32, ابومنصور محمد بن احمد بن جعفر33, ابوعلى احمد بن محمد بن يحيى سجستانى34و ابواحمد محمد بن احمد بن غطريف جرجانى (متوفى رجب 377ق) نقل روايت كرده است.35 جالب, يكى بودن مشايخ ابوعبدالله محمد بن على با مشايخ ابوعبدالله محمد بن هيصم است. به عنوان مثال در كتاب المبانى محمد بن هيصم از ابوعلى احمد بن محمد بن يحيى سجستانى36, ابونصر محمد بن على طالقانى37 راوى كتاب فيه ما فيه و در كتاب زين الفتى از ابونصر محمد بن على طالقانى راوى كتاب فيه ما فيه, ابواحمد محمد بن غطريف جرجانى38, ابوعبدالله حسين بن محمد بن اسحاق فسوى39, ابوبكر احمد بن ابراهيم بن حسن بن شاذان بغدادى40 و ابوبكر مفيد جرجرائى41 نقل حديث كرده است.
مطالب جالب توجه ديگر (نكته سوم) يكى بودن عبارت هاى نقل شده از ابوعبدالله محمد بن على در كتاب المبانى, با همان مطالب نقل شده در كتاب الايضاح به نقل از ابوعبدالله محمد بن هيصم است.42 اين شواهد دلالت دارند كه ابوعبدالله محمد بن على همان ابوعبدالله محمد بن هيصم است و نام پدر يا جد محمد بن هيصم, على بوده است; البته اگر كتابت محمد بن على تصحيفى از محمد بن هيصم, به قلم كاتب المبانى نبوده باشد.43
* * *

پرسشى كه اينك بايد به آن پاسخ داد, هويت مؤلف كتاب المبانى و زين الفتى مى باشد و آنچه مى تواند ما را در شناخت مؤلف اين دو كتاب تفسيرى كرامى يارى دهد, برخى مطالب كتاب الايضاح اندرابى است; اما براى اين منظور نخست شناخت برخى از اساتيد اندرابى لازم است.44
مهم ترين شيخ اندرابى كه در اغلب مباحث مهم علوم قرآنى كتاب الايضاح نام وى در طريق اندرابى به آثار كهن تر به چشم مى خورد, ابومحمد حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام طحيرى است45 تقريباً در تمامى مواردى كه اندرابى از ابوعبدالله محمدبن هيصم نقل مطلب مى كند از طريق طحيرى است.46 درباره شرح حال طحيرى جز مطلب كوتاهى كه عبدالغافر فارسى در شرح حال او آورده, مطلب چندانى موجود نيست. فارسى در شرح حال طحيرى نوشته است: (حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام ابومحمد طحيرى از اصحاب ابوعبدالله محمدبن كرام, عالم و زاهد. وى همنشين مهدى بن محمد از بزرگان كراميه بوده است و اجازه روايت نيز از او دارد (تخرج به). در زهد ورزى و ورع از بى هماتايان بود).47 از حيات طحيرى تا سال 429ق آگاهى داريم, و احتمالاً وى اندكى پس از اين تاريخ درگذشته است.48 همان گونه كه گفته شد اندرابى به واسطه طحيرى, مطالبى از كتابى در علوم قرآنى و تأليف محمدبن هيصم نقل كرده است.49 اين نقل قول ها اهميت ويژه اى براى شناخت مؤلف كتاب المبانى و زين الفتى دارد.50
زمانى كه براى نخستين باز نسخه خطى الايضاح را بررسى مى كردم ـ با توجه به مطالب كتاب الايضاح ـ اين پرسش به ذهنم خطور كرد كه آيا مؤلف الايضاح با توجه به تاريخ وفات مؤلف آن يعنى اندرابى (470ق) نمى بايد از كتاب المبانى كه آن نيز مباحث مشابهى در موضوعات مورد بحث انداربى داشته, بهره برده باشد؟ از اين رو به بررسى نسخه پرداختم اما ارجاعى به نام كتاب المبانى در آن مشاهده نكردم و مطلب شگفت تر, عدم ذكر نام ابومحمد احمد بن محمد بن على عاصمى در سلسله اسناد كتاب الايضاح بود. آيا اندرابى به عمد از چنين متن مهمى , در تأليف اثر خود بهره نبرده است. مشابه بودن مباحث مطرح در دو كتاب, موضوعى بود كه اين گمان را در من تقويت كرد كه اندرابى قطعاً از كتاب المبانى بهره گرفته است.51 براى پاسخ به اين سؤال, بعد از نااميدى از بررسى اسناد مطالب و روايات كتاب الايضاح, به مقايسه مطالب دو كتاب پرداختم. همان گونه كه انتظار داشتم اندرابى از كتاب المبانى بهره برده و مطالب مفصلى را از آن نقل كرده است.52 در مواردى حتى اسناد احاديث مطالب نقل شده در كتاب الايضاح به نحو كامل آمده, در حالى كه در كتاب المبانى سلسله سند آن روايت ها حذف شده است. 53 نكته شگفت در اين ميان, آن است كه در طريق روايت اين مطالب, نام عالم كرامى ابومحمد حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام طحيرى قرار دارد. به عبارت ديگر مؤلف كتاب المبانى و زين الفتى, ابومحمد حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام طحيرى است.
همان گونه كه در قبل نيز اشاره كردم, نكات شرح حال نگارانه اى كه درباره طحيرى در منابع موجود است, بسيار اندك است, اما از طريق مطالبى كه در كتاب هاى وى, المبانى و زين الفتى آمده, مى توانيم اطلاعات خوبى درباره وى و مشايخش به دست آوريم. مهم ترين منبعى كه طحيرى در تأليف كتاب المبانى از آن بهره گرفته, كتاب فيه ما فيه از عالمى احتمالاً كرامى به نام ابوسهل محمد بن محمد بن على طالقانى انمارى است كه طحيرى خود اجازه روايت اين كتاب را به نحو مستقيم از انمارى نداشته است.54طحيرى كتاب انمارى را به روايت ابوالقاسم عبدالله بن محمشاذ در هرات از طريق برادر ابوالقاسم عبدالله, يعنى ابوعبدالهل احمد بن محمشاذ از انمارى و گاه از طريق محمد بن هيصم از ابونصر (النضر) محمد بن على طالقانى روايت كرده است. بخش مهمى از مطالب كتاب طحيرى ـ و احتمالاً حتى باب بندى كتاب المبانى ـ متأثر از كتاب ابوسهل انمارى باشد.55
متن مهم ديگرى كه طحيرى در تأليف كتاب المبانى از آن بهره گرفته است, كتاب الرد على من خالف مصحف عثمان, تأليف ابوبكر محمد بن قاسم انبارى (متوفى 328ق) است كه اين متن مورد استفاده قرطبى نيز بوده و همو بخش هاى مفصلى از اين رساله را در آغاز تفسير خود, الجامع لاحكام القرآن, آورده است. در حقيقت بى توجهى جفرى به اين مطلب, باعث شده است تا بر اساس شباهت مباحث كتاب المبانى و تفسير قرطبى, جفرى از استفاده تفسير المبانى توسط قرطبى سخن بگويد.56
از ديگر مشايخ طحيرى كه تاريخ وفات آنها مشخص است نيز مى توانيم ابومنصور محمد بن احمد ازهرى هروى (متوفى ربيع الاول 370ق) را نام ببريم كه طحيرى به طريق املا, مطالبى از او نقل كرده است.57
به واسطه كتاب زين الفتى, مشايخ ديگر طحيرى قابل شناسايى است. طحيرى در كتاب زين الفتى از ابوالحسن على بن محمد بن عبيدالله فارسى (متوفى 431ق)58, ابونعيم عبدالملك بن حسن اسفراينى (متوفى 400ق) به اجازه59 و ابوبكر محمد بن اسحاق بن محمشاذ (متوفى 421ق)60 نقل حديث كرده است. در سلسله سند بيشتر روايات كتاب زين الفتى نام محمد بن ابى زكريا ثقه آمده است. آقاى حسن انصارى قمى نيز به درستى خاطرنشان كرده كه اين فرد كسى جز ابوعمرو محمد بن يحيى بن حسن خورى (متوفى 427ق) نيست.61 اندرابى نيز در كتاب الايضاح علاوه بر نقل احاديثى از كتاب فى قوارع القرآن خورى, به نحو مستقيم از طريق خورى رواياتى از كتاب فضائل القرآن (الدعوات) عالم نيشابورى ابوسعيد احمد بن محمد بن ابراهيم جورى مزكى (متوفى رمضان 383ق) نيز نقل كرده است.62 درباره كتاب المبانى به دليل شناخته بودن آن به نظر نمى رسد كه بحثى ضرورى باشد; اما درباره كتاب زين الفتى و اهميت محتواى آن, لازم است نكاتى ذكر شود.
* * *

عبيدالله بن عبدالله حسكانى (متوفى 467ق) در آغاز كتاب شواهد التنزيل, اثرى كه از حيث اهميت مطالعه تفاسير كهن قرآنى در خراسان به خوبى مورد توجه قرار نگرفته,63 در آغاز تأليف خود نوشته است:
در مجلسى كه در آن بزرگان و تعداد كثيرى از مردم و نقيب علويان شهر و بزرگى از كراميان حضور داشت, در نزاع بر سر شأن نزول سوره هل اتى در حق اهل بيت, عالم كرامى در نزاع با نقيب, نزول سوره هل اتى را در حق اهل بيت يا هر آيه ديگر در شأن اهل بيت را منكر شد كه اين انكار وى بر من گران آمد; چرا كه اين انكار وى در حقيقت نسبت دادن عدم روايت مطالبى در اين باب توسط روات حديث بوده و براى نشان دادن آنچه در حق اهل بيت نازل شده است, كتاب شواهد التنزيل را تأليف كردم.64
ابومحمد طحيرى نيز در آغاز كتاب زين الفتى فى شرح سورة هل اتى از خواهش فردى كه احتمالاً يكى از سادات نيشابور بوده, گفته كه از او خواسته بود تا شرحى تفسيرى بر سوره انسان بنگارد, همان گونه كه پيش از اين شرحى بر سوره الرحمن نگاشته و آثارى نيز در علوم قرآنى تأليف كرده است (و أستخرجت أصولاً فى علوم القرآن). اما آنچه طحيرى را بر نگارش كتاب واداشته بود, شهرت يافتن ديدگاه منفى كراميه نسبت به اهل بيت بوده است; گمان نادرستى كه طحيرى با تأليف كتاب زين الفتى در صدد دفع آن بوده است: (ولقد كان من أوكد مادعانى إليه, وأشدّ ماحدانى عليه ـ بعد الّذى قدّمت ذكره و ثبت ّ أمره ـ ظن بعض الجهلة الأغتام, والغفلة الّذين هم فى بلادة الأغنام, بنا معاشر ال الكرّام, و جماعة أهل السنّة و الجماعة الاحكام, أنّا نستجيز الوقيعة في المرتضى رضوان اللّه عليه و حباه خير مالديه, و فى أولاده ثم ّ فى شعبه و أحفاده… وإنّما وقعوا إلى هذا الظن ّ الفاسد من جهلهم و قلّة علمهم و سخافة عقلهم و عدم التمييز بين الرديّ الرذل و السنيّ الجزل).65
از آنچه طحيرى و حاكم حسكانى آورده اند, مشخص مى شود كه درگيرى بين بزرگ كراميان با نقيب علويان در مجلس قاضى صاعد بن محمد (متوفى 431ق) عامل مهمى در شهرت يافتن خصومت كراميان با اهل بيت بوده است و طبعاً تنها تأليف كتابى كه دربردارنده فضايل اهل بيت بوده, مى توانسته در تخفيف اين اتهام مؤثر باشد; كارى كه طحيرى خود را بدان ملزم مى ديد. ابومحمد طحيرى بعد از نقل برخى احاديث در وجوب دوستى و موالات اهل بيت, فهرست فصول دهگانه كتاب خود را آورده و در آخر آن مجدداً تأكيد كرده است كه: (فهذه عشرة فصول لكل فصل منها قواعد من نكت و أصول ألفت فيها, اختصرناها ليكون الكتاب نافعاً جامعاً و عن ظنون السوء بنا دافعاً قامعاً…).
اهميت خاص كتاب زين الفتى در منابع متعددى است كه طحيرى در تأليف خود, از آنها بهر برده است. به نام برخى از اين منابع در متن كتاب تصريح شده است, چون كتاب هاى اسباب التوبة تأليف ابوسعد عبدالملك بن محمد مشهور به واعظ خرگوشى (متوفى 407ق)66, تاريخ الطالبيين ابن جعابى (متوفى 355)67, تاريخ النيسابوريين از ابومحمد عبدالرحمن بن احمد بن محمد عمارى (متوفى 394ق)68, الجامع اسحاق بن راهوية, ربيع القلوب از ابراهيم بن احمد حلوانى و مشكل الآثار ابوجعفر طحاوى; هر چند تأمل در اسناد كتاب زين الفتى به خوبى نشانگر آن است كه طحيرى از منابع ديگرى نيز بهره برده است.
طحيرى بخشى از كتاب خود را به نقل خطبه ها و كلمات حضرت اختصاص داده و شگفت آنكه برخى از خطبه هاى حضرت را از مصادر شيعى نقل كرده است. به عنوان مثال در جلد نخست (ص 168 ـ 172) خطبه اى تقريباً بلند از حضرت را از كتاب خطب امير المؤمنين تأليف مسعدة بن صدقة ربيعى نقل كرده است.69 همچنين در بخشى كه به نقل خطبه هاى آن حضرت اختصاص داده است (ج 1 ص 197 ـ 204) تعدادى از خطبه هاى حضرت را ـ البته اغلب با حذف اسناد ـ نقل كرده است. با وجود اينكه مى دانيم نهج البلاغه تدوين سيد رضى (متوفى 406ق) توسط يكى از شاگردان زيدى و نيشابورى, و در نيشابور روايت مى شده, اما ظاهراً طحيرى خطبه هاى حضرت را از مصادر كهن تر نقل كرده است.70 به عنوان مثال وى به هنگام نقل يكى از خطبه هاى بخشى از سلسله سند آن را نقل كرده كه مشخص مى گردد كه وى آن را از كتاب تأليف شده زيد بن وهب جهنى درباره خطبه هاى حضرت اخذ كرده است. همچنين وى خطبه مونقه حضرت را به نقل از محمد بن سائب كلبى نقل كرده است.71 طحيرى بخش قابل توجهى نيز به نقل قضاوت هاى امير المؤمنين اختصاص داده است كه مطمئناً آنها را از منبعى اخذ كرده, اما به نام آنها اشاره اى نمى كند و سلسله سندها را نيز مرسل آورده است.72
طحيرى اشعار متعددى از سروده هاى حضرت را نيز نقل كرده است.73 مى دانيم كه اشعار فراوانى منسوب به حضرت در محافل ادبى خراسان رواج داشته است.74 طحيرى از نامه هاى حضرت, نامه ايشان به عثمان بن حنيف و نامه ايشان به شريح قاضى درباره خريد خانه اى را نقل كرده است.75 اطلاعاتى كه طحيرى درباره سادات نيشابور آورده, بسيار خواندنى است و به جز يك مورد, در ديگر منابع هيچ يك از اين مطالب نيامده است.76
طحيرى به نقل از نقيب علويان نيشابور كه از او به عنوان بعض من يرجع اليه فى أمور العلوية و بيده شجرة أنسابهم ياد كرده و از قول او آورده كه تعداد علويان نيشابور, چهار صد و بيست تن است و در هيچ شهرى چون نيشابور تعداد علويان به اين اندكى نيست; در حالى كه در آمل دوازده هزار شريف و بزرگ علوى وجود دارد.77 همچنين طحيرى در ادامه به ذكر برخى ماجراهاى علويان پرداخته است.78 از ميان اين حوادث, دو نقل قول اهميت بيشترى دارند: نخست اطلاعى است كه طحيرى درباره امامزاده محمد محروق آورده است. به نوشته طحيرى قبر وى در مقبره تلاجرد شادياخ بوده است. طحيرى اين واقعه را از جد خود, احمد بن مهاجر بن وليد, درباره اين امامزاده نقل مى كند.79 مطلب دوم حكايتى از قول استادش است كه به نزاع ميان دو تن از علويان نيشابور, يعنى ابوالفضل احمد بن محمد حسنى (متوفى 448ق) و ابوابراهيم بن محمد حسنى, فرزندان ابوعلى محمد حسنى مربوط است. اين دو علوى بعد از وفات پدرشان با يكديگر درگير شده, نزاعشان به زدو خورد مى انجامد. استاد طحيرى نيز در آن شب به خواب دخت پيامبر را پاى برهنه و آشفته حال مى بيند كه به دنبال او على(ع) و پيامبر به سوى محلى دوان هستند. وى از كسى مى پرسد كه ماجرا چيست و چرا اينان چنين آشفته هستند؟ به او گفته مى شود كه حسن و حسين(ع) در چاه افتاده اند و اينان براى خارج كردن آن دو از چاه چنين آشفته اند. وى مدتى منتظر مى شود و آنها را در حال بازگشت مى بيند كه فرزندان خود را از چاه بيرون آورده اند. چون از خواب بر مى خيزد, از احوال سادات مى پرسد كه آيا ماجرايى در بين آنها رخ نداده است؟ به او گفته مى شود كه دو فرزند علوى بعد از وفات پدرشان با يكديگر درگير شده اند و كار به زدو خورد نيز كشيده است. سپس وى به نزد بزرگ علويان يعنى ابوجعفر داود بن محمد بن حسين حسنى (متوفى 403ق) مى رود و خواب خود را براى او تعريف مى كند كه نقل آن به نزاع دو علوى خاتمه مى انجامد.
كتاب هاى زين الفتى فى تفسير سورة هل اتى و المبانى فى نظم المعانى ابومحمد طحيرى كه متأسفانه هر دو تنها در يك نسخه خطى باقى مانده اند, به دليل اهميت فراوان آنها و اطلاعات مهمى كه درباره كراميه دربردارند, به طور كامل به چاپ نرسيده است كه شايسته است به طور كامل تحقيق و منتشر شوند. البته نگارنده, كار تحقيق زين الفتى را آغاز كرده است. همچنين كتاب الايضاح فى القراأت نيز به همين دليل شايسته چاپ و تحقيق است كه نگارنده گزارش تفصيلى از اهميت اين نسخه را در فرصتى ديگر ارايه خواهد كرد. اين آثار همچنين, شواهد مهمى براى مطالعه جريان تفسيرنگارى در خراسان است كه به دليل مطالب مهمى كه گاه تنها در اين آثار باقى مانده است ـ مانند نقل قول از متون كهن تر و گاه برخى مشايخ كراميه ـ اهميت فراوانى دارند.پى نوشت ها: 1 . مواردى كه مؤلف زين الفتى از ديگر اثر خود, المبانى فى نظم المعانى, ياد كرده چنين است: (على ما ذكرناه فى كتاب الابانة و الاعراب و فى كتاب المبانى لنظم المعانى)(41a); (و قد قلنا فى كتاب المبانى يحتمل أن الله سبحانه ذكر فى هذه السورة الفضة لأنه ذكر قبلها السندس الخضر… )(48b) ; (و أما الذى وعدناه من ذكر نظم هذه السورة بعد ذكر فوائدها, فهو أحق ما ينفتح به بعد الفراغ من ذكر الفوائد و ان كنا قد أوردنا لنظم آيات القرآن كتاباً و عنوناه بكتاب المبانى لنظم المعانى و بينا مقدمات الكلام فى هذا الفن التى لا يسع لمن يتكلم فى القرآن الاغفال عنها اذ لابد له منها و لم تمكنا ذكرها جميعاً فى هذا الكتاب لانا أسسنا فى غير ذلك الباب الا انا ذكرنا طرفاً من ذكر النظم و من أراد الزيادة عليه فقه هديته اليه)(52a); (و قد بينت وجوه الاحتجاج التى فى هذا الفصل فى كتاب المبانى لنظم المعانى)(206a). عبارت سوم به روشنى دلالت دارد كه مقصود از كتاب المبانى, همين متن چاپ شده است. عبارت دوم نيز بر اين دلالت دارد كه مؤلف المبانى, تفسير خود را تا آخر قرآن به انجام رسانده است. البته اين موضوع را از ارجاع مؤلف به كتاب خود نيز مى توان دريافت كه در صورت ناتمام بودن, از آن ياد مى كرده است. متأسفانه متن موجود از كتاب المبانى تفسير قرآن را تا سوره احزاب در بر دارد. كهن ترين نسخه زين الفتى نيز در كتابخانه بيهار به تاريخ كتابت 1271ق است و ظاهراً ديگر نسخه هاى زين الفتى استنساخ هاى از همان سخه بيهار باشند. ر. ك: Catalogue of the Arabic Manuscripts in the Buhar Library, no.20. آغاز اين نسخه برابر با نسخه موجود و اساس چاپ آقاى محمودى است كه تهذيبى از زين الفتى را با عنوان العسل المصفى فى تهذيب زين الفتى (قم, 1418ق) در دو جلد به چاپ رسانده اند. ظاهراً اين نسخه استنساخى از نسخه زين الفتى باشد كه در اختيار عالم معاصر امامى هندى سيد محمد قلى كنتورى (متوفى 1260ق) مؤلف تشيديد المطاعن و مير حامد حسين كنتورى (متوفى 1306ق) و مؤلف عبقات الانوار بوده است. عالمان امامى معاصر نيز يا استنساخى از اين نسخه را در اختيار داشته اند يا به واسطه تشيديد المطاعن و عبقات الانوار از اين كتاب نقل قول كرده اند. براى نمونه ر. ك: نجم الدين جعفر بن محمد العسكرى, على و خلفاء (بيروت 1414ق / 1993م), ص 165( به نقل از الغدير), 168 ـ 175 (به نقل از تشيديد المطاعن كه اين نقل در زين الفتى, ج 1 ص 278 ـ 293 آمده است), 179, 197 ـ 198 در اين دو نقل اخير مشخص نشده كه آيا عسكرى اين مطالب را به واسطه نقل كرده يا نسخه اى از كتاب زين الفتى را در دست داشته است; چرا كه عسكرى در فهرست منابع كتاب صفحه 418 از كتاب زين الفتى به عنوان يكى از منابع خود ياد كرده است. همچنين ر. ك: حسن انصارى قمى, دو كتاب از يك مؤلف كرامى, ص 8 ـ 9. 2 . در مآخذ كهن تر از كتاب زين الفتى فى تفسير سورة هل اتى, به عنوان تأليف ابومحمد احمد بن محمد بن على عاصمى ياد شده است. ر. ك: على بن زيد بيهقى, لباب الانساب, ج 1 ص 217 (اين نقل از بخش مفقود شده زين الفتى است); قطب الدين كيذرى (متوفى بعد از 610ق), حدائق الحقائق, ج 1 ص 85 ـ 86 (اين نقل در متن چاپ شده زين الفتى, ج 2 ص 414 ـ 415 آمده است). درباره شرح حال عاصمى ر. ك: على بن يوسف قفطى, انباه الرواة على انباه النحاة, تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم (قاهره 1369ق / 1950م), ج 1 ص 133. البته در كتاب زين الفتى نيز شاهدى بر عدم تأليف آن توسط ابومحمد احمد بن محمد بن على عاصمى نيز وجود دارد و آن اين است كه يكى از مشايخ مؤلف زين الفتى, ابورجاء محمد بن على بن احمد عاصمى(5a) است, ولى مؤلف زين الفتى تنها از او به اخبرنى شيخ الامام ياد كرده است. نيز بنگريد به حسن انصارى قمى, ملاحظاتى چند درباره ميراث برجاى مانده كراميه, ص 79. 3 . اصل نسخه منحصر به فرد الايضاح در كتابخانه دانشگاه استانبول به شماره 333 قرار دارد كه عكسى از آن در دار الكتب المصرية, كتابخانه مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائى در قم و از روى آن كپى در كتابخانه دائرة المعارف بزرگ اسلامى نيز وجود ارد. براى وصفى از اين نسخه ها بنگريد به: F.E. Karatay, Istanbul Universitesi kUtUphanesi arapca yazmalar Katalogu, Istanbul 1953, Vol.I/2, pp.137-139; فؤاد سيد, فهرس المخطوطات المصورة (قاهره, 1988), ج 1 ص 7; محمود طيار مراغى, فهرست نسخه هاى عكسى و ميكروفيلم هاى كتابخانه محقق طباطبايى در المحقق الطباطبايى فى ذكراه السنويه الاولى, ج 3 ص 1448ـ1449. متاسفانه نسخه كتابخانه مرحوم طباطبائى در حال حاضر ناقص است و بخشى از آن در جريان صحافى يا امر ديگرى مفقود شده است. ر. ك: محمد كاظم رحمتى, نكاتى درباره دو نسخه كرامى, ص 70, پى نوشت 34. 4. Claude Gilliot," Lesn Sciences," pp.57-58. البته آقاى كلود ژيليو در بخش تفسير در دوران كلاسيك دائرة المعارف قرآن, در اشاره به كتاب المبانى مى نويسد: ( ديگر عالم كرامى نيشابور, عاصمى, مؤلف كتاب المبانى, اثرى كه به علوم قرآنى نيز پرداخته و مقدمه اى بر تفسير اوست). ظاهراً آقاى ژيليو از وجود بخشى از تفسير المبانى كه هنوز به صورت خطى است, مطلع نبوده اند. در هر حال اين جلمه ايشان اين گونه مى نمايد كه بخش موجود كتاب لمبانى, تنها مقدمه چاپ شده آن است. ر. ك: Claud Gilliot, s.v "Exegesis of the Quran: Early Modern and Contemporary," in Encyclopaedia of the Quran, ed., Jane Dammen MacAuliffe (Brill: Leiden 2002), Vol.2 p.112 5 . درباره اهميت حوزه تفسيرى خراسان ,مطالعات مهمى انجام شده است. شكل گيرى و تكوين تفسير عرفانى موضوع مطالعه گرهارد باورينگ در كتاب روايت صوفيانه از وجود در اسلام دوره نخستين: مكتب تاويلى صوفيانه سهل تسترى (متوفى 283ق / 896م); مقاله اى از همو درباره منابع زيادات حقائق التفسير سلمى (متوفى 419ق) و مقاله اى ديگر در معرفى نسخه هاى حقائق التفسير و مقاله هاى رشيد احمد جلاندرى و رژه آرنالدوز درباره لطائف الاشارات قشيرى قابل ذكر مى باشند. محمد عبدوس ستار نيز درباره تفسير كفاية التفسير حيرى, مانفرد گوتس و احمد محمد احمد گالى درباره تأويلات القرآن ابومنصور ماتريدى, آيزيا گولد فلد درباره تفسير مقاتل بن سليمان و الكشف و البيان ثعلبى (متوفى 427ق) مطالعاتى انجام داده اند. همچنين بنگريد به: جودة محمد محمد المهدى, الواحدى و منهجه فى التفسير (قاهره, 1978), ص 37 ـ 46 ; حسين عطوان, الدراسات الدينية بخراسان فى العصر الاموى (بيروت 1413ق), ص 9 ـ 81. جديدترين مقاله درباره تفسير نگارى خراسان و آسياى ميانه در قرون ميانه نوشته كلود ژيليو است كه تحرير نخست آن به فرانسه و تلخيصى از آن به انگليسى منتشر شده است. ر. ك: Claude Gilliot, "L'exegesis du Coran en Asie centrale et au Khorasan," Studia Islamica 89(1999), pp.129- 64. تلخيصى از اين مقاله به انگليسى با مشخصات نيز منتشر شده است: Claude Gilliot, "Quranic exegesis," in M.S. Asimov and C.E. Bosworth eds., History of Civilizations of Central Asia. iv. The age of achievement (from A.D. 750 to the fifteenth Century), Part two . The achievements, Paris 2000, pp.97-11. 6 . درباره مجموعه هاى تفسيرى كه سلسله سند برخى از آنها به ابن عباس منتهى مى شده است ر. ك: ابويعلى خليل بن عبدالله القزوينى الخليلى (متوفى 449ق), الارشاد فى معرفة علماء الحديث, تحقيق محمد سعيد بن عمر اذريش (رياض, 1409ق / 1989م), ج 1 ص 389 ـ 394, 397 ـ 398, ج 2 ص 648 ـ 649; عبدالكريم بن محمد السمعانى, التحبير فى المعجم الكبير, تحقيق منيرة ناجى سالم (بغداد 1395ق / 1975م), ج 1 ص 554 ـ 558; المنتخب من السياق, ص 600. در متون تفسيرى فارسى كه از خراسان قرن چهارم تا ششم باقى مانده نيز به كرات از اقوال قصصى ابن عباس, كلبى و ديگر مفسران قرن دوم مطالبى نقل شده است. براى نمونه ر. ك: تفسير قرآن پاك, به اهتمام على رواقى (تهران 1338ش), ص 11, 18 ـ 22, 57 ـ 59. (و قصه اين چنانست كه كلبى ياد كرد اندر كتاب خود). 7 . متن تفسير ثعلبى, الكشف و البيان عن تفسير القرآن در ده جلد به چاپ رسيده است, ولى اين چاپ بسيار مغلوط و تصحيح آن در موارد بسيارى گمراه كننده است. ر. ك: احمدبن محمد بن ابراهيم الثعلبى, الكشف و البيان, تحقيق ابى محمد بن عاشور, بيروت: دار احياء التراث العربى 1422ق. آيزيا گولدفلد, چاپ انتفادى از قدمه تفسير ثعلبى را با اين مشخصات منتشر كرده است: Quranic comentary in the eastern Islamic tradition of the first four centuries of the Hijra, an annotated edition of the preface to al-Thalabi's "Kitab la-Kashf wal-Bayan an Tafsir al-Quran" Ed. Goldfeld, I. Acre: Srugy, 1984. V+117pp وليد صالح, نيز مطالعه مهم و درخورى درباره تفسير ثعلبى انجام داده كه با اين شخصات منتشر شده است: Walid A. Saleh, The Quran Commentary of al-Thalabi (d427/1035), Brill: Leiden 2004. 8 . درباره شرح حال مفسران شافعى و حنفى خراسان بنگريد به: المنتخب من السياق, ص 30, 40, 51, 77 ـ 78, 109, 117, 173 ـ 174, 268 ـ 269, 393, 429, 513, 585 ـ 586, 595 ـ 596, 732. 9 . در ساليان اخير اهميت كراميه از حيث توجه به تفسير و نقشى كه در تكوين اين دانش در خراسان ايفا كرده اند, مورد توجه محققان قرار گرفته است. كلود ژيليو در اشاره به اهميت كراميان خراسان در توجه به دانش تفسير مى نويسد: (كراميان نيشابور, خراسان و ماوراء النهر به نحو عام نقش مهمى در نگارش تفاسير, كتاب هاى قراأت و علوم قرآنى ايفا كرده اند; گرچه آثار بسيار اندكى از آنها باقى مانده است. ابوالحسن هيصم بن محمد (متوفى 467ق / 1075م) كه به خانواده سرشناسى از عالمان كراميه تعلق داشته, در نيشابور تفسير و حديث مى گفته است. تنها متنى كه از او باقى مانده, يعنى كتاب قصص الانبياء به زودى منتشر خواهد شد). پرفسور ژيليو در نامه اى به نگارنده اطلاع داده اند كه كتاب قصص الانبياء هيصم بن محمد بن عبدالعزيز را خانم Cornelia Schoeck در دست تصحيح دارند. همچنين براى گزارشى از فعاليت هاى تفسيرى كراميه در خراسان ر. ك, محمد كاظم رحمتى, نكاتى درباره دو نسخه كرامى, ص 58 ـ 61. 10 . فهرست مهم ترين تحقيقات انجام شده درباره كراميه چنين است: C.E. Bosworth, The Ghaznavids, their Empire in Afghanistan and Eastern Iran, 1040(Edinbourgh 1963), pp.185ff; idem, Karramiyya, EI2, iv, pp.667- 669; idem,"The rise of the Karamiyyah in Khurasan", Muslim World, 50 (1960), pp.5-14; Jean-claude vadet, "le karramisme de la haute-asie ou carrefour de trois sectes rivals". Revue des Etudes Islamiques, vol: XLVIII, Fascicule 1(1980), pp.25-50; Aron zysow, "Two unrecognized karrami Texts", Journal of the American Oriental Society, 108. 4(1988), pp.577-587 ; Margarat Malamod, "The politics of Hersy in Medieval kurasn : The karramiyya in Nishapur", Iranin Studies, vol: 27 (1994)1-4, pp.37-51; Afaf Abdel-Baki Hatoum, An Eleventh Century Karrami Text: Abu Hafs an-Nisaburyi's Raunaq al-Majalis, UMI Dissertation Services, Ann Arbor, MI 1991; Wilferd Madelung, "Sufism and the Karramiyya," in Religions Trends in Early Islam. Albany 1988, pp.39-54; Jacqueline Chabbi,"Remarques sur le develooement historique des mouvements ascetiques et mystiques au Khurasan," Studia Islamica 46(1977), pp.5-72. esp.48- 54;;سهير محمد مختار, التجسيم عند المسلمين: مذهب الكراميه (قاهره, 1971); يوسف فان اس, متونى درباره كراميه: مجموعه اى از مواد و منابع درباره كراميه كه از آنها استفاده نشده است, معارف, دوره نهم, شماره 1 (فروردين ـ تير 1371), ترجمه احمد شفيعيها, ص 34 ـ 118; محمد رضا شفيعى كدكنى, (چهره ديگرى از محمد بن كرام در پرتو سخنان نويافته), ارجنامه ايرج, به كوشش محسن باقر زاده (تهران, 1377), ج 2 ص 61 ـ 113; همو, روابط شيخ احمد جام با كراميان عصر خويش, مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تربيت معلم, شماره هاى 6, 7, 8( 1373 ـ 1374), ص ; همو, (نخستين تجربه هاى شعر عرفانى در زبان پارسى), درخت معرفت, به كوشش على اصغر محمد خانى (تهران, 1376), ص 431 ـ 462; همو, (سفينه اى از شعرهاى عرفانى قرن چهارم و پنجم), جشن نامه استاد ذبيح الله صفا, به كوشش سيد محمد ترابى (تهران, 1377), ص 340 ـ 360; محمد كاظم رحمتى, (پژوهشى درباره كراميه,) كتاب ماه دين, شماره 43(ارديبهشت 1380), ص 58 ـ 77; همو, (نكاتى درباره دو نسخه كرامى), فصلنامه كتاب هاى اسلامى, سال دوم, شماره 6 (پاييز 1380), ص 57 ـ 72; حسن انصارى قمى, (دو كتاب از يك مؤلف كرامى), كتاب ماه دين, شماره 25 (آبان 1378), ص 8 ـ 9; همو, (كراميه در مجالس بيهق و چند منبع ديگر), كتاب ماه دين, شماره 43 (ارديبهشت 1380), ص 78 ـ 81; همو, (ملاحظاتى چند درباره ميراث برجامانده كراميه), كتاب ماه دين, شماره 56 ـ 57 (خرداد ـ تير 1381), ص 69 ـ 80; همو, (تحقيقى درباره تفسيرى روايى از مؤلفى كرامى), نشر دانش, سال نوزدهم, شماره دوم (تابستان 1381), ص 25 ـ 27 ; نصر الله پورجوادى, (رونق المجالس قديم ترين مجموعه حكايت هاى اخلاقى ـ دينى به فارسى), نشر دانش, سال نوزدهم, شماره اول (بهار 1381), ص 5 ـ 17. از اين مقالات نوشته باسورث با اين مشخصات به فارسى ترجمه شده است: كليفورد ادموند باسورث, (ظهور كراميه در خراسان), ترجمه اسماعيل سعادت, مجله معارف, دوره پنجم شماره 3, آذر ــ اسفند 1367. همچنين بنگريد به حسين بن ابراهيم جورقانى همدانى (متوفى 543ق), الاباطيل و المناكير و الصحاح و المشاهير, تحقيق عبدالرحمن عبدالجبار الفريوائى (بنارس 1403ق), ج 1 ص 290 ـ 295 11 . فان اس در تحقيق خود تقريباً تمام اطلاعات منابع ملل و نحل نگارى را استخراج كرده است. ر. ك: فان اس, متونى درباره كراميه, ص 34 ـ 49. مؤلف كتاب تبصرة العوام فى معرفة مقالات الأنام اطلاعات خود را از متون تأليف شده ابن كرام و رديه اى از فقيه شافعى هجاگو, ابوجعفر محمد بن اسحاق زوزنى بحاثى (متوفى 463ق) كه آقاى فان اس هويت وى را نشناخته, اخذ كرده است. درباره شرح حال بحاثى ر. ك: المنتخب من السياق, ص 51 ـ 52, درباره يكى از قربانيان وى, همان, ص 41. نيز بنگريد به فان اس, ص 39. زيزو (ص 582, پى نوشت 44) هويت بحاثى را به درستى شناخته و به اشتباه فان اس در معرفى هويت اين عالم شافعى اشاره كرده است. 12 . درباره خانقاه هاى كراميه كه علاوه بر محلى براى زهدورزى, مكانى براى تعليم و تعلم بوده است, مقدسى بشارى در احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم اطلاعات بسيار مهمى ارائه كرده است. مقدسى درباره خانقاه هاى كراميه مى نويسد: (و ببيت المقدس خلق من الكرامية لهم خوانق و مجالس) (احسن التقاسيم, ص 179); (و لاصحاب ابى حنيفة بالمسجد الاقصى مجلس ذكر يقرئون فى دفتر و كذلك الكراميه فى خوانقهم) (ص 1829; (و للكرامية جبلة بهراة و غرج الشار و لهم خوانق بفرغانه و الختل و جوزجانان و بمروالروذ خانقة و اخرى بسمرقند)(ص 323); (لكرامية بجرجان و بيار و جبال طبرستان خوانق) (ص 356). درباره اشاعه اسلام توسط كراميه در مناطق غرج شار, فخر رازى (متوفى 606ق) مى نويسد: (الكرامية و هم اتباع ابى عبدالله محمد بن كرام و كان من زهاد سجستان و اغتر جماعة بزهده ثم أخرج هو و اصحابه من سجستان فساروا حتى انتهوا الى غرجة, فدعوا أهلها الى اعتقادهم فقبوا قولهم و بقى ذلك المذهب فى تلك الناحية). اعتقادات فرق المسلمين و المشركين, 87 ـ 88. درباره نقش كراميه در گسترش اسلام, ر. ك: R.Bulliet, Conversion to Islam in the Medieval Period: An Essay in Quantitative History (Cambridge, 1979), p.55. بوليت اين مطلب را پيشنهاد كرده كه كراميه احتمالاً, نقش مهمى در گرايش افراد در نواحى روستايى به اسلام و برخى مناطق شهرى داشته اند. نيز بنگريد به: سمعانى, الانساب, ج 5 ص 44 در شرح حال عالم كرامى ابويعقوب اسحاق بن محمشاذ (متوفى 383ق) به نقل از تاريخ النيسابور حاكم (متوفى 405ق) در اشاره به فعاليت هاى ابويعقوب مى نويسد: (و يذكر أنه أسلم على يديه, من أهل الكتابين و المجوس بيسابور, ما يزيد خمسة آلاف رجل و أمراة). 13 . اين تفسير كه الفصول نام دارد, تأليف عالم كرامى ابومحمد عبدالوهاب بن محمد حنفى / حنيفى است. اين عالم كرامى علاوه بر تفسير الفصول, كتابى به نام السؤالات و الاستغناء نيز نگاشته است. درباره اين تفسير ر. ك: فان اس, ص 59 ـ 70 (فان اس به خطا نام مؤلف اين تفسير را ابراهيم بن اسحاق غزنوى معرفى كرده است); شفيعى كدكنى, (چهره ديگر محمد بن كرام سجستانى), ص 66 به بعد. نسخه اى از اين تفسير به شماره 13796 در كتابخانه آستان قدس رضوى وجود دارد كه آقاى ولايى آن را معرفى كرده اند; هرچند نام مؤلف را كه در نسخه نيز آمده است, تشخيص نداده اند. ر. ك: مهدى ولايى, فهرست كتب خطى كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى, ج 11 (مشهد, 1364), ص 559 ـ 563. 14. Aron Zysow, op.cit, pp.577- 578. زيزو در بحث از شناخت مؤلف كتاب المبانى مى نويسد: (گرچه شواهد فراوانى در كتاب المبانى باقى مانده, اما نمى توان مؤلف آن را شناخت. مؤلف كتاب المبانى اشاره دارد كه تأليف كتابش را در شعبان 425ق / 1033م(المبانى, ص 6) آغاز كرده و پيش از آن نيز تبحرش را در اين زمينه با نگارش آثار چندى كه وى تنها چهار اثر را ياد كرده, به اثبات رسانده است و مى بايد در ميان سالى به تأليف كتاب المبانى دست يازيده باشد. همچنين وى احاديثى از محمد بن هيصم (متوفى 409ق/ 1019م) سماع نموده است (المبانى, ص 207, 240). ).زيزو, ص 578 ـ 579. اين را بيفزايم كه تنها منبع رجالى كه مكرر شرح حال فقهاى كرامى نيشابور را آورده است, كتاب السياق عبدالغافر فارسى است كه از كراميان به عنوان اصحاب ابوعبدالله ياد كرده است. ر. ك: المنتخب من السياق, ص 13 ـ 14, 16 ـ 17, 22, 86, 90, 122, 166, 182, 197, 208, 209, 223, 225, 323, 385, 386, 403, 421, 451, 495, 546 ـ 547, 561, 563( اين عالم كرامى نوه ابن هيصم است, اما در متن موجود از وى با عنوان من اصحاب ابى عبدالله ياد نشده است), 595, 599, 611. همچنين ر. ك: محمد رضا شفيعى كدكنى, (نخستين تجربه هاى شعر عرفانى در زبان پارسى), ص 452. عدم توجه به اين مطلب باعث سردرگمى صلاح الدين ناهى مصحح النتف فى الفتاوى (بغداد, 1975 ـ 1976م) كه يك دوره فقه كراميه مى باشد, شده است. بنگريد به بحث زيزو از اين مطلبZysow,op.cit, p.579-580. البته در يك مورد در النتف فى الفتاوى, ج 1 ص 372 نيز از ابوعبدالله به ابوعبدالله الكرامى باشد شده است. توجه به كابرد لقب ابوعبدالله در اشاره به محمد بن كرام, نخست ورد توجه ويلفرد مادلونگ قرار گرفته است. ر. ك: Wilferd Madelung, "The spread of Maturidism and the Turks", Actas IV congresso deestudos arabes e islamicos 1968, (1971), pp.121, no. 32a. همچنين زيزو (ص 585 ـ 586, پانوشت 62) به درستى به اهميت كتاب المبانى براى شناخت آراء اصولى كراميه اشاره كرده است. در كتاب المبانى (ص 47) بحثى كوتاه درباره خبر واحد و تعارض آن با امر مشهور و بحث مستوفى درباره تحسين قلى (ص 200 ـ 206) آمده است. 15 . حسن انصارى قمى, دو كتاب از يك مؤلف كرامى, ص 8 ـ 9. 16 . بخش هاى مهم مقاله جنابى توسط نگارنده با تصحيحاتى به فارسى ترجمه شده است. ر. ك: محمد كاظم رحمتى, (تكمله اى بر ملاحظاتى چند درباره ميراث برجامانده كراميه), كتاب ماه دين, شماره هاى 60 ـ 61 (مهر ـ آبان 1381), ص 105 ـ 110. 17 . احمد نصيف جنابى, الايضاح فى القراأت, مجلة المجمع العلمى العراقى, الجزء الثالث (المجلد 36), 1406 ق / 1985م, ص 204 ـ 205. 18 . جنابى در مقدمه خود بر كتاب قراءات القراء المعروفين بروايات الرواة المشهورين (چاپ سوم, بيروت 1407 ق / 1986م) ص 21 از حيرى در ضمن اساتيد اندرابى نام برده و گفته كه اندرابى از طريق وى قرائت ابوجعفر يزيد بن قعقاع مدنى را اخذ كرده است. تاريخ وفات و شرح حال وى در منتخب من السياق, ص 42 ـ 43 آمده است. اين را بيفزايم كه انداربى از طريق حيرى رواياتى از كتاب مهم فضائل القرآن ابوعبيد قاسم بن سلام هروى با اين سلسله سند تخريج كرده است: (أخبرنا ابوبكر محمدبن عبدالعزيز الحيرى قراءة عليه رحمه الله قال أخبرنا ابونصر عبدالله بن احمد بن عبدان قال ابوعبدالله احمد بن ابان بن محمد بن ابان الشاردينى قال حدثنا ابومنصور نصر بن داود بن طوق قال حدثنا ابوعبيد قاسم بن سلام). الايضاح فى القراأت, برگ هاى b3, b6 ـ b7, b8, a9, a18, a20 ـ b20, b21 ـ a22, b22, b22, a38, a61, b61, b62, a63 ـ a64 (و انما حذفت أسانيد هذه الاحاديث خشية التطويل و المستحب للقارى من جميع ما ذكرنا ما ذكرته من صفة قرأة رسول الله صلى الله عليه… ), a205 ـ b205. 19 . زيزو (Zysow,p.578, no.8) در بحث از علايق محمد بن هيصم به علوم قرآنى نوشته است: (اين مطلب مى بايد مورد توجه قرار گيرد كه علاقه ابن هيصم به علوم قرانى تنها از طريق نقل قول هايى از آثار وى كه در كتاب المبانى و نواده وى, هيصم بن محمد كه فان اس به آن اشاره كرده, آشكار نمى گردد; چرا كه وى در حوزه قراأت نيز صاحب نظر بوده است. همان گونه كه ابن جزرى, در غاية النهاية فى طبقات القراء, ج2 ص 274 گزارش كرده, آموخته هاى ابن هيصم در حوزه قراأت را ابومحمد حامد بن احمد (درباره وى ر. ك: ابن جزرى, ج 1 ص 202) روايت كرده و مبناى ابوعبدالله احمد بن ابى عمر خراسانى (درباره وى ر. ك: ابن جزرى, ج 1 ص 93) در كتاب الايضاح فى القراأت العشر بوده است. ظاهراً بر اساس گفته ابن جزرى كه خراسانى بعد از سال 500 هجرى درگذشته, نتوان او را عالم كرامى متبحر در قراأت يعنى احمد بن ابى عمر مصرى مشهور به زاهد اندرانى (متوفى 470ق / 1077م) دانست (ر. ك: ابراهيم بن محمد الصريفينى, المنتخب من كتاب السياق لتاريخ نيسابور در The Historeis of Nishapur,f33a). زيزو به طبع حبيب جاويش (ص 7) در خواندن وصف و لقب اندرابى دچار خطا شده و مقرى را مصرى و اندرابى را اندرانى خوانده است. ژيليو به اين خطاى زيزو اشاره كرده است. ر. ك:  Gilliot, op.cit,p.57 20 . شمس الدين محمد بن محمد الجزرى, غاية النهاية, تحقيق ج. برجستراسر (قاهره, 1351ق/ 1932م), ج 2 ص 274. 21 . همان, ج 1 ص 202. 22 . عبدالغافر بن اسماعيل بن عبدالغافر فارسى (متوفى 529ق) به خواهش ابوالقاسم زاهر بن طاهر شحامى (متوفى 533ق) به فكر نگارش تكمله اى بر تاريخ النيسابور حاكم نيشابورى (متوفى 405ق) افتاد و كتاب مهم السياق لتاريخ النيسابور را تأليف كرد. متن اصلى اين كتاب تا قرن دهم نيز موجود بوده است و در منابع مهم شرح حال نگارى بعد از فارسى به كرات از سياق نقل قول شده است. آنچه امروز از اين كتاب باقى مانده, متنى منتخب به انتحاب ابواسحاق ابراهيم بن محمد صريفينى (متوفى 641ق) و تلخيصى توسط مؤلفى ناشناس است. تصوير عكسى اين نسخه ها را ريچارد فراى به همراه ترجمه باقى مانده از تاريخ نيشابور با اين مشخصات منتشر كرده است: The Histories of Nishapur (Harvard University Press, Cambridge. Massachusetts 1965) همچنين حبيب جاويش نمايه ارزشمندى از اعلام و اماكن براى متن هاى موجود المنتخب و التلخيص سياق فراهم كرده است. از آنجايى كه اساس چاپ المنتخب من السياق آقاى محمد كاظم محمودى, همان تك نسخه موجود چاپ شده توسط فراى است, اين فهرست براى جستجو در متن چاپى المنتخب نيز مفيد است. ر. ك: فهرس أسماء الأشخاص و الأماكن, اعداد حبيب جاويش مع مقدمة يوسف فان اس (ويسبادن 1984). ابن عساكر در دو كتاب تبيين كذب المفترى فيما نسب الى الامام ابى الحسن الاشعرى (بيروت: دارالكتب العربى 1404ق/ 1984م) و تاريخ مدينة دمشق به كرات از كتاب السياق به اجازه عبدالغافر بهره برده است. ابن عساكر در تبيين كذب المفترى با عباراتى چون (كتب الي الشيخ ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل يذكر )(ص 246 ـ 247, 249, 257 ـ 258, 263 ـ 264, 265, 272 ـ 275, 276, 287, 288 ـ 291, 308ـ 317); (كتب الي الشيخ ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل النيسابورى قال فى ذيل تاريخ نيسابور) (ص 2549); (كتب اليِّ الشيخ ابوالحسن الفارسى قال) (ص 266 ـ 267); (اخبرنى ابوالحسن بن ابى عبدالله الفارسى فى كتابه )(ص 288, 291 ـ 306); و (ذكر الشيخ ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فيما كتب الي قال) (ص 307) و أ(خبرنا الشيخ ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل بن عبدالغافر فى كتابه) (ص 179 ـ 181) از كتاب السياق نقل مطلب كرده است. همچنين ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق نيز به كرات با عباراتى چون (أنبانا ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فى تذييل تاريخ نيسابور) (ج 5 ص 205, ج 21 ص 6, ج 43 ص 173, 202, ج 53 ص 286, ج 55 ص 200, ج 56 ص 107); (أنبانا عبدالغافر فى تذييل تاريخ نيسابور) (ج 5 ص 389); (ذكره أبوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فى ذيل تاريخ نيسابور)(ج 7 ص 97); (فأخبرنا أبوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فى كتابه تذييل تاريخ نيسابور) (ج 7 ص 225); (كتب اليِّ ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فى تذييل تاريخ نيسابور) (ج8 ص 258, ج 46 ص 7344 ج 45 ص 278, ج 58 ص 376, ج 60 ص 316); (كتب الي ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل بن عبدالغافر يخبرنى فى تذييله تاريخ نيسابور) (ج 13 ص 127, ج 21 ص 477, ج 743 ص 162, ج 62, ص 32); (كتب مساواة الي ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل الفارسى فى تذييل تاريخ نيسابور) (ج 34, ص 21, ج 41, ص 252); (كتب الينا ابوالحسن عبدالغافر [بن] اسماعيل فى تتمة تاريخ نيسابور )(ج 54, ص 72 ; أ(نشدنا ابوالحسن عبدالغافر بن اسماعيل فى تذييل تاريخ نيسابور )(ج 55 ص 160). 23 . المنتخب من السياق, ص 138. فضل بن حسن طبرسى (متوفى 548ق) نيز در بحث از شأن نزول سوره انسان, به كتاب الايضاح اندرابى اشاره كرده است و مطلبى نيز از آن نقل كرده است. همچنين طبرسى بحث طولانى اى درباب شأن نزول سوره انسان آورده و متذكر شده كه علت اين تطويل طعن فردى از اهل عصبيت در مدنى بودن اين سوره بوده است. مشخص است كه طبرسى به كراميه اشاره دارد. طبرسى, مجمع البيان فى تفسير القرآن, تحقيق سيد هاشم رسولى محلاتى و سيد فضل الله يزدى طباطبائى (بيروت, 1408ق / 1988م), ج 9 ص 613 ـ 614. درباره اندرابى همچنين بنگريد به: محمد كاظم رحمتى, (نكاتى درباره دو نسخه كرامى), ص 62 ـ 66; مدخل اندرابى, نوشته محمد على لسانى فشاركى در دائرة المعارف بزرگ اسلامى, ج 10 ص 322 ـ 323. همچنين احمد نصيف جنابى متن كوتاه كتاب فضائل القرآن و اهله و اخلاقهم اندرابى را بر اساس نسخه اى منحصر به فرد در مجلة المجمع العلمى العراقى, الجزء الرابع, المجلد 38 (1408ق / 1987م), ص 190 ـ 231 به چاپ رسانده است. درباره عالم كرامى ابوبكر عمر بن محمد حامدى (متوفى 510ق) كه توليت مدرسه طحيرى را برعهده داشته ر.ك, همان, ص 561. درباره توليت مدرسه طحيرى توسط حامدى در انجام نسخه باقى مانده كهنى از صحيفه سجاديه كه عالمى كرامى آن را كتابت كرده و اندرابى آن را وقف مدرسه استادش, طحيرى, كرده است. ر. ك: الصحيفة السجادية, تحقيق كاظم مديرشانه چى (مشهد, 1413ق), ص 41 و تصوير آن در صفحه 191. 24 . درباره اندراب ر. ك: عبدالكريم بن محمد السمعانى, الانساب, تحقيق عبدالله عمر البارودى (بيروت, 1408ق), ج 1 ص 216. 25 . اين نسخه به همراه چند نسخه با ارزش ديگر در زير يكى از ستون هاى حرم دفن شده بود كه در هنگام گسترش حرم در سال 1348ش به دست آمده اند. آقاى مهدى ولايى در فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه آستان قدس رضوى, اشاره اى به اهميت اين مجموعه و داستان پيدا شدن آنها نكرده اند. اين مجموعه نفيس به شماره 12405 در كتابخانه آستان قدس رضوى قابل دسترسى است. ر. ك: مهدى ولايى, فهرست كتب خطى كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى, ج 11 ص 671 ـ 675. برخى اطلاعاتى كه آقاى ولايى درباره نسخه فى قوارع القرآن اين مجموعه آورده اند, نادرست است. از جمله در چند مورد آغاز نسخه دقيق قرائت نشده است. همچنين نسخه در مدرسه ابوجعفر حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام قرائت شده, نه در مدرسه ابوالحسن عبدالرحيم بن محمد جزى. اين مجموعه در مجلد اختصاص يافته به نسخه هاى ادعيه كتابخانه آستان قدس رضوى در بحث از معرفى نسخه اى از صحيفه سجاديه كه در اين مجموعه قرار دارد, بار ديگر معرفى شده اند. وى در اينجا نيز به اهميت اين نسخه ها اشاره اى نشده است. ر. ك: محمد وفامرادى, فهرست كتب خطى كتابخانه مركزى و مركز اسناد آستان قدس رضوى (مشهد, 1376), ج 15 ص 332 ـ 339. درباره اهميت اين نسخه ها ر. ك: محمد كاظم رحمتى, (نسخه هاى كرامى مدفون در حرم رضوى), آينه پژوهش, شماره 64 (مهر ـ آبان 1379), ص 82 ـ 83; حسن انصارى قمى, (ملاحظاتى چند درباره ميراث برجامانده كراميه), ص 69 ـ 72. يكى از اين نسخه ها, صحيفه سجاديه است. ترديدى كه آقاى سيد حسين مدرسى درباره تاريخ كتابت اين نسخه ابراز كرده اند, بى اساس است. ر. ك: سيد حسين مدرسى, ميراث مكتوب شيعه از سه قرن نخستين هجرى, ترجمه سيد على قرائى و رسول جعفريان (قم, 1383), ج 1 ص 59 ـ 60. از اين مجموع كتاب صحيفه سجاديه به كوشش مرحوم كاظم مدير شانه چى (مشهد 1413ق) و كتاب فى قوارع القرآن ابوعمرو محمد بن يحيى بن حسن خورى به كوشش آقاى قاسم نورى (مشهد 1410ق) و رسالة فى فضيلة شهر رجب توسط آقاى محمد باقر محمودى در انتهاى جلد دوم شواد التنزيل و اخيراً در مجموعه ميرات حديث شيعه, جلد يازدهم به كوشش مهدى مهريزى و على صدرايى خويى (قم 1382), ص 53 ـ 76 به چاپ رسيده است. 26 . تاريخ ذكر شده, مربوط به اولين مجلس سماع است. ر.ك: فى قوارع القرآن, ص 28 27 . الايضاح فى القراأت, برگ هاى a3 ـ b3, a-b9, b37 ـ a38, b39, b40, b62, a64, b64, b204 ـ a205, b205. در مواردى اندرابى از كتاب فى قوارع القرآن خورى نقل قول كرده و در مواردى نيز از طريق خورى از كتاب فضايل القرآن ابوسعيد احمد بن محمد بن ابراهيم خورى (متوفى 383ق) نقل حديث كرده است. به عنوان مثال در نقلى, اندرابى آورده است: (اخبرنا ابوعمرو محمد بن يحيى بن الحسن رحمة الله قال اخبرنا ابوسعيد احمد بن محمد بن ابراهيم قراءة عليه). (الايضاح فى القراأت, a3). درباره كتاب فضايل القرآن جورى كه از منابع اصلى محمد بن يحيى بن حسن خورى در تأليف كتاب فى قوارع القرآن بوده است ر. ك: فى قوارع القرآن, ص 29 (خورى بعد از نقل حديث گفته است: فى فضائل القرآن من تأليف أبى سعيد رحمه الله), ص 31, 32, 37 (حدثنا ابوسعيد ابن محمد بن ابراهيم الملاءً), 40 (أخبرنا ابوسعيد احمد بن محمد بن ابراهيم املاءً), 41 (حدثنا ابوسعيد املاءً), 42, 43, 44, 53 (أخبرنا ابوسعيد ابن محمد بن ابراهيم قرأة عليه), 62, 64, 65, 70, 79, 82, 86, 88, 89, 93. خورى در چند مورد نيز از كتاب دعوات جورى ياد كرده است. فى قوارع القرآن, ص 37, 69, 76, 87. آيا اين عنوان ديگر كتاب فضائل القرآن يا عنوان بابى از آن كتاب نمى تواند باشد؟ 28.Claude Gilliot,"Les sciences coraniques chez les Karramites du Khorasan: Le Livre des Fondations," Journal Asiatique 288i (2000). p.20-22. 29 . طحيرى در كتاب المبانى از اين آثار خود نام برده است: الابانة و الاعراب (ص116), الدرر فى ترفيع السور (ص 1729, الغرر فى اسامى السور(ص 64 ـ 74), الزينة فى سؤالات القرآن (ص 116). در كتاب زين الفتى بر آثار خود, كتاب ديباج المذكرين را افزوده است. 30 . مؤلف كتاب المبانى در آغاز كتاب خود روايتى از ابوعبدالله محمد بن على نقل كرده و از وى به صورت فردى درگذشته ياد كرده است. عبارت دعايى كه بعد از نام ابوعبدالله محمد بن على آمده, با توجه به تطويل آن, نمى بايد از اضافات كاتب نسخه باشد و مشخص است كه از مؤلف كتاب المبانى است (أخبرنا الامام أبوعبدالله محمدبن على رضى الله عنه و أرضاه و جعل الجنة متقلبه و مأواه قال. . )(المبانى, ص 8). 31 . المبانى فى نظم المعانى (چاپ شده در مقدمتان فى علوم القرآن, به كوشش آرتور جفرى, قاهره 1392ق / 1972م), ص 8. درباره ابوسهل انمارى به جز اينكه نام وى در ضمن برخى از احاديث آمده اطلاعى در دست ندرايم. به عنوان مثال حسين بن ابراهيم جورقانى (متوفى 543ق) در بحث از خوردن (ألبان الأتن) حديثى با اين سلسله سند نقل كرده كه نام انمارى نيز جزء رجال آن آمده است: (أخبرنا حمد بن نصر قال حدثنا نصر بن على بن محمد بن عبدالعزيز الفقيه قال حدثنا عبدالرحمن بن احمدبن محمد بن ابراهيم الصفار الهمدانى قال حدثنا ابوحامد احمدبن ابراهيم بن محمد الفقيه قال حدثنا ابوسهل محمد بن محمدبن على بن الاشعث الانمارى قال… . ) الاباطيل و المناكير و الصحاح و المشاهير (بنارس 1404ق / 1983م) تحقيق عبدالرحمن بن عبدالجبار الفريوائى, ج 2 ص 238. مى دانيم كه وى كتاب مهمى به نام فيه ما فيه نگاشته كه مورد استفاده طحيرى در المبانى فى نظم المعانى و زين الفتى فى تفسير سورة هل اتى و اندرابى در كتاب الايضاح فى القراأت (برگ هايa27ـ b28, a42 ـ a44, b49, b100) نيز بوده است. همچنين ثعلبى به يك واسطه تفسير ابوبكر عبدالرحمن بن كيسان اصم بصرى (متوفى 200ق) و غريب القرآن سعيد بن مسعدة مجاشعى مشهور به اخفش (متوفى 215ق) را به روايت انمارى نقل كرده است. ر. ك: احمد بن محمد بن ابراهيم الثعلبى, الكشف و البيان, ج 1 ص 82, 84 ـ 85. المبانى فى نظم المعانى, در تفسير فارسى كه سال ها پيش آقاى محمد روشن نيز به چاپ رسانده اند, چند نقل قول فارسى از ابو سهل انمارى نقل شده است. ر. ك: بخشى از تفسيرى كهن (تهران, 1351ش), ص 11, 57, 61, 68, 88, 93, 94. براى آشنايى با ابوسهل انمارى و كتاب فيه ما فيه, بنگريد به: "C.Gilliot,"Les Sciences, pp.23-30. ابن طاووس در كتاب المجتنى من دعاء المجتى, تحقيق صفاء الدين بصرى (مشهد, 1413ق / 1993م) ص 89 ـ 92 روايت بلندى از كتاب العمليات الموصلة الى رب الأرضين و السماوات تأليف ابوالفضل يوسف بن محمد بن احمد خوارزمى نقل كرده كه به نظر مى رسد خوارزمى اين روايت را از كتاب فيه ما فيه اخذ كرده است. نام ابوسهل انمارى در نقل ابن طاووس به ابوسهل محمدبن محمد بن الاشعث انصارى تصحيف شده است. همچنين درباره كتاب العمليات الموصلة ر. ك: اتان كلبرگ, كتابخانه ابن طاووس, ص 187. فان اس از يكى از مشايخ ابوحنيفة محمد بن عبدالوهاب حنفى مؤلف تفسير الفصول را ابوسهل محمدبن اشعث نام برده كه ظاهراً وى همان ابوسهل انمارى مؤلف كتاب فيه ما فيه است. فان اس, متونى درباره كراميه, ص 69. 32 . همان, ص 17. درباره بكائى بنگريد به: سمعانى, الانساب, ج 1 ص 382; ذهبى, تاريخ الاسلام (وفيات 351 ـ 380), ص 594; همو, سير اعلام النبلاء, ج 16 ص 309 ـ 310. 33 . همان, ص 27. 34 . همان, ص 53. 35 . همان, ص 64. 36 . همان, ص 207. 37 . همان, ص 240. 38 . العسل المصفى من تهذيب زين الفتى, به كوشش محمد باقر محمودى (قم, 1418ق), ج 1 ص 38, 40 39 . همان, ج 1 ص 65. 40 . همان, ج 1 ص 121. 41 . همان, ج 2 ص 207. 42 . از اين تشابهات مى توان موارد زير را برشمرد. 1. طحيرى در آغاز تفسير المبانى (ص 8) در بحث از ترتيب نزول قرآن به نقل از كتاب فيه ما فيه ابوسهل انمارى مى نويسد: (أخبرنا الامام ابوعبدالله محمد بن على رضى الله عنه و أرضاه و جعل الجنة متقلبه و مأواه قال: أخبرنا ابوالنضر محمد بن على الطالقانى قال حدثنا الشيخ ابوسهل محمد بن محمد بن على الطالقانى الأنمارى رحمه الله و ذكره فى كتاب فيه ما فيه و أخبرنى الشيخ ابوالقاسم عبدالله بن محمشاذ رضى الله عنه بهراة قال أجازلى الشيخ ابوسهل محمد بن محمد بن على الأنمارى بكتاب فيه ما فيه قال حدثنا عبدالله بن محمد بن سليم قال حدثنا صالح بن محمد التزمذى قال حدثنا محمد بن مروان الكلبى عن أبى صالح عن ابن عباس قال ان أول شى نزل بمكة… )(ص 8 ـ 10). همين خبر را اندرابى در باب دهم كتاب خود با اين سلسله سند نقل كرده است (الايضاح فى القراأت, برگ هاى a42 ـ b42): (أخبرنا ابومحمد حامد بن احمد [بن جعفر بن بسطام الطحيرى ] قال أخبرنا ابوعبدالله محمدبن الهيصم قال حدثنا ابوالنضر محمد بن على الطالقانى قال حدثنا ابوسهل محمدبن على بن الاشعث الانمارى قال حدثنا عبدالله بن محمدبن سليم قال صالح بن محمد التزمذى قال حدثنا محمد بن مروان عن الكلبى محمدبن السائب عن ابى صالح عن عبدالله بن عباس قال اول شى نزل بمكة… ). اندرابى همانند طحيرى, در ادامه اين خبر, روايت ديگرى را از انمارى نقل كرده است. 2. طحيرى (ص 17 ـ 19) درباره تدوين و جمع مصاحف در فصل دوم كتاب خود روايتى با اين سلسله سند آورده است: (ذكر الشيخ أبوسهل الأنمارى رحمه الله فى كتابه [ فيه ما فيه ] و أخبرنا الشيخ الامام ابوعبدالله محمد بن على رضى الله عنه قال حدثنا ابوالحسن على بن عبدالرحمن ابن أبى السرى البكائى بالكوفة قال حدثنى الحسن بن الطيب بن حمزه الشجاعي… ). انداربى نيز همين خبر را با اين سلسله سند نقل كرده است: (اخبرنى ابومحمد [ حامد بن احمد بن جعفر بن بسطام ] رحمه الله قال اخبرنا الامام ابوعبدالله محمد بن الهيصم قال حدثنا ابوالحسن على بن عبدالرحمن ابن ابى السرى البكائى بالكوفة قال حدثنى الحسن بن الطيب بن حمزة الشجاعي… (a20).) 43 . درباره محمد بن هيصم و خاندانش ر. ك: فان اس, ص 74 ـ 83. درباره تاريخ وفات محمد بن هيصم, فصيح احمد بن محمد خوافى (متوفى 777ق) در ياد كرد برخى از درگذشتگان سال 409ق, در ضمن وفات ابومنصور ازهرى (متوفى 370ق) كه نبايد در وفيات سال 409 ياد شود, شرح احوال ابن هيصم را از تاريخ الكرامية تأليف هيصم بن محمد بن عبدالعزيز (متوفى 467ق) نقل كرده و گفته كه وى (يعنى هيصم بن محمد بن عبدالعزيز) دخترزاده محمد بن هيصم كرامى است كه در 28 شوال 409ق درگذشته است. عبارتِ تصحيح شده, آشفته و درهم است و علاوه بر آنكه سال وفات ازهرى 370 است و يادكرد وى در وفيات سال 409 خطاست به نظر مى رسد كه محمد بن هيصم حداقل تا سال 411ق نيز زنده بوده است. چرا كه نواده وى ابوالحسن هيصم بن محمد بن عبدالعزيز در كتاب قصص الانبياء خود (متن عربى, پرينستون, مجموعه يهودا 439, برگ a267) مى گويد كه پدربزرگش محمد بن هيصم در 411 در مسجد جامع نيشابور حديث املاء مى كرده است. بنگريد به فان اس, ص 80 ـ 81 و 109 پى نوشت هاى 313 و 314. فان اس نيز متوجه آشفتگى عبارت فصيحى در تاريخ وفات محمد بن هيصم بوده است. فان اس, ص 106 پانوشت 277. سمعانى در معرفى يكى از مشايخ كرامى خود كه از نوادگان ابن هيصم بوده است, شجره نسب نام محمدبن هيصم را چنين آورده است: محمد بن هيصم بن طاهر بن مردانشاه. ر. ك: سمعانى, التحبير فى المعجم الكبير, تصحيح منيره ناجى سالم (بغداد 1395), ج 1 ص 572. اين اطلاع نيز نمى تواند علت نام بردن محمد بن هيصم به محمد بن على در كتاب المبانى را توضيح دهد. در متونى كه شرح حال ابن هيصم آمده نيز درباره نام پدر يا اجداد وى مطلبى نيامده است. همچنين ر. ك: Gilliot, op.cit, p.18 n.15 كه تاريخ وفات ابن هيصم را 28 شوال 409 كه خوافى آورده, ذكر كرده است. عالم امامى ابوالمكارم محمود بن محمد حسنى واعظ (قرن هفتم) نقلى از محمد بن هيصم (در متن به خطا محمد بن هضيم) در تفسير البلابل و القلاقل, تحقيق محمد حسن صفاه خواه (تهران, 1376), ج 2 ص 319 آورده است. متن آلمانى مقاله فان اس در هنگام نگارش اين مقاله در دسترس نبود. بعد از مراجعه به فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه دانشگاه پرينستون متوجه وجود خطا در ترجمه اين عبارت شدم. نخست آنكه كتاب قصص القرآن الكريم ابوالحسن (هيصم بن محمد بن عبدالعزيز, به شماره 4391 در مجموعه يهودا فهرست شده و ديگر آنكه در اين كتاب در برگ b213, مؤلف مى گويد: (ما حدثنا به الشيخ الامام جدى رضى الله عنه فى الجامع بنيسابور املأً سنة اربعماية). فهرست نگار اين مجموعه, مؤلف كتاب را نشناخته و تاريخ وفات وى را حدود 400 تعيين كرده است. ر. ك: Rudolf Mach, Catalogue of Arabic Manuscripts(Yahuda Section) in The Garrett Collection Princeton University Library (Princeton University Press, New Jeresy 1977), p.37. آقاى سيد عباس محمد زاده در مقاله معرفى نسخه خطى قصص الانبياى پوشنجى / نابى, مجله دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد, شماره 128 ـ 129 (بهار ـ تابستان 1379), ص 128 ـ 149 از وجود نسخه اصل عربى اين كتاب اطلاعى نداشته اند. همچنين نام اين فقيه كرامى را نتوانسته اند به درستى تشخيص دهند. كتاب قصص الانبياء هيصم بن محمدبن عبدالعزيز, يكى از منابع ابن طاووس در كتاب سعد السعود نيز بوده است. ر. ك: رضى الدين على بن موسى, سعد السعود للنفوس, تحقيق مركز الابحاث و الدراسات الاسلامية (قم, 1422ق), ص 70, 359 ـ 360. نيز بنگريد به اتان كلبرگ, كتابخانه ابن طاووس, ص 487ـ488. ابن تيميه در كتاب درء تعارض العقل و النقل, تحقيق محمد رشاد سالم (رياض, 1400ق / 1980م), ج 2 ص 47 ـ 49 فهرست كتاب جمل الكلام ابن هيصم را نقل كرده كه مباحث مهمى در حوزه مطالعات قرآنى از حيث كلامى دربر داشته است. همچنين همو, ج 8 ص 56. 44 . بحث كامل از مشايخ اندرابى در مقاله جداگانه اى كه درباره اهميت كتاب الايضاح فى القراأت در دست تأليف دارم, خواهم آورد. درباره استاتيد اندرابى ر. ك: احمد نصيف جنابى, الايضاح فى القراأت, مجلة المجمع العلمى العراقى, الجزء الثالث, المجلد 36 (1406ق / 1985م), ص 205 ـ 216; همو, فضائل القرآن و اهله و اخلاقهم, مجلة المجمع العلمى العراقى, الجزء الرابع, المجلد 38 (1408ق/ 1987م), ص 194 ـ 199; محمد كاظم رحمتى, (تكمله اى بر ملاحظاتى چند درباره ميراث برجامانده كراميه), ص 105 ـ 106; همو, نكاتى درباره دو نسخه كرامى, ص 65 ـ 66. 45 . همچنين متن مختصرى از اندرابى به نام (ما جاء فى فضائل القران و أهله و أخلاقهم و نعوتهم و صفاتهم و ما يكره لهم) باقى مانده كه احمد نصيف جنابى متن آن را تصحيح كرده است. در اين كتاب نيز نام طحيرى در صدر برخى از احاديثى كه اندرابى نقل كرده به چشم مى خورد. ر. ك: احمد نصيف جنابى (مصحح), فضائل القرآن و اهله و اخلاقهم, ص 213, 214, 216. ژيليو نيز به اهميت محورى طحيرى در كتاب الايضاح اشاره دارد. ر. ك: Gilliot, op.cit,p.59. 46 . الايضاح فى القراأت, b4, a5, b5, a6, b7, b8, b9, a11, b11, a12, a18, a19, a20 ـ b22, a24, a27, b33, a38, b38, a39, a41, b41, a42, b49, b51, a52, a53, a57, a61, b61, a62, a63, a64, a65, b65, a136. 47 . المنتخب من السياق, ص 323. 48 . تاريخ وفات طحيرى در حقيقت بر اساس آنچه در نسخه كتاب فى قوارع القرآن خورى به كتابت اندرابى آمده, قابل تشخيص است. اندرابى در آغاز هر بخش كتاب فى قوارع القرآن به نام علمايى كه در حضور ابومحمد حامد بن احمد بن جعفر طحيرى و در مدرسه وى كتاب فى قوارع القرآن را به قرائت وى بر استادش سماع كرده اند, اشاره كرده است. اولين اجازه سماع و قرائت تاريخ يكشنبه دهه اول ماه رمضان 429 است (فى قوارع القرآن, ص 29). اجازه دوم و سوم تاريخ 13 رمضان 429 را دارد(ص 50, 72). در پايان نسخه انداربى, تاريخ فراغت از كتابت نسخه را بعد از ظهر روز يكشنبه 3 روز باقى مانده به پايان ماه شعبان 429 ياد كرده است(ص 89). بخش هاى چاپ شده در كتاب فى قوارع القرآن, يعنى جزء فيه آيات الرقية و الحرز كه تأليف خورى نيست, اما همراه نسخه فى قوارع القرآن توسط اندرابى تأليف شده نيز تاريخ سماع و قرائت بعد از ظهر روز دوشنبه 13 رمضان 429 را دارد(ص 98) كه اندرابى همانند كتاب فى قوارع القرآن آن را قبل از سماع و قرائت بر استادش در شامگاه روز يكشنبه سه روز مانده به پايان ماه شعبان 429 كتابت كرده است (ص 106). به جز چند مورد كه از طحيرى با عبارت دال بر حيات وى ياد شده, از او به متوفى در نسخه ياد شده است (ص 29, 50, 93, 98, 102, 105). تنها اطلاع ديگرى كه درباره طحيرى در منابع وجود دارد, نكته اى است در آغاز رساله فضائل شهر رجب عبيدالله بن عبدالله حسكانى (متوفى 467ق). حسكانى در آغاز اين رساله مى نويسد: (أما بعد فان العالم الزاهد حامد بن احمد بن جعفر أدام الله توفيقه سألنى عن ذكر شهر رجب فى الآثار و ما روى فيه من الأخبار فجمعته له فى هذه التذكرة بعص ما ورد فيه على سبيل الاختصار ايجاباً لطلبه و استجلالاً لصالح دعوعته و تذكرة لأولاده و جماعة مختلفة). فضايل شهر رجب, به كوشش محمد باقر محمودى در آخر جلد دوم كتاب شواهد التنزيل لقواعد التنزيل, ج 2 ص 493. 49 . مى دانيم كه محمد بن هيصم آثار متعددى تأليف كرده و در منابع به نام برخى از آنها اشاره شده كه فان اس فهرست اين آثار را آورده است. همچنين براى كتابى از ابن هيصم درباب مناظره وى با فقيه اشعرى ابن فورك بنگريد به: طبقات الشافعية الكبرى, ج 3 ص 412 به نقل از رساله شكاية اهل السنة قشيرى. قشيرى در رساله خود در اشاره به ابن هيصم با نفرت تمام از او چنين ياد كرده است: (فان قيل: فمن أين وقعت هذه المسألة ان لم يكن لها اصل؟ قيل: ان بعض الكرامية ملاء الله قبره ناراً و ظنى ان الله قد فعل, الزم بعض اصحابنا و قال… ). همچنين براى تفصيل مطلب ر. ك: محمد كاظم رحمتى, (رساله كلامى از ابن فورك در رؤيت خداوند), كتاب ماه دين, شماره 80 (خرداد 1383), صض 34 ـ 35. ابوبكر عتيق بن محمد سوريانى (متوفى 494ق) فقيه و مفسر كرامى در تفسير (ج 3 ص 1852 و ج 4 ص 2456) خود از كتاب الفنون محمد بن هيصم نام برده است. همچنين وى به كرات از اقوالى تفسيرى از ابن هيصم نقل كرده كه ظاهراً جملگى از همان كتاب الفنون باشد. ر. ك: ابوبكر عتيق نيشابورى, تفسير سورآبادى (تفسير التفاسير), تصحيح سعيدى سيرجانى (تهران 1381), ج 1 ص 21 ـ 22, 101, 139, 178, 224, ذ 309, 335, 494, 594, 609, ج 2 ص 761, 802 ـ 803, 831, 836 ـ 837, 840, 882, 904, 916, 928, 929, 953 ـ 954, 985, 1011, 1021, 1037 ـ 1038, 1047, 1070 ـ 1071, 1096, 1114, 1129, 1131, 1148ـ 1149, 1196ـ 1197, 1218, 1233, 1258ـ 1259, 1260, 1281 ـ 1282, 1303, 1319ـ 1320, 1373ـ 1374, 1392, 1422, 1439, 1489, 1495, ج 3 ص 1541, 1557, 1625, 1627, 1642 ـ 1643, 1655, 1700, 1717, 1732, 1743, 1918, 1939, 2081, ج 4 ص 2223, 2234, 2247, 2273, 2531, 2542, 2543, 2557, 2579, 2631. تلخيصى كهن از تفسير عتيق بن محمد سوريانى به نام اشارات التفسير فى بشارات التذكير به تاريخ كتابت 694ق در ضمن نسخه هاى فارسى دارالكتب مصر وجود دارد. ر. ك: فهرس المخطوطات الفارسية التى تقتنيها دار الكتب حتى عام 1963م (قاهره, 1966), ج 1 ص 17. 50 . نكته بسيار مهمى كه بايد به آن اشاره كنم, اهميت كتاب الايضاح براى چاپ انتقادى كتاب المبانى فى نظم المعانى است. به دو طريق از كتاب الايضاح در چاپ انتقادى كتاب المبانى مى توان بهره گرفت: نخست در مواردى است كه مؤلف كتاب المبانى (و شايد كاتب آن) سلسله سند برخى احاديث را نياورده (يا حذف كرده است) كه برخى از اين موارد چنين است: المبانى, ص 208 = الايضاح, برگ b8 (اخبرنى ابومحمد حامد بن احمد رحمه الله قال اخبرنا ابوعبدالله محمد بن الهيصم قال اخبرنا ابومنصور الحسن بن احمد الفقيه البستى قال حدثنا محمد بن احمد بن حماد قال حدثنا ابوعيسى التزمذى قال حدثنا احمد بن منيع قال حدثنا الحسن بن موسى قال حدثنا عن عاصم عن زر بن حبيش… ); المبانى, ص 225 = الايضاح b 14 (حدثنا الغطريفى قال اخبرنا ابوبكر بن مجاهد قال حدثنا موسى بن اسحاق قال حدثنا هرون قال حدثنا عبدالرحمن عن عمر بن شمر عن جابر عن ابى أراكة); المبانى, ص 229 = الايضاح, برگ a16 (حدثنا به الغطريفى قال حدثنا احمد بن محمد بن الفرات الخوارزمى قال حدثنا ابواحمد موسى بن الاسود الاخوارزمى قال حدثنا ابوتقى هشام بن عبدالملك قال حدثنا عبدالسليم بن عبدالقدوس قال حدثنى ابى عن الحسن قال قراء انس بن مالك); المبانى, ص 229 = الايضاح, برگ a16( و لقد حدثنا ابواحمد الغطريفى قال حدثنا ابوخليفة الفضل بن جناب الجمحى قال حدثنا محمد بن كثير قال اخبرنا الثورى عن الأعمش عن ابراهيم عن همام بن الحارث); المبانى ص 229 = الايضاح, برگ a16 (ابوعبيدالله قال اخبرنا ابوالعباس محمد بن محمد الان

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 100  صفحه : 5
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست