responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 10

گفتگو با دانشمند محقق كتابشناس سختكوش دكتر سيد محمد باقر حجّتى‌



دكتر سيد محمد باقر حجتى فرزند مرحوم حجةالاسلام والمسلمين سيد محّمدباقر حجتى و حفيد، آيةاللَّه العظمى سيّد محمد باقر حجتى طبرسى ملاّ محلى به سال 1311 هجرى شمسى از بيت علم و روحانيّت در شهرستان بابل زاده شد. و پس از گذراندن چند سالى از تحصيلات ابتدايى براى ورود به تحصيلات دينى و دروس حوزوى وارد مدرسه صدر همان شهرستان شد و در اين مدرسه تا سال 1330 ه.ش به تحصيلات دينى خود ادامه داده و محضر اساتيدى را در اين شهر براى فراگرفتن علوم عربيّت و قرائت و تجويد و فقه و اصول درك كرد كه از آنجمله‌اند: والد گرامى او، و حضرات حجج اسلام حاج شيخ على موحد، حاج محمّد محقق بهشتى، حاج نجف فاضل استرآبادى، حاج سيد حبيب اللَّه غروى، عليجان طبرى، عارفى و چند تن ديگر كه مرحوم موحد در ميان اين جمع از بيان و كارآيى جالبى در امر تدريس و از تقوى و پارسايى شگرفى برخوردار بود (رضوان اللَّه تعالى عليهم اجمعين).
دكتر حجتى در ارديبهشت 1330 ه.ش. براى ادامه تحصيلات دينى و حوزوى عازم تهران شد. و با پذيرفته شدن در امتحان ورودى رسماً به تحصيلات خود در مدرسه مروى تهران ادامه داد و تا پايان سال 1342 ه.ش. به تحصيل در اين مدرسه اهتمام مى‌ورزيد، و در خلال آن براى طلاب اين مدرسه اشارات شيخ و مطول، ومكاسب را نيز تدريس مى‌كرد و بطور مداوم مدّت - دوازده سال منطق و فلسفه را نزد اساتيدى چون آيةاللَّه علاّمه شهيد مطهرى و آيةاللَّه شيد ابوالحسن رفيعى قزوينى، و آيةاللَّه ميرزا ابوالحسن شعرانى و ديگران فرا گرفت و فقه و اصول و خارج را نزد اساتيد بزرگ تهران تحصيل كرد. روى هم رفته مدّت تحصيلات حوزوى دكتر حجتى بيش از نوزده سال بدون وقفه ادامه يافت.
در خلال تحصيلات دينى به اخذ گواهى مدرسى از وزارت فرهنگ سابق در سال 1334 ه.ق. توفيق يافت و در سال 1337 ه.ش. در رشته منقول (فقه و مبانى حقوق اسلامى) به اخذ درجه ليسانس، و در علومِ تربيتى به دريافت گواهينامه تربيتى نايل آمد، و سرانجام در سال 1346 ه.ش. در رشته معقول (حكمت و فلسفه اسلامى) با احراز مقام اوّل، درجه دكترا دريافت كرد و دو سال پيش از آن؛ يعنى، در سال 1344، تدريس خود را در دانشكده الهيّات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، آغاز نمود.
هم اكنون با سابقه حدود سى سال تحقيق و تدريس در دانشگاه تهران، با سمتِ استادى، در اين دانشگاه سرگرم كارهاى آموزشى و پژوهشى مى‌باشد.
آنچه در پى مى‌آيد حاصل گفتگويى است كه دست‌اندركاران مجلّه با حضرت استاد داشته‌اند استاد از سرِ تواضع علمى و با گشاده رويى ويژه خويش به سؤالها پاسخ گفته‌اند. ضمن سپاس از آن بزرگوار و آرزوى توفيق و طول عمر، يادآورى مى‌كنيم كه مصاحبه پس از تنظيم به رؤيت حضرت استاد رسيده و تا حدودى بازنويسى شده است. آينه پژوهش‌
*51* مجله: درباره آثارى كه از شما تا كنون به طبع رسيده و منتشر شده است توضيحى كوتاه بيان كنيد.
استاد: كليّه آثارى كه از اينجانب به طبع رسيده و منتشر شده‌اند، به چند دسته تقسيم مى‌شوند: 1- فهرست نويسى براى نسخه‌هاى خطى:
كه در اين كار از سابق‌اى ديرينه برخوردارم. فهرستهايى كه تا كنون براى نسخه‌هاى خطى نگاشته‌ام عبارتند از:
الف - فهرست نسخه‌هاى خطى و عكسى كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامى، كه در دو بخش فارسى و عربى، به ترتيب حروف تهجى، در دو مجلّد، يكى در سال 1345 ه.ش و ديگرى در سال 1348 ه. ش توسط انتشارات دانشگاه تهران چاپ و منتشر شده‌اند.
ب - فهرست نسخه‌هاى خطى كتابخانه ملك - وابسته به آستان قدس رضوى - كه تا به حال پنج مجلد از آن به چاپ رسيده و عمده كار مربوط به فهرست اين كتابخانه، توسط اينجانب و آقاى احمد منزوى - كه هم اكنون در هند به سر مى‌برند - انجام گرفت و متأسفانه نام افراد ديگرى به عنوان مؤلف و ناظر، در پشت جلد آن ياد شده كه هيچ نقشى در تأليف و نگارش آن نداشته‌اند و فقط طرف قرارداد براى فهرست بوده‌اند.
يادآور مى‌شود كه از چندين سال قبل تا كنون فرصتهاى بسيار گسترده و دور و درازى را در اختيار تدوين فهرست موضوعى نسخه‌هاى خطى عربى ايران قرار داده‌ام كه گزارش مربوط به آن در بخش ديگرى از مجلّه آمده است. 2- علوم قرآنى:
بخش عمده كوششهاى علمى من در اختيار قرآن قرار دارد كه زمينه آن نخست با تدريس علوم قرآنى در دانشكده الهيّات دانشگاه تهران فراهم آمده، و عليرغم آنكه در حوزه و دانشگاه، ساليانى دراز را صرف درس و مطالعه فقه و اصول و فلسفه نمودم، و از دانشكده وقت (در حدود سال 1346 ه ش.) پيشنهاد كردم تدريسم را به علم قرآنى محدود سازم، و همه سوابق علمى در ساير مواضع را به دست فراموشى سپارم. پيشنهادم مورد قبول واقع شد، و در كنار تدريس ترجمه و قرائت و يا تفسير قرآن، درس ديگرى به نام «تاريخ قرآن» مطرح ساختم كه به صورت يكى از مواد درسى مورد تأئيد قرار گرفت. براى آغاز كردن به تدريس آن، نخست كتاب تاريخ قرآن مرحوم ابوعبداللَّه زنجانى را مورد استفاده قرار مى‌داديم، لكن به خاطر فشردگى و اختصار مخلّ و قلّت تنوع موضوعات مربوط به تاريخ قرآن در اين كتاب، يادداشتهايى در تاريخ قرآن فراهم آوردم كه در آغاز به صورت جزوه درسى، و سرانجام به صورت كتابى تحت عنوان «پژوهشى در تاريخ قرآن كريم» در سال 1358 ه.ش. طبع آن آغاز شد كه چاپ پنجم آن هم اكنون در دسترس علاقمندان قرار دارد.
از آنجا كه مطالب مربوط به تاريخ قرآن به طور عموم در همه كتابها نياز به بازسازى دارد و منابعى كه در اين زمينه از ديرباز يعنى از قرون اوّليّه اسلام تا كنون نوشته شده با مطالبى نادرست آميخته است نه تنها كتابم بلكه همه كتابهاى مربوط به تاريخ قرآن و احياناً علوم قرآنى ديگر نياز به جبران خلل دارد و مى‌بايد در همه آنها تجديد نظرى دگرگون ساز صورت گيرد. مطالعات چندين ساله‌ام مرا به اين مقال گويااست، و نمونه‌اى از اين تجديد نظر را مى‌توانند علاقه‌مندان در مقاله مندرج در «مجموعه مقالات و سخنرانيهاى نخستين كنفرانس علوم و مفاهيم قرآن كريم» چاپ دارالقرآن الكريم قم مطالعه كنند كه چه نادرستيهايى در تاريخ قرآن و بسيارى از علوم ديگر مربوط به قرآن راه يافته است.
مجموع آثار منتشر شده‌ام در علوم قرآنى - علاوه بر «تاريخ قرآن» به حدو 27 عنوان كتاب و رساله و مقاله مى‌رسد كه از جمله آنها است كتابهاى: «اسباب النزول»، «تاريخ قرائت قرآن كريم»، تفسير شطرى از سوره واقعه «ابن عباس و مكانته فى التفسير» به عربى، «ميثاق در قرآن»، «تفسير كاشف» در چهار مجلد كه دو كتاب اخير با همكارى آقاى بى آزار شيرازى نگارش شده، نمى‌ازيم اسرار قرآن كريم»، «درآمدى به اهداف سوره‌هاى قرآن كريم» و جز آنها كه فقط سه اثر از آثار ياد شده ترجمه‌اند و بقيه به صورت تأليف تدوين شده‌اند.
علاوه بر كتب ياد شده مقالات متعدد ديگر راجع به علوم قرآن نگاشتم كه مانند كتابهاى مذكور همگى به طبع رسيده‌اند و راجع برخى از آنها نيز بر اثر اصرار علاقه‌مندان به تجديد طبع *52* آنها ناگزير شدم.
تحقيقاتم درباره علوم قرآنى به آثارى كه متذكر شدم محدود نيست، يادداشتهاى فراوانى درباره تناسب آيات و سور و تقديم و تأخير آيات، و اقسام و امثال قرآن و عدم تحريف قرآن و تجويد قرآن و ناسخ و منسوخ قرآن و امثال آنها را تا كنون به صورت كتاب‌هايى مستقل تدوين كردم كه اگر خداوند توفيق تجديد نظر در آنها را به اين بنده ارزانى دارد به طبع آنها اقدام خواهد شد ان‌شاءاللَّه. 3- علوم تربيتى و روانشناسى:
تحقيق درباره آن با تدوين رساله دكترى ام آغاز شد، رساله‌ام كه سرشار از مسائل فلسفى بود، و با درجه ممتاز مورد تأييد شورى‌ و هيأت داورى و ارزيابى رساله‌ها قرار گرفت و از آن دفاع به عمل آمد.
با اينكه با درجه ممتاز مورد پذيرش واقع شده بود اين درجه را در خور آن نمى‌دانستم و احساس مى‌كردم رساله مذكور نياز به كار بيشترى دارد تا شايسته دريافت عنوان ممتاز گردد، علاوه بر اين رساله‌هاى ممتاز را طبق ضوابط دانشگاهى در آنروزها در انتشارات دانشگاه تهران به چاپ مى‌رساندند، لكن من آنرا براى چاپ شايسته نيم دانستم؛ لذا درخواست كردم درجه آنرا تا حدّ «بسيار خوب» تنزل دهند تا به چاپ آن اقدام نگردد. اين رساله با حذف مسائل فلسفى و قابل فهم توده مردم و تجديد نظرى عابرانه بر روى آن، در اختيار مرحوم حجةالاسلام شهيد باهنر (رضوان اللَّه تعالى عليه) قرار گرفت وچاپ مجلد اوّل آن در دفتر نشر فرهنگ اسلامى به سال 1347 ه.ش و نيز مجلد دوّم آن در 1349 ه.ش تحت عنوان «اسلام و تعليم و تربيت» در دو بخش تربيت و تعليم انجام گرفت و تا كنون بيش از ده بار طبع آنها تجديد شده است.
در بخش مربوط به تعليم و تربيت كتاب‌هايى را بر اثر اصرار و پافشارى دوستان تأليف و يا ترجمه كردم كه عبارتند از: «آداب تعليم و تعلّم در اسلام» - ترجمه گزارش گونه «منيةالمريد شهيد ثانى»، «سه مقاله پيرامون مسائل تربيت اسلام»، «گامى فراسوى روانشناسى اسلامى»، «روانشناسى از ديدگاه غزالى و دانشمندان اسلامى» در دو مجلد، «اسلام در كنار داغديدگان» - ترجمه «مسكّن الفؤادِ» شهيد ثانى و جز آنها. در زمينه تعليم و تربيت مقالات متعدد ديگرى نگاشتم كه در مجلاتى علمى و نشريه‌ها به طبع رسيده‌اند. 4 - كتب ديگر:
كتابى تحت عنوان «قاينى حكيم و عارف و احوال و آثار او» فراهم آوردم كه پاره‌اى از آثار اين دانشمند بزرگ و گمنام را در آن به چاپ رسانده و مقدّمه‌اى مُمَتِّع درباره احوال و آثار و افكار او نگاشتم. كتاب ديگرى از علاّمه محمّد حسين مظفر تحت عنوان «تاريخ الشيعه» از عربى به فارسى برگرداندم كه اخيراً به طبع رسيده است.
تا كنون مقالات و كتاب‌هاى ديگرى در موضوعات تاريخى، ادبى، فلسفى، اجتماعى و جز آنها نوشتم كه پاره‌اى از آنها به صورت مستقل، و پاره‌اى ديگر در مجموعه‌ها به طبع رسيده‌اند. مجله: در طول كارهاى تحقيقى خويش چه دست‌آوردها و تجربياتى داشتيد؟
در طول كار چندين ساله‌ام - كه با مشكلات و مصائب و مصاعب عظيمى در مسائل شخصى و فردى و احياناً اجتماعى روبه رو بوده‌ام - تجربياتى كسب كردم و به نتايجى رسيدم كه به علّت ضعف مزاج و سالمندى، وقت بهره بردارى از آنها از دستم ربوده شد، لكن شايد ديگران را سودمند افتد؛ آرى به اين نتيجه رسيدم كه:
فعاليت‌هاى علمى و پژوهشها بايد مؤسس بر پايه نيازهاى واقعى و عينى جامعه و مجموعه‌هايى از افرادى باشد كه جامعه بدانها طبقه بندى شده‌اند. اگر كارها و كوششهاى علمى بر اساس چنين بنيادى صورت گيرد بازدهى آن بركت و فزونى يافته و سود فراوانترى را عائد مردم خواهد ساخت. علاوه بر اين قهراً كوششهاى علمى با توجّه به اين امر، رده‌بندى شده و عادلانه در ميان افراد متخصص توزيع خواهد شد، و مساعى و *53* فرصتهاى زندگانى متخصصان در علوم هدر نخواهد رفت، و كوشش‌هاى علمى افراد در جاى مناسب خود مصروف خواهد گشت.
فى المثل در يك جامعه دينى مطالعات كلامى و بررسى‌هاى عميق و حساب شده در اصول عقائد از نيازهاى اوّليّه به شمار است. هم كنون در اذهان نوجوانان و جوانان و يا سالمندان جامعه ما سؤالاتى راجع به اصول عقائد مطرح است كه چون در آثار موجود پاسخهاى قانع كننده‌اى براى آن نمى‌يابند خويشتن را در برابر بن بستى آزارنده احساس مى‌كنند. و لذا بايد حوزه و دانشگاه در اينگونه موضوعات كه در فاز نياز جامعه كنونى ما قرار دارند - بصورت جدى و سنجيده و برهانى و عقل و دنياپسند - بكوشند، و در برابر عقايد زلال و پاك اسلامى سدى در مقابل يورش افكار و آراء نادرست فرهنگهاى بيگانه تهيّه ببينند و هم چنين در ساير مسائل ديگر كه آثار موجود نميتواند پاسخگوى اذهان جوّال و فعّال مردم جامعه انقلابى ما باشد.
رشته‌هاى تحقيقى بايد اختصاصى‌تر انجام گيرد. هر قدر كه هر رشته‌اى تخصصى‌تر باشد عوائد سودمند آن بيشتر و پر ارزش‌تر خواهد بود. بايد پس از ايجاد آمادگى تحقيق و كاوشِ حقيقت در محققان، رشته‌ها تخصصى گردند، و حتّى رشته‌هاى تخصصى اختصاصى‌تر و محدودتر شوند. در حوزه‌هاى علميه آنانكه خويشتن را به حق در مسير اجتهاد و افتاء مى‌بينند و اميد نيل به اجتهاد را حقاً در خود احساس مى‌كنند اين راه را تا پايان خود طى نمايند، وگرنه سرمايه گذارى عمر در جهتى كه فرد را به هدف نمى‌رساند چندان معقول نيست؛ و لذا طلاب عزيزى كه مى‌دانند وصول به مقام اجتهاد و افتاء براى آنان ميسور نيست استعداد و ذوق و سليقه و فرصت خود را مى‌بايد - پس از آنكه در علوم آلى و ابزارى و تا حدودى در فقه و اصول و فلسفه طرفى بستند - در اختيار يكى از علوم قرار دهند كه مى‌توانند نيازهاى جامعه اسلامى را در شؤون گوناگون پاسخگو باشند.
علوم آلى و ابزارى از قبيل عربيّت و منطق و امثال آنرا بايد در حدى كه بتوان از رهگذر آنها وارد درسها و مطالعاتى تخصصى شد فرا گرفت و لذا توغّل در اينگونه علوم - كه بايد آنها را صرفاً به عنوان وسائط و وسائل رسيدن به هدف تلقى كرد - نه تنها درست نيست؛ بلكه سخت نامعقول است. اين كار عموماً بايد در مراكز علمى، و به ويژه در حوزه‌هاى علميه مورد توجّه قرار گيرد. اين بنده از اينكه مى‌بينم - با موجود امكانات براى كسب تخصص - عمرم سپرى گشته و نتوانستم با وجود پركارى به تخصصى دلخواه دست يابم شديداً افسرده‌ام، متأسفم از اينكه بيش از بيست و هشت سال تحصيل مداوم در حوزه و دانشگاه، و فعّاليّتهاى جانكاه براى كسب علم، تخصصى سودمند به خود و به ديگران در خويشتن به هم نرساندم و يك كار درست و عميق و ماندگار و سازنده انجام نداده‌ام من كه هرگز از مطالعه و تحقيق در طول پنجاه سال دست ننهادم، و بيكارى كمتر در سراسر اين مدّت در زندگانيم ديده مى‌شود مع الوصف به علّت پراكنده كارى كه بخشى از آن نتيجه درخواست و پافشارى ديگران بود آنگونه كه مى‌خواستم توفيقى نصيبم نگشت، و حتّى پس از آنكه حدود بيست و اندى سال قبل شوقى در من نسبت به علوم قرآنى پديد آمد، و مى‌بايست منحصراً در آنها به مطالعه و تحقيق مى‌پرداختم - احياناً از باب ضرورت، و در واقع بر اثر غفلت به كارهاى ديگر كشانده شدم و مآلاً كوششهايم عليرغم جهد كافى و اهتمام شديد به مطالعه و تحقيق، آنچنانكه شايد و بايد به اهداف دلخواهم بارور نگشت.
بايد ديگران اين باور را چون اين بنده در خود بارور سازند كه اخلاص و پاكى و زلالى قصد و هدف پويائى از رضاى الهى در تحقيقات علمى از عوامل مؤثّر در كاميابى است.
دلسوخته علم و دانش مى‌تواند به گونه‌اى سريع و غير قابل انتظار و بسيار خوش آيند خود را به اهداف علمى نزديك بيند ما طلاب و دانشجويان اگر جوياى مقامات عاليه علمى هستيم هرگز نبايد اهداف بلند و پاكيزه خود را با هيچگونه شوائبى مادّى و انتفاعى بيالائيم، ريشه ناكاميهاى علمى را بايد در ناخالصى اهداف جستجو كرد. تجربه‌اى كه تا حدى به من عبرت آموخت برايتان بازگو مى‌كنم:
«دانشجوئى متدين و دلسوخته در اوائل انقلاب اسلامى به اين بنده ضعيف مراجعه كرد و با پافشارى عجيبى از من مى‌خواست هر چه زودتر كتابى را ظرف سه ماه در زمينه يكى از علوم انسانى كه ريشه در نصوص اسلامى داشته باشد - تدوين نمايم. انگزيه او شدّت علاقه وى به اسلام و انقلاب اسلامى بود، و اظهار مى‌داشت مؤسسات آموزشى ما كتاب اسلامى در زمينه اين موضوع در اختيار ندارند و اين كمبود دانشجويان متدين را در برابر ديگران سخت مى‌آزارد.
*54* پيداست مدّت سه يا چهار ماه براى تدوين يك كتاب و حتّى يك جزوه درسى دانشگاهى براى اين بى بضاعت امكان‌پذير نمى‌نمود. سرانجام اصرار و الحاح غير قابل وصف اين دانشجو كه تا سرحد گريستن پيش رفته بود مرا ناگزير ساخت به خواسته او پاسخ مثبت دهم. با اينكه تخصص كافى در زمينه موضوع پيشنهادى او نداشتم ولى چون واقعاً شعله‌هاى گدازنده قلب سوخته او براى اسلام و انقلاب، قلب مرا نيز گداخت محيط فراغ و غربت وارى را در ايّام تعطيلات تابستانى در خانه‌ام ساز كردم و اهل و عيال را دو سه ماه به مسافرت فرستادم، و شبانه روز از سرِ دلسوختگى و آميزه‌اى از اخلاص ظرفِ مدّت سه تا چهار ماه بدون وقفه و كمترين استراحت كوشيدم، و ترجمه و شرح كتابى از قدماء را با وضع نسبتاً بديعى در اين مدّت به پايان رساندم. پس از پايان كار از پيشرفت در نگارش و سهولت دسترسى به مآخذ لازم، و به كاربردن تعبيراتى نسبتاً خوش آيند در شگفت ماندم؛ و به اين نتيجه رسيدم كه اندكى اخلاص چگونه مى‌تواند عقده‌ها را گشوده و ناهمواريها را هموار و آسان گرداند. كتاب ياد شده نه تنها اين بنده گمنام و كم بضاعت را - نه آنگونه كه در خور هستم - ميان افرادى از علاقه‌مندان به آثار اسلامى از خمول به در آورد؛ بلكه تقديرهاى فراونى را به سويم سرازير ساخت كه هم اكنون مزبور در اكثر مراكز علمى و خانه‌ها با تيراژ بسيار وسيعى جاى خود را باز كرده است. از سوى ديگر بايد اعتراف كنم كمبود اخلاص در تدوين كتابى ديگر آنچنان مرا در كلافى سر در گم گرفتار ساخت كه براى يافتن روايتى در يكى از جوامع حديثى، همه مجلدات آنرا تورق نمودم؛ ولى ديدگانم گويا از رؤيت آن روايت در آن كتاب از كار افتاده بود. توصيه من اين است كه ما بايد در كارهاى علمى از هر گونه نفعى جز رضاى الهى چشم بپوشيم، اسم و رسم و شوائب دنيوى را در كوششهاى خويش راه نديهم؛ آنگاه خواهيم ديد امدادهاى غيبى چگونه به سراغ ما آمده و همه موانع را از سر راه بر مى‌دارد، و بايد باور كنيم ناخالصى در قصد و نيت چه ناكاميها و مصائب و مصاعبى به بار مى‌آورد. مجله: در تحقيقاتتان با چه مشكلاتى مواجه بوديد، و به طور كلّى فضاى تحقيقى جامعه محققان با چه مشكلاتى رو به رو است؟
بنده مشكلى كه خيلى عمده و اساسى باشد و يا به خود بنده مربوط نباشد نداشتم. اصولاً بزرگترين مشكل در زندگانى من رسيدگى به مسائل روزمره زندگى است، قهراً هر فردى با اين مشكل روبرو است، ولى براى من بسيار سنگين بوده و هست كه فرصت خود را در اختيار اينگونه كارهاى قرار دهم و شايد اينگونه مصائب حياتى، كوششهايم را تا حدودى عقيم ساخت. يقيناً اين امر بزرگترين مانع براى پربار بودن كارهاى تحقيقى و علمى است و تمركز قواى فكرى را در جهت مطالعات دقيق از هم مى‌پاشد و دلزدگى و دلسردى را در امر تحقيق موجب مى‌گردد. بزرگان گفته‌اند: بايد تمام هم و غم و سراسر نيرو و مساعى خويش را در اختيار علم قرار دهى تا علم، بخشى از خود را در اختيار تو نهد.
امّا در مورد مشكل تحقيقات محققان بايد عرض كنم:
گمنامى محققان مخلص و كم توجّهى نسبت به آنها را بايد يكى از عوامل ركود تحقيق و عدم پيشرفت آن و دلزدگى و دلسردى آنها دانست. هر انسانى در هر مقام و منصب به تثبيت ديگران و دلگرمى و شوق برانگيزى در پيشرفت كارها و استقامت در آن نيازمند است، نزول تدريجى قرآن كريم به خاطر آن بود كه رسول اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) در پيشبرد دعوت خود در برابر موانعى كه بر سر راه آن ايجاد مى‌كردند استقامت ورزيده و به كار خود دلگرم باشد و همواره احساس كند در ارتباط با قدرتى قاهر و حامى خود به سر مى‌برد: (و قال الذين كفروا لولا نزل القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلاً) بايد محققانى چيره دست و كوشا كه دار و دسته‌اى در پيرامون خود ندارند مورد شناسائى و تأييد دلگرم كننده قرار گيرند، و جامعه آنگونه كه شايد و بايد از وجود آنها بهره‌مند گردد؛ و در رفع مشكلات آنها اقدام جدّى و مؤثّر به عمل آيد، مشكلاتى كه توده مردم در زندگانى روزمرّه خود بدانها دچارند. بايد زمينه‌اى فراهم گردد كه پراكندگى فكرى و دلهره‌ها و اضطرابها مادّى از فضاى زندگانى آنان رخت بربندد؛ چون اينگونه مشكلات علاوه بر اينكه محصول كوششهاى علمى آنها را تنزل مى‌دهد عيب و نقصهاى كارشان *55* را فزاينده مى‌سازد. اگر محققى دل در گرو غير علم قرار دهد بى ترديد كارش بى مايه و سرشار از نقص خواهد بود.
به همين دليل است كه در كشورهاى پيشرفته محققان را با چنين مشكلاتى رو به رو نمى‌بينيد و در آنجاها همه موانع تحقيق و عوامل مخل به مطالعات علمى را از سر راه محققان برداشته‌اند، و از ديرباز به اين حقيقت رسيدند كه تحقيق و پژوهش با خاطرى پريشان و افكارى به اين سو و آنسو پركشيده، و انديشه در گرو غير علم سازگار نيست.
مشكلات به دست آوردن منابع تحقيق را نيز بايد بر مشكلات ديگر افزود، احياناً پاره‌اى از منابع مورد نياز محققان واقعى به مناسبتهاى احياناً در اختيار نااهل و وابسته به اهل و قوم و قبيله قرار مى‌گيرد. متأسفانه يك محقق علاقه‌مند به تحقيق فرصتهاى گرانبهاى خود را در ظرف مدّتى طولانى براى يافتن مأخذ مورد نياز خود قرار مى‌دهد كه احياناً در كاوش از يافتن اين منابع و مآلاً از كاوش در موضوع مورد تحقيق خود نوميد مى‌گردد.
عدم اطلاع محققان از كار يكديگر موجب تكرار كارها و هدر رفتن عمر و تلف شدن بودجه‌ها و اموال شده و احياناً از درگيريهائى مبتذل سر بر مى‌آورد، چه بسا ممكن است يك كار تحقيقى را چند نفر و يا چند مؤسسه در يك محيط محدود و يا جامعه انجام دهند - كه انجام مى‌دهند -، و چون از كار يكديگر آگاه نيستند محصول كار همه آنها ناقص و كم مايه مى‌نمايد و يا حداكثر كار يك نفر و يا يك مؤسسه‌اى ممكن است با ارزش و مفيد باشد، و كار ديگران تكرارى ناقص از آن كار مفيد كه نتيجه ضايع شدن عمر و هدر رفتن مال و ثروت شخصى و يا بيت المال خواهد بود.
نوشته‌هاى كم مايه - كه به علّت سر و كار داشتن پاره‌اى از محققان با مشاغل متنوّع و حرص و علاقه آنان به كارهاى گوناگون فضاى تحقيقات ما را مى‌آلايد. از ضايعه هائى است كه نمى‌توان از آنها چشم پوشيد. نوشته‌هاى سطحى و كم محتوى و خالى از دقّت لازم آسيب بزرگى است بر پيكر تحقيق.
بنده معتقدم يك مقاله كوتاه و كارساز و پخته و مفيد دست كم به دو يا سه ماه صرف وقت مداوم - و بدون اشتغال به كارى ديگر - نيازمند است؛ مقاله‌اى كه ظرف چند ساعت و يا چند روز توأم با اشتغال به كارهائى ديگر به ثمر مى‌رسد و در كنگره‌ها و يا سمينارها و يا نشريّات عرضه مى‌شد ميوه كالى است كه هاضمه افكار و انديشه‌ها را از كار انداخته و هيچ دردى را دوا نمى‌كند؛ بلكه درد افزا و اختلال آفرين است؛ لذا مقاله‌هاى سمينارها و كنگره‌ها و يا نشريه‌ها بيش از يك دهم آنها قابل عرضه نيستند. بايد در سمينارها از متخصصانى فارغ از هر گونه مشاغلى جز تحقيق و افرادى كارآمد بهره گرفت نه از جامع العلومها و كسانى كه هر گونه فرصت تحقيق از دست آنان ربوده شده است. اگر به اين نكته عنايت شود مجامع علمى ياد شده مى‌توانند گرهها را از مشكلات گشوده؛ و دردهائى را كه محيط علم را در شكنجه خويش مى‌آزارد درمان كند.
اينها نمودارى از دورنماى مشكلاتى است كه در دنياى تحقيق انسان‌ها دوستدار علم را افسرده مى‌سازد كه اگر اين مشكلات تقليل نيابد و يا از ميان برنخيزد انتظار تحقيقاتى مشكل گشا و درمانگر از محققان كم لطفى نسبت به آنها است؛ بلكه در اينصورت بايد اجباراً از امثال محمّد فؤاد سزگين‌ها بهره گرفته و از آنها انتظار داشته باشيم كه در فرانكفورت آلمان كارى شايسته تحقيق را به ما عرضه كند.
كارهاى افرادى از اين دست بيشتر مديون امكانات و تشكيلات حساب شده است كه توانست اثر شگرفى به نام «تاريخ التراث العربى [الاسلامى‌]» را در ده مجلد به زبان آلمانى به ثمر رساند كه ترجمه آنها به فارسى و يا عربى به دهها مجلد خواهد رسيد؛ وى اساس كار خود را بر مبناى ترتيب تاريخى قرار داده و تا كنون به قرن چهارم رسيده، و اين كتاب يكى از مصادر با ارزش در مأخذشناسى علوم اسلامى است. علّت پيشرفت او در ديار بيگانه از اسلام تشكيلاتى سنجيده است كه براى تحقيقات او فراهم آوردند و فرصت فارغى را براى مطالعات او آماده ساختند. مجله: در تحقيقات، شيوه فردى را توصيه مى‌كنيد و يا جمعى را؟
اين بنده كار دسته جمعى را توصيه مى‌كنم. بى ترديد سنگ گرانى را كه بنده به تنهائى از برداشتن آن ناتوانم به مدد عده ديگر - بدون اينكه اين سنگ آسيب ببيند و يا خودم دچار ضايعه شوم - به آسانى از جا بر مى‌دارم. اصولاً اگر بخواهيم محصول *56* كار تحقيقاتى ما مرغوب و فزاينده گردد و در سطحى عالى به ثمر رسد بايد براى برداشت چنين محصولى دسته جمعى كار كنيم كه «يداللَّه مع الجماعه». علاوه بر اين با چنين روشى مى‌توان از كارهاى تكرارى و بى ثمر پيشگيرى كرد؛ كارهاى بزرگ و سنگين در شرائطى به انجام مى‌رسد كه هميارى جمعى توانمند آنرا بر دوش كشد و از حالت تكروى به درآيد. البته معنى اين سخن چنين نيست كه فرد در لحظاتى به دور از ديگران و ساعاتى كه ناگزير مى‌بايد در تنهائى به سر برد كار فردى انجام ندهد؛ و بيكار بماند، لكن بايد كار دسته جمعى را اصل قرار داد و ساعات فراغ از كار جمعى را در اختيار تحقيقات فردى نهاد.
كار جمعى را مى‌توان از اين نقطه آغاز كرد كه از شهرت‌طلبى و نام جوئى بپرهيزيم و روحيه ايثار و خودگذشتگى را در ميان خود راه داده و با آغوشى باز از آن استقبال كنيم. در غير اينصورت جامعه از آرمانهاى پژوهشى و تحقيقاتى عميق و سودمند محروم خواهد ماند. مجلّه: نظر شما در مورد تأسيس سازمان تحقيقى و اطلاع رسانى كه بتواند ميان محققان و مؤسسات تحقيقى ارتباط برقرار سازد چيست؟
اين نوع سازمان از تشكيلاتى است كه در شمارى از ممالك وجود دارد و ما هم بايدداشته باشيم، يعنى بايد مركزى تأسيس شود تا هر گونه تحقيقاتى كه در سراسر ايران انجام مى‌گيرد به آن مركز گزارش گردد و اطلاعات واصله به ساير مؤسسات تحقيقاتى انتقال يابد، و در نتيجه از تكرار بى فائده كارها پيشگيرى به عمل آيد و يا از كارهاى تحقيقى يكديگر سودمند گردند. بارها ديده‌ايم در يك زمينه و موضع علمى دو يا چند كتاب تأليف و يا كتابهائى ترجمه مى‌شود، در حالى يا اساساً به هيچوجه تأليف و يا ترجمه آنها مورد نياز نيست، و يا اينكه عبارت و محتواى كتابداراى كيفيّت خاصى است كه ترجمه آن براى فارسى زبان با متن اصلى آن در سودرسانى تفاوتى ندارد و يا بر مراتب جهل مى‌افزايد. و يا اينكه در برابر تأليفى كامل العيار در موضوع خاصى، تأليفى صورت مى‌گيرد كه نقائص و نواقص در آن زياد است. و به همين سان در كارهاى بزرگ پژوهشى ممكن است اين ضايعه غير قابل اغماض پديد آيد. وجود چنين مركز و سازمان موجب خواهد شد محققان و نيز مؤسسات تحقيقاتى در جريان كار يكديگر قرار گرفته و همكارى مؤثرى را ميان آن‌ها به ثمر رساند تا محصولى غنى‌تر ارائه دهند و از هدر رفتن بودجه‌هاى تحقيقاتى جلوگيرى شود.
دو پيشنهاد در اينجا به ذهنم خطور كرده: يكى تأسيس شهرهاى دانشگاهى است، در اكثر كشورهائى كه توانستند در تحقيقات متنوع اعم از علوم انسانى، فنى و تكنيكى وجز آنها به پيشرفتهاى قابل توجهى دست يابند، و در مشكلات مربوط به آنها مسلّط گردند داراى شهرهائى هستند تقريباً صرفاً دانشگاهى كه در درون اين شهر همه وسائلى كه براى مراكز علمى آنها ضرورى است در دسترس قرار دارد، و همه آنها را در اختيار محققان و دانشجويان قرار مى‌دهند، به گونه‌اى كه آنان براى دستيابى به منابع ناگزير به جابجائى از اين شهر به آن شهر و سفر، و نتيجتاً هدر رفتن فرصت نيستند، و تا توانستند از سيستم تمركز استفاده كرده و منابع تحقيقاتى مناسب را در يكجا متمركز ساختند، شهرى كه جمعيّت آنرا اساتيد و دانش جويان و خانواده آنها و پرسنل و مراكز علمى و خدمات مربوط به آنها تشكيل مى‌دهد علماء و دانشجويان دور از هر غوغائى سرگرم مطالعات بوده و در محيطى مناسب به سر مى‌برند، و همه نوع خدمات شهرى در آنجا وجود دارد، ساكنان آن - كه اغلب اساتيد و كارمندان و دانشجويان و نيروهاى مورد نياز افراد دانشگاهى هستند - با علم و مطالعات علمى و فضائى از تحقيقات انس بر قرار مى‌سازند و بدان خو مى‌گيرند.
ديگر تمركز نسبى منابع علمى، بويژه كتب و بالأخص نسخه‌هاى خطى و يا تمركز تصوير آنها در يك نقطه از مملكت است تا محققان در علوم مختلف انسانى و اسلامى براى يافتن مطلوب خود آواره اين ديار و آن ديار نباشند، و در وقت و فرصت محققان صرفه جوئى شود، و حتّى از هدر رفتن بسيارى از ميراث گرانبهاى ما به خاطر نظارت دقيق و متمركز صيانت گردد.
*57* مجله: شما در تحقيقاتتان از چه روشى بهره مى‌گيريد؟
بنده روش خاصّى كه مضبوط و در خور انتقال به ديگران باشد در اختيار ندارم. معمولاً به يكى از دو شيوه پاى بندم: نخست، موضوعى را كه مى‌خواهم درباره آن چه از نظر تأليف و چه از لحاظ ترجمه كار كنم انتخاب مى‌كنم، و بى گدار به آب نمى‌زنم و به هر موضوعى روى نمى‌آورم، و با اصطلاح سبك و سنگين مى‌كنم كه آيا تأليف و يا ترجمه‌اى كه بدان مى‌پردازم اولاً مفيد است يا خير، و ثانياً سعى مى‌كنم موضوعى را گزين كنم كه سود آن فراگيرتر و نفع آن عام‌تر باشد. مى‌كوشم نحوه ورود و خروج و خطوط كلى آن موضوع را در ذهنم ترسيم كرده و احياناً يادداشت كنم - كه البته ممكن است ضمن كار خطوط ترسيم شده دستخوش دگرگونى شود. در مرحله بعدى از پى منابع مناسب ميكاوم و درباره عناوينى كه در نظر دارم مصادر لازم را بررسى كرده و يادداشتى اجمالى و اشارى براى آنها ثبت و ضبط مى‌كنم، فى المثل راجع به فلان عنوان فلان كتابها در فلان جلد و صفحه‌ها در اين مقوله بحث كرده‌اند عنوان و نام مأخذ و جلد و صفحه را مى‌نويسم و پس از مطالعه اجمالى منابع مورد نياز به پياده كردن طرحى كه در ذهن ترسيم كرده، و معمارى آن بر روى كاغذ نيز پياده شده آغاز مى‌كنم.
- و يا آنكه طرحى را در اختيار ندارم، بلكه نياز و ضرورت مرا بر آن مى‌دارد راجع به موضوعى كه خود انتخاب نكردم، لكن ناگزيرم بر اثر اصرار ديگران در آن موضوع تدريس و يا كار كنم به مطالعه بپردازم. و چون تسلطى در آن موضوع ندارم نمى‌توانم قبل از ورود در آن، خطوط كار را ترسيم نمايم، به همين جهت ناگزيرم كتابى را كه مؤلفى خوشنام و متخصص آنرا نگاشته به مطالعه گرفته و از رهگذر آن حدود كار خود را مشخص نموده و خط او را دنبال كرده و از معمارى او در تحقيق بهره گيرم، و خود رأساً مباحثى ابتكارى را بدون آنكه از او اقتباس كنم مطرح مى‌سازم و يا آنكه معضلات آنرا از هم گشوده، و راههاى جديدترى را در آن مباحث گشوده، و عناوينى را از نو ابداع كرده و درباره آنها به تحقيق مى‌پردازم كه البته شيوه اخير فرصت بيشترى را به خود اختصاص مى‌دهد و رنج بيشترى را مى‌طلبد. مجلّه: چه زمينه‌اى را نيازمند تحقيق مى‌دانيد و چه پيشنهادى در اين مورد داريد؟
در پاسخ به اين سؤال تمهيد مقدّمه‌اى سزا به نظر مى‌رسد، و آن اينكه در جامعه ما انقلابى روى داده است كه بايد به معنى واقعى كلمه «انقلاب اسلامى» در زواياى زندگانى و شؤون مختلف حياتى ما نفوذ كند، و دين بر همه شرايط و زمينه‌ها و زندگانى مردم حاكم گردد كه حضرت امام (قدس اللَّه روحه القدوسى) به جان و دل آنرا مى‌خواست و بارها آنرا به زبان مى‌آورد كه ما با داشتن آئينى كه رهائى بخش انسانها در دو جهان است به هيچ آئين و فرهنگ ديگرى نياز نداريم؛ درمان همه دردها، و جبران همه كمبودها را بايد در پاى بندى به اسلام ناب محمدى (صلى اللَّه عليه و آله و سلّم) جستجو كنيم و فريب فرهنگهاى مموّه و بزگ يافته غرب و بويژه فرهنگ آمريكائى نخوريم. براى رهائى از فرهنگهاى سعادت سوز و شقاوت ساز غرب كه ظاهرى چون گور كافر، فريبا و زيبا دارد و در درونش مردارى عفن و زيانبار و مهلك را ذخيره كرده است بايد دست به كار شد، و از آنجا كه رهنمودهاى الهى به هيچوجه نارسا نيست بايد همه مساعى علمى خود را بسيج كنيم تا از درون آئين مقدس اسلام كه بحرى ذخار است گوهرهاى گرانبهاى گم گشته و پنهان را استخراج نموده و جاذبه اين دين والا و ارجمند و عزيز را در معرض تماشاى افكار بخردان قرار دهيم.
اين سؤال را يقيناً پاسخى است: آيا نه اين است كه در سايه التزام به رهنمودهاى آئين پرافتخار اسلام دوران بالنده‌اى بر دانشمندان اسلامى اين سرزمين گذشت؛ چرا اينهمه پيشرفتهاى خيره كننده‌اى كه در قرون اوّليّه اسلام نصيب دانشمندان و جامعه اسلامى شده بود، و ميراث فرهنگى و علمى ايندوره‌ها فرهنگ محتضر غرب كهن يعنى يونان را جان تازه‌اى داد و آنرا *58* از نو شاداب ساخت، و غرب نو را كه توحش آنرا به اضمحلال سوق مى‌داد تغذيه كرد و رنسانس را در آنجا بارور ساخت به ركود دچار آمد؟ آيا مگر نه اين بود كه ما از آندوره‌اى كه پيوند و خويشاوندى خود با آئين مقدس اسلام سست و يا قطع كرديم انحطاط در تمام شؤون حياتى سراغ ما آمد. در آن دوران كه قرآن كريم و تعاليم اسلامى برنامه زندگانى ما بود نه برنامه تشريفاتى پس از مرگها، و اين كتاب آسمانى به معنى واقعى كلمه بر ما حاكم بود عصر درخشان زندگانى را به ياد و يادگار داريم، آرى در اين دوره دين در متن زندگانى ما قرار داشت و در حاشيه تشريفاتى جا خوش نكرده بود. يقيناً علّت ترقيات چشمگير و به يادرگار مانده اين عصر شكوفا حاكميّت قرآن كريم بر زندگانى مردم اين سرزمين و ساير سرزمينهاى ديگر اسلامى بود. قرآن كريم براى آن نازل شد تا بشر در سايه تعاليم آن به هيچ رهنمود ديگرى در تمام شؤون زندگانى نياز نداشته باشد؛ چرا كه فرمود: «ما فرطنا فى الكتاب من شئى»: از بيان هيچ رهنمودى سعادت آفرين و انسان ساز در قرآن كريم فروگزار نكرديم. بنابراين اگر ما به كاوش و تحقيق در خود قرآن برخيزيم همه نيازهايمان در علوم انسانى برآورده است؛ همانگونه كه در دوران حفظ پيوند و خويشاوندى با قرآن سراسر حوائج ما برآورده بود، در دورانى كه شارلمانى در فرانسه از پى يافتن معلم سرخانه به همه كوى و برزن پاريس به وسيله مأموران خود سر مى‌كشيد و به زحمت براى فرزندانش يك ملا مكتبى را شناسائى كرده بود، آرى ما در آن زمان در ممالك اسلامى دانشگاه داشتيم، در دوره‌اى كه غرب با اصطلاح تعليم و تربيت «اجوكيشن» انس برقرار ساخته بود ما كتابهائى تخصصى و مستقل در تعليم و تربيت داشتيم و «آداب المعلمينِ» محمد بن سحنون (م 226 ه. ق) و «احياء النفوس فى صنعة القاء الدروس» در فن تدريس در عصرى نگارش شدند كه دنياى غرب با اينگونه مباحث اساساً كمترين آشنائى نداشت. زمانى در اين مرز و بوم در سايه قرآن و تحريض آن به علم و زدودن هاله‌هاى جهل از چهره جان و جهان رصد خانه‌اى داشتيم كه خواجه طوسى و ابوالفتح كوشكى و ابوالمظفر اسفزارى و حكيم عمر خيامى و ديگران در علوم فضائى و هيئت و نجوم همكارى مى‌كردند در اين زمان فرنگ در بى فرهنگى و بى دانشى آنجان رنجور بود كه سر به آسمان بر نمى‌داشت تا فلك را بكاود؛ بلكه در مشكلات روزمره جهانى خاكى در گير و سر به زير بود. دانشمندان پيشين ما به اسلام و پاى بندى به موازين آن مى‌باليدند، بيرونى‌ها و فارابى‌ها و محمد بن زكرياها و ابن سيناها و ده‌ها و صدها مفاخر علمى ايران اسلامى شأن و عزت خود را در مسلمانى خويش مى‌دانستند. ابن سينا آنگاه در برابر مشكل علمى قرار مى‌گرفت خود مى‌گويد: به جامعه شهر روى مى‌آوردم و دوگانه در برابر يگانه مى‌گذاردم و گره از مشكل عملى من گشوده مى‌شد. زمانى كه در اندلس ششصد زنِ حافظ قرآن داشتيم دورانى است كه مفاخر علم و ادب و فنون ديگر از درون جامعه آنروز برخاستند كه امروز نه تنها ما بلكه جهانيان بدانها مى‌بالند. آيا در زمان معاصر مى‌توان در مجموع جهان اسلام ششصد زن حافظ قرآن كريم را شناسائى كرد؟ قرنها است در دنياى اسلام توجهى درخور نسبت به قرآن كه يگانه تكيه گاه مطمئن تعاليم اسلامى است مبذول نمى‌گردد اگر پوسته‌هايى از اين ره آورد الهى براى بسيارى آشنا و شناخته شده است امّا مغز و درون آبشخور آن براى اكثر ناديده و مهجور مانده، آبشخور و مغزى كه مى‌تواند تشنگان سعادت و علاقه مندن به تحقيق را سيراب ساخته و روح گرسنه آنان را اشباع كند. اگر ما به پيوند خود با قرآن كريم پيوسته تداوم مى‌بخشيديم و كاوشهاى خود را در يافتن رموز و اسرار نيكبختى از درون آن ادامه مى‌داديم تحقيقاً در هر زمينه‌اى از علوم غنى مى‌گشتيم، و حتّى در صنايع و اطلاعاتى تكنيكى كمترين نيازى به غرب در ما به چشم نمى‌خورد، و به جاى آنكه دست به سوى آنها دراز كنيم آنان ناگزير بودند براى اشباع خود در علوم و فنون به سوى ما روى آورده و خويشتن را با فرآورده‌هاى دانش اسلامى و مسلمين تغذيه كند، چنانكه از ديرباز چنين كردند؛ و ما هم ناگزير نبوديم در لابلاى مباحث مربوط به علوم انسانى و اسلامى چاشنى‌هاى فرنگى را براى جاذبه بخشيدن به آنها بكار گيريم، چنانكه آنان از پيش در كتب علمى خود بدينسان كار مى‌كردند.
هنوز دير نشده، امتهاى اسلامى با ضربه‌هاى هشدار دهنده انقلاب اسلامى ايران بيدار شده و آشكارا احساس مى‌كنند مى‌توانند پيشين پيشه دار خود را در ظل ارشادات قرآن تجديد كرده و شكوه از دست رفته خود را دوباره در آغوش گيرند. نفوذ *59* قرآن در تاروپود زندگانى مسلمين آن توانمندى را قطعاً داراست كه آنان را از هر چه بيگانه از الام است بى نياز سازد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادى الصالحون».
بنابراين باتوجه به اين سوابق درخشان و تجربه ديرينه مسلمين مى‌توانند در هر موضوعى از موضوعات علوم انسانى از حاقّ تعاليم اسلامى و قرآنى آثارى را بپردازند كه چهره مموه غرب را افشا كرده و سيماى دلنواز قرآن و آئين اسلام ارائه كنند.
على‌هذا سزا است با وقتى كافى و كوششى خستگى‌ناپذير در زمينه‌هاى مختلف علوم انسانى آثارى را عرضه كنيم كه بتواند به عنوان نمونه در تعليم و تربيت و جامعه‌شناسى و روانشاسى و ساير علوم رقابت كرده و بهاء و درخشش فريباى فرهنگهاى بيگانه از اسلام را غير مطمئن و ناپايدار و بى مغزه جلوه داده و آنها را تحت الشعاع قرار دهد. و به يقين طبق وعده الهى در سايه كوششهاى امتهاى اسلامى چنين كارى امكان‌پذير است. من مطمئنم اگر دنباله تحقيقات غزالى را در روانشناسى تعقيب مى‌كرديم به هيچوجه روانشناسى غرب براى ما رونق و بهائى نداشت. و بدينسان اگر در طب و شيمى ووو... اگر كار ابن سينا و رازى و امثال آنها را پى مى‌گرفتيم. مجلّه: چه بخشهائى از علوم قرآنى را بيش از بخش‌هاى ديگر نيازمند تحقيق مى‌دانيد؟
- پاره‌اى از بخشهاى علوم قرآنى فى نفسه درنوبت نخستين از نظر نياز به تحقيق قرار دارند و:
- پاره‌اى ديگر به خاطر مسائل روز در خور تحقيق و پژوهشى عميقتر از آنچه انجام گرفت مى‌باشند.
امّا در مورد بخشهاى مربوط به دسته اوّل بايد يادآورد كه برخى از مطالب مربوط به علوم قرآنى در طول تاريخ اسلام مغفولٌ‌عنه واقع شده و توجه كمترى درباره آن مبذول شده است. بايد ديد مسأله نظم قرآن - كه بايد اعجاز اين كتاب آسمانى را از نظر تعبير و محتوى در آن جستجو كرد - تا چه حدى مورد تحقيق قرار گيرد. آيا اين نظم و سازمان به تك آيه‌ها محدود است و يا به آيات يك سوره و يا تمام سوره‌ها؟ با توجه به اينكه از صدر اسلام تاكنون مصحفى بدست نيامده كه از نظر ترتيب آيه‌ها و نيز ترتيب سوره‌ها بر خلاف ترتيب قرآن موجود باشد و قرائنى روائى و تاريخى در اختيار ما است كه قرآن با همين ترتيب در زمان پيامبر اكرم (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) جمع آورى شده و آنحضرت به همين ترتيب اشاراتى دارد. آيا سر و رازى در اين نظم و سازمان وجود دارد كه طبق فتواى اكثر قريب به تمام فقهاء نبايد در قرائت آيات سوره‌هاى قرآن در نماز از ترتيب موجود تخلف كرد؟ آيا مرزبندى سوره‌ها به ما هشدار نمى‌دهد كه هر سوره چهره‌اى است خاص با عناصرى ويژه كه دست به دست هم داده تا پيام و هدف واحدى را به ما اعلام كند و در زمينه خاصى كارساز باشد؟ تفكيك سوره‌ها از يكديگر و استقلال آنها به ما مى‌گويد كه قطعاً ميان آيات آنها تناسب وتناسقى ناگسستنى وجود دارد كه اگر فى المثل در نماز يك آيه را از ميان مجموع 286 آيه سوره بقره بردارند اين نماز مرده و بيجان و باطل است و نمى‌تواند كار مفيدى تلقى گردد؟
پاسخ گفتن به اين چرا؟ فرصت طولانى و نيروهاى كافى انسانى را براى تحقق در تناسب آيات مى‌طلبد كه بايد سالها درباره آن به كاوش نشست، و شايد با مطالعه مستمر و عميق در اين زمينه سرّ اين سخن را دريابيم كه فرمود: «هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق». در اين صورت آنگاه كه ما سخن خدا را تلاوت مى‌كنيم قرآن نيز با ما هم سخن گشته و با آن همچنان مأنوس شويم كه «لايسمعه الأسماع» و «ان له لحلاوة و ان عليها لطلاوة». هر سوره يك واحدى است كه به اصطلاح داراى سيستم و تشكيلات ممتاز و جداگانه‌اى است و پيام خاص و ويژه به خود را به ما مى‌فهماند و وظيفه مخصوصى را با نظم و سازمان دقيق خود - كه هر عنصرى از آن در جاى مناسبش قرار گيرد - ايفاء مى‌كند.
به نظر بنده تحقيق در اين زمينه از بخشهائى است كه *60* فى نفسه در نوبت اُولى‌ و اَوْلى‌ قرار دارد، تا شايد جرقه هائى از درون اينگونه كاوش و پژوهش برخيزد، و هاله‌هاى ابهام را از افكار پريشان امّت اسلامى در تفسير قرآن به يكسو نهد، و چهره دلچسب قرآن كريم را در پرتور خود بنماياند.
از علوم قرآنى كه گذشته از مسائل روز شايسته تحقيق است روشنگرى اين حقيقت است كه مبناى صحيح و راه گشاى حق در تفسير قرآن چه بايد باشد و چگونه روشى را مى‌بايد در گشودن پرده از چهره مفاهيم و عبارات قرآن گشود، و از چه مكتبى در تفسير آن پيروى كرد، بايد اصل و مبنى و روش و مكتب تفسير قرآن را نخست از هم بازشاخته، و آنچه بر حق است و راه‌گشا به سوى حق مى‌باشد مورد پيروى قرار گيرد. به سخن ديگر: تحقيقى در مبانى و روشها و مكاتب تفسيرى به گونه‌اى شايسته انجام گيرد كه وظيفه مفسران در لابلاى آن مشخص شود؛ و چون در اين زمينه آثار غنى و پاسخگو و جامع وجود ندارد بسيار سزا است درباره آن اهتمامى فزونتر از پيش مبذول گردد.
و نيز علوم ديگرى راجع به قرآن از اهميّت و اولويّت ذاتى برخوردارند كه بسط مقال درباره آنها در اين مجال نمى‌گنجد.
امّا آندسته از علوم قرآنى كه جريان روز، تحقيق درباره آنها را تا سرحد ضرورت پيش برده است مسأله انتساب تحريف قرآن به مكتب شيعه مى‌باشد كه تهمتى ناروا است. و براى مخدوش ساختن چهره تشيع تا كنون ده‌ها كتاب و رساله در نسبت تحريف قرآن به شيعه نوشته شده كه بايد جانانه به دفاع از حريم مكتب اهل بيت (عليهم السّلام) برخيزيم، و پرمايه‌تر از آنچه تا كنون در ستردن لكه اين تهمت از دامن تشيع نوشته شده است آثارى را براى مردمى ديگر به زبانهاى زنده بنويسيم تا همه بدانند تهمتى بى جا و بى اساس است. در ميان اوساط مردم در ممالك اسلامى اين نظريّه را به كرسى نشاندند كه پيروان مكتب تشيع قرآن موجود را مخدوش دانسته و به جاى آن كتاب ديگرى را تلاوت مى‌كنند. به سال 1353 ه. ش در يكى از كشورهاى به اصطلاح اسلامى به سر مى‌بردم در خلال گفتگويى با يكى از طلاب حوزه علميه آنجا آياتى از قرآن را تلاوت مى‌كردم كه او نيز در لابلاى سخنش آياتى را مى‌خواند كه احياناً لغزشهائى در آن به گوش مى‌خورد و به او لغزشش را يادآور مى‌شدم. به من مى‌گفت مگر شما قرآن مى‌خوانيد؟ پاسخ دادم تذكر اشتباهات شما در قرائت قرآن از سوى من، گوياى آن است كه ما شيعه قرآن را تلاوت مى‌كنيم. به من يادآور شد مى‌گويند شما به جاى قرآن مصحف فاطمه [سلام اللَّه عليها] را مى‌خوانيد؟! پاسخ دادم اساساً ما به هيچوجه از آنچه در اين مصحف آمده است اطلاعى در دست نداريم و چنين مصحفى در اختيار هيچيك از شيعيان قرار ندارد تا چه رسد به آنكه آنرا به جاى قرآن بخوانند.
اين جريان و جرياناتى از اين قبيل و نيز كتابهائى كه مزدوران استعمار براى تفرقه امت اسلامى در وارد ساختن چنين تهمتى به شيعه ساخته و پرداخته‌اند ضرورت قيام در برابر آنرا به ما خاطر نشان مى‌سازد كه در مسأله اثبات عدم تحريف قرآن از ديدگاه شيعه گامهاى استوارتر و بلندترى برداريم.
ضرورى است با استناد به مصادر شيعى - به يقين غنى است - درباره هر يك از علوم قرآنى كتابهاى مستقل و كاملاً منطقى و مستند تدوين گردد تا در زمينه آنها هيچ نيازى به مآخذ ديگر نباشد مگر آن مواردى كه ضرورت دارد اعتراف مخالفان مكتب تشيع، مى‌بايد در آنها خاطر نشان گردد.
پايان مقالم را با درخواست مقامى متعالى براى امام عزيز و بزرگوار (طيب اللَّه رمسه) در پيشگاه پروردگار، و دعا به رهبر دلسوز و خردمند و پارسايمان در تحقق بخشيدن منويات حضرت امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) و طول عمر و عزت و توفيق براى چنان رهبرى بسيار عزيز و ادامه دهنده خط امام (اعلى

نام کتاب : آیینه پژوهش نویسنده : دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم    جلد : 1  صفحه : 10
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست