responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نشریه معرفت نویسنده : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    جلد : 57  صفحه : 2
اخلاق و عرفان اسلامى

استاد محمدتقى مصباح

اشاره

در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح يزدى، در اين شماره نيز شرح يكى ديگر از خطبه هاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهج البلاغه را به محضر اهل معرفت تقديم مى داريم: «ايها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ. و امتاحوا من صفوعين قد روِّقت من الكدر. عبادالله لا تركنوا الى جهالتكم، و لا تنقادوا لاهوائكم، فان النازل بهذا المنزل نازل بشفاجرف هار، ينقل الردى على ظهره من موضع الى موضع لرأى يحدثه بعد رأى، يريد ان يلصق ما لا يلتصق و يقرّب مالا يتقارب. فالله الله ان تشكو الى من لا يُشكى شجوكم، و لا ينقض برأيه ما قد ابرم لكم. انه ليس على الامام الا ما حمِّل من امر ربه: الابلاغ فى الموعظة، و الاجتهاد فى النصيحة، و الاحياء للسنه، و اقامة الحدود على مستحقيها، و اصدار السهمان على اهلها.»[1]

فرايند توجيه گناهان

وظيفه هر فرد مسلمانى عمل به دستورات اسلام، از جمله رعايت تقوا، انجام واجبات دينى و ترك محرمات است. اما در اين زمينه، وظيفه عالمان، به ويژه طلاب علوم دينى، بسيار سنگين تر مى نمايد. اشخاص عادى اگر مرتكب گناهى شوند، معمولاً شرمسار و خجل مى گردند و خيلى زود هم موفق به توبه مى شوند. اما كسانى كه از علم و دانشى، هرچند اندك، برخوردارند، اگر گناهى انجام دهند، سعى مى كنند آن را به هر شكل ممكن توجيه نمايند; چون انسان اصولاً دوست ندارد خودش را گناهكار بداند. همين حالت است كه موجب مى گردد تا انسان در قطعى بودن احكام الهى و منابع آن ترديد نمايد و نسبت به آن ها نوعى مسامحه به خرج دهد. اين جاست كه اگر ـ براى مثال ـ در مورد مسأله اى فقهى حكم احتياطى وجود داشته باشد، شخص مى گويد: به احتياط عمل نمى كنم و يا اگر فتوايى قطعى در آن مورد به خصوص باشد، با خود مى گويد: شايد فتواى ديگرى هم در اين زمينه وجود داشته باشد! از اين رو، كنكاش مى كند به فتواى مرجع تقليدى كه اين مورد خاص را جايز دانسته دسترسى پيدا كند تا از وى تقليد نمايد. اگر هم برايش يقين حاصل شده باشد كه بجز اين فتوا، فتواى ديگرى وجود ندارد، مى گويد: از كجا معلوم كه اجماع حجت باشد؟ شايد خودم بتوانم از ادلّه چيزى به دست بياورم! لذا براى رسيدن به خواسته خود، به دنبال روايتى هرچند ضعيف السند و مجمل مى گردد تا با يافتن آن، گرايش نادرست و يا احياناً گناهش را توجيه نمايد. اگر نتواند روايت قابل استنادى پيدا كند، مى گويد: شايد اين روايات جعلى باشند! از اين رو، به تتبّع در آيات قرآن مى پردازد تا بلكه بتواند آيه متشابهى در اين زمينه بيابد و به آن استناد نمايد. اگر در اين كار هم توفيقى به دست نياورد، ممكن است حتى در سند روايات متواترى، كه از جانب امام معصوم(عليه السلام)صادر شده است، خدشه وارد كند و در نهايت تحت تأثير وساوس شيطان، بگويد: به راستى ما دليلى نداريم بر اين كه امام، معصوم بوده است! اگر هم ثابت شده باشد كه حديث از فرمايشات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)است، مى گويد: آيا واقعاً دليلى داريم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)اشتباه نمى كرده است؟!

اين فرايند تخيّل ذهنى نيست، اين روزها عملاً نويسندگان دگرانديش، اين ابليس هاى انسان نما، با القاى شبهات گوناگون درصدد گمراه كردن جوانان برآمده اند; شبهه در عصمت، شبهه در اين كه قرآن كلام خدا نيست، بلكه سخن پيامبر است كه وحى را به اين صورت درآورده، شبهه در اين كه فهم پيامبر، فهم بشرى است و فهم بشرى هم خطابردار و... .

من خودم افرادى را مى شناسم كه عيناً همين روند برايشان اتفاق افتاده است. در سال 1356 (پيش از انقلاب) به دعوت كسانى كه امروز برخى از آنان در سطح وزارت و سطوح ديگر نظام مشغول خدمت هستند، به لندن مسافرت كرده بودم. در آن جا با اشخاصى برخورد كردم كه بسيار مقيّد به رعايت احكام شرعى بودند تا جايى كه حتى در خصوص نانى كه مصرف مى كردند دقت و وسواس فراوان به خرج مى دادند تا از مراكزى كه قالب هاى پخت نان خود را با روغن تهيه شده از خوك چرب مى نمودند، خريد نكنند. همان كسانى كه اين دقت ها را در رعايت احكام شرعى داشتند، امروز از سردمداران مكتب الحاد به شمار مى آيند; يعنى كارشان به جايى رسيده كه مى گويند: هيچ دليلى بر وجود خدا نداريم، قرآن هم كلام خدا نيست، فهم پيامبر هم فهم بشرى است و از اين رو، خطابردار! اين مسيرى است كه شيطان پيش پاى انسان مى گذارد. چنين انحرافاتى براى همه ممكن است پيش بيايد، اما افتادن در اين مسير، براى كسى كه اهل علم است و مر دم از او حرف شنوى دارند، خواه معمّم باشد يا نباشد، خطر بسيار بيش ترى به دنبال دارد; چرا كه انحراف او مساوى است با انحراف هزاران، بلكه ميليون ها انسان ديگر.

شخص عالمى كه دچار چنين انحرافى گرديده، ممكن است با ايراد سخنرانى ها و يا نوشتن مقالات و كتاب هايى ميليون ها انسان را گمراه كند; يعنى نه تنها خودش جهنمى شود، بلكه عده بى شمارى از انسان ها را نيز جهنمى كند.

اين خطرات تنها متوجه افراد دانشگاهى نيست، فقها هم در معرض اين خطر قرار دارند. يك فقيه نيز موقع فتوا دادن بايد دقت بسيار داشته باشد تا واقعاً براساس استنباطى كه از كتاب و سنّت به دست مى آورد، اقدام به اين كار كند. نه اين كه خداى ناكرده به دليل بعضى از گرايشاتش مبادرت به صدور فتوايى آسان نمايد. البته، فقيه نبايد با احتياط هاى بى جا كار را بر مردم سخت و آنان را از دين خسته كند و بى جهت حلال خدا را حرام جلوه دهد، اما از آن طرف هم بايد مواظب باشد تا مبادا براى جذب بيش تر جوانان به اسلام، بدون داشتن حجت شرعى، فتواى آسانى بدهد. اين كه برخى از فقهاى بزرگ از دادن فتوا احتراز مى كردند به اين دليل بود كه به گردن گرفتن مسؤوليت رفتار هزاران، بلكه ميليون ها انسان، كار آسانى نيست. همچنين اين كه شرط شده مرجع تقليد، و به طريق اولى ولىّ امر، بايد با هواى نفسش مخالف باشد و دنيا دوست نباشد (مخالفاً لهواه مطيعاً لامر مولاه)، از اين روست كه مبادا به چيزهايى مبتلا شود كه هم خودش را هلاك كند و هم ميليون ها انسان را به جهنم بكشاند. شايد داستان مرحوم علامه حلّى(رحمه الله) را شنيده باشيد كه وقتى مى خواست درباره احكام آب چاه تحقيق كند، دستور داد چاه آبى را كه در منزلش بود پر كنند تا مبادا ميل به اين كه تطهير چاهش آسان شود، در فتوايش اثر بگذارد.

اعتقادات ناپايدار، عامل تباهى انسان

حضرت على(عليه السلام) در اين فراز از نهج البلاغه خطاب به مردم مى فرمايند: سعى كنيد از نور چراغى استفاده نماييد كه راه شما را روشن كند و آن چراغ، واعظى است كه به پند و اندرز خود عمل مى كند; و از زلال چشمه اى آب برداريد كه از آميزه هاى نامطلوب صاف شده باشد (از آب تصفيه شده استفاده كنيد تا به امراض و آلودگى ها مبتلا نشويد): «ايها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متّعظ، و امتاحوا من صفوعين قد روِّقت من الكدر.» در زمان حضرت على(عليه السلام)، كسانى بودند كه براى آموختن معارف دينى و احكام شرعى سراغ افرادى مى رفتند كه فاقد صلاحيت لازم در اين زمينه بودند. حضرت به كنايه مى خواهند بفرمايند كه بايد به نزد من بياييد، سخنان من به مثابه آب زلالى است كه از سرچشمه علم الهى نشأت مى گيرد، اين منم كه دلسوز شما هستم. از اين رو، راهى را پيش پايتان مى گذارم كه شما را از خطرها نجات دهد. حضرت در ادامه مى فرمايند: «عبادالله لا تركنوا الى جهالتكم.»; بندگان خدا! در نادانى خود نمانيد. طبيعى است انسان هيچ گاه عالِم به دنيا نمى آيد، آدمى تا علوم متقنى را كسب نكرده باشد، در آن زمينه جاهل است. در زمينه عمل هم تا انسان تهذيب نفس نكرده باشد، خواه ناخواه، به دليل طبع حيوانى اش، گرفتار رفتار و اخلاق ناروا مى گردد و به سمت كژى ها كشيده مى شود. قرآن در اين باره مى فرمايد: «ان الانسان لظلوم كفّار» (ابراهيم:34)، «ان الانسان خلق هلوعاً. اذا مسّه الشرّ جزوعاً. و اذا مسّه الخير منوعاً. الاّ المصلّين.» (معارج: 20ـ23)

طبع حيوانى انسان تمايل به پستى مادّى و در نتيجه، تمايل به گناه دارد; اگر انسان به طبيعت مادى خود قناعت كند، هيچ گونه تلاشى در زمينه كسب علوم انجام ندهد، اعتقاداتش را براساس دلايل محكمى تقويت نكند و احكام را از مرجع صلاحيت دارى فرا نگيرد، ضمانتى براى رستگارى نخواهد داشت. از آن جايى كه بسيارى از هوس هاى آدمى با احكام شرع سازگارى ندارد، برخى انسان ها درصدد توجيه رفتارهاى غيردينى خود برمى آيند. حضرت، انسان ها را از اين كار برحذر مى دارند: «و لا تنقادوا لاهوائكم»; تسليم هوس هايتان نشويد. چرا؟ چون پرتگاهى است كه انسان را به جهنم مى كشاند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) عبارت «شفا جرف هار» را، كه يك تعبير ادبى و لطيف قرآنى است، در اين جا به كار برده اند. در برخى از سواحل درياها و رودخانه هاى بزرگ مناطق مرتفعى وجود دارد كه با برخورد امواج قسمت هايى از آن شسته شده، حالت سراشيبى و لغزنده پيدا مى كند. اگر انسان به يك باره و بدون احتياط در آن جا قرار بگيرد، ممكن است به اعماق دريا و يا رودخانه سقوط كند. «شفا جرف هار» لبه پرتگاهى است كه قدم گذاشتن در آن، مساوى است با سقوط و هلاكت انسان. حضرت مى فرمايند: «فان النازل بهذا المنزل نازل بشفا جرف هار»; كسى كه بدين منزل فرود آيد، بر لبه پرتگاهى ناپايدار فرود آمده است. چنين كسى بارِ هلاكتى را بر دوش گرفته و آن را از جايى به جايى ديگر مى برد; چرا كه هر زمان به دنبال رأى تازه اى است: «ينقل الردى على ظهره من موضع الى موضع لرأى يحدثه بعد رأى.» نوآورى و بدعت در دين، نه تنها موجب هلاكت خود انسان مى گردد، بلكه انسان هاى ديگر را نيز به وادى هلاكت مى كشاند. حضرت در ادامه مى فرمايند: «يريد ان يلصق ما لا يلتصق و يقرّب ما لايتقارب.»; مى خواهد چيزى را كه نمى چسبد بچسباند و آن را كه نزديك نمى ايد به نزديك كشاند. آن قدر اين تعبيرات لطيف است كه گويى حضرت دارند براى زمان ما و مشكلات فرهنگى كه بدان مبتلا هستيم سخن مى گويند. برخى افراد به زور مى خواهند چيزهايى را كه اصالتاً ماهيت ضددينى دارند به دين بچسبانند، مى گويند اين هم قرائت جديدى از دين است!

حضرت على(عليه السلام) هشدار مى دهند كه مبادا شكايتتان را نزد كسى ببريد كه نتواند دردتان را دوا نمايد و از گشودن گره كار شما عاجز باشد; زيرا نه تنها مشكل شما را حل نمى كند، بلكه بر جهالت و گمراهى تان نيز مى افزايد: «فالله الله ان تشكوا الى من لا يُشكى شجوكم، و لا ينقض برأيه ما قد ابرم لكم.» اين گونه افراد، تكاليفى را كه خداوند بر بندگان خود واجب گردانيده است با رأى خود از دوش انسان ها برمى دارند و مى گويند: اندكى گناه هم عيبى ندارد! در شرايط كنونى جامعه ما، انجام اين كارها ديگر اشكالى ندارد! اين روزها آن قدر اين سخنان را تكرار كرده اند كه متأسفانه وقتى نوجوان متديّن ما درباره مسأله خاصى سؤال مى پرسد و پاسخ مى شنود كه اين كار حرام است، مى گويد: آيا در اين زمان هم حرام است؟! مسأله شرايط زمانى و مكانى، مربوط به امسال و سال گذشته نيست كه فكر كنيم ـ مثلاً ـ چيزى كه تا سال گذشته حرام بوده، شايد امسال حلال شده باشد، بلكه منظور اين است كه برخى از احكام، ثانويه هستند كه به دليل مصالح خاص اجتماعى، در يك زمان و مكان خاصى، شرايط ويژه اى پيدا مى كنند. از جمله اين احكام كه همه ما با آن آشنا هستيم و در قرآن نيز آمده است، مسأله «تيمم» مى باشد. رعايت شرايط زمانى و مكانى به اين معناست كه براى مثال، اگر انجام برخى از تكاليف دينى موجب عسر و حرج مى گردد، در شرايط خاصى، حكم ديگرى در مورد آن ها به اجرا درمى آيد، نه اين كه فقيه حق داشته باشد، به دلخواه خود، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كند. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) هم حق نداشت از خودش چيزى بگويد چه برسد به فقيه. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: «ولو تقوَّل علينا بعض الاقاويل. لاخذنا منه باليمين. ثم لقطعنا منه الوتين.» (الحاقه: 45ـ47) و اگر (محمد) به دروغ سخنانى به ما مى بست، محققاً ما او را به دست راست ـ به قهر و انتقام ـ مى گرفتيم و رگ وتينش را قطع مى كرديم.

امروز شياطين انسان نما مى كوشند به صورت هاى گوناگون افكار و ذهنيات نسل جوان را قبضه كنند. از اين رو، جوانان ما بايد مراقب باشند تا خداى ناكرده به دام آن ها نيفتند. فقيه و اسلام شناس ما نيز بايد در فتوا دادن يا در بيان اخلاق و احكام اسلامى نهايت دقت را داشته باشد و بداند كه يك روز بايد در محضر خداى متعال پاسخ گوى گفتار و رفتار خود باشد. لذا نبايد در اين امور سستى به خرج دهد و از روى مسامحه چيزى را به مردم بگويد كه با حكم خدا در تضاد آشكار است.

وظايف و تكاليف امام در برابر امت

امام در مقابل امت خود تكاليف و وظايفى دارد. از جمله وظايف امام، انجام شايسته امورى است كه خدا بر عهده او گذاشته است: «انه ليس على الامام الاّ ما حمِّل من امر ربه.» از آن جا كه امام، پيشوا و راهنماى مردم است، مردم از وى تبعيت مى كنند و اعمال و گفتارش را سرلوحه رفتار خود قرار مى دهند. البته مصداق اتمّ امام در اين جا، امام معصوم(عليه السلام)است، اما علما هم، كه «ورثة الانبيا» هستند، مراتبى از امامت را دارند. حتى امام جماعت يك مسجد هم مرتبه اى از امامت را داراست. به طور كلى، كسانى كه مى خواهند راه حق را به مردم بنمايانند، بايد بدانند كه خداوند در درجه اول از ايشان خواسته است كه موعظه بليغ و رسا براى مردم داشته باشند: «الابلاغ فى الموعظة» امام نبايد تنها براى رفع تكليف، وظايفش را انجام دهد، بلكه بايد انواع و اقسام وسايل تأثير در قلوب مردم را به بهترين وجه به كار گيرد تا آنان را به راه راست هدايت كند. حضرت على(عليه السلام)وظيفه ديگر امام را تلاش و كوشش در نصحيت كردن مردم مى دانند: «والاجتهاد فى النصيحة.» «نصيحت» در لغت به معناى يك رو بودن و خيرخواهى است. اگرچه ما معمولاً نصيحت را با موعظه مساوى مى دانيم، اما اين دو با يكديگر تفاوت دارند. نصيحت، يك درجه بالاتر از موعظه مى باشد. امام بايد خيرخواه و دلسوز مردم باشد. يكى ديگر از وظايف امام، زنده نگاه داشتن سنت هاى الهى است: «والاحياء للسّنه» نيازهاى جامعه در برطرف كردن مسائل اقتصادى و امنيتى خلاصه نمى شود، وظيفه حاكم اسلامى اين است كه سنن اسلامى را در جامعه احيا كند و بدعت ها را از چهره اسلام بزدايد.

حاكم اسلامى وظيفه دارد با كسانى كه در جامعه تجاهر به فسق و گناه مى كنند برخورد كرده و آن ها را مجازات نمايد: «و اقامة الحدود على مستحقيها.» ابتدا وظيفه حاكم اسلامى هدايت، خيرخواهى و احياى احكام الهى است و در مرحله بعد، در صورت تخلّف مردم، مجازات آن ها. حتماً شنيده ايد كه اميرالمؤمنين(عليه السلام)در زمان حكومتشان هر روز صبح هنگام خروج از منزل، تازيانه خود را برمى داشتند تا در صورت مواجه شدن با كسانى كه تجاهر به فسق مى كنند، آنان را مجازات نمايند. اگر اسم اين كار خشونت است، بله حضرت على(عليه السلام) هم اين خشونت را داشتند. اين خشونت ها بايد در جامعه باشد. حاكم اسلامى بايد در مقابل اجراى احكام الهى سخت گير باشد. اگر بنا باشد همه چيز در معرض تساهل و تسامح قرار بگيرد، آن گاه براى اجراى احكام اسلامى به چه چيزى مى توان اميدوار بود؟!

آخرين وظيفه حاكم اسلامى در اين خصوص; يعنى پس از اين كه احكام اسلامى اجرا گرديد، پرداخت سهم هركس از بيت المال مى باشد: «واصدار السهمان على اهلها.» حاكم اسلامى بايد در اين مرحله، مشكلات اقتصادى مردم جامعه را حل كند. هرچند اميرالمؤمنين(عليه السلام) موارد مزبور را به ترتيبى كه ذكر شد بيان فرموده اند، اما الزاماً اين طور نيست كه ترتيب زمانى خاصى داشته باشند; ممكن است هم زمان باشند و يا يكى بر ديگرى اولويت داشته باشد. در هر حال، ضرورت هاى جامعه در زمان هاى مختلف فرق مى كنند، اما نبايد فراموش كنيم كه اولين و مهم ترين وظيفه حاكم اسلامى، احياى سنت هاى الهى و اجراى حدود الهى است تا دشمنان اسلام جرأت پيدا نكنند احكام اسلامى و ضروريات اسلام را مورد خدشه و تشكيك قرار دهند. با رواج سياست تساهل و تسامح در جامعه و ممنوع كردن اِعمال هرگونه سخت گيرى وخشونت، نه تنها ارزش هاى اسلامى زيرپا گذاشته مى شوند، بلكه حتى آمر به معروف نيز مورد تمسخر، هتك حرمت، ضرب و شتم و چه بسا قتل قرار مى گيرد. قرآن مى فرمايد: «ان الذين يكفرون بآيات الله و يقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب اليم.» (آل عمران: 21); همانا كسانى كه به آيات خدا كافر شوند و انبيا را بى جرم و به ناحق بكشند و با آن مردمى كه خلق را به عدل و درستى خوانند نيز دشمن شده و به قتل رسانند، (اى پيغمبر) آن ها را به عذاب سخت دردناك بشارت ده.


  • پي نوشت ها

    [1] خطبه 105 نهج البلاغه

نام کتاب : نشریه معرفت نویسنده : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)    جلد : 57  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست